گرهارد امانوئل " گری " لنسکی ، متولد اوت ۱۹۲۴ و متوفای دسامبر ۲۰۱۵ ، جامعه شناس آمریکایی است ، که به دلیل مشارکت در جامعه شناسی دین، ​​نابرابری اجتماعی و معرفی نظریه اکولوژیکی-تکاملی شهرت دارد. او بیشتر دوران حرفه ای خود را به عنوان استادیار در دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل گذراند، جایی که لنسکی، به عنوان رئیس گروه جامعه شناسی، (1969-1972)، و رئیس بخش علوم اجتماعی، (1976-1978) فعالیت می‌کرد. لنسکی در واشنگتن دی سی متولد و بزرگ شد، پسر یک کشیش لوتری و نوه ریچارد چارلز هنری لنسکی، و برادرزاده نویسنده کودکان ، لوئیس لنسکی بود. او در سال 1947 پس از خدمت به عنوان رمزنگار در نیروی هوایی هشتم در انگلستان در جنگ جهانی دوم، در دانشگاه ییل تحصیل کرد و در آنجا مدرک لیسانس گرفت و سپس در سال 1950 مدرک دکترای خود را از ییل دریافت کرد. در سال 1972 نامزد ریاست جمهوری شد. نوشته های او به آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، لهستانی و چینی ترجمه شده است. گرهارد ذر سال 1948 با ژان کپلمن شاعر ازدواج کرد. او و ژان لنسکی در جنبش حقوق مدنی و مخالفان جنگ ویتنام فعال بودند. آنها چهار فرزند داشتند که یکی از آن‌ها همان زیست شناس و محقق شناخته‌شده ریچارد لنسکی است. پس از مرگ ژان در سال 1994، او با آن بونار‌ـ‌همسر سابق جامعه شناس هوبرت "تاد" بلاوک‌ـ‌ ازدواج کرد. لنسکی در سن 91 سالگی در ادموندز واشنگتن درگذشت.

در دهه های 1970 و 1980، تمایل به ترکیب رویکردهای عملکردی و تعارض گسترده شد. این کامل ترین بیان خود را در آثار دانشمندان آمریکایی گرهارد و ژدین لنسکی یافت که فرموله کردند. رویکرد تکاملیبه تحلیل تمایز اجتماعی آنها نشان دادند که قشربندی همیشه ضروری و مفید نیست. در مراحل اولیه توسعه، عملا هیچ سلسله مراتبی وجود نداشت. بعداً در نتیجه نیازهای طبیعی ظاهر شد، تا حدی بر اساس درگیری که در نتیجه توزیع محصول اضافی ایجاد می شود. در یک جامعه صنعتی، عمدتاً مبتنی بر اجماع ارزش‌های صاحبان قدرت و اعضای عادی جامعه است. در این راستا، پاداش ها هم منصفانه و هم ناعادلانه هستند و قشربندی بسته به شرایط و موقعیت های خاص تاریخی می تواند باعث ارتقا یا مانع توسعه شود.

گرهارد لنسكي ( Gerhard Lenski ) تلاش خود را در زمينه قشربندي اجتماعي گامي در راستاي رسيدن به نظريه اي تركيبي مي داند. او با تركيب دو ديدگاه كاركردي و تضاد پايه بحث خود را چنين آغاز مي كند كه نابرابري تا اندازه اي گريزناپذيراست؛ زيرا انسان ها از نظر كوشش، توانايي، هوش و چيزهايي مانند اين با يكديگر متفاوت اند، ولي اين تفاوت ها بدان معنا نيست كه افراد نتوانند گرايش هاي دگرخواهانه داشته باشند. انسان ها مي توانند با داشتن تفاوت هايي با يكديگر به صورت تعاون زندگي كنند.

لنسكي تلاش خود را در زمينه قشربندي اجتماعي گامي در راستاي رسيدن به نظريه اي تركيبي مي داند. او با تركيب دو ديدگاه كاركردي و تضاد پايه بحث خود را چنين آغاز مي كند كه نابرابري تا اندازه اي گريزناپذيراست؛ زيرا انسان ها از نظر كوشش، توانايي، هوش و چيزهايي مانند اين با يكديگر متفاوت اند، ولي اين تفاوت ها بدان معنا نيست كه افراد نتوانند گرايش هاي دگرخواهانه داشته باشند. انسان ها مي توانند با داشتن تفاوت هايي با يكديگر به صورت تعاون زندگي كنند.

