نظریه جرم شناسی هویت پذیری افتراقی دانیل گلیزر
يادگيري اجتماعي ساترلند كه معتقد است از طريق يادگيري و تعامل با ديگران صورت مي گيرد. تعداد تماس هاي انحرافي فرد بيشتر از تماس هاي غير انحرافي است. كج رفتاري يادگرفتني در حلقه درون گروهي رخ مي دهد در تعامل با ديگران است . در مقابل اين نگاه گليزر هويت پذيري افتراقي را مطرح كرد يعني جداي از يادگيري كه صرفا داراي ماهيت مكانيكي است و انسان را بي اراده تصور كرده است بايد هويت را هم بگيرند و در همين زمينه برگس تقويت افتراقي را طرح كرد يعني بستگي به تشويق و مجازات دارد يعني تشويق موجب ادامه رفتار خاص و تنبيه باعث توقف آن مي شود.
دانیل گلیزر (Daniel Glaser-1956) در نظریه هویت پذیری افتراقی ( Differential identification theory ) که در نظر دارد مدل ساترلند را تکمیل نماید ، بر این ادعا است که نظریه ساترلند رویکردی ماشین انگارانه به کج رفتاران دارد و چنین می پندارد که تعامل با کج رفتاران، شخص را به طور مکانیکی درگیر امور کجرفتارانه می کند. در حالی که با این کار قابلیت های تصمیم سازی و پذیرش نقش فرد نادیده گرفته شده است. گلیزر در تلاش برای اصلاح این تصویر ماشین انگارانه از کجرفتاران اظهار می کند که تعامل با کجرفتاران به خودی خود ضرری ندارد؛ مگر اینکه به حدی برسد که فرد خود را با کجرفتاران یکی بداند و از آنها هویت بگیرد (گليزر، 1956).
بنابراين به نظر مي رسد که گليزر از نشست و برخاست افراد با منحرفان در جهان واقع يا در کتابها و فيلمها، درصورتي که از آنها هويت نپذيرد و با آنها همانند الگو و قهرمان خود برخورد نکند، هراسي ندارد، چون پيوند افتراقي را منحرف ساز نمي داند و علت اصلي انحراف را دخالت متغير سوم؛ يعني هويت پذيري از منحرفان يا هويت پذيري افتراقي مي داند (صدیق سروستانی، 1389: 50 - 49).
دانیل گلیزر بر این نظر است که تعامل و ارتباط با کجرفتاران به خودی خود ضرر ندارد مگر اینکه به حدی برسد که فرد خود را باکجرفتاران یکی بداند و از آن هویت بگیرد. علت اصل کجرفتاری را دخالت متغیر سوم یعنی هویت پذیری از کجرفتاران یا هویت پذیری افتراقی می داند.
داﻧﯿﻞ ﮔﻠﯿﺰر ﺑﺎ ﻣﻄﺮح ﮐﺮدن ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻫﻮﯾﺖ ﭘﺬﯾﺮي اﻓﺘﺮاﻗﯽ ، ﺑﯿﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻓﺮد ﺑﺎ ﺑﺰﻫﮑﺎران و ﺑﻪ دﻧﺒﺎل آن ﯾﮑﯽ داﻧﺴﺘﻦ ﺧﻮد ﺑﺎ آﻧﻬﺎ، ﻣﯿﺰان ﻫﻮﯾﺖ ﭘﺬﯾﺮي ﻓﺮد ﭼﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ واﻗﻌﯽ و ﭼﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺧﯿﺎﻟﯽ را ﻣﻌﻠﻮم ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ اﺧﺬ و اﻗﺘﺒﺎس ارزش ها ﺷﺨﺺ را ﻣﺴﺘﻌﺪ اﻧﺠﺎم رﻓﺘﺎر ﺑﺰﻫﮑﺎراﻧﻪ ﯾﺎ ﻗﺎﻧﻮن ﺷﮑﻨﯽ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ( ﺑﺮاون و ﻫﻤﮑﺎران، 2013).
ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺳﺪ ﮐﻪ ﮔﻠﯿﺰر از ﺗﻌﺎﻣﻞ اﻓﺮاد ﺑﺎ ﮐﺞ رﻓﺘﺎران در ﺟﻬﺎن واﻗﻊ ﯾﺎ در ﮐﺘﺎب ﻫﺎ و ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎ، در ﺻﻮرﺗﯽ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ از آﻧﻬﺎ ﻫﻮﯾﺖ ﻧﭙﺬﯾﺮد و ﺑﺎ آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﻟﮕﻮ و ﻗﻬﺮﻣﺎن ﺑﺮﺧﻮرد ﻧﮑﻨﺪ، ﻫﺮاﺳﯽ ﻧﺪارد، ﭼﻮن ﭘﯿﻮﻧﺪ اﻓﺘﺮاﻗﯽ را ﺷﮑﻞ دﻫﻨﺪه ی کج رﻓﺘﺎري ﻧﻤﯽ داﻧﺪ و ﻋﻠﺖ اﺻﻠﯽ ﮐﺞ رﻓﺘﺎري را ﻫﻮﯾﺖ ﭘﺬﯾﺮي از ﮐﺞ رﻓﺘﺎران ﯾﺎ ﻫﻮﯾﺖ ﭘﺬﯾﺮي اﻓﺘﺮاﻗﯽ ﻗﻠﻤﺪاد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ( ﺻﺪﯾﻖ ﺳﺮوﺳﺘﺎﻧﯽ، 1390).
دانیل گلیزر در نظریه « هویت پـذیری افتراقـی » معتقـد است که تعامل با کج رفتاران واقعی و مجازی به خودی خود ضرری نـدارد ، مگـر اینکـه بـه حـدی برسد که فرد خود را با کج رفتاران یکی بداند و از آنها هویت بگیرد. در نظریه « تقویت افتراقی » بـراساس نظریه تقویت در روان شناسی می گویند ادامه یا توقف هر نوع رفتاری ، بستگی بـه تشـویق یـا مجازات دارد ؛ یعنی تشویق موجب ادامه رفتاری خاص و مجازات باع توقف آن خواهـد شـد و در واقع ، « تقویت » علت اصلی کج رفتاری است .