نظریه جرم شناسی یوهان کاسپر لاواتر
یوهان کاسپر لاواتر ( Johann Caspar Lavater ) متولد 1741 و متوفای 1801 دانشمند ، شاعر ، کشیش و کلام شناس سوئیسی که در کلیسای سنت پیتر زوریخ مدفون است .
فیزیونومی ( چهره شناسی یا چهره خوانی یا فیزیوگنومی )
دو هزار سال پیش چینی ها از روی چهره به پیشگویی میپرداختند. مطالعه روی چهره علم فیزونومی از چین به یونان و بعد از اون به تمام اروپا منتقل شد و به عنوان علم قیافه شناسی پذیرفته شد.
تاریخچه علم چهره شناسی به پنج هزار سال پیش و فلسفه آیورودا ( Ayurveda ) باز می گردد که افراد را به سه دسته واتا ( Vata )، پیتا ( Pita ) و کافکا ( Kafka ) و دستههای بینابین تقسیم میکردند. در فلسفه آیورودا انسان را بر مبنای زیر دسته بندی می کردند:
شکل بینی - چشم - ناخن ها - رنگ پوست - جنس مو - میزان قد - هوش - طاقت - نحوه صحبت کردن - احساس - حرکت
در سالهای نهچندان دور هم دانشمندان برجسته غربی مثل گالن، چوسر و راجر بیکن در این خصوص تحقیقات مفصلی کردهاند و به نتایج باارزشی رسیدهاند. اما این دانش زمانی به اوج رسید که زیربنای اصلی آن در 15 اکتبر 1741 در شهر زوریخ سوئیس توسط دانشمند علم الهیات و فلسفه به نام « یوهان کاسپر لاواتر » پایهگذاری شد. بعد از آن دانش چهرهشناسی بهصورت علمی در دانشگاهها و کالجها دنبال شد و در دهههای آخر قرن بیستم به دانشی قابل اعتماد در دنیا تبدیل شد .
در قرن 18 و 19 فیزیونومی در بین اهل علم رواج داشت اما به جای روان شناسان و پزشکان، این فیلسوفان بودند که به این قضیه میپرداختند. یوهان کاسپارلاواتر - دوست صمیمی ولفگانگ گوته - و سرتوماس براون بر مبنای نوشتههای یک ایتالیایی به نام گیمبا تیستا دلاپورتا این دانش را گسترش دادند.
معروف ترین قیافه شناس گاسپار لاواتر سوئیسی بود که روی چهره هزاران نفر مطالعه کرد و نظریات بسیاری تو این زمینه ارائه کرد.
در سال 1775 جان کاسپر لاواتر یک اثر چهار جلدی در زمینه ی قیافه شناسی با عنوان پاره های سیماشناسانه منتشر نمود که تقریبا به همان اندازه ای مورد توجه قرار گرفت که در حال حاضر اثر بسیار شناخته شده ی بکاریا که تنها یازده سال پیش تر نگاشته شده بود مورد توجه قرار دارد .
از سال 1769 او مطالبی را برای فیزیونومیکس جمع آوری کرد که در سال های 1772-78 منتشر شد و نقاشی های بسیاری توسط بهترین حکاکی ها منتشر شد. اثر منتشر شده جوهر تمام تجربیات قیافهشناسی و بینشهای درخشان لاواتر بود.
در این اثر لاواتر شمار فراوانی از مشاهده ای از مشاهده های متداول را نظم بخشید و ادعاهای افراطی زیادی در مورد رابطه ی ادعا شده بین ویژگی های مربوط به صورت و رفتار انسانی مطرح نمود. برای نمونه بی ریشی مردان و مقابل آن یعنی ریش داری زنان شاخص های ویژگی نامطلوب تلقی می شدند همان گونه که در مورد داشتن یک چشم « آب زیر کاه » یک چانه ی « کم بینه » یک بینی « پر افاده » و غیره چنین تلقی می شد. درحال حاضر جزئیات این طبقه بندی ها اهمیتی ندارد. اهمیت اساسی سیماشناسی در به جنبش درآوردن دیدگاهی سازمان یافته تر و از لحاظ منطقی چشمگیرتر است که با عنوان جمجمه شناسی شناخته شده است.
با انتشار کتاب یوهان کاسپر لاواتر در سال 1781، چهره شناسی بعنوان علم وارد مباحث انسان شناسی شد و معیاری برای تشخیص تفاوت انسانها و فرهنگ آنان گردید. به نظر لاواتر می توان با توجه به چهره ی افراد درباره ی شخصیت روانی، اخلاقی و فکری آنان قضاوت کرد زیرا صفات ظاهری و جسمی افراد چیزی جز ادامه ی صفات درونی و روانی آنان (و بالعکس) نیست.