از ديد لنسكي، دسترسي متفاوت به قدرت، سبب نابرابري در امتياز مادي مي شود. قدرت و امتياز براي افراد و يا گروه ها وجهه اجتماعي را به وجود مي آورند. ويژگي آشكار نظريه لنسكي اين است كه وي نابرابري را چند بعدي مي بيند و افراد و گروه ها را براساس قدرت، امتياز مادي و وجهه رده بندي مي كند. و طبقه را به معناي يك بعد نابرابري به كار برده است و بيان مي كند كه انواعي از نظام هاي طبقاتي وجود دارد: طبقه هاي مالك، طبقه هاي تحصيلي، طبقه هاي قومي، طبقه هاي مذهبي و...

از ديد لنسكي، دسترسي متفاوت به قدرت، سبب نابرابري در امتياز مادي مي شود. قدرت و امتياز براي افراد و يا گروه ها وجهه اجتماعي را به وجود مي آورند.

ويژگي آشكار نظريه لنسكي اين است كه وي نابرابري را چند بعدي مي بيند و افراد و گروه ها را براساس قدرت، امتياز مادي و وجهه رده بندي مي كند. و طبقه را به معناي يك بعد نابرابري به كار برده است و بيان مي كند كه انواعي از نظام هاي طبقاتي وجود دارد: طبقه هاي مالك، طبقه هاي تحصيلي، طبقه هاي قومي، طبقه هاي مذهبي و ...

لنسکی (۱۹۶۶) جنبه‌هائی از دو نظریه کارکردی و تضاد را به صورت یک نظریه مفید و مؤثر ترکیب کرده است او بر این ادعا است منابع اساسی جامعه برای ادامة حیاتش بدانها احتیاج دارد – به گونه‌ای که کارکردگرایان ادعا می‌کنند – به منظور تأمین نیازهای اساسی اجتماعی از طریق دادن امتیازاتی به نقشها تخصیص یافته‌اند. از طرف دیگر، منابع مازاد یک جامعه نیز عمدتاً به شیوه‌ای تخصیص یافته است که تضادگرایان، ادعا نموده‌اند یعنی از طریق مبارزه بین گروههای مختلف.

لنسکی در خصوص تحول ساخت اجتماعی فرهنگی جامعه بسوی یک وضعیت پیچیده‌تر. بر این نظر است که قشربندی جوامع عمدتاً بر حسب مقدار ثروت مازادی که دارند صورت می‌گیرد. جوامع شکار و گردآوری خوراک که عموماً فاقد ثروت مازاد می‌باشند و لذا فاقد قشربندی هستند ( رابرتسون، ۱۳۷۱). و در جوامع کشاورزی مقدار قابل ملاحظه‌ای ثروت مازاد امکانپذیر است. و در این نوع جوامع قشر مستحکم و غیرقابل تغییری ظهور می‌یابد و ثروت و قدرت و مقام در دست اشرافیت زمیندار و موروثی که معمولاً یک پادشاه در رأس آن قرار دارد، تمرکز پیدا می‌کند. و در مراحل اولیه جوامع صنعتی غالباً شکاف وسیعی بین فقیر و غنی وجود دارد چرا که دهقانان روستایی به نیروی کار غیر ماهر شهری تبدیل شده‌اند و در زاغه‌ها و حاشیه‌های شهری، سکونت دارند. اما در مراحل پیشرفته جوامع صنعتی معمولاً نابرابری کمتر وجود دارد. گر چه ثروت مازاد بیشتری نسبت به دوره‌های قبل پدید آمده است، و این امر به این خاطر است که صنعت‌گرائی مشاغل بسیار زیادی بوجود می‌آورد که مستلزم نیروی کار ماهر، تحصیلکرده و متحرک است. در نتیجه تحرک اجتماعی به کاهش طبقه پائین و گسترش طبقه متوسط منجر می‌گردد ( همان: ۲۲۲).

بنابراین لنسکی چنین انتظار دارد که گرایش دراز مدت در اغلب جوامع صنعتی ممکن است در جهت برابری بیشتر باشد.

