جک کاتز ( Jack Katz ) با الهام از نظریه­ ماتزا، کتاب « فریبندگی های جرم » (۱۹۸۸) را به رشته تحریر درآورد. وی معتقد بود که تبیین­ های اثبات­ گرایانه، بدلیل تأکید بر عوامل زمینه ­ای جرم ( همانند متغیرهای اقتصادی و اجتماعی ) و روابط همبستگی، عملاً از توجه به جهان ذهنی بزهکاران ( بویژه ذهنیت دوران نوجوانی ) بازمانده است. لذا، به اعتقاد او تبیین­ های اثبات­ گرایانه کمک چندانی به فهم دلایل و انگیزه­ های محرک در ارتکاب جرم نکرده است. کاتز بر ضرورت درک و شناخت پیش ­زمینه ­های تجربه، عواطف و هیجان­ های مؤثر در ارتکاب جرم تأکید نمود. او با بسط و توسعه روش­ قوم نگارانه اش، عملاً از این روش در مطالعه جرایمی همچون قتل، سرقت و دله ­دزدی استفاده کرد ( بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۴۸).

اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺟﮏ ﮐﺎﺗﺰ اراﺋﻪ ﺷﺪه در روﯾﮑﺮد ذﻫﻨﯽ و دروﻧﯽ ﭘﺪﯾﺪارﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ ﺧﻮد، ﺟﺮم را در ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﺎی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﻣﺠﺮﻣﺎن ﺑﺮرﺳﯽ ﮐﺮده اﺳﺖ. او در ﺿﻤﻦ ﺑﺮرﺳﯽ اﯾﻦ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﻪ دو ﻣﺘﻐﯿﺮ « ﻓﺮﯾﺒﻨﺪﮔﯽ های جرم » و « الزام های درونی » ﮐﻪ اﻓﺮاد ﻫﻨﮕﺎم درﮔﯿﺮ ﺷﺪن در ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎی ﻣﺘﻔﺎوت ﭘﺮوژه ﻫﺎی ﻣﺠﺮﻣﺎﻧﻪ در ﺧﻮد اﺣﺴﺎس ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮده اﺳﺖ.

ادﻋﺎی او ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ در اﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﺎی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ، ﺟﺮم ﭼﻬﺮه ای ﻫﯿﺠﺎن اﻧﮕﯿﺰ و ﻧﺸﺎط ﺑﺨﺶ به ﺧﻮد ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﻣﺠﺮم، آن را ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮای ﻧﻮﻋﯽ ﮐﻨﺪوﮐﺎو ﺧﻼﻗﺎﻧﻪ در ﺟﻬﺎن رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻋﺎﻃﻔﯽ ﻣﯽ داﻧﺪ ﮐﻪ در ورای ﺟﻬﺎن رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻋﻘﻼﻧﯽ و « ﺑﻬﻨﺠﺎر » وﺟﻮد دارد ( واﯾﺖ و ﻫﯿﻨﺰ ، ص 200) ؛ ﺑﺮای ﻣﺜﺎل، ﺑﻪ ﻧﻈﺮ او ﺟﻮاﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎرﻧﻤﺎی اﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﻧﮏ را ﻫﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، اﯾﻦ ﻋﻤﻞ در ﻧﮕﺎه او ﻧﻮﻋﯽ ﻫﯿﺠﺎن و ﻓﺮﯾﺒﻨﺪﮔﯽ ﺧﺎص دارد و ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﭘﯿﺶ از ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻣﺎدی اﯾﻦ ﻋﻤﻞ و دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ اﺳﻨﺎد و اﻣﻮال ﺑﺎﻧﮏ، ﻫﯿﺠﺎن ﻋﺒﻮر از ﻓﯿﻠﺘﺮﻫﺎ و ﻻﯾﻪ ﻫﺎی اﻣﻨﯿﺘﯽ ﻣﺘﻌﺪد، او را ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﺎر ﺗﺮﻏﯿﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ به ﻋﺒﺎرت دﯾﮕﺮ، اﯾﻦ ﻋﻤﻞ را ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻫﯿﺠﺎن ﻧﺎﺷﯽ از آن ﯾﺎ ﺑﺎ اﯾﻦ ﻧﮕﺎه، ﺗﻮﺟﯿﻪ ﭘﺬﯾﺮ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ ﮐﻪ ﻋﺒﻮر از این ﻫﻤﻪ ﻓﯿﻠﺘﺮ و ﭘﺎﻻﯾﻪ اﻣﻨﯿﺘﯽ، ﻫﻮش و ذﮐﺎوﺗﺶ را اﺛﺒﺎت می ﮐﻨﺪ.

جک كاتز با ارائه نظريه « الگوی فريبندگی جرم ( وسوسه گری های جرم ) » دو عامل مهم را به عنوان « کشش های اخلاقی » در ارتكاب جرم مؤثر می داند :

نخست ؛ پیش زمينه های چيزهايی كه در ابتدا دوست داشتنی به نظر می رسند ؛

دوم اينكه فرد هنگام ارتكاب جرم ، برای انجام چه كاری و رسيدن به چه چیزی تلاش می كند ( سليمی و داوری،1385،ص433).

جک کتز در « وﺳﻮﺳﻪ ﻫﺎي ﺟﺮم » ( Seduction of Crime ) ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎور اﺳﺖ ﻛﻪ: « ﺟﺮم ﺷﻨﺎﺳﻲ ﻫﻤﻮاره ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮﺟه ﺧﺎﺻﻲ ﺑﻪ ﭘﺎداش ﻫﺎي اﺣﺴﺎﺳﻲ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺟﺮاﻳﻢ ﺑﺮاي ﻣﺮﺗﻜﺒﺎﻧﺸﺎن ﺑﻪ ارﻣﻐﺎن ﻣﻲ آورﻧﺪ، ﺑﻪ ﺧﺼﻮص در ﻣﻮرد ﺟﺮاﻳﻤﻲ ﻛﻪ از ﻣﻨﻈﺮ ﭘﺎداش ﻫﺎي ﻣﺎدي ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ » .

به نظر جك كاتز منشا وسوسه هاي جرم ، هيجانها و منافع حاصل از اعمال بزه كارانه است .

از این مقطع به بعد موضوع جامعه شناسی احساسات از ناحیه محققینی مانند تئودور کمپر ، راندال کالینز ، توماس چف ، پگی تویتس ، کاندانس کالرک ، کاس ووترز ، نورمان دنزین ، جک کاتز ، جک باربالت ، فرانسس کانسیان و تعدادی دیگر به طور خلاقانه ای مطالعه شده است و علیرغم فقدان هرگونه تلاش هماهنگ، کلیه حوزه های پژوهشی جامعه شناسی کم و بیش به بحث احساسات توجه نشان داده اند . حتی جدی ترین دشمن احساسات یعنی نظریه های انتخاب عقلانی بالاخره تصدیق کرد که نمی توان بسیاری از موضوعات را بدون ارجاع به احساسات درک و تبیین کرد .

جک کاتز جرم را در پیوند با حالت های هیجانی مجرمان بررسی کرده و معتقد است برخی کجروان، پرداختن به کجروی را به سبب هیجان ناشی از آن یا با این پندار، توجیه پذیر می یابند که انجام ندادن آن رفتار در یک موقعیت خاص، به تحقیر آنان می انجامد.