نظریه مدل منسجم روابط موضوعی ادیث یاکوبسن
ادیث یاکوبسن ( Edith Jacobson ) در دهه ۱۹۳۰ در آلمان به تحصیل پزشکی و روان کاوی پرداخت . او پیش از جنگ جهانی دوم به آمریکا رفت و فعالیت خصوصی اش را در شهر نیویورک آغاز کرد . مهم ترین آثار یاکوبسن بین دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۶۰ تألیف شده اند . او با ساختن یک مدل منسجم روابط موضوعی ، حیطه های روان کاوی و نظریه روابط موضوعی را غنا بخشید . او جریان های سنت فروید را با جریان های فکری جدیدتر تلفیق کرده و مدلی منسجم و یکپارچه عرضه کرده است که هم عناصر سنتی اید ، ایگو ، سوپر ایگو و غرایز را درخود دارد و هم به روابط موضوعی می پردازد.
یاکوبسن بیآنکه مدل سائق محور را کنار نهد بر اهمیت روابط تاکید ورزید. او مدل سائق محور را از طریق تجربه نوزاد از مادر به مدل روابط موضوعی پیوند داد. یاکوبسن کوشیده است گذار تدریجی اما فاحش فرد را از کودکی پر سر و صدا به بزرگسالی موءدب و خوش رفتار تبیین کند.
مفاهیم اصلی نظریه یاکوبسن
1- «خود»، ایگو و بازنمایی خود
یاکوبسن اصطلاح «خود» را مشابه هاینتس هارتمن (۱۹۶۴) ، برای اشاره به کلیت شخص ، اعم از بدن و روان به کار می برد . «خود» اصطلاحی است که شخص را در مقام سوژه ، از جهان موضوع ها متمایز می سازد (Jacobson 1964:6 ) .
«خود» در نظریه یاکوبسن ، صرفاً اصطلاحی توصیفی است و برخلاف رأی نظریه پرداز بعدی «خود»، هاینتس کوهوت ، عاملی فعال دانسته نمی شود . ایگو به یک ساختار ، یعنی سیستمی روانی با کارکردهای متعدد دلالت دارد . این تغییر با کاربرد سنتی فرویدی آن هم سو است . اما نظر یاکوبسن ، در باب منشأ ایگو با تلقی سنتی تفاوت دارد . او معتقد بود ایگو در آغاز ترکیبی نامتمایز از یک خودانگاره و یک انگاره موضوع است که مستلزم حضور یک رابطه برای تقویت انگاره موضوع است . در مقابل ، فروید گمان می کرد ایگو از دل نوعی وضعیت یا شبکه نامتمایز اید و ایگو برون می آید .
بازنمایی خود نوعی بازنمایی ناهشیار ، نیمه هشیار ، یا هشیار «خود» جسمی و ذهنی ، درون ایگو است (Jacobson 1964:19) . هر بازنمایی خود ، انگاره ای از «خود» است که با آثار حسی لذت بخش یا بی لذت در حافظه آغاز می شود . هیجانات به این بازنمایی های ذهنی ، رنگ می بخشند .
آن ها در جریان رشد، بر وحدت یافتگی، واقع گرایی و سازمان یافتگی شان افزوده میشود. یک خود انگارهی واقع گرا،«انگارهای» است که حالات و خصوصیات، پتانسیلها و تواناییها، منابع و کاستیهای جسمانی و روانی “خود “را به درستی منعکس کند (یاکوبسن،1964).
2- از عدم تمایز به تمایز
یاکوبسن نمو را حرکتی از حالات بدوی و تمایزنایافته به سوی صور تفکیک شده و آشکارا متمایز می دانست . بر این اساس او معتقد بود اید و ایگو به تدریج از هم متمایز می شوند . سائق های غریزی نیز به سائق های جنسی و پرخاشگری تفکیک می شوند . بازنمایی ابتدایی موضوعِ خود ، به یک بازنماییِ خود و یک بازنمایی موضوع تجزیه می شود .
هر بازنمایی موضوع انگارهای از یک شخص است یا بخشی از یک شخص است. نخستین بازنمایی از موضوع معمولاٌ با انگاره هایی از «خود» در هم آمیختهاند و انگاره ی واحدی از خود و موضوعاند که هیچ مرزی میان آن ها نیست .تنها با گذشت زمان این خود انگاره های اولیه با موضوع، در قالب مجزایی از خود و موضوع از یکدیگر متمایز میشوند. در افراد بزرگسال دشوار است تجربه ی پیش از تکلم باز نمایی آمیخنهی موضوع خود را تصور کنند. در این تجربه در آغاز چنین حس میشود که گویی من نمیتوانم از انگاره و حضور مادرم جدا شوم. تجربهای که ممکن است مشابه چنین تجربه اولیه و بدوی باشد، تجربه وحدت جنسی افراد بزرگسال است که در آن فرد عاشق احساس میکند در لذتی که میبرد با شریک جنسیاش ادغام شده است ( مایکل سنت کلر،1940 ؛ ترجمه علیرضا طهماسب ، حامد علی آقایی، 1386).
3- سائق ها و بازنمایی های خود و موضوع
یا کوبسن برای ایجاد پیوند میان سائق و روابط موضوعی، بازنمایی های خود و موضوع را با سائق ها یا احساسات منتج از سائق ها (مشتقات سائق)[4] مرتبط ساخت.او برقراری چنین پیوند نوآورانهای را با تعریف مجدد، نارسیسزم و مازوخیزم میسر ساخت. یاکوبسن به نحوی «خود»را با محیط مرتبط میدید که فروید تصورش را نمیکرد. در تعبیر فروید، نارسیسزم اولیه[5] نوعی سرمایهگذاری انرژی روانی معطوف به «درون»است، و نه معطوف به «بیرون »این نوع نیروگذاری روانی که بیش از هر مفهومی به معنای انزوای نوزاد است، زیرا او در این سرمایهگذاری با هیچ کسی پیوند نمییابد .در مقابل، نظریه پردازان روابط موضوعی بر این باورند که نوزاد ضرورتاٌ با افراد محیطش ارتباط دارد. یا کویسن به شکلی بدیع شکاف بین نظریه فروید و موضع روابط موضوعی را پر کرد. او معتقد بود در ابتدای زندگی، سائقها حالتی تفکیک نشده دارند و در یک بازتمایی نامتمایز موضوع خود سرمایهگذاری میشوند .موضوع خود انگارهی من و مادرم است که با حسی از گرمی و لذت همراه است.( سنت کلر،1940)/
4- ساختار روان شناختی ، غرایز و روابط موضوعی
یاکوبسن ساختارهای سنتی اید و ایگو را حفظ کرد اما آن ها را کاملاً در بستر ارتباط یا روابط موضوعی جای داد . به بیان دیگر ، او به نظریه سائق وفادار ماند اما بدین امر توجه کرد که چگونه پدر و مادر از طریق نوع تعامل شان با کودک خود ، موجب رشد ایگو و سوپر ایگوی او می شوند .
ایگو از دل رابطه نوزاد با مادر ، اما تحت تأثیر سائق ها ، رشد می کند (Jacobson 1964:37) . نوزاد ایگوی مادر را «قرض می گیرد» . مادر ، همچون ایگویی بیرونی ، تجارب کودک را تعدیل می کند و مورد حمایت قرار می دهد . با حمایت این ایگوی بیرونی ، ایگوی کودک سائق های او را کنترل می کند ، تاحدی بازمی دارد ، و نیازهای کودک را نیز برطرف می کند . مادر آن چه را برای کودک پیش می آید ، تعدیل می کند و او را در رسیدن به خواسته هایش یاری می کند . کارکرد او هم چون سپری در برابر تجربه های بسیار شدید ، کارکرد مهمی است زیرا ارضا یا ناکامی شدید ممکن است به واپسروی دفاعی کودک به دوران آغازین آمیختگی بازنمایی خود و بازنمایی موضوع منجر شود . این قبیل بازآمیختگی های واپس گرا ممکن است تثبیت مرزهای استوار میان بازنمایی های خود و بازنمایی های موضوع را به تأخیر اندازند و این امر شکل گیری ایگو و سوپرایگو را کند می کند .
