ظهور خرده فرهنگ های جوانان در بریتانیای پس از جنگ جهانی دوم، توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب کرد. ریچارد دیک هبدیج، از چهره های شاخص مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام و از تاثیرگذارترینِ نظریه پردازان حوزه جوانان، با ارایه الگویی سیاسی و طبقاتی تلاش کرد که این تحولات را تبیین کند. از دید وی، این خرده فرهنگ ها تلاش می کنند با نافرمانی های حساب شده و مقاومت های نمادین، نظم مسلط را به چالش بکشند و واجد انگیزه های سیاسی هستند.

دیک هبدایج به عنوان یکـی از نخـستین فـارغ التحـصیلان مکتـب مطالعـات فرهنگـی بیرمنگام، با نوشتن کتابی با عنوان « خرده فرهنگ : معنای سبک » که در سـال ١٩٧٩ منتـشر شـد، تحولی نظری از مفهوم جامعه شناختی گروه ها و رفتار جوانی که عمدتا در قالب کـژروی ارائـه می شد، به سوی نظریه پردازی درباره خرده فرهنگ و رفتار خرده فرهنگی در قالب انتخاب سـبک پوشش ، آرایش و مهمتر از همه موسیقی خاص و متمایز با دیگران- که شامل فرهنگ بزرگترها یا والدین ، فرهنگ رسمی و هژمونیک جامعه و دیگران رقیب می شد، آشکار می سـازد.

لازم به تذكر است كه هبدايج اكنون به عنوان استاد گروه فيلم، مطالعات رسانه اي و هنر دانشگاه سانتا باربارا كاليفرنيا است .

نظریه ایشان همچون هر نظریه علمی دیگر بر مبادی وجودی معرفتی و غیرمعرفتی خاصی از قبیل: رئالیسم انتقادی، اصالت تضاد، فرهنگ سیاسی شده، انسان بدون ذات و در میانه جبر و اختیار و حقیقت ساز و برساختی بودن حقیقت استوار است.گروهی از جامعه شناسان ایرانی کوشیده اند از نظریات وی برای تحلیل حیات جوانان در ایران، به ویژه در سال های پس از پایان جنگ استفاده کنند. تبیین مختصات نظریه هبدیج، نشان می دهد که عدم توجه به مبادی آن، سبب بروز خطا در شناخت وضعیت اجتماعی ایران و ناتوانی محققان از پیش بینی وقایع آینده و واکنش های این نسل می شود.

دَن لافی (2007) نظریه ی خرده فرهنگی هبدایج را نظام مندترین تلاش برای تحلیل رمزگشایی تقابلی متون فرهنگی و رسانه ای می داند؛ چرا که هبدایج با استفاده از تحلیل نشانه شناختی نشان می دهد که چگونه متون و تولیدات رسانه ای به وسیله ی خرده فرهنگ های جوانان، به شیوه هایی شورشی و بر هم زننده به منظور بیان مقاومت شان در برابر ایدئولوژی های مسلط در جامعه به کار گرفته می شود.

خرده فرهنگ ها با به کارگیریِ نظام رمزهای تقابلی، ضمن نادیده گرفتن [ارزش ها و ایدئولوژی] اکثریت، وضع موجود را نفی و با اسطوره اجماع که به وسیله ی رمزهای مسلط پیشنهاد می شود، مخالفت می کنند. هبدایج نیز مانند هال، نظریه ی هژمونی را برای رویکرد ساختارگرایانه اش به کار می گیرد، اما علاقه اش بیشتر این است که هژمونی مسلط چگونه مورد چالش و تهدید قرار می گیرد (لافی، 71:2007).

طبق دیدگاه هبدایج، خرده فرهنگ ها به وسیله ی خلق منطق درونی شان درباره ی هویت و انسجام، در برابر نظارت و ادغام شدن مقاومت می کنند. دو مفهوم ساختارگرایانه مبنای این ادعاست: تشابه ( همخوانی ، Homology ) و بریکولاژ ( Bricolage ). تشابه (همخوانی) یعنی هماهنگیِ نمادین بین ارزش ها و سبک زندگی گروه، تجربه ی ذهنی و اَشکالِ موسیقایی آن، برای بیان یا تحکیم علایق کانونی اش. بریکولاژ با مفهوم همخوانی و اختصاص دادن(تصرف) مرتبط است. بریکولاژ و تصرف ( اختصاص دادن ) اشاره به شیوه ای است که در آن، ابژه های نمادین با معانی خرده فرهنگی ای پوشانده می شوند که اقتباسی از بافت های متفاوت و در تقابل با کارکردهای اصلی شان است.

متون رسانه ای و مؤسساتی که آن ها را تولید می کنند، به طور آشکار بیرون از نظام های ارجاع قرار دارند و لذا خرده فرهنگ ها می توانند معنای تقابلی شان را از آن ها بسازند. مؤثرترین شیوه برای فرار ( گریز ) از برابر کارکرد ایدئولوژیک رسانه ها، طبق نظریه ی خرده فرهنگ هبدایج، نادیده گرفتن آن و جستجوی اشکال فرهنگیِ کدر نشده به وسیله ی مواجهه با رسانه هاست.

در کتاب « خرده فرهنگ : معنای سبک » هبدایج ، علاوه بر اين که حاوي چكيده اي از وقايع نگاري بر اساس زمان شكل گيري خرده فرهنگ ها در بريتانياي پس از ، جنگ هيپسترها ( Hipsters ) ، بيت ها ( بيت نيك ها ) ( Beats (beatniks) ) ، تدها ( تدي بويز Teds (Teddy boys) ) ، مادها ( Mods ) ، اسكين هدها ( Skinheads ) ، رود بويز ( Rud boys ) ، گلم و گليتر راكرز ( Glam and Glitter Rockers ) ، پانك ها ( Punks ) و دردها ( يا راستافرين ها ) ( Dreads (Rastafarians) ) ، در ادامه به شرح خرده فرهنگ و سبک پانک ها می پردازد .

سبک پانک ها

دیک هبدیج که یکی از نخستین فارغ التحصیلان مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام شناخته می‌شود در سال ۱۹۷۹با کتاب « خرده فرهنگ: معنای سبک » ؛ نظریه‌پردازی درباره خرده‌فرهنگ و رفتار خرده‌فرهنگی در قالب انتخاب سبک پوشش، آرایش و مهم‌تر از همه موسیقی خاص و متمایر با دیگران را که شامل فرهنگ بزرگ‌ترها یا والدین، فرهنگ رسمی و هژمونیک جامعه و دیگران رقیب است، پایه‌گذاری می‌کند.

پانک راک ( Punk rock ) یا به اختصار پانک ( با سبک فانک اشتباه گرفته نشود ) ، نام سبکی از موسیقی راک است که هدف آن جنبشی برای مخالفت و ضدیت با نظام حاکم و اعتراض به مسائل و مشکلات زندگی مانند فقر است که در اواسط دههٔ ۱۹۷۰ میلادی متولّد شد. پیش از این جنبش که طیف وسیعی از موسیقی پروتوپانک بود، پانک راک در فاصلهٔ سال‌های ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ میلادی در ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا رشد یافت. گروه‌هایی هم‌چون رامونز در شهر نیویورک و سکس پیستولز و کلَش در لندن به عنوان پیشگامان یک جنبش جدید موسیقایی شناخته شدند.

در سال ۱۹۷۷، پانک در سراسر دنیا در حال گسترش بود. گروه‌های پانک راک از موسیقی مد روز راک دههٔ ۱۹۷۰ اجتناب می‌کردند و موسیقی‌های سریع و سنگینی را می‌ساختند؛ عمدتاً با آهنگ‌هایی کوتاه، سازآرایی بی‌آلایش و اغلب متن‌های سیاسی یا پوچ‌گرا. خرده‌فرهنگ پانک مرتبط، سرکشی دوران جوانی را بیان می‌کند و به وسیلهٔ سبک‌های پوشش متمایز، روش‌های فکری ضد استبدادی و یک رفتار خودت آن را انجام ده معرفی می‌شود.

پانک راک، به سرعت، گرچه کوتاه، به پدیدهٔ فرهنگی عظیمی در بریتانیا تبدیل شد. اکثراً پانک در صحنه‌های موضعی و محدود ریشه گرفت و قصد داشت که با همراهی از جریان اصلی مخالفت کند. با شروع دههٔ ۱۹۸۰، سبک‌های حتی سریع‌تر و خشن‌تر مانند هاردکور و ای! به مد غالب پانک راک تبدل شده‌بودند. موسیقی‌دان‌هایی که با پانک راک شناخته یا الهام‌گرفته‌شده پنداشته می‌شدند، طیف وسیعی از سایر تغییرات را دنبال کردند و موجب آغازشدن جنبش آلترنتیو راک شدند.

با آغاز سدهٔ جدید، گروه‌های موسیقی جدید پاپ پانک هم‌چون گرین دی موجب شهرت گسترده این جنبش، پس از گذشت دهه‌هایی از آغاز آن شدند.

« پانک » (Punk) در لغت به معنی فرم پر سر و صدا و خشن از موسیقی راک است، اما اگر به صورت تحلیل‌گرانه بخواهیم به این استایل نگاه کنیم، پانک در واقع یک نوع سبک زندگی است. فرهنگ پانک یک جنبش است که در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ برای حدودا ده سال معروف شد، اما در حال حاضر هم می‌توانیم اثرات آن را اطرافمان ببینیم. ریشه‌های پانک در آمریکا دیده می‌شود و می‌توان گفت که آمریکا نقطه‌ی گسترش این فرهنگ بوده است.

موسیقی مربوط به آن دوره «پانک راک» (Punk Rock) بود. این نوع موسیقی، فرم خشنی از راک است که شامل احساسات زیادی می‌شود و طیف گسترده‌ای از سیاست را تحت پوشش قرار می‌دهد. ایدئولوژی پانک راک مردم را تشویق می‌کرد که زندگی خود را در دست خودشان بگیرند و در واقع خودشان تصمیم‌گیرنده‌ی زندگی‌شان باشند.

به گفته‌ی « پتی اسمیت » (Patti Smith)، پانک به معنی آزادی برای به وجود آوردن، آزادی برای موفق بودن و شکست خوردن و آزادی برای اینکه خودتان باشید است. او ادامه می دهد: پانک یک راه قوی برای مطرح کردن و نشان دادن خودتان است.

پانک، مفهوم‌های مختلفی را در برمی‌گیرد؛ مثل هنر، موسیقی، ایدئولوژی (ایدئالیسم) و از همه مهم‌تر، استایل فشن.

زمان کمی بعد از گسترش استایل پانک، تفاوت‌های ناشی از جبر جغرافیایی و فلسفه نیز در این استایل به وجود آمد. بعد از چند سال، استایل پانک در بریتانیا مخلوطی از لباس‌های رنگی رنگی بود. اگر به طور خودمانی بخواهیم بگوییم، آش شله قلمکاری از استایل‌های مختلف بود. از روی دیگر، استایل پانک در نیویورک به معنی سر تا پا لباس مشکی پوشیدن بود. این انقلاب در مدل لباس پوشیدن، نشان‌دهنده‌ی تفاوت عقاید و ایده‌ها در مکان‌های مختلف دنیا است.

در لندن، پانک یک اعتراض آشکار به سیستم طبقاتی بود. هرچه قدر لباس‌ها برجسته‌تر، تکان‌دهنده و مقداری هم آزاردهنده بودند، بهتر بود و هدف هم همین بود. در نیویورک پانک بیشتر به معنی یک حرکت و جنبش هنرمدانه بود و مردم به دنبال یک تغییر بودند.

هبـدایج با ارائه چارچوب نظری برخاسته از منظومه فکری چپ و به طور خـاص اندیـشه هـای آنتونیـو گرامشی ، به بررسی موردی خرده فرهنگ پانکهـا در بریتانیـای پـس از جنـگ مـی پـردازد. بـا خوانش مهمترین ایده های کتاب، می توان اهمیت زمین و زمینه تاریخی و انضمامی شکل گیـری و نمو خرده فرهنگ های جوانان سفید طبقه کارگری انگلیسی را دریافت .

نویسنده به گفته خودش در این پژوهش به‌ دنبال به‌رسمیت شناختن حق طبقه فرودست است (جوانان، سیاه‌پوستان، طبقه کارگر) تا چیزی را که از آن‌ها ساخته شده است، تفسیر کند و موقعیت فرودستی را که هرگز انتخاب آن‌ها نبود به رسمیت بشناسد و حتی از آن فراتر رود.

در نگاه نویسنده بررسی سبک‌های خُرده‌فرهنگ، صرفاً شکاف بین «زندگی روزمره» و «اسطوره‌شناسی» را تأیید می‌کند. به عبارت دیگر هبدیج معتقد است که سبک در خرده‌فرهنگ، آبستن معناست. تحولات آن مقابل طبیعت قرار می‌گیرد و قطع‌کننده فرایند عادی‌سازی است. به این ترتیب آنها ژست و حرکاتی در جهت کلام هستند که اکثریت خاموش را آزرده می‌کنند، اصل وحدت و یکپارچگی را به چالش می‌کشند و با مغلطه اجماع در تضادند.

او این اثر را پژوهشی برای تشخیص پیام‌های نهفته در کدهای رویه‌های شفاف سبک و ردیابی آن‌ها به عنوان نقشه معنا می‌داند. معناهایی که به قول بارت به طور مبهم همان تناقضاتی را بازنمایی می‌کند که قرار بود حل یا پنهان کند. نویسنده همچنین در این کتاب تلاش می‌کند مفهوم دیوارنوشته را کشف کند و معانی نهفته در سبک‌های مختلف جوانان پس از جنگ را بیرون بکشد؛ اما قبل از اینکه به خرده‌فرهنگ‌های فردی بپردازد.

نویسنده تاکید دارد که واژه «خرده‌فرهنگ» آمیخته با راز و رمز و معنای آن همیشه محل اختلاف است. این واژه حاکی از رازآلودگی، سوگندهای ماسونی و یک دنیای زیرزمینی است که به نوعی با مفهوم «سبک» نیز گره می‌خورد. این واژه همچنین مفهوم بزرگ‌تر و به همان اندازه پیچیده فرهنگ را تداعی می‌کند. از همین رو بخش اعظم این کتاب صرف توصیف روندی شده که در آن اشیا به عنوان «سبک» در خرده‌فرهنگ برای خود معنایابی می‌کنند؛ مثل رمان‌های ژنه، این روند با جرم علیه نظم طبیعی آغاز می‌شود؛ هرچند در این مورد ممکت است انحراف واقعاً کوچک به نظر برسد.

در بخشی از کتاب تحت عنوان « از فرهنگ تا هژمونی » نیز در تعریف مفهوم «فرهنگ» آمده است: «فرهنگ مشخصا تعریفی گنگ و مبهم دارد. این کلمه معانی مختلف و اغلب متضادی در نتیجه استعمال آن در سالیان متمادی به خود گرفته است. حتی تعریف علمی آن نیز دو معنی دارد؛ معنی اول به فرآیندی اطلاق می‌شود که در آن اندام‌های میکروسکوپی رشد می‌کنند، معنی دوم آن نیز محصول تولیدشده از این روش است.»

سبک پانـک هـا از طريق دلالت بر تفاوت ها با همه هويت ديگر گـروه هـا و خـرده فرهنـگ هـا و حتـي طبقات اجتماعي به طور ضمني دلالتي بي مکان و در زمان را به وجود مي آورد که مثلا در مورد پوشش سعي دارد تا تاريخ کلي پوشش فرهنگ هاي جوانان طبقه کارگري بريتانيـا پس از جنگ را در خود جمع و بازتوليد کند و در ايـن راه بـه ميـراث فرهنگـي طبقـه کارگري بي اعتنا نبوده ، بلکه ترکيبي از عناصر متعلـق بـه برهـه هـاي مختلـف را ايجـاد مي کند. اما با توجه بـه آنچـه کـه خـود هبدايج (٣٦ :١٩٧٩ ,Hebdige) در توصيف موسيقي رگه و راستافارين در کتاب ارائـه مي دهد و آنها را منابع نمادين مقاومت در برابر فرهنگ سـفيد و فرادسـتي نـژادي و در معنايي سياسي و پراتيک ، مقاومت در برابر استعمار مي خواند، مي توان چنين گفـت کـه جوانان سفيد طبقه کارگري انگلستان بـراي مبـارزه بـا آنچـه از منظـر ايـشان هژمـوني فرهنگي بوده و در مفهوم فرهنگ والدين يا بزرگترها مجسم شـده اسـت ، از ابـژه هـايي بهره برده اند که خود به غايت ضداستعمار و ضدهژمونيک بوده اند و در فضا يا پيوسـتار نشانه اي متعلق به بردگان و مستعمره نشين ها که به طور انضمامي و تاريخي شکل گرفتـه است ، نشاندار مي شده اند.

همانگونه که دیک هبدایج اشاره کرده، «سبک» به شکلی خیلی ساده همان مدها، ادا و اطوار و زبان‌های منسوب به قشرهای خرده‌فرهنگی است. در مطالعه خرده‌فرهنگ معنای نهفته در سبک‌های خرده‌فرهنگی بررسی می‌شوند: معانی این سبک‌ها برای خود اعضای خرده‌فرهنگ و برای ناظران بیرونی. به باور عموم واضح‌ترین نمونه‌های خرده‌فرهنگ، آن گروه‌هایی از جوانان هستند که لباس‌های متفاوت می‌پوشند، موسیقی خاصی گوش می‌کنند و رفتارهایی منحصر به خود دارند. با این حال یکی از دشواری‌های مطالعه خرده‌فرهنگ در غرب از آنجا ناشی می‌شود که بازار، سبک‌های خرده‌فرهنگی (خصوصا سبک‌های پوشش و موسیقی) را با اهداف تجاری اقتباس و به صورت انبوه بازتولید می‌کند. نمونه این مسئله را می‌توان در کالایی‌شدن فرهنگ پانک به وضوح دید. به این ترتیب ممکن است رفتار منتسب به یک خرده‌فرهنگ به بخشی از جریان اصلی فرهنگ بدل شود و ما جوانان بسیاری را ببینیم که مثلا همچون اعضای یک خرده‌فرهنگ لباس پوشیده‌اند. هر چند با فراگیر شدن سبک‌ یک خرده‌فرهنگ اعضای آن خرده‌فرهنگ می‌کوشند دست به نوآوری بزنند و سبک خود را به گونه‌ای دگرگون کنند که از جریان غالب جامعه متمایز باشد. به همین دلیل فرهنگ «پانک» در طی دهه‌ها چندین‌بار کالایی شده و بار دیگر پس از یک دوران فطرت خود را احیا نموده است.

هبدایج، متاثر از رولان بارت، عناصر خرده‌فرهنگی را اخلالی در نظم یکنواخت هژمونی می‌دانست و یونگ، به تبعیت از مارکوزه، در لذت‌گرایی مفرط جوانان پتانسیلی برای ترقی نهفته می‌دید.

بریکولاژ

بریکولاژ به معنای هبدایجی، یعنی تبدیل یک امر عادی به یک امر سیاسی از طریق انتقال عناصری از یک زمینه به زمینه دیگر و دادن معنای جدید به آن عنصر. این بریکولاژ در کتاب هبدایج با نامِ «خرده‌فرهنگ؛ معنای سبک» (۱۹۷۹) رویکردی مدرن و سیاسی است. اما چهل‌تکه‌سازی‌ای که امروز در کشوری چون ایران و دیگر کشورهای جهان سوم در حال اتفاق افتادن است، با این دیدگاه هبدایجی قابل توضیح نیست.

این چهل‌تکه‌سازی ممکن است که گاهی مدرن باشد، ولی در بیشتر اوقات یک بریکولاژ فرامدرن است؛ یعنی لزوما با انگیزه‌های سیاسی انجام نمی‌شود، بلکه با اهداف فایده‌گرایانه (utilitarian) صورت می‌گیرد؛ به عبارت دیگر افراد برای تثبیت هویت در زندگی خودشان یا جذب توجه دیگران و... سراغ فعالیت‌های خرده‌فرهنگی می‌روند. در ایران رفتارهای خرده‌فرهنگی، محلی برای چانه‌زنی بر سر هویت شخصی و اجتماعی است.

در واژه نامه ویکی دیکشنری ذیل مفهوم بریکولاژ آمده است : "در مطالعات فرهنگی، بریکولاژ به معنی فرآیندی است که به وسیله ی آن مردم با جذب سوژه هایی از میان طبقات مختلف اجتماعی، هویت های جدید فرهنگی خلق می کنند."

ایدئولوژی

هبدايج با توجه به انتخاب رولان بارت از مفهوم اسطوره و كوشش وي در آشكار ساختن سرشت دلبخواهانه پديده هاي فرهنگي خارج از نظام زبان، و « معاني پنهان زندگي روزمره اي كه از نظر هر نيت و هدفي كاملاً طبيعي بوده اند » ( هبدايج، 1378 ) به روابط تنيده قدرت در همان مفهوم يا برداشتي از فرهنگ اشاره مي كند كه پيش از اين صبغه مردم شناختي داشته است . در واقع معاني خاص با استفاده از قواعد، رمزگان ها و قراردادهايي كه در شرايط عادي چندان آشكار نيستند، توسط يك گروه اجتماعي خاص و عموماً صاحب قدرت به عنوان معاني جهانشمول و كلي مطرح مي شوند و در نتيجه براي تمامي اعضاي جامعه جزو امور مسلم خواهند بود.

هبدايج به نظر تامپسون ( يكي از سه مهره اصلي مطالعات فرهنگي بريتانيايي ) اشاره مي كند كه فرهنگ را نه مطالعه روابط بين عناصر در يك شيوه يا راه و روش كلي زندگي مي ديد، بلكه صورتبندي ماركسيستي تري ارائه مي داد و عبارت بود از : مطالعه روابط در يك شيوه كلي تعارض ( هبدايج، 1378) . با
رجوع به منطق ديالكتيك هگل ( 1807 م) مي توان اين صورت بندي را بهتر فهم كرد . در ابتدا ذاتي يگانه و فراگير وجود دارد، اما هيچ شناخت واقعي وجود ندارد، زيرا شناخت واقعي زماني رخ مي دهد كه تمايز، تعارض يا گسيختگي وجود داشته باشد ( همچون نوزاد انسان كه هيچ شناخت واقعي ندارد، مگر هستي خودش )؛ اين ذات تنها زماني به شناخت خود مي رسد كه بفهمد چه نيست ( و با يك ديگري مواجه شود ). بدين ترتيب امر كلي جزءجزء و از هم گسيخته مي شود ( سوبژكتيويته نوزاد با يك شيء بيگانه روبرو مي شود؛ و به بيان ژاك لا كان ( 1949 م) وارد فاز آئينه اي مي شود). طي اين دوره رشد و انكشاف خويشتن رخ مي دهد و تا زماني كه سوژه خود را در ابژه بشناسد ( وحدت سوژه و ابژه) پايان نمي پذيرد.

بر اساس اين تعريف يا صورت بندي جديد، مفهوم « ایدئولوژی » به عنوان بخشی از فرآيند نظريه پردازي هب دايج درباره خرده فرهنگ ها مهم جلوه مي كند. بارت با اشاره به ايدئولوژي بي نام بورژوازي كه همه آئي نها و صورت هاي به ظاهر خودجوش يا خودبسنده معاصر را تاري خ زدايي مي كند و طبيعي جلوه مي دهد ( هبدايج، 1378).

زمينه را براي قرائت دقيق تر از ايدئولوژي فراهم مي سازد و بدين ترتيب هبدايج به سراغ كارل ماركس، ايدئولوژي آلماني و لوئي آلتوسر - ماركسيست ساخت گراي فرانسوي مي رود. هبدايج با استناد به اين مطلب كه ايدئولوژي در سطح زيرين آگاهي يعني در سطح عرف عام يا فهم متعارف قرار دارد، معتقد است كه نمي توان آن را به عنوان مجموعه اي منحصر به عقايد سياسي يا ديدگاه هاي تعصبي طبقه بندي كرد؛ همچنين نمي توان آن را به ابعاد انتزاعي يك جها ن بيني تقليل داد و يا حتي در معناي ماركسيستي، آگاهي كاذب خواند، بلكه چنانچه آلتوسر بيان داشته است، ايدئولوژي چندان هم به آگاهي ربطي ندارد، بلكه عميقاً ناآگاهانه است . ايدئولوژي در واقع يك نظام بازنما يي است و بازنما يي ها معمولاً به شكل تصاوير و گاه مفاهيم اند، اما بالاتر از همه به عنوان ساختار است كه بر اكثريت انسان ها تحميل مي شود و آن هم نه از طريق آگاهي شان (هبدايج، 1378).

بر اين مبنا نشانه شناسي همان ابژه هاي فرهنگ تصوير شده، پذيرفته و تحميلي ر ا مي خواهد مورد مطالعه قرار دهد. نشانه ها عبارتند از عناصري موجود در نظام هاي ارتباطي كه تحت حاكميت قواعد و رمزگان هاي معناشناختي اي قرار دارند كه خود به شكل مستقيم و از طريق تجربه درك نمي شوند . اين نشانه ها همان قدر مبهم هستند كه روابط اجتماعي اي كه آنها را توليد مي كنند، و در همان حال نشانه ها بازنماي آن روابط هستند . به عبارت ديگر در هر دلالتي، يك سويه ايدئولوژيك وجود دارد (هبدايج، 1378).

هژمونی

دلالت ضمني كه بارت در برابر دلالت صريح نشانه ها برجسته كرد، در واقع حاوي سويه ايدئولوژيكي اند كه به بيان استوارت هال، چهره زندگي اجتماعي ر ا مي پوشانند و آن را قابل طبقه بندي، قابل فهم و معنادار مي سازند ( هال ، 1976، به نقل از هبدايج، 1378). اين نشانه هاي حاوي دلالت ضمني همچون نقشه هاي معنا ضرورتاً محصول گزينش اند، برخي معاني ر ا مي پذيرند، در دسترس قرار مي دهند و برخي را هم طرد مي كنند يا مثلاً به فراموشي مي سپرند. مسئله اصلي در اينجا اين است كه با توجه به چگونگي توزيع قدرت در جامعه، بپرسيم كدام گروه ها و طبقات در توليد و انتشار نقشه هاي معنا و به عبارت ديگر در تعريف، تنظيم و طبقه بندي جهان اجتماعي ما از قدرت بيشتري برخوردارند . بدين ترتيب هنگامي كه به چگونگي كاركرد يك ايدئولوژي خاص در جامعه مي نگريم، با نوعي آنتاگونيسم مواجه مي شويم كه تضاد بين فرادستان و فرودستان يا ديگران به حاشيه رانده شده است. پس ايدئولوژي ها حتي در نظام هاي دموكراتيك پيشرفته امروزين نيز به هيچ وجه بي طرف يا خنثي نيستند . بلكه به بيان ماركس در ايدئولوژي آلماني، ايده هاي طبقه حاكم در هر عصر عقايد و ايده هاي حاكم اند و ... (هبدايج، 1378). اين نكته مبناي نظريه هژموني گرامشي است.

هژموني يا استيلا از ي ك سو با حكومت كردن و از سوي ديگر با رهبري / هدايت كردن ارتباط معنا يي دارد. آنتونيو گرامشي ( 1891 - 1937 م) ماركسيست ايتاليايي اين مفهوم را براي توضيح چگونگي توليد، حفظ و كنترل قدرت از سوي طبقه حاكم يا فرادست در جامعه سرمايه داري به كار مي گيرد. حكومت به اين نتيجه رسيده است كه ديگر نمي توان با زور و خشونت ( و صرفاً با استفاده از دستگاه هاي سركوب دولتي همچون پليس و زندان و ... به بيان آلتوسر ) قدرت خود بر توده ها را كنترل كرد . بدين سبب پيدايش اتحاديه هاي تجاري، و به طور كلي گروه هاي فشار، حقوق مدني ( از جمله حق شركت در انتخابات ) و دستيابي به سطوح بالاي آموزش، همگي اين باور را استوار كرده است كه بايد حكومت را بر پايه رضايت عام بنيان نهاد ( ادگار و سجويك، 1388 : 551 ).

منظور گرامشي از رضايت حالتي رواني است كه متضمن پذيرش نوعي نظم سياسي / اجتماعي يا برخي از ابعاد اين نظم باشد . مشخصه اصلي هژموني وجود نوعي همنو ايي است مبتني بر دلبستگي و موافقت آگاهانه با اركان و عناصر جامعه . پس در هر نظام هژمونيك نوعي وفاق بر سر باورها و ارزش ها و نهادها وجود دارد ( Femia, 1981 ).
از آنجا كه حكومت بر پايه رضا يت و توافق عام ثبات مي گيرد، پس نمي تواند به سادگي ايده هاي حاكم را بر فرودستان تحميل كند . اما آنتاگونيسم آنجا شكل مي يابد كه فرودستان به همان سادگيِ خياليِ حاكم هژموني ر ا نمي پذيرند و در برابر آن مقاومت نشان مي دهند. بنابراين و به گفته هال و جفرسون ( 1976 به نقل از هبدايج، 1378 ) هژموني جهانشمول نيست و به حكومت دائمي يك طبقه خاص تفويض نشده است . بايد تأمين گردد، بازتوليد و حفظ شود . هژموني يك تعادل يا موازنه پويا است كه روابط نيروهاي مساعد يا نامساعد براي اين يا آن گرايش را دربرمي گيرد.