مفهوم خودکارآمدی حول نظریه‌ی شناختیِ اجتماعی (social cognitive theory) متعلق به یک روان‌شناس به نام آلبرت باندورا (Albert Bandura) شکل گرفته است که در آن بر نقش یادگیریِ دیداری، تجربه‌ی اجتماعی و جبرگرایی متقابل در رشد شخصیت تاکید می‌شود.

بنابر نظریه‌ی باندورا، نگرش و طرز برخورد، توانایی‌ها و مهارت‌های شناختی یک فرد همگی اجزای یک سیستم به نام خود-نظام (self-system) را تشکیل می‌دهند. این سیستم در چگونگی ادارک و همچنین نحوه‌ی تعامل ما در موقعیت‌های مختلف نقش مهمی ایفا می‌کند. خودکارآمدی یکی از اجزای اساسی و حیاتی سیستم خود-نظام را تشکیل می‌دهد.

به گفتهٔ آلبرت باندورا، روانشناسی که خودش در ابتدا این مفهوم را به وجود آورد، خودکارآمدی قضاوتی شخصی از چگونگی انجام کارهایی است که تأثیرات آن‌ها به آینده مرتبط می‌شود.

روانشناسان خودکارآمدی را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده‌اند. کتی کولب عبارت ذیل را به تعریف باندورا از خودکارآمدی اضافه می‌کند. «باور به توانایی‌های ذاتی به معنی ارزش‌گذاری مجموعهٔ خاصی از نقاط قوت شناختی است. همچنان شامل عزم و پشتکار برای غلبه بر موانعی است که در مسیر استفاده از آن توانایی‌های ذاتی، برای رسیدن به اهداف، قرار می‌گیرند.»

خودکارآمدی، بر همهٔ زمینه‌های تلاش انسان اثر می‌گذارد. خودکارآمدی از طریق تعیین باورهایی که یک فرد در مورد قدرت خود بر تأثیرگذاری بر موقعیت‌ها دارد، بر قدرت واقعی فرد در هنگام مواجهه با چالش‌ها و انتخاب‌هایی که فرد انجام می‌دهد، تأثیر دارد.

از دیدگاه باندورا، خودکارآمدی باوری است که شخص به قابلیت‌های خود برای سازمان‌دهی و اجرای اقدامات لازم در موقعیت‌های پیش رو دارد. به‌ عبارت دیگر، خودکارآمدی ایمان شخص به توانایی‌های خود برای موفقیت در یک موقعیت مشخص است. باندورا چنین ایمانی را عامل تعیین‌کننده‌ی طرز فکر، نحوه‌ی رفتار و احساسات مردم می‌‌داند.

از زمانی که باندورا مقاله‌ی خود را با عنوان «خودکارآمدی: به سوی نظریه‌ی یکپارچه‌سازی تغییرات رفتاری» در سال ۱۹۹۷ به چاپ رساند، این موضوع به یکی از مشهورترین مباحث در روان‌شناسی تبدیل شده و تحقیقات زیادی پیرامون آن صورت گرفته است. اما چرا خودکارآمدی در بین روان‌شناسان و مربیان از چنین اهمیتی برخوردار است؟ زیرا همان‌طور که باندورا و سایر پژوهشگران نشان داده‌اند، خودکارآمدی روی همه چیز تاثیر می‌گذارد، از حالت‌های روان‌شناختی گرفته تا رفتاری که منجر به ایجاد انگیزه و تحرک می‌شود.

نظریه های خودکارآمدی

1- نظریهٔ شناختی اجتماعی

روانشناس آلبرت باندورا، خودکارآمدی را به عنوان «باور شخص به موفقیت در یک موقعیت خاص یا انجام یک وظیفه است.» حس خودکارآمدی می‌تواند نقش مهمی در رسیدن به اهداف، انجام وظایف و فائق آمدن بر چالش‌ها داشته باشد.

نظریهٔ خودکارآمدی بر مرکز نظریهٔ اجتماعی-شناختی باندورا تکیه دارد. نظریه‌ای که بر نقش یادگیری مشاهده‌ای و تجربیات اجتماعی در رشد شخصیت تأکید می‌کند. مفهوم اصلی در نظریهٔ اجتماعی-شناختی این است که کنش‌ها و واکنش‌های یک فرد، اعم از رفتارهای اجتماعی و فرایندهای شناختی، در تقریباً تمامی موقعیت‌ها از افعالی که وی در دیگران مشاهده کرده‌است تأثیر می‌پذیرد. از آن‌جایی که خودکارآمدی به وسیلهٔ تجربیات خارجی و خود ادراکی توسعه یافته‌است و بر خروجی بسیاری از اتفاقات تأثیر می‌گذارد؛ جنبهٔ مهمی از نظریهٔ شناختی-اجتماعی است. خودکارآمدی نمود درک فردی از عوامل اجتماعی بیرونی است.

