نظریه جبران با بهینه سازی گزینشی سالمندی پل و مارگارت بالتس
نظریه های روانشناسی رشد
به نظر بالتز ( Baltes ) پژوهش و نظریه ی گستره عمر به دنبال ایجاد دانش در زمینه ی سه مؤلفه ی اساسی تحول فردی شامل ذیل است :
1- مشابهت های ( ترتیبات ) میان فردی
2- تفاوتهای میان فردی
3- شکل پذیری درون فردی
تنها با توجه کردن به این مؤلفه ها و بررسی تعاملات سنی آنها، پایه های مفهومی و روش شناختی تحول فراهم می شود ( بالتس، استاودینگر، و لیندنبرگر، 1999 ؛ وینرت و پرنر، 1996).
بالتس و همکاران (1999) معتقدند که به صورت کلی دو شیوه برای نظریه پردازی در حیطه ی گستره ی عمر وجود دارد که شامل فرد محور ( person-centered ) ( کل نگر ( holistic )) و کنش محور ( function-centered ) هستند.
1- رویکرد کل نگر، فرد را به صورت یک نظام در نظر می گیرد و تلاش می کند تا دوره های سنی را به یک الگوی کلی تحول فردی در تمام عمر، ارتباط دهد. نظریه ی مراحل هشتگانه ی گستره ی عمر اریک اریکسون (1959) نمونه ای از این رویکرد است.
2- رویکرد کنش محور بر مقوله ای از رفتار، یا یک مکانیسم ( مانند ادراك، پردازش اطالعات، دلبستگی، هویت، صفات شخصیت و غیره ) تأکید کرده و تغییرات آن را در گستره ی عمر و تحت تأثیر عوامل مختلف بررسی می کند. نظریه فرآیند انطباقی « انتخاب ، بهینه سازی و جبران » ( selection, optimization, compensation (SOC) ) بالتس و بالتس (1990) و الگوی ارتقای سلامت ( health promotion model ) ( پندر، 1982،1987 ) نمونه هایی از این رویکرد هستند.
نظریه بهینه سازی انتخاب با جبران ( SOC ) بالتس و بالتس
یکی از مهمترین الگوهای نظری ارائه شده درباره ی سالمندی موفق ( که نشان دهنده ی شیوه ی کنش محور در زمینه ی نظریه پردازی در گستره ی عمر است ) ، الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران پل بالتس و مارگارت بالتس (1990) است . درباره ی توانایی انطباق و مدیریت در طول مسیر زندگی است. این افراد در پژوهش های مختلف خود نشان داده اند که افرادی که از این راهبردها برای مدیریت زندگی شان استفاده می کنند به میزان بیشتری به سالمندی موفق دست می یابند ( مانند ابنر و همکاران، 2006 ؛ فروند و بالتس، 2002 ؛ چو و چی، 2002 ؛ لی و همکاران، 2014 ؛ بالتس، رودولف، و بال، 2012) .
الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران، یک چارچوب کلی برای تفهیم و درك تغییر و شکل پذیری تحولی در جریان گستره ی عمر فراهم می کند ( فروند، 2008 ؛ بالتس، 1997) .
بالتز و بالتز بهینهسازی انتخابی با تئوری جبران را توسعه دادند و افراد مسنتر پیشنهاد کردند که میتوانند با تمرکز بر دستاوردها و نقاط قوت (به جای ضرر) با موفقیت سازگار شوند و با افزایش سن کنار بیایند و در هنگام مواجهه با چالشها در استراتژیهای جبران شرکت کنند. پیری موفق انگیزه ای برای به حداکثر رساندن تجربیات مثبت و به حداقل رساندن تجربیات منفی است. پیری موفقیت آمیز فرآیندی است برای به حداکثر رساندن سود از طریق انتخاب، بهینه سازی و جبران.
مدل انتخاب، بهینهسازی و جبران (SOC)، که توسط پل و مارگرت بالتز (بالتس و بالتز 1990) معرفی شد، یک چارچوب نظری برای توضیح سه استراتژی اقدام اساسی ارائه میکند که افراد را قادر میسازد تا با تلفات منابع کنار بیایند و منابع ارزشمند را در سرتاسر طول عمر حفظ کنند. به طوری که افراد سعی می کنند با جستجوی بهترین راه برای جبران زیان های جسمی و شناختی و مهارت بیشتر در فعالیت ها تعادل را در زندگی خود حفظ کنند. آنها در حال حاضر می توانند به خوبی انجام دهند.
بر اساس این ایده پر کردن "زیان" در دوران پیری توسط فرآیندهای انتخاب، جبران و بهینه سازی ساخته شده است.
بهینه سازی انتخابی با جبران یک استراتژی برای بهبود سلامت و تندرستی در افراد مسن و الگویی برای پیری موفق است. توصیه می شود که سالمندان بهترین توانایی ها و دست نخورده ترین عملکردهای خود را انتخاب و بهینه سازی کنند و در عین حال افت و زیان را جبران کنند.
بهینهسازی انتخابی با جبران خسارت پیشنهاد میکند که افراد بهطور گزینشی انتخابهایی انجام دهند که بیشترین سود شخصی و ارتباط با زندگیشان را تضمین میکند . ... همه انتخاب ها و مانورهای جبرانی شامل هدف گذاری و تعقیب هدف است که این مدل را ماهیت عملی-نظری می کند.
فرض اساسی این الگو این است که در جریان گستره ی عمر، افراد با یک سری فرصت های معین ( مانند آموزش ) و محدودیت های معین در منابع و توانمندی ها ( مانند بیماری ) مواجهه می شوند که می توانند از طریق اتخاذ سه مؤلفه ی انتخاب، بهینه سازی، و جبران به صورت سازگارانه با آنها برخورد کرده و بر آنها غلبه کنند ( اشمیت، زاچر، و فریز، 2012).
فروند (2008) انتخاب را گزینش اهداف ، تکالیف، و حوزههای زندگی و تصمیم گیری دربارهی اولویت اهداف تعریف کرده است. بدین معنی که محدودیت در منابعی مانند زمان و انرژی جزء الینفک زندگی انسان هستند و ضرورتی ایجاد می کنند که فرد حوزه های ( اهداف ) عملکردی خاص را برگزیند، زیرا همه ی فرصت ها قابل پیگیری نیستند. فرآیند انتخاب ممکن است بوسیله ترجیحات فردی ( انتخاب مبتنی بر اهداف و اولویتها : مشخص کردن اهداف از میان مجموعهای از اهداف احتمالی و تدارك دیدن یک سلسله مراتبی از اهداف، یا به عبارتی انتخاب یک ممکن از بین مجموعه ای از ممکن ها ) راهنمایی شود، و یا ناشی از تجارب فقدان ( انتخاب ناشی از فقدان : صرف نظر کردن از یک هدف مسدود شده و بازسازی مجدد سلسله مراتبی از اهداف جدید ) باشد.
واکنش به تغییرات بیولوژیکی، روانی و اجتماعی (تغییر مسکن، محیط، کاهش ارتباطات، از دست دادن شریک زندگی و غیره) باید انتخاب، انتخاب، تصمیم گیری ارادی باشد. حتی اگر فردی از نظر جسمی بیمار جدی باشد، باز هم از فرآیند تصمیم گیری مستثنی نیست: دوست دارد در کدام بیمارستان باشد، به چه کمکی نیاز دارد، چه برنامه تلویزیونی را تماشا خواهد کرد، چه زمانی و با چه کسی تماس بگیرد و غیره.
فروند بهینه سازی را سرمایه گذاری توانایی ها و منابع، و همچنین پالایش و افزایش عمل به منظور دستیابی به اهداف انتخاب شده تعریف کرده است. به عبارت دیگر بهینه سازی به اختصاص و پالایش منابع درونی و بیرونی برای دستیابی به سطوح بالاتر عملکرد در حوزه های ( اهداف ) تعیین شده مانند پایدار بودن، استفاده ی بهینه از زمان، و تلاش مضاعف داشتن اشاره دارد.
بهینه سازی شامل تقویت، تثبیت محصول فعالیت یا منابع فعال برای دستیابی به هدف نهایی است. شدیدترین تعقیب یک هدف یا امید از قبل تعریف شده است. در فرآیند بهینه سازی، محصول فعالیت منجر به اهداف جدید و دستیابی موفق به آنها می شود. بنابراین، خوشبختی با داشتن اهداف به طور کلی، به حداقل رساندن ضرر و به حداکثر رساندن سود تعیین می شود.
فروند معتقد است جبران به استفاده ی خلاقانه از سایر توانایی ها برای دستیابی به اهداف اولیه، علیرغم ظرفیت های محدود اطلاق می شود. به عبارت دیگر زمانی که فرد با فقدان منابع یا رکود توانمندی های مرتبط با هدف مواجهه می شود، یک سری فرآیندهای جانشینی برای حفظ سطوح عملکردی مورد نظر ( مثل استفاده از عینک یا کمک گرفتن از دیگران ) الزم هستند. دو نوع کارکرد عمده برای جبران در نظر گرفته شده است. در نوع اول، از تواناییها و منابع جدید به عنوان راهبردی جبرانی برای رسیدن به همان اهداف استفاده می شود. راهبرد جبرانی دوم عبارت از تغییر دادن خود اهداف تحولی است.
غرامت ، زمانی گنجانده می شود که هر هدف، توانایی یا فعالیت به طور دائم برای فرد از دست می رود. منظور از جبران، یافتن اهداف، توانایی ها یا فعالیت های ممکن دیگری است که می تواند جایگزین اهداف از دست رفته شود، یعنی. به روشی متفاوت به نتیجه برسید غرامت بر ایجاد اهداف مرتبط و شناسایی منابع فرصت تمرکز دارد.
بالتس و بالتس (1990) نظریه شان را بر این ایده مبتنی ساختند که توسعه شخصی موفقیت آمیز در طول زندگی و چالش های بعدی مرتبط با آن مبتنی بر مولفه هایی نظیر انتخاب، بهینه سازی و جبران است. اگر چه که این مساله در تمامی طول دوره زندگی اتفاق می افتد اما محققان علم پیری شناسی بر ایجاد توازن بین هزینه ها و فایده های پیر شدن تمرکز می کنند. از این منظر، پیری فرآیند نه یک پیامد و اهداف (جبران) در مورد هر فردی مشخص است.
بر پایه نظریه جبران با بهینه سازی گزینشی ( Selective Optimization With Compensation Theory ) ، با پیر شدن انرژی ما تقلیل می رود و ما بیشترین تلاشمان را در فعالیت هایمان می کنیم تا آنچه را که در گستره وسیع اهداف و فعالیت هایمان از دست دادهایم، جبران کنیم. بر پایه این نظریه، تقلیل رفتن بدن که در نظریه عدم مشغولیت، مسلم فرض می شود، به وابستگی بیشتر می انجامد، اما این ضرورتاً منفی نیست، چرا که این امر به افراد مسن این امکان را میدهد تا انرژیشان را برای معنادارترین فعالیت ها حفظ کنند. به طور مثال، یک استادی که برای تدریس جامعه شناسی ارزش قائل است و ممکن است در یک بازنشستگی زمانمند مشارکت کند، هرگز به طور کامل تدریس را رها نمیکند، بلکه محدودیت های فیزیکی شخصی اش را می پذیرد، محدودیت هایی که به او این امکان را می دهند تا در طی یک سال، تنها یک یا دو کلاس داشته باشد.
در این نظریه با پیر شدن، انرژی ما تقلیل می رود و ما بیشترین تلاش مان را در فعالیت هایمان می کنیم تا آنچه را که در گستره وسیع اهداف و فعالیت هایمان از دست داده ایم، جبران کنیم.
بیشتر بزرگسالان ترجیح می دهند در جای خود پیر شوند - یعنی تا زمانی که ممکن است در خانه انتخابی خود بمانند. در واقع، 90 درصد از بزرگسالان بالای 65 سال گزارش می دهند که با افزایش سن ترجیح می دهند در محل سکونت فعلی خود بمانند.
یکی از الگوهاي نظري در مورد راهبردهاي مقابله اي سالمندان الگوي انتخاب، بهینه سازي و جبران (SOC) ارایه شده توسط بالتس، بالتس و فروند (1999) است. این الگو می تواند در سرتاسر دوره زندگی استفاده شود و هم چنین ظرفیت استفاده در دوره سالمندي را داراست. الگوي SOC روشی را ترسیم می کند که افرا در طی آن هدف مناسب خود را که در تحول سالم شان نقش دارد انتخاب می کنند و راهبردي را که می تواند آنها را به این هدف ها برسند شناسایی می نمایند و سپس در صورت نیاز به تغییر راهبرد اقدام می کنند.
به طور خلاصه، مدل SOC راهبردهایی را شرح می دهد که به فرد در تعیین، دستیابی و تعدیل هدف کمک می کند (کیانی، حجازي، اژهاي و لواسانی، 1396). یکی از مهمترین الگوهاي نظري ارائه شده درباره ي سالمندي موفق ( که نشان دهنده ي شیوه ي کنش محور در زمینه ي نظریه پردازي در گستره ي عمر است )، الگوي انتخاب، بهینه سازي، و جبران ( بالتس و بالتس، 1990 ) درباره ي توانایی انطباق و مدیریت در طول مسیر زندگی است. این افراد در پژوهش هاي مختلف خود نشان داده اند که افرادي که از این راهبردها براي مدیریت زندگیشان استفاده می کنند به میزان بیشتري به سالمندي موفق دست می یابند.
نظریه گزینش اجتماعی - هیجانی به بحث در رابطه با چگونگی حفظ تداوم و در عین حال محدود شدن شبکه هاي اجتماعی افراد، در سن پیري می پردازد. طبق این نظریه، وقتی افراد پیر می شوند شبکه هاي اجتماعی آنها گزینشی تر می شود، آنها در داشتن روابط با افراد حساسیت بیشتري به خرج می دهند و تمایلشان نه فقط در برقرار کردن روابط اجتماعی جدید، که حتی در تداوم رابطه با برخی دوستان و آشنایان قبلی هم کاهش می یابد. این محدودکردن شبکه هاي اجتماعی تلاشی است براي تنظیم کردن هیجان ناشی از تعامل، داشتن روابط خوشایند و اجتناب از روابط ناخوشایند و استرس زا، یعنی توجه به کیفیت روابط بجاي کمیت آنها (سترسن، 1387 :156 ).
مطالعات سالمندی بالتس
پژوهش های بسیاری درباره ی ارتباط بین استفاده از الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران و نشانگرهای سالمندی موفق به انجام رسیده اند.
فروند و بالتس (1998،2002) از بهزیستی درونی ( subjective well-being ) ، هیجانات مثبت ( positive emotions ) و عدم احساس تنهایی ( absence of feelings of loneliness ) ، به عنوان معیارهای سالمندی موفق استفاده کرده اند.
بالتس و بالتس (1990) اتخاذ سبک زندگی سالم را به عنوان روشی برای فراهم آوردن سالمندی موفق و جلوگیری از سالمندی همراه با آسیب ( شرایطی که در آن بیماری های جسمانی بر شرایط سالمندی افزوده شده اند ) توصیه کرده اند.
فروند و بالتس (1998) به رابطه ی مثبتی بین استفاده از راهبردهای خودنظم جویی بر اساس الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران و رضایت از سالمندی، هیجانات مثبت، و عدم تنهایی اجتماعی و هیجانی دست یافتند.
همچنین فروند و بالتس (2002) به رابطه ی مثبتی بین استفاده از راهبردهای خودنظم جویی بر اساس الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران و هیجانات مثبت و بهزیستی درونی دست یافتند.
جاپ و اسمیت (2006) نشان دادند که استفاده از راهبردهای خودنظمجویی بر اساس الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران می تواند بهزیستی درونی افراد بزرگسال را پیش بینی کند.
پژوهش دیگری نشان داد که بهره گیری از راهبردهای خودنظم جویی بر اساس الگوی انتخاب، بهینهسازی، و جبران میتواند ارتباط بین فشار اقتصادی و رضایت از زندگی را تعدیل بخشد ( چو و چی، 2002).
پژوهش ها نشان داده است که راهبردهای خودنظمجویی بر اساس الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران نه تنها به صورت کلی در سالمندی موفق سهیم هستند، بلکه به صورت کلی در سازگاری با موقعیت های دشوار و ویژه مثل موفقیت شغلی بسیار مؤثر می افتند. به عنوان مثال بالتس و فینکلشتاین (2011) نشان دادند که رفتارهای گزارش شده که نشانگر استفاده از راهبردهای خودنظم جویی بر اساس الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران است، بهزیستی درونی کلی و مرتبط با شغل را پیشبینی می کند.
لی، لیندنبرگر، بالتس و همکاران (2001) دریافتند زمانی که بزرگسالان با کاهش در برخی از توانایی هایشان ( مثل حافظه ی فعال ) روبرو می شوند، با انتخاب آنچه اهمیت بیشتری دارد و استفاده از راهبردهای جبرانی، سطح عملکرد قبلی را حفظ می کنند.
پرسشنامه ی راهبردهای مدیریت زندگی ( SOC questionnaire )
این پرسشنامه که توسط بالتس و همکاران (1999) ساخته شده، یک مقیاس 48 سؤالی است که در آن 12 سؤال مربوط به « انتخاب مبتنی بر اولویت ها و هدفها » ، 12 سؤال مربوط به « انتخاب مبتنی بر فقدان » ، 12 سؤال برای « بهینه سازی » و 12 سؤال مربوط به « جبران » است. هر سؤال شامل دو گزاره است. یک گزاره رفتاری که نشان دهنده ی انتخاب، بهینه سازی و یا جبران است را نشان می دهد و گزارهی دیگر به الگوی انتخاب، بهینه سازی، و جبران بی ارتباط است. گزاره ی مورد نظر نمره ی 1 و گزاره ی نامرتبط نمره ی صفر دریافت می کنند. نمرات بالا نشان دهنده ی سطوح بالای انتخاب، بهینه سازی، و جبران است.