لسنکی « قدرت » و « امتیاز » را از عوامل اصلی تعیین‌کننده حیثیت گروه ها و افراد در جامعه می‌داند او همچنین به مانند وبره نابرابری را چند بعدی می‌داند. و معتقد است که در آینده جوامع صنعتی، پیشرفت تکنولوژی و شیوع عقاید دموکراتیک، توزیع مجدد امتیاز و قدرت را در بین شهروندان امکان‌پذیرتر کرده است. «و از آنجائیکه افراد معمولاً برای چیزهای کمیاب ارزش فراوانی قائل هستند در نتیجه مبارزه برای رسیدن به پاداشهای اجتماعی و حفظ آنها در همه جوامع بشری وجود دارد اما چون افراد از نظر طبیعی دارای استعدادها و امکانات مساوی برای مبارزه نیستند بنابراین درجه‌ای از نابرابری اجتناب‌ناپذیر است. او از عواملی نظیر: سطح تکنولوژی و قابلیت تولید در جهت ایجاد ثروت مازاد، میزان تهدیدات و فشار خارجی، ایدئولوژی حاکم و نوع نقش رهبری در یک جامعه بر نظام قشربندی آن جامعه تأثیرگذار است و موجب تفاوتهائی در نوع و حدود نابرابریهای اجتماعی می‌شود.

گرهارد لنسکی ( Gerhard Lenski ) هم از نظریه کارکردگرا و هم از نظریه تعارض، عناصری برگزید، عناصری را که در هیچ یک از دو نظریه پیدا نمی‌‌شود بر آنها افزود و نظریه دیگری در زمینه‌ی قشربندی جامعه وضع کرد.

لنسکی می‌‌گوید، وقتی انسانها ناگزیر می‌‌شوند که از میان رفاه خود یا گروه فرعی خود و رفاه دیگران دست به انتخاب بزنند، رفاه خود یا گروه فرعی خود را برمی‌گزینند. چون منابع کمیاب است و مردم به طور یکسان از استعداد و هوش برخوردار نیستند، مبارزه میان آنان حتمی است.

بر اساس این فرضیات لنسکی دو قانون توزیع را ابداع کرد:

1- زنان و مردان فقط تا آنجا در حاصل کار خود سهیم خواهند بود که بتوانند اطمینان حاصل کنند، آنانی که در حاصل کارشان سهیم هستند کسانی‌اند که کارهایشان نیز به بقای آنان کمک می‌‌کند. بنابراین کشاورزان فقط به این دلیل مواد غذایی به اتومبیل سازان عرضه می‌‌کنند که اتومبیل سازان زنده بمانند تا آنان، یعنی کشاورزان، اتومبیل داشته باشند. به طور خلاصه ما فقط وقتی همکاری می‌‌کنیم که از آن سود ببریم.

2- وقتی کالا و خدمات در جامعه توزیع می‌‌شود، قدرت تعیین می‌کند که کی چه به دست می‌آورد. به محض اینکه مازاد به وجود می‌‌آید مردم برای کنترل آن درگیر تعارض و صاحبان قدرت برنده می‌‌شوند. البته انواع زیادی از قدرت وجود دارد - پول و قدرت سیاسی از نمونه‌های بارز قدرت هستند. اگر دو شرکت نفتی طالب حق حفاری در یک حوزه نفتی باشند، شرکتی که قدرت بیشتری دارد این حق را به دست می‌‌آورد.

بنابراین، ترکیب لنسکی این است که همکاری و تعارض در همه جوامع در کنار هم وجود دارد. در جوامع کوچک غیرصنعتی و در همه جوامع بزرگ و بسیار صنعتی احتمال دارد همکاری بیشتر باشد. در جوامعی که در حد وسط دو جامعه مذکور هستند تعارض بیشتر است؛ زیرا پایگاههای قدرت هنوز به رسمیت شناخته نشده و قانونی نشده‌اند.

او از تركيب اين دو ديدگاه پايه ي بحث خود را چنين آغاز مي كند كه نابرابري تا اندازه اي اجتناب ناپذير است، زيرا انسان ها از نظر كوشش، توانايي، هوش و چيزهايي مانند اين، بايكديگر متفاوت هستند. اما اين تفاوت ها بدان معني نيست كه افراد نتوانند گرايش هاي ديگرخواهانه داشته باشند. انسان ها مي توانند ضمن داشتن اين چنين تفاوت هايي با يكديگر بصورت تعاون زندگي كنند. از ديد لنسكي دسترسي متفاوت به قدرت سبب نابرابري در امتياز مادي مي شود. قدرت و امتياز براي افراد و گروه ها وجهه اجتماعي را به وجود مي آروند.

لنسكي با استفاده از بحث ماكس وبر در باره قدرت بيان مي كند قدرت ظرفيت اجراي تمايلات يك شخص بدون توجه به مخالفان است، در جوامع نوين يك گروه اقليت قدرت را در دست دارند اما براي بيتر توده ي مردم اين مكان وجود دارد كه به آنها اعتراض مي كنند. قدرت از تركيب كنترل بر فشارو دسترسي داشتن به حقوق قانوني ايجاد شده دامنه بزرگي از نابرابري اجتماعي را بوجود مي آورد. ويژگي آشكار نظريه لنسكي اين است كه وي نابرابري را چند بعدي مي بيند وافراد گروه ها را بر اساس قدرت و امتياز مادي رده بندي مي كند.

لنسكي بر اين باور است كه در جوامعي مانند آمريكا، طبقه چيده اي وجود دارد كه همان سرمايه داران هستند. دربر اين يك طبقه زير سلطه ديده مي شود كه كارگران هستند و در ميان آنها دامنه اي از طبقه هاي متوسط قرار دارند. او طبقه را به عنوان يك مبناي برابري بكار برده و بيان مي كند كه انواع نظام هاي طبقاتي وجود دارد: طبقه هاي مالك، طبقه هاي تحصيلي، طبقه هاي قومي و طبقه هاي مذهبي و… .

از ديد لنسكي، در جوامع نوين به دليل نقش حساس دوست در بسياري از موارد اين دولت است كه تعيين مي كند چه كسي صاحب قدرت وچه كسي فاقد آن باشد. پس رهبران دولتي نقش كليدي را در ساختار قدرت بازي مي كنند. از ديد لنسكي سازمان بوركراسي دولتي سبب كاهش قدرت طبقه ي حاكم مي شود و طبقه هاي چيره اگرچه از دستگاه دولتي استفاده مي كنند اما بي حساب نمي توانند طبقه هاي زير سلطه را استثمار كنند. زيرا مردم مي توانند خط مشي هاي دولت را مورد پرسش قرار داده و حتي آن را تغيير دهند.

لنسكي بر اين باور است كه نابرابري، از دوران انسان هاي اوليه تاكنون همواره افزايش يافته است. اما رخدادهاي جوامع امروزي نشان مي دهد كه چنين نيست. از سازه هاي مؤثر در كاهش نابرابري، پيشرفت تكنولوژي و گسترش ايده هاي دموكراتيك است. اين دو پديده سبب توزيع برابرتر ثروت، امتياز وقدرت بين شهروندان شده است.

گرهارد لنسکی قدرت را به مثابه عامل محوری شکلدهنده ساختار نابرابری در بین افراد و گروه های جامعه می داند و از منظر روابط بین گروهها به نابرابری توزیعی در پاداشهای مادی و غیرمادی مینگرد. توجه لنسکی به این روابط و بحث قدرت در نابرابری توزیعی و رابطهای، راه را برای درک و بررسی اکثر سلسله مراتب اجتماعی، اعم از سلسله مراتب طبقاتی، نژادی، جنسی و سنی، بر مبنای تحلیل قدرت باز می کند.

از جمله انتقاداتي كه به نظريه لنسكي وارد است همين چند بعدي بودن در تعريف نابرابري است. وي از يك سو طبقه هاي سه گانه را قبول دارد. و از سوي ديگر ابعادي را مطرح مي كنند كه بر اساس آن طبقه ها به گونه اي ديگري نشان داده مي شوند. به طور كلي مشخص نيست كه منظور لنسكي از طبقه چه مي باشد. خوش بيني لنسكي نسبت به دستگاه دولتي در زمينه كاهش نابرابري اجتماعي در جوامع سرمايه دار امروزي بي توجهي به اين موضوع است كه در كشورهاي پيشرفته اي مانند آمريكا سرمايه داران در گزينش سران مملكتي نفوذ مي كنند تا گزينش كنندگان حافظ منافع سرمايه داران باشند.

گرهارد لنسکی ( G. Lenski ) عقیده دارد که تاکنون تاریخ جوامع بشری، گویای افزایش نابرابری بوده است; اما ظهور جوامع پیشرفته صنعتی، یک انحراف بزرگ و میمنت بار از این روند است. لنسکی همچون بسیاری دیگر از جامعه شناسان امریکایی معتقد است که توسعه و تکامل ملت های صنعتی شده، به منزله مقدمه ای برای ظهور دموکراسی و برابری در سراسر و سی. رایت میلز ( C. Wright mills ) اعتقاد دیگری دارند و می گویند که رشد جوامع صنعتی موجب ظهور نوع جدیدی از نخبگان قدرت می شود - گروهی همبسته ; متشکل از مردان تجارت، رهبران سیاسی و فرماندهان ارشد نظامی - که سرنوشت ملتهای جدیدی همچون امریکا را در دست می گیرند.

به‌زعم گرهارد لنسكی، نابرابری بازتاب قدرت و امتیاز در سطح جامعه است.

لنسكی مطالعات خود را با این فرض آغاز می‌كند كه رویكردی جامع دربارهء نابرابری اجتماعی باید طیف گسترده‌ای از آرا را مدنظر قرار دهد. او به تبعیت از وبر و برخلاف ماركس نابرابری را یك مفهوم چند بعدی می‌داند و معتقد است كه وظیفهء هر نوع نظام لایه‌بندی در جامعه عبارت از توزیع چیزهای ارزشمندی است كه اعضای آن جامعه به طور مشترك تولید كرده‌اند. نه فقط كالاهای مادی، بلكه قدرت و اعتبار اجتماعی نیز در این نوع توزیع مطرح است. او روند نابرابری در عصر جدید را به سوی كاهش می‌بیند. او می‌گوید: «این گرایش تنها به آن‌ معناست كه نابرابری توزیع قدرت، امتیاز و حیثیت اجتماعی در جوامع صنعتی پیشرفته نسبت به آن‌چه در بسیاری از جامعه‌های كم‌تر پیشرفته متداول بود، تا حدی رو به‌كاهش نهاده است. او رابطهء موجود بین سطح نابرابری درآمدها و سطح توسعهء اقتصادی در جامعه‌های معاصر را به صورت یك منحنی رسم می‌كند و می‌نویسد: «این منحنی نشان می‌دهد سطح نابرابری درآمدها در جوامعی كه بالاترین سطح مصرف انرژی را دارند آشكارا پایین‌تر است تا در جوامعی كه مصرف انرژی آن‌ها در حد متوسطه قرار دارد.»

از نكات برجسته نظریه لنسكی توجه هوشمندانه او به موضوع نقش دولت در نابرابری‌های اجتماعی برمبنای شالوده‌های قدرت است. او نابرابری را فقط ناشی از قدرت اقتصادی (دریافت سهم بیش‌تر از مازاد اقتصادی) نمی‌داند بلكه قدرت سیاسی را نیز كه ناشی از اشغال مواضع سیاسی یا اعمال نفوذ در امور سیاسی است در این پدیده موثر می‌داند. او می‌گوید: «در تعدادی از جامعه‌های دموكراتیك غربی، هم‌سفرگی نیرومندی بین سیاست پیشگان و گروه‌های اقتصادی مختلف وجود دارد. این ارتباط به ویژه در جامعه‌هایی با احزاب سیاسی از نوع واسطه‌گر، به وفور دیده می‌شود. در چنین جوامعی، سیاست‌پیشگان برای تامین هزینه‌های انتخاباتی خود مدام در جست‌وجوی پول هستند و گروه‌های دارای منافع ویژه نیز پیوسته به دنبال قوانین و مقررات مساعدی می‌گردند كه تصویب آن‌ها فقط از عهده سیاست‌ پیشگان بر می‌آید.» لنسكی به طوركلی دو روند اساسی را در زمینهء نابرابری‌های اجتماعی در جوامع بشری تشخیص می‌دهد:

۱) جوامع كشاورزی كه در آن‌ها نظام‌های حاكم بر نابرابری‌های اجتماعی اغلب در مجموعه‌های قوانین رسمی جاسازی می‌شود و هیچ‌گونه داعیه‌ای مبتنی بر تساوی مردم وجود ندارد. تصمیم‌گیری منحصرا در اختیار گروه اندكی است. در این جوامع سطح شدیدی از نابرابری‌های اجتماعی به چشم می‌خورد.

۲) در جوامع صنعتی، به خاطر قدرت تولیدی عظیم و سیاست‌های آزادمنشانه‌تر و نظارت مردم بر مازاد اقتصادی و... اكثریت مردم از سطح زندگی بالاتر از سطح معیشتی برخوردارند.