بر اساس نظریهٔ باندورا، افراد با خودکارآمدی بالا، یعنی افرادی که باور دارند می‌توانند به درستی عمل کنند، بیشتر وظایف سخت را به عنوان چیزی می‌شناسند که باید به آن مسلط شوند، نه اینکه از آن دوری کنند.

2- نظریهٔ یادگیری اجتماعی

نظریه یادگیری اجتماعی کسب مهارتهایی را نشان می‌دهد که به‌طور انحصاری یا در درجه اول در یک گروه اجتماعی توسعه می‌یابد.

یادگیری اجتماعی به شکست یا موفقیت فرد در ارتباطات پویای بین فردی وابسته است و باعث تقویت مهارت‌های عاطفی و کاربردی فرد، مانند درک دقیق از خود و مقبولیت وی می‌شود. بر اساس این نظریه، افراد از طریق مشاهده، تقلید و مدل‌سازی، از یکدیگر یادمی‌گیرند. خودکارآمدی، نمایان‌گر درک یک فرد از آنچه می‌تواند در یک گروه ارائه می‌باشد.

3- نظریهٔ خودپنداره

نظریهٔ خودپنداره، در پی این است که توضیح دهد چگونه افراد موجودیت خود را به وسیلهٔ سرنخ‌هایی که از منابع خارجی دریافت می‌کنند، درک و ترجمه می‌کنند. تمرکز این نظریه بر چگونگی سازماندهی این گمانه‌زنی‌ها و چگونگی فعالیت آن‌ها در زندگی است. موفقیت‌ها و شکست‌ها ارتباط تنگاتنگی با نحوهٔ دید افراد به خودشان و ارتباطشان با دیگران دارند. این نظریه، خودپنداره را چیزی قابل یادگیری (نه مادرزادی)؛ سازماندهی‌شده (بر اساس هر فرد) و پویا (به معنای قابل تغییر بودن و به ثبات نرسیدن در اثر افزایش سن) تعریف می‌کند.

4- نظریهٔ انتساب

نظریهٔ انتساب بر چگونگی ارتباط دادن وقایع توسط افراد تمرکز دارد. نظریهٔ انتساب سه عنصر را به عنوان دلیل اصلی تعریف می‌کند:

  • کانون کنترل محل علت پیدا شده برای واقعه است. اگر این کانون داخلی باشد، حس عزت نفس و خودکارآمدی در اثر موفقیت افزایش میابد و به تبع این احساسات در اثر شکست کاهش پیدا می‌کنند.
  • ثبات توضیح‌دهندهٔ این است که دلیلی که یافت شده، در اثر زمان، پویا است یا ایستا. این مورد ارتباط نزدیکی با توقعات و اهداف فرد دارد. به آن معنا که هنگامی که افراد امکان شکست خود را به عوامل پایداری نظیر سختی یک کار ربط می‌دهند، در نتیجه خودشان نیز توقع دارند که در کار فوق ناکام بمانند.
  • کنترل‌پذیری مشخص‌کنندهٔ این است که آیا فرد به‌طور جدی احساس می‌کند در کنترل دلیل یافت شده‌است یا خیر. شکست در کاری که فرد فکر می‌کند نمی‌تواند آن را کنترل کند، می‌تواند به احساس حقارت، شرم یا خشم منجر شود.

منشاء خودکارآمدی

ممکن است این سوال برای شما ایجاد شود که خودکارآمدی چگونه به وجود می‌آید؟ در حقیقت این باور‌ها از اوایل دوران کودکی و زمانی که کودک در حال سر و کله زدن با مجموعه‌ای از تجربه‌ها، وظایف و موقعیت‌های گوناگون است شکل می‌گیرد. با این‌ حال رشد خودکارآمدی در دوران جوانی متوقف نمی‌شود، بلکه در طول زندگی و با کسب مهارت‌های جدید، تجربه‌ها و ادراک گوناگون ادامه پیدا می‌کند.

بر طبق نظریه‌ی باندورا خودکارآمدی از چهار منبع عمده سرچشمه می‌گیرد:

۱. تجربه‌های موفقیت‌آمیز

باندورا می‌گوید: «موثرترین راه برای به وجود آمدن حس قویِ کارآمدی از طریق تجربه‌های موفقیت‌آمیز است.» اینکه بتوانیم کاری را موفقیت‌آمیز به انجام برسانیم حس خودکارآمدی ما را تقویت می‌کند. البته ناکامی در انجام تمام و کمال یک وظیفه و یا یک چالش نیز می‌تواند به همان نسبت حس خودکارآمدی را در ما کاهش داده و تضعیف کند.

۲. الگوبرداری اجتماعی

یکی دیگر از سرچشمه‌های مهم خودکارآمدی زمانی است که موفقیت سایر افراد در به سر انجام رساندن یک کار را نظاره کنیم. باندورا می‌گوید: «هنگامی مردم افرادی مانند خودشان را می‌بییند که با تلاش بی‌وقفه موفق می‌شوند، باور پیدا می‌کنند که خود نیز از توانایی‌های لازم برای موفقیت در کار‌های مشابه برخوردارند.»

۳. ترغیب اجتماعی

باندورا همچنین عنوان می‌کند که می‌توان مردم را متقاعد کرد که دارای مهارت‌ها و توانایی‌های لازم برای رسیدن به موفقیت هستند. موقعیتی را به یاد آورید که شخصی حرف مثبت و تشویق‌آمیزی به شما گفت و همان حرف کمک‌تان کرد تا به هدف خود برسید. شنیدن تشویق و ترغیب از زبان دیگران به شما کمک می‌کند تا از تردید‌هایی که نسبت به خود دارید دست بکشید و در عوض، تمام تلاش خود را روی کاری که پیش رو دارید متمرکز کنید.

۴. واکنش‌های روان‌شناختی

پاسخ‌ها و واکنش‌های احساسی ما به موقعیت‌‌های گوناگون نیز نقش پررنگی در خودکارآمدی ایفا می‌کنند. وضعیت روحی، حالت عاطفی، واکنش‌های فیزیکی و سطح استرس همگی می‌توانند روی احساس فرد نسبت به قابلیت‌هایش در یک موقعیت خاص تاثیرگذار باشند. برای مثال استرس و نگرانی شدید پیش از صحبت در جمع، می‌تواند منجر به ایجاد حس خودکارآمدی ضعیف در فرد در موقعیت‌های مشابه بشود.

البته باندورا همچنین بیان می‌دارد که «تنها شدت واکنش احساسی و فیزیکی نیست که اهمیت دارد، بلکه چگونگی ملاحظه و تفسیر این واکنش‌ها از سوی دیگران نیز مهم است». یادگیری روش‌های به حداقل رساندن اضطراب و بالا بردن روحیه هنگام مواجهه با یک مشکل می‌تواند به افراد کمک کند که سطح خودکارآمدی‌شان را افزایش دهند.»

عوامل مؤثر بر خودکارآمدی

باندورا چهار عامل را که بر خودکارآمدی اثر می‌گذارد، شناسایی می‌کند:

  1. تجربه یا «دستاورد فعال» : تجربهٔ تسلط یکی از مهم‌ترین عوامل بر تعیین خودکارآمدی فرد است. موفقیت، خودکارآمدی را افزایش می‌دهد. در حالیکه شکست، منجر به کاهش آن می‌شود. روانشناس اریک اریکسون می‌گوید: «کودکان را نمی‌توان با ستایش دروغین و تشویق الکی گول‌زد. آن‌ها ممکن است عزت نفس مصنوعی ناشی از چیز خوبی را در وجود خود بپذیرند، ولی آنچه من آن را «نفس افزوده» می‌نامم، تنها از شناخت تحسین واقعی قدرت می‌گیرد، یعنی تحسین به خاطر دستاوردی که در فرهنگ آن‌ها ارزشمند است.»
  2. مدل‌سازی یا تجربهٔ هوشیار : «اگر دیگران می‌توانند انجامش دهند، من نیز به همان خوبی می‌توانم.» به این امر، مدل‌سازی گفته می‌شود. هنگامی که ما موفقیت فردی را می‌بینیم، خودکارآمدی ما افزایش می‌یابد و هنگامی که شکست افراد را می‌بینیم، خودکارآمدی ما کاهش پیدا می‌کند. این فرایند هنگامی واقعاً تأثیرگذار است که ما خود را شبیه به مدل خود ببینیم. البته که به اندازهٔ تجربهٔ مستقیم تأثیرگذار نیست، اما مدل‌سازی به‌طور ویژه برای افرادی مناسب است که از خودشان مطمئن نیستند.
  3. ترغیب اجتماعی : ترغیب اجتماعی به‌طور کلی به تشویق مستقیم یا دلسردی توسط شخص دیگر گفته می‌شود. به‌طور کلی دلسردی، نسبت به تشویق تأثیر بیشتری در خودکارآمدی فرد دارد.
  4. عوامل فیزیولوژیکی : در موقعیت‌های استرس‌زا، افراد عموماً علائم پریشانی مانند: لرزش، درد، خستگی، ترس، حالت تهوع و … از خود نشان می‌دهند. درک این واکنش‌ها در فرد، می‌توانند به‌طور قابل توجهی بر خودکارآمدی فرد تأثیر بگذارد. به عنوان مثال احساسی که به صورت «حس پرواز پروانه‌ها در شکم» تعریف می‌شود و بیشتر قبل از یک سخنرانی در مقابل عموم در افراد با خودکارآمدی پایین رخ می‌دهد، در ذهن فرد نشانه‌ای از عدم توانمندی است و به کاهش خودکارآمدی نیز می‌انجامد. در حالیکه خودکارآمدی بالا، باعث می‌شود اینگونه نشانه‌ها به نظر فرد طبیعی رسیده و نامرتبط به توانایی‌های او باشند. در واقع این خود پاسخ فیزیولوژیکی نیست که بر خودکارآمدی فرد تأثیر می‌گذارد، بلکه باور فرد نسبت به آن پاسخ است که عامل اثرگذار محسوب می‌شود.

ابعاد خودکارآمدی

باورهای خودکارآمدی در سطح عمومیت و قدرت متفاوت اند این ابعاد چندگانه که دارای نتایج عملکردی مهمی هستند، موجب تغییر کارامدی شخص می شوند.

بعد اول به سطح باورهای یک شخص نسبت به توانایی اش برای انجام یک تکلیف ویژه اشاره دارد. وقتی تکلیف برحسب دشواری مرتب شوند، سطح خودکارآمدی مطرح می شود.

بعد دوم انتظارات خودکارآمدی، عمومیت آنها است. عمومیت به میزان گسترش و تعمیم پذیری باورهای کارامدی از یک موقعیت به موقعیت و رفتارهای دیگر اشاره دارد. برخی از تجارب، باورهای تبحری محدودی را ایجاد می کنند و برخی دیگر نیز حس کارامدی تعمیم یافته تری را القا می نمایند که به فراسوی موقعیت خاصی گسترش می یابد.

بعد سوم، نیرومندی، به قاطعیت باورهای فرد مبنی براینکه او می تواند رفتاری ویژه را انجام دهد، اشاره دارد. بر حسب بعد سوم، باورهای کارامدی ضعیف نیرومند در مقابل تجارب تضعیف کننده، مقاومت و پافشاری خواهند کرد، مگر آنکه مشکلات و موانع بی شمار باشند .

عوامل موثر بر خودکارآمدی

  1. بافت خانواده: از ابتدای کودکی والدین یا مراقبان کودک تجاربی را فراهم می آورند که اثرات متفاوتی بر خودکارآمدی کودکان دارد. وقتی خانواده به کودک کمک می کند تا به طور اثربخش با محیط برخورد کند تاثیر مثبتی بر تحول باورهای خودکارآمدی آنها می گذارد .
  2. تاثیر دوستان و همسالان: یکی از مهمترین راههای تاثیر دوستان و همسالان بر خودکارآمدی از طریق سرمشق گیری از کودکانی است که شبیه فرد مشاهده کننده هستند.
  3. مدرسه: مدرسه محلی است که دانش آموزان مهارت ها، دانش و تفکر خود را به بوته آزمایش می گذارند، ارزیابی می کنند و با دیگر افراد مقایسه می کنند. بنابراین نظام مدرسه و بافت تعاملی اش بین اعضای مدرسه باید به شکلی باشد که احساس باورهای خودکارآمدی در دانش آموزان نیرومند گردد.
  4. اهداف: اهداف آگاهانه با باورهای خودکارآمدی ارتباط متقابل دارند. رفتار به وسیله اهداف از پیش تعیین شده برانگیخته و هدایت می شود. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد اهداف چالش انگیز انگیزش افراد را افزایش می دهند.

راهبردهای بهبود خودکارآمدی

سه راهبرد عمومی برای بهبود خودکارآمدی وجود دارد که عبارتند از الگوسازی، استفاده از بازخورد اطلاعاتی، بازآموزی اسنادی

الگوسازی: این راهبرد به دو دلیل مهمتر است. اول این که الگوبرداری به ویژه میان همسالان از سایر متغیرها بیشتر بر خودکارآمدی موثر است . دلیل دوم این است که در الگوبرداری بسیاری اشکال آموزش کلاسی و آزمایشگاهی تلفیق می شوند. الگوهای همسال به دلیل اینکه شباهت هایشان با هم بیشتر است موثرترند. معلمان نیز هم بعنوان الگو مهم هستند.الگوبرداری خودکارآمدی و استفاده ازراهبردها را افزایش میدهد.

برنامه های بازآموزی: این برنامه ها تلاش می کنند که اسنادهای یادگیرندگان را در جهتی تغییر دهند که آنها موفقیت را به تلاش نسبت دهند و تلاش و کوشش متغیری قابل کنترل، اما توانایی و استعداد غیرقابل کنترل است. دانش آموزان باید تفاوت و تفکیک بین تلاش و توانایی را درک کنند. برنامه های مرتبط با این راهبرد افزایش شرکت در تکالیف، پافشاری و سطح پیشرفت را گزارش داده اند.

بازآموزی اسنادی: این راهبرد به دانش آموزان کمک می کند تا پاسخ های اسنادی خود را بهتر درک کنند و پاسخ هایی را گسترش دهند که درگیری در انجام تکالیف را تشویق می کنند. اکثر برنامه های بازآموزی اسنادی موفقیت آمیزند .

- خودکارآمدی در مقابل اثربخشی

برخلاف اثربخشی، که قدرت تولید یک اثر یا به عبارتی صلاحیت تولید آن است، خودکارآمدی به معنی باور بر این است که فرد قدرت تولید اثر در نتیجهٔ تمام کردن یک وظیفه را دارد. خودکارآمدی باور بر اثربخش بودن یک فرد است.

- خودکارآمدی در مقابل عزت نفس

خودکارآمدی، درک یک فرد از توانایی‌اش برای رسیدن به یک هدف است؛ اما عزت نفس احساس ارزشمندی نسبت به خود است. برای مثال، فردی که سنگ‌نور افتضاحی است، به احتمال زیاد خودکارآمدی پایینی در حوزهٔ سنگ‌نوردی دارد، ولی این امر، در صورتی که فرد ارزش خود را مرتبط با سنگ‌نوردی نداند، تأثیری بر عزت نفس او نخواهد داشت.

از طرف دیگر، فردی ممکن است اعتماد به نفس فوق‌العاده‌ای در زمینهٔ سنگ‌نوردی داشته باشد و اهداف بزرگی در این حوزه تبیین کرده باشد، اما دارای عزت نفس پایینی باشد. فردی که خودکارآمدی بالایی دارد، اما به‌طور کلی در سنگ‌نوردی ضعیف است، ممکن است اعتماد به نفس نابجایی داشته باشد یا باور داشته باشد که پیشرفت ممکن است.

- خودکارآمدی در مقابل اعتماد به نفس

به گفتهٔ آلبرت باندورا «ساختار خودکارآمدی با اصطلاح محاوره‌ای اعتماد به نفس تفاوت دارد. اعتماد به نفس، یک عبارت غیردقیق است که به قدرت فرد در باور داشتن اشاره دارد، اما مشخص نمی‌کند که آن اطمینان در مورد چیست. مثلاً من می‌توانم بسیار مطمئن باشم که در تلاشی شکست خواهم خورد. خودکارآمدی به باور فرد نسبت به توانایی‌های سازنده‌اش اشاره می‌کند، که به وسیلهٔ آن‌ها فرد می‌تواند به سطح مشخصی از اهداف دست پیدا کند؛ بنابراین، باور خودکارآمدی، شامل تأیید سطوح توانایی و البته قدرت آن باور است.

- خودکارآمدی در مقابل خودپنداره

خودکارآمدی دربردارندهٔ باورهای مرتبط با توانایی فردی برای انجام کارهای خاص است. خودپنداره، عمومی‌تر بررسی می‌شود و شامل ارزیابی شایستگی‌ها و احساسات مربوط به خودارزشمندی مرتبط با رفتارهای مورد سؤال می‌باشد. در یک موقعیت تحصیلی، اطمینان یک دانش‌آموز به خودش، برای نوشتن یک مقاله، خودکارآمدی محسوب می‌شود. اما خودپنداره، چگونگی تأثیر سطح هوش دانش‌آموز بر باورهای او دربارهٔ ارزشمندی‌اش به عنوان یک انسان است.

- خودکارآمدی به عنوان بخشی از خودارزیابی‌های اصلی

تیموتی جاج و همکارانش در سال ۲۰۰۲، استدلال کردند که مفاهیم کانون کنترل، روان‌رنجوری، خودکارآمدی عمومی (متفاوت از تئوری خودکارآمدی باندورا) و عزت نفس بسیار به یکدیگر مرتبط اند، به طوری که در واقع جنبه‌های یک ساختار مهم‌تر به نام خودارزیابی‌های اصلی هستند.