از دید لاواتر، در زیبایی چهره که خود دلیل و نشانه ی زیبایی های روانی، اخلاقی و فرهنگی هر فرد و گروه انسانی است، پیشانی، بینی و چانه نقش اساسی دارد. پیشانی صاف (بر حسب اندازه گیری کامپر زاویه ی 100 درجه) با ابروانی افقی نشانه ی عمده ی زیبایی است و داشتن چشمان آبی، و بینی نسبتاً بزرگ به موازات پیشانی و یک چانه ی گرد و موهای قهوه ای کوتاه نشانه های بسیار مثبتی به شمار می آید.
به نظر لاواتر شکل و مشخصات چهره می تواند معرف تعلق به یک گروه انسانی خاص باشد و معتقد بود که می توان آلمانی ها را از روی شکل دندان و چگونگی خندیدن، و فرانسوی ها را از روی شکل بینی شناخت. او می گفت بینی به جلو خم شده علامت آن است که صاحبش مردی خشمگین است و بینی کوچک و نوک بالا علامت محتاط بودن و بینی که به جلو خم شده باشد علامت بی احساسی و بی عاطفگی است (بینی آریایی، بینی سامی). چنین علمی مبنای کار بسیاری از انسان شناسان و مردم شناسان برای تقسیم جامعه ی انسانی به نژادها و رده بندی اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی گروه های انسانی قرار گرفت.
ایده ی اصلی چهره خوانی ، بسیار ساده است .این علم بیان می دارد که هر جزیی از اجزای چهره ، به خصوصیت شخصیتی مشخصی مرتبط است و حضور یک ویژگی خاص در اجزای چهره ، میتواند نشانه ایی از حضور آن ویژگی شخصیتی در فرد باشد. بعنوان مثال ، یکی از مثالهای مشهور در چهره خوانی ، ابروهای شبیه V میباشد که تمایل فرد به قدرت طلبی و کنترل را نشان می دهد.
نظریات قیافه شناسی لاواتر درباره خط سر
۱. اگر خط سر مسطح باشد فرد از نظر شعور،استعداد و قدرت در حد بسیار معمولی است.
۲. اگر خط سر برآمده باشد و کمی نیم دایره،شخص از نظر شعور،از حد معمولی فراتر است.
۳. اگر خط سر کمی فرو رفته باشد شخص باهوش،متفکر و با قدرت است.
۴. اگر خط سر فرو رفتگی داشته باشد،شخص هوشمند و متفکر است.
۵. سر مخروطی شکل ایده های خوب و مثبت داره.
۶. اگر سر پهن باشه و به طرف گوش باریک بشه شخص مبتکر و قدرت و خلاقیت زیادی داره.
۷. اگر سر خیلی باریک باشه شخص از نظر شعور، استعداد و قدرت ضعیفه
نظریات قیافه شناسی لاواتر درباره پیشانی
۱. پیشونی کوتاه، شخصیت ثابت و استوار
۲. پیشونی عمود که نزدیک موها کمی گرد به نظر بیاد، شخصیت باهوش،ملایم و فروتن
۳. پیشونی برجسته گرد (بیشتر تو خانوما)، شخصیت ضعیف و لجباز
۴. پیشونی شیب دار به طرف موها،شخصیت رویایی، با روحیه ای آرام و ملایم
۵. پیشونی کاملا مستقیم،صاف و چهار گوش، شخصیت محتاط،عقل و منطقش بر احساسش غلبه داره.
۶. پیشونی چهار گوش (مربع) که طولش کم و عرضش اندازه چهره باشه، احساسات بر عقل و منطق غلبه داره.
۷. پیشونی چهارگوش که موهای اطراف سر کوچیکترش کنه و جلوه اش از پهنای چهره کم تر باشه و کمی هم برجسته باشه،شخصیت پر کار (پر انرژی)، تند، عصبی، متعصب.
۸. پیشونی بسیار گسترده، باز، کمی از چهره جلو تر، با دو برجستگی بالای ابروان، بیشتر محققین و عرفا عین مدلین
۹. پیشونی بلند کمی جلو تر از چهره در ناحیه بالای ابروان و کمی شیب دار به طرف موها، شخصیت باهوش و ملایم، فروتن، دارای قدرت حافظه، نوع دوست تا حد فداکاری و ایثار.
۱۰. پیشونی وسیع با کمی فرورفتگی و با حالت تحدب به بالای سر کشیده شده، فرد دارای افکار افراطی می باشد، خلاق است و زندگی اش معمولا شبیه دیگران نیست و به شیوه خاص خود زندگی می کند.
