تاریخچه درمان بیماری های روانی توسط سحر و جادو
در مورد قدمت پزشکی نمیتوان تاریخی تعیین کرد چرا که از تمدنهای خیلی قدیم اطلاع زیادی در دست نیست، ولی شاید بتوان همان روزی را که آدمی درصدد رفع درد و رنج بیماری از خود برآمد شروعی بر تاریخ پزشکی و نخستین فردی را که توانست رفع درد از خود یا دیگری بنماید اولین پزشک دانست. تاریخ علم پزشکی با مسائل ماوراء طبیعی، با ساحران قبائل، جادوگران و جادوپزشکان ارتباط نزدیک دارد، زیرا بیماری در نظر انسان اولیه، نتیجه آزار روح خبیث بود که در تن آدمی جایگزین میشد و بیرون رفتن آن تنها به وسیله دعا و خواندن اوراد و گاه با حرکات عجیب و غریب عملی میشد. در نتیجه، نخستین پزشکان را میتوان جادوگران دانست که به تسخیر ارواح و نیروهای آسمانی شهره بودند.
روانپزشکی قدیمی ترین شاخه تخصصی پزشکی است . به عبارت دیگر اگر شروع پزشکی را از روانپزشکی بدانیم گزاف نیست زیرا بشر اولیه عامل هر بیماری را قوای مافوق الطبیعه و ارواح خبیثه می دانست و برای از بین بردن اثرات شوم و عواقب نحس آنها به سحر و جادو که خود جنبه تلقینی داشت متوسل می شد . همچنین برداشت ها و شناخت بشر اولیه درباره ماهیت بیماری و نحوه چاره جویی ، بطور مسلم جنبه روانی داشته است .
شناخت بیماری روانی به ۲۱۰۰ سال قبل از میلاد بر می گردد بابلی ها عقیده داشتند که علت بیماری روانی، تسخیر روح بیمار توسط شیاطین است ( وضعیتی که آن را با ترکیبی از جادو و دعا با گونه ای ترحم آمیز درمان می کردند )
اولین درمان اختلالات روانی که کم و بیش از آن اطلاع داریم بوسیله غارنشینان عصرحجر شناخته شد که در حدود نیم میلون سال سابقه دارد. جادوگران جمجمه را سوراخ می کردند و این قسمت باز شده ترفین نامیده می شد و ارواح خبیثه از آن خارج می شدند .
در فرهنگهای قدیم عبری بیماران روانی به عنوان تنبیه در برابر گناه تلقی می شد و آنان نیز برای درمان آن به جادو و دعا متوسل می شدند.
پس از آن ابتدایی ترین درمانها شامل روشهای بیرون راندن ارواح خبیثه بود که بوسیله دعا و نمازگزاران و یا جادوگران صورت می گرفت. این درمانها در مصر و یونان بوسیله کشیشها انجام می شد.
در سال ۸۶۰ قبل از میلاد در معبد آسکلیپوس در یونان روحانیون دعا می خواندند اما هنوز گرسنگی و شلاق زدن و به زنجیر کشیدن در مورد بیماران سرکش به کارمی رفت .
فیلسوفان یونانی به ویژه سقراط و افلاطون و ارسطو می گفتند که بیماری روانی از فرایندهای تفکر مختل ناشی می شود. وقتی مسیحیت در قرن چهارم استقرار یافت بار دیگر بیماری روانی به ارواح پلید و شیطانی نسبت داده شد.
رابطه بیماری های روانی با سحر و جادو
باید گفت که در روزگاری که بشر از شناخت واقعیت بیماری ها عاجز بود اولین کوشش ها برای توجیه بیماری و در حقیقت اولین معیار تشخیصی براساس مدرکات قرار داشت و مبنای درمان نیز در تمام زمینه های پزشکی در ابتدا جادوگری و افسون بوده که مخلوق فکر و چاره اندیشی بشر ، و اساس اعتقادات او بوده است .
قرن ها پیش از میلاد مسیح و پس از آن اختلالات روانی مترادف با سحر و جادو و ارواح و شیاطین بود . آنچه را که امروز معلول فعل و انفعالات مغزی می دانیم ، آنروزها معلول قدرت های مافوق الطبیعه بود که از هیچگونه قانون طبیعی تبعیت نمی کرد . « بدی » و « بیماری » را نتیجه تسخیر بوسیله ارواح خبیثه می دانستند که چاره آن منحصر به خارج کردن ارواح موذی از بدن شخص مبتلا بود . انجام این امر از طریق نیایش ، خواهش ، تضرع ، احترام ، رشوه ، نذر ، ارعاب ، اعتراف و بالاخره دلجویی از خدایان و اصنام طی مراسم مخصوصی انجام می گرفت .
درمانگران اولیه که اغلب خود از ابتلا به انحراف و اختلال روانی بی بهره نبودند برای درمان بیماری های جسمی از روش های ساحرانه و جادوگرانه استفاده می کردند . شواهدی از تمدن های گذشته موجود است که بعضی از سردردها و حملات صرعی را غارنشینان بوسیله عمل جراحی بر روی جمجمه معالجه می کردند ، بدین معنی که احتمالا بوسیله سنگ های تیز و برنده قسمتی از کاسه سر را به شکل دایره ای بیرون می آوردند تا از آن طریق بتوانند شیاطین را از مغز خارج نمایند .
بعضی دیگر بر این اعتقاد بودند که بیماران روانی از یک نوع نظر کرده گی برخوردارند که دخالت در حالات آنها ممکن است موجب ضرر و زیان و آسیب رسیدن به دخالت کننده باشد .
کم کم بر اثر تجربه های مکرر و پیدایش اعتقادات مختلف توجیهاتی در زمینه های شناخت و درمان بیماری ها بوجود آمد . از جمله تا زمانی که جسم و جان باهم بودند انسان از سلامت کامل برخوردار بود ولی زمانی که روح و یا قسمتی از آن بدن انسان را رها می کرد بیماری عارض می گردید .
نکته دیگر در کار جادوگری اینکه دو چیز در یک فاصله معین ممکن است اثراتی متقابل روی یکدیگر داشته باشند که آن را می توان روابط سری و یا سحرآمیز نامید .
دیگر این که دو چیز متشابه اثراتشان روی یکدیگر از طریق تشابهات همدردگونه است و بر همین اساس است که درمانگران از طریق تقلید و به نمایش گذاشتن رفتار و حالات و علایم شخص بیمار چنین وانمود می کردند که به درد او مبتلا هستند و در عین اینکه از درد به خود می پیچیدند و نزدیک به مرگ هستند سرانجام خود را بهبود یافته وانمود می کردند و با این روش نمایشی و تلقینی بهبود بیمار را تسریع می نمودند . شاید بتوان روش پسیکودرام ( درمان نمایشی ) امروزی را در حقیقت جلوه عالمانه و تازه ای از آن روش نمایشی قدیمی و ابتدایی دانست .
اعتقاد به تاثیر قرص ماه ، نقش ساعات و روزها در شرایط روانی افراد ، که قدمتی به درازای تاریخ دارد ، که به تدریج سینه به سینه منتقل و یا بر روی لوحه هایی نوشته می شد و از گردن مجسمه ای که آن را رب النوع طب می دانستند آویخته می گردید ، شاید مجموعه همین تجربه ها و الواح را بتوان به منزله اولین کتاب های پزشکی به حساب آورد .
اروپای قرون وسطی
در تاریخ روانپزشکی شرم آورترین و ننگین ترین فصل ها ، بخش هایی است که به سحر و جادوگری و مردم فریبی مربوط می شود . یعنی اعمالی که در طول سالهای سیاه قرون وسطی بخصوص در اروپا و کشورهای مسیحی نشین بدست جادوگران اجرا می شد و اوج آن تا قرون 15 و 16 که اولین نشانه جنبش ها و مکاشفات علمی بوجود آمد ادامه داشت .
در سال 1486 میلادی کتابی درباره تسخیر جن نوشته شد که در آن خصوصیات زشت و عادت ناپسند جادوگران و طرز کار آنان تشریح شد و نشان می داد که بسیاری از قربانیان تیره بخت آنان بیماران روانی بوده اند . هر کس کوچکترین اثری از اختلال روانی داشت ، برای درمان او راهی به جز افسون و جادوگری وجود نداشت . در مورد بسیاری از بیماری های روانی به جرم شیطان زدگی و برای پاک سازی جامعه از لوث وجود آنها ، آنان را زنده زنده به آتش می کشیدند .
