تفکر قالبی و شخصیت توسعه یافته
تفکر قالبی
تفکر قالبی ( stereotype ) از جمله مباحث مشترک جامعهشناسی و روانشناسی است و دلالت بر نظرات از پیش تعیین شده درباره شیوه های رفتاری افراد و گروه ها دارد. تفکر قالبی سبب می شود درباره یک فرد با یک شغل خاص، انتظار یک رفتار مشخص و از پیش تعیین شده داشته باشیم. انتظارات ما از آن فرد در چارچوب معینی قرار دارد و هرگونه رفتار خارج از آن چارچوب سبب می شود درباره او قضاوت منفی داشته باشیم. حتی اگر آن رفتارها برخلاف عقل و اخلاق نبوده باشد، او را متهم می کنیم. در اغلب موارد پشت سر او بدگویی خواهیم کرد.
اصطلاح " تفکر قالبی " را نخستین بار والتر لیپمن در کتاب خود با عنوان افکار عمومی مطرح کرد. هدف لیپمن این بود که رسانه های همگانی چگونه ایماژهایی ثابت و تنگ نظرانه درباره اشخاص، یا تصورات قالبی درخصوص موضوعاتی خاص، ایجاد می کنند.
تفکر قالبی درباره گروهها عبارت است از اینکه درباره آن گروه فرضهای سادهانگارانه، اغراقشده یا تحقیرآمیز داشته باشیم. در ذهن ما، هر فردی که عضوی از آن گروه باشد، الزاما مشمول صفاتی می شود که از قبل به آن گروه نسبت داده ایم. اینها درواقع کلیشه های ذهنی ماست که انتظار داریم افراد براساس آنها رفتار کنند. اگر براساس این کلیشه ها رفتار نکنند در ذهن ما امتیاز منفی میگیرند. ما آنها را تخریب می کنیم و درباره شان بدگویی خواهیم کرد.
قضاوت درباره افراد براساس نوع لباس، جزو مشهورترین ذهنیتهای قالبی است. مثلا انتطار داریم مردی که استاد دانشگاه است همواره کت و شلوار بپوشد. اگر روزی او را در پیاده رو با لباس غیررسمی مانند شلوار جین ببینیم، ذهنیت قالبی ما بلافاصله فعال می شود و مقام و ارزش او را کم میکند. از نظر ذهن قالبی ما، نامناسب و زشت است که یک استاد دانشگاه شلوار جین بپوشد حتی در محیط غیرکاری اش! لباس غیررسمی مانند پیراهن آستین کوتاه “برازنده” او نیست. ذهن قالبی باید و نبایدهایی تعریف می کند که اغلب توجیه عقلانی یا اخلاقی ندارد. اغلب نمیتوان مبنای بی طرفانه ای برای این تفکرات قالبی یافت.
اگر دقت کنیم هیچ دلیل عقلانی برای این نبایدها نداریم. اینها همه ذهن قالبی ماست که فعال شده است و ما را در مسیر قضاوتهای غلط هدایت می کند. درواقع تفکرات قالبی مانند یک زندان عمل می کند. بدون آنکه متوجه شویم ما را تحت اختیار خود دارد و به ما فرمان می دهد چه چیز را خیر بدانیم و چه چیز را شر بنامیم. انسانهای دچار تفکر قالبی زندانی قالبهای ذهنی هستند که همچون سلول آنها را حبس کرده است.
واقعیت این است که تقریبا همه انسان ها بنا به محیط تربیتی که در آن رشد می کنند در معرض تفکرات قالبی قرار دارند. محیط اجتماعی شامل خانواده، همسالان و هم بازیها، مدرسه، رسانه و… در کار تولید و بازتولید تفکرات قالبی هستند. آنها این قالبها را در ذهن ما نهادینه می کنند بدون اینکه دلیل عقلانی و اخلاقی قدرتمندی برای آن داشته باشند. این تفکرات قالبی بخشی از شخصیت افراد می شود که در روانشناسی آن را وجه “کنترل کننده” می نامند و به مفهوم “دیگری تعمیم یافته” در جامعه شناسی مربوط است.
