نظریه یادگیری - سرشتی جیمز ویلسون و ریچارد هرنشتاین
نظریه یادگیری سرشتی جیمز ویلسون و ریچارد هرنشتاین ، پر نفوذترین و بحث انگیزترین نظریه در حوزۀ نظریه های یادگیری است . ویلسون و هرنشتاین که را با تمسک به مضمون مشابه با گزینش که موضعی شناخته شده در رویکردهای گزینشی است ، آغاز کرده و بر آنند که مرتکب شدن یا نشدن هر دو نوع رفتار کجروانه و غیر کجروانه ، منافع و مضرات خاص خود را دارد . برای نمونه ، منافع ارتکاب کجروی می تواند تأیید همسالان یا باد آورده ها مالی باشد و منافع مرتکب نشدن آن ، دور ماندن از مجازات و برخورداری از وجدانی آسوده . بدین شکل ، آنان پیش از هر چیز به مفهوم نسبت نهایی تفاضل میان منافع و مضرات حاصل از ارتکاب رفتاری خاص یا مرتکب نشدن آن اشاره می کنند و یادآور می شوند که اگر منافع حاصل از انجام یک رفتار ( خود ارتکاب جرم و خواه پایبندی به هنجارها ) ، بیش از منافع ترک آن باشد احتمال انجام پذیرش آن افزایش می یابد . از ویژگیهای مهم الگوی یادگیری – سرشتی توجه به تأثیر متقابل ویژگیهای جسمی و شرایط اجتماعی در شکل گیری کجروی و تلفیق عناصر رویکردهای گزینشی و روان شناختی اجتماعی است ، افراد برخوردار از نقایص شخصیتی و روانی ارتکاب کجروی را بر می گزینند ( Siegel , 2001 : 274 ) .
جیمز ویلسون و ریچارد هرنشتاین کار را با تمسک به مضمونی مشابه با انتخاب که موضعی شناخته شده در رویکردهای گزینشی است، آغاز کرده و بر آنند که مرتکب شدن یا نشدن هر دو نوع رفتار کجروانه و غیرکجروانه، منافع و مضرات خاص خود را دارد. برای مثال، منافع ارتکاب کجروی می تواند تأیید همسالان یا بادآوردههای مالی باشد و منافع مرتکب نشدن آن، دور ماندن از مجازات و برخورداری از وجدانی آسوده ( لبیبی، ۱۳۸۷: ۶۱ ). هرچه میزان منافع خالص ناشی از انجام جرم نسبت به منافع خالص ناشی از انجام ندادن جرم بیشتر باشد، گرایش به ارتکاب جرم بیشتر خواهد بود ( سیگل، ۲۰۱۱: ۲۳۹).
به این ترتیب، آنها بیش از هر چیز به مفهوم نسبت نهایی تفاوت میان منافع و مضرات حاصل از ارتکاب رفتاری خاص یا مرتکب نشدن آن اشاره می کنند و یادآور می شوند که اگر منافع حاصل از انجام یک رفتار بیش از منافع ترک آن باشد، احتمال انجام پذیرفتن آن افزایش می یابد.
آنها، الگوی خود را با توجه دادن به اثرات متغیرهایی تکمیل می کنند که معتقدند تأثیر زیادی بر تعیین میزان آن نسبت تفاضل دارد و از این طریق، اثر خود را بر ایجاد تمایلات و آمادگیهای بهنجار یا کجروانه در افراد برجای مینهد. نخستین محور مورد توجه آنها در این زمینه، وضعیتی است که خود آن را تفاوتهای فردی می نامند ( سلیمی و داوری، ۱۳۸۵: ۴۱۰).
متغیرهای سرشتی مؤلفه ی عمده ای است که ویلسون و هرنشتاین در توضیح تفاوتهای فردی به کار بردهاند. آن دو مدعیاند که این متغیرها و آثار ناشی از آن در هنگام تولد، و حتی پیش از آن در فرد ایجاد می شود و مواردی از جمله جنس، هوش، سطح برانگیختگی روانی و همچنین تحریک پذیری یا زودانگیختگی را دربردارد. متغیر روانی و مهم این نظریه نیز زودانگیختگی است که آن را موقع نشناسی ( وقت نشناسی ) می نامند و اینگونه توضیح می دهند:
– هر نوع تقویت کننده به هر میزان که از یک رفتار دور باشد، تأثیر خود را بر آن از دست میدهد.
– افراد تحت تأثیر ویژگی های متفاوت زیستی و روانی، در این خصوص با هم متفاوتند که بتوانند کامجویی از منافع آنی را به تأخیر بیندازند و دل را به منافع درازمدت و بالقوه خوش کنند(لبیبی، ۱۳۸۷: ۶۱-۶۲).