مری داگلس ( Mary Douglas ) متولد ۲۵ مارس ۱۹۲۱ در سن رمو ایتالیا و متوفای ۱۶ مهٔ ۲۰۰۷ در لندن ، یک انسان‌شناس اهل بریتانیا بود. که به خاطر نوشته هایش در زمینه فرهنگ و نماد شناسی انسان شناخته می شد، و حوزه تخصصی آن مردم شناسی اجتماعی بود. داگلاس را پیرو امیل دورکیم و طرفدار تحلیل ساختارگرایی می دانستند و علاقه زیادی به دین تطبیقی داشت.

مری فرزند اول فیلیس تومی ( Phyllis Twomey ) و گیلبرت تو ( Gilbert Tew ) بود. پدرش در هند که در آن زمان مستعمرۀ انگلستان بود، کار می‌کرد. خانوادۀ مری مجبور شدند در محل کار پدرش در بورما بمانند و مری و خواهر کوچکترش با خانوادۀ مادری‌اش در توتنس و دون زندگی می‌کردند تا زمانی که به‌اندازۀ‌کافی بزرگ شدند و به‌عنوانِ شاگرد شبانه‌روزی به صومعه‌ای در جنوب غربی لندن سپرده شدند.

بعد از مرگ زود‌هنگام مادر و با اموالی که از پدربزرگ مادری‌اش برای مری به ارث رسیده بود، او توانست در آن مدرسه با احساس امنیت مالی بیشتری زندگی کند و درس بخواند. او مدرسه را در آکسفورد ادامه داد و در آنجا فلسفه، سیاست و اقتصاد خواند؛ سپس در سال۱۹۴۷ و هنگام جنگ جهانی دوم در دفتر مستعمراتی در انگلستان خدمت کرد. این دفتر نقطۀ عطف زندگی داگلاس بود؛ زیرا در آنجا بود که او با انسان‌شناسان اجتماعی آن زمان ملاقات کرد و به انسان‌شناسی علاقمند شد. او با جذب به موضوع انسان‌شناسی در سال ۱۹۴۹ به آکسفورد بازگشت. ابتدا برای شرکت در دکترای انسان‌شناسی ثبتِ‌نام کرد و رشتۀ تحصیلی‌اش را در طول دو سال تغییر داد.

بعد از جنگ ایوانز پریچارد با تأسیس مؤسسه انسان‌شناسی اجتماعی، که یکی از اصلیترین رویدادهای مرتبط با توسعۀ این رشته بود، نسلی از دانش‌آموختگان عالی‌رتبه را به جامعه تقدیم کرد که تعریف و ماهیت انسان‌شناسی معاصر را دگرگون کردند. در میان آنان داگلاس بیش از دیگران به انسان‌شناسی خدمت کرد.

داگلاس در سال ۱۹۵۱ دکترای خود را کامل کرد و در همان سال بعد از یک دیدار کوتاه در آکسفورد با جیمز داگلاس ازدواج کرد. جیمز مثل مری کاتولیک بود و در خانوادۀ یک مستعمراتی به دنیا آمده بود (در سیملا، وقتی پدرش در ارتش هند خدمت می‌کرد). بعد از ازدواج، مری سِمتی در کالج دانشگاه لندن به دست آورد و برای ربع قرن در آنجا مشغول به کار بود و از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۷ در همان کالج، کرسی انسان‌شناسی اجتماعی داشت.

در همان زمان جیمز به گروه تحقیقاتی یک حزب محافظه‌کار پیوست. حاصل این ازدواج سه فرزند بود. تعهدات نظری داگلاس به پایداری، پاکی و کمال در زندگی شخصی‌اش مشهود است: ازدواج (از ۱۹۵۱ تا مرگ جیمز در ۲۰۰۴)، زندگی در خانۀ مادری و تعهد به خانواده (از ۱۹۵۶ تا ۲۰۰۶ که به آپارتمانی در بلومزی نقل‌مکان کرد)، ترک آمریکا به قصد نیم قرن خدمت در کالج دانشگاه لندن و عمری پایبندی به کاتولیسم از جملۀ مواردی است که متعهد‌بودنش را ثابت می‌کند. تأثیر خلوص و سادگی در زندگی شخصی‌اش را می‌توان در نظریاتی که از سال‌های حضور در آکسفورد بسط داده بود و در دفاعش از سیاست‌های اجتماعی که نظریات از آن سرچشمه می‌گرفت، مشاهده کرد (فردون، ۲۰۰۷).

او چندین دکترای افتخاری از دانشگاه‌های اوپسالا ، نوتردام ، وسترن‌آنگل ، اسکس ، وارویک و مدرسۀ علوم دینی یهودیان دریافت کرده است. کارهای آکادمیک مری داگلاس شهرت بین‌المللی دارد. او بارها در مورد انسان‌شناسی در کالج لندن سخنرانی کرد و از سال۱۹۷۱ استاد انسان‌شناسی اجتماعی در کالج دانشگاه لندن شد. از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱، او تحقیقاتی دربارۀ فرهنگ را در بنیاد روسل‌سیج نیویورک مدیریت کرد. در سال ۱۹۸۱ به استادی بنیاد آوالون در دانشگاه نورت‌وسترن منصوب شد، موقعیتی که او تا سال۱۹۸۵ آن را حفظ کرد تا بعد که به درجۀ استادی در حوزۀ دین و انسان‌شناسی در دانشگاه پرینستون منصوب شد.

مری داگلاس از شاگردان ایوانز پریچارد و در زمرۀ انسان‌شناسانی است که تأثیر به‌سزایی بر انسان‌شناسی معاصر گذاشته است. او علاوه بر کار میدانی و اتنوگرافی اقوام ابتدایی به انسان‌شناسی جوامع صنعتی و مدرن از جمله آمریکا نیز پرداخته است. به همین دلیل می‌توان داگلاس را ازجمله کسانی شمرد که باعث ایجاد تغییر در تعریف اولیۀ انسان‌شناسی شده‌اند: انسان‌شناسی که حوزۀ مطالعۀ آن محدود به مطالعۀ اقوام ابتدایی بود. داگلاس اثبات کرد که می‌توان با دیدی انسان‌شناسانه به تحلیل مسائل به‌ظاهر پیش پا افتاده در زندگی روزمرۀ انسان معاصر در همۀ جوامع با فرهنگ‌های گوناگون پرداخت. مسائلی مانند پاکی و خطر و چگونگی تابویی شدن آنها در یک فرهنگ، شیوه‌های مصرف در زندگی روزمره، طرح انقلاب الکترونیکی و تأثیر آن بر تقسیم کار در جوامع صنعتی ازجمله این مواردند که داگلاس به شکل خلاقانه‌ای کشف و بررسی می‌دهد.

داگلاس را می‌توان به خاطر ارائه کتاب‌ها و مقالات متعدد در زمینه‌های گوناگون، جزء پرکارترینِ انسان‌شناسان قرار داد. عقاید او در دوازده جلد کتاب و تعداد زیادی مقاله به چاپ رسیده است. از نظرات او که جزء تأثیرگذاران در انسان‌شناسی معاصر است، به علت ناشناخته‌بودن و ترجمه‌نشدن آثارش، کمتر در ایران استفاده شده است.

داگلاس در سال ۱۹۵۱ دکترای خود را کامل کرد و در همان سال بعد از یک دیدار کوتاه در آکسفورد با جیمز داگلاس ازدواج کرد. جیمز مثل مری کاتولیک بود و در خانوادۀ یک مستعمراتی به دنیا آمده بود (در سیملا، وقتی پدرش در ارتش هند خدمت می‌کرد). بعد از ازدواج، مری سِمتی در کالج دانشگاه لندن به دست آورد و برای ربع قرن در آنجا مشغول به کار بود و از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۷ در همان کالج، کرسی انسان‌شناسی اجتماعی داشت. در همان زمان جیمز به گروه تحقیقاتی یک حزب محافظه‌کار پیوست. حاصل این ازدواج سه فرزند بود. تعهدات نظری داگلاس به پایداری، پاکی و کمال در زندگی شخصی‌اش مشهود است.

داگلاس به تحقیق در حوزه‌های متعددی که گریبانگیر انسان امروزی است ازجمله اقتصاد، سیاست، دین، تغذیه، تروریسم، مصرف، انقلاب الکترونیک و ترس از آلودگی پرداخته است. نظریات او از یک طرف در زمره انسان‌شناسی نمادین قرار می‌گیرد و از طرفی به کارکردگرایی ساختاری بسیار شباهت دارد. او یکی از انسان‌شناسانی است که در مطالعاتش بر جنبۀ نمادین پدیده‌ها در زندگی اجتماعی تأکید می‌کند و به بررسی چگونگی معنابخشی به زندگی و بیان آن با نمادهای فرهنگی می‌پردازد.

داگلاس به تحقیق در حوزه‌های متعددی که گریبانگیر انسان امروزی است ازجمله اقتصاد، سیاست، دین، تغذیه، تروریسم، مصرف، انقلاب الکترونیک و ترس از آلودگی پرداخته است. نظریات او از یک طرف در زمره انسان‌شناسی نمادین قرار می‌گیرد و از طرفی به کارکردگرایی ساختاری بسیار شباهت دارد. او یکی از انسان‌شناسانی است که در مطالعاتش بر جنبۀ نمادین پدیده‌ها در زندگی اجتماعی تأکید می‌کند و به بررسی چگونگی معنابخشی به زندگی و بیان آن با نمادهای فرهنگی می‌پردازد (کیوکو، ۲۰۰۳). داگلاس یک دیدگاه مهم مردم‌شناسانه برای طبقه‌بندی نمادها و شبکه‌های اجتماعی خلق کرده است. او در کتاب معروف خود به نام نمادهای طبیعی (۱۹۷۰)، بر رفتارهای منسکی و مباحث نظری متناظر با آن‌ها، تبیینی بر اساس ساختار اجتماعی ارائه می‌دهد (عربستانی، ۱۳۷۹)، درحالی‌که در کتابی که با آن معروف شد با نام پاکی و خطر (۱۹۶۶) بیشتر با ارائه بدن به‌عنوانِ نماد جامعه به خطراتی که ممکن است یک جامعه را تهدید کند، پرداخته است. داگلاس معتقد است که پیکرۀ‌ اجتماعی نحوۀ‌ درک بدن فیزیکی را تغییرمی‌دهد و آنچه از خلال کنشِ پیکرۀ‌ اجتماعی با بدن فیزیکی حاصل می‌شود، در «بدن» به‌عنوانِ یک رسانۀ محدود ابراز می‌شود (عربستانی، ۱۳۷۹). او در نظریات خود تحت‌تأثیر استادانی چون امیل دورکیم، ایوانز پریچارد و وان جنپ بوده است.

داگلاس را می‌توان به خاطر ارائه کتاب‌ها و مقالات متعدد در زمینه‌های گوناگون، جزء پرکارترینِ انسان‌شناسان قرار داد. عقاید او در دوازده جلد کتاب و تعداد زیادی مقاله به چاپ رسیده است. از نظرات او که جزء تأثیرگذاران در انسان‌شناسی معاصر است، به علت ناشناخته‌بودن و ترجمه‌نشدن آثارش، کمتر در ایران استفاده شده است.

مری داگلاس و امیل دورکیم

اندیشه های مری داگلاس بسیار تحت تاثیر اندیشه های جامعه شناختی و همبستگی اجتماعی دورکیم است. دورکیم معتقد بود که مذهب باعث افزایش همبستگی اجتماعی می شود و داگلاس نیز معتقد است که نمادها، همبستگی اجتماعی را افزایش می دهند و مکانیزم هایی برای کنترل جامعه تولید می کنند. او این موضوع را با تصور جامعه به عنوان یک اندام به هم پیوسته توضیح می دهد. تفسیر او که تجارب انسان از ساختارها یا مرزها می تواند نمادی از جامعه باشند، اشاره دارد به یکی از عقاید پایه ای اش که بدن انسان را یک نماد اجتماعی می داند.

طرز فکر اجتماعی یک تصور قوی است، از این لحاظ که انسان را در انجام اعمالش کنترل می کند. این تصور دارای شکل، مرزهای خارجی، حاشیه ها و ساختار درونی است (داگلاس، ۱۹۷۰a) چارچوب کار داگلاس با عقاید تحلیلی دورکیم نسبت و وابستگی نزدیک دارد. دورکیم در کتاب درباره تقسیم کار اجتماعی خود نقش تقسیم کار را ایجاد همبستگی اجتماعی می داند:انسجام جوامع، از راه تقسیم کار، یا دست کم به نحو ویژه ای از راه تقسیم کار است که تامین خواهد شد؛ و تقسیم کار عامل تعیین کننده ویژگی های اصلی ساختمان جوامع خواهد بود.از مقایسه تعریف مفاهیم پایه ای نظریات داگلاس و دورکیم، می توان میزان تشابه این نظرات را دریافت. مفهوم شبکه در کتاب نمادهای طبیعی داگلاس که میزان انسجام فرهنگی در جامعه را توضیح می دهد، بسیار شبیه به مفهوم تقسیم کار مکانیک دورکیم است. در حالیکه مفهوم گروه داگلاس در همان کتاب، یادآور تقسیم کار ارگانیک دورکیم می باشد و اهمیت بیشتری در ابعاد اجتماعی دارد تا فرهنگی زیرا او فرم های فرهنگی را مستقیم یا غیر مستقیم از فرم های اجتماعی نتیجه می گیرد. به همین دلیل است که کارهای داگلاس بسیار شبیه به نظریات دورکیم به نظر می رسند.

داگلاس نیز بسیار شبیه دورکیم است زیرا دورکیم نیز توضیح می دهد که جامعه، پدیده جداگانه ای است از روانشناسی افراد به طوریکه آن رفتارهای اجتماعی نمی توانند ساده شده مجموع اعمال افراد باشند. دورکیم سعی بسیاری کرده تا جامعه شناسی را از روانشناسی جدا کند. داگلاس هم چنین تلاش مشابهی داشته است. او بر این نکته پافشاری می کند که قوانین، مناسک و آلودگی همان چیزهایی هستند که دورکیم به آن ها واقعیت های اجتماعی می گوید و بنابراین آنها نمی توانند به ویژگی های روانشناسانه افراد تقلیل یابند.روایت نظری خاصی در تفکر داگلاس دیده می شود. او تحقیقات دورکیم را در جهت طبقه بندی سیستم ها و اصول تجربه اجتماعی توسعه داده است. مثل دورکیم، داگلاس عقیده دارد که سیستم های معرفتی، همان سیستم های اجتماعی هستند و دسته بندی های تعریفی شان، روابط اجتماعی را بیان می کنند. در حالی که نقطه ورود دورکیم توتم بوده است، داگلاس از طریق بررسی مسائل معمولی که به طور حیرت آوری پیچیده اند مانند ناپاکی وارد بحث می شود. ” کثافت اتفاق منحصر به فرد و مجزایی نیست. هر جایی که کثافت وجود دارد یک سیستم وجود دارد و کثافت به دستور یک سیستم وجود دارد. “. از این موضوع پیش پا افتاده داگلاس تحلیل هایش را به یک مسئله بزرگ با عنوان پاکی و آلودگی و طبقه بندی آنها بسط می دهد. داگلاس نمادهای خون، شیر و دیگر فضولات بدن را به عنوان نمادهای اجتماعی تلقی می کند.

مری داگلاس و وان جنپ

داگلاس در بعضی از کارهای خود به وان جنپ (۱۸۷۳- ۱۹۵۷) که متخصص فرهنگ عامه است اشاره دارد. ارجاع داگلاس به جنپ نشان دهنده تاثیر او در کارهای داگلاس است. بهترین کار وان جنپ مراسم گذار (۱۹۰۹) اوست. هر مراسم گذار یک تغییر شخصی از یک موقعیت به موقعیت دیگر ایجاد می کند که با مراحل جدایی، انتقال، اتصال از سوی وان جنپ مطرح شده است. در طول فاز انتقال، شخص در یک مرحله آستانه ای، خارج از مرزهای جامعه قرار دارد. بنابراین جدا شدن از گروه لازم است زیرا در مرحله انتقال فرد ممکن است به شکل مناسکی ناپاک یا خطرناک باشد. داگلاس اصول مشابه این طرح وان جنپ را برای بدن انسان به کار می برد.

او می نویسد: «همه مرزها خطرناک اند» و خروج مواد از روزنه های بدن برای اینکه مرزهای بدن را قطع کرده اند ممکن است خطرناک باشند. داگلاس با تاثیر پذیری از رویکرد وان جنپ، فرایند مناسک را وسیله ای برای انتقال بی نظمی و خروج از مرزهای اجتماعی، به نظم در محدوده مرزهای اجتماعی در نظر می گیرد. «منسک، قابلیت های بی نظمی را به رسمیت می شناسد به گونه ای که مجری مناسکی، در پی آن است که از بی نظمی حاکم در جهان روح، رویاها، از خود بیخود شدن ها و هذیان ها، نیروهایی را بیرون بکشد که حامل حقایق هستند و در حالت آگاهی خارج از دسترس ما قرار دارند.»

مخالفت داکلاس با تفسیر روانشناسانه سمبولیسم

داگلاس به تفاسیر روانشناسانه از سمبولیسم انتقاد می کند. تفاسیر روانشناسانه ای که به مردمان غیر غربی به عنوان افراد صغیر یا بیماران روانی می نگرد. روانشناسان در این مورد رفتار شمن ها یا دیگر مذهب های خاص را در جوامع اولیه با اعمال بیماران روانی دربیمارستان های غربی یکسان فرض می کنند.بحث اصلی داگلاس این است که اعضاء بدن نمادهای خطر یا قدرت اند زیرا آن ها روابط را با جامعه نماد پردازی می کنند. درنتیجه او قویا در مقابل نگاه روانکاوانه ای که کاربرد مناسکی شده فضولات بدن را مانند مدفوع یک پدیده روانپزشکی پایه گذاری شده در تمایلات دوران کودکی می داند، به مخالفت می پردازند.

انسان شناسی نمادین

انسان‌شناسی نمادین، گرایشی است که از اواخر دهۀ ۶۰ و اوایل دهۀ۷۰ عمدتاً درون انسان‌شناسی فرهنگیِ امریکا به‌وجود آمد و به‌طور کلی از این باور حرکت می‌کند که فرهنگ مجموعه‌یی از معانی‌ست که از خلال نمادها و نشانه‌ها درک و تفسیر می‌شود و بنابراین برای درک آن، باید ابتدا به سراغ تحلیل نمادها رفت (فکوهی، ۱۳۸۲: ۲۵۴).

داگلاس در بررسی جوامع و فرهنگ‌های انسانی از نمادها استفاده کرده است. نمادها در نظریۀ او به عنوان عواملی برای به نظم درآوردنِ بی‌نظمی‌های موجود به کار می‌روند. بدن و تجربه‌های روزمره و معمولی که توسط بدن صورت می‌گیرد، در نظریات داگلاس نقش بزرگی را به عنوان نماد بازی می‌کنند. به نظر او، از آن‌جایی که بدن انسان و فراورده‌های آن که دربرگیرندۀ تجربه‌های عمومی یا پیش پا افتاده‌اند، باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. هیچ تجربه‌یی آن‌قدر بی‌اهمیت نیست که نتواند در درون آیین مذهبی گنجانده شود و یک معنی عالی نداشته باشد. بیشتر چیزهای شخصی و خصوصی، سرچشمۀ آیین‌های نمادین و سمبولیک هستند. بیشتر نمادهایی که از ذخیرۀ تجربه‌های معمولی انسان‌ها استخراج شده‌اند، پذیرش‌شان قطعی‌تر و وسیع‌تر است. به عنوان مثال، او با استناد به اسطوره‌های هندی که در آن بدن عاملی نمادین است، تقسیمات کاستی را تبیین می‌کند.

انسان‌شناس برجسته، مری داگلاس، در کتاب « پاکی و خطر تحلیل ناپاکی و تابو » ، یکی از توانایی‌های شناختی انسان به نام مقوله‌بندی را در قالب تفسیری نمادین از قواعد پاکی و ناپاکی در فرهنگ‌های مختلف بررسی کرده است و با آوردن نمونه‌های مختلف از میدان‌های تحقیقاتی مردم‌شناختی به‌خوبی نشان داده است که نه‌تنها جامعه و فرهنگ بر آنچه وارد ذهن ما می‌شود تأثیر می‌گذارند، بلکه شیوه‌ای که جهان در ذهن ما سازمان می‌یابد و مرزبندی می‌شود نیز متأثر از جامعه‌ و فرهنگی است که در آن زندگی می‌کنیم. به عبارت دیگر، اقدام ما در برقراری نظم در جهان، در واقع کنشی اجتماعی است که ما نه در مقام فرد یا انسان، بلکه به‌مثابه موجوداتی اجتماعی دست به آن می‌زنیم. داگلاس در این کتاب به ما می‌گوید چگونه تخطی از مرزهای پاکی و نظم اجتماعی که در شبکه‌ای از معناها و الگوهای فرهنگی شکل می‌گیرند می‌تواند فرد را از نظر اجتماعی و روانی در معرض خطر ناپاکی و آشفتگی قرار دهد. رویکرد نویسنده در این کتاب می‌تواند ما را به فهمی از قواعد پاکی برساند که بر حیات عرفی و مذهبی تمام جوامع قابلِ‌‌ اعمال است.

داگلاس در کنار گیرتز و ترنر جزء انسان شناسان نمادین مطرح است. او نقطه مقابل ماروین هاریس در ماتریالیسم فرهنگی قرار می گیرد زیرا داگلاس رفتارهای انسانی را ناشی از ذات آنان نمی داند بلکه عقیده دارد انسان با قرار گرفتن در یک محیط فرهنگی و با آموزش توسط فرهنگ جامعه اش یاد می گیرد که چگونه رفتار کند، غذا بخورد، از چه بویی متنفر باشد یا از کدام مزه لذت ببرد.

او این زاویه دید را که معتقد است انسان ها با احساس تنفر به دنیا دنیا می آیند را رد می کند و با اینکه دیدگاه بیولوژیستی را تا حدی می پذیرد ولی آن را برای بقاء انسان کافی نمی داند و می گوید تئوری های بیولوژیکی بعضی از تنفرها را توضیح می دهند نه همه آن ها را. به عنوان مثال در تقسیم بندی غذا به قابل خوردن و غیر قابل خوردن در فرهنگ های مختلف در حالیکه هاریس این نوع طبقه بندی را ناشی از انطباق انسان با محیط مادی که در آن زندگی می کند می داند، داگلاس این طبقه بندی را ناشی از تفاوت فرهنگ ها و نوع آموزش در آن فرهنگ قلمداد می کند رویکرد داگلاس نسبت به دین در فرهنگ های مختلف و جستجوی او که در پی یافتن دلایل شکل گیری تابوها و بررسی ترس و هراس ناشی از خاصیت تابویی شدن و خروج از مرزهای تعریف شده در هر فرهنگ است، نظرات او را به انسان شناسی دینی شبیه می سازد.

انسان شناسی دینی

داگلاس دین را در قالب مناسک بررسی می کند و به طبقه بندی پدیده ها به شایسته و غیر شایسته می پردازد. داگلاس تابویی شدن پدیده ها را ناشی از خروج آن پدیده از وضعیت عادی و ایجاد یک بی نظمی در نظام یک فرهنگ می داند که برای بازگشت به نظم مجدد از مناسک استفاده می شود. در واقع نگاه او نیز به دین مانند دورکیم کارکردی است که این کارکرد در عقاید او از طریق مناسک انجام می شود. مناسک ترس و هراس ایجاد شده در جامعه را به آرامش ناشی از بازگشت نظم به آن جامعه تبدیل می کند. همان آرامش و امنیتی که دورکیم نیز آن را جزء کارکردهای دین در جامعه محسوب کرده است.

انسان شناسی بدن

داگلاس در بررسی جوامع و فرهنگ های انسانی از نمادها استفاده کرده است. نمادها در نظریه او به عنوان عواملی برای به نظم درآوردن بی نظمی های موجود به کار می روند. بدن و تجربه های روزمره و معمولی که توسط بدن صورت می گیرد، در نظریات داگلاس نقش بزرگی را به عنوان نماد بازی می کنند. به نظر او از آنجایی که بدن انسان و فراورده های آن که دربرگیرنده تجربه های عمومی یا پیش پا افتاده اند، باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. هیچ تجربه ای آنقدر بی اهمیت نیست که نتواند در درون آیین مذهبی گنجانده شود و یک معنی عالی نداشته باشد. بیشتر چیزهای شخصی و خصوصی سرچشمه آیین های نمادین و سمبلیک هستند. بیشتر نمادهایی که از ذخیره تجربه های معمولی انسان ها استخراج شده اند، پذیرش شان قطعی تر و وسیع تر است.داگلاس در تشریح اکثر نظریات خود از بدن به عنوان نماد، استفاده کرده است. به عنوان مثال او با استناد به اسطوره های هندی که در آن بدن عاملی نمادین است، تقسیمات کاستی را تبیین می کند.

در متن مقدس هندو، خلقت جهان به عنوان نتیجه قربانی کردن خدایی به نام پورشا، به وسیله دیگر خدایان توصیف شده است. از دهان پورشا روحانی ها، از بازوانش جنگجویان، از ران هایش بازرگانان و از پاهایش کارگران بیرون آمده اند. به معنای دیگر، تقسیمات کاستی به وسیله تقسیم بدن پورشا خلق شده است. این افسانه هندی یک مثال شاعرانه از نماد بدن است که در این مقایسه به وسیله داگلاس به کار رفته است. همچنین داگلاس اندیشه درباره اقلیت ها در یک جامعه را بازتابی از آیین های مربوط به روزنه های بدن تصور می کند.

به نظر داگلاس بدن طبیعی ما توسط قوانین جامعه محدود می‌شود و شکل می‌گیرد. برای همین است که ما باید ظاهر مرتب داشته باشیم، در حد مقبولی تمیز باشیم، نوع خاصی لباس بپوشیم… لباس‌های آشفته، موی نامرتب و … همگی مقاومتی در برابر محدودیت های اجتماع برای تحمیل نظم خود هستند. این آشفتگی‌های ظاهری، شیوه اعتراض رایجی در جوامع امروز است. گرچه حتی میزان و مرز این آشفتگی‌ها با مفاهیمی چون بی بند و باری و … توسط جامعه تعیین می‌شوند. داگلاس بدن را یک نمونه کوچک (جهان کوچک) از نمونه بزرگ (جهان بزرگ) اجتماع می‌داند. در نظر گرفتن بدن به عنوان یک ارگانیسم سلسله مراتبی و طبقه بندی اعضای مختلف بدن در یک نظم سلسله مراتبی، همگی حاکی از تشابهی است که بین بدن و اجتماع وجود دارد .

مفهوم پاکی و ناپاکی

داگلاس می نویسد: «تقدس یعنی تمایز گذاری مقوله های آفرینش». در مقوله بندی مذهبی مفاهیم پاکی و ناپاکی از دو منبع سرچشمه می گیرد. این مفاهیم به وسیله مردم شناسانی مانند فریزر (Frazor)، تایلور (Tylor)، رابرتسون اسمیت (Robertson Smith)، دورکیم و استادان او، ایوانز پریچارد و فرانز استینر (Franz Steiner) مطرح شده است.

مری داگلاس (۲۰۰۷- ۱۹۲۱) از جمله نظریه‌پردازان مهم انسان‌شناسی نمادین و تفسیری است. شهرت وی به دلیل مهم‌ترین کتاب با عنوان «پاکی و خطر» است. در این کتاب، وی به دنبال دلایل شکل گرفتنِ تابوهاست. یعنی چرا بعضی از فرهنگ‌ها، بهضی از غذاها، اشیا یا رفتارها را ممنوع می‌کنند و یا تماس با برخی از افراد را گناه می‌شمارند؟
داگلاس معتقد است که پدیده‌ها، اشیا و افراد به‌طور کلی پاک یا ناپاک نیستند، بلکه ناپاکی آن‌ها به موقعیت‌شان درون نظامی از معانی و نمادها بسته‌گی دارد. (همان، ۵-۲۶۴).

داگلاس معتقد است که پیکره‌ اجتماعی، نحوه‌ درک بدن فیزیکی را مقید می‌کند و آنچه از خلال کنش پیکره‌ اجتماعی با بدن فیزیکی حاصل می‌شود، در «بدن» به عنوان یک رسانه محدود ابراز می‌شود.

به نظر او، بدن طبیعی ما توسط قوانین جامعه محدود می‏شود و شکل می‏گیرد. برای همین است که ما باید ظاهر مرتب داشته باشیم، در حد مقبولی پاکیزه باشیم، نوع خاصی لباس بپوشیم. لباس‏های آشفته، موی نامرتب و … همه‌گی مقاومتی در برابر محدودیت‌های اجتماع برای تحمیل نظمِ خود هستند. این آشفته‌گی‏ های ظاهری، شیوۀ اعتراض رایجی در جوامع امروز است، گرچه حتا میزان و مرز این آشفته‌گی‏ها با مفاهیمی چون بی‌بندوباری و … توسط جامعه تعیین می‏ شوند. داگلاس بدن را یک نمونۀ کوچک (جهان کوچک) از نمونۀ بزرگ (جهان بزرگ) اجتماع می‏داند. در نظر گرفتن بدن به عنوان یک ارگانیسم سلسله‌مراتبی و طبقه‌بندی اعضای مختلف بدن در یک نظم سلسله‌مراتبی، همه‌گی حاکی از تشابهی است که بین بدن و اجتماع وجود دارد.

پاکی و ناپاکی، مفاهیمی هستند که داگلاس برای بیان نظریۀ خود از آن‌ها استفاده کرده است.

در مباحثی که داگلاس مطرح می‌کند، ناپاکی به منزلۀ نماد بی‌نظمی و پاکی نماد نظم در سیستم محسوب می‌شوند. به نظر داگلاس، «ناپاکی … یک اتفاق جدا شده و واحد نیست. وجود ناپاکی بیان‌گر حضور یک سیستم است». ناپاکی به عنوان یک ابهام در مرز مقولات درک می‌شود که سرمنشای بی‌نظمی است.
ناپاکی در قوم لیل: (هاما) تمام کثافات بدنی، امور شرم‌آور تلقی می‌گردند و در یک فرهنگ به منزلۀ ناپاکی و ناشایسته‌گی یک رفتار محسوب می‌شود (مور،۹۵:۱۳۸۹). بنابراین ناپاکی یک رویداد یگانه و مجزا نیست. هرجا نا پاکی وجود داشته باشد، نظامی نیز وجود دارد. ناپاکی برآیند ضمنی یک طبقه‌بندی سازمان‌یافته از مواد است.
بنابراین همان‌گونه که اعتقادات مربوط به ناپاکی را می‌آزماییم، در می‌یابیم که نوع بر خوردهایی که متصور می‌شود خطرناک است، بار نمادین دارند. اما در سطحی جالب‌تر در آن اعتقادات با زنده‌گی اجتماعی رابطه پیدا می‌کنند(یوسفی زاده،۱۱۶:۱۳۸۴). بی‌نظمی‌ها ممکن است به وسیلۀ ابهام‌های بی‌اساس، دلیل‌های اشتباه، با اجتناب کردن از چیزی، یا با برچسپ خطر زدن در یک الگوی واحد به وجود آیند.

در مباحثی که داگلاس مطرح می کند، ناپاکی به منزله نماد بی نظمی و پاکی نماد نظم در سیستم محسوب می شوند.به نظر داگلاس «ناپاکی … یک اتفاق جدا شده و واحد نیست. وجود ناپاکی بیانگر حضور یک سیستم است». ناپاکی به عنوان یک ابهام در مرز مقولات درک می شود که سرمنشاء بی نظمی است. بی نظمی ها ممکن است به وسیله ابهام های بی اساس، دلیل های اشتباه، با اجتناب کردن از چیزی،یا با برچسب خطر زدن در یک الگوی واحد به وجود آیند.

داگلاس با استفاده از دو اصطلاح بوهونی و هاما که نقطۀ مقابل هم‌اند و یکی به منزلۀ پاکی یا شایسته‌گی و دیگری به مثابۀ ناپاکی یا عمل ناشایست محسوب می‌شوند، به طبقه‌بندی نمادهای پاکی و ناپاکی در یک فرهنگ می‌پردازد. بوهونی به قواعد متداول و مرسومِ مربوط به پاکدامنی گفته می‌شود که دربرگیرندۀ شرم و عفت است و اگر ما از آلوده‌گی‌ها پرهیز می‌کنیم، به خاطر ترسِ ما نیست. در واقع آلوده‌گی تخلف کردن از نظم است و رفع آن، یک حرکت منفی نیست، اما یک تلاش مثبت برای سازمان دادن محیطی است، فروتنی است. بوهونی همۀ مراتب روابط خویشاوندی و کارکردهای شخصی را در برمی‌گیرد.

بوهونی ( Buhonyi ) ، به قواعد متداول و مرسوم مربوط به پاکدامنی گفته می شود که دربرگیرنده شرم و عفت و فروتنی است و در یک فرهنگ به منزله پاکی یا شایستگی رفتار محسوب می شود.

در مقابل، هاما ( Hama ) ناپاکی‌های بدنی را گویند که شرم‌آور و ننگین است و متضاد بوهونی است. له له‌یی‌ها می‌گویند توهین شدن به یک مرد، شبیه کثافت مالیدن به صورتِ اوست. این مثالی از یک هاماست. اجتناب از هاما به جسدها، خون، مدفوع، کرم، لباس مستعمل و مقاربت جنسی تعمیم می‌یابد. به عنوان مثال، قوم له له از خوردن شیر و تخم مرغ می‌ترسند، به خاطر این‌که شیر و تخم مرغ تولیدات بدنی هستند و در نتیجه هاما محسوب می‌شوند.

طبقه‌بندی غذاها به غذاهای قابل خوردن و تنفرآور به وسیلۀ تقابل بوهونی و هاما شکل گرفته است. گوشت‌خواران، چهارپایان کثیف، موش‌ها، مارها و حیوانات بودار مانند شغال، هاما هستند. این یک سیستم طبقه‌بندی نماد است که بین پاکیزه‌گی/کثیفی، انسان/حیوان، زن/مرد، روستا/جنگل، بالای رودخانه/پایین رودخانه و طبقه‌بندی گسترۀ نمادهای مذهبی و غیر مذهبی تمایز قایل می‌شود.

داگلاس معتقد است که در نظر گرفتن ناپاکی به عنوان چیزی که باید از محل دور شود، دلالت بر دو مفهوم دارد: از یک‌سو ایجاد ارتباطات دستوری و از سویی تخلف از آن دستورات. او معتقد است ناپاکی دلالت بر یک ساختار اعتقادی دارد و در واقع ایجاد نوعی طبقه‌بندی برای همۀ رویدادهاست.

در نظریات داگلاس، ناپاکی ایجاد خطر و ترس می‌کند و به تابو تبدیل می‌شود، چون برهم زنندۀ نظم است و این بی‌نظمی از راه عبور و قطع کردن مرزهایی که در اطراف یک ساختار اجتماعی کشیده شده است، پدید می‌آید و ایجاد رعب و وحشت می‌کند. هر نوع گذر از مرز، خارج از مناسکی که در فرهنگ نهادینه شده‌اند، خطر بزرگی به حساب می‌آید، زیرا می‌تواند نظم را بار دیگر به بی‌نظمی تبدیل کند. با این درک است که می‌توان معنی و مفهوم بسیاری از آلوده‌گی‌ها و ناپاکی‌ها را درک کرد و به‌ویژه فهمید که چرا آلوده‌گی‌ها همواره در نقاط مرزی (مثلاً هنگام خروج از کالبد انسانی: خون، عرق، ادرار و …) بیشترین واهمه و بیشترین اشکال تابویی را ایجاد می‌کنند.

اکنون می‌توانیم پرسش اصلی را مطرح کنیم؛ «چرا فضولات بدن باید نمادی از خطر یا قدرت باشند؟» اول ما می‌توانیم این عقیده را کنار بگذاریم که مناسک عمومی، تمایلات مربوط به دوران کودکی را بیان می‌کنند. در نتیجه، نمادگراییِ بدنی قسمتی از ذخیرۀ نمادهای عمومی، و به دلیل تجربیات افراد، عمیقاً برانگیزاننده است. اما مناسک به صورت انتخابی از این ذخیره مشترک اخذ می‌شوند. در هر جایی بخشی از این ذخیره به کار گرفته می‌شود. تبیینات روان‌شناسانه بنا بر ماهیت خود نمی‌توانند آن‌چه را که به شکل فرهنگی تمایز ایجاد می‌کند، در نظر بگیرند. دوم، همۀ مرزها خطرناک‌اند. ساختارهای اعتقادی در حریم‌های‌شان آسیب‌پذیر اند. ما باید انتظار داشته باشیم که روزنه‌های بدن، خود را نماد نقاط آسیب‌پذیر بدن سازند. بزاق، خون، شیر، ادرار، مدفوع یا اشک محدودۀ بدنی را قطع کرده‌اند. هم‌چنین ناخن، پوست، عرق و بخش چیدۀ شده مو. اشتباه است که مرزهای بدنی را جدا از دیگر مرزها فرض کنیم. دلیلی ندارد برتری در رفتار فردی نسبت به بدن خود و تجربه حسی را بیشتر از فرهنگ فرد و تجربه اجتماعی او در نظر بگیریم. این سرنخی است که می‌تواند نابرابری‌هایی را که در رفتار با جنبه‌های مختلف بدن در مناسک‌های جهان وجود دارد، توضیح دهد. در بعضی جاها ناپاکی مرگ (death pollution) یک مشغلۀ روزمره (daily preoccupation) است، در بعضی جاها نه. در بعضی جاها مدفوع یک خطر است و در بعضی جاها فقط یک جوک محسوب می‌شود. در هند غذای طبخ‌شده و بزاق دهان، آلوده محسوب می‌شود، اما بوشمن‌ها دانه‌های هندوانۀ خارج شده از دهان‌شان را برای برشته کردن و خوردن جمع می‌کنند.

هر فرهنگ، خطر و مسایل خاصِ خودش را دارد. نمادگرایی داگلاس بیش از هر کجا در مفهوم مرز متمرکز می‌شود که حد فاصل میان خود و دیگری است. اما صرفاً به مرزهای بیرونی محدود نشده و می‌تواند مرزهای درونی را نیز در بر گیرد: خروج یک کارکرد یا یک حرکت و یک عنصر از جایگاه پنداشته شده‌اش همواره ایجاد خطر کرده، این خطر به ترس منجر شده و ترس می‌تواند تا بروز بی‌نظمی کامل (تعارض و جنگ) پیش رفته و ساختارها و روابط درونی را به کلی برهم بریزد. ایدۀ جامعه، تصویری است قدرت‌مند که می‌تواند به تنهایی بر انسان‌ها غلبه یافته و آن‌ها را وادار به کنش کند. این ایده دارای یک شکل است؛ شکلی که مرزهایی بیرونی دارد، مکان‌هایی حاشیه‌یی و ساختاری درونی.