جادوگران چهره و لباس و آداب ویژه خود را داشتند و بر تمام روابط فردی و اجتماعی مردم حتی خصوصی ترین روابط فردی یعنی روابط زناشویی نظارت و دخالت می کردند و جان و مال و زنان مردم در اختیار آنها بود .
در اروپای قرون وسطی به نام خداوند و تحت لوای انجیل هزاران زن را به گناه شیطان زدگی به شکنجه و عذاب کشیدند . یک شکنجه گر آلمانی اعتراف می کند که ( در یک محل ) از 700 زن مسن 100 نفر آنها را به دلیل شیطان زدگی به آتش کشیده است .
کلیسا به سرزنش و شکنجه و اجرای احکام وحشیانه می پرداخت. حدود ۳۰۰ سال این وضع ادامه داشت. تا قرن ۱۸ بیماری روانی یک رفتار غیر منطقی تلقی می شد. از آن هنگام اشخاص مبتلا به بیماری روانی را به مرگ محکوم نمی کردند. در قرن ۱۹ یک نگرش انسانی تر و منطقی تری نسبت به بیماران روانی به وجود آمد که یکی از رهبران این رویکرد فیلیپ پینل پزشک فرانسوی می باشد. او زنجیر ها را از پای بیماران روانی گشود و به جمع آوری شرح حال بیماران روانی پرداخت. در خلال قرن ۱۹ دو مکتب فکری عمده در روان پزشکی وجود داشت: تنی و روانی. در مکتب تنی این عقیده وجود داشت که نابهنجاریهای رفتاری علت بدنی دارد. این مکتب با اندیشه های امانوئل کانت فیلسوف برجسته آلمانی حمایت می شد.
برخورد با جادوگران در اروپا
کار جنایات جادوگران بجایی رسید که در زمان الیزابت اول پادشاه انگلستان به ناچار جادوگری را یک نوع جنایت تلقی و مجازات آن را مرگ تعیین کردند . در گوشه و کنار کشور کسانی ماموریت یافتند که دکه آنها را تعطیل و خود آنان را به محضر عدالت معرفی و جایزه هم دریافت نمایند .
ایران باستان
طبق اندیشه و نگرش ایرانیان، (که در کتاب اوستا و سایر متون دینی آنها منعکس شده)، درد و بیماری پدیدهای اهریمنی، و علت بیماری غلبه اهریمن و نیروهای اهریمنی بر وجود انسان است. در مقابل، تلاش انسان برای غلبه بر بیماریها و همچنین تسلط بر این نیروهای اهریمنی منجر به پیدایش علم پزشکی گردید که امری اهورایی و مورد پسند خدای بزرگ بوده است. ایرانیان در تاریخ پزشکی جهان باستان نقش در خور و بسزایی داشتهاند و پزشکان ایرانی از قدیمترین پزشکان دوران کهن به شمار میآیند. ایرانیان باستان بنا بر طبقات اجتماعیشان به دستهبندی پزشکان براساس تخصصهای آنان چون گیاهپزشکی، کارد پزشکی و مانترهدرمانی (روانپزشکی) نائل آمدهاند و به تنظیم و ساماندهی قوانین و شرایط و ضوابطی برای دست زدن به کار درمان پرداخته و این حرفه را قانونمند نمودند.
در ایران ، از قدیمی ترین روزگاران ، محترم ترین درمانگران آنهایی بوده اند که بیماران را با کلام مقدس درمان می کرده و در واقع مروج سلامت تن و مبشر پاکی روان بوده اند .
در ایران، از روزگاران کهن محترمترین درمانگران آنهایی بودهاند که بیماران را با کلام مقدس درمان میکردند و درواقع مروّج سلامت تن و مبشر پاکی روان بودند. به همین دلیل این گروه از پزشکان را در زبان اوستایی «منثره پـزشـک» مـینامیـدند (منثره یعنی کلام مقدس) یعنی پزشک درد آشنایی که دردمندان را با کلام مقدس درمان میکرده است. اما متأسفانه با توجه به بنیادی بودن این شاخه از پزشکی کمتر به این تخصص توجه شده، و منابعی که بهطور خاص به این دانش در ایران باستان پرداخته باشد، در حد انگشتان دست هم نیست .
در فرهنگ ایران، شناخت بیماریهای روانی و رفتار غیرعادی سابقهای دور و دراز دارد. اگر کلمه دیوانه را بهعنوان اسم عام بیماری روانی و رفتار غیرعادی قبول کنیم قدمت این آشنایی تا قبل از روزگاری که اقوام هند و ایرانی با هم در یک جا زندگی میکردند کشیده میشود. کلمه دیو، در زبان سانسکریت، به معنی خداست. پس از ظهور زردشت عدهای از خدایان سابق آریایی که مورد قبول مذهب جدید نبودند با عنوان «دیو» از سایر خدایان جدا گردیدند. به این ترتیب کلمه دیوانه تدریجاً به بیماران روانی و دارای حالات رفتار غیرعادی اطلاق گردید که نشانگر گروه خاصی از موجودات غیرطبیعی بود. این موضوع از حیث تطبیق این قبیل رفتارها با موازین و ارزشهای فرهنگ قومی شایان توجه است. کلمه شیدا که در زبان فارسی ادبی مترادف دیوانه است ظاهراً از زبان آرامی میآید و با کلمه شیطان در عربی همریشه است (محرری، ۱۳۷۳: ۳۴).
از دیدگاه پزشکی ایران پیش از اسلام بین بیماری های تن و روان فرقی وجود نداشته و هر دو دسته بیماری را نتیجه عمل اهریمن و دیوان زیردست او می دانسته اند . از میان این دیوان عده ای با بیماری ها یا ناهنجاری های رفتاری - اخلاقی سر و کار داشته اند . از آن جمله است دیو ترومتی ( غول نفرت و غرور ) و دیو پییری متی ( دیو وهم و اندیشه فاسد و یا وسواس ) که در بند هشتم اردیبهشت یشت ضمن صحبت از بیماری ها از آنها اسم برده شده است . در همین یشت از نتایج زای چشم بد زنندگان و پریان جادوگر سخن رفته و مورد تقبیح و نفرین قرار گرفته اند .
جنگ خیر و شر
ایرانیان سده دویست تا سیصد قبل از میلاد آئین دوگانهپرستی داشتند، یکی اهورامزدا (هرمزد) است که جهان را آفرید و خدای خوبیها، نور و روشنی است و شش فرشته که هرکدام به نوعی نماینده خوبیها و مهربانی هستند او را احاطه کردهاند. دیگری درست نقطه مقابل اهورامزدا و به نام انگره مینو ( انگرامانی نیو ) ، اهریمن است که روح شیطانی داشته و منشأ تاریکیهاست. اهورامزدا دائماً با اهریمن و شیطانهایی که یار و مددکار اویند در جنگ و جدال است و رفع بیماریها و علاج بیماران را بر عهده فرشتهای به نام «تریتا» که همتای خدایان اساطیری یونان بوده گذاشته است. در آن روزگار بیماری روانی یک نوع اهریمنزدگی به حساب میآمد (همان).
ایرانیان باستان بیماری را ناشی از یورش اندیشه پلید (انگره مینو = ترس، نفرت، رشک، اندوه) به ذهن بیمار میدانستهاند. انگره مینو نیروی اهریمنی جداکننده انسان از وحدت الهی است. اهریمن دائماً به سینه انسانها راه مییافته و باعث به وجود آمدن افکار اهریمنی چون ترس و نومیدی و اندوه در دل میشده، این افکار به کمک بهمن و اندیشه نیک و سپنتامینو از دل برون میشدند. مزدیسنان با نیروی ذهن از ورود این همه ترس و ناامیدی بیماریزا به ناخودآگاه خویش جلوگیری میکردند.
مانترهپزشکان بر این باور بودند که هرگونه بیماری و اندوه از ورود اینگونه گفتارهای اهریمنی به درون ذهن پدید میآید. آنان گفتارهای مقدس یا هرگونه گفتار مناسب را به بیمار یاد میدادند تا او به خود القا کند، بنابراین ناخودآگاه انسان این پیامها را دریافت میکرد و این پیامها به یک فرمان تبدیل میشد. این پزشکان به کمک نیروی ایمان و بالا بردن امید و اعتمادبهنفس و بیدار کردن و خالص کردن ذهن ناخودآگاه توانمند و شگفتانگیز، بیماران را درمان میکردند. افرادی که بر پایه ایمان به باورهای مذهبی از بزرگان دینی شفا میگرفتند، ناخودآگاه ذهن خفته شفابخش خود را بیدار کرده بودند. در این روش بسیاری از بیماریهای لاعلاج درمان میشد.
درمان بیماران روانی در حال حاضر
هنوز هم در گوشه و کنار کشورهای جهان هر جا که ظلمت و نادانی حکمفرماست اعتقاد به سحر و جادو و طلسم به قوت خود باقی است .
با وجود این که جادوگری در کشورهای پیشرفته کم و بیش از بین نرفته است ، دو جنبه آن است که برای دست اندرکاران امور روانپزشکی و روانشناسی دارای اهمیت است : یکی آنکه اعتقادات مردم نسبت به بیماران روانی در عصر حاضر به ویژه در پنجاه سال اخیر به کلی تغییر نیافته است . بنابر این برای بررسی اوضاع این قبیل بیماران احتیاجی به سفر دور و دراز گذشته نیست و هنوز در گوشه و کنار جهان در جاهایی که هنوز مردم رشد اجتماعی نیافته اند آثار زنده ای از گذشته پیداست .
در زمان ما هنوز هستند افرادی با تحصیلات دانشگاهی که نگرش آنها نسبت به بیماری های روانی همان نگرش جادو پسندانه قرن های گذشته است . نکته دیگر این که فرضیه های اولیه ای که درباره ریشه بیماری های روانی وجود داشت هنوز در میان طبقات پایین و رشد نیافته به قوت خود باقی است و اعتقاد به نقش عوامل مافوق الطبیعه در پیدایش بیماری های جسمی و روانی وجود دارد . پزشکان و پرستاران بارها این نکته را از بیماران و وابستگان آنها دریافته اند که بیماری آنها تنبیهی خدایی است و مکافات خطاها و اعمال زشتی است که مرتکب شده اند . هنوز بسیاری از مردم معتقدند که استمناء موجب کوری و یا دیوانگی است و یا شرایط روانی افراد تابع وضعیت قرص ماه و یا مربوط به نقش ساعات و روزهاست .
مانتره از دید امروز
امروزه مانترهپزشکی از نظر علمی ثابت شده و روزبهروز گسترده میشود. این قرن عصر بیداری ذهن خفته و جادوگر انسان است. اندیشیدن منفی به یک پدیده، آن را در ذهن پرورش داده و آن را تبدیل به یک فرمان در ناخودآگاه میکند. اندیشیدن به بیماری، خود موجب بیماری میشود. اندیشیدن به هر چیز که انسان آن را نمیخواهد، آن چیز را پدید میآورد. احساس ناامنی، لکنت زبان، ناراحتی ستون مهرهها، گوارش، غش و ناراحتی اعصاب از احساس ترس پدید میآیند. احساس انواع خشم، نیز گوشدرد، لارنژیت، گلودرد، سنگ کلیه، جوش، کورک، دمل، سوختگی، ناراحتی فک و کبد و گوارشی را پدید میآورد.
با ریشهیابی این رفتارها و القای جملاتی به ذهن ناخودآگاه، میتوان این بیماریها را درمان کرد. درمانگران، بسیاری از واژههای مناسب برای درمان را از کتابهای دینی همه ادیان بیرون میکشند. مانترهپزشکی نیز از چنین روشی در درمان بیماریها بهره میگرفت. مانترهپزشکی درمان به کمک بهمن ( نیک اندیشیدن ) و تقویت ذهن ناخودآگاه است. ذهن ناخودآگاه فرمانبردار دستورهایی است که لحظه به لحظه به او داده میشود.