نظریه نمایشی اروینگ گافمن
اروینگ گافمن ( Erving Goffman ) متولد ۱۱ ژوئن ۱۹۲۲ در آلبرتای کانادا و متوفای ۱۹ نوامبر ۱۹۸۲ در فیلادلفیای پنسلوانیا ، جامعهشناس آمریکاییِ زادهٔ کاناداست. مشهورترین اثرش « نمود خود در زندگی روزمره » نام دارد.
گافمن در ۱۱ ژوئن ۱۹۲۲ در یکی از شهرهای ایالت آلبرتای کانادا از پدر و مادری یهودی، ماکس و آنه گافمن به دنیا آمد. خانواده وی از یهودیان اوکراین بودند که دو قرن پیش از روسیه به کانادا مهاجرت کرده بودند. گافمن خود عقیده دارد که یک یهودی روس بودن بر بسیاری از جنبه های اندیشه وی موثر بوده است.
تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در دانشگاه تورنتو گذراند و سپس به آمریکا مهاجرت کرد. مدارک فوق لیسانس و دکترای خود را به ترتیب در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۳ از دانشگاه شیکاگو در دو رشتهٔ جامعهشناسی و انسانشناسی اجتماعی دریافت کرد. از سال ۱۹۵۸ به عضویت هیئت علمی گروه جامعهشناسی سیاسی دانشگاه برکلی در کالیفرنیا درآمد و ظرف مدت کمتر از چهار سال به درجهٔ استاد تمامی رسید. وی تا سال ۱۹۶۸ در دانشگاه برکلی ماند و در آنجا در کنار چهرههای سرشناسی همچون دیوید ماتزا، کینگزلی دیویس، نیل اسملسر، و همچنین هربرت بلومر، یکی از قویترین گروههای جامعهشناسی دههٔ ۱۹۶۰ آمریکا را تشکیل داد.
در سال ۱۹۶۸ با قبول عنوان استادی در رشتههای جامعهشناسی و انسانشناسی به دانشگاه پنسیلوانیا رفت و تا پایان عمر در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. گافمن در سال ۱۹۸۱، یک سال قبل از مرگش، در شرایطی به ریاست انجمن جامعهشناسی آمریکا برگزیده شد که به علت بیماری و وخامت اوضاع جسمی قادر به ایراد خطابه ریاستش نبود.
مبانی فکری و زمینههای شکلگیری نظریه گافمن
گافمن بیشتر از افرادی چون دورکیم و زیمل تأثیر پذیرفته است. در حوزه تعامل چهرهبهچهره، بهشدت تحت تـأثیر مفهوم " واقعیتِ اجتماعی " دورکیم بود و از زیمل نیز در زمینه " اَشکال اجتماعی " استفاده بسیار زیادی برده است. آنچه در نزد دورکیم و زیمل مشترک است برداشتی مبتنیبر این موضوع است که جامعهشناسیِ تجربی باید با تأکید بر خارجیت ( Externality ) و جستجو برای یافتن الگوهای جاری و تکراری کنش، هدایت شده به انجام برسد. این دو ویژگی بهعنوان نیروی محرک کار گافمن نیز، عمل میکند.
گافمن بهنوعی از مید نیز تأثیر پذیرفته است، مفهومی که گافمن از "خود" دارد، سخت تحت تأثیر مید است، بهویژه بحث مید درباره تنش میان "من" یا همان خودِ خودجوش و "در من"، یا همان الزامهای اجتماعیِ متبلور در خود. این نظر مید در کار گافمن درباره آنچه که خودش "اختلاف اساسی میان خودهای کاملاً انسانی و خودهای اجتماعیمان" میخواند، بهخوبی منعکس است .