داگلاس چهار نوع پاکی و آلوده‌گی بدنی طرح‌ریزی می‌کند که مدل‌های نمادینی از روابط اجتماعی‌اند: چهار نوع از ناپاکی‌های اجتماعی ارزش بررسی دارند: اول خطری که تا مرزهای خارجی پیش می‌رود؛ دوم خطر ناشی از تخطی کردن از خطوط داخلی سیستم؛ سوم خطر در حواشی خطوط؛ و چهارم خطر ناشی از تعارضات داخلی هنگامی که برخی از تقاضاهای اصلی در تقابل با برخی دیگر قرار می گیرد به نحوی که در برخی نقاط به نظر می‌رسد که با خودش در جنگ باشد. برای درک آلوده‌گی بدن و رابطۀ آن با خطرهای مشخصی که جامعه را تهدید می‌کنند، باید به بررسی زمینه‌های مربوط به بدن بازگردیم و تلاش کنیم تشخیص دهیم که چه تناسب‌هایی بین آن‌ها وجود دارد. داگلاس انواع خطراتی که با ناپاکی اعتقادی از بین می‌روند را چنین تقسیم‌بندی می‌کند:
۱ـ خطر وارد کردن بر محدوده‌های خارجی؛
۲ـ خطر تخلف از خطوط داخلی سیستم؛
۳ـ خطر در حاشیه‌های خطوط؛
۴ـ خطر مخالفت‌ها یا تناقض‌های داخلی.
آلوده‌گی‌های بدنی در تیوری داگلاس، نمادی از وارد کردن خطر بر محدوده‌های خارجی است. در هند به دلیل این‌که عضویت کاستی از طریق زنان انتقال می‌یابد، قوانین مربوط به پاکی و ناپاکی روابط جنسی برای زنان بیشتر از مردان اهمیت دارد. به همین دلیل اگر زنان یک کاست با کاست دیگر ارتباط جنسی داشته باشند، ناپاکی قلمداد می‌شود؛ ولی یک مرد از کاست اشراف راحت‌تر می‌تواند رابطۀ جنسی با زنی از کاست غیر از خودش داشته باشد. همان‌طور که محدودیت‌های جنسی می‌تواند نمادی از نگرانی در مورد عضویت کاستی باشد، انواع آلوده‌گی خون قاعدگی، منی، یا دیگر تولیدات بدن می‌تواند سمبولی از عضویت دودمانی باشد.
داگلاس در مورد خطوط داخلی تهدیدکنندۀ پاکی در یک سیستم به تقابل قوانین اخلاقی و قوانین ناپاکی اشاره می‌کند و معتقد است با این‌که قوانین ناپاکی رابطۀ نزدیکی با قوانین اخلاقی ندارند، اما در صورتی که به‌طور استراتژیک در امتداد نقاط سخت قوانین اخلاقی قرار داده شوند، قوانین اخلاقی می‌توانند خطرات آلوده‌گی را تقویت کنند. این در حالی‌ست که باید بدانیم که موقعیت‌های اخلاقی به آسانی قابل تشخیص نیستند و نمی‌توان بین خوب و بد به‌راحتی خط‌کشی کرد. موقعیت‌های اخلاقی معمولاً و بیشتر اوقات مبهم‌اند. این طبیعتِ قوانین اخلاقی است و بر اساس بسترهای اجتماعی متفاوت تغییر می‌کنند. داگلاس برای قوانین آلوده‌گی، کارکردهای مفیداجتماعی قایل است، از جمله ایجاد نوعی تنبیهات غیرشخصی برای اعمال غلط که موجب حمایت از پذیرفته شدنِ سیستم اخلاقی در جامعه می‌شود و در نهایت اعتقادات مربوط به ناپاکی می‌تواند از برنامه‌های اخلاقی حمایت کند:
۱ـ وقتی یک موقعیت، اخلاقاً بیمار تعریف شده است، یک اعتقاد مربوط به ناپاکی می‌تواند قاعده‌یی برای تعیین عواقب آن فراهم آورد، خواه تخلفی صورت گرفته باشد خواه نه.
۲ـ وقتی اصول اخلاقی در تعارض قرار گیرند، یک قاعده مربوط به ناپاکی می‌تواند با تمرکز دادنِ اندکی توجه، پریشانی را کاهش دهد.
۳ـ هنگامی که عملی که اخلاقاً نادرست دانسته می‌شود، خشم اخلاقی را برنمی‌افروزد، اعتقاد به عواقب مضرِ ناپاکی می‌تواند جدی بودن جرم را تشدید کند و بر بسیج افکار عمومی به جانب حق، موثر باشد.
۴ـ وقتی ضمانت‌های عملی توان برانگیختن خشم اخلاقی را ندارند، عقاید مربوط به ناپاکی می‌توانند موانعی برای اعمال اشتباه فراهم آورند. خطر مخالفت‌ها و تناقضات داخلی، از موارد دیگری است که داگلاس برای یک جامعه متصور می‌شود. او معتقد است وقتی مرزهای خارجی یک جامعه تهدید شوند، با حفاظت سربازان از مرزها خطر رفع می‌شود، وقتی جامعه با افراد شرور تهدید شود، به وسیلۀ تنبیهات و قوانین کیفری خطر رفع می‌شود. اما ممکن است یک ساختار مغلوب خودش شود. ممکن است همۀ ساختارهای اجتماعی بر پایۀ تناقضات ساخته شده باشند، به یک معنی با خودشان در جنگ باشند.

تاب پاکی و خطر داگلاس خطوط به هم پیچیده ای از تصورات، تابوها، مانا و ناپاکی ترسیم کرده و در فرایندی از دیدگاه مردم شناسانه تفسیر استادانه ای از مناسک و مذهب، خلق کرده است.پاکی و خطر اولین کتاب داگلاس است که توجه محققان را به طور وسیعی به خود جلب کرد. در این کتاب داگلاس تعریف مردم از آلودگی را به شکل بین فرهنگی بیان می کند و نقش مهمی را که آلودگی ها در حفظ ساختارهای اجتماعی بازی می کنند مطرح می کند.

برای مثال در فرهنگ له له های زئیر، مردم برای حفاظت از خودشان در برابر چیزهایی که آلوده محسوب می کنند مانند مدفوع، خون، شیر، استفاده از لباس و همبستری قانون هایی دارند و یا تست من های پیر در رژیم غذاییشان دوازده حیوان را ناپاک محسوب می کنند. قطعاً این مثال ها ربطی به بهداشت ندارند اما بر اساس درک مردم از ناپاکی پایه گذاری شده اند.

با تعریف چیزهای ناپاک مردم زندگی شان را به دو دسته تقسیم می کنند: چیزهایی قابل قبول یا شایسته و چیزهایی غیر قابل قبول یا ناشایست. و بر اساس این تقسیم بندی است که رفتارهای اجتماعی و نظم عمومی را ایجاد، هدایت و تنظیم می کنند.

در این کتاب جواب داگلاس به این سوال که چرا بعضی از فرهنگ ها گروهی از اشیا، غذاها یا رفتارها را ممنوع می کنند یا تماس با برخی از افراد را گناه می شمارند آن است که هر پدیده ای که از وضعیت عادی یا رایج خارج می شود، یعنی شروع به حاشیه ای شدن می کند، می تواند دارای خاصیت تابویی شود چرا که نوعی اضطراب و هراس را در انسان به وجود می آورد که او را به تغییر موقعیت عادی خود در جامعه خودآگاه می سازد.

در واقع این سیستم نمادین اخلاق را به جامعه دیکته می کند. اخلاقی که با رعایت آن آرامشی در جامعه حکمفرما می شود. داگلاس در این کتاب بیشتر پیرامون جوامعی بحث می کند که در آن ها به دسته بندی پاکی و ناپاکی اهمیت داده می شود و مردم مناسکی را برای حفاظت از خود توسعه می دهند. در بسیاری از فرهنگ ها ایجاد تابو به مثابه نوعی ناپاکی مخاطره انگیز درک شده است که از آن دوری می شود.

اما داگلاس معتقد است که اشیا ذاتا ناپاک تلقی نمی شوند بلکه ناپاکی آن ها به موقعیت شان درون نظامی از معانی و نمادها بستگی دارد. او همچنین در این کتاب این سوال را مطرح می کند که چرا بعضی مذاهب بر بعضی قوانین تاکید می کنند و بعضی دیگر بر آن قوانین تاکیدی ندارند؟ او نشان می دهد که مدرنیته دلیل این امر نیست و معتقد است که ضرورتی به جدا کردن خداشناسی و مراسم آیینی از هم نمی باشد. به علاوه تشریفات می توانند پیوند دهنده تفکرات باشند، به عنوان نماد واضحی که یک معنای جهانی را هم می آفریند و هم بیان می کند.

اما در نیمه پایانی کتاب داگلاس بر روابط بین مناسک و سیستم های اجتماعی متمرکز می شود. برای مثال داگلاس این بحث را مطرح می کند که بین بدن انسان و سیاست رابطه وجود دارد و مناسک های طراحی شده برای حفظ بدن انسان از ناپاکی ها در واقع نماد حفظ مرزهای خارجی جامعه است.