۱۱. پیشونی بلند و فراخ جلو تر از چهره با انحنای کم در طرف موها، فرد عاقل، خوش قریحه، شاعر پیشه، اهل قلم، متفکر، پاکیزه نهاد و با فضیلت.
نظریات قیافه شناسی لاواتر درباره ابرو ها
1. ابروی به شکل مستقیم : مهربان،مثبت و سازگار
2. ابروی پر پشت : ثابت،مصمم و با اراده
3. ابروی پر پشت به هم ریخته : با اراده و سختگیر
4. ابروی با قوس هشت : فعال و جدی
5. ابروی گرد : ملایم، فروتن و مهربان
6. ابروی کمی سر پایین : خجالتی و آرام
7. ابروی سر بالا : جسور، بی باک
8. ابروی به هم پیوسته : فعال، برتری جو
9.ابروی کشیده که انتهای آن به پایین گرایش داشته باشد : رویایی
نظریات قیافه شناسی لاواتر درباره چشم ها
1. چشمانی که پلک بالایی یک چهارم سیاهی چشم را بپوشاند : مهربان و مثبت
2. چشمانی با پلک گوشتی : خجالتی
3. چشم های کمی پف آلود که پلک ها کمی سنگین است : مهربان و قابل اعتماد
4. چشم های با حرکت زیاد : عصبی و مضطرب
5. چشم هایی که کمی حرکت داشته باشد : آرام، ملایم و متفکر
6. چشم های خیره و بدون حرکت : افسرده
نظریات قیافه شناسی لاواتر درباره لب ها
1. لب شل و ول : ملایم، مردد و بی اراده
2. لب بسیار فشرده که یک خط مشاهده شود : فرمانروا، سرد، عقل و منطقش بر احساسش غلبه دارد.
3. لب فشرده و بسته : ثابت و محتاط
4. لب های نیمه باز : مردد
5. لب بالایی کمی از لب پایین جلوتر : مهربان و مثبت
6. لب پایینی برجسته تر از لب بالایی : با جرعت و جسور
7. لب های گوشتی پر : مهربان، جدی در هر زمینه
نظریات قیافه شناسی لاواتر درباره چانه
1. چونه زاویه دار : زرنگ، مبتکر، محتاط و با نشاط
2. چونه فرو رفته : مردد
3. چونه گرد برجسته : مصمم و با ثبات
4. چونه تیز سه گوش (بستگی به دیگر اعضای چهره داره) :گاهی حاضر جواب، نازک بین و نکته سنج، تند و تیز و گاهی پر مکر و حیله
5. چونه با چال زنخدان : پر جنب و جوش و شاد
6. اگر چونه خانومی پهن باشه : شخصیت مردانه
نظریات قیافه شناسی لاواتر درباره گونه
1. در زمان غم و حسادت زیر گونه گود می شود.
2. در زمان شادی و هیجان زیر گونه پر می شود.
3. در زمان خشونت زیر گونه حالت عمودی ایجاد می شود.
گرافولوژی ( شخصیت شناسی از روی دست خط )
علاقه به روانشناسی شخصیت، به ویژه به دست خط، به دوران باستان بازمی گردد، اما تا قرن هفدهم هیچ سیستم هماهنگی از تجزیه و تحلیل گرافولوژیکی وجود نداشت. تنها در سال 1622، دانشمند ایتالیایی کامیلیو بالدی، فیزیکدان دانشگاه بولونیا، اثری با عنوان "رساله ای در مورد روش شناخت ماهیت و ویژگی های شخصی نویسنده از نامه خود" منتشر کرد. این کتاب اگرچه در بین تحصیلکرده ها با استقبال پرشور مواجه شد، اما به دلیل بی سوادی اکثر مردم، چندان منتشر نشد.
به تدریج، تعداد افراد علاقه مند به تجزیه و تحلیل گرافولوژیکی شروع به افزایش کردند. کار بعدی در این زمینه در سال 1778 منتشر شد. نویسنده آن دانشمندی از دانشگاه زوریخ، الهیدان و شاعر یوهان کاسپر لاواتر بود که معتقد بود "هر فردی دستخط تکرار نشدنی دارد." علاوه بر این، او الگویی را بین دست خط و وضعیت جسمی و عاطفی فرد در زمان نوشتن و همچنین رابطه بین دست خط، راه رفتن و صداهای صوتی استنباط کرد.
پس از انتشار اثر توصیف شده Lavater، تحلیل گرافولوژیکی در بین نویسندگان، دولتمردان، هنرمندان و سایر روشنفکران آن زمان بسیار محبوب شد. متعاقباً ، تجزیه و تحلیل گرافولوژیکی نه به عنوان یک دستاورد علمی ، بلکه به عنوان یک هنر که عمدتاً مبتنی بر شهود بود شروع به تمرین کرد. توماس مان، جرج ساند، آلفونس داودت، امیل زولا، الکساندر دوما پر، نیکولای گوگول، ادگار پو، آنتون چخوف، آلبرت انیشتین و دیگران از پیروان این جریان بودند.
تا آغاز قرن نوزدهم، تجزیه و تحلیل گرافولوژیکی فقط یک بازی هیجان انگیز در نظر گرفته می شد. با این حال، در فرانسه، ابات لویی جی جی فلاندرین، که مقر اسقفی را اشغال کرد.
آمینس که بعداً اسقف اعظم کامبری شد، به طور جدی به گرافولوژی علاقه مند شد. او با آموزش و آموزش مستعدترین گرافولوژیست زمان خود، آبه ژان هیپولیت میشون، که دستیار فلاندرین بود، سهم بسیار ارزنده ای در علم داشت. در سال 1875، میچون یک اثر علمی با عنوان "یک سیستم عملی گرافولوژی" نوشت و منتشر کرد که دانش بشر را در زمینه تجزیه و تحلیل گرافولوژیکی بسیار گسترش داد.
علم فردیت نوشتار انسان نام مدرن " گرافولوژی " را دریافت کرد و خود میچون صدها نمونه دست خط را تجزیه و تحلیل کرد و لیستی از هزاران شخصیت گرافیکی را تهیه کرد که ویژگی های شخصیتی فردی را مشخص می کند.
این روش تحقیق به مکتب نشانه های ثابت معروف شد و توسط ژان کرپیر-جامین توسعه یافت. دومی آزمایش های Michon را تکرار کرد، آنها را گسترش داد و مواد را دوباره توزیع کرد. علاوه بر این، او قوانین جدیدی را استنباط کرد که بر اساس آنها باید تجزیه و تحلیل گرافولوژیکی انجام شود. تا سال 1888، مطالب کافی برای انتشار اثر معروف دست خط و شخصیت جمع شده بود. این کتاب طی 87 سال آینده بارها تجدید چاپ شده است. در مجموع 17 نسخه را پشت سر گذاشت.
آلفرد بینه، روانشناس مشهور، به گرافولوژی به عنوان یکی از روش های مطالعه شخصیت علاقه مند شد. این دانشمند برای مدت طولانی آزمایش کرد و دست خط را تجزیه و تحلیل کرد و پس از آن در سال 1905 اولین آزمایش خود را منتشر کرد که هدف آن تعیین توانایی های فکری یک فرد بود. در این آزمایش علاوه بر خود بینه، هفتروانکاوانی که هرکدام از بینه سی و هفت نمونه از دستخط افراد طبقه بالای جامعه دریافت کردند که نتوانستند توانایی های خود را بشناسند و به همین تعداد نمونه دست خط افراد موفق. از دانشمندان خواسته شد تا مشخص کنند فردی با دستخط خاص به کدام گروه تعلق دارد و در همه موارد، کارشناسان پاسخ های درستی دادند.
بر اساس یکی از دانشگاه ها، آزمایش های علمی مشابهی انجام شد. ویلیام پریر، استاد دانشگاه برلین، شباهت الگوهای متن نوشته شده توسط یک شخص را مطالعه کرد، امابه طرق مختلف: دست، دهان، ساق پا، آرنج و بالعکس. در طول آزمایش مشخص شد که در تمام موارد ذکر شده، بدون توجه به نحوه نگارش قطعه متن، ویژگی های اصلی شخصیت وجود دارد.
برای سالها در آلمان، لودویگ کلاگز، نویسنده اصطلاح " حرکت بیانی " که دانشمند آن را به هر نوع فعالیت انسانی نسبت می دهد، برجسته ترین گرافولوژیست عملی به حساب می آمد. چنین حرکاتی که مشخصه هر شخصی است، عملاً ناخودآگاه است. اینها راه رفتن، دویدن، حالات چهره، توانایی صحبت کردن، اشاره و البته توانایی نوشتن، یعنی دست خط هستند. کلاگز با تجزیه و تحلیل شکل و سطح دست خط، هر نمونه را از نظر ویژگی های شخصیتی به « مثبت » یا « منفی » نسبت داد. او تعیین کرد که یک فرد چقدر سازمان یافته است، آیا او قادر به ایده های اصلی است یا تصمیمات خودجوش، و همچنین پویایی، ریتم و هماهنگی نوشتن یک متن را ارزیابی کرد. بنابراین، یک دست خط خوش فرم از غلبه ویژگی های مثبت در شخصیت صحبت می کند، در حالی که یک " سطح شکل " پایین است.