تفکر قالبی، رفتارهای قالبی تولید می کند. افراد دارای تفکر قالبی، دارای گستره شخصیتی محدودی هستند. به لحاظ اخلاقی نیز عموما دچار تنگ نظری، بدبینی و کینهتوزی می باشند. آنها نوعی احساس تحقیر شدگی پنهان دارند که با تخریب دیگران خود را تسکین می دهند. بدگویی و تخریب دیگران به لحاظ روانشناسی نوعی مکانیزم دفاعی منفی است که برای التیام آن حس حقارت و ناچیزپنداری درونی به کار گرفته می شود.
تفکرات قالبی با مکانیزم دفاعی جابه جایی تقریباٌ همسان است، زیراکه وقتی شخصی دلیل اصلی اضطراب و مشکلات خود را ندانست، او را به یک چیزی دیگری که در حقیقت دلیل اصلی نیست مربوط می پندارد.
تفکر قالبی به یک نظر از پیش تشکیلشده در ذهن جمعی گروههایی از جامعه اشاره دارد، که مانع قضاوت و شناخت منطقی افراد نسبت به دیگران شده و ویژگیهای خاصی را به تمام اعضای یک گروه دیگر یا مجموعهای متفاوت نسبت میدهد. این امر سبب میگردد افراد برپایهٔ اطلاعاتی ناچیز و تصورهای کلیشهای خود که غالباً برگرفته از جامعه یا رسانهها است، بدون آنکه شناخت کافی از دیگران داشتهباشند، نسبت به آنها قضاوت کنند.
این لغت اگر در معنی منفی آن به کار رود، فرضی سادهانگارانه، اغراق شده و تحقیرآمیز را به اعضای یک گروه بهدلیل عضویت در آن گروه نسبت میدهد. کلیشهها احترام یا مشروعیت را از اشخاص به دلیل تعلّقشان به آن گروه میگیرند یا برعکس، کلیشهی مثبت احترام، ارزش و محبوبیتی غیرواقعی و برپایهای غیرمنطقی برای عدهای بدون دلیل خاصی به وجود میآورند. به عنوان مثال قضاوت در مورد افراد برپایهٔ نوع لباس آنها یا شکل ظاهری آنها.
جوئل شارون در کتاب ده پرسش از دیدگاه جامعهشناسی، تصور قالبی را اینگونه تعریف می کند: «تصورات قالبی نگرشهای بیش از حد ساده شده و مبالغه شده واقعیت هستند. آنها به ویژه برای افرادی جذابیت دارند که به قضاوت ارزشی درباره دیگران میپردازند و کسانی را که متفاوت با خودشان هستند زود محکوم میکنند...». وی بهطور کلی 6 ویژگی را برای تصور قالبی برمیشمارد:
1. تصور قالبی نقادانه است
2. تصور قالبی معمولا طبقهبندی مطلقی است
3. تصور قالبی نوعی طبقهبندی است که همهی طبقهبندیهای دیگر را در ذهن مشاهدهگر تحتالشعاع قرار میدهد
4. تصور قالبی با پیدایش شواهد و مدارک جدید تغییر نمیکند
5. تصور قالبی اصولا به گونهای دقیق ایجاد نمیشود
6. تصور قالبی مانع جستجو برای درک دلیل تفاوت انسانها با یکدیگر میشود.
واژه استریوتایپ، از استریو، کلمهای یونانی به معنی «سخت، مستحکم، غیرقابل تغییر» و کلمهٔ تایپ، کلمهای یونانی به معنی «تأثیر» میباشد. در نتیجه کلمهٔ استریوتایپ به معنی تأثیر غیرقابل تغییر (تأثیر مستحکم) میباشد.
والترلیپمن نویسنده آمریکایی نخستین کسی است که اصطلاح "تفکر قالبی" را در روانشناسی اجتماعی به کاربرد، منظور او از "تفکر قالبی" در بحث از باورها و اندیشه ها، قالبهای ساخته و پرداخته ذهنی است که شخص ادراکهای خود را در آن جای میدهد و این قالبها(کلیشه ها) به ادراکهای او رنگ و هیات خاصی می بخشد. اعتقاد به سرنوشت و تقدیر، اعتقاد به ارتباط خوب با واقعیت، اعتقاد به نحسی عدد 13، اعتقاد به اینکه اگر سرخی گونه کودکی را تحسین کنند ممکن است – در صورتی که خر مهره به او آویزان نباشد- او را نظر بزنند و نمونه های دیگر از این قبیل همه تفکرات قالبی هستند که به صورت میراث اجتماعی ممکن است از نسلی به نسلی دیگر منتقل شوند. (ستوده, 1378 ص. 176)
تفکر قالبی معمولاً از آنِ کسانی است که نسبتاً حسود، خودخواه، کینه دل و مغرور هستند و معمولاٌ در مورد کسانی که از امتیازات اجتماعی زیاد برخوردارند و یا برعکس از جمله اقلیت های اجتماعی هستند، بوجود میاید.
تفکر قالبی باعث بروز مشکلات زیادی اجتماعی در جامعه میشود، شخص که تفکر قالبی دارد در مورد تمام افراد یک گروه با یک قالب فکری میندیشد، و آنهایی که در مورد شان تفکرات قالبی وجود دارد با گذشت زمان تلقین میشوند و خصوصیات که در تفکرات قالبی وجود دارد را از آن خود میداند، و در تنیجه باعث بدبینی، کمبود اعتماد بنفس و احساس بی عرضه گی در آنها میشود.
تفکرات قالبی با مکانیزم دفاعی جابه جایی تقریباٌ همسان است، زیراکه وقتی شخصی دلیل اصلی اضطراب و مشکلات خود را ندانست، او را به یک چیزی دیگری که در حقیقت دلیل اصلی نیست مربوط می پندارد.
تصورات قالبی می تواند عامل مهمی در شکل گیری و یا بن بست در روابط میان افراد و گروه های هویتی باشد. تحلیل فرایندهایی که از طریق آن بتوان تصورات اجتماعی و قضاوت های افراد و گروه ها را درباره یکدیگرمورد ارزیابی قرار داد یکی از شیوه های مؤثر برای سنجش احساسات و تصورات افراد جامعه از یکدیگر و در رابطه با گروه های هویتی است(ساروخانی، 1373: 29).
تفکر قالبی جنسی
متأسفانه در بسیاری از جوامع درحال توسعه و حتی پیشرفته، نگاه نقادانه و ظاهربین مردان نسبت به زنان، ریشه در باورهایی متعصبانه و عمیق دارد. مسأله ای که ضمن به وجود آوردن موانع متعدد در برابر پیشرفت مطلوب جامعه، خواستار تغییر و اصلاحات لازم از سوی افراد متعصب نیست. به طور کلی این نوع تفکر قالبی (جنسیت زده) تبعات جبران ناپذیری در زندگی فردی و اجتماعی زنان دارد که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
نتایج مطالعه ای که روی فارغ التحصیلان ارشد رشته کسب و کار (business) دانشگاه کارنگی ملون (Carnegie Mellon University) انجام شده نشان می دهد، 57 درصد از فارغ التحصیلان مرد بر سر میزان اولین حقوق خود مذاکره می کنند و این عدد برای فارغ التحصیلان زن تنها 7 درصد است. این اختلاف باعث افزایش 7.6 درصدی حقوق اولیه مردان نسبت به زنان می شود. سوالی که پیش می آید، این است که چرا زنان سعی نمی کنند که به اندازه مردان مذاکره کنند؟ اگر این اتفاق بیفتد، آیا دلیلی وجود دارد که فکر کنیم زنان نمی توانند به خوبی مردان موفق باشند؟
در حقیقت، وقتی زنان و مردان با فردی از جنس مخالف مذاکره می کنند، باورهای کلیشه ای روی ارتباط آن ها تاثیر زیادی می گذارد. جالب است بدانید که این مسأله، حتی در مذاکره با جنس موافق نیز اتفاق می افتد. بسیاری از مردان و زنان تصور می کنند که مردان بسیار اهل رقابت هستند و تلاش می کنند با کنترل شرایط و استفاده از ترفندهای مختلف، به نتیجه برد-باخت (به نفع خودشان) برسند. در مقابل، زنان نسبت به مردان سازگارتر، انعطاف پذیرتر و به دنبال نتیجه برد-برد در مذاکرات هستند.
در این زمینه کلیشه های رایجی وجود دارد، برای مثال در مذاکرات مردان منطقی و مستدل هستند و زنان احساساتی و شهودی رفتار می کنند. این کلیشه ها، روابط کاری و اجتماعی بسیاری از افراد با جنس مخالف را تحت تاثیر قرار می دهد.
اغلب، مردان انتظار دارند هنگام بحث برای رسیدن به توافق، زنان “زنانه” رفتار کنند. ویژگی هایی مثل جسارت و پرخاشگری عمدی، که در مردان دفاع قاطعانه و سرسختانه از نظرات و باورها تلقی می شود؛ در زنان، به عنوان رفتاری گستاخانه و زیان بار به چشم می آید. این نوع نگاه در زمان هایی که زنان با صدای بلند صحبت می کنند و یا بد زبانی و ناسزاگوئی می کنند نیز وجود دارد.
اعتماد به نفس مردان و زنان تحت تاثیر نوع نگاه دیگران به آن هاست، مسأله مهمی که عمدتاً بر اساس کلیشه های رایج اتفاق می افتد. اگر مردی موفق باشد، موفقیت و عملکردش به حساب صفات ذاتی او مانند سخت کوشی و هوش بالا گذاشته می شود. اما اگر زنی موفق باشد، عواملی خارج از توانایی های شخصی (مانند شانس و کمک دیگران) را علت موفقیت او می دانند. این موضوع باعث تشویق بیشتر در موفقیت مردان و کوچک شمردن موفقیت در زنان می شود.
به طور کلی شواهد نشان می دهد زن ها، تمایل چندانی به بحث با مردان نداشته و در اکثر موارد برای انجام بحث در محل کار خود، عقب نشینی می کنند. بنابراین، زنان به اندازه مردان در موقعیت های رقابتی احساس راحتی نمی کنند و بسیاری از آن ها نگران عواقب موفقیت در چنین موقعیت ها (مانند پذیرفته نشدن) هستند. در نتیجه، چنین کلیشه هایی در کنار اثرات تهدیدی آن، موجب تحت تاثیر قرار گرفتن عملکرد زنان در مذاکرات می شود.
تحقیقات نشان می دهد مردان بیشتر از زنان قوانین رانندگی را زیر پا گذاشته و آمار تصادفات در مردان بسیار بیشتر از زنان است. البته این مساله بسیار منطقی به نظر می رسد، چرا که هورمون تستوسترون در مردها، باعث افزایش ریسک پذیری در آن ها می شود. شاید ریشه روانشناختی کلیشه های موجود در رابطه با رانندگی زنان این است که مردها، توسط زنانی که آرام رانندگی کرده و محتاط بنظر می رسند، اذیت می شوند. هرچقدر این حس نا امیدی بیشتر می شود، مردان بیشتر سعی می کنند با استفاده از جوک هایی درباره مهارت های رانندگی زنان، این حس نا امیدی را تخلیه کنند.
باتوجه به این تفکر قالبی، همیشه چشم های زیادی روی رانندگی زنان تمرکز می کنند و این مساله باعث می شود آن ها نتوانند رانندگی کردن را بصورت ناخودآگاه انجام دهند. در چنین وضعیتی آنها مدام از ضمیر خودآگاه خود برای رانندگی استفاده می کنند و همین موضوع باعث به وجود آمدن مشکلات ناخواسته می شود. باید بدانید برای اینکه در انجام مهارتی مسلط شویم، می بایست پس از مدتی تمرین، آن کار را بصورت ناخودآگاه انجام داده و به آن فکر نکنیم.
شخصیت توسعه یافته
در مقابل تفکر قالبی، کلیدواژه دیگری قرار دارد تحت عنوان “شخصیت توسعه یافته”. شخصیت توسعه یافته یک تعبیر جامعه شناختی-روانشناختی است به معنای رها شدن از تفکر قالبی و گسترش تفکر در ابعاد مختلف زندگی.
افرادی که دارای شخصیت توسعه یافته هستند، فارغ از انتظارات از پیش تعیین شده دیگران و باورهای کلیشه ای، در عرصه های مختلف شرکت می کنند. عیار آنها در بد و خوب و مثبت و منفی امور، نه تفکرات قالبی بلکه کارکردهای عقلانی است. شخصیت توسعه یافته بیش از آنکه به دیگران بپردازد، در پی ارتقای خود است. بیش از آنکه تمرکزش بر دیگران باشد، بر خود متمرکز است. در این “خودتمرکزی” به خود انتقادی مشغول است و بطور کوشا به اصلاح خود همت دارد.
برخلاف تفکر قالبی که “دگرمرکزی” دارد و به انتقاد از دیگری اشتغال دارد، شخصیت توسعه یافته از نوعی فرهنگ دموکراتیک برخوردار است یعنی انبساط ارزشی و هنجاری دارد. عیار او در ارزشگذاری و قضاوتها، عقل خودبنیاد است و اخلاق اجتماعی. او نسبت به خطر تفکرات قالبی مطلع است.
شخصیت توسعه یافته، نه خود را در قالبهای رفتاری حبس می کند و نه درباره دیگران قضاوتهای قالبی انجام می دهد. او از رفتارهای تنگنظرانه درباره دیگران پرهیز دارد و خواهان خیر عمومی است. دائما در حال کوشش برای بهبود کیفیت زندگی خویش و دیگران است. دارای هدف مشخصی می باشد و نگاهش به زندگی تکاملی است. بر همین اساس حوزه های مختلف شناختی را تجربه می کنند.
از این حیث جامعه توسعه یافته دارای مردمانی است با شخصیت توسعه یافته. لذا می توان تفکر قالبی را یک پارامتر ضدتوسعه دانست. از این حیث ضرورت است همه ما برای تغییر تفکرات قالبی در جهت شخصیت توسعه یافته اقدام کنیم.
افرادی که دارای شخصیت توسعه یافته هستند، فارغ از انتظارات از پیش تعیین شده دیگران و باورهای کلیشه ای، در عرصه های مختلف شرکت می کنند. عیار آنها در بد و خوب و مثبت و منفی امور، نه تفکرات قالبی بلکه کارکردهای عقلانی است. شخصیت توسعه یافته بیش از آنکه به دیگران بپردازد، در پی ارتقای خویش است. بیش از آنکه تمرکزش بر دیگران باشد، بر خود متمرکز است. در این “خودتمرکزی” به خودِ انتقادی مشغول است و به طور مستمر به اصلاح آن می پردازد.
برخلاف تفکر قالبی که دارای جنبه “دگرمرکزی” بوده و به انتقاد از دیگری تمایل دارد، شخصیت توسعه یافته از نوعی فرهنگ دموکراتیک برخوردار است؛ یعنی انبساط ارزشی و هنجاری دارد. عیار او در ارزشگذاری و قضاوت ها، عقل خودبنیاد و اخلاق اجتماعی است. او همچنین از خطر تفکرات قالبی مطلع است.
شخصیت توسعه یافته، نه خود را در قالبهای رفتاری حبس می کند و نه درباره دیگران قضاوتهای قالبی انجام می دهد. او از رفتارهای تنگنظرانه درباره دیگران پرهیز دارد و خواهان خیر عمومی است. دائما در حال کوشش برای بهبود کیفیت زندگی خویش و دیگران است. دارای اهداف مشخص بوده و نگاهش به زندگی تکاملی است. بر همین اساس حوزه های مختلف شناختی را تجربه می کنند.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .