تحول هویت دوره میانسالی

كاوانف ، معتقد است نظريه هويت ويت بورن،‌ دومين رويكردي است كه به فهم شكل دادن هويت در بزرگسالي ارتباط دارد. او مي‌نويسد:

ويت بورن ، توضيح مي‌دهد كه چگونه افراد مفاهيم مورد نظر خويش را از زندگي به پيش مي‌برند. نتيجه اين فرآيند ساختن فراخناي زندگي است. احساس يكتايي مشخص از گذشته، حال و آينده اش است. عوامل فراواني بر تحول ساخت فراخناي زندگي اثر مي‌گذارند. هويت، ارزشها و زمينه اجتماعي از آن جمله‌اند اينها با هم ساخت فراخناي زندگي و روشي كه از آن طريق اين ساخت بيان مي‌شود را شكل مي‌دهند.

اولين مولفه آن سناريويي (طرح) است كه در بردارنده انتظارات نسبت به آينده است. اين سناريو جنبه‌هايي از هويت ما را كه در نقاط خاصي از طرح آينده به طور خاص با اهميت هستند، منتقل مي‌كند. اين سناريو قوياً از هنجارهاي سني كه كليد نقاط انتقال تعريف مي‌شوند، متاثر مي‌شوند. براي مثال فارغ‌التحصيلي از دانشگاه،‌انتقالي است كه بطور طبيعي با سالهاي اوليه دهه 20 مرتبط است. انتظار رويدادهايي معين براي سنين خاص يا زمانهاي مختلف كه قرار است ما آنها را انجام داده يا تكميل نماييم، باعث خلق يك ساعت اجتماعي مي‌شود. هر فرد با انتقالي كه از يك موقعيت به موقعيت ديگر دارد، وضعيت خود را بررسي كرده تا ببيند اين وضعيت با آنچه در سناريو (طرح) خود داشته است چگونه است. اگر احساس كند او زودتر از آنچه انتظار داشته است به هدفش رسيده است او احساس غرور مي‌كند. اگر كارها كندتر از آنچه مي‌پنداشته است. پيش روند، ممكن است خودش را براي اين كندي ملامت كند. اگر خيلي از خودش انتقاد كند ممكن است طرحش را تماماً تغيير دهد.

دومين مولفه از ساخت فراخناي زندگي، خلق داستان زندگي است. داستان زندگي يك حكايت شخصي تاريخي است كه حوادث گذشته را در قالب يك توالي هماهنگ سازماندهي مي‌كند. داستان زندگي به حوادث معناي شخصي مي‌بخشد و احساسي از پيوستگي ايجاد مي‌كند. آن شرح زندگي است كه خودمان نوشته‌ايم. يك جنبه جالب داستان زندگي و حافظه خود شرح حال انگاري اين است كه با گذرزمان و بازگويي‌ها، انحرافاتي پيش مي‌آید.

ویت بورن (۱۹۹۹) با ارائه الگوی فرایند هویت می‌کوشد با توجه به نظریه‌های اریکسون، مارسیا و پیاژه، روند رشد و تحول هویت را در دوران میانسالی توضیح دهد. از نظر ویت بورن (۱۹۹۹) هویت، طرحواره سازمان دهنده ای است که تجارب فرد از طریق آن تفسیر می‌شود. هویت از تجمع برداشت‌های هشیار و ناهشیار فرد از خودش در طی زمان تشکیل می‌شود. برداشت فرد از ویژگی‌های شخصیتی (من حساس هستم) یا (من لج‌باز هستم)، خصوصیات جسمانی و توانایی‌های شناختی خود در طرح‌واره هویت تلفیق می‌شود. این برداشت‌های شخصی همواره در پاسخ به اطلاعات دریافتی مورد تایید یا تجدید نظر قرار می‌گیرند. این اطلاعات از روابط صمیمانه، موقعیت‌های کاری، فعالیت‌های اجتماعی و دیگر تجارب فرد حاصل می‌شوند.
افراد تعامل‌های خود با محیط را از طریق دو فرایند مستمر، مشابه آنهایی که پیاژه در خصوص رشد شناختی کودکان توصیف کرده، تعبیر و تفسیر می‌کنند که عبارتند از درون‌سازی هویتی و برون‌سازی هویتی. درون‌سازی هویتی به تلاش در جهت گنجاندن تجارب جدید در طرح‌واره موجود و برون‌سازی هویتی به تغییر دادن طرح‌واره موجود جهت در بر گرفتن تجارب جدید اطلاق می‌شود. هدف درون‌سازی هویتی حفظ تداوم خویشتن و هدف برون‌سازی هویتی ایجاد تغییرات ضروری است. بیشتر افراد، در دوران میانسالی هر دو فرایند را تا حدودی به کار می‌گیرند. افراد غالباً در برابر برون‌سازی مقاومت می‌کنند، تا زمانی که روند وقایع آن‌ ها را به پذیرش ضرورت این کار وا می‌دارد.
تعادلی که معمولاً میان درون‌سازی و برون‌سازی برقرار می‌شود، تعیین کننده سبک هویتی میانسال است. میانسالانی که از درون‌سازی بیشتر از برون‌سازی استفاده می‌کنند، سبک هویتی درون‌ساز، و میانسالانی که از برون‌سازی بیشتر از درون‌سازی استفاده می‌کنند، سبک هویتی برون‌ساز دارند. به اعتقاد ویت بورن (۱۹۹۹) استفاده بیش از حد از درون‌سازی یا برون‌سازی مضر است. میانسالانی که همواره درون‌سازی می‌کنند، انعطاف ناپذیرند و از تجارب خود چیزی نمی‌آموزند. آن‌ ها، تنها چیزی را می‌بینند که در پی آن هستند و ممکن است برای اجتناب از پذیرش نقاط ضعف خود، تلاش زیادی به خرج دهند. از سوی دیگر، آن‌هایی که همواره برون‌سازی می‌کنند، افراد ضعیفی هستند که به راحتی تحت تاثیر قرار می‌گیرند؛ در برابر انتقاد بسیار آسیب پذیرند و هویت بسیار شکننده ای دارند. بهترین و سالم ترین سبک هویتی برای میانسالان، سبک هویتی متوازن است که در آن هویت آن‌قدر انعطاف‌پذیر هست که در صورت لزوم تغییر کند، ولی خیلی هم فاقد ساختار نیست که هر تجربه جدیدی سبب شود مفروضات بنیادی فرد، دربار خودش، زیر سوال رود ( ویت‌ بورن و کانولی ، ۱۹۹۹).
ویت بورن سبک‌های هویتی خود را به پایگاه‌های هویتی مارسیا (۱۹۸۷) مربوط می‌داند. برای مثال انتظار می‌رود فردی که در اواخر نوجوانی از هویت کسب شده یرخوردار بوده‌است، در میانسالی سبک هویتی متوازن داشته باشد و فردی که در اواخر نوجوانی هویتش پیش‌رس بوده‌است، در میانسالی سبک هویتی‌اش درون‌ساز باشد.
به گفته ویت بورن (۱۹۹۹) نحوه برخورد افراد با تغییرات جسمانی، روانی و هیجانی مربوط به میانسالی، شبیه به نحوه برخوردشان با سایر تجاربی است که طرحواره هویت را به چالش می‌کشند. افراد درون‌ساز سعی می‌کنند به هر قیمت خودانگاره جوان خود را حفظ کنند. افراد برون‌ساز – احتمالاً پیش از موعد- پیری را می‌پذیرند و ممکن است دائما به نشانه‌های پیری و بیماری فکر کنند. افراد برخوردار از سبک هویتی متوازن در مواجهه با تغییراتی که در حال وقوع است، برخوردی واقع بینانه نشان می‌دهند و درصدد کنترل تغییرات قابل کنترل و پذیرش تغییرات غیر قابل کنتزل برمی‌آیند.
نکته قابل توجه این است که سبک‌های هویت ممکن است در مواجهه با رویدادهای بسیار ناخوشایند – مثلاً واگذار شدن شغلی که فرد مدت‌ها به آن مشغول بوده به یک فرد جوان‌تر- تغییر کنند. در این نقطه است که پدیده‌ای بنام بحران هویت میانسالی رخ می کند. طبق دیدگاه ویت بورن، بحران هویت میانسالی” نوعی برون‌سازی شدید، در واکنش به تجاربی که از طریق درونسازی هویتی قابل پردازش نیستند”، می‌باشد.

براساس الگوی ویت بورن رشد وتحول هویت فرایندی است که درآن افراد براساس تجارب خودوبازخوردهای دیگران برداشت هایی که از خوددارند را تاییدیااصلاح می کنند . سبک هویتی فرددرسازگاری اوباشروع دوران پیری نقش دارد.زایندگی جنبه ای از رشد وتحول هویت است .نتایج پژوهش های جدید نشان می دهند که زایندگی دروران میانسالی بیش از هرزمان دیگری به چشم می خورد ولی این مساله جهانشمول نیست.زایندگی ممکن است تحت تاثیر نقش هاوانتظارات اجتماعی وویژگی های فردی قرارگیرد.

پژوهش ها نشان می دهند که در دوره ی سالمندی مهارت های ذهنی، شخصیت و روابط اجتماعی تغییر شکل می یابد و سالمندانی که از نظر عاطفی ثبات دارند و در آغاز بزرگسالی خودپندارهی قوی دارند، به احتمال زیاد، بعدها به اشخاص راضی تر و سازگارتری تبدیل می شوند ( ویتبورن، 2005).