نظریه جرمشناسی رابرت ازرا پارک و ارنست برگس
رابرت ازارا پارک پس از ورود به دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۱۴ به تدریس در مورد سیاهپوستان آمریکا پرداخت. پس از کنارهگیرى توماس، اسمال، عضو برجسته این گروه شد. پارک علاقه خود را به مسائل شهرى را وارد دانشگاه خود کرد. او نوشته بود که "بیشتر از هر انسان زنده دیگرى به مسائل شهرى پرداختهام و شهرهاى گوناگون جهان را زیر پا گذاشتهام" . وانگهى پارک "شهر، اجتماع و منطقه شهرى را تنها یک پدیده جغرافیائى نمىدانست بلکه آن را همچون یک ارگانیسم زنده در نظر مىآورد".
پارک و برجس مدعی اند که منطقه انتقالی شهر به دلیل تحرک بالای جمعیت ، میزان بالای مهاجران و ویرانی خانه ها ، بالاترین میزان انحراف را دارد . این مناطق دارای ویژگی های فقر ، از هم گسیختگی خانواده و ناپایداری محل سکونت ، می باشند .
به نظر پارک و برجس ، منطقه انتقالی که میزان بالایی از جرم و بزهکاری را تجربه می کنند ، بیشتر سکونتگاه مهاجران ، قومیت ها و فقر است . سکونت در زاغه نشین های شهر موجب پیدایش خرده فرهنگ بزهکارانه گردیده و به شیوع جرم و بزهکاری منتهی خواهد شد ( محسنی ، 1387).
بنا بر این به نظر پارک و برجس علت اصلی بروز جرم محل سکونت فرد است .
ارنست برگس با تحلیل فرآیندهای اکولوژیکی شهر، آن ها را در قالب رقابت، سلطه، جانشینی و تهاجم در شهر ارائه و بر این اساس الگوی گسترش فیزیکی شهر شیکاگو را در دوایر متحدالمرکز ترسیم نمود. برگس در فرآیند تقسیم فضایی شهر، الگوی ارتقای اجتماعی ساکنین را مطرح نمود و بیان کرد که این فرآیند به صورت سلسله مراتبی از مرکز به پیرامون شهر اتفاق می افتد.
پس وی نظریه دوایر هم مرکزدر ساختار را شهری را پیشنهاد کرد به این معنا که شهر یک محل مرکزی- تجاری داردکه چرخه های متوالی ساکنین طبقه بالا، طبقه پایین و متوسط جامعه،آن را احاطه می کند. پس مکتب شیکاگو غالباً با مدل برگس شناخته می شود که براساس الگوهای کاربری زمین شیکاگو در دهه 1920م تهیه شد. هدف از این طرح حذف الگوهای اساسی جدایی اجتماعی در شهرهای مدرن بود. این مدل مناطق متحدالمرکز، معرف رشد شهر، بدون درنظرگرفتن ویژگی های طبیعی آن مانند تپه ها، سواحل و بنادر بود. در این مدل، وجود منطقه مرکزی تجاری در مرکز شهر و کمی دورتر از آن منطقه انتقالی با خصیصه پس روندگی شهری بر اثر پیشروی صنعت و تجارت بدیهی بود. این مسأله منطقه مرکزی را برای ساکنانی که درصورت توانایی می توانستند به خارج از آنجا به سوی منطقه مسکونی کارگران یا شهرک های اطراف (منطقه تحت نفوذ طبقات متوسط) بروند، بی جاذبه نمود. برگس این مدل را تأییدی بر اهمیت فرایندهای بوم شناختی می دانست؛ بدین معنا که در پی رشد شهرها امواج هجوم مردم به آن شکل می گرفت، مردمی که از سرزمین های واگذارکرده خود به دیگران به طرف شهرها سرازیر می شدند که سرانجام به رقابت بین اجتماعات متفاوت و تغییر شکل شهر می انجامید. تأیید این مدل و حمایت از آن درنهایت به تحقیقات قابل ملاحظه ای مبتنی بر آمار و مرتبط با نقشه کشی کاربری زمین، توزیع گروه های خاص جمعیتی و کژرفتاری های اجتماعی مانند خودکشی و جنایت انجامید. جان دیویی در بخش فلسفه شیکاگو بین ۱۹۸۴ تا ۱۹۰۴ تدریس می کرد. وی در ۱۹۰۴ به دانشگاه کلمبیا نقل مکان کرد. او طرفدار و مبلغ عمل گرایی بود.
بنابرنظر پارک ، همین که شهر ایجاد می گردد، به نظر می رسد یک مکانیسم بزرگ انتخابکننده ای برقرار می شود که به شیوه ای خطاناپذیر افرادی را از میان جمعیت گزینش می کند که برای زندگی در منطقه خاص از همه مناسب ترند.
مدل توسعه فضا از برگس
منطقه اول : منطقه تجاری مرکزی؛ این منطقه جایی است که قیمت زمین بسیار بالاست و فروشگاه های بزرگ، بناهای اداری، بانک ها و مراکز فعالیت اقتصادی در آن واقع شده اند. علاوه بر این، این منطقه شامل خدمات رفاهی و تفریحی و فرهنگی می شود مثل هتل ها، رستوران ها، تئاترها، سینماها، موزه ها و از این قبیل می شود. جمعیت زیادی روزانه به درون این منطقه حرکت می کند و از آن بیرون می آید. این هسته مرکزی کانون اصلی و اولیه سکونت گاه هاشهری بوده است.
منطقه دوم : نزدیک هسته مرکزی؛ ساکنین کم کم مبدل به مهاجرین تازه وارد به شهر و یا افراد کم درآمد می شوند که به دنبال مسکن ارزان هستند. در این منطقه اماکنی مانند مسافرخانه های گمنام و از این قبیل هم واقع شده اند.کج رفتاری در این منطقه بسیار رواج دارد
منطقه سوم : سکونتگاه های کارگران؛ شامل مسکن نسبتاً ارزان و کوچک می گردد. بعضی کارخانه ها در این قسمت واقع شده اند و ساکنین آن اغلب در کارخانه کار می کنند.
منطقه چهارم : منطقه حومه ای؛ شامل محلاتی می شود که در اطراف شهر وجود دارند. در بعضی از موارد هم شهرک های حومه ای در اطراف دوایر به وجود می آیند. این منطقه محل سکونت طبقات مرفه با خانه های ویلایی است.