نظریه جرم شناسی شرمنده سازی جان بریتویت
اما در حالی که هیرشی علت وجود هم نوایی در جامعه را کنترل رفتار افراد توسط عوامل مختلف و شیوه این کنترل را پیوند فرد با جامعه می دانست؛ جان بریتویت ( John Braithwaite-1989 ) از کنترل افراد توسط جامعه از طریق «شرمنده سازی» مختلف بحث کرده است. به بیانی دیگر جان بريتويت هم مثل هرشي علت وجود همنوايي در جامعه را كنترل رفتار افراد توسط عوامل مختلف ميداند، اما هرشي شيوه اين كنترل را «پيوند» فرد با جامعه ميداند در حاليكه بريتويت از كنترل افراد توسط جامعه از طريق شرمندهسازي متخلف بحث ميكند.
به عقیده هیرشی اگر فرد دارای سطح بالایی از تعلق به والدین باشد و یا هنجارها در فرد به خوبی درونی شده باشد، در رابطه با دیگران خاص حس - شرمساری ایجاد می شود و این حس شرمساری، فرد را از ارتکاب به جرم باز خواهدداشت .
به نظر بریتوت ،شرمنده سازی نوعی ابراز عدم تایید اجتماعی نسبت به رفتاری خاص برای تحریک ندامت در شخص کجرفتار است .وی از دو نوع شرمنده سازی صحبت می کند . اول ،شرمنده سازی جدا کننده که طی آن ،کجرفتار،مجازات ،بد نام ،طرد ودر نتیجه از جامعه هم نوایان تبعید می شود و دوم ،شرمنده سازی پیوند دهنده که ضمن اعلام درک احساس کجرفتار و نادیده گرفتن تخلف وی وحتی ابراز احترام به او،نوعی احساس تقصیر در او ایجاد کرده ودر نهایت اورا از کجرفتاری باز می داردواز بازگشت او به جمع هم نوایان استقبال می کند .
نظرية شرمساري بازپذيركننده، يك رهيافت نئودوركهـايمي اسـت كـه بـر نقـش نيروهـاي ساختاري و فرهنگي در انسجام اجتماعي و جرم انگشت تأكيد مي نهد. بريثويت بـا تلفيـق فرايندهاي سطح خرد و سطح كلان ادعا مي كند كه نظرية شرمساري بازپذيركننده، قادر به تبيـين جـرم در دو سـطح فـردي و جامعـه اي است . نظريـه شرمساري بازپذيركننده سنت هاي جرمشناختي متعددي را حول مفهوم شرم گـرد آورده و از اين طريق كوشيده است جرم و تكرار جرم را با تمركـز بـر شـدت و نـوع تـوبيخ و عـدم تأييد اجتماعي تبيين كند .
نظريه شرمساری بازپذيركننده بريث ويت از جمله نظريـه هـاي جديـد جـرم شـناختي است كه همسو با آنچه بيان شد، بر نقش اجتماع و سهم مهم و حساس آن در مقابله با جرم و انحرافات تأكيد دارد. از جمله جالب ترين و جـذابتـرين دلالـت هـاي نظريـة شرمسـاري بازپذيركننده در رابطه با سياست هاي جنبش هاي اجتماعي، اين است كه ژرفترين مسـائل جرم نزد ما، مسائلي است كه ما در موقعيت مساعدي براي انجام اقـدامي در خصـوص آنهـا قرار داريم. سياستهاي جنبش هاي اجتماعي، راهبردي براي پيشـگيري از جـرم اسـت كـه بريثويت در ذهن خود پرورانده است. اگر نابرابري ساختار قدرت، سبب خشونت خانگي و جرايم شركتي عليه كارگران شده و متصـديان بـانكي شرمسـار نمـي شـوند (و از ايـن رو اشاعه يافتهاند)، جنبش زنان كه القا كنندة شرم آگين بودن خشونت عليه زنان باشد، جنـبش يكپارچة تجاري كه جرائم ايمني و بهداشتي را تقبيح كنـد و جنـبش مشـتري كـه زد و بنـد بانكها را افشا كند، مي تواند اثرات شاياني به دنبال داشته باشد (292: 2000, Braithwaite ).
نظریه شرمنده سازی ( Reintegrative shaming theory ) بیانگر آن است که بزهکار توسط اطرافیان خود که دیدگاه آنها براي بزهکار مهم و حساس است (از قبیل خانواده ها، دوستان، همکاران، معلّمان و ....) به خاطر ارتکاب جرم شرمسار خواهد شد . البتّه سرزنش حامیان وي فقط ناظر بر فعل ارتکابی است نه حیثیت و کرامت انسانی او. در غیر این صورت، هدف بازاجتماعی شدن محقّق نخواهد شد و صورت دیگري از شرمنده سازي با وصف طردکننده یا رسواکننده محقّق می شود که برایند دستگاه عدالت کیفري سنّتی است. در فرایند شرمنده سازي، بزهکار علاقه و حساسیت اطرافیان را نسبت به خود درك می کند و در اثر تحقّق شرم حاصله از بزه ارتکابی در یک فضاي احترام آمیز، سعی خواهد نمود که از این به بعد، شهروند مطیع قانون باشد تا دیگر تجربۀ تلخ شرم را حس نکند ( وایت و دیگران، 1390 ).
مفهوم شرمساري بازپذيركننده روشي نوين براي تفكر در باب پويش هاي خانوادگي، پيونـد افـراد بـا اجتمـاع، پيونـد شـركت هـا بـا دولـت و بيشـتر سـؤالات بنيـادين در حـوزه جامعه شناسي جرم عرضه مي دارد. كتاب « جرم، شرم و بازپذيري » اثر بريثويـت بـه تـدريج به يك اثر كلاسيك تبديل مي شود (319: 1990, Best ).
كانون نظرية شرمساري بازپذيركننده درك ارتباط جرم و كنترل اجتماعي است كه بـر شرمسـاري اعمـال مجرمانـه و بازپـذيري بعدي عاملان كجرو تأكيد مي كند. چنين استدلال مي شود كه جوامع داراي نرخ پايين تـري از انواع جرم ( مانند ژاپن ) ، عمدتا بر اين نوع كنترل اجتماعي اتكا دارند و تلاش ميكنند از طريق بازسازي پيوندهاي اجتماعي، به اصلاح فرد كجـرو بپردازنـد. در مقابـل، جـوامعي بـا نرخ جرم بالا ( نظير ايالات متحده ) بر انـگزنـي تكيـه دارنـد و بـراي جلـوگيري از چرخـه تكرار تخلف تلاش كمتري به خرج مي دهنـد ( بریت ویت و ماگ فورد ، 1994 و گاد و جفرسون ، 2006).
به نظر جان برایث ویت، شرمنده سازی نوعی ابراز عدم تأیید اجتماعی نسبت به رفتاری خاص برای تحریک ندامت در شخص کجرفتار است. وی از دو نوع شرمنده سازی صحبت می کند.
1) شرمنده سازی جدا کننده که طی آن، کجرفتار مجازات، بدنام، طرد و در نتیجه از جامعه هم نوایان تبعید می شود .
2) شرمنده سازی پیوند دهنده که ضمن اعلام درک احساس کجرفتار و نادیده گرفتن تخلف وی و حتی ابراز احترام به او، نوعی احساس تقصیر در او ایجاد کرده و در نهایت او را از ادامه کجرفتاری باز می دارد و از بازگشت او به جمع نوایان استقبال می کند (صدیق سروستانی، 1386: 54 و 53).
بريتويت مدعي است كه در جوامع سنتي- جايي كه روابط متقابل اجتماعي قويتري وجود دارد و فردگرايي ضعيف است (مثل ژاپن)- شرمندهسازي پيونددهنده مؤثرتر است و توانسته است مانع كجرفتاري بيشتر شود. نظام قضايي ايالات متحده هم از اوايل سالهاي دهه 1990 ميلادي مجازاتهاي شرمندهساز را بخصوص در مورد رانندگي در حال مستي اعمال كرده است (تيو، 2001: 29-28، كاهان، 1997، بريتويت. 1989).
بریت ویت شرمساری را هر نوع فرآیند اجتماعی تعریف می کند که مبین عدم تایید یک عمل تشویقی است که در ذات فرد وجود دارد و یا بر خود شخص شرمسار ، تاثیر می گذارد .
جان بریتویت هم مثل هیرشی دلیل وجود همنوایی را کنترل رفتار افراد توسط عوامل مختلف میداند؛ اما به باور هیرشی شیوه این کنترل «پیوند» فرد با جامعه است؛ درحالیکه بریتویت، از کنترل افراد توسط جامعه، ازطریق شرمندهسازی بحث میکند. ازنظر او شرمندهکردن نوعی ابزار طرد اجتماعی نسبت به رفتاری خاص برای تحریک ندامت در شخص خلافکار است. بریتویت، از 2 نوع شرمندهکردن صحبت میکند: 1- شرمندهکردن جداکننده که طی آن کجرفتار، مجازات، بدنام، طرد و درنتیجه، از جامعه همنوایان تبعید میشود و 2- شرمندهکردن پیونددهنده که ضمن اعلام درک احساس کجرفتار و نادیدهگرفتن تخلف او و حتی ابراز احترام به او نوعی احساس تقصیر در او ایجاد میکند (فرض شده که) و نهایتاً او را از ادامه کجرفتاری باز میدارد و از بازگشت او به جمع همنوایان استقبال میکند (Cohen, 1971 and Braithwaite,1989 in: Thio, 2001: 92).
در حاليكه نظريه بريتويت، شرمندهسازي را عمدتاً نوعي كنترل اجتماعي غيررسمي- كه توسط خويشاوندان، دوستان، همسايگان و همكاران اعمال ميشود- ميداند، دكترين بازدارندگي بر كنترل اجتماعي رسمي تأكيد دارد كه به وسيله قضات و ساير عوامل اجراي قانون اعمال ميشود. فرض اصلي در اين نظريه اين است كه انسانها اساساً عقلاني عمل ميكنند و در مورد ارتكاب هر نوع كجرفتاري تحليل داده- ستانده ميكنند و چنانچه هزينه ارتكاب بيش از منفعت آن باشد، از كجرفتاري خودداري خواهند كرد. بنابراين فرض اصلي اين است كه مجازات- يعني كنترل اجتماعي از طريق بازداشت، محاكمه، زندان و يا اعدام مجرم- مانع ارتكاب جرم و عدم مجازات و مشوق كجرفتاري ميشود. البته اعمال مجازات در صورت مراعات ميزان « شدت »، « قطعيت » و « سرعت » لازم هم به صورت عام مؤثر ميافتد و سبب بازداشتن عامه مردم از ارتكاب جرم ميشود وهم به شكل خاص عمل ميكند و شخص كجرفتار را از ادامه كجرفتاري بازميدارد. فرض اين نظريه اين است كه هر چه شدت، قطعيت و سرعت اعمال مجازات بيشتر باشد، قدرت بازدارندگي آن نيز بيشتر خواهد بود (تيو، 2001: 29).
نوعی مجازات غیر رسمی مانند شرمسار کردن می تواند قبل از مجازات دادگاهی نقش بازدارنده قوی ای داشته باشد و شواهد نشان می دهد که مجازات شرمساری نفوذ قوی ای بر رفتار فردی داشته است . از آنجا که معمولا جلوه هر امری که به نوعی نابهنجاری تلقی می شود به مراتب بیش از امور مطلوب و بهنجار است .
قدرت ضمانت های اجرایی شرمسار کننده قدرتی است که مردان و زنان را وا می دارد تا خودشان و عملشان فکر کنند و به خودشان انتقاد داشته باشند و نتیجه آن چیزی است که شخص مرتکب آن را اثر پاک کننده و تکراری می نامد و می توان آن را - اثر من چه کسی هست ؟ - نامید .
بریت ویت معتقد است که ظرفیت بالایی برای کنترل اجتماعی مبتنی بر شرمساری در یک جامعه مدرن وجود دارد چون تفوات های پیچیده فعالیت های اقتصادی و وابستگی متقابل بر طبق نظریه بریت ویت بین اشخاص است و فرآیند آگاهی در حال رشدی وجود دارد که با آن بچه ها معیارهای یک رفتار خاص والدینشان را درونی می کنند . این مفهوم همتراز با توسعه و حفظ شعور جمعی یا فرا خودی است که احساسات مربوط به شرمساری در آگاهی ما می گنجد و حدود رفتارهای مقبول انسانی را نشان می دهد در مورد فردی که خوب جامعه پذیر شده ، شعور جمعی یک واکنش محوری را بازتاب می دهد که هر گونه انحراف از رفتارهای درست را مجازات می کند شعور جمعی قبل از پاداش بدست آمده از جرم ، واکنش محدودی را نشان می دهد در حالی که هرگونه مجازات توسط قانون بعد از آن پاداش خواهد بود .
به طور خلاصه شرمساری از نظر بریت ویت از طریق طرد رفتار مجرمانه بر کنترل اجتماعی تاثیر می گذارد زیرا اهممیت اجتماعی افراد مهم ، چیزی است که شخص نمی خواهد آن را از دست بدهد ، ثانیا ، از همه مهمتر آن که هم شرمساری و هم ندامت ، وجدان جمعی را بوجود می آورد که به صورت درونی ، رفتار مجرمانه را طرد می سازند ( شلدون زانگ ، 1995).
به طور کلی نظریه بریتویت در کنترل اجتماعی، شرمندهسازی کجروان بود. به اعتقاد او، با شرمندهسازی متخلف، میتوان ناهنجاری را کنترل کرد. در راهکار انتظار که مبتنی بر عزت و کرامت انسانی است، حتی هنجارشکنان نیز شرمنده نمیشوند، بلکه در دریای کرم و مهر مهدوی، با رغبت و ارادة خویش، از هنجارشکنی و کجروی، دست بر میدارند و با مهرورزی و حمایت عاطفی و امید به زندگی سالم، در پرتو فرهنگ انتظار، به گروه منتظران میپیوندند. همچنین برای ارزشهای متعال جامعه مهدوی، ارزش قائل میشوند و نه تنها هنجارهای مؤمنان را نادیده نمیگیرند، بلکه با فراگیری هنجارها، برای نهادینه کردن آنها در جامعه میکوشند.
بریتویت معتقد است جامعه با شرمندهسازی متخلف و هنجارشکن افراد، میتواند ناهنجاری و کجروی را کنترل کند.
شرمساری می تواند انتظارات اجتماعی را تقویت کند . بریت ویت معتقد است که افراد جامعه هر چه بیشتر به همدیگر وابستگی متقابل داشته باشند و تفکیک نقش نیز داشته باشند ، ظرفیت شرمساری تاثیرگذار به طرق خاصی افزایش می یابد اما ظرفیت برای انگ خوردن ، قدرت شرمساری را کاهش می دهد در یک جامعه شهری مدرن ظرفیت فراوانی برای شکل گیری فرهنگ های منزوی وجود دارد .
او همچنین پیشنهاد کرده بود که احساس شرمندگی درباره ویژگی های شخصی فردی ، می تواند در کاهش عمل خطا در آینده اثر گذار باشد . همین طور واضح است که این ویژگی ها پایدار نیستند اما فرد خاطی می تواند ویژگی های رفتاری خود را اصلاح کند . با توجه به طیف احساس شرمندگی گناه ، بریت ویت پیش بینی کرده بود که این احساس جرم را کاهش می دهد و حس ضروری برای هر نوع آزادی است که خواهان آزاد شدن از تخطی و احترام برای حفظ فعال حقوق فرهنگی شخص است ( توسونی و کوننی ، 2008).
بريثويت بر خلاف بسياري از سنتهايي كه بر مجازات خلافكار يا طرد او از جامعه در عرصة سياست كنترل جرم تأكيد دارند، برادغام فرهنگي تأكيد دارد واستدلال مي كند كه مهمترين عاملِ كنترل جرم، « تعهد فرهنگي به شرمساري » است. طبق توصية بريثويت، جامعه بايد فضايي پديد آورد كه در آن نه برچسبزني و يا طرد خلافكار از جامعـه، بلكـه پذيرش و بازگشت او به جامعه، به عنوان اولين هدف دنبال شود. نـرخ خلافكـاري هنگـامي پايين است كه جامعه در رابطه با تخلفات جدي، شرمساري بازپذيركنندهاي به كار گيـرد و كاركرد آموزشي واخلاقي مجازات را بر كاركرد بازدارندگي قدم شـمارد .
بريثويت چنين مي انگارد كه تفـاوت اساسـي ميـان ژاپـن و غـرب، تفـاوت فرهنگـي است. جايي كه غرب فرهنگ فردگرايي را مـي سـتايد، ژاپـن فرهنـگ اجتمـاع محـور را بـه رسميت شناخته و آن را ارج مي نهد. شرم در ژاپن، به دنبال نقض قانون به طـور عـام توسـط كليت اجتماع و نه صرفاً متخلفان فردي احساس و توليد مي شود. معلمان يا مربيان، اعضـاي خانواده و دوستان مجرم جملگي در پي كنشهاي انحرافي شخص احساس شرم مـي كننـد. در جايي كه غربيـان ورود سـرزده و بـي اجـازة دولـت بـه مسـائل « شخصـي » خـانوادگي را نمي پذيرنـد، ژاپـن طبـق ادعـاي بريـث ويـت، ايـن سياسـت و خـط مشـي را در چـارچوب سنتهاي خود و همبستگي زندگي خـانوادگي تحقـق و عينيـت بخشـيده اسـت . آنجـا كـه حكومتهاي غربي، شدت برخورد را كليد كنترل اجتماعي ميشـمارند، ژاپـن بـه نـدامت، پشيماني و عذرخواهي به مثابة شيوه اي براي بخشش و بازپذيري صميمانة بزهكـار تمسـك مي جويد (164: 2006, Gadd ).
در ژاپن، سـرپيچي از قـوانين و مقـررات بيرونـي ودرونـي در جنبه هاي اساسي و مهم زندگي و لذا نامناسب ديده شدن از طرف ديگـران، نـه تنهـا هزينـة شرم را بر شخص، كه بر خانواده و گروه دوستي او نيز وارد مي سازد. در نتيجه، انتظار شـرم و اجتناب از آن، به انگيزة پيشرفت و موفقيت و رفتار اخلاقي كمـك مـي كنـد. ايـن نكتـه، خودتنظيمي خشم را نيزدر برتواند گرفت .
بريـثويـت از جـرم بـه مثابه علامتي بر بيماري هاي زيرين اجتماعي ياد مي كند. عمده اين مشكلات و نابسـاماني هـا از عدم ادغام فرد در جامعه نشأت مي گيرد. بنـا بـه اسـتدلال وي، فقـدان وفـاق اخلاقـي در جوامع غربي اين اجازه را به افراد مي دهد كه به آساني از مسيردرست انگاشته شده منحرف شوند. ما نيز متقابلاً به آن نوع مجازاتي مشـغوليم كـه ايـن افـراد را بـه عـوض بازگشـت بـه جامعه، از جامعه دور مي سازد (224: 1992, Potter).
طبق نظـر بريـثويـت ، نظرية شرمساري بازپذيركننده به ويژه در فرهنگ هاي آسيايي كاربست بيشتري است. فرهنگهاي آسيايي، بهسان فرهنگهاي غربي مبتنـي بـرفردگرايـي و تقـدم فـرد بـر جمـع نيست، بلكه اهداف و آرمانهاي جمع، جامعه و گروه بر خواسته ها، اهداف و نيازهاي فـرد اولويت و تقدم دارند .
بريثويت در تبيين گرايشـات مجرمانـه فـردي و نيز نرخ كلي جرم و انحراف، مفاهيم جامعه پذيري را بـا ايـده هـاي كنتـرل اجتمـاعي تلفيـق كرده است .
بريثويت معتقد است كه عمده سنتهاي نظري جرم شناختي و توصـيه هـاي سياسـتي ( فايده گرايي، نئوكلاسيك و ليبرال ـ تسامح گرا ) نه تنها در ارتقاي فهم و شناخت ما از علـل رفتار مجرمانه و كنترل آن قرين توفيق نبوده اند، بلكه در عمل، چه بسا بـا تشـويق و تسـهيل « اخته كردنِ كنترل اجتماعي جرم » ، با غفلت از مفهـوم شرمسـاري بازپذيركننـده، اساسـاً بـه افزايش نرخ جرم در عصر كنوني كمك كرده اند. گرايش هر يك از سـنتهـاي رايـج در سياستگذاري هاي جرم شناختي در به كار بستن خنثي سـازي فعاليـت اجتمـاعي در كنتـر ل جرم، به نحو ايجابي مشوق جرم بوده است. جرم زماني به نحو بهتري كنتـرل مـي شـود كـه اعضاي جامعه، با مشاركت فعال در شرمسار كـردن متخلفـان و شرمسـاري آنهـا از رهگـذر مشاركت متمركز به طرق بازپذيري متخلف در جمع شهروندان قانون پذير، كنترل كنندگان اصلی و اولیه جرم باشند .
به اين ترتيب، نظرية شرمساري بازپذيركننده در پيدايش نرخ جرم، آشـكارا بـر بافـت فرهنگي اجتماع ( در پيوستار اجتماع گرايي ـ فردگرايي ) دلالت دارد. از منظر كاهش جـرم، دو رابط علي به وضوح ديده مي شود. اولاً هر چه سيستمهاي اجتماعي اجتماع گرا بتوانند به نحو بهتري خلاف كاران را در سرزنش رفتارهاي ضداجتماعي شرمسار كننـد، تكـرار جـرم و در نتيجه نرخ كلي جرم بايد بـا كـاهش روبـرو باشـد . دوم، هـر چـه سيسـتم هـاي اجتمـاعي اجتماع گرا، احساس تعهد اخلاقي و اجتماعي را به ديگران القـا كننـد، احتمـالاً كـنش هـاي آغازين مجرميت را قبل از وقـوع تـوبيخ كـرده و بـدين طريـق نـرخ كلـي جـرم را كـاهش مي دهند .
مطابق اين نظريه، جوامع در صورتي نرخ جرم پايينتري خواهند داشت كه شرم را بـه نحو مؤثري در زمينة جرم به كار ببندند. ميزان خشونت در جوامـع زيـاد خواهـد بـود، اگـر رفتار خشونت آميز شرم آور نباشد، نرخ تجاوز به عنف بالا خواهـد بـود، اگـر مردهـا بـرآن مباهات بورزند، جرائم يقه سفيد رايج خواهد بود، اگر قانون شكني زرنگي محسوب شـود و نه شرم آور ( بریث ویت ، 2000).
دعاوي اصلي نظرية شرمسـاري از ايـن قـرار اسـت :
1. مسامحه در برابر جرم به وخامت امور مي انجامد،
2. انگزني، يا شرمساري غيرمحترمانـه يـا طردكنندة جرم كه باز هم وخامت امـور را بـه دنبـال دارد .
3. شرمسـاري بازپذيركننـده بـا توبيخ رفتار ضمن حفظ احترام به خلافكار و پايان دادن به آن با مراسم گذشت و بخشـش، از جــرم جلــوگيري مــي كنــد ( بریث ویت 1993 و 2002).
آن دســته از نظام هاي اجتماعي كه از اصول شرمساري بازپذيركننده پيـروي مـي كننـد، از طريـق حفـظ پيوندهاي دوستي و انس و محبت و احترام، جرم و بازگشت بـه جـرم را كـاهش مـي دهنـد .
شرمساري بازپذيركننده در برابر شرمساري انگ زننده
برای آنکه شرمساری موثر واقع شود باید انسجام بخش باشد تا انگ زن . انگ زدن موجب طرد افراد می شود و هیچگونه مقبولیتی را از سوی افراد خانواده و دوستان ایجاد نمی کند . فرد خطاکار هویت مجرمانه پیدا می کند که این عمل در راستای دیدگاه برچسب زنی قرار دارد .
از ويژگـي هـاي نـو و بـديع در نظريـة بريـثويـت، تفكيـك شرمسـاري بازپذيركننـده از شرمساري انگزننده است . نظريـة شرمسـاري بازپذيركننـده بـه فراسـوي نظريـة برچسب زني سنتي كه صرفاً بر انگ زني متمركـز شـده بـود، حركـت مـي كنـد. شرمسـاري بازپذيركننده، پاسخگو بـودن متخلفـان را در قبـال كـنش هـاي انحرافـي مـورد تأكيـد قـرار مي دهد، اما ضمن گذشت و بخشش مي پذيرد كه آنها دوباره به آغـوش خـانواده و جامعـه بازگردند. برعكس، انگزني، متخلفان را نمي بخشد و باعث مي شود كه آنها طرد شده و يا خود را به صورت طرد شده ببینید ( بریث ویت ، 1993 و 1996).
شرمساري بازپذيركننده هنگامي رخ ميدهد كه اعضاي اجتماع با ابراز عدم تأييـد در برابر كجروي واكنش نشان داده و متعاقباً بازگشت خلافكار را به آغوش جامعـه و اجتمـاع بپذيرند . شرمساري بازپذيركننده به عنوان مفهوم محوري نظريـة شرمسـاري بازپذيركننده، به روشي اطلاق ميشود كه شرمآور بودن جـرم را بـدون طـرد عامـل رفتـار تفهيم مي كند . شرمساري بازپذيركننـده بـربازگشـت متخلـف بـه دامـان اجتمـاع تأكيـد مـي گـذارد وپايگـاه بزهكـاري او را پـاك مـي كنـد. بـا ايـن حـال، تعـابير « بازپذيري » و « شرمساري » امر واحدي نيستند، بلكه دو جزء از يك فرايند متوالي هستند كـه از طريق آن، متخلف شرمگين شده و سپس به درون جامعه بـاز مي گـردد .
به عبارت ديگر، شرمساري بازپذيركننده آن نوع شرمساري است كه تـلاش دارد از طريـق زبان و كلام و مراسم بخشودگي يا تشريفات تأييـد هويـت سـالم خلافكـار، او را بـه جمـع شهروندان قانونپـذير و قابـل احتـرام بازگردانـد . وجـه مميـزة شرمسـاري بازپذيركننـده بـا شرمساري انگزننده از حيث شدت و كميت نيست، بلكه بر حسب اين دو شـاخص از هـم تمايز مي يابند:
1 .دورة زماني كوتاه و نه بي پايان، كه با گذشت و بخشش پايان مي يابد .
2. انجام اقداماتي جهت حفظ تعلقات و پيوندهاي دوستي يا احترام در بـازة زمـاني محـدودي كه شرمساري اعمال مي گـردد .
در حـالي كـه طبق نظر بريثويت، مراسم رسوايي به توالي عـدم تأييـد ـ رسـوايي ـ اخـراج ( Disapproval-degradation-exclusion ) راجـع اسـت، مراسم بازپذيري، برتوالي عدمتأييد ـ آبروداري ـ ادخال ( Disapproval-non-degradation-inclusion ) تأكيد و تمركزدارد. يعني مراسم مزبور نخست بر القاي عدم تأييد واقعه تأكيد دارد كه از طريق بازپـذيري در اجتمـاع دنبـال مي شود. همة امـور در چـارچوب پيوسـتاري از احتـرام بـه متخلـف و بـا ايـن فـرض انجـام مي گيرد كه كنشگر ذاتاً شخصي نيكو و قابل احتـرام اسـت. شـرم در خطـوط پيوسـتاري از احترام به خطاكار منتقل مي شود. اصلاح و ترميم در گرو كسب اطمينان از اين مسئله اسـت كه هويت انحرافي ( يكي از هويت هاي چندگانه كنشـگر ) بـه خصـلت منزلتـي مسـلطي كـه ساير هويت ها را به زير نفوذ خود درآورد، تبديل نشده است. كار ارتباطي معطوف به حفظ و تداوم هويت هايي مانند دختـر، دانـش آمـوز، فوتباليسـت خـوب و تـرجيح آنهـا بـر خلـق هويت هاي « مسلطي » مثل بزهكاري است .
در مقابل، شرمساري انگزننده، به خرده فرهنگ هـاي مجرمانـه فريبنـدگي و جـذابيت زيادي مي بخشد؛ چراكه به يك معنا، خرده فرهنگ هايي هسـتند كـه طردكننـدگان را طـرد مي كنند. انگ زني يا داغ ننگ، شرمساري جداكننده اي است كه در جريان آن هيچ تلاش و هيچ نـوع اقـدامي بـراي بخشـودگي خلافكـار يـا تأييـد شخصـيت وي و در نتيجـه تقويـت عضويت او در جمع شهروندان قانون پذير صورت نمي گيرد. انگ زني مي تواند اساساً نوعي شرمساري در غياب بازپذيري تلقي شود. اهميت انگ زني نخست از اين بابت است كه اين نوع واكنش، با خلافكـاران بـه مثابـه افـراد مطـرود برخـورد مـي كنـد و واكـنش دشـمنانه و مجرمانه آنها را بر مي انگيزد. شرمساري انگزننده باعث مي شود خرده فرهنگ هاي مجرمانـه جذاب جلوه كنند؛ چراكه خـرده فرهنـگ هـايي بـه شـمار مـي رونـد كـه ردكننـدگان را رد مـي كننـد ( بریث ویت 1989 ).
در اینجا شخص خلافكار مطرود مي شود و انحراف او فرصت لازم براي تبـديل شـدن بـه منزلـت اصـلي را پيدا مي كند. منزلت اصلي فرد مورد تشويق واقع شده و وادار مي شود خـود را بـا رفتارهـاي مجرمانه پيشين تعريف كند .
هنگامي كه شرمساري انگ زننده، به بهاي اشارات و تشريفات بازپذيركننده كـه نـافي انحراف است، فرصت ظهور و بروز يابد، شخص كجرو هـم بـه سـمت خـرده فرهنـگ هـاي مجرمانه جذب خواهد شد و هم از ديگر عوامل به هم پيوستگي ( خانواده، همسايگان، كليسا و... ) دور خواهد شد. ورود به گروه هاي خرده فرهنگي، الگوهاي نقش مجرمانـه، يـادگيري فنون جرم و فنون خنثي سازي ( يا ديگراشكال حمايت اجتمـاعي ) جـرم را تـدارك ديـده و به ارتكاب جرم جذابيت فوق العاده اي مي بخشد. بنابراين هر چه شرمساري به نوع انگ زننده نزديك بوده واز نوع بازپذيركننده دور باشد و خـرده فرهنـگ هـاي مجرمانـه در جامعـه بـه وفور و دسترس پذير باشد، حاصل كـار نـرخ بـالاي جـرم خواهـد بـود . جـوامعي كـه وجـه مشخصة آنها ميزان بالاي انگ زني است، در مقايسه با جوامعي كه مشخصه آنها شرمسـاري بازپذيركننده است، نـرخ جـرم بـالاتري خواهنـد داشـت .
اين نكته را هم بايد افزود كه انگزني بالا در جامعه، از جملـه عـواملي اسـت كـه بـا خلق جماعت مطرود و فاقد هيچ نوع التزام به همنوايي و بي بهره از عزت نفس، شكل گيـري خرده فرهنگ مجرمانه را در چارچوب جامعة مرسوم تشويق مي كند ـ افراد به فرهنگي بديل و جـايگزين مـي گراينـد تـا برايشـان عـزت نفـس ارمغـان كنـد. از سـوي ديگـر، فرهنـگ اجتماع گرا، كجروان را درون شبكه اي از روابط و اتصالات با جامعه مرسوم تربيت مي كند، و اين سان، از انزوا و طرد وسيع كه ماده خام شكل گيري خرده فرهنـگ هاسـت، جلـوگيري مي كند. جهت ايضاح بيشتر مطلب فوق، دو نوع شرمسـاري بـه مثابـه يـك دوگـانگي معـين عرضه مي شود. در هر جامعه اي در عمل با برخي انحرافات به شيوه هـايي عمـدتاً انـگ زنانـه برخورد مي شـود، در حـالي كـه در جوامـع ديگـر عمـدتاً شرمسـاري بازپذيركننـده اعمـال مي شود. در واقع، يك انحراف واحد، توسط عده اي عموماً به صـورت انـگ زنـي و توسـط عده اي ديگر به صورت بازپذيركننده پاسـخ مـي گيـرد. هـر چـه وزنـة شرمسـاري بـه سـمت انگ زني بيشتر سنگيني كند، فرايندهاي جرم زايي ، با احتمال بيشتري رخ خواهـد داد و هـر چه ترازوي شرمساري به سمت بازپذيركننده ميل كند، فرايندهاي غيررسمي كنترل جرم، بـا احتمال بيشتري براين فرايندهاي جرم زايي غالب خواهند آمد .
شرمساری با قدرت انسجام بخش مجدد
مطالعات جدید در حوزه جرم شناسی مشخص کرده اند که شرمساری فردی می تواند یک انگیزه یا محرک نیرومند باشد به ویژه وقتی که با عمل اجرا شود و یا در حوزه های اجرایی به کار گرفته شود . شرمساری می تواند گونه های فراوانی داشته باشد شرمساری یا انگ زدن می تواند اثر بخش باشد چیزی که باید مدنظر قرار گیرد همان چیزی است که جرم شناس معروف جان بریت ویت شرمساری با قدرت انسجام بخش مجدد می نامید ، یعنی فرآیندی که از طریق آن فرد خطاکار متوجه کار اشتباه خود می شود و اهمیت اجتماعی عمل خود را تشخیص می دهد و سعی در اصلاح آن دارد و دوباره می تواند فعالیت خود را از سر بگیرد .
شرمساری انسجام بخش مانع از عمل اشتباه می شود در حالی که فرد خاطی را به عنوان یک فرد کلا خوب در نظر می گیرد و شرمساری انسجام بخش در قالب یک رابطه مستمر با خطاکار ، نوعی ناخشنودی و نارضایتی است . در موقعیت هایی که وابستگی متقابل بالایی داشته باشد ، شرمساری تاثیرگذاری بیشتری دارد . این کار از طریق افرادی انجام می شود که برای خطاکار اهمیت دارند . در حالی که نوعی رابطه پی در پی را با خطاکار حفظ می کنند و از طرد اجتماعی جلوگیری می کنند . همسو با این دیدگاه ، یافته های تجربی موکد نوعی اثر گذاری نیرومند مجازات های غیر رسمی هستند تا مجازات های قانونی رسمی . مجازات هایی که توسط خانواده و یا توسط سایر گروه ها مانند دوستان ، خویشان و یا جمع دوستانه اعمال می شود ، اثر بیشتری در وقوع تکرار عمل خطاکار دارد .
شرمساری مجدد
شرمساری مجدد به این معنی است که ابراز نارضایتی از جامعه ، که ممکن است از سرزنش خفیف تا مراسم تحقیر را در بر بگیرد، با حرکاتی مبنی بر پذیرش مجدد در جامعه شهروندان قانونمند همراه باشد.
شرمساری مجدد به عنوان یک فلسفه مجازات در ژاپن نهادینه شده است. به هر سه مرجع در سیستم عدالت کیفری در رسیدگی به پرونده ها اختیارات گسترده داده می شود.
نمونهای از شرمسازی مجدد را میتوان در پرونده ایالات متحده علیه جمنترا یافت ، که در آن یک دزد پست الکترونیکی 24 ساله، از جمله موارد دیگر، به پوشیدن یک تابلوی ساندویچ محکوم شد که در آن نوشته شده بود: «من نامهها را دزدیدم؛ این متعلق به من است. مجازات» در حالی که بیرون از یک مرکز پستی سانفرانسیسکو ایستاده بود.
شرمساری مجدد در مورد قدرت مثبت روابط انسانی برای مقابله با تخلفات و انواع دیگر رفتارهایی است که زندگی هماهنگ جامعه را به خطر می اندازد . ... اینها مکملهای مکمل هستند، اما نباید با هم ترکیب شوند تا یک مفهوم واحد از « شرمآوری ترمیمی » را تشکیل دهند.
شرح تئوری شرمساری مجدد یک نظریه نسبتاً جدید به خودی خود است. این اولین بار در سال 1989 توسط جان بریتویت به عنوان جایگزینی برای نظریه برچسب زدن ایجاد شد.
نقدهای شرمنده سازی بر راهبردهای کنترل جرم در جوامع فردگرا
نظريه شرمساري بازپذيركننده اشاره به رويكردي در باب كنترل اجتمـاعي اسـت كـه در تقابل با راهبردهاي كنترل اجتماعي غربي است. راهبردهاي كنترل اجتمـاعي غربـي، بـر مجازات و كنترل رسمي تأكيد وافري دارند و عمدتاً بريك دولت مقتـدر و غيرشخصـي و بر مجريان حرفهاي قانون اتكا دارند. اما مفهوم و نظريه شرمسـاري بازپذيركننـده، بـه بيـنش جديدي در شناسايي متخلفان و جرم اشاره دارد. در شرمساري بازپذيركننده، به طور ضمني سه نوع نقد بر راهبردهاي كنترل جـرم در جوامـع فردگـرا از جملـه آمريكـا وارد اسـت كـه عبارتنـد از: انتقـادات معطـوف بـه سـطح فـردي، سـطح سـازماني و سـطح جامعه اي .
در سطح فردي، فقدان تعهد، به همپيوستگي و كمك متقابل در ميان سـاكنان اجتمـاع سبب مي شود اعضاي اجتماع و بـهويـژه شـهروندان ضـعيف، در برابـر مسـائل و اختلافـات برخاسته از تعاملات با همسـايه هـا آسـيبپـذير باشـند. طبـق نظـر بريـثويـت، ايـدئولوژي فردگرايي و حاكميت قانون، اقدامات كنترل اجتماعي را كه مشوق مداخله گرايي دولتـي و تضعيف كنندة اقدامات فردي اسـت، تسـهيل كـرده اسـت . در جوامـع فردگـرا، ايـدئولوژي دولت حداقلي مولد واقعيت اجتماعي دولت حداكثري بوده است. به دليل كاهش تعـاملات چهره به چهره در بين همسايه ها، توبيخ دوستان و گروه هاي ميانجي نظيرمدارس، كليسـاها، اتحاديه هاي تجاري و انجمن هاي صنعتي، تأثير چنداني به همراه ندارند. دولـت پاسـخگوي افزايش پنداري در جرم است و تنها راه آن نيز طرد و حذف هر چـه بيشـترمـردم و اعطـ اي قدرت بيشتر به عاملان پليسي است. در حضور يك دولت مقتدر، چه بسا افراد از مراقبت و توجه به نيازمندان و مستمندان اجتماع خود دست بكشند. چه بسا مردم علاقة خـود را بـراي كمك و دخالت مستقيم در حل وفصل مشكلات ومسائل محلي، خواه متأثراز آنها باشـند و خواه نباشند، از دست بدهند. به اين ترتيب، به جهت نيـاز بـه همكـاري داوطلبانـه در بـين افراد بر مبناي محلي، دولت افرادي را به اين كارها مي گمارد كـه سـبب وابسـتگي بـيش از پيش آنها به دولت مي شود. در نتيجه، رفتار تعاوني و مشاركت آميزبه تدريج افول مـي كنـد و اجتماع تضعيف مي گردد.
نقد دوم معطوف به سطح سازماني است. در غرب، عدم همكاري در بين آژانس هـاي گوناگون كنترل اجتماعي و در داخـل اجتمـاع، مـانع از تـلاش هـا و اقـدامات كنتـرل جـرم مي شود. تاريخ اخير پليس در آمريكا نشان مي دهد كـه حتـي پيشـرفته تـرين دپارتمـان هـاي پليسي از حيث فني هم نمي توانند بدون همكاري اجتماع، عملكرد مناسبي داشـته باشـند. بـا اين حال، به سبب سـنت قدرتمنـد حاكميـت قـانون ، نهادهـاي غربـي بـه صـورت تـاريخي مستقلتر و تمايزيافتهتر شده اند. براي مثال، در نظام عدالت كيفري، پليس، داديار و قضات، به جاي داشتن حس مشترك حرفه گرايي، به گونهاي عمل مي كنند كه گويي به گروه هـاي متمايزي تعلق دارند و مداوم يكديگر را به خاطر ناكـارايي و نارسـايي هـاي نظـام نكـوهش مي كنند. براين اساس، راهبردهاي كنترل جرم به احتمال زيـاد، نـه بـازپروري و بازپـذيري، بلكه متمركز، رسمي و با تأكيد برمجازات خواهد بود .
سومين نقد وارد بر راهبردهاي كنتـرل اجتمـاعي سـنتي، معطـوف بـه سـطح جامعـه اي است. طبق بيان بريثويت، اهمال و سهل انگـاري زيـادي نسـبت بـه رفتارهـاي انحرافـي در غرب وجود دارد. اهمال و سهل انگاري نيز به احتمال زياد با نرخ بـالاي جـرم ارتبـاط دارد. بريثويت عمل اهمالكاري و سهلانگاري پيشنهادي توسط نظرية شـموليت را بـه شـدت رد مي كند.
نظرية شموليت به گفتـة وي، طرفـدار چيـزي بـيش از اهمـال كـاري و پـذيرش متخلفان از سوي اجتماع نيست. وي همراه با كوهن، خاطر نشان مي سازد كـه جذبـة نظريـة شموليت، تأكيد آن بر سازش، همكاري و عادي سازي اسـت. بـا ايـن حـال، طبـق اسـتدلال آنها، بدون محاكمه و توبيخ رفتار ناصحيح، نظرية شموليت نمـي توانـد هـيچ راهحلـي بـراي جرائم خياباني ارائه دهد.
نظرية شرمساري بازپذيركننـده در واقـع طرفـدار اخلاقـي كـردن نيرومند گناه، خطاكاري و مسئوليت پذيري است. فضاي اخلاقي كردن بايد به گونه اي باشد كه متهم در موقعيتي قرار بگيرد كه تلاش كنـد بـه اجتمـاع، بـي گنـاهي خـود را بقبولانـد و اجتماع را متقاعد سـازد كـه انحـراف او بـي ضـرر و لـذا قابـل عفـو و چشـم پوشـي اسـت و بدينسان، ابراز پشيماني كرده ودر پي جبران آسيب و زيان وارده براجتماع برآيد. بنابراين نظرية شرمساري بازپذيركننده دلالت براين دارد كه ما به جاي اهمال كاري و موافقت، بايد سختگير و موافق باشيم .
در نتيجه، جوامع با جرم پـايين، جـوامعي هسـتند كـه در آنجا تساهل و سهل انگاري مشاهدات محدود است و اجتماعـات تـرجيح مـي دهنـد مسـائل مربوط به جرم را به جاي ارجاع به مراجع حرفهاي، خـود حـل و فصـل كننـد .
عدالت ترمیمی
تئوری شرمساری مجدد پیش بینی می کند که فرآیندهای عدالت ترمیمی مؤثرتر از محاکمه های جنایی در کاهش جرم و جنایت خواهد بود زیرا با قرار دادن مشکل به جای شخص در مرکز، محکومیت مستقیم توسط شخصی که به او احترام نمی گذارید (مانند قاضی، پلیس) اجتناب می شود.
در رابطه با پیشینۀ عدالت ترمیمی، دو دیدگاه کلّی وجود دارد. برخی از محقّقان، تاریخچۀ عدالت ترمیمی را به قدمت تاریخ زندگی بشر می دانند. براي نمونه، جان برایث ویت ، عدالت ترمیمی را به عنوان الگوي برجستۀ عدالت جنایی در سراسر تاریخ بشر و براي همۀ مردم جهان مطرح می نماید ( بریث ویت، 1385 ، صص 528 ). استدلال این دسته از محقّقان این است که در طول تاریخ زندگی بشر سنّتهاي ترمیمی اجراء می شدند و حلّ و فصل اختلاف از طریق برنامه هاي قومی و قبیله اي که منتهی به سازش و مصالحه می گردید، انجام می شد . در همین رابطه، المار ویت کمپ ( Elmar Weitekamp ) مدعی است که خونخواهی به ندرت در میان جوامع اسکیمویی حتّی در موارد قتل عمد صورت می گرفت و این موضوع ناشی از قابلیت این جوامع براي حلّ و فصل اختلافات بود. به نظر ایشان ابداع عبارت « ترمیم و جبران » توسط آلبرت اگلاش ( Albert Eglash ) مطابق با عرفها و سنّتهاي جوامع اسکیمویی بود. ایشان تاریخچۀ عدالت ترمیمی را از زمان تشکیل اجتماعات انسانی قلمداد می نماید (Weitekamp, 1991).
نظرية شرمساري بازپذيركننده بريثويت، بسط طبيعي عدالت ترميمي بوده است . هر چند نظرية شرمساري بازپذيركننده معادل عدالت ترميمي نيست، به مثابه تبييني مفيد و سودمند از فرايندهاي موجود در چارچوب الگوي عـدالت و راهنمـاي بسـط و گسـترش نشسـت هـاي عدالت ترميمي، سودمند و راه گشاست .
مطـابق نظـر گون روبينسون و جانا شپلند ( Gwen Robinson and Joanna Shepland ) ، نظرية شرمسـاري بازپذيركننـده، بهتـرين و گويـاترين تـلاش پژوهشگران براي تبيين آثار عدالت ترميمي است . برنامه هاي عدالت ترميمي نه تنها جرم را تخطي از قوانين كيفري يا تجاوز به اقتـدار حاكميـت تلقـي مـي كننـد، بلكـه به مثابه رخدادي نيز به شمار ميآورند كه پيوندهاي بين شخصي را با قطـع روابـط متخلـف، قرباني و اجتمـاع مـي گسـلد .
از نظـر بريثويـت، عـدالت ترميمـي بـا اصلاح وترميم قربانيـان، متخلفـان واجتماعـات سـروكار دارد . عدالت ترميمي در شكل ايده آل، شامل تعامل و برخورد سـالم و احتـرام آميـز ميـان طـرفين دعواست؛ طوري كه دربارة جرم و آثار آن رايزني كرده و به اتفاق هـم بـر سـر روشهـاي جبران آسيب، حدود و امكانات و پيشگيري از آسيب هاي بعدي به توافق برسند .
در برنامـه عـدالت ترميمـي نوعـاً چهـار گـام اصـلي وجـود دارد: مواجهه ( Encounters ) ، جبـران ( Amends ) ، بازپـذيري ( Reintegration ) و ادخـال ( Inclusion ) .
عناصـر و مؤلفـه هـاي عدالت ترميمي، بازتاب تأكيد مزبور بر شرمساري بازپذيركننده از طريق تقويت مصـالحه و بخشش بين شخص متخلف، قرباني و اجتماع است .
عدالت ترميمي اصطلاحي است كه طيفي از برنامـه هـا و فعاليـت هـا را كـه بـديلي در برابـر رويكردهاي رسمي است، زير چتر واحدي جمع كرده است . طي قرون متمادي مذاكره، ميـانجيگـري، توافـق ومصـالحه در شـمول فراينـدهاي حـل اخـتلاف در جوامع اروپايي و آسيايي بوده است. بوميان آمريكاي شمالي از ديربـاز نـوعي از مشـاركت اجتماع در فرايند قضاوت داشتهاند كه امروزه حاميان و طرفـداران عـدالت ترميمـي آنهـا را دنبال مي كنند. پذيرش اين برنامه هـا، رويـش رويكـرد انسـاني تـري را در مواجهـه بـا افـراد گرفتار در دام نظام عدالت وعيد مي دهد. برنامه هاي « عدالت ترميمـي » در ايـالات متحـده و ساير جوامع، دقيقـاً بازتـاب تـذكار بريـث ويـت بـراي همـراه سـاختن شرمسـاري بـا عنصـر بازپذيركنندگي بوده است .
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .