دیوید شافر (David Schaffer) نویسنده و روانشناس آمریکایی معاصر می باشد که نظریات جدید و جالبی در روانشناسی مطرح کرده است .

شناخت اجتماعی

ﺷﻨﺎﺧﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻪ اﯾــﻦ ﻣﻌﻨـﯽ اﺳـﺖ ﮐـﻪ ﻣـﺮدم درﺑـﺎره اﻓﮑـﺎر ، اﺣﺴﺎﺳﺎت، اﻧﮕﯿﺰهﻫــﺎ و رﻓﺘﺎرﻫـﺎی ﺧﻮدﺷـﺎن و دﯾـﮕﺮان ﭼﮕﻮﻧـﻪ ﻓﮑـﺮ می کنند ( شافر ، 2000).

نظریه ذهن

ﺷﺎﻓﺮ (2000) ﻧﯿﺰ ﻧﻈﺮﯾﻪ ذﻫﻦ را وﺟﻪ ﺗﻤﺎﯾﺰ ﺧﻮد ﻋﻤﻮﻣــﯽ و ﺧﻮد ﺧﺼﻮﺻﯽ ﻣﯽداﻧــﺪ ﮐـﻪ دﻻﻟـﺖ ﺑـﺮ ﮐﺴـﺐ ﻧﻈﺮﯾـﻪ ذﻫـﻦ دارد؛ درک اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮدم ﺣﺎﻟﺖﻫﺎی ذﻫﻨﯽ از ﻗﺒﯿﻞ ﺑﺎورﻫﺎ، اﻣﯿﺎل، و ﻣﻘـﺎﺻﺪی دارﻧﺪ ﮐﻪ اﻏﻠﺐ ﻫﺪاﯾﺖ ﮐﻨﻨﺪه رﻓﺘﺎر آﻧﻬﺎ اﺳﺖ.

روانشناسی رشد

اگر رشد بیانگر دگرگونی های نظام مندی باشد که فرد از لحظۀ لقاح تا دم مرگ تجربه می کند، علم رشد این دگرگونیها را مطالعه می کند. در عمل، می توانیم از علوم رشد نیز صحبت کنیم، زیرا این حوزۀ بررسی، به راستی مجموعۀ تحقیقاتی چندرشته ای است. روان شناسی رشد وسیع ترین این رشته هاست و هدف آن تشخیص و تبیین دگرگونی هایی است که در سراسر دوران زندگی فرد برایش پیش می آید.

برای شناساندن رشد انسان به طور سنتی دو راه وجود دارد: در رویکرد تقویمی یا «سن و مرحله»، مطالب با شرح جریان بسته شدن نطفه آغاز و براساس سن یا دوره‌های تقویمی‌ در طول فراخنای زندگی فصل‌بندی می‌شود. برعکس رویکرد تقویمی، رویکرد موضوعی برحسب زمینه‌های رشد سازماندهی و هر زمینه از آغاز تا رسیده‌ترین شکل دنبال می‌شود، هر دو این شیوه‌ها محاسن و معایبی دارند. از یک سو، تمرکز تقویمی ویژگی کل گرایانه رشد را روشن می‌کند، ولی ممکن است پیوند بین رویدادهای اولیه و بعدی را در هر یک از قلمروهای رشد تحت الشعاع قرار دهد. از سوی دیگر، رویکرد موضوعی توالی و فرایندهای رشد را روشن می‌کند، اما این موفقیت به قیمت شکست در بیان ویژگی کل گرایانه رشد به دست می‌آید.

شافر در مورد کتاب روانشناسی رشد خود می گوید که ، من راه سازماندهی موضوعی را برگزیده‌ام و با تمرکز تعمدی بر فرایندهای رشد، دیدگاهی پیوسته از توالی دگرگونیها را که کودکان در هر قلمرو رشدی تجربه می‌کنند، در اختیار دانشجویان قرار داده‌ام. در عین حال، به قصد ترسیم تصویری کل گرایانه از انسان در حال رشد، که آن را ضروری می‌دانم، در کتاب خود بر تعامل اساسی بین عوامل مؤثر زیستی، شناختی، اجتماعی و بوم شناختی و تأثیر این عوامل بر همه جهات رشد تأکید کرده‌ام. بدین ترتیب، با آنکه این کتاب به صورت موضوعی سازماندهی شده است، دانشجویان کلیت انسان و ویژگی کل گرایانه رشد وی را فراموش نخواهند کرد.

نظریه رشد ادراک شافر

رشد در کل، فرآیند پیچیده اي است و ادراك تنها یک حیطه از رشد است که بر زمینه هاي متعدد دیگر تأثیر می گذارد. شافر ( Shaffer ) در سال 1993 تعریفی جامع و کامل از آنچه به عنوان رشد ادراکی در نظر گرفته می شود، ارائه داد.

شافر معتقد است رشد ادراکی که همان رشد مهارت هاي تفسیري است، فرآیند پیچیده اي است که به بروز ژن مایه فردي، رسش گیرنده هاي حسی، تجارب حسی براي تحلیل و تفسیر و توانایی هاي شناختی کودك وابسته است. مهمترین روش سنجش ادراك، خوگیري است؛ یعنی یک محرك ارائه می شود و زمان نگاه کردن به آن محرك قبل از پرداختن به محرك دیگر اندازه گیري می گردد. اگر کودك نگاهش به سمت محرك دوم تغییر یابد، حاکی از آن است که ادراك صورت گرفته و کودك بین دو محرك تمیز قائل شده است.

نظریه رشد زبان

رشد زبان هم شامل درك زبان و هم بیان آن است. شافر ( 1993 ) پیشنهاد می کند که کودك براي دستیابی به رشد زبان نیازمند چهار نوع دانش زبانی است که عبارتند از: دانش واج شناختی، معنایی، دستور زبان و کاربست. به عبارت ساده تر، اطلاعات مربوط به صدا، معنا، دستور زبان و قوانین زبان.

جامعه پذیری

شافر ( 1993 ) جامعه پذیري را به عنوان تمایل به تعامل با دیگران و جستجوي توجه و تأیید از سوي دیگران تعریف کرده است. این موضوع در مورد رشد خود نیز اهمیت دارد، خود تا حدودي از تعاملات اجتماعی و پاسخ دیگران نشأت می گیرد. نوزادان از زمان تولد رفتارهایی مانند لبخندزدن را نشان می دهند که به طور فطري اجتماعی هستند و براي ایجاد دلبستگی اهمیت دارند.

شافر (1984) نشان داد که نوزادان داراي برخی از ویژگی ها و گرایش هاي زیست شناختی هستند که برقراري پیوند با فرد دیگر را در آنان تسهیل می کند.

تعامل مادر - کودک

شفر (1989) مطالعه توصیفی اولیه و تحلیل عوامل رفتاری مادران و تعامل مادر- کودک را با انجام مصاحبه ها و مشاهده های مستقیم انجام داد.

در دیدگاه شفر، رفتار والد در دو محور خودمحتاری- کنترل و خصومت- عشق قرار دارد.

رفتار والد در امتداد محور خودمحتاری- کنترل از دادن استقلال نسبتا کامل به کودک تا کنترل تام بر فعالیت های او ادامه دارد.

در امتداد محور خصومت- عشق، اعمال والدین از مهرورزی مفرط و رفتار کودک مدار، تا رفتار خصمانه و قطع ارتباط با کودک ادامه دارد.

این عوامل اولیه باهم برخورد می کنند و ربع دایره ای را تشکیل می دهند که هریک الگوی منحصر به فردی از رفتار فرزندپروری را توصیف می کند.

ربع اول، خودمختاری- عشق، آن دسته از رفتارهای والد است که حس فردیت و استقلال کودک را تصدیق و تسهیل می کند و در عین حال به ابراز محبت و حمایت می پردازد.

ربع دوم، کنترل- عشق، دربرگیرنده مجموعه متعارفی از رفتارها و نگرش های تربیتی است این الگو نشان دهنده رفتار انحصار طلبانه والد است. برعکس، کنترل خصمانه و تحریک پذیری خصمانه مشخص کننده مجموعه رفتارهای والد در ربع سوم (کنترل- خصومت) است.

شیوه های موجود در ربع چهارم (خودمختاری- خصومت) به صورت طرد، مسامحه گری، بی تفاوتی و کناره گیری نام گذاری شده اند.

عدم وجود رابطه که از دور نگه داشتن کودک تا رد خشم گینانه تلاش های او بریا ایجاد تعامل امتداد دارد، ظاهرا معیارهای رفتاری اصلی این ربع دایره را نشان می دهد. همچنین والدینی که هم پذیرا و هم سخت گیرند ممکن است حامی و بخشنده تلقی شوند و والدین طرد کننده و سخت گیر متوقع و منفی باف تلقی شوند. (مک کوبی و مارتین، 2005).

شيفر (نقل از ماسن، 1383) از جمله کساني است که در اين زمينه پژوهش هايي انجام داده است. او بر اساس مشاهداتي که از تعامل کودکان يک تا سه ساله با مادرانشان انجام داد، طرح يک طبقه بندي بر اساس دو جنبه رفتار والدين يعني آزادي - کنترل (سهل گيري در مقابل سخت گيري) و سردي - گرمي (پذيرش در مقابل طرد) ارائه نمود. وي نتيجه گرفت که مادران پذيرنده يا طرد کننده مي توانند سخت گير يا آسان گير باشند. اين دو بعد اساسا اشاره به سطوح حمايت عاطفي دارد که والدين در مورد کودکانشان به کار مي برند و نيز اشاره به کنترلي دارد که والدين در مورد کودکان خود اعمال مي کنند. بدين ترتيب بر اساس اين دو بعد، الگوهاي مختلف رفتار والدين شکل مي گيرند.

سبک فرزند پروری

شیفر (1965)، روانشناس آمریکایی از جمله کسانی است که در رابطه با شیوه های فرزندپروری پژوهش های بی شماری را انجام داده است و بر اساس مشاهداتی که از تعامل 1تا 3 ماهه با مادرشان انجام داد الگوی فرزندپروری را بر اساس دو بُعد رفتار والدین یعنی آزادی- کنترل (سهل گیری در مقابل سختگیری) و سردی- گرمی (پذیرش در مقابل طرد) معرفی نمود. بر اساس این طرح عناوین نشان می دهد که والدین از حیث هر دو بُعد در چه وضعیتی ممکن خوانده می شوند.

شفر با مطرح کردن ابعاد گرمی/ سردی و آزادی/ کنترل، یک الگوی فرضی در مورد روابط والدین- کودک ارائه داد و آن را به چهار دسته تقسیم می کند .

شيفر والدين را با ترکيب دو بعد فوق، به چهار دسته کلي تقسيم کرد:

1 - والدين گرم (با محبت) و آزاد گذارنده:

اين والدين معمولا بعنوان والدين نمونه شناخته مي شوند. کودکان آنها داراي استقلال بوده و رفتار هاي اجتماعي مناسبي دارند. محبت وگرمي توام با آزادي موجب مي شود به علت داشتن فضاي مناسب براي برون ريزي و عدم وجود پاسخهاي نامناسب و حالتهاي پرخاشگري از سوي والدين،حالتهاي پرخاشگري در کودکان چنين خانواده هايي مشاهده نگردد. مشخصات کودکان اين والدين عمدتآ داشتن اعتماد به نفس ،احساس خودمختاري ،تمايل به کنترل محيط و گرايش به سمت رفتارهاي دوستانه نسبت به همسالان است (شفر،1993،به نقل از ماسن،1383).

این والدین کسانی هستند که معمولاً در ذهن مردم به عنوان پدر و مادر نمونه شناخته می شوند و فرزند این والدین غالباً فعال، اجتماعی و مستقل است. نسبت به دیگران محبت داشته، خصومتی به فرد و اطرافیانش نمی دهد، گاه احتمالاً کمی پرخاشگر و جاه طلب می شوند (بخصوص در منزل) و در واقع این مؤلفه ها در نتیجۀ احساس ایمنی و عدم وجود پاسخ های نامطلوب از سوی والدین و نشانه های عصبانیت و ناکامی دائمی یا درونی نمی باشد .

2- والدين گرم و کنترل کننده (محدود کننده):

گاهي محبت والدين محدوديت هايي را نيز به دنبال دارد.اين والدين فرصت کسب تجربه و يادگيري را از کودکان سلب مي کنند. آنها با محبت افراطي موجب گرفتن آزادي لازم از کودک مي شوند.کودکان چنين خانواده هايي معمولا وابستگي بيشتري را نشان مي دهند. اين کودکان در مقايسه با فرزندان والدين با محبت و آزاد گذارنده،خصومت و پرخاشگري بيشتري از خود نشان مي دهند ودر روابط با همسالان خود مسلط نيستند. شفر معتقد است محدوديت اعمال شده از سوي والدين در سه سال اول زندگي نسبت به بعد از آن تاثير عميق تري بر رفتار کودک خواهد گذاشت (شفر،1993،به نقل از ماسن،1383).

گاه والدین در ضمن نشان دادن محبت، محدود کننده نیز هستند. فرزندانی که زیر نفوذ این والدین رشد می کنند، معمولاً حالت اتکای بیشتر، صمیمیت زیادتری در مقایسه با فرزندان والدین با محبت و آزادگذارنده نشان می دهند. در روابط خود با همسالان قدرت طلبی ندارند، ضمناً زمان محدودیت نیز اهمیت دارد. محدودیت اولیۀ ایمنی زمانی که طفل کمتر از سه سال دارد تأثیر زیادتری در رفتار او در دوران کودکی و نوجوانی نسبت به محرومیت بعدی (پس از 3 سال) خواهد داشت. محدودیت در سنین بالاتر خصومت بیشتری در طفل بوجود می آورد. در یک پژوهش ملاحظه شده، محدودیت های مادر روی کودکان پسر میان سنین 6 تا 10 سال ایجاد مؤلفه های اتکایی و رفتار پرخاشگرانه شدید نسبت به مادر نمود.

3 -والدين سرد و متخاصم ( آزاد گذارنده):

تفاوت کودکان اين گروه با گروه قبلي در اين است که همراه شدن عامل خصومت با عامل آزادي موجب ايجاد رفتارهاي پرخاشگرانه به شديدترين حالت در اين کودکان مي شود. تحقيقات نشان داده که والدين کودکان بزهکار اين الگوي تربيتي را در مورد فرزندانشان اعمال مي کنند(شفر،1993،به نقل از ماسن،1383).

عامل خصومت زمانی که با عامل آزاد گذارندگی همراه شود رفتار پرخاشگرانه و نظارت نشده به شدیدترین وجهی در کودک ظاهر می کند (یارمحمدیان و همکاران، 1388).

4 - والدين سرد و کنترل کننده:

رفتارهاي خصومت آميز اين والدين که بيشتر بر اصل تنبيه استوار است به همراه سخت گيري و محدوديت شديدي که نسبت به فرزندانشان اعمال مي کنند، موجب ايجاد احساس خصومت شديد در فرزندان آنها مي شود. از سويي عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن اين احساس خصومت ،کودکان را عصباني بار مي آورد. تمايل به خودکشي و خود آزاري در سنين بزرگسالي در اين کودکان قابل مشاهده است. اين کودکان معمولا در روابط اجتماعي ناموفق اند. گوشه گيري ،خجالت و عدم اعتماد به نفس در اين کودکان به وفور يافت مي شود(شفر ،1993،به نقل از ماسن ،1383).

این نوع والدین احساس خصمانۀ شدید در فرزندان خودشان بوجود می آورند، ولی بطور خودآگاه، خصومت را درک می کنند. والدین متخاصم و محدود کننده مؤلفه های عصبی در فرزندانشان بوجود می آورند. این اطفال دارای تمایلات خودکشی بوده و می کوشند خودشان را آزار دهند و در رابطۀ اجتماعی خجول و گوشه گیر هستند.

شفر (1993؛ به نقل از باقرپور،1384). با مطرح کردن ابعاد گرمی / سردی / و آزادی/ کنترل، یک الگوی فرضی در مورد روابط والدین-کودک ارائه داده و آن را به چهار دسته تقسیم می کند:

1. والدین با محبت و آزاد گذارنده:

این والدین کسانی هستند که معمولا به عنوان والدین نمونه شناخته می شوند. کودکان آنها دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند. محبت و گرمی توام با آزادی موجب می شود به علت داشتن فضای مناسب برای برون ریزی هیجانی و عدم وجود پاسخهای نامناسب از سوی والدین، حالتهای پرخاشگری در کودکان چنین خانواده هایی دیده نشود.

2. والدین با محبت و محدود کننده:

گاهی محبت والدین محدودیتهایی را به دنبال دارد. این والدین فرصت کسب تجربه و یادگیری را از کودکان سلب می کنند. آنها با محبت افراطی داشتن، آزادی لازم را از کودکان خود سلب می کنند.

3. والدین متخاصم- محدود کننده:

رفتارهای خصومت آمیز این نوع والدین که بیشتر بر اصل تنبیه استوار است به همراه سخت گیری و محدودیت شدیدی که نسبت به فرزندانشان اعمال می کنند، موجب ایجاد احساس خصومت شدید در فرزندان آنها می شود. از سویی عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن این احساس موجب عصبانیت در کودک می شود.

4. والدین متخاصم- آزادگذارنده :

تفاوت این کودکان با گروه قبلی در این است که همراه شدن عامل خصومت با عامل آزادی موجب ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه به شدیدترین حالت در این کودکان می گردد. نتایج برخی مطالعات نشان داده است که والدین کودکان بزهکار این الگو را از خود نشان می دهند.