انسان در آفریقا

کتاب «انسان در آفریقا» (1969)، که توسط مری داگلاس و فیلیس کابری (Phyllis M. Kaberry) ویراستاری شده، مجموعه ای است از مقالات که بیشتر از نصف آن به جوامع غرب آفریقا پرداخته است. در این کتاب به موضوعات متنوعی پرداخته شده است که شامل هفت مقاله، تحت عنوان؛ بیان ارزش هاست، و به طور اساسی به موضوع مذهب و مناسک می پردازد و جنبش های مذهبی معاصر مورد نظر در این موضوع را منعکس می کند. درسه مقاله دیگر به تاثیرات فاکتورهای اکولوژیکی و تاریخی در جامعه و شکل های سیاسی توجه شده است و به موضوعاتی مانند نژاد، خویشاوندی و ازدواج از چهار جنبه مختلف پرداخته شده است. دو مقاله دیگر فرایندهای سیاسی در جوامع متمرکز را تحلیل می کند. در ادامه کتاب به موضوعاتی از جمله باستان شناسی، انسان شناسی جسمانی و مسائل طبقه بندی های اتنوگرافی پرداخته شده است.

نمادهای طبیعی

دیگر کتاب مهم داگلاس، «نمادهای طبیعی»، که اولین تاریخ انتشار آن در سال 1970 است به رابطه مناسک گرایی و ضد مناسک گرایی در انواع خاص ساختارهای اجتماعی و معرفی انواع گروه و شبکه می پردازد. او در این کتاب پیوند بین نمادها و سیستم های اجتماعی را تحلیل می کند. داگلاس در این کتاب ادعا می کند که هر جامعه ای می تواند با دو بعد فرهنگی یعنی گروه و شبکه تحلیل شود. بر این اساس داگلاس جوامع مختلف را بر پایه گروه و شبکه تقسیم بندی می کند و این دو متغیر را به دیگر ابعاد فرهنگی مانند دیدگاههای سیاسی و اقتصادی پیوند می دهد . تئوری های شبکه و گروه که جزء چارچوب نظری داگلاس محسوب می شوند و جزء تحقیقات بین فرهنگی اند در این کتاب مطرح شده و باعث نشر مجموعه ای از مقالات و آثار از سال 1970 به بعد شده است.

برای مثال کتاب «تعصب فرهنگیِ» (1970) او این مفهوم را بسط می دهد که هر یک از چهار ترکیب ساختاری اجتماعی که در «نمادهای طبیعی» طرح شده، با تعصب فرهنگی متمایزی مرتبط هستند. این کار روشی است برای مفهوم بندی جهان های طبیعی (Natural)، فرا طبیعی (Supernatural) و اجتماعی. این چهار ترکیب بندی می توانند با عنوان های فرد گرایی، سلسله مراتبی، تقدیرگرایی و برابر طلبی تفسیر شوند.البته از نظر برخی منتقدین داگلاس از جمله برد شور (BraddShor,1979) معتقدند، در کتاب تعصب فرهنگی، داگلاس بیش از آنکه به ارتباط فرهنگی بپردازد تعصبات اجتماعی را مشخص می کند، بنابراین محتوای کتاب با عنوان آن مغایرت دارد.در مردم شناسی کارهایی مانند پاکی و خطر و نمادهای طبیعی در عرصه انسان شناسی نمادین جزء بهترین کارها محسوب می شوند. در این دو کتاب است که داگلاس چارچوب نظریات خود را مطرح می کند. آثار دیگر او پیرو این دو اثر شکل گرفته اند و باعث بسط نظریات او شده اند.

به عنوان مثال مقاله ای در مورد جامعه له له و مذهب های نمادین (1975) چگونگی شکل جامعه و سیستم های نمادین در فرهنگ له له را نشان می دهند.کتاب «اتهامات و اعترافات جادوگری» (Witchcraft confessions and accusations) که در سال 1970 به چاپ رسیده است، توسط داگلاس ویراستاری شده و شامل مرورهایی از داگلاس در قالب مقدمه ویراستار و شامل مقاله ای، نوشته پروفسور بیلدمن در مورد تکامل است.این مجموعه شامل هجده مقاله است که از یک ضمیمه باارزش از نوشته ها در مورد جادوگری تشکیل شده است که به شکل ساده ای توسط نویسنده به کنش اجتماعی یا اعتقادات ربط داده شده است .

قوانین و معانی

کتاب «قوانین و معانی» (1973) مجموعه مقالاتی است از نویسندگان مختلف مانند: ویتگنشتاین، جان کیج، تام وولف، ایوانز پریچارد، استنلی تامبیا و هام فری و مجموعه جملاتی از داگلاس که خلاصه ای از مقالات چاپ شده اوست که توسط داگلاس جمع آوری شده است. او این مجموعه را برای دوره های درسی تحت عنوان های مختلفی از جمله انسان شناسی شناختی، مکتب رمزی، یا مذهب و اخلاقیات آماده کرد. در این مجموعه او یک بازگشت فکری به متفکران اجتماعی میانه قرن نوزدهم را مطرح می کند که مهمترین آنها دورکیم و موس هستند.

دنیای کالاها

کتاب «دنیای کالاها» (1979) را می توان واکنشی به برداشت های وبلن و زیمل از مصرف در دنیای مدرن دانست. داگلاس در این کتاب مصرف را نوعی فعالیت مناسکی می داند که مانند نمادها در درون یک چارچوب فرهنگی باعث برقراری ارتباط بین افراد می شود. افراد با مصرف کالا در واقع معانی را با یکدیگر مبادله می کنند. کالاها همان نقشی که نمادها در جامعه به عهده دارند را ایفا می کنند. داگلاس کالاها را نوعی رسانه تلقی می کند که برای قوه خلاقه انسان مناسب است. او کالاها را با عنوان «نظام زنده اطلاع رسانی» تحلیل می کند، نظامی که کارکرد آن برقراری ارتباط و معنا دادن است .

ریسک و فرهنگ

کار دیگر داگلاس «ریسک و فرهنگ» (1982) است که از مفهوم شبکه و گروه برای بیان توسعه گروه، که به خطرات محیطی بستگی دارند، استفاده می کند. داگلاس در این کتاب آورده است که: «آمریکایی ها از چیزی نمی ترسند به جز از غذایی که می خورند، آبی که می نوشند، هوایی که تنفس می کنند، زمینی که بر آن زندگی می کنند و انرژی که از آن استفاده می کنند(1982) مجموعه ای از مقالات با موضوعات مختلف است که داگلاس با مطرح کردن مباحث متعدد در آن، چرخشی اتنومتودولوژیک به نظریه می دهد. برای او اعمال اجتماعی، شکلی از ارتباطات هستند. در ایجاد ارتباط مردم سعی می کنند شهرت و منزلت و قدرت بدست بیاورند و آن ها اطراف جامعه شان را با مرزهای اجتماعی مشخص می کنند. مرزهایی که اغلب خودشان را مورد تهدید قرار داده و از آن سرپیچی می کنند. به علاوه داگلاس اعمال اجتماعی را از اعتقاد جدا می کند و این باعث ایجاد این نگرانی در او شده که چگونه جامعه به فرهنگ متصل شده است. مقاله ها در این مجموعه دارای نقاط مشترک هستند و بر هم همپوشانی دارند. یک مجموعه در مورد موضوع اقتصاد است جایی که داگلاس در مورد کالا در جوامع مدرن بحث می کند. برای داگلاس مصرف یک نوع بیان فعال به وسیله افرادی است که از کالاها برای کنترل و تحریک دیگران استفاده می کنند. او در صدای فعال با بررسی و تحلیل این موضوع که چه کسی جریان رژیم غذایی را تحت کنترل دارد به این نتیجه می رسد که کنترل سیستم غذایی به دست یک شخص که مادر خانواده است می باشد. داگلاس با اشاره به این نکته یک تحلیل ساختاری از خوردن غذا در انگلستان انجام داده است(نهادها چگونه می اندیشند) (1986) نظریه را به رویکردی نوکارکرد گرایانه به منشا اجتماعی ایده ها تعمیم می دهد، موضوعی که می تواند مورد علاقه خاص جامعه شناسان دین باشد. در این کتاب داگلاس دیدگاه انسان ها را به مسائل به دو نوع تقسیم می کند: یکی که بر اساس سود و زیان شخصی افراد است که کاملا فردی است و دیگری که ارتباطات، تعاون، هماهنگی، نوع دوستی و فعالیت های جمعی را در بر می گیرد و به طور خلاصه به مصلحت عمومی می اندیشد. علت اینکه گاهی افراد علاقه مندی های خود را قربانی مسائل جمعی (مانند مراسم عروسی، خانواده، پرستش نیاکان) می کند از نظر داگلاس نهادها هستند که از تصمیم شخصی افراد ناشی نمی شوند. بلکه این نهادها هستند که فکر می کنند، هویت می بخشند، به خاطر می آورند و تصمیم مرگ و زندگی را می سازند. نهادها انجمن هایی هستند که از یک علاقمندی عمومی برمی خیزند و تشریک مساعی را تضمین می کنند. نهادها ذاتا دارای ارزش اند و فقط یک وسیله و ابزار نیستند. این ارزش ذاتی متکی است بر تناسب نظم جامعه با نظم طبیعی است. این رابطه ای است که نهادها را از «مقدمات طرح ریزی شده اجتماعی» به «حالت اعتباری حقیقی» ارتقاء می دهد که منبع حقانیتی هستند که نباید به طور شفاف مشخص شوند چرا که آشکار شدن آن باعث خراب شدن نهاد می شوندتعدادی از انسان شناسان نوشیدن مشروبات الکل را از دیدگاه مردم شناسانه بررسی کرده اند که در مجموعه ای به نام «نوشیدن برساخت گرایانه (constructive drinking): دیدگاه های مردم شناسانه در مورد نوشیدن» به چاپ رسید که مری داگلاس آن را ویراستاری کرده است. او در مقدمه کتاب آورده: «چگونه کار انسانشناسی در مورد نوشیدن الکل می تواند در تقابل با رویکرد بسیاری از تحقیقات پزشکی و جامعه شناسی قرار می گیرد که تمایل به تاکید بر مسائل و مشکلاتی که الکل به وجود می آورد دارد و به طور اغراق شده ای بین الکل و آسیب شناسی ارتباط برقرار می کند

خطر و ترس

کتاب دیگر داگلاس با عنوان «خطر و ترس» (1992) بر قابلیت تغییر اجتماعی اجتناب از خطر تمرکز می کند. خطر و ترس مقالاتی در زمینه نظریه فرهنگی اند که بر حوزه های وسیع اشاره می کنند. در حالیکه موضوع خطر و ترس در همه مقاله ها وجود دارد اما مستقیما در شش مقاله اول کتاب به آن پرداخته شده است. ده مقاله باقی مانده تحت عنوان «خواست ها و نهادها» و «اعتقاد داشتن و فکر کردن» و اشاره به موضوع هدیه موس، اعتقاد و بی اعتقادی در فاجعه جهانی قریب الوقوع، مناقشه بر سر کشیشان زن و... است. در این کتاب همچنین مقاله ای به نام «هتل کویلو (Kwilu): مدلی از مدل ها» دیده می شود که راجع به بازگشت داگلاس در میان قوم له له بعد از چهل سال از کار میدانی او در آن منطقه و ثبت مشاهدات او از تغییراتی از جمله وجود این هتل و ... است.

در سرزمین وحشی: تعالیم ناپاکی در کتاب اعداد

در کتاب دیگر داگلاس با عنوان «در سرزمین وحشی: تعالیم ناپاکی در کتاب اعداد» (1993)، داگلاس به بررسی کتاب اعداد که مربوط به سنت های روحانی کتب عهد عتیق است و به قسمت هایی از کتاب مقدس تعلق دارد، می پردازد. این کتاب که دسترسی اش برای خواننده جدید سخت است، شامل جملاتی آمیخته شده با قوانین است که خواندن آن را مشکل کرده است. داگلاس با یک دید کاملا متفاوت به این اسناد قدیمی اشاره می کند و بعد از طرح کلی مفهوم ناپاکی و دیگر موضوعات مقایسه ای مذهب (فصل 1)، جامعه و وضعیت تاریخی زمان ازرا (Ezra) و نهمیا (Nehemiaا)، زمانی که کتاب احتمالا کامل شده بود، را مطرح می کند (فصل 1و2و3). سپس او شکل و فرم ادیبانه ای که با جزئیات در این کتاب مطرح شده را بررسی کرده و به الگوی منظم و اصولی اعداد می پردازد (فصل 4و5) (ورت، 1996).

سبک های تفکر

کتاب «سبک های تفکر» (Thought styles,1996) مجموعه ای از مقالات اخیر مری داگلاس است که به بررسی مفاهیم مختلفی پرداخته، اگر چه رویکرد انتقادی و حساسیت های مشترکی که در همه آن ها وجود دارد باعث ربط آن ها به هم می شود. در این کتاب داگلاس به بیان مردم شناختی شماری از پدیده های فرهنگی پرداخته که دربیشتر آن ها یک ترجیح یا اولویت وجود دارد. سوال اصلی داگلاس در این مجموعه این است که چگونه این ترجیحات شکل گرفته اند و چگونه سازماندهی شده یا الگوبندی شده اند. بحث او در این مجموعه بسیار شبیه به بحث های دورکیم است. او معتقد است که این ترجیحات و سلایق از دل روابط اجتماعی بر می خیزد. دراین کتاب همچنین داگلاس به دفاع از ارزش رویکرد مردم شناسانه به موضوعاتی که ممکن است در قلمرو سایر رشته ها در نظر گرفته شوند می پردازد، مانند: روانشناسی، ادبیات، جامعه شناسی انتقادی و شکل های خاصی از جامعه شناسی. این کتاب شامل بحثی درباره مسائل تفسیر متن ها از یک موضع برون فرهنگی (culturally distant) است. چهار فصل از کتاب مستقیما به ترجیحات افراد در رابطه با انواع مراقبت های پزشکی، قضاوت های زیباشناختی و خرید پرداخته است و دو فصل از آن به مسئله طبقه بندی حیوانات به قابل خوردن و غیر قابل خوردن در فرهنگ ها می پردازد و از آن به این نتیجه می رسد که این مقایسه از ماهیت چیزها سرچشمه نمی گیرد بلکه یک برساخت (construct) است. فصل دیگری از کتاب راجع به خطر است و به این موضوع می پردازد که شکل گیری فرهنگ برخی از مشکلات بسیج اعتراض زیست محیطی را توجیح می کند و فصل آخر در مورد تفسیر لویتیکوس (Leviticus) است که کتابی است مقدس که قوانین مربوط به غذاهای قابل خوردن و غیر قابل خوردن را در بر می گیرد. این کتاب شامل برخی بازتاب های جالب توجه راجع به رابطه دین و مردم شناسی است.انسان شناسی تغذیه جزء موضوعاتی است که توسط انسان شناسانی از جمله داگلاس به آن پرداخته شده است. سوال اصلی داگلاس در مورد این موضوع چگونگی تولید و پخش غذا توسط انسان است. او همچنین در مورد نحوه تغذیه انسان ها به خصوص زنان و کودکان بحث می کند.او معتقد است برای جواب دادن به سوالات در زمینه انسان شناسی تغذیه باید به زمینه هایی مانند ماقبل تاریخ، انسان شناسی زیستی و در انسان شناسی فرهنگی اجتماعی مراجعه کرد.علاوه بر این داگلاس به مباحث دیگری از جمله موارد زیر نیز پرداخته است: نظم و ترتیب زیست محیطی، احیای مذهب، عدالت اجتماعی، ایدز و آلودگی های آن، جوامع مصرف گرا و ذوق و سلیقه هنری. محوریت بحث های او در تحلیل های مختلف به جای تقسیم بندی جوامع انسانی به طبقه بندی گونه های مختلفی می پردازد که نیازمند معیارهای تحلیلی متفاوت است. از نظر اسپیکارد، داگلاس اصول مشابهی را برای تحلیل همه جوامع به کار می بردمیدان تحقیق اصلی او در آفریقا در میان قوم له له (زئیر امروزی) بوده است. از سال 1949 تا 1950 و در سال 1953 داگلاس اتنوگرافی میدانی قوم له له زئیر را انجام داد. این کار به وضوح تحت تاثیر ایوانز پریچارد انجام شده است.

قوم له له

نظرات او در مورد قوم له له در کتاب های پاکی و خطر (1966)، تحلیلی از آلودگی و تابو (1963)، نمادهای طبیعی (1970) و کتاب قوانین و معانی (1973) و به صورت مقاله در سال های 1951، 1952، 1955، 1957، 1960 مطرح شد .