اصطلاحات گافمن
اروینگ گافمن ازجمله دانشمندان مشهور و به نام مکتب شیکاگو است و ابداعات و تحقیقات وی در نظریه کنش متقابل نمادین این نظریه را برای سالها به نظریه مسلط در جامعه شناسی آمریکا تبدیل کرد. گافمن دردنیای انسان شناسی نیز به نوعی دارای ادعا و اعتبار علمی است. از مناقشات آکادمیک انسان شناسی و جامعه شناسی که بگذریم ،گافمن را هم به خاطر کارهای میدانی، هم به خاطر تحصیلات آکادمیک و هم به خاطر روش شناسی آثارش میتوان در زمره انسان شناسان جای داد. پایبندی گافمن به جامعه شناسی خرد ، بی اعتنایی به ساختارها ی بلنددامنه، روش شناسی مردمی ، مشاهده مستقیم و ارتباط رودررواز مشخصه کارهای گافمن محسوب می شوند.
پیشینه فلسفی عملگرایی و رفتارگرایی مکتب شیکاگو به علاوه گذشته هنری گافمن باعث شدتا گافمن با نوآوری و ابداعاتی که خاصه شخصیت علمی وی بود،مفاهیم جدیدی در انسان شناسی و جامعه شناسی بنا نهد مفاهیمی که گذشته از جدید بودن به نوعی انقلابی هم محسوب می شدند.
گافمن مفاهیم کنشگر ( بازیگر ) مخاطبان ( تماشاچیان ) بازی، اجرای تئاتری، مدیریت تاثیرگذاری ، صحنه ، پشت صحنه و ... را دریک مفهوم استعاری از صحنه تئاتر اخذ کرده است. گافمن با خلق این مفاهیم بیشتر ازهمه به مساله هویت می پردازد.هویت اجتماعی بالقوه و بالفعل ودرگیری عقب نشنینی یا مقاومت فرد در برابر جامعه که گافمن بر تخالف وتقابل آن تاکیددارد ، تئوری گافمن رابرای بسیاری از پژوهشگران و محققانی که به مساله هویت های حاشیه ای می پردازند جالب کرده است. تئوری گافمن برای کسانی که به نوعی به مساله هویت حاشیه در برابر متن می پردازند،تئوری گویایی محسوب می شود. از این دسته می توان از فمنیستها ویا،کسانی که به مساله هویت در فضاهای مجازی می پردازند نام برد.
1- کنش متقابل نامتمرکز ( Unfocused Interaction )
گافمن میگوید: در بسیاری از وضعیتهای اجتماعی، ما به رفتاری دست میزنیم که کنش متقابل نامتمرکز گفته میشود. این کنش زمانی وقوع مییابد که افراد در محیط معینی آگاهی متقابل از حضور یکدیگر نشان میدهند. افراد مستقیماً به آنچه هریک میگوید یا انجام میدهد توجه میکنند. جز در مواقعی که فردی تنها ایستاده باشد.
2- برخورد ( Encounter )
گافمن واحد کنش متقابل متمرکز را برخورد مینامد. به نظر وی بخش بزرگی از زندگی هر روز افراد شامل برخوردهای مداوم با سایر افراد -خانواده، دوستان، همکاران- است که غالباً در زمینه کنش متقابل نامتمرکز با دیگران که در صحنه حضور دارند، رخ میدهد. گفتگوی مختصر، مذاکرات رسمی، بازیها و تماسهای جاری رو در رو (با پیشخدمتها، کارکنان فروشگاهها و غیره) همه نمونههای برخورد هستند.
3- تحلیل نمایشی ( Dramaturgical Analysis )
گافمن برای تشریح نمود " خود " در زندگی روزانه یا ابزار و شگرد ارتباط کنشگران این نظریه را مطرح کرد. از این نگاه میان اجراهای تئاتری و انواع کنشها و تعاملات روزمره تشابه وجود دارد و در واقع تعامل که بسیار شکننده مینماید با اجراهای اجتماعی حفظ میشود و اجراهای ضعیف یا اختلالها به همان اندازه اجراهای تئاتری میتوانند به تعامل آسیب برسانند.
