مهم ترین مباحث حوزه رشدنگر در زمینه جرم شناسی، در اواسط سالهاي 1980 مطرح شدند. مانند بسیاري از موضوعات رشته هاي گوناگون علمی، یافتن ریشههاي دقیق اندیشه هاي رشدنگر در ارتباط با پدیده بزهکاري، دشوار است و منابع مختلف، به کارهاي گوناگونی، به عنوان پیشگامان این رشته، اشاره نموده اند. اما مسلماً قبل از دهه 1980 ،کارهاي تأثیرگذاري در این زمینه انجام شده بود که به خاستگاهی براي طرح و پیگیري این دیدگاهها تبدیل گردید. پژوهش هاي انجام شده در دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد، توسط جرم شناسان آمریکایی، شلدون و الینورگلوك در سالهاي 1950 و 1968 ،و پیگیري هاي بعدي آن، از جمله اولین و مهم ترین فعالیتهاي جرم شناسانه رشدمدار محسوب میگردند.آمار مورد استفاده در این تحقیق که « تحلیل بزهکاري نوجوانان » نام داشت، از یک پژوهش سه مرحله اي در مورد رفتار مجرمانه نوجوانان و بزرگسالان اخذ شد که از سال 1940 آغاز گشته بود. طرح تحقیق در بردارنده پانصد نمونه بزهکار مذکر بین ده تا هفده سال و پانصد نمونه غیر بزهکار مذکر بین ده تا هفده سال در بوستون بود که به لحاظ سن، نژاد و قومیت، بهره هوشی و سکونت در منطقه کم درآمد بوستون، کاملاً مطابقت داشتند. در سه مقطع زمانی، چهارده، بیست وپنج، و سی و دو سالگی، آمارهاي جامعی در مورد این یک هزارپسر بچه جمع آوري شد. در فاصله سالهاي 1978 تا 1993 ،داده هاي طولی حاصل تلاش سخت این دو جرم شناس، توسط رابرت جی سامپسون و جان لوب، بازسازي، تکمیل و تجزیه و تحلیل گشت و در قالب یکی از مهم ترین نظریات رشد مدار، به منبعی غنی و معتبر، در این زمینه تبدیل گردید که به لحاظ تنوع و وسعت اطلاعات و مطالب ارائه شده، مانند مصاحبه هاي انجام شده با معلمان، همسایگان و کارکنان، ارزیابی هاي روان شناسانه و فیزیکی دقیق، بررسی هاي دنباله دار سوابق مرکب از عوامل چندگانه و...، به یکی از آثار تکرار نشدنی جرم شناسانه در این حوزه تبدیل شد .(Sampson, Laub, 2006, 12)

نظریه­ های متعددی بر چگونگی درگیری افراد در جرم تأکید می کنند. در یک کار مهم با عنوان فرآیند شکل گیری ( ساختن ) جرم (۱۹۹۳)، رابرت سامپسون و جان لاب ( جان لوب ) در عوض بر این مسأله تمرکز نمودند که آیا محاکمه ها به همنوایی منجر خواهد شد یا نه ( شرودر ، ۲۰۱۵: ۲۲۹ ). لاب و سامپسون در صورت بندی نظریه­ درجه بندی سنی خود، بر داده هایی که به وسیله­ی گلوک بیش از ۴۰ سال پیش از آن­ها جمع آوری شده بود، اتکا کردند ( سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۱).

نظریه درجه بندی سنی/نقاط عطف ( Age-Graded Theory ) توسط سامپسون و لُب ( Sampson & Laubs ) ارایه شده است. این دانشمندان دریافتند که ثبات رفتار بزهکارانه می تواند توسط حوادثی که بعداً در زندگی رخ می دهد تحت تأثیر قرار گیرد. آنها با نظر گاتفریدسون و هیرشی مبنی بر اینکه کنترل های اجتماعی رسمی و غیر رسمی، بزهکاری را محدود می کند و آغاز جرم از ابتدای زندگی شروع شده و در خط سیر زندگی استمرار می یابد موافق هستند؛ اما با این اعتقاد که به محض آغاز این خط سیر هیچ چیز نمی تواند مانع پیشرفت آن شود مخالفند.

سامپسون ( Robert J. Sampson ) و لُب ( John Laub ) ، داده های آماری گلوک که بیش از 40 سال قبل جمع آوری شده بود را این بار توسط رایانه مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند و شواهدی به دست آوردند که دیدگاه خط سیر زندگی را مورد حمایت قرار داد. آنها دریافتند کودکانی که وارد در حرفه های مجرمانه هستند کسانی می باشند که در خانه و مدرسه در رنج و مشقت قرار دارند و با دوستان منحرف ارتباط دارند. آن دو پی بردند نوجوانانی که در خطر افتادن در ورطه بزهکاری هستند می توانند بهنجار، معمولی و متداول زندگی کنند؛ به شرطی که بتوانند شغلی خوب بیابند یا به حرفه های موفقیت آمیز دست یابند. موفقیت آنها ممکن است بستگی به شانس داشته باشد و چه بسا احتمال دارد با کارگرانی که می خواهند با وجود سوابقشان شانسی به آنها بدهند، درگیر شوند.

به زعم سامپسون و لُب، وقتی که این نوجوانان بالغ شوند، حتی آنها که مشکلات زیادی با قانون دارند قادر به دست کشیدن از جرم هستند مشروط بر اینکه بتوانند به یک همسر که از آنها حمایت و پشتیبانی کند وابسته شوند. این محققان پی بردند که ایجاد هنجارهای اجتماعی و تقویت الزام های اجتماعی احتمال انحراف طولانی مدت را کاهش می دهد. این یافته حاکی از آن است که حوادثی که در اواخر نوجوانی و بزرگسالی رخ می دهد در واقع اثر مستقیم بزرگسالی و حرفه های مجرمانه را انجام می دهد. حوادث زندگی می توانند هم به پایان بخشیدن و هم به تداوم فعالیت های مجرمانه کمک کنند. مثلاً دستگیری و مجازات بزهکار ممکن است اثر مستقیم ناچیزی در بزهکاری آینده وی داشته باشد. اما می تواند به ادامه فعالیت های مجرمانه کمک کند؛ زیرا احتمال استخدام و ثبات شغلی یعنی دو عاملی که به طور مستقیم به جرم مربوط می شوند را کاهش می دهد. این نظریه با سؤالاتی مواجه شده که نیاز به پاسخ گویی دارد. از جمله اینکه: «چرا عده ای از بچه ها تغییر می یابند در حالی که عده دیگر هم چنان پافشاری می کنند؟» و یا این سؤال که: «چرا عده ای از افراد وارد ازدواج های مستحکمی می شوند در حالی که افراد دیگر این کار را نمی کنند؟» .

نظریه درجه بندی سنی رابرت جی سامپسون و جان اچ لاوب یا نظریه نقاط عطف تغییر در بار جرم افراد را به عنوان تابعی از رویدادهای بیوگرافی توصیف می کند. برای این منظور، آنها از نقاط عطف استفاده می کنند که می تواند رفتار مجرمانه را تقویت، تضعیف یا قطع کند.

سامپسون و لاوب در سال 1993 با تئوری درجه بندی سنی یا تئوری نقاط عطف، یکی از برجسته ترین نظریه های رشد و زندگی را ارائه کردند (Schneider, 2007, p. 7). این تئوری بیان می کند که جنایت در مسیر زندگی یک فرد لزوماً نباید ثابت باشد، اما نقاط عطف زندگی نامه می تواند با ناپیوستگی و همچنین (دوباره) شروع رفتار مجرمانه همراه باشد. نقاط عطف را باید به عنوان "تغییرات ناگهانی - رادیکال یا تغییرات در تاریخ زندگی که گذشته را از آینده جدا می کند" (Sampson & Laub, 1996, p. 351) درک کرد، مانند ازدواج، والدین، استخدام دائم، ورود به ارتش. خدمات و غیره

برای تئوری خود، نویسندگان از داده های یک مطالعه قبلی توسط زوج متاهل شلدون و الئونور گلوک استفاده کردند . آنها تاریخچه شخصی پانصد نوجوان بزهکار مرد را که در یک مدرسه اصلاحی بودند با تاریخچه شخصی پانصد نوجوان غیرمنحرف در یک گروه کنترل در اوایل دهه 1940 تا 1950 مقایسه کردند. این زوج در مطالعه طولی خود به بررسی بزهکاری نوجوانان و مردان جوان در سنین 14، 25 و 32 سالگی پرداختند.

از نظر سامپسون و لاب، جرم می تواند هم به عنوان پیامد تفاوت های فردی پایدار و هم وقایع زندگی محلی درک شود. نظریه­ آن­ها دربرگیرنده­ی سه ایده­ی مهم است. اول، بزهکاری در کودکی و نوجوانی می تواند به وسیله­ی بستر ساختاری تبیین گردد که توسط کنترل های اجتماعی غیررسمی خانواده و مدرسه تعدیل شده است. دوم، آن­ها تشخیص می دهند که مقدار قابل توجهی از پایداری و استمرار در رابطه با رفتار ضد اجتماعی از بچگی تا بزرگسالی در انواع مختلفی از حوزه های زندگی وجود دارد. سوم، آن­ها استدلال می کنند که تغییر و نوسان در کیفیت پیوندهای اجتماعی غیررسمی در بزرگسالی با خانواده و شغل، تغییرات در مجرمیت در طول زندگی، علیرغم تفاوت های فردی پایدار در کودکی اولیه را تبیین می کند. سامپسون و لاب ادعا می کنند که مستقل از تفاوت های فردی پایدار، مکانیسم های کنترل اجتماعی غیررسمی، اثر علی بر فعالیت مجرمانه اعمال می کند و اینکه نوع کنترل اجتماعی در سنین مختلف، متفاوت است ( پیکوئرو و همکاران، ۲۰۰۷: ۳۳).

نظریه­ سامپسون و لاب توانسته است هم ثبات و هم تغییر را در طول زندگی در کنار هم ملاحظه کند. در واقع، تغییر بخش مهم و کانونی نظریه­ آن­ها را تشکیل می دهد.

لاب و سامپسون با طرح نظریه­ درجه بندی سنی، دیدگاه دوره­ی زندگی/تکاملی از جرم صورت بندی نمودند که برخی از اصول آن به شرح زیر است:

۱- خصلت های فردی و تجربه های بچگی برای فهم شروع رفتار بزهکارانه و مجرمانه مهم است. اما این به تنهایی نمی تواند تداوم جرم به دوره­ی بزرگسالی را توضیح دهد.

۲- تجربه های افراد جوان و بالاتر می تواند گذار مجرمانه­ی دوباره ایجاد کند. در برخی موارد، افارد می توانند در جهت مثبت تغییر کنند، در حالی که برای برخی دیگر، تجربه های منفی زندگی می تواند مضر و آسیب رسان باشد.

۳- تجربه های منفی تکراری شرایطی را به وجود می آورد که شرایط نامساعد تراکمی نامیده می شود. مشکلات جدی در نوجوانی فرصت های زندگی را تحت تأثیر قرار می دهد و شاغل شدن و روابط اجتماعی را کاهش می دهد. افرادی که شرایط نامساعد آن ها افزایش یابد، در معرض خطر قرار می گیرند.

۴- تجربه ها و روابط مثبت زندگی می تواند به شخص کمک کند تا به جامعه دلبستگی و تعلق پیدا کند و به وی اجازه می دهد تا از مسیر حرفه­ی مجرمانه جدا شود.

۵- تجربه های مثبت زندگی مانند پیدا کردن شغل، ازدواج و غیره مکانیزم های کنترل اجتماعی غیررسمی به وجود می آورد که فرصت های رفتار مجرمانه را محدود می سازد.

۶- دو عنصر اساسی کنترل اجتماعی غیررسمی یا نقاط عطف، ازدواج و اشتغال هستند. نوجوانانی که در معرض خطر مجرم شدن قرار دارند، می توانند در صورتی که شغل خوبی پیدا کنند یا ازدواج خوبی داشته باشند، صاحب زندگی معمولی و عادی گردند ( سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۱-۳۰۲).

یکی از کمک های بسیار مهم لاب و سامپسون شناسایی وقایع زندگی است که متخلفان جوان را قادر می سازد تا از جرم دست بردارند. مطابق به نظر آن­ها، مسیرها یا گذرگاه ها الگوهای دراز مدت در زندگی هستند، در حالی که مراحل گذر وقایع کوتاه مدت قرار گرفته در داخل مسیرها هستند. هم مسیرها و هم گذارها می توانند معنای ضمنی مثبت و منفی داشته باشند. یک گذار مثبت، برای مثال شامل فارغ التحصیل شدن از دانشگاه و یافتن یک شغل خوب می باشد، و یک مسیر منفی ممکن است عضویت در دار و دسته­ی بزهکاران باشد ( پارکر و موون، ۲۰۱۵: ۸۱-۸۲).

یک مفهوم مهم در نظریه­ سامپسون و لاب این است که حرفه های مجرمانه یک فرآیند پویا است که در آن یک اتفاق مهم زندگی می تواند :

الف) گذر یا تحولی در چرخه ی زندگی ایجاد کند،

ب) جهت مسیر دوره­ی زندگی یک شخص را تغییر دهد ( سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۳).

دو نقطه­ ی عطف در زندگی شامل اشتغال و ازدواج است که همانطور که اشاره شد، می­توانند افراد در معرض خطر را به مسیر درستی هدایت نمایند و از درگیری فرد در رفتارهای بزهکارانه و مجرمانه جلوگیری نمایند.

سامپسون و لاوب مطالعه طولی را با ارزیابی مجدد داده‌های جمع‌آوری‌شده و ارزیابی شده با استفاده از روش‌های آماری جدید، جمع‌آوری داده‌ها از پرونده‌های جنایی در مورد 475 بزهکار و بازدید از افراد آزمایشی زنده (که اکنون حدود 70 سال سن دارند) ادامه دادند و از آنها در مورد وضعیت آنها سؤال کردند. بزهکاری پس از 32 سالگی. بنابراین طرح مطالعه فرصتی منحصر به فرد برای بررسی بزهکاری در طول زندگی افراد در طول یک دوره تقریباً کامل زندگی ارائه می دهد. بر اساس مصاحبه‌های انجام‌شده و رفتار مستند شده در گذشته، سامپسون و لاب می‌توانند آزمودنی‌ها را در سه دسته مختلف قرار دهند:

  • Persisters : افرادی که حرفه جنایی خود را تا بزرگسالی ادامه دادند .
  • Desisters : افرادی که به حرفه جنایی خود پایان داده اند .
  • شغل جنایی زیگزاگ : افرادی که حرفه مجرمانه برای آنها تداومی نداشته و هر از گاهی اعمال می شده است.

از اینجا نتیجه می گیرند که رفتار انحرافی در مسیر زندگی، هم با تداوم و هم با تغییر مشخص می شود.

بر این اساس، همان عوامل اجتماعی زیربنایی و استحکام پیوندهای مرتبط است که - بسته به ویژگی های آنها - هم مسئول سبک زندگی بزهکارانه و هم برای پایان دادن به حرفه مجرمانه است. یا همانطور که سامپسون و لاوب خود می نویسند: "توضیحات مربوط به خودداری از جرم و تجاوز مداوم دو روی یک سکه هستند" (2005: 171).

سامپسون و لاوب با تئوری خود برای یک قانون کیفری اصلاح کننده ایستاده اند. بر خلاف نظریه عمومی جنایت گوتفردسون و هیرشی یا نظریه دو مسیری موفیت ، سامپسون و لاوب تأکید می‌کنند که بزهکاری در زندگی افراد را می‌توان با تداوم و تغییر مشخص کرد. گذار به بزهکاری یا پایان یک سبک زندگی بزهکارانه را نمی توان به مقاطع زمانی یا بازه های زمانی خاصی در دوره زندگی گره زد، بلکه در هر زمانی امکان پذیر است.
بنابراین، زندگی عاری از جرم و مجازات می تواند برای همه، حتی برای مجرمان جدی، از طریق پیوندهای اجتماعی درست و معنادار فراهم شود.

نظریه نقاط عطف یا درجه سنی سامپسون و لاوب هنوز تأثیرگذارترین نظریه در زمینه جرم شناسی رشدی است. هیچ مطالعه دیگری بینشی قابل مقایسه در مورد بزهکاری در طول تقریباً کامل زندگی افراد ارائه نمی دهد.

تمرکز بر نقاط عطف بیوگرافی و تأثیر آنها بر شدت کنترل اجتماعی شباهت های قوی با نظریه های کنترلی را نشان می دهد ، اما همچنین رابطه نزدیکی با رویکرد برچسب گذاری دارد . برای مثال، نویسندگان خاطرنشان می‌کنند که شانس آینده جوانان با تجربه زندان کاهش می‌یابد: «ارتباط بین بدرفتاری رسمی دوران کودکی و پیامدهای بزرگسالی ممکن است تا حدی ناشی از آسیب‌های ساختاری و کاهش شانس‌های زندگی باشد که نهادینه شده و انگ شده است. جوانان. (Sampson & Laub, 1993, p. 137).

رابرت جی. سامپسون و جان اچ. لاب در سال 2011 جایزه استکهلم در جرم شناسی را برای کارشان بر روی تئوری درجه بندی سنی دریافت کردند. در بیانیه هیئت منصفه آمده است: « نویسندگان طولانی ترین مطالعه دوره زندگی در مورد رفتار مجرمانه که تا به حال انجام شده است، Laub و Sampson کشف کردند که حتی مجرمان بسیار فعال نیز می توانند پس از "نقاط عطف" کلیدی در زندگی خود، ارتکاب جنایت را برای همیشه متوقف کنند. در نمونه آنها متشکل از 500 مجرم مرد متولد دهه 1920، این نقاط عطف شامل ازدواج، خدمت سربازی، اشتغال، و سایر راه های قطع روابط اجتماعی خود با گروه همسالان متخلف خود بود.
این یافته ها تأثیر گسترده ای در جرم شناسی در سراسر جهان داشته است. آنها همچنین بر بحث سیاست در مورد عدالت کیفری و سیاست مجازات، به ویژه در مورد پتانسیل توانبخشی تأثیر گذاشته اند. کار آنها سایر محققان را تحت تأثیر قرار داده است تا به دنبال ابزارهایی بگردند که از طریق آنها بتوان به مجرمان کمک کرد تا پیوندهای خود را با مجرمان دیگر قطع کنند، مانند انتقال به جوامع جدید » .