برجسته‌ترین چهره روانشناسی که در مورد نقش تمایلات جنسی تفاوت قابل توجهی با زیگموند فروید داشت و نظریه متمایز خود را توسعه داد، آلفرد آدلر، بنیانگذار روانشناسی فردی است. در حالی که آدلر اهمیت رابطه جنسی را به عنوان یکی از وظایف زندگی (همراه با کار و روابط اجتماعی) تصدیق می‌کرد، دیدگاه‌های او به شدت از تأکید فروید بر مراحل روانی-جنسی و میل جنسی به عنوان محرک‌های اصلی رفتار، فاصله می‌گرفت.

تفاوت‌های کلیدی با فروید:

1. عدم تأکید بر تمایلات جنسی: آدلر مستقیماً با تمرکز اصلی فروید بر تمایلات جنسی به عنوان محرک اساسی در رشد و روان‌رنجوری انسان مخالف بود. او معتقد بود که فروید بیش از حد بر جنبه‌های بیولوژیکی و غریزی رابطه جنسی تأکید کرده است.

2. عوامل اجتماعی و روانشناختی: آدلر به جای محرک‌های بیولوژیکی، بر اهمیت عوامل اجتماعی، افکار آگاهانه و تلاش فرد برای اهمیت و تعلق به عنوان محرک‌های اصلی تأکید می‌کرد. او تمایلات جنسی را یک رفتار اجتماعی می‌دانست که تحت تأثیر سبک زندگی فرد و تعاملات او با دیگران قرار می‌گیرد. پرخاشگری به عنوان یک محرک اولیه (نظریه اولیه): در ابتدا، آدلر پیشنهاد کرد که پرخاشگری، نه تمایلات جنسی، نیروی محرکه اصلی است. او بعداً این را به مفهوم تلاش برای برتری برای غلبه بر احساس حقارت اصلاح کرد.

3. دیدگاه کل‌نگر از فرد: آدلر فرد را به عنوان یک کل واحد می‌دید، نه اینکه توسط غرایز جداگانه و متضاد مانند نهاد، خود و فراخود در نظریه فروید هدایت شود. تمایلات جنسی به عنوان یک بخش یکپارچه در این عملکرد کل‌نگر دیده می‌شد.

4. اهمیت علاقه اجتماعی: آدلر بر علاقه اجتماعی (Gemeinschaftsgefühl)، حس ارتباط و کمک به رفاه دیگران، به عنوان امری حیاتی برای سلامت روان تأکید داشت. او معتقد بود که روابط جنسی سالم با همکاری و برابری مشخص می‌شوند که منعکس کننده علاقه اجتماعی گسترده‌تر است.

دیدگاه‌های آدلر در مورد جنسیت

از منظر آلفرد آدلر، جنسیت نه صرفاً یک واقعیت بیولوژیکی، بلکه به شدت تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. در حالی که او تفاوت‌های بیولوژیکی بین زن و مرد را انکار نمی‌کرد، تأکید اصلی او بر این بود که چگونه جامعه و فرهنگ، نقش‌ها، انتظارات و ارزش‌های متفاوتی را به هر جنسیت نسبت می‌دهد و چگونه این تخصیص اجتماعی بر رشد شخصیت و رفتار افراد تأثیر می‌گذارد.

در اینجا نکات کلیدی دیدگاه آدلر در مورد جنسیت آورده شده است:

  • تأثیر فرهنگ: آدلر معتقد بود که ویژگی‌ها و رفتارهای مرتبط با جنسیت تا حد زیادی "محصول فرهنگ" هستند. او مشاهده کرد که در جامعه اوایل قرن بیستم، زنان اغلب از ارزش کمتری برخوردار بودند و ویژگی‌های "زنانه" مانند ملایمت، فداکاری و اطاعت برای حفظ این وضعیت ترویج می‌شد.
  • نقش‌های زندگی به جای نقش‌های جنسیتی: آدلر بیشتر بر "وظایف زندگی" تأکید داشت تا "نقش‌های جنسیتی" ثابت. او معتقد بود که هویت مردانه یا زنانه فرد از طریق نحوه مواجهه او با وظایف زندگی، به ویژه روابط عاشقانه، کار و روابط اجتماعی، شکل می‌گیرد.
  • برابری جنسیتی: آدلر از مدافعان سرسخت برابری بین زن و مرد بود. او نابرابری جنسیتی را یک بیماری اجتماعی می‌دانست که به کل جامعه آسیب می‌رساند و از حقوق برابر برای زنان در زمینه‌های مختلف، از جمله اشتغال و دستمزد برابر، حمایت می‌کرد.
  • اعتراض مردانه (Masculine Protest): این مفهوم کلیدی در نظریه آدلر به تلاش هر دو جنس برای جبران احساسات حقارت مرتبط با نقش‌های جنسیتی سنتی اشاره دارد. او مشاهده کرد که پسران اغلب به شدت می‌خواهند قوی، پرخاشگر و مسلط تلقی شوند، و این امر ناشی از ارزش‌گذاری بیشتر ویژگی‌های "مردانه" در جامعه است. به طور مشابه، زنان نیز ممکن است برای فرار از نقش‌های "زنانه" و دستیابی به ارزش بیشتر، رفتارهای "مردانه" را اتخاذ کنند. آدلر این اعتراض مردانه را یکی از عوامل اصلی نوروزها می‌دانست.
  • همکاری بین جنس‌ها: آدلر معتقد بود که روابط سالم، از جمله روابط جنسی، باید بر اساس همکاری و احترام متقابل بین افراد برابر بنا شود. او "همکاری بین جنس‌ها" را یک وظیفه مهم برای رشد فردی و سلامت جامعه می‌دانست.
  • بدن زنانه: آدلر به این نکته اشاره می‌کند که تجربه اولیه یک زن، داشتن بدن زنانه خود است و این یک شرط اساسی در زندگی اوست. او بر توانایی منحصربه‌فرد زنان در حمل، تغذیه و به دنیا آوردن زندگی تأکید می‌کند.

در جوامع سنتی، زنان اغلب به دلیل جنسیت خود احساس حقارت را تجربه می‌کردند. آدلر مشاهده کرد که زنان ممکن است برای جبران این احساس حقارت، تلاش کنند تا در زمینه‌هایی که مردان برتر در نظر گرفته می‌شوند، به موفقیت برسند. این تلاش می‌تواند به شکل جاه‌طلبی‌های شغلی، دستیابی به قدرت و نفوذ، یا رد نقش‌های سنتی زنانه بروز کند.

به طور خلاصه، از دیدگاه آدلر، جنسیت یک ساختار پیچیده است که هم ریشه در زیست‌شناسی دارد و هم به شدت تحت تأثیر تفسیرات فرهنگی و اجتماعی قرار می‌گیرد. او بر اهمیت برابری، همکاری و فراتر رفتن از نقش‌های جنسیتی محدودکننده برای دستیابی به سلامت روانی و یک جامعه عادلانه‌تر تأکید داشت. مفهوم "اعتراض مردانه" او به ویژه در درک پویایی‌های قدرت و تلاش برای غلبه بر احساسات حقارت مرتبط با جنسیت در چارچوب اجتماعی مهم است.

دیدگاه‌های آدلر در مورد تمایلات جنسی

1. یکی از وظایف زندگی: آدلر عشق و رابطه جنسی را یکی از سه وظیفه اصلی زندگی می‌دانست که هر فرد باید در کنار شغل/کار و جامعه/دوستی با موفقیت از عهده آن برآید. موفقیت در این وظایف به همکاری بستگی دارد.

2. رفتار اجتماعی: برای آدلر، رابطه جنسی صرفاً یک محرک فیزیکی نبود، بلکه یک رفتار اجتماعی پیچیده بود که نیاز به همکاری و احترام متقابل بین طرفین داشت.

3. بازتاب سبک زندگی: رویکرد فرد به تمایلات جنسی به عنوان بازتابی از سبک زندگی کلی او، روش خاص او برای مقابله با چالش‌های زندگی و تلاش برای رسیدن به اهمیت تلقی می‌شود. به عنوان مثال، کسی که سبک زندگی غالبی دارد، ممکن است با نیاز به کنترل به رابطه جنسی نزدیک شود، در حالی که کسی که سبک زندگی اجتماعی‌تری دارد، احتمالاً صمیمیت و همکاری را در اولویت قرار می‌دهد.

4. اعتراض مردانه: آدلر مفهوم "اعتراض مردانه" را معرفی کرد که تلاش مردان و زنان را برای غلبه بر احساس حقارت مرتبط با نقش‌های سنتی زنانه توصیف می‌کند. این مفهوم پیامدهایی برای درک پویایی قدرت در روابط و دیدگاه‌های اجتماعی در مورد تمایلات جنسی دارد.

5. برابری جنسیت‌ها: آدلر طرفدار سرسخت برابری زن و مرد بود و معتقد بود که روابط سالم، از جمله روابط جنسی، باید مبتنی بر برابری و احترام متقابل باشد.

خلاصه اینکه، اگرچه آلفرد آدلر وجود تمایلات جنسی را به عنوان جنبه‌ای مهم از زندگی تصدیق می‌کرد، اما نظریه او با کم‌اهمیت جلوه دادن نقش اصلی آن به عنوان یک نیروی محرک و تأکید بر تأثیر عوامل اجتماعی، روانی و آگاهانه و همچنین اهمیت علاقه و همکاری اجتماعی در روابط جنسی سالم، تفاوت قابل توجهی با نظریه فروید داشت.

اعتراض مردانه آدلر (protest masculine)

در عین حال که هنوز آدلر عضوی از گروه فروید بود به عنوان نوعی از نظریه حقارت برتری طلبی خود چنین بیان کرد که حس برتری می تواند با مردانگی برابر گرفته شود. فرد در جستجوی این است که «یک مرد» بشود. این نظریه تداعی گر دیدگاه فروید در مورد اثر « اضطراب اختگی » و « حسادت احلیلی » در شکل گیری شخصیت مرد و زن است. اما در این مفاهیم فروید به خجالت یا ترس همراه با اختگی زیست شناختی و جسمی اشاره کند. در حالی که آدلر به مبارزه و ستیز بر علیه اختگی روانشناختی توجه دارد. قدرت و برتری با مردانگی و ضعف و حقارت با زنانگی همانندسازی شده است. او این مفهوم را باریک تر کرده و بالاخره به رفتاری کم و بیش روان نژندانه اطلاق می کند که به وضوح موجب لو دادن تفکر زن در مورد عدم پذیرش نقش زنانه خود می گردد. اعتراض مردانگی خود را به صورت انتخاب شغل هایی نظیر مهندسی و پرداختن به ورزشهای مردانه و یا کوتاه کردن موها و پوشیدن لباسهای مردانه نشان می دهد. همچنین می تواند خود را در علایم بدنی مانند قاعدگی دردناک و یا سرد مزاجی آشکار نماید. با این وجود در مفهوم وسیع خود این اصطلاح به هر نوع واکنش دفاعی اشاره می نماید که بر علیه نقش فرودستانه اعمال شود. زن یا مرد، از طریق در پیش گرفتن نقش مردانه به احساس برتری می رسند.

آدلر در سال 1908 اعتقاد داشت که شدید ترین نیروی پویا که بر رفتار فرد فرمان می راند پرخاشگری است,یعنی شروعی نیرومند برای غلبه بر موانع. اما بعد از مدتی اندیشه تکانه پرخاشگری را به سود مفهوم قدرت خواهی کنار گذاشت.در این مفهوم زنانگی برابر با ضعف و مردانگی برابر با قدرت تعبیر میشود.در این مرحله آدلر اندیشه اعتراض مردانه را مطرح کرد. این مفهوم اشاره به شکلی از جبران مفرط دارد که هر دو جنس برای از میان برداشتن احساس بی کفایتی و حقارت به کار می گیرند. اما در سال 1912 مفهوم اعتراض مردانه را به عنوان یک توضیح رضایت بخش برای انگیزش افراد بهنجار کنار میگذاردو گسترش می دهد که افراد را در حال تلاش برای برتری جویی به تصویر می کشد.
آدلر در سال های آخر زندگی چنین نتیجه می گیرد که تلاش برای برتری جویی حقیقت بنیادی زندگی انسان است « چیزی که زندگی بدون آن غیر قابل تصور خواهد بود » (آدلر,1370)

آدلر قدرت را جنس مذکر و ضعف را با جنس مونث همانند می دانست به این دلیل عقده تعرض مردانه یا اعتراض مردانگی را مطرح کرد و آن را شکلی از جبران افراطی دانست که هم مردان و هم زنان در موقع احساس عدم کفایت و یا حقارت به آن متوسل می شوند .

به عبارتی دیگر ، آدلر مهتری و کهتری و ناچیزی را با مردانه نبودن و یا زنانگی معادل می دانست و عمل جبرانی آن را تعرض مردانه نامید .

  • “مردانگی اعتراضی” به تلاشی برای غلبه بر احساسات حقارت با اتخاذ رفتارهای “مردانه” اشاره دارد. آدلر معتقد بود که هم مردان و هم زنان می‌توانند “مردانگی اعتراضی” را تجربه کنند.
  • در مردان، این ممکن است به شکل تلاش برای تسلط، پرخاشگری، و اجتناب از هرگونه نشانه ضعف یا آسیب‌پذیری باشد.
  • در زنان، “مردانگی اعتراضی” می‌تواند به شکل تلاش برای کسب قدرت و استقلال، رد نقش‌های سنتی زنانه، و رقابت با مردان در زمینه‌هایی که به طور سنتی مردانه در نظر گرفته می‌شوند، ظاهر شود.

علاقه اجتماعی آدلر

به عقیده آدلر ، علاقه اجتماعی جبران صحیح و مسلم همه ضعف های طبیعی یک فرد است . آدلر معتقد است که علاقه اجتماعی امر ذاتی است و انسان طبیعتا مخلوقی اجتماعی است ، نه از روی عادت اجتماعی شده باشد . آدلر همچنین طرفدار برابری اجتماعی زن و مرد بود و معتقد بود که احساس اجتماعی ، پایه و اساس تمام پیشرفت های مهم تمدن بشری است .

آدلر معتقد بود که سلامت روان به میزان منفعت اجتماعی (Social Interest) فرد بستگی دارد. منفعت اجتماعی به تمایل به همکاری با دیگران و مشارکت در رفاه جامعه اشاره دارد.

از دیدگاه آدلر، الگوهای رفتاری جنسیتی که به منفعت اجتماعی آسیب می‌رسانند (مانند رفتارهای سلطه‌گرانه و استثمارگرانه) ناسالم هستند.

برابری جنسیتی آدلر

آلفرد آدلر، دیدگاه‌های بسیار مترقیانه‌ای در مورد برابری جنسیتی داشت، به ویژه برای زمان خود در اوایل قرن بیستم. در حالی که نظریات او مستقیماً برچسب "نظریه برابری جنسیتی" را نداشتند، اما مفاهیم و دیدگاه‌های او قویاً از برابری بین زن و مرد حمایت می‌کردند. آدلر تحت تاثیر سوسیالیسم خصوصا عقاید کارل مارکس بود. وی طرفدار برابری اجتماعی زن و مرد بود .

1. نقد برتری مردانه و نقش‌های جنسیتی سنتی:

  • آدلر یکی از اولین روانشناسان برجسته بود که به طور علنی به مفهوم برتری مردانه و نقش‌های جنسیتی سنتی که زنان را فرودست می‌دانستند، انتقاد کرد.
  • او استدلال می‌کرد که این ساختارهای اجتماعی و فرهنگی هستند که نابرابری را ایجاد می‌کنند، نه تفاوت‌های ذاتی بیولوژیکی.
  • آدلر معتقد بود که این باورهای اجتماعی محدودیت‌های غیرضروری برای زنان ایجاد می‌کند و مانع از رشد و تحقق پتانسیل کامل آنها می‌شود.

2. مفهوم اعتراض مردانه (Masculine Protest):

  • آدلر مفهوم اعتراض مردانه را مطرح کرد، که در اصل به تلاش زنان (و همچنین مردان) برای غلبه بر احساسات حقارت مرتبط با نقش‌های سنتی "زنانه" و دستیابی به قدرت، استقلال و موقعیت‌های "مردانه" اشاره دارد.
  • او این رفتار را نه به عنوان یک میل ذاتی، بلکه به عنوان واکنشی به ارزش‌گذاری کمتر نقش‌های زنانه در جامعه می‌دید.
  • آدلر معتقد بود که این اعتراض مردانه می‌تواند منجر به رفتارهای نوروتیک و مشکلات در روابط شود، زیرا بر اساس یک ساختار نابرابر بنا شده است.

آدلر معتقد است که در فرهنگی که حامی و مشوق نرنیگی است، برخی زنان احساس کهتری می‌کنند، زیرا دارای امتیاز‌ها یا مزایای مردان نیستند (من زن هستم،باید برابر مردان باشم).در مقابل برخی مردان نیز از نرینه نمایی رنج می‌برند. زیرا صرفاً مرد بودن گاهی برای داشتن یک " موقعیت"کافی نیست. بنابراین چون من به برابری جنسی اعتقاد دارم نمی‌توانم صرفاً از منظر جنسی این موضوع را بپذیرم.

اعتراض مردانه به معناي اعتراض به بودن در وضـعيت پـايين تـر (زنانه) است، چرا كه در فضاي فرهنگي غالب، خصوصيات مردانـه و مردبـودن برتـر از زنبـودن اسـت و كـودك تـلاش مـي كنـد بـه وضعيت برتر دست يابد، البته در برخي خانوادهها اين فضا معكوس است و افراد اعتراض زنانه ( feminine ) از خود نشان مي دهند .

3. تأکید بر منافع اجتماعی و همکاری:

  • در قلب روانشناسی فردی آدلر، مفهوم منافع اجتماعی (Gemeinschaftsgefühl) قرار دارد، که به احساس تعلق، همدلی و تمایل به مشارکت در رفاه دیگران اشاره دارد.
  • آدلر معتقد بود که یک جامعه سالم بر اساس همکاری و برابری بین تمام افراد، از جمله زنان و مردان، بنا شده است.
  • او استدلال می‌کرد که نابرابری جنسیتی مانع از توسعه منافع اجتماعی و ایجاد یک جامعه عادلانه می‌شود.

4. حمایت از حقوق زنان:

  • آدلر به عنوان یک مدافع حقوق زنان شناخته می‌شد. او از حقوق برابر برای زنان در محل کار، از جمله دستمزد برابر، و همچنین پرداختن به مسائل مربوط به خشونت علیه زنان در جامعه حمایت می‌کرد.
  • او معتقد بود که برابری جنسیتی برای بهبود عملکرد روانی کل جامعه ضروری است.

5. تأثیر همسرش، رایسا اپشتاین:

  • همسر آدلر، رایسا اپشتاین، یک فعال سیاسی و یک زن با دیدگاه‌های مترقیانه بود. بسیاری از محققان معتقدند که دیدگاه‌های او در مورد برابری جنسیتی احتمالاً تحت تأثیر رایسا قرار داشته است.

به طور خلاصه، آلفرد آدلر یک حامی قوی برابری جنسیتی بود. او ساختارهای اجتماعی نابرابر را نقد می‌کرد، مفهوم اعتراض مردانه را به عنوان پاسخی به این نابرابری مطرح کرد، بر اهمیت منافع اجتماعی و همکاری تأکید داشت و از حقوق زنان حمایت می‌کرد. دیدگاه‌های او برای زمان خود بسیار پیشرو بود و او را به عنوان یکی از اولین روانشناسان برجسته تبدیل کرد که به طور جدی به مسئله نابرابری جنسیتی پرداخت.

نقش‌های زندگی به جای نقش‌های جنسیتی از دیدگاه آلفرد آدلر

از دیدگاه آلفرد آدلر، تأکید بر نقش‌های زندگی به جای نقش‌های جنسیتی یک جنبه مهم از روانشناسی فردی اوست. آدلر معتقد بود که تمرکز بیش از حد بر نقش‌های جنسیتی ثابت و از پیش تعیین‌شده، محدودکننده و مضر است و مانع از رشد کامل و سالم شخصیت افراد می‌شود. در عوض، او پیشنهاد می‌کرد که افراد باید بر اساس نحوه مواجهه خود با وظایف اساسی زندگی تعریف شوند.

وظایف اساسی زندگی از دیدگاه آدلر عبارتند از:

  1. عشق و روابط صمیمانه (Love and Intimacy): شامل برقراری روابط نزدیک، صمیمانه و مبتنی بر همکاری با دیگران، از جمله روابط عاشقانه و جنسی.
  2. کار و شغل (Work/Occupation): شامل مشارکت در فعالیت‌های سازنده و معناداری که به جامعه کمک می‌کند و حس شایستگی و هدفمندی را در فرد ایجاد می‌کند.
  3. روابط اجتماعی (Social Relations/Friendship): شامل برقراری ارتباط و همکاری با دیگران در سطح وسیع‌تر جامعه، ایجاد دوستی‌ها و احساس تعلق به گروه.

چرا نقش‌های زندگی مهم‌تر از نقش‌های جنسیتی هستند؟

  • انعطاف‌پذیری و فردیت: تمرکز بر نقش‌های زندگی به افراد اجازه می‌دهد تا هویت خود را بر اساس علایق، استعدادها و انتخاب‌های فردی خود شکل دهند، نه بر اساس انتظارات قالبی و محدودکننده مرتبط با جنسیت. یک زن می‌تواند در کار خود موفق و جاه‌طلب باشد و در عین حال روابط صمیمانه و گرمی نیز داشته باشد. یک مرد می‌تواند مهربان و مراقب باشد و در عین حال در شغل خود قاطع و رهبر باشد.
  • کاهش نابرابری: تأکید بر نقش‌های زندگی به جای نقش‌های جنسیتی سنتی، به کاهش نابرابری بین زن و مرد کمک می‌کند. وقتی افراد بر اساس توانایی‌ها و مشارکت‌هایشان در وظایف زندگی ارزیابی می‌شوند، نه بر اساس جنسیتشان، زمینه‌های برابری بیشتری فراهم می‌شود.
  • سلامت روان: آدلر معتقد بود که محدود شدن در نقش‌های جنسیتی می‌تواند منجر به احساس حقارت، نوروز و مشکلات در روابط شود. پرداختن به وظایف زندگی به شیوه‌ای سالم و مبتنی بر همکاری، به سلامت روان و رضایت از زندگی کمک می‌کند.
  • منافع اجتماعی: آدلر بر اهمیت منافع اجتماعی (Gemeinschaftsgefühl) تأکید داشت. او معتقد بود که یک جامعه سالم زمانی شکل می‌گیرد که همه افراد، بدون توجه به جنسیت، در جهت رفاه جمعی همکاری کنند و در وظایف زندگی مشارکت داشته باشند.

نقش جنسیت در وظایف زندگی

آدلر منکر تفاوت‌های بیولوژیکی بین زن و مرد نبود، اما معتقد بود که این تفاوت‌ها نباید تعیین‌کننده نحوه مشارکت افراد در وظایف زندگی باشند. جنسیت می‌تواند بر تجربیات و چالش‌های فرد در انجام این وظایف تأثیر بگذارد (به عنوان مثال، موانع اجتماعی و تبعیض جنسیتی در محیط کار یا انتظارات متفاوت در روابط)، اما نباید مانع از مشارکت کامل و برابر افراد شود.

آدلر معتقد بود که سبک زندگی (Lifestyle) هر فرد، یعنی الگوهای رفتاری و نگرشی منحصر به فرد او، از اوایل کودکی شکل می‌گیرد و تحت تأثیر عوامل خانوادگی و اجتماعی قرار می‌گیرد.

اعتراض مردانه و نقش‌های زندگی

مفهوم اعتراض مردانه نیز در این زمینه مرتبط است. آدلر مشاهده کرد که هم زنان و هم مردان ممکن است در واکنش به ارزش‌گذاری نابرابر نقش‌های جنسیتی در جامعه، رفتارهایی را اتخاذ کنند که با نقش سنتی جنسیتشان مطابقت ندارد. برای مثال، زنی که در یک جامعه مردسالار احساس فرودستی می‌کند، ممکن است رفتارهای قاطع و سلطه‌جویانه ("مردانه") را برای جبران این احساس اتخاذ کند. آدلر این رفتار را ناشی از ساختارهای اجتماعی نابرابر می‌دانست، نه یک تمایل ذاتی. تمرکز بر نقش‌های زندگی به افراد اجازه می‌دهد تا بدون نیاز به "اعتراض" به نقش‌های جنسیتی محدودکننده، به شیوه‌ای سالم و سازنده در جامعه مشارکت کنند.

در نتیجه، از دیدگاه آلفرد آدلر، تمرکز اصلی باید بر نحوه مواجهه افراد با وظایف اساسی زندگی (عشق، کار، روابط اجتماعی) باشد، نه بر نقش‌های جنسیتی از پیش تعیین‌شده. جنسیت یک واقعیت بیولوژیکی است، اما نحوه تجلی آن در زندگی و مشارکت افراد در جامعه باید بر اساس توانایی‌ها، علایق و انتخاب‌های فردی و با تأکید بر همکاری و منافع اجتماعی باشد.

نقش‌های جنسیتی سنتی و انتظارات اجتماعی می‌توانند به شدت بر شکل‌گیری سبک زندگی افراد تأثیر بگذارند. به عنوان مثال، دختری که در خانواده‌ای بزرگ می‌شود که او را به فروتنی و اطاعت تشویق می‌کنند، ممکن است سبکی زندگی مبتنی بر وابستگی و اجتناب از ریسک را توسعه دهد.

مفهوم بدن زنانه از منظر آدلر

از منظر آلفرد آدلر، مفهوم بدن زنانه در درجه اول به عنوان یک شرط اساسی و تجربه اولیه در زندگی یک زن درک می‌شود. در حالی که آدلر به تفاوت‌های بیولوژیکی بین زن و مرد توجه داشت، تأکید او بیشتر بر چگونگی تأثیر این واقعیت بیولوژیکی بر تجربه ذهنی، نقش اجتماعی و روانشناسی زن در چارچوب فرهنگی و اجتماعی وسیع‌تر بود.

در اینجا نکات کلیدی دیدگاه آدلر در مورد بدن زنانه آورده شده است:

  • یک واقعیت بنیادین: آدلر معتقد بود که اولین تجربه در زندگی یک زن، داشتن بدن زنانه خود است. این یک واقعیت بیولوژیکی غیرقابل انکار است که بر تمام جنبه‌های زندگی او تأثیر می‌گذارد.
  • توانایی‌های منحصر به فرد: آدلر به توانایی‌های خاص بدن زنانه، به ویژه توانایی حمل، تغذیه و به دنیا آوردن زندگی، اشاره می‌کند. او این توانایی را یک ویژگی منحصر به فرد و یک "اصالت انسان‌شناختی" می‌دانست که در تمام فرهنگ‌ها یافت می‌شود.
  • زمینه برای تجربیات: بدن زنانه بستری را برای تجربیات خاص فراهم می‌کند که برای مردان متفاوت است. این شامل تجربیات فیزیولوژیکی مانند قاعدگی، بارداری، زایمان و شیردهی است که نقش مهمی در شکل‌گیری هویت و دیدگاه زن به زندگی ایفا می‌کنند.
  • تأثیرات اجتماعی و فرهنگی: با این حال، آدلر تأکید می‌کرد که معنا و ارزش نسبت داده شده به بدن زنانه عمیقاً تحت تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی است. در جامعه اوایل قرن بیستم، بدن زنانه اغلب با ضعف، وابستگی و نقش‌های محدود مرتبط بود.
  • واکنش به ارزش‌گذاری اجتماعی: آدلر مفهوم اعتراض مردانه را مطرح کرد تا توضیح دهد که چگونه زنان (و همچنین مردان) ممکن است در واکنش به ارزش‌گذاری کمتر ویژگی‌های "زنانه" در جامعه، برای دستیابی به قدرت و موقعیت‌های "مردانه" تلاش کنند. این نشان می‌دهد که تجربه بدن زنانه در یک جامعه نابرابر می‌تواند منجر به احساسات حقارت و تلاش برای جبران شود.
  • نقش مادری: آدلر نقش مادری را یک مشارکت ارزشمند در زندگی بشر می‌دانست و معتقد بود که زنی که از فرزندان خود مراقبت می‌کند و آنها را برای همکاری در جامعه آماده می‌کند، جایگاه بالایی در تقسیم کار انسانی دارد. او از ارزش قائل نشدن به کار مادر در فرهنگ آن زمان انتقاد می‌کرد.
  • هدفمند بودن رفتار: در چارچوب روانشناسی فردی آدلر، هر رفتاری، از جمله نگرش زن به بدن خود، هدفمند در نظر گرفته می‌شود. این رفتارها اغلب تلاشی برای دستیابی به احساس تعلق، اهمیت و غلبه بر احساسات حقارت هستند که ممکن است در ارتباط با بدن زنانه در یک جامعه خاص ایجاد شوند.

به طور خلاصه، از دیدگاه آلفرد آدلر، بدن زنانه یک واقعیت بیولوژیکی اساسی است که تجربه اولیه زن در زندگی را شکل می‌دهد و توانایی‌های منحصر به فردی را به او می‌بخشد. با این حال، معنا و تأثیر روانشناختی این واقعیت بیولوژیکی به شدت توسط تفسیرات اجتماعی و فرهنگی تعیین می‌شود. آدلر به ویژه به چگونگی واکنش زنان به ارزش‌گذاری اجتماعی بدن خود و تلاش آنها برای دستیابی به برابری و غلبه بر احساسات حقارت مرتبط با نقش‌های جنسیتی سنتی علاقه داشت.