نظریه عقلایی باربارا گاتک
قضیه اصلی دیدگاه عقلایی باربارا گاتک ( Barbera Gutek ) این است که بین ساعات صرف شده در کار و خانواده و میزان تعارض تجربه شده رابطه مستقیمی برقرار است. هرچه اشخاص ساعات زیادتری را در نقش شغلی و خانوادگی بگذرانند، احتمال اینکه تعارض بین نقشی را تجربه کنند زیادتر خواهد شد و چون اغلب افرادی که در کار تمام وقت شاغل هستند، صرف نظر از جنس، ساعاتی که به فعالیتهای مربوط به خانواده اختصاص میدهند، کمتر از مقدار زمانی است که در شغل صرف میکنند. بنابراین در بین زنان و مردان احتمال تجربه تداخل شغل با خانواده از تداخل خانواده با شغل بیشتر است. از سوی دیگر این دیدگاه فرض میکند که رابطه مستقیمی بین تعداد ساعات صرف شده در شغل یا خانواده به ترتیب با تداخل شغل با خانواده و تداخل خانواده با شغل وجود دارد. بر اساس این فرض، این دیدگاه مطرح میکند که به طور کلی و صرف نظر از جنس، هرچه فرد ساعت بیشتری را در فعالیتهای شغلی صرف کند، تداخل شغل با خانواده را بیشتر تجربه خواهد کرد. برعکس هرچه ساعات بیشتری را به وظایف خانوادگی اختصاص دهد، تداخل خانواده با شغل را بیشتر تجربه خواهد کرد و این اصل برای هر دو جنس صادق است. البته زنان در مقایسه با مردان بر حسب تقسیم جنسیتی کار، تمایل یا اجبار بیشتری برای گذراندن ساعات زیادتر در خانه و امور خانوادگی دارند ولی مردان تمایل دارند که ساعات زیادتری را در شغل صرف کنند. لذا این دیدگاه طرح میکند که زنان تداخل خانواده با شغل را بیشتر از مردان و مردان تداخل شغل با خانواده را بیشتر از زنان تجربه میکنند ( باربارا گاتک، سابرینا سیرل، لیلیان کلیپا، ۱۹۹۲: ۵۶۱).
گاتک مطرح می کند که وقتی مردان و زنان ساعت یکسانی در شغل صرف میکنند، زنان بیشتر به نسبت به مردان، به تداخل شغل با خانواده دچار میشوند، در حالی که وقتی مردان و زنان ساعات یکسانی را در کارهاي منزل صرف میکنند، تداخل خانواده با شغل در مورد مردان بیشتر است. در دیدگاه عقلایی، رابطه سادهاي بین ساعات صرف شده و تعارض تجربه شده وجود دارد، در حالی که مطابق دیدگاه جنسیتی نقش، جنسیت در این رابطه تأثیرگذار است، بدین ترتیب که ساعات کار اضافی در حوزه نقش جنسیتی فرد، یعنی ساعات کار زیاد در خانه براي زنان و ساعات زیاد کار در شغل براي مردان براي دارنده نقش در مقایسه با ساعات اضافی کار در زمینه هایی که به طور سنتی به جنس دیگر متعلق بوده، مثل ساعات اضافی در شغل براي زنان و یا ساعات اضافی در کار خانه براي مردان و یا به بیان کلیتر گذرانیدن ساعات زیاد در حوزه جنسیتی خود فرد کمتر به مثابه تحمیل در نظر گرفته میشود تا گذرانیدن ساعات زیاد در حوزه نقش مربوط به جنس دیگر. همین عامل سبب میشود ساعاتی که براي فعالیتهاي نقش مربوط به جنس مخالف صرف میشود در مقایسه با ساعاتی که در فعالیتهاي مربوط به نقش همان جنس صرف میشود تأثیر روانی بیشتري بر درك و احساس فرد از تعارض کار ـ خانواده داشته باشد. در نظر مردان، ساعات طولانی کار براي تأمین درآمد براي خانواده جزئی از نقش یک نان آور خوب محسوب می شود. مردان شغل را عمده ترین وظیفه خود براي خانواده میدانند و علیرغم آنکه زمانی که در کار صرف میکنند نشان گر زمانی است که آنها دور از خانوادهشان صرف میکنند، این زمان را تحمیلی بر خود نمیدانند. بنابراین آنها ساعات صرف شده در کار را نشانهاي از تداخل شغل با خانواده به حساب نمیآورند، چون کار و اشتغال را شیوه اي براي مشارکت خود در خانواده میدانند. اما بر عکس چون کار در خانه به طور سنتی بخش عمده وظایف مردان محسوب نمی شود. مردي که حتی ساعات نسبتاً محدودي را در انجام کارهاي خانه میگذراند احتمالاً احساس میکند که این ساعات صرف شده، تحمیلی بر کار او یا زمان فراغت او است و هرچه ساعات زیادتري را در کارهاي خانه بگذراند بیشتر احساس خواهد کرد که خانواده با شغل او تداخل میکند. در واقع او به تعداد ساعاتی که در کار خانه صرف میکند بیشتر حساس خواهد شد تا به ساعاتی که در شغل خود صرف میکند. اما چون به طور سنتی از زنان بیشتر انتظار می رود که موقعیت با ثباتی را در خانه فراهم کنند نه تأمین مالی، و این موقعیت با ثبات خانوادگی غالباً و هنوز در برگیرنده مراقبت از همسر، فرزندان، محیط زندگی و رسیدگی به کارهاي خانه میشود، نه به عهده گرفتن نقش نان آوري، اشتغال زنان در خارج از خانه صرفاً کمک مالی به خانواده تلقی می شود ( نظیر مشارکت مرد در کارهاي خانه که صرفاً کمک او تلقی می گردد ) و نمی تواند جانشین وظیفه اصلی آنان در خانه شود. بنابراین زنانی که ساعات زیادي در کار خانه صرف میکنند احتمالاً آن را تحمیلی بر خود احساس نمی کنند، زیرا به طور سنتی از زنان چنین انتظار می رود و به همین دلیل وقتی زنان بخواهند به هر قیمت شغل خود را حفظ کنند افرادي در نظر گرفته می شوند که به امور خانوادگی خود اهمیت لازم را نمی دهند، زیرا میخواهند خود را وقف شغلشان کنند. در مقابل اگر مردان بیکار باشند و نتوانند شغلی براي خودشان پیدا کنند به عنوان افرادي غافل از خانواده در نظر گرفته می شوند، چرا که از آنها امور خانهداري و مراقبت از فرزدان انتظار نمی رود. به همین خاطر، یک زن نسبت به امور خانوادگی احساس مسئولیت بیشتري میکند و بنابراین هر چه ساعات بیشتري را در شغل خود صرف کند بیشتر احساس خواهد کرد که شغل او تحمیلی بر تعهدات خانوادگی است، در نتیجه زنها احتمالاً تداخل شغل با خانواده را بیشتر احساس می کنند ( باربارا گاتک، سابرینا سیرل، لیلیان کلیپا ، 1991 ).
هرچه تعداد ساعتهای اشتغال فرد در محل کار و یا تعداد ساعت توجه به امور خانه و خانواده بیشتر باشد، فرد، تعارض نقش شغلی- خانوادگی بیشتری را تجربه میکند. در این زمینه گاتک نیز در قضیۀ اصلی دیدگاه عقلانی خود به این امر اشاره میکند که بین ساعتهای صرفشده در کار و خانواده و میزان تعارض تجربهشده، رابطۀ مستقیم برقرار است. هرچه اشخاص، ساعتهای بیشتری را در نقش شغلی و خانوادگی بگذرانند، احتمال تجربهکردن تعارض بین نقشی زیادتر خواهد شد ( باربارا گاتک، سابرینا سیرل، لیلیان کلیپا ، 1991 ).
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .