دوروتی لاونولت کوشیده است تا با ربط رفتارهای آسیب زای خانواده به شکل گیری رفتارهای نابهنجار اعضاء، تعیین کننده های ساختاری رفتار نابهنجار در خانواده را توضیح دهد. وی معتقد است که تجربیات اولیۀ زندگی در تعیین رفتار مؤثر بوده و خانواده اولین گروه و نهادی است که زمینه و شرایط چنین تجربیاتی را فراهم می کند (مرادی، 1365: 130). طبق تحقیقات بیشتر روانشناسان، تجارب سالهای اول کودکی که معمولاً در خانواده ایجاد می گردد سازنده و زیربنای شخصیت و رفتارهای بعدی کودک است (احدی، 1378: 88). به همین دلیل توجه به روابط میان اعضای خانواده و تأثیرات متقابل این کنش ها در رفتار کودک و جوان امری ضروری است.

لاونولت مهمترین عوامل رفتاری آسیب زای خانواده را چنین بر شمرده است:
- تنبیه، شدت عمل بیش از حد و سختگیری افراطی
- زیاده روی در ابراز مهر و محبت و مراقبت و محافظت بیش از اندازه
- توقعات نامعقول و انتظارات نابجا از فرزندان
- نظم و انظباط نامعقول و افراطی (مرادی، 1365: 131-132).

لاونولث تلاش می‌کند تا از طریق تعیین‌کننده‌های ساختاری، رفتار نابهنجار در خانواده را تشریح کند. به ‌گونه‌ای که می‌خواهد ارتباطی میان رفتارهای آسیب‌زای خانواده و شکل‌گیری رفتارهای نابهنجار اعضا به دست دهد. او یادآور می‌شود که تجربیات اولیه زندگی در تعیین چگونگی رفتار مؤثر است و خانواده، اولین گروه نهادی است که زمینه و شرایط چنین تجربیاتی را فراهم می‌آورد؛ بنابراین توجه به روابط میان اعضای خانواده و تأثیرات متقابل این کنش‌ها در رفتار کودکان و جوانان امری مهم و قابل‌ توجه است. مطابق نظریه لاونولث، افراد نزاع را به ‌عنوان یک رفتار نابهنجار در خانواده‌های که توأم با خشونت است، می‌آموزند و یاد می‌گیرند که ستیزه‌جویی کنند. بر اساس این نگاه، پدیده نزاع در محیط خانواده آموخته می‌شود.

پارسونز، انسجام اجتماعی را در ابتدا در سطحی از ارزش‌ها دنبال می‌کند. پارسونز در مورد زمینه شکل‌گیری انسجام بر این باور است که «بچه‌ها توسط والدینشان جامعه‌پذیر می‌شوند؛ بنابراین ارزش‌های پایه‌ای جامعه به‌ عنوان جزئی از شخصیتشان درونی می‌شود». در اصطلاح پارسونز، تمایلات نیازی شخصیت‌ها توسط ارزش‌های پایه‌ای جامعه شکل ‌گرفته، در نتیجه نیازهای افراد و آنچه می‌خواهند انجام دهند، تحت تأثیر انتظارات جامعه است. اگر ارزش‌های پایه‌ای جامعه بر همنوایی گروه تأکید داشته باشد، شخصیت کودکان در جهت تعلقات گروه رشد می‌یابد (کالینز ،۱۹۹۷: ۶۲).

با الهام از این دیدگاه می‌توان چنین استنباط کرد که جامعه‌پذیری افراد به ‌ویژه از سوی خانواده در جهت هم‌نوایی افراد با نظم اجتماعی می‌تواند از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار بر نوع رفتارها به‌ ویژه رفتارهای نزاع گونه باشد. لاونولث در خصوص نقش رفتارهای آسیب‌زای خانواده در شکل‌گیری رفتارهای نابهنجار متذکر می‌شود که تجربیات اولیه زندگی در تعیین چگونگی رفتار مؤثر بوده و خانواده اولین گروه نهادی است که شرایط چنین تجربیاتی را فراهم می‌کند.

به نظر لاونولث اگر کودک در محیط خصومت زندگی کند، یاد می‌گیرد ستیزه‌جویی کند، اگر کودک در محیط توأم با بردباری زندگی کند یاد می‌گیرد، صبور باشد، اگر کودک در محیط پذیرش و دوستی زندگی کند، یاد می‌گیرد همه‌ جا صلح و صفا داشته باشد، اگر در محیط تمسخر زندگی کند، یاد می‌گیرد خجول باشد (مرادی، ۱۳۶۵: ۱۳۰-۱۳۱ به نقل ازنظری ۱۳۸۶) و با دیگران نیز ستیزه‌جویی کند، پرخاشگری خود را کنترل نکند و دیگران را مورد تمسخر قرار دهد، در نتیجه نظم موجود در جامعه را با آسیب‌هایی چون نزاع جمعی برهم زند.

لاونولت ضمن مشخص کردن مهمترین عوامل رفتاری آسیب زای خانواده، آنها را در پیدایی و شکل گیری رفتار نابهنجار و نابسامانی خانواده دخیل می داند. این عوامل عبارت اند از:

- تنبیه: شدت عمل بیش از حد و سخت گیری افراطی که از سوی والدین در خصوص فرزندان اعمال می شود، سبب می گردد فرزندان از والدین خود طردشده، نیازهای اساسی آنان نادیده گرفته شود و به احساسات و عواطف آنها توجه نشود.

- زیاده روی در ابراز مهر و محبت : مراقبت و محافظت بیش از اندازه از طرف والدین منجر به عدم رشد طبیعی فرزند شده و باعث عدم اعتماد به نفس شخص و اتکا به والدین و دیگران می گردد. از این رو فرد به علت اینکه محرومیتی را نچشیده است، توان مقابله با مشکالت زندگی را در خود نمی یابد.

- توقعات نامعقول و انتظارات نابجا از فرزندان: انتظارات والدین باید متناسب با توانایی های فرزندان باشد. اگر والدین توقعات بیشازحد معمول از فرزندان خود داشته باشند، موجب خواهد شد فرزند آنها از نظر رشد در زمینه های مختلف تحصیلی و غیره و نیز عزتنفس در حد پایینی قرار گیرد.

- نظم و انضباط نامقبول و افراطی: نظم و انضباط همچنان که لازمه پیشرفت هر جامعه ای است، برای هر خانواده نیز لازم است. ولی هنگامی که از حد متعادل خود خارج شود، آثار زیانباری به بار خواهد آورد و مانع رشد و تعالی خواهد شد. انضباط خشکی که گاهی از سوی والدین نسبت به فرزندان اعمال می شود منجر به ایجاد محرومیتها و ناکامی های غیراصولی برای فرزند شده، کانون خانواده را سرد و از هم گسیخته می نماید. فضای تهدید و ارعاب امنیت فرزند را سلب و به لحاظ عاطفی وضعیت ناهنجاری برای او به وجود می آورد. در مقابل، در خانواده هایی نیز که هیچگونه نظم و انضباطی حاکم نیست و فرزند خود را در آزادی و بی قیدی می بیند، ناهنجاریهای دیگری به وجود می آید. در این حالت شخص ضمن پیدایش خصوصیت خودمداری و خیره سری، به خود اجازه می دهد دیگران را مورد تعرض و آزار قرار دهد. نظم معیوب و بی ثباتی موجب می شود که فرد در پذیرش ارزش های ثابت و هنجارهای طبیعی که تعیین کننده الگوهای رفتاری است دچار مشکل گردد. نظم و انضباط معتدل و مقبول در پذیرش هنجارها و عمل به آنها بسیار مؤثر است ( همان: 13۲ ).

بر اساس نظریه مذکور فضای حاکم در خانواده می تواند تعیین کننده سامان مندی یا برعکس نابسامانی خانواده باشد. از طرفی نظم مفرط و خشک از طرف والدین از سویی نیز عدم کنترل اعضا توسط والدین و آسان گیری بیش از حد می تواند برقراری ارتباط را در خانواده را دچار مشکل سازد و گرایش به انواع کج روی ها در بین اعضای خانواده را بالا ببرد .