یاکوبسن با تاکید بر نقش عشق والدین در شکلگیری روابط عاشقانه سالم و همسان سازی های پایدار، موجب میشود کودک این انتظار دور از واقع دوران نوزادی را که آرزویش به تمامی برآورده شود پشت سر بگذارد. هر قدر ایگو رشد یابد و مرزهای میان خود و موضوع ها بر پا کند، آمیختگی با موضوع ها یا باز آمیختگی بازنماییهای خود با بازنماییهای موضوع کاهش میبابد. تنها «همسان سازی های پایدار، انتخابی و منسجم میتوانند کمکم یکپارچه شوند، به بخشی از ایگو بدل شوند و تعدیلی دائمی در ساختارآن ایجاد کنند». این امر شکل گیری ایگو و تشکیل هویت را بدان جا پیش میبرد که کودک به وجود «خود» منسجمی پیمیبرد که به رغم تغییرات محیطی، ثابت میماند. رشد ایگو مستلزم پیدایش نوعی حس هویت است. کشف هویت با نخستین موضوع های عشق کودک رابطه دارد و باید بزرگترشود تا به مفهومی از «خود» به منزلهی یک موجود برسد. شکل گیری هویت «فرایندی است که توانایی حفظ کلیت سازمان روانی به مثابه موجودی بسیار فردی اما منسجم که در تمام مراحل رشد انسان تداوم داردایجاد میکند» (یاکوبسن، 1964).
5- شکل گیری سوپر ایگو
یاکوبسن «در متون روان کاوی ، جامع ترین کاوش ها را در خصوص سوپر ایگو » انجام داده است . به اعتقاد یاکوبسن ، ایگو ساختاری است که در واکنش به تقلاهای شدید جنسی و مخرب کودک شکل می گیرد و نیروگذاری روانی لیبیدویی و پرخاشگرانه کودک بر بازنمایی خود را تعدیل می کند . تقریباً از سال دوم تا هفتم زندگی کودک ، سوپر ایگو از اجزاء و فرایندهای پراکنده ، نظامی یکپارچه فراهم می آورد . این اجزاء ، مقدمات و پیشایندهای متعدد دوره پیش ادیپی اند ، دوره ای که درآن فرایندهای همزمان بسیاری روی می دهند .
سوپر ایگو از سه لایه وسیع این فرایندها و اجزای ابتدایی تشکیل می شود .
1- نخستین لایه ، انگاره های بدوی و تنبیه گر است .
2- لایه دوم شامل آرمان ایگوست ،
3- سومی شامل همسان سازی های تعدیل شده و واقع گرایانه است .
زمانی روابط موضوعی حقیقی آغاز میشود که مرزهای قاطعی بازنمایی واقع گرا و مشخص «خود» را از انگاره های واقع گرای موضوع ها جدا سازد. این امر در تقابل با اشکال اولیه موضوعی قرار دارد که در آن کودک در باب آمیختگی با موضوع عشق، از طریق تبدیل آن به بخشی از خود و با تبدیل کردن خود به بخشی از آن به خیالپردازی میپردازد. به گفته یاکوبسن، آغاز سائق ها به منزلهی تعارضاتی غریزی، در پرخاشگری و نیز در چالشهای رقابتی با موضوع های عشق و هم شیران و رقبای ادیپی کودک، تجلی مییابد. حل تعارض ادیپی، با شکل گیری سوپر ایگو همراه است. سو.پر ایگو همراه با ایگوی روبه رشد، ادغام فزاینده و خنثی شدن سائق های جنسی و پرخاشگری را تسهیل میکند. ایگو مهار هیجانی و غریزی بیش تر و رشد روابط موضوعی را محقق میسازد ( یاکوپسن، 1964)