4- هالهپوشی ( Mystification )
شگردی که اجراکنندگان نقش بهکار میبرند. از نظر گافمن بازیگران غالباً میکوشند تا با محدود ساختن تماس میان خود و حضار، هالهای بر اجرایشان بپوشانند. آنها با ایجاد فاصله میان خود و حضار، سعی میکنند در چشم حضار حرمتی برای خود فراهم کنند. این امر بهنوبه خود باعث میشود که حضار از پرسوجو درباره اجرای نقش خودداری کنند. گافمن در اینجا متذکر میشود که حضار دراین فراگرد دخیلند و غالباً خودشان میکوشند با فاصله گرفتن از اجراءکننده نقش، اعتبارش را خدشهدار نسازند.
5- فاصله نقش ( Role Distance )
فاصله نقش به درجه کنارهگیری از نقشهای محولشان اطلاق میشود. به نظر گافمن از آنجا که نقشهای فراوان و گوناگونی وجود دارند، آدمها معمولاً یک نقش معین را بهگونهای کامل انجام نمیدهند. برای مثال اگر یک بچه بزرگتر سوار چرخفلک شود، احتمالاً این را میداند که بزرگتر از آن است که از این وسیله بازی لذت ببرد. یکی از راههای کنار آمدن با این موقعیت، نشان دادن فاصله از این نقش، از طریق چرخفلکسواری بهگونهای بیتوجه و بیحالانه و یا اعمال ظاهراً خطرناک انجام دادن ضمن این سواری است. بچههای بزرگتر با این اعمال در واقع میخواهند به حضار نشان دهند که آنها مانند بچههای کوچک عاشق این بازی نیستند و اگر هم هستند بهخاطر کارهای خاصی است که علاوهبر چرخفلکسواری انجام میدهند. گافمن میگوید فاصله نقش بستگی به منزلت اجتماعی یک فرد دارد. آدمهای بلندپایه غالباً بهدلایلی متفاوت از دلایل افراد فروپایه، فاصله نقش از خود نشان میدهند.
6- داغ یا ننگ ( Stigma )
گافمن میگوید: «شکاف میان آنچه که یک شخص باید باشد، یعنی همان هویت اجتماعی بالقوه، و آنچه که یک شخص واقعاً هست (هویت اجتماعی بالفعل)، داغ گفته میشود.» هر کسی که شکافی میان این دو هویتش باشد، داغخورده است. در این اصطلاح گافمن از دو نوع داغ صحبت میکند، داغ بیاعتباری و داغ احتمال بیاعتباری. در مورد داغ بیاعتباری، بازیگر فرض را بر این میگیرد که حضار تفاوتها را میدانند و یا این تفاوتها برایشان آشکارند (برای مثال، کسی که فلج است یا یک پایش را از دست داده است). اما در مورد داغ احتمال بیاعتباری، حضار تفاوتها را نمیدانند و نه میتوانند تصورش را بکنند (برای مثال، کسی که در گذشته سابقه کیفری داشته است). کسی که از داغ بیاعتبار شدگی رنج میبرد، مسأله بنیادی نمایشاش، تخفیف تنش ناشی از این واقعیت است که دیگران قضیه را میدانند. اما کسی که دچار داغ احتمال بیاعتباری است، مسأله نمایشاش سر نگهداری است تا قضیهاش برای حضار همچنان ناشناخته باقی بماند.
داغ یاننگ که عنوان یکی از کارهای گافمن نیز هست . به مساله هویت های خدشه دارشده اشاره دارد. افراد از دو نوع داغ یا ننگ رنج میبرند.یکی داغ بی اعتبار ی و دیگری داغ احتمال بی اعتباری،داغ بی اعتباری به مساله ای اشارده داردکه افراد درآن از هویتی ننگ آلود درگذشته ،ظاهر یا شخصیت خود رنج می برند.در این نوع داغ کنشگر می داند که مخاطبان از هویت ننگ آلود وی خبر دارند .وی می کوشد که درکنش هایش این مساله را مدیریت کند و از تنش های آن جلو گیری کند. اما داغ احتمال بی اعتباری ،وقتی است که دیگران از هویت ننگ آلود خبری ندارند واین احتمال وجود داردکه به این مساله پی ببرند.در این مورد کنشگر می کوشد که این مساله را پنهان کند.و کنشهای خود را طوری سامان دهد که این مساله همچنان پنهان بماند.در هر دو این موارد افراد برای تنظیم کنش هایشان طوری تلاش می کنند که کمترین تنش و بهترین تصویر ارائه شود.گافمن عقیده دارد که همه ما از نوعی داغ رنج می بریم و می کوشیم که آن رادر کنش هایمان پنهان کنیم.از سابقه اعتیاد به مواد مخدر گرفته تا گرایشات نا مانوس جنسی تا تیکهای عصبی و نقصهای جسمی .همه ما در زندگی روزمره میکوشیم که بر اضطراب این داغ فائق آمده و روابط خالی از تنش را ارائه دهیم.
7- نظم اجتماعی
از نظر گافمن نظم اجتماعی، نتایج هر دستگاهی از هنجارهای اخلاقی است که راههایی را تنظیم و مرتب میکند تا در آن راهها مردم بتوانند اهداف خود را دنبال بکنند. اگرچه نظم برخاسته از این هنجارها از خود هنجارها برنخاسته است. هنجارها معانی را در دسترس کنشگر قرار میدهد، اما مجموعههای دیگری از هنجارها هستند که در هر موقعیتی ممکن است بروز کنند و یا تغییر یابند، و بنابراین، نظم اجتماعی را در هر موقعیتی ویژگی خاصی میبخشد. برای مثال، قوانین راهنمایی و رانندگی میزان سرعت و امکان سبقتگیری را تعیین میکند، ولی اینکه مردم سبقت بگیرند و یا میزان سرعت خود را در حداقل یا حداکثر تنظیم کنند بسته به دستگاههای مختلفی از هنجارها دارد که در موقعیتی متفاوت است و ممکن است به انجام دادن یا ندادن یا انتخاب راه تازهای بیانجامد؛ مثلاً آیا دیگر رانندهها زن هستند یا مرد، جوان هستند یا سالمند، فرد در ساعات فراغت بهسر میبرد یا در هنگام رفتن به اداره است و ... بنابراین نظم اجتماعی در موقعیتهای مختلف در لایههای گوناگونی قرار گرفته و به این شیوه رفتار مردم را کنترل میکند.
8- روششناسی گافمن
گافمن جهت مطالعه جامعه بر مطالعه کنش متقابل و روابط رویاروی با استفاده از موقعیتهای روزمره زندگی متمرکز است و از طریق مشاهده مستقیم و تجربه شخصی و استماع تجربیات و مشاهدات دیگران و نیز آثار ادبی و هنری بهدست آمده است و از بهکارگیری پرسشنامه و تحلیلهای آماری اجتناب کرده است. چنانچه برای تهیه اثر معروف خود بهنام "معرفی خود در زندگی روزمره"، گافمن مدتی در دهکده کوچکی واقع در اسکاتلند زندگی کرد و برای نوشتن کتاب "تیمارستانها" به مدت یکسال در یک موسسه رواندرمانی کار کرد .
9- گروهه
از آنجا که گافمن کنش اجتماعی را به عنوان موضوع مورد مطالعه خود بر می گزیند واحدمطالعه خود را نیز جایگاهی می داند که این کنش در آن رخ می دهد. این واحد گروهه است.گروهه جایی است که کنش اجتماعی بین کنشگر و مخاطب آن رخ میدهد.گروهه حداقل ازیک کنشگر و یک مخاطب تشکیل می شود .البته مخاطب می تواند فرضی باشد ( کنشگر خودرا دربرابر یک مخاطب فرضی تصورکند ودست به کنش بزند ). در این موارد گروهه تنها از یک نفر تشکیل می شود. البته در بیشتر موارد گروهه ازبیشر ازیک نفر تشکیل شده است و شامل دو دسته قابل تشخیص مخاطبان و بازیگر است.
10- خود
درکی که گافمن از خوددارد،خودی که به عنوان فردی از جامعه به کنش اجتماعی دست می زند ،خودی نیست که تحت تاثیرفشارها و نیروهای اجتماعی به یکباره ساخته و پرداخته شده باشد وبه صورت ثابت و متعین دست به کنش بزند.بلکه این خود،خودی است که هر لحظه درکنش های اجتماعی در شرایط خاص و معین شکل می گیرد و ابراز می شود. خودی که محصول و ساخته وپرداخته شرایطی است که کنش در آن رخ می هد. گافمن خود را یک هویت مستقل نمی داند ( خودی که در تملک کنشگر باشد )( Goffman 1959.p252 ) بلکه خود را محصولی از کنش مشترک می داندکه از کنش متقابل نمایشی بین کنشگر و حضارش بر می خیزد. گافمن در این باره می گوید ( همان نقل به مضمون ):
هنگامی که یک فرد از وضعیتی ،تعریفی به دست میدهدو به این وسیله به طور صریح و یا ضمنی مدعی می شود که شخص خاصی است،خود به خود بر دیگران فشار اخلاقی وارد می کند که با او چنان بر خورد کنند که از افراد همتای او انتظار دارند.علاوه بر این او به طور تلویحی از هر ادعای دیگری مبتنی بر اینکه کسی است که از قرار معلوم نیست چشم می پوشد.و به این ترتیب خود را از رفتاری که مطابق با شان چنین افرادی است محروم می سازد از این رو دیگران در میابند فرد آنها را از آنچه که او هست و آنچه که آنان باید در او ببینند آگاه کرده است.و این اتفاق در زمانی رخ می دهد که فرد در کنش اجتماعی به ایفای نقشهایی دست می زند.در هنگام ایفای هریک از این نقش هاست که هویتی که خود با آن تعریف می شود ایجاد،تحمیل ،تایید ،تثبیت یا رد می شود. البته به این دیدگاه گافمن نسبت به خود ایراداتی وارد شده است . بسیاری از این ایرادات مربوط به سهم اندکی است که گافمن برای یک شخصیت ثابت و پایدار قائل است. شخصیتی که محصول ساختارهای بلنددامنه اجتماع است و به آسانی به وجود نیامده اند که به به سرعت تغییر کند. مکین تایر به این تعریف گافمن از خود انتقاد وارد می کند و عقیده دارد که خود ی که گافمن تعریف می کنددرحد یک چوب رختی که نقشهای مختلف به آن اویخته می شود فرو کاسته شده است.
گافمن..... خود رابه عمل نقش آفرینی فروکاسته است و استدلال می کند که خود چیزی بیش از یک رخت آویز نیست که بر آن جامه های مربوط به نقش آویخته است....به عقیده گافمن ،که از نظر او سپهر اجتماعی همه چیز است،خود هیچ چیز نیست و در فضای اجتمای جای نمی گیرد ( MacIntyre.1985.p117 ) .
11- نقش
مجموعه ای از بازی هایی است که کنشگران به صورت منظم و پیوسته به آن دست می زنند. شباهت ،پیوستگی و استمرار بازی های یا اجراهای تئاتری به آنها خصلت نقش می دهد. نقش پزشکی یا پدری چیزی جز اجراهای منظم و پیوسته ای نیست که به عنوان نقش باز شناسایی شوند.همانطور که رد بحث اجراهای تئاتری و مدیریت تاثیر گفته شد ،این اجراها و سرنوشت آنها به شدت تاثیر پذیرو شکننده است وباید از آن مراقبت کرد.یک اجرای بد تنها به یک اجرای بد منتهی نمی شود بلکه می تواند به یک بحران هویتی منجر شود. به رسمیت نشناختن بازیگر ازسوی مخاطبان در نقش مورد نظر ،می تواندهویتی که فرد برای شناخته شدن به آن تلاش می کندرا زیر سوال ببرد.از اینرو افراد می کوشند تا با تلاش برای ایفای بهتر نقش خود از هویت خو ،هویتی که مایلند به آن شناخته شوند یا مایلند با آن شناخته نشوند دفاع کنند.جنکینز عقیده دارد که هویت دو بعد ،درونی و بیرونی دارد.در بعد درونی فرد می کوشد تا با بسیج مها رتهای درونی به ایفای هرچه بهتر نقش بپردازد ،یعنی تصویر مطلوبی از خود ارائه کند.ازسوی دیگر این تصویرباید از سوی دیگران،مخاطبان یعنی عموم مردم به رسمیت شناخته شود.چرا که هویت افرادبرآیندی از این تعامل بین فرد و مخاطبان اش است:
افراد در چارچوب نظم تعاملی درباره هویت های خود چک وچانه می زنند،و بابسیج کردن مهارتهای تعاملی خود در درون روال های تعاملی خوددردرون روال های موقعیتی تصویری از خود به دیگران ارائه می کنند تا مورد پذیرش آنها قرار بگیرد. در اصطلاح من ( جنکینز ) این عامل درونی دردیالکتیک شناسایی از لحاظ تصویرعمومی است . عامل بیرونی،پذیرش آن تصویر عمومی ازسوی دیگران است:آنان ممکن است آن تصویر رابپذیرندیا نپذیرند.هویت فردی دررابطه میان خود انگاره و تصویر عمومی آفریده می شود ( جنکینز 1381 ص120).
نظریه نمایشی
اروینگ گافمن، یکی از معروفترین نظریه پردازان کنش متقابل نمادین است. نظریهٔ او اگرچه عمدتاً دربارهٔ ارتباط رو در رو در گفتگوی روزمره و نیز مکالمات تلفنی است، اما میتواند برای اَشکال رسانه ای تعامل و ارتباط نیز مورد توجه و استفاده قرار بگیرد. وی در کتاب معرفیِ خود در زندگی روزمره (۱۹۹۰)، معرفیِ خود را شیوههایی میداند که افراد و گروهها برای عمل کردن و بیان و معرفی خودشان به دیگران به کار میگیرند. انسانها ذاتاً خواهان دوست داشتن و دوست داشته شدن هستند. به علاوه، وقتی یک فرد یا بازیگر، نقشی را برای مخاطب در مواقع متفاوت بازی میکند، احتمالاً نوعی روابط اجتماعی را شکل میدهد.
نظریه نمایشی توسط اروینگ گافمن بسط یافتهاست، دراماتورژی (معروف به «دیدگاه دراماتورژیک») یک پارادایم خاص از نظریه کنش متقابل نمادین است که زندگی را به یک نمایش (یعنی یک «درام») تعبیر میکند. ما به عنوان «بازیگران» با نقشی که بازی میکنیم جایگاهی داریم و نقشهای مختلفی به ما داده میشود.
این نقشها به عنوان یک فیلمنامه عمل میکنند و گفتوگو و تحرک را برای شخصیتها (یعنی افراد در واقعیت) فراهم میسازند. نقشها همچنین شامل قطعات و تنظیمات خاصی هستند. به عنوان مثال، یک پزشک (نقش)، در حالی که در مطب پزشکیش است (محیط) از ابزارهایی مانند مانیتور قلب (سرپا) استفاده میکند.
علاوه بر این، کارکرد ما، ارائه خود است، و مردم ما را بر اساس روشهایی که خودمان را به تصویر میکشیم، درک میکنند. این فرایند، که به عنوان مدیریت برداشت شناخته میشود، با ایده عملکرد شخصی آغاز میگردد.
نظریه نمایشی با ریشههای متقابل نمادین خود آشکارا سازگاری دارد. این نظریه نیز بر کنشگران، کنش و کنش متقابل تأکید میورزند. گافمن که خود در همان عرصه سنت کنش متقابل نمادین کار میکرد، استعاره درخشانی را در تئاتر پیدا کرد تا بهوسیله آن پرتو نوینی را بر فراگردهای اجتماعی پهندامنه بیفکند.
گافمن در تحلیل نمایشی به نمای شخص اشاره مینماید. وی نمای شخصی را به قیافه و منش تقسیم میکند. قیافه (Appearance) شامل آن چیزهایی میشود که منزلت اجتماعی نمایشگر را به حضار نشان میدهد (برای مثال، روپوش یک جراح). منش (Manner)، به حضار یادآور میشود که چه نوع نقشی را باید از یک نمایشگر در یک موقعیت معین انتظار داشته باشند (برای مثال، سبک و طرز رفتار پزشکمأبانه). منش عجولانه و منش صبورانه، دو نوع اجرای نقش کاملاً متفاوت را نشان میدهند. عموماً انتظار آن است که قیافه و منش با یکدیگر همخوانی داشته باشند.
هر چند گافمن به جلوی صحنه و جنبههای دیگر نظام فکریاش بهعنوان یک نظریهپرداز کنش متقابل نمادین مینگرد، اما خصلت ساختاری آنها را نیز مورد بحث قرار میدهد. برای مثال استدلال میکند که جلوی صحنهها گرایش به نهادمند شدن دارند، تا آنکه بازنمودهای جمعی در مورد آنچه که باید در یک صحنه معین پیش آید، پدیدار گردد. بسیار پیش میآید که کنشگران در هنگام قبول نقشهای جاافتاده، صحنههای معینی را برای ایفای نقششان آماده مییابند. گافمن چنین نتیجه میگیرد که بیشتر صحنهها از پیش انتخاب شدهاند و عموماً بهوسیله کنشگر ایجاد نمیشوند. این برداشت، تصویری ساختاریتر از آنچه که از بیشتر نظریهپردازان کنش متقابل نمادین داریم، بهدست میدهد.
مناطق روی صحنه و پشت صحنه ( On-Stage and Back-Stage Performances ) ؛ گافمن در قیاس صحنه نمایش با کنش متقابل اجتماعی، تا آنجا که میتواند جلو میرود و میگوید: در هر کنش متقابلی یک جلوی صحنه وجود دارد که با پیشصحنه اجرای تئاتری قرینه است. مناطق جلوی صحنه موقعیتهای اجتماعی یا برخوردهایی هستند که در آن افراد نقشهای رسمی یا دارای اسلوب را بازی میکنند. بازیگران صحنه تئاتر و نیز زندگی اجتماعی، هر دو به حفظ ظاهر، لباس مناسب پوشیدن و وسایل صحنهآرایی علاقمندند. وانگهی، در هر دو اجرا، یک نوع پشت صحنه وجود دارد که افراد میتوانند وسایل و اسباب لازم برای نمایش را مهیا میکنند و خود را برای کنش متقابل در محیطهای رسمیتر آماده میسازند. مناطق پشت صحنه شبیه پشت صحنه یک تئاتر، یا فعالیتهای مربوط به فیلمبرداری در زمانی است که دوربین خاموش است. مردم هنگامی که کاملاً در پشت صحنه هستند، میتوانند آسوده باشند و احساسات و رفتارهایی را که بههنگام حضور در روی صحنه کنترل میکنند، آزادانه ابراز کنند.
اجراهای تئاتری
گافمن صحنه اجتماع را یک صحنه تئاتر می داند که در آن کنشگران و مخاطبان ایشان به اجراهای تئاتری و نمایشی می پردازند .هر برخورد اجتماعی یک اجراست. اجرا از نفشی که کنشگر ادعای آن را دارد، یا بنا بر تعریف باید آن را بپذیرد.در یک اجرای تئاتری کنشگر در یک صحنه باید به ایفای نقش دربرابر مخاطبان بپردازد.مخاطبان وکنشگر هردو از نقشهای خودآگاهی دارندو سعی می کنند که به ایفای مطلوب نقشهای خود بپردازند. مخاطبان سعی دارندکه با مساعدتهایی نظیر چشم پوشی ازخطاها و لغزش های کنشگر و یا ابراز واکنش های مناسب در وقت مقتضی ،به اجرای هر چه بهتر جریانی که موردنظر است یاری رسانندو البته این مساله باعث نمی شود که همه اجرا هاموفقیت آمیز باشد وکنشگر قادر باشد که همیشه تصویرموردنظر خود را در اذهان مخاطبان ایجاد کند. بنابه همین دلیل گافمن از چیزی به نام مدیریت تاثیرگذاری حرف می زند.
اثرگذاری گافمن
پایبندی گافمن به تحلیلِ رفتار چهرهبهچهره که بیش از آنکه برنامهای تفسیری باشد بر یک شالوده رفتاری استوار است بهوسیله نسل جدیدی از دانشپژوهانِ خلاق و فعالی پیگیری و اصطلاحاتی در آن صورت گرفته است. بانفوذترین و مقتدرترین اینان، کارِ خود را تحلیل گفتوگو ( Conversation Analysis ) یا گفتار در تعامل (Talk-in-Interaction) مینامند، نسبت به روشهایِ گافمن و برخی از جنبههای شرحِ کلی وی از نظم اجتماعی انتقاداتی دارند. اما بدون چون و چرا اذعان دارند که بهدلیل این زمینه جدید در مطالعات جامعهشناسی، مدیون گافمن هستند.
محققان دیگری که به مطالعات زبانشناختی خارج از حیطه جامعهشناسی پرداختهاند نیز بسیاری از نظریات اساسی گافمن را در کار خود پیش گرفتهاند. کارهای جدیدی که در انسانشناسی، گفتارکاوی و کاربردشناسی صورت گرفته، جملگی از اصطلاحات و یافتههای او بهره جستهاند.
از زمانی که گافمن استدلال کرده است که نظم تعادلی یکی از چندین نظم واقعیت اجتماعی است که در معرض تحلیل جامعهشناسی قرار میگیرد، پرسشهایی مبنیبر چگونگی درک نظم تعاملی در ارتباط با ساختارهای بزرگ اجتماعی و تاریخی که دربرگیرنده این نظم است، و نیز درباره اینکه نظم اجتماعی چگونه در ارتباط با سرگذشتهای فردی و گروههای اجتماعی که بدان روح میبخشد، قرار میگیرد، مطرح شده است. پاسخهای گافمن به این پرسشها همچنان مورد تفسیر قرار گرفته و با اَشکالِ دیگری تدوین و بیان میشوند.
گافمن با وجود متمایز بودن چشماندازش، تأثیر نیرومندی بر نظریه کنش متقابل نمادین گذاشت. از این گذشته، میتوان گفت که او در شکلگیری یک " جامعهشناسی خلاق " دیگر به نام روششناسی مردمنگارانه، دستی داشت. کالینز نهتنها گافمن را پدر روششناسی مردمنگارانه، بلکه بنیانگذار تحلیل گفتگو نیز قلمداد کرد. وی بیان میدارد: « این گافمن بود که پیشگام در بررسی تجربی و نزدیک زندگی روزانه بود، هر چند که او این کار را با چشم غیرمسلح و زمانی انجام داده بود که هنوز ضبط صوت و نوار ویدیویی باب نشده بود ».
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .