جرم شناسی رشدمدار ( جرم شناسی روند زندگی )

برخلاف روانشناسی رشد، که داراي پیشینه اي طولانی بوده و همواره در عرصه پژوهش هاي روان شناسانه یا رشته هاي مرتبط حضور داشته است، این گرایش از جرم شناسی، ضمن گشودن فصل جدیدي در مطالعات جرم- شناسانه، با تکیه بر چشم اندازي رشدنگر، به مطالعه تغییرات فردي و گذرا در جریان مراحل گوناگون حیات انسآن ها میپردازد.درحالی که بیشتر نظریات جرم شناسانه همواره با تأکید صرف بر مؤلفه هاي زیست شناسانه، روانشناسانه و جامعه شناسانه، به چاره جویی براي مقابله با پدیده بزهکاري پرداخته اند. نتایج حاصل از پژوهش ها و مشاهدات رشد مدارانه، در نهایت، منجر به کمک به تشخیص و مطالعه متغیرهایی می گردد که بطور مستقیم یا غیرمستقیم، بر تغییر رفتار در فرآیند تغییر سن، و بویژه شکل گیري رفتار منحرفانه و مجرمانه مؤثرند (1.p, 2007, Stewart).

علاوه بر این، رهیافت هاي رشدنگر، تنها ناظر بر فرآیند شکلگیري جرم نمی باشد و قابلیت هاي خود را در زمینه پیشگیري از وقوع جرم و مبارزه با بازگشت به بزهکاري نیز به کار گرفته اند که حاصل آن پدیداري « پیشگیري رشدمدار » است.

جرم شناسی رشدمدار که هسته اصلی آن مطالعه جرم در ارتباط با روند زندگی است، به تشریح چگونگی تأثیرپذیري الگو و ماهیت بزهکاري از « سن » اختصاص دارد. در واقع، هسته اصلی جستارهاي این گرایش از جرم شناسی، مطالعه تغییرات « درون فردي » در ارتباط با بزهکاري، در ادوار گوناگون زندگی است و نظریه پردازيهاي انجام شده در این حوزه، منجر به شناخت ارتباط قطعی وروشن میان ادوار مختلف زندگی، چگونگی، فراوانی و انواع جرایم، گردیده است ( 2007 , Newburn ) . در حقیقت، رابطه سن و جرم موضوع اصلی مطالعه جرم شناسی رشد مدار می باشد.

جرم شناسی رشدنگر، براي اولین بار، انسان را به لحاظ ارتباط ادوار مختلف زندگی با الگوها و فراوانی بزهکاري، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.بدین ترتیب، با رواج نظریههایی که حالات و شرایط دورههاي مختلف زندگی انسان را محور توصیف و تبیین ابعاد مختلف پدیده بزهکاري تلقی مینمودند، فصل تازه اي از دانش جرم شناسی آغاز گردید که ضمن توجه ویژه به کودکان و نوجوانان، در پی اثبات شکلگیري جرم در متن روند سنّی انسان بود. بستري که در آن، عوامل ارتکاب جرم، ممکن است در سنین مختلف، تأثیرات متفاوتی داشته و با توجه بهرده سنی مورد نظر، منجر به بازخوردهاي مجرمانه گوناگون گردند( 2011، Casey).

البته مسأله سن و تأثیر آن در روند ارتکاب جرم قبل از جرم شناسی رشد نگر نیز توسط برخی نظریه پردازان مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال، کتله، دانشمند بلژیکی و بنیانگزار آمار جنایی در سال 1831 ،یعنی 45 سال قبل از انتشار کتاب انسان جنایتکار لومبروزو، مقاله اي علمی با نام « تحقیقات درباره گرایش به جنایات در سنین مختلف » به رشته تحریر درآورد و در آن به بررسی رابطه سن با بزهکاري پرداخت. کتله در مقاله خود، سن را داراي آثار شگرف مستقیم و غیرمستقیم در ابعاد مختلف بزهکاري، اعم از نرخ جرم یا فراوانی و شکل جرائم ارتکابی میداند (کی نیا، 1388 ،ص14).

مهم ترین مباحث حوزه رشدنگر در زمینه جرم شناسی، در اواسط سالهاي 1980 مطرح شدند. مانند بسیاري از موضوعات رشته هاي گوناگون علمی، یافتن ریشههاي دقیق اندیشه هاي رشدنگر در ارتباط با پدیده بزهکاري، دشوار است و منابع مختلف، به کارهاي گوناگونی، به عنوان پیشگامان این رشته، اشاره نموده اند. اما مسلماً قبل از دهه 1980 ،کارهاي تأثیرگذاري در این زمینه انجام شده بود که به خاستگاهی براي طرح و پیگیري این دیدگاهها تبدیل گردید. پژوهش هاي انجام شده در دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد، توسط جرم شناسان آمریکایی، شلدون و الینورگلوك در سالهاي 1950 و 1968 ،و پیگیري هاي بعدي آن، از جمله اولین و مهم ترین فعالیتهاي جرم شناسانه رشدمدار محسوب میگردند.آمار مورد استفاده در این تحقیق که « تحلیل بزهکاري نوجوانان » نام داشت، از یک پژوهش سه مرحله اي در مورد رفتار مجرمانه نوجوانان و بزرگسالان اخذ شد که از سال 1940 آغاز گشته بود. طرح تحقیق در بردارنده پانصد نمونه بزهکار مذکر بین ده تا هفده سال و پانصد نمونه غیر بزهکار مذکر بین ده تا هفده سال در بوستون بود که به لحاظ سن، نژاد و قومیت، بهره هوشی و سکونت در منطقه کم درآمد بوستون، کاملاً مطابقت داشتند. در سه مقطع زمانی، چهارده، بیست وپنج، و سی و دو سالگی، آمارهاي جامعی در مورد این یک هزارپسر بچه جمع آوري شد. در فاصله سالهاي 1978 تا 1993 ،داده هاي طولی حاصل تلاش سخت این دو جرم شناس، توسط رابرت جی سامپسون و جان لوب، بازسازي، تکمیل و تجزیه و تحلیل گشت و در قالب یکی از مهم ترین نظریات رشد مدار، به منبعی غنی و معتبر، در این زمینه تبدیل گردید که به لحاظ تنوع و وسعت اطلاعات و مطالب ارائه شده، مانند مصاحبه هاي انجام شده با معلمان، همسایگان و کارکنان، ارزیابی هاي روان شناسانه و فیزیکی دقیق، بررسی هاي دنباله دار سوابق مرکب از عوامل چندگانه و...، به یکی از آثار تکرار نشدنی جرم شناسانه در این حوزه تبدیل شد .(Sampson, Laub, 2006, 12)

پژوهش انجام شده توسط ولف گانگ، فیگلیو و سلین در سال 1972 نیز از اولین و مهم ترین کارهاي انجام شده در این زمینه محسوب میگردد.تحقیق مذکور، به تجزیه و تحلیل شکل گیري بزهکاري تا هفده سالگی، در میان گروه نمونهاي در حدود ده هزار پسر در فیلادلفیا در سال 1945 اختصاص دارد.بر اساس یافتههاي آنان، بیش از نیمی از جرائم ارتکابی توسط گروه مورد نظر، تنها به تعداد کمی از آن ها قابل انتساب است.به عبارت دیگر، 6 درصد از افراد گروه نمونه، مرتکب 52 درصد جرائم ارتکابی توسط کل جمعیت آن شده اند. یافته مذکور، توجه پژوهشگران و سیاستمداران را به تلاش در جهت شناسایی پیشاپیش زیرگروه هاي بزهکار بیش فعال، و قرار دادن اعضاء آن ها در معرض سیاست هاي تغییر جهت رشد بزهکارانه از طریق بازپروري یا زندان، جلب نمود (54. p., cit.op, Nieuwebberta, Blokland ).

به نظر برخی از پژوهشگران، پیشینه توجه به مؤلفه هاي رشدمدار در فرآیند بزهکاري، به قبل از مطالعات فوق بازمی گردد. یکی از مطرح ترین دیدگاههاي جرم شناختی در این زمینه، مکتب شیکاگو است. به عنوان مثال، رویکرد تاریخچه زندگی که مورد تأکید و استفاده این مکتب قرار داشته، یکی از مصادیق بارز وجود رهیافت هاي رشدنگر با تکیه بر روند زندگی، در آموزه هاي جرم شناسانه سنتی است. روبرت پارك، یکی از پایه گذاران مکتب شیکاگو، دانشجویان خودرا براي ثبت شرح زندگی شهروندان، به خیابان ها میفرستاد. بسیاري از مطالعات کیفی انجام شده توسط دانشجویان گروه جامعه شناسی دانشگاه شیکاگو، مانند شاو، رولر و ساترلند، تحت عنوان «سارق حرفه اي»، در حال حاضر، در زمره آثار جرم شناسانه کلاسیک قرار دارند (Ibid).

پژوهش مذکور، که بر مبناي اظهارات و خاطرات یک سارق حرفه اي، به نام چیک کانوِل، همراه با توضیحات و تحلیلهاي کارشناسانه ادوین ساترلند، در قالب یک کتاب منتشر گردید، به عنوان یک اثر مستند جامعه شناسانه، از مرزهاي تشریح چگونگی تکوین و توسعه الگوهاي بزهکاري فراتر رفته و به ترسیم تصویري بی پرده از جامعه زیرزمینی سازمان یافته سارقین می پردازد. او در این کتاب، توضیح میدهد که چگونه دزدي، بقاء و موفقیت در جامعه مذکور را فراگرفته و سرانجام با پرداخت دین خود به جامعه، خود را براي تبدیل شدن به شهروندي کامل و مفید، آماده ساخته است. این کتاب، دربردارنده حقایق مرتبط با زندگی خصوصی و عادات حرفه اي جیب برها، دزدان مغازه و سایر افراد خلافکار بوده و حالات و موقعیتهاي روانشناختی و جامعه شناختی مهم و ضروري در شکلگیري و تقویت بزهکاري حرفهاي را به دقت مورد بررسی قرار داده است. در یک نگاه کلی، علی رغم تفاوتهاي روش شناختی موجود در پژوهش هاي فوق، فصل مشترك تمامی آن ها، توجه به فرآیندها و پویایی تغییرات درون فردي در رفتار مجرمانه، در روند زندگی است (10.p, 1988, Sutherland).

ویژگی مشخص کننده جرم شناسی رشدمدار، تمرکز بر بزهکاري، در ارتباط با تغییراتی است که در طول زمان، در افراد و شرایط زندگی شان ایجاد میشود. دوران کودکی و نوجوانی، کانونی ترین موضوعات جرم شناسی رشد مدار بوده و بیشترین حجم پژوهش ها در عمل، به آن ها اختصاص یافته اند. مهم ترین مسائل مورد توجه جرم شناسان رشدمدار عبارتند از استمرار و تغییر در رفتار، در طی روند زندگی که از جمله مصادیق آن ها میتوان به شروع و خاتمه بزهکاري، حرفه مجرمانه و الگوهاي بزهکاري در طول زمان اشاره نمود.

این گرایش از جرم شناسی با بهره گیري از دستآوردهاي مکاتب و نظریات مختلف، قادر به ارائه کاربردي ترین راهکارها براي مبارزه با بزهکاري و پیشگیري از آن در تمامی طول زندگی، از کودکی تا پایان بزرگسالی می باشد. رویکردهاي اصلی در این زمینه عبارتند از ایجاد مبنایی قوي براي شناخت بزهکاران جوان، مداخلات زودرس قبل از قرار گرفتن در اولین فرصتهاي ارتکاب و چگونگی عملکرد نظام عدالت کیفري و ارائه کنندگان خدمات اجتماعی در این زمینه براي یاري رساندن به این گروه سنی، قبل از حاضر شدن در دادگاه.

حرفه هاي مجرمانه و ارتباط میان سن و جرم

یکی از پیامدها و دستآوردهاي هر دیدگاه نظري، موضوعات و اصطلاحاتی است که در کنار و به تبع آن مطرح شده و فصل جدیدي از مباحث و استدلال هاي علمی را می گشاید. جرم شناسی رشدمدار نیز در اواسط دهه 1980 با محوریت ارتباط میان سن و جرم مطرح گردید. اما با باز شدن بحث و گسترش دامنه آن، منجر به پدیداري موضوعات دیگري شد که از جمله مهم ترین آنان، مسأله ي « حرفه هاي مجرمانه » بود. دلیل طرح این موضوع، ارتباط تنگاتنگ آن با توسعه و پیشرفت ارتکاب جرم در طول زمان،و استدلال هاي تند و برنده مرتبط با نوع پژوهش مورد نیاز، به منظور آزمودن نظریه هاي جرم شناسی می باشد.

ترسیم تاریخچه جرم شناسی رشدمدار، به تحقیقاتی اشاره شد که اطلاعات حاصل از آن ها، مبناي شکل گیري این رشته تلقی می شوند. پژوهش انجام شده در فیلادلفیا در سال 1958 ، به این نتیجه منجر شده بود که شش درصد از کودکان گروه مورد آزمایش، مرتکب اکثر اعمال مجرمانه گروه، یعنی 52 درصد آن می باشند. نتایجی از این دست، منجر به شکل گیري این ایده شده که همواره گروه کوچکی از مجرمین حرفه اي فعال وجود دارند که مسئول حجم بسیار وسیعی از جرائم ارتکابی در یک جامعه می باشند .

در اولین نگاه، به نظر می رسد دو اصطلاح « مجرمان حرفه اي » و « حرفه هاي مجرمانه » تفاوت چندانی ندارند. اما با کمی دقت مشخص می شود که منظور از یک مجرم حرفه اي، یک بزهکار همیشگی است که در یک مدت زمان طولانی مرتکب جرائم بسیاري می گردد. هنگامی که از حرفه مجرمانه صحبت به میان می آید، به معنی این است که ارتکاب فعالیت هاي منحرفانه و مجرمانه از نقاط خاصی از زندگی فرد آغاز شده و براي مدت معینی ادامه یافته و پایان می پذیرد. همانگونه که مشاهده می شود، اصطلاح حرفه مجرمانه متضمن هیچگونه اطلاعاتی در مورد فراوانی یا میزان خطرناك بودن اعمال ارتکابی یک مجرم ارائه نمی نماید. بدین ترتیب، می توان گفت که بسیاري از مردم ممکن است حرفه هاي مجرمانه کوتاه مدت و بی اهمیت داشته باشند. یعنی مرتکب یک یا دو جرم کوچک و ناچیز شده و سپس متوقف شوند.از جمله دستاوردهاي پژوهش هاي مذکور، می توان به ارائۀ اصطلاحات و تعاریف مرتبط با رفتارهاي بزهکارانه مؤثر در شکل گیري حرفه هاي مجرمانه و مجموعه شرایط تحقق آن ها اشاره نمود.

تحقیق مذکور، دربردارنده نوع جدیدي از نگرش به موضوع و گستره واژگان تخصصی و کاربردي نوینی بود که دستاوردهاي حاصل از آن، دیدگاه سنتی ارتباط میان سن و جرم را متحول نمود ( ولد، برنارد، جفري، 1388 ،ص288 ). بدین معنی که با مشاهده رابطه موجود میان سن و جرائم ارتکابی مشخص می گردد که برخی از حرفه هاي مجرمانه زود پایان می پذیرند در حالیکه برخی از مجرمان، که طبق معیارهاي فوق، مجرم حرفه اي نامیده می شوند، همیشه دست اندرکار ارتکاب جرم هستند. بنابراین، مدل هاي متفاوت مجرمیت، نیازمند برنامه ریزي هاي متفاوت به منظور پیش بینی و مقابله با آن ها می باشند (همان، ص289).

نظریه رده سنی کنترل اجتماعی سامپسون و لوب

نظریه درجه بندی سنی/نقاط عطف ( Age-Graded Theory ) توسط سامپسون و لُب ( Sampson & Laubs ) ارایه شده است. این دانشمندان دریافتند که ثبات رفتار بزهکارانه می تواند توسط حوادثی که بعداً در زندگی رخ می دهد تحت تأثیر قرار گیرد. آنها با نظر گاتفریدسون و هیرشی مبنی بر اینکه کنترل های اجتماعی رسمی و غیر رسمی، بزهکاری را محدود می کند و آغاز جرم از ابتدای زندگی شروع شده و در خط سیر زندگی استمرار می یابد موافق هستند؛ اما با این اعتقاد که به محض آغاز این خط سیر هیچ چیز نمی تواند مانع پیشرفت آن شود مخالفند.

سامپسون ( Robert J. Sampson ) و لُب ( John Laub ) ، داده های آماری گلوک که بیش از 40 سال قبل جمع آوری شده بود را این بار توسط رایانه مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند و شواهدی به دست آوردند که دیدگاه خط سیر زندگی را مورد حمایت قرار داد. آنها دریافتند کودکانی که وارد در حرفه های مجرمانه هستند کسانی می باشند که در خانه و مدرسه در رنج و مشقت قرار دارند و با دوستان منحرف ارتباط دارند. آن دو پی بردند نوجوانانی که در خطر افتادن در ورطه بزهکاری هستند می توانند بهنجار، معمولی و متداول زندگی کنند؛ به شرطی که بتوانند شغلی خوب بیابند یا به حرفه های موفقیت آمیز دست یابند. موفقیت آنها ممکن است بستگی به شانس داشته باشد و چه بسا احتمال دارد با کارگرانی که می خواهند با وجود سوابقشان شانسی به آنها بدهند، درگیر شوند.

به زعم سامپسون و لُب، وقتی که این نوجوانان بالغ شوند، حتی آنها که مشکلات زیادی با قانون دارند قادر به دست کشیدن از جرم هستند مشروط بر اینکه بتوانند به یک همسر که از آنها حمایت و پشتیبانی کند وابسته شوند. این محققان پی بردند که ایجاد هنجارهای اجتماعی و تقویت الزام های اجتماعی احتمال انحراف طولانی مدت را کاهش می دهد. این یافته حاکی از آن است که حوادثی که در اواخر نوجوانی و بزرگسالی رخ می دهد در واقع اثر مستقیم بزرگسالی و حرفه های مجرمانه را انجام می دهد. حوادث زندگی می توانند هم به پایان بخشیدن و هم به تداوم فعالیت های مجرمانه کمک کنند. مثلاً دستگیری و مجازات بزهکار ممکن است اثر مستقیم ناچیزی در بزهکاری آینده وی داشته باشد. اما می تواند به ادامه فعالیت های مجرمانه کمک کند؛ زیرا احتمال استخدام و ثبات شغلی یعنی دو عاملی که به طور مستقیم به جرم مربوط می شوند را کاهش می دهد. این نظریه با سؤالاتی مواجه شده که نیاز به پاسخ گویی دارد. از جمله اینکه: «چرا عده ای از بچه ها تغییر می یابند در حالی که عده دیگر هم چنان پافشاری می کنند؟» و یا این سؤال که: «چرا عده ای از افراد وارد ازدواج های مستحکمی می شوند در حالی که افراد دیگر این کار را نمی کنند؟» .

نظریه درجه بندی سنی رابرت جی سامپسون و جان اچ لاوب یا نظریه نقاط عطف تغییر در بار جرم افراد را به عنوان تابعی از رویدادهای بیوگرافی توصیف می کند. برای این منظور، آنها از نقاط عطف استفاده می کنند که می تواند رفتار مجرمانه را تقویت، تضعیف یا قطع کند.

سامپسون و لاوب در سال 1993 با تئوری درجه بندی سنی یا تئوری نقاط عطف، یکی از برجسته ترین نظریه های رشد و زندگی را ارائه کردند (Schneider, 2007, p. 7). این تئوری بیان می کند که جنایت در مسیر زندگی یک فرد لزوماً نباید ثابت باشد، اما نقاط عطف زندگی نامه می تواند با ناپیوستگی و همچنین (دوباره) شروع رفتار مجرمانه همراه باشد. نقاط عطف را باید به عنوان "تغییرات ناگهانی - رادیکال یا تغییرات در تاریخ زندگی که گذشته را از آینده جدا می کند" (Sampson & Laub, 1996, p. 351) درک کرد، مانند ازدواج، والدین، استخدام دائم، ورود به ارتش. خدمات و غیره

برای تئوری خود، نویسندگان از داده های یک مطالعه قبلی توسط زوج متاهل شلدون و الئونور گلوک استفاده کردند . آنها تاریخچه شخصی پانصد نوجوان بزهکار مرد را که در یک مدرسه اصلاحی بودند با تاریخچه شخصی پانصد نوجوان غیرمنحرف در یک گروه کنترل در اوایل دهه 1940 تا 1950 مقایسه کردند. این زوج در مطالعه طولی خود به بررسی بزهکاری نوجوانان و مردان جوان در سنین 14، 25 و 32 سالگی پرداختند.

سامپسون و لاوب مطالعه طولی را با ارزیابی مجدد داده‌های جمع‌آوری‌شده و ارزیابی شده با استفاده از روش‌های آماری جدید، جمع‌آوری داده‌ها از پرونده‌های جنایی در مورد 475 بزهکار و بازدید از افراد آزمایشی زنده (که اکنون حدود 70 سال سن دارند) ادامه دادند و از آنها در مورد وضعیت آنها سؤال کردند. بزهکاری پس از 32 سالگی. بنابراین طرح مطالعه فرصتی منحصر به فرد برای بررسی بزهکاری در طول زندگی افراد در طول یک دوره تقریباً کامل زندگی ارائه می دهد. بر اساس مصاحبه‌های انجام‌شده و رفتار مستند شده در گذشته، سامپسون و لاب می‌توانند آزمودنی‌ها را در سه دسته مختلف قرار دهند:

  • Persisters : افرادی که حرفه جنایی خود را تا بزرگسالی ادامه دادند .
  • Desisters : افرادی که به حرفه جنایی خود پایان داده اند .
  • شغل جنایی زیگزاگ : افرادی که حرفه مجرمانه برای آنها تداومی نداشته و هر از گاهی اعمال می شده است.

از اینجا نتیجه می گیرند که رفتار انحرافی در مسیر زندگی، هم با تداوم و هم با تغییر مشخص می شود.
دلیل وقوع جرم، روابط اجتماعی ضعیف است که در سطح پایینی از «سرمایه اجتماعی» بیان می‌شود. ماهیت و استحکام پیوندهای اجتماعی در طول زندگی کم و بیش متفاوت است و بنابراین سرمایه اجتماعی نیز متفاوت است. در اینجا اهمیت ویژه ای به روابط غیررسمی مانند دوستی، محله و ازدواج داده می شود.

تمرکز اصلی این نظریه جرم بر نقاط به اصطلاح عطفی است که با ایجاد یا خاتمه پیوندهای اجتماعی مرتبط است. ازدواج، خدمت سربازی و/یا اشتغال سطح پیوندهای اجتماعی را تقویت می کند و با درجه بیشتری از کنترل اجتماعی همراه است. ایجاد پیوندهای اجتماعی معنادار با تغییر در روال زندگی روزمره همراه است. تعهدات غیررسمی جدید و افزایش کنترل اجتماعی تأثیر مثبتی بر رشد رفتارهای غیر انحرافی دارد.

با این حال، یک نقطه عطف بیوگرافی نیز می تواند آغازگر افزایش بزهکاری باشد: از دست دادن رابطه کاری یا خاتمه شراکت و غیره سطح تعهدات غیررسمی و کنترل اجتماعی را کاهش می دهد. افزایش رفتار انحرافی/جنایتکارانه می تواند نتیجه آن باشد.

بر این اساس، همان عوامل اجتماعی زیربنایی و استحکام پیوندهای مرتبط است که - بسته به ویژگی های آنها - هم مسئول سبک زندگی بزهکارانه و هم برای پایان دادن به حرفه مجرمانه است. یا همانطور که سامپسون و لاوب خود می نویسند: "توضیحات مربوط به خودداری از جرم و تجاوز مداوم دو روی یک سکه هستند" (2005: 171).

سامپسون و لاوب با تئوری خود برای یک قانون کیفری اصلاح کننده ایستاده اند. بر خلاف نظریه عمومی جنایت گوتفردسون و هیرشی یا نظریه دو مسیری موفیت ، سامپسون و لاوب تأکید می‌کنند که بزهکاری در زندگی افراد را می‌توان با تداوم و تغییر مشخص کرد. گذار به بزهکاری یا پایان یک سبک زندگی بزهکارانه را نمی توان به مقاطع زمانی یا بازه های زمانی خاصی در دوره زندگی گره زد، بلکه در هر زمانی امکان پذیر است.
بنابراین، زندگی عاری از جرم و مجازات می تواند برای همه، حتی برای مجرمان جدی، از طریق پیوندهای اجتماعی درست و معنادار فراهم شود.

نظریه نقاط عطف یا درجه سنی سامپسون و لاوب هنوز تأثیرگذارترین نظریه در زمینه جرم شناسی رشدی است. هیچ مطالعه دیگری بینشی قابل مقایسه در مورد بزهکاری در طول تقریباً کامل زندگی افراد ارائه نمی دهد.

تمرکز بر نقاط عطف بیوگرافی و تأثیر آنها بر شدت کنترل اجتماعی شباهت های قوی با نظریه های کنترلی را نشان می دهد ، اما همچنین رابطه نزدیکی با رویکرد برچسب گذاری دارد . برای مثال، نویسندگان خاطرنشان می‌کنند که شانس آینده جوانان با تجربه زندان کاهش می‌یابد: «ارتباط بین بدرفتاری رسمی دوران کودکی و پیامدهای بزرگسالی ممکن است تا حدی ناشی از آسیب‌های ساختاری و کاهش شانس‌های زندگی باشد که نهادینه شده و انگ شده است. جوانان. (Sampson & Laub, 1993, p. 137).

تأکید بر مشاغل متغییر متخلف (جنایتکاران زیگزاگی) و افرادی که به حرفه مجرمانه خود در سنین بالا پایان می دهند (Desisters) با سایر نظریه های رشدی که تصویر قطعی تری از مجرمان شغلی ترسیم می کنند، در تضاد است (برای مثال به نظریه دو مسیری موفیت مراجعه کنید ).

انتقاد از نظریه درجه بندی سنی مبتنی بر عدم توضیح است که چرا برخی افراد در نتیجه نقاط عطف رفتار خود را تغییر می دهند، در حالی که برای برخی دیگر برش های زندگی نامه تأثیری در توسعه بزهکاری ندارد. علاوه بر این، مشخص نیست که کدام عوامل و کیفیت پیوندهای اجتماعی پایدار را مشخص می کند. در نهایت، این مطالعه بر اساس نمونه ای از افراد کاملاً مرد است. بنابراین، در اینجا نمی توان در مورد بزهکاری زنان یا تأثیر نقاط عطف زندگی نامه اظهار نظر کرد. بنابراین، این نظریه نمی تواند مدعی اعتبار جهانی باشد.

عواملی مانند شغل ثابت یا مشارکت عموماً به عنوان عوامل حمایتی مهم در نظر گرفته می شوند که برای مثال هنگام ارزیابی احتمال تکرار جرم مجرمان در نظر گرفته می شوند. به عنوان مثال، شغلی که مستلزم یک روال روزانه و همچنین کنترل اجتماعی است، پس از آزادی از زندان نقش اصلی را ایفا می کند. علاوه بر این، قبل از آزادی، تأکید بیشتری بر تماس مستمر با خانواده و شرکا می شود، زیرا این موارد به طور ایده آل به عنوان عوامل حمایت کننده عمل می کنند.

رابرت جی. سامپسون و جان اچ. لاب در سال 2011 جایزه استکهلم در جرم شناسی را برای کارشان بر روی تئوری درجه بندی سنی دریافت کردند. در بیانیه هیئت منصفه آمده است: « نویسندگان طولانی ترین مطالعه دوره زندگی در مورد رفتار مجرمانه که تا به حال انجام شده است، Laub و Sampson کشف کردند که حتی مجرمان بسیار فعال نیز می توانند پس از "نقاط عطف" کلیدی در زندگی خود، ارتکاب جنایت را برای همیشه متوقف کنند. در نمونه آنها متشکل از 500 مجرم مرد متولد دهه 1920، این نقاط عطف شامل ازدواج، خدمت سربازی، اشتغال، و سایر راه های قطع روابط اجتماعی خود با گروه همسالان متخلف خود بود.
این یافته ها تأثیر گسترده ای در جرم شناسی در سراسر جهان داشته است. آنها همچنین بر بحث سیاست در مورد عدالت کیفری و سیاست مجازات، به ویژه در مورد پتانسیل توانبخشی تأثیر گذاشته اند. کار آنها سایر محققان را تحت تأثیر قرار داده است تا به دنبال ابزارهایی بگردند که از طریق آنها بتوان به مجرمان کمک کرد تا پیوندهای خود را با مجرمان دیگر قطع کنند، مانند انتقال به جوامع جدید » .