نظریه های جامعه شناسی مایک دیویس
مایک دیویس (متولد 1946) نویسنده آمریکایی، فعال سیاسی، نظریه پرداز شهری و مورخ است. وی بیشتر به دلیل تحقیقات خود در مورد قدرت و طبقه اجتماعی در کالیفرنیای جنوبی شناخته شده است. دیویس یک استاد برجسته در گروه نویسندگی خلاق در دانشگاه کالیفرنیا، ریورساید و سردبیر the New Left Review است. دیویس پیش از آنكه جایگاه خود را در دانشگاه كالیفرنیا، بخش تاریخ ایروین بدست آورد، تئوری شهری را در مؤسسه معماری كالیفرنیای جنوبی و در دانشگاه استونی بروك آموخت. وی همچنین در مجله ماهانه سوسیالیست بریتانیا، ارگان حزب کارگران سوسیالیست انگلیس، مشارکت دارد. دیویس به عنوان یک روزنامه نگار و مقاله نویس، در میان دیگران، ملت و دولت جدید انگلستان را نوشت.
مايك ديويس، متفكر 65 ساله امريكايي، تاكنون بيش از 20 كتاب تاليف كرده است. حيطه اصلي نظريهپردازي و پژوهش مايك ديويس نظريه شهري و شهرنشيني، تاريخنگاري، نظريه زيستمحيطي و جامعهشناسي فلسفي است.
ديويس كه تحقيقات بسياري روي فقراي تمام نقاط جهان بويژه محل تولد خودش، كاليفرنياي جنوبي انجام داده، پيش از تحصيلات دانشگاهي و به عنوان فردي از طبقات فرودست، خود به مشاغل دشواري از جمله كار در كشتارگاه و رانندگي كاميون پرداخت و در همان حال، يكي از فعالان انجمن «دانشآموزان هواخواه يك جامعه دموكراتيك» بود.
ديويس كه اكنون ديگر استاد دانشگاه كاليفرنياست، به خاطر چندين كتاب مهم پرآوازه شده است: « شهر كوراتزها » كه به باور منتقدان، تنشهايي را پيشبيني كرد كه چند سال بعد در 1992 به شورشهاي لسآنجلس ختم شدند؛ « سياره زاغهها »، كه تحليلي جامع درباره زاغههاي مختلف در كشورهاي جهان سوم است؛ « اسراي روياي امريكايي » كه تحليلي اقتصادي سياسي در رابطه با اقشار كارگر و فرودست است و « بهشت شيطان : جهانهاي رويايي نئوليبراليسم » كه به نقد اقتصاد نئوليبرال ميپردازد.
بوم شناسی هراس مایک دیویس
مایک دیویس (1998) مدعي است در ایالات متحدة آمریکا، چشم انداز « ویران شهری » که شهر آینده را شهری مملو از ساختمانهای سياه و هرج و مرج فناورانه پيشرفته حاکم بار آن مي نمایاند، تصور ما را نسبت به آینده ای که همینک محاصره مان کرده محدود مي کند. در نظر دیویس ، این تصویر از آینده، حاول نوعي وسواس پيرامون امنيت شخصي و انزوای اجتماعي شکل گرفته است. در واکنش به ناآرامي موجاود در شهر، هر قلمروی جغرافيایي برای جدا نمودن خود از دیگر گروه ها، راه ردهای امنيتي و فناوری خاص خود را اتخاذ مي نماید که شکلي اجتماعي - فضایي برای شهر به وجود مي آورد که دیویس به پيروی از الگوی مناطق متحدالمرکز برگس ، آن را « بوم شناسي هراس » ناميده است. در این شریط ، نه تنها معيارهای امنيتي اتخاذ شده توسط افراد و گروه ها، شکل شهر را تعيين مي کند، بلکه عوامل کنترل اجتماعي، هم در طراحي و شکل بخشي به جغرافيای اجتماعي شکل شهری به طور رسمي نقاش دارند ( 2011, Bondes ).
وقوع جرائم در یک منطقه، با وقوع جرائم عليه ساکنان آن منطقه به طور کامل متفاوت است. جرائم در یک منطقه مي تواند عليه رهگذران و کساني که در منطقه کار مي کنند، یا عليه ساکنان به وقوع بپيوندد. تراکم خاص جرم به طور مثال در یک ایستگاه راه آهن یا مرکز خرید بزر ، ممکن است جرائم زیادی به بار آورد، اما اثر چنداني روی ساکنان محلي نداشته باشد. در مقابل شاید مردم یک منطقه به دليل برخي ویژگي های اجتماعي نظير ( سن، پایگاه اقتصادی - اجتماعي، نوع ارتباطات خرده فرهنگي، قوميت یا جنسيت ) به طور متوسط با اعمال مجرمانة بيشتری مواجه باشند، اما این مواجهه در منطقة سکونت خوشان نباشد. پيش فرض خطرناکي وجود دارد که به غلط ميان دو چيز هم ستگي برقرار مي کند، این پيش فرض را مغالطه بوم شناختي ( Ecological Fallacy ) مي نامند. بر اساس این پيشفرض، ویژگيهای یک منطقه دارای نرخ جرم بالا، به ضرورت گویای ویژگي های مجرمان است. اما این باور، در مناطقي که به تازگي مهاجرت پذیرفته باشند، اشاره ای به اینکه آیا این مهاجرت زمينه ساز گسترش جرائم هستند، نمي کند ( 316: 1993, Janson ).
در شهرهای سنتي، جرائمي مانند اعمال خشونت در ملأ عام، دزدی اتومبيل یا دزدی از اتومبيل، کش رفتن جنس از مغازه ها و سرقت از افراد اغلب در مرکز شهر اتفاق مي افتند. به موازات تغيير در جغرافيای تجاری شهرها، تغييری که نتيجه ظهور شهرهای حاشيه ای، ظهور پدیدة خرید از مناطق شمال شهری و به وجود آمدن مجموعه های تفریحي است، مي توان انتظار داشت که این الگو هم تغيير کند. منحني وقوع جرائم در شهرها، از نقطه نظری جغرافيایي، نسبت به منحني نرمال، انحراف دارد و بر حسب نوع جرم، از شهری به شهر دیگر متفاوت است (304: 1997, Kaskela ).
سياره زاغه نشین ها ( زاغه نشین ها بپا خواهند خاست )
از سال های دهه هفتاد میلادی و به دنبال فراگیر شدن سیاست های تعدیل اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که جهت کاهش بحران بدهی های کشورهای در حال توسعه تجویز می شد، ما در این کشورها شاهد اجرای برنامه هایی مشابه نظیر کاهش سرمایه گذاری های عمومی، خصوصی سازی گسترده، کاستن از حجم یارانه ها، کاهش تعرفه های واردات و در نتیجه موج گسترده آوارگی روستاییان و هجوم آنها به شهرهایی بوده ایم که مدیران آنها در رؤیای ساخت شهرهایی در کلاس جهانی به سر می برده اند. با ایجاد این مناطق حومه ای زاغه نشین، ما شاهد رواج گسترده زباله گردی، فحشاء، همجنس بازی، ایدز، سقط جنین، تجارت قاچاق، روسپی گری و کارهایی برده وار هستیم، هر چند مدیران شهری با تمام توان به دنبال سانسور این حقایق می باشند. مایک دیویس در کتاب «سیاره زاغه نشین ها» با اشاره به اینکه، راه مقابله با این بحران را بازگشت به دین می داند، به نشانه های اثربخش این بازگشت در تعدادی از این محلات اشاره می کند.
مایک دیویس در کتاب خود با عنوان «سیاره زاغه نشین ها»، موضوع شهرنشینی و حقایق فراسوی آن را مورد بحث و بررسی قرار می دهد. وی انگیزه اصلی از نگارش این کتاب را انتشار گزارش مسکن سازمان ملل متحد در سال 2003 میلادی عنوان کرده است که باید آن را به عنوان «اولین گزارش واقعی جهانی از حقایق فقر شهری» به شمار آورد.
دیویس معتقد است که هشدارهای مطرح شده در مورد فاجعه فقر شهرنشینان در این گزارش را باید اولین تلاش این سازمان در جهت رهایی از بند سانسور و نادیده انگاری حقایق به شمار آورد.
به علاوه، در اکثر مراکز پژوهشی جهان پیشرفته، هیچ نشانی از افراد خانواده های فقیر حاشیه نشین به چشم نمی خورد. (برای نمونه به شهرهای کاراکاس، سائوپولو، دوربان و غیره بنگرید.)
البته صرف نظر از پذیرش و یا عدم پذیرش نظرات سیاسی دیویس از سوی خواننده، بسیاری از افراد بر یک نکته اتفاق نظر دارند: زاغه نشینان در سراسر دنیا در حال تبدیل به یک طبقه اجتماعی هستند.
قطعا وقتي اقتصادي پررونق، همچون در برزيل يا تركيه تحت حكومت احزاب نئوپوپوليست باشد، يا دولت اقتدارگراي پويايي مثل چين همزمان هم افزايش تقاضاي داخلي و هم فرونشاندن طبقه كارگر عظيم و چموش را دستور كار قرار دهد، ميتوان فقر را كاهش داد.
از سوي ديگر، «زرق و برق هندي» هم اثباتي بر اين مدعاست كه بازارهاي آزاد و دموكراسي پارلماني به خودي خود نميتوانند توسعه اقتصادي را به علتي جهت كاهش نابرابريهاي اجتماعي بدل سازند. در واقع، نميتوان توهيني وقيحانهتر از توهين موكش آمباني، يكي از ثروتمندترين مديران اقتصادي هند به فقرا در ذهن تصور كرد؛ همان آسمانخراش يك ميليارد دلاري (خانهيي براي پنج سكنه همراه با 600 خدمتكار) كه در بمبئي، و تنها چند مايل دورتر از ابرزاغه معروف داراوي بنا شده است.
با اين حال، هنوز نميدانيم كه اقتصادهاي به اصطلاح« ب. ر. ه. چ» (كه به برزيل، روسيه، هند و چين ارجاع دارد) تا چه زمان به رشد سريع خود و كمك بخور و نميرشان به فقرا ادامه خواهند داد. بي پرده بگويم: لكوموتيو چين هنوز آنقدر بزرگ نيست كه اقتصاد جهاني را به پيش براند، آن هم در حالي كه اروپا در حال سوختن است و جمهوريخواهان اقتصاد امريكا را از حركت باز ميايستانند. نشيب عميقتري از ركود در پس پيچ بعدي اقتصاد جهاني خفته است و ظرف يك چشم به هم زدن دوباره به آن ميرسيم. دورنماهاي درازمدت جهت كاهش فقر در اغلب كشورها، از جمله ايالات متحده، هنوز تيره و تارند؛ حتي اگر در سرآغاز دورهيي از احيا و ترميم تدريجي جهاني قرار گرفته باشيم.
آينده تحتالشعاع تيرگي اين واقعيت قرار گرفته: فقراي شهري، ديگر نوعي ارتش ذخيره صنعتي نيستند كه به تدريج در كارخانه و قسمتهاي خدماتي آنها را به استثمار بكشند، بلكه به طور روزافزوني بدل به مازاد انسانيت ميشوند - مازادي كه به طور ريشهيي محروم از همه چيز است - و هيچ نقشي، مطلقا هيچ نقش يا آيندهيي در يك جهان ابركاپيتاليستي نخواهند داشت.
هيچ يك از دو معيار بينالمللي پيشرفت انساني مناسب و قابل اتكا - اهداف توسعه هزاره متعلق به سازمان ملل و خروجيهاي پيمان كيوتو كه در راستاي گرم شدن كره زمين بود به دست نخواهند آمد، با وجود اينكه تقريبا كل جهان اين واقعيت را به رسميت شناختهاند: نابرابري مفرط اقتصادي در آيندهيي از آشوب و تلاطم زيستمحيطي مفرط يعني حكم مرگ براي دهها و حتي صدها ميليون آدم فقير، آن هم تنها ظرف 75 سال! «راهحلها؟» الگوي كلي بديهي است: منابعي در اختيار طبقات كارگر غيررسمي بگذاريد تا كشتيهاي نوحشان را از دل زاغههاي كنوني بسازند. وقتي بحرانهاي مختلف در سطح جهاني بر هم منطبق ميشوند و يكديگر را تشديد ميكنند، رفع كسري فرصتهاي شغلي براي بقاي انسان بيش از پيش محوريت مييابد.
در عين حال، شهرها تنها راهحل بحران شهرنشيني باقي ميمانند. ما بايد استاندارد رو افزايش زيستن را بر طبق معيارهاي شهري اصيل باز تعريف كنيم: زيبايي فضاي عمومي، خدمات ارايه شده براي اجتماعات، آموزش و دانش رايگان، و مصرف جمعي. اين تنها راهي است كه ميتوان بحران زيستمحيطي و حقوق بشر جهاني را براي حياتي شايسته نوع انسان، كنار يكديگر گرد آورد. چپ بايد استخدام دوباره فقرا به واسطه كارهاي عمومي با مديريتي دموكراتيك را هم در مقام شعاري كلي و هم بسته به زمينههاي انضمامي مطالبه كند. آيا اين حرفها نشان از نوعي اتوپياي جنونآميز سوسياليستي
زاغههاي نوين در ايالات متحده در همان حومه شهرهاي قديمي شكل گرفتهاند. طبق آخرين آمارگيري، اكثريت امريكاييهاي شهرنشين فقير اكنون در نواحي رو به كاهش متشكل از خانهيي گچ اندود و آپارتمانهاي به سبك كاليفرنيا ميزيند؛ همان مناطقي كه روزگاري در دهه 1950 زمينهاي مركزي طبقه متوسط سفيدپوست بود. خانوادههاي آفريقايي- امريكايي در جستوجوي كار، مسكن و مدارس خوب به حومههاي قديميتر شهر نقل مكان كردند.
اما روياي حومههاي قديمي مثل سرابي در دل كوير دور از دست باقي ماند. زاغه همان شبحي است كه هنوز اروپا را تسخير كرده است. براي مثال، اشپيگل اخيرا از طبقات خطرناكي در ناحيه نيوكلن برلين هراس شديد خودش را ابراز كرده (از جايي كه در واقع هميشه يك زاغه بوده است)؛ در عين حال نورمان تبيت، از مقامات انگليسي محافظهكار طرفدار تاچر، حزب كارگر نو را به خاطر خيانت به حزب كارگر قديمي و بازگرداندن «زاغهها و بيسوادي» شماتت كرده است. البته بسياري در اين رابطه ياد مهاجران گتونشين رم هم ميافتند؛ اما در حقيقت بزرگترين گروه رو به افزايش افراد بيكار قاره اروپا را ساكنان سابق آلمان شرقي يا ساكنان مناطق فقيرنشين عظيم بريتانيا تشكيل ميدهند. اتحاديه اروپا هيچ استراتژي واقعي براي حل درازمدت فقر ندارد؛ چون بيش از حد مشغول راضي كردن يونانيها براي حراج پانتئون است!
با انتشار کتاب دیویس در سال 2006 میلادی، جرمی هاردینگ از نویسندگان مجله نقد کتاب لندن، در یادداشتی چنین نوشته بود: «با وجود کتاب ها و مقالات زیادی که تاکنون در مورد حاشیه نشینی انتشار یافته است، یک نکته تکان دهنده تقریباً فراگیر در مورد این آثار وجود دارد: نویسندگان چنین کتاب هایی، حداکثر از داخل هواپیما به این مناطق می نگریسته اند».
خوانندگان این کتاب درمی یابند که در سال 2005 میلادی، تعداد شهرنشینان از تعداد ساکنان روستاها فراتر رفته و تا سال 2050 میلادی، تعداد این افراد شهرنشین، از مرز ده میلیارد نفر خواهد گذشت. با توجه به اینکه بخش اعظم این رشد به کشورهای در حال توسعه تعلق خواهد داشت، کماکان ما شاهد وجود خانه هایی نامناسب و دارای ساکنانی بیش از حد ظرفیت، استفاده از آب های آلوده، فقدان فاضلاب بهداشتی، ضعف شدید خدمات اجتماعی و نرخ بالای بی کاری تا حد پنجاه درصد این افراد خواهیم بود. به علاوه، در پاکستان و سنگال و گینه نو و برزیل، با برهم خوردن شیوه های زندگی محلی، رشد بی کاری، وقوع قحطی و خشکسالی و یا جنگ، نرخ مهاجرت به شهرها به عددی فاجعه آمیز رسیده است. تمرکز اصلی وی هم بر تبیین موضوع «شهرنشینی بدون رشد» استوار می باشد که یکی از موانع و چالش های اساسی فراروی توسعه اقتصادی جوامع امروز به شمار می رود. دیویس برای ما توضیح می دهد که این نرخ لجام گسیخته مهاجرت در شهرهای در حال توسعه ای نظیر کینشازا، لاگوس و یا دارالسلام، ریشه در پذیرش سیاست های اقتصادی نولیبرال رهبران این کشورهای جهان سوم دارد. وی معتقد است که در سایه سیاست های تحمیلی صندوق بین المللی پول به این کشورها، که در دهه هفتاد میلادی از بحران بدهی ها و در دهه های هشتاد و نود میلادی از نتایج تجدید ساختار اقتصادهای شان رنج می بردند، چنین نتایجی به وجود آمده است.
دیویس برای ما می گوید که سیاست های تعدیل ساختاری این صندوق که برای کمک به کشورهای فقیر به منظور بازپرداخت بدهی هایشان و جذب سرمایه گذاری خارجی اجرا می شد، مهم ترین عامل رشد فقر مردم بومی و پیدایش محله های زاغه نشین از سال های دهه هفتاد به بعد بوده است. چرا که دولت ها مجبور شدند، با کاستن از سرمایه گذاری های خود، مدارس و بیمارستان ها، مقررات زدایی، خصوصی سازی مؤسسات عمومی، محدود کردن یارانه های بخش کشاورزی، حذف تعرفه های وارداتی و باز کردن دروازه های خود جهت واردات کالاهای خارجی، زمینه انجام اصلاحات مدیران صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را فراهم آورند. براساس مطالعات دیویس، این راهبردها و به ویژه دو سیاست کاهش یارانه ها و تعرفه های وارداتی، در عمل، به نابودی مناطق روستایی و آواره شدن کشاورزان به سوی شهرها منجر شده است.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .