سالمندی را، بطور قراردادی، مترادف با شروع سن 65 سالگی می دانند. پیری عبارت است ‏از اضمحلال تدریجی در ساختمان و ارگانیسم بدن، که بر اثر دخالت عامل زمان، پیش می آید ‏و تغییراتی را در ساختمان و عمل اعضاء‌ مختلف بدن بوجود می آورد که سفید شدن مو و چین ‏و چروک پوست، ریزش مو، کاهش قدرت دید، نقصان شنوایی، خمیدگی، کندی در تحرک، ‏کاهش قدرت عضلانی، اختلال و آشفتگی در حافظه و ادراک، اختلال در جهت یابی، کاهش ‏ظرفیت و کارآیی ریه ها و سیستم قلبی و عروقی از آن جمله اند.

نظریه‌های ارائه شده در ‏مورد سالمندی عبارتند از :

الف) نظریه‌های زیست شناختی که به سه دسته تقسیم می ‏شوند. 1 - نظریه ایمنی 2-نظریه پیر شدن سلولی 3 - نظریه رادیکال آزاد

ب) نظریه‌های روان ‏شناختی

ج) نظریه‌های جامعه شناختی که به چهار دسته تقسیم می‌شوند. 1 - نظریه عدم ‏تعهد 2 - نظریه فعالیت 3 - نظریه استمرار 4 - نظریه تعاملی، هر یک از نظریه‌های ذکر شده ‏توجیهاتی جهت روند پیری فراهم می آورد و آگاهی از آنها مهم می باشد زیرا این نظریه‌ها ‏می توانند شبکه ای از اطلاعات را بوجود آورده که براساس آن تصمیمات عملی برای ‏سالمندان گرفته شود.

نظریه ی عدم تعهد یا عدم مشارکت توسط دانشگاه شیکاگو در سال 1950 مطرح شده است .

اليان كامينگ و ويليام هنري در سال 1961 تحليل ويژه اي در زمينه تأثيرات سالخوردگي مطرح كردند كه به نظريه « عدم مشاركت یا عدم تعهد » معروف شد. مطابق اين نظريه جامعه و فرد سالمند در رابطه با يكديگر، بسياري از روابط دوجانبه خود را متقابلاً محدود مي كنند. بنابراين غير قابل اجتناب بودن مرگ، فرد را وادار مي كند كه بخش مهمي از نقش هاي اجتماعي خويش را ترك كند ( عليخاني، 1381 ، ص 11).

نظریه عدم تعهد ( Disengagement theory ) توسط الیان کامینگز و ویلیام هنري ( Cummings and Henry ) در سال 1961 تکوین یافته و جزء اولین و بحث برانگیزترین نظریه هاي جامعه شناختی در مورد پیري می باشد. بر اساس این نظریه، فرد در سالهاي میانی عمر، فناپذیري و مرگ خود را یاد می کند و تدریجا برخوردهاي خود را با اجتماع و دیگران کاهش داده و همزمان جامعه نیز، متقابلا فرد را از خود جدا می سازد. اشخاص می توانند با فراغت از قید و بندهایی که فرد را به جامعه پیوند می داده از فرصت استفاده نموده و از سنین سالمندي خود لذت ببرد.

عدم تعهد فرض اصلی این نظریه است؛ در این تئوري فرض شده است که پیران از کار همیشگی که در طول سنین میانسالی عمر انجا می داده اند جدا شده و وقت خود را صرف فعالیت هاي شخصی و مربوط به خود کردهاند. مکانیسم هاي دفاعی درونگرایی و درونگزینی ( Withdrawall & Introspection ) به فرد اجازه می دهد تا تعادل جدیدي را برقرار ساخته و با تغییرات متعدد سالمندي، سازگاري یابد. علاوه بر این جدا شدن جامعه از سالمند، یک حالت جدایی دو طرفه، ایجاد می کند ( استانهوپ و لانکاسلر،1998) .

در واقع در این نظریه، عده اي از متخصصین، سالمندي را ناشی از عدم تعهد متقابل فرد و جامعه پنداشته اند که تحت عنوان نظریه عدم تعهد ارائه گردیده، بدین معنی که فرد سالمند رفته رفته از مداخله در زندگی اجتماعی باز می ایستد و اجتماع نیز کمتر از پیش انواع مختلف امتیازات را به او عرضه می دارد. البته در مورد شروع این عدم تعهد اختلاف نظرهایی وجود دارد.

عده اي معتقدند که ابتدا فرد سالمند است که بدلیل تغییرات و دگرگونیهایی که در وي ایجاد شده از اجتماع کناره گیري می کند و برخی دیگر بر این نظر هستند که این جامعه است که بتدریج افراد سالمند را وادار می کند تا خود را از زندگی فعال کنار بکشند (شکرکن، 1376 : 347).

بر اساس این نظریه، پیری موجب کاهش دخالت اجتماعی فرد مانند دست کشیدن از نقش‌هایی همچون کار کردن، خدمات داوطلبانه، همسر بودن و کارهای تفننی و واگذاری آن به افراد جوان و درنتیجه کاهش امتیازات اعطایی از سوی اجتماع به فرد است. طبق این نظریه، رفتارهای اجتماع گریزی فرد، درنتیجه‌ی احساس وی به نزدیک شدن به مرگ می‌باشد .

لذا نقش جامعه، درگیر کردن سالمندان با اجتماع و واگذاری نقش‌های اجتماعی در حد توان سالمند و در سطوح مختلف است؛ بنابراین نظریه مکانیسم های دفاعی درون گرایی و درون گزینی به فرد اجازه می دهد تا تعادل جدیدی را برقرار ساخته و با تغییرات متعدد سالمندی، سازگاری یابد . منع ورود به فعالیت اجتماعی، ناتوانی در دیدار عزیزان، رضایت کم شغلی و ... موجب بروز پدیده انزوا در سالمند می­شود. لذا این نظریه باعث هدایت سالخوردگان به شکل ذهنی و عینی به سمت مرگ و افتراق تدریجی از دنیای فعال اجتماعی می شود. میزان صدمات اجتماع نیز در این میان مورد بحث می باشد؛ زیرا جامعه برای پرورش افراد تا مرحله پیری و کسب تجربه ی آن ها، بهای زیادی پرداخته است. لذا در مخالفت با این نظریه، بحثی تحت عنوان نظریه ی فعالیت شکل می گیرد که جامعه را در عدم مشارکت سالمندان، مقصر می داند.

نظریه عدم تعهد که معتقد است کاهش تعامل اجتماعی در دوران پیري به این دلیل است که برخلاف میل اکثر سالمندان، جامعه آنهـا را کنـار میگذارد. در واقع، جامعه و فرد سالمند بسیاري از روابط دوجانبه خود بـا همـدیگر را متقابلاً محدود میکنند. بر اساس این نظریه، گریزناپذیر بـودن مـرگ، فـرد را وادار بـه ترك بخش مهمی از نقش هاي اجتماعی خود می کند.

نظریه عدم تعهد، به معنای تغییر در آینده سالمند و قطع ارتباط با افراد و در جامعه گذشته است.

نظریه عدم تعهد نظریه‌ای است که توسط یکی از پژوهشگران این عرصه با نام کامینگز و هنری تکوین یافته، از نخستین نظریه‌هایی است که به طور تخصصی در زمینه جامعه شناسی پیری مطرح شده است. این نظریه مبین آن است که تمامی افراد در سال‌های میانی عمر، به طور طبیعی مرگ و فناناپذیری خود را به یاد می‌آورد و به آن به عنوان یک رویداد فکر می‌کند.

ﺑﺮ اﺳﺎس اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻓﺮد در ﺳﺎل ﻫﺎي ﻣﯿﺎﻧﯽ ﻋﻤﺮ، ﻓﻨﺎﭘﺬﯾﺮي و ﻣﺮگ ﺧﻮد را ﯾﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﺗﺪرﯾﺠﺎً ﺑﺮﺧﻮردﻫﺎي ﺧﻮد را ﺑا اﺟﺘﻤﺎع و دﯾﮕﺮان ﮐﺎﻫﺶ داده و ﻫﻢ زﻣﺎن ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﯿﺰ، ﻣﺘﻘﺎﺑﻼً ﻓﺮد را از ﺧﻮد ﺟﺪا ﻣﯽ ﺳﺎزد . ﻋﺪم ﺗﻌﻬﺪ ﻓﺮض اﺻﻠﯽ اﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﻪ اﺳﺖ . در اﯾﻦ ﺗﺌﻮري ﻓﺮض ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﯿﺮان از ﮐﺎر ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﮐﻪ در ﻃﻮل ﺳﻨﯿﻦ ﻣﯿﺎن ﺳﺎﻟﯽ ﻋﻤﺮ، اﻧﺠﺎم ﻣﯽ داده اﻧﺪ ﺟﺪا ﺷﺪه و وﻗﺖ ﺧﻮد را ﺻﺮف ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ های ﺷﺨﺼﯽ و ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺧﻮدﮐﺮده اند . ﻣﮑﺎﻧﯿﺴﻢ ﻫﺎي دﻓﺎﻋﯽ درون ﮔﺮاﯾﯽ و درون ﮔﺰﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻓﺮد اﺟﺎزه ﻣﯽ دﻫﺪ ﺗﺎ ﺗﻌﺎدل ﺟﺪﯾﺪ را ﺑﺮﻗﺮار ﺳﺎﺧﺘﻪ و ﺑﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮات ﻣﺘﻌﺪد اﯾﻦ دوره ﺳﻨﯽ ﺳﺎزﮔﺎر گردد ( Stanhope et al, 1999: 132 ).

به دنبال این طرز تفکر، به تدریج رفتارهای افراد تغییر یافته و برخوردارها و فعالیت‌های اجتماعی وی در جامعه کاهش می‌یابد. به دنبال این امر ناخودآگاه وی خود را از جامعه جدا پنداشته و به تدریج زمینه را برای انزوای خود که امری ناگهانی است، فراهم می‌کند. اما نیاز به توضیح است که این شرایط جدید می‎‌تواند زمینه‌ای را فراهم آورد تا هر فرد میانسال و یا سالمندی از این دوران خود نهایت لذت را برده و زندگی جدید و متفاوتی در مقایسه با گذشته را برای خود رقم زند.

حال با توجه به این مبحث، نظریه عدم تعهد چنین ابراز می‌دارد که در آن میانسالان از همین دوران از کار همیشگی که در طول عمر خود انجام می‌داده‎‌اند، جدا شده و تمام وقت و زندگی خود را به کارهای مورد علاقه و زندگی شخصی سپری می‌کنند. مکانیسم‌های درو‌گرایی و درون‌گزینی به فرد اجازه می‌دهد تا تعادل جدیدی بوجود آمده و فرد با تغییراتی که در دوران سالمندی با آن مواجه است، سازگاری کامل یابد. در این حالت بسیاری از شرایط مشاهده می‌شود تا افراد در این زمان به حالت جدایی دو طرفه می‌رسد که قادر به انجام فعالیت‌ها و کارهای نوینی است که در گذشته امکان انجام آن را نداشته است.

فرد در سالهای میانی عمر، فناپذیری و مرگ خود را با اجتماع و دیگران کاهش می دهد ولی همزمان جامعه نیز به طور متقابل فرد را از خود جدا می سازد .

طبق این نظریه، سالمند و اجتماع متقابلاً یکدیگر را دفع می کنند و این حالت دفع و پسزدگی، بستگی به وضع روانی سالمند دارد (سام آرام،1379:317). اگرچه برخی از نقش ها از سالمند سلب می شود، اما هم چنان نقش هایی برای او باقی مانده که می تواند انجام دهد و در مقابل نقش های از دست رفته، نقش های جدیدی را ایفاء کند. طبق این نظریه، نباید به گونه ای رفتار شود که موجب کناره گیری از تعهد، مسئولیت و نقش فرد سالمند در زندگی شود. در این دیدگاه، تمرکز صرفاً بر تغییر فرد نمی باشد، بلکه سایر بخش های سیستم های اجتماعی فرد نیز می توانند هدف تغییر واقع شوند.

طبق این نظریه، پیری عبارتست از عقب نشینی پیشرونده از نظر جسمی، روانی و اجتماعی از نظر جسمی، سالمند فعالیت خود را کند و انرژی خود را پس انداز میکند. از نظر روانی، نسبت به دنیا بی علاقه می شود تا روی جنبه هایی از زندگی که مستقیما به خود او مربوط می شود تمرکز داشته باشد. در همان زمان، دنیای بیرون را رها میکند و به دنیای درون خود، که احساسات و افکار او را تشکیل میدهند، روی می آورد. از نظر اجتماعی، پسروی متقابل دیده می شود که کاهش روابط متقابل سالمند وبقیه اجتماع را به همراه می آورد. به نظر کامینگ و هنری باید از عقب نشینی متقابل صحبت کرد،زیرا سالمند خود را از دنیایی که از او جدا می شود،کنار می کشد. این جدائی، برای هر دو طرف، یک فرآیند تدریجی و رضایت بخش فراهم می آورد، فرآیندی که بر اثر آن اجتماع و سالمند برای جدایی نهایی آماده می شوند: بیماری علاج ناپذیر یا مرگ از راه می رسد و بر همه چیز خط بطلان می کشد. به نظر آنها، سالمند آرزو میکند از دنیا دل بکند و این کار را با کاهش تعداد نقشها، از طریق پایان دادن به بسیاری از روابط و کم کردن شدت روابط باقی مانده، انجام میدهد. بنابراین او می تواند با صلح و آرامش در انتظار مرگ باشد. نظریه دل کندن مخالفان زیادی پیدا کرده است (وندر زندن،1376: 67).

این دیدگاه چنین عقیده دارد که جامعه و فرد سالمند در رابطه با یکدیگر، متقابلاً بسیاری از روابط دو جانبه خود را محدود می کنند. براساس این نظریه، غیرقابل اجتناب بودن مرگ، فرد را وادار می کند که بخش مهمی از نقشهای اجتماعی خویش را ترک کند. در همان زمان جامعه نیز خود را از سالمندان کنار می کشد و این کار را با اعمال رویه های مانند منزوی کردن آنان از نظر اقامت، آموزش، تفریحات و... به مرحله اجرا در می آورند (مثنوی، 1377).

نظریه عدم مشارکت یا عدم تعهد به این امر اشاره دارد که غیرقابل اجتناب بودن مرگ، فرد را وادار می‌کند که بخش مهمی از نقش‌های اجتماعی خویش را ترک کند. این نقش‌ها می‌تواند شامل کار کردن، خدمات داوطلبانه، همسر بودن، کارهای تفننی و حتی خواندن مطالب باشد (علیخانی، 1381: 43).

بر طبق اين نظريه سالمندي عبارت است از كناره‌گيري متقابل بين فرد سالمند و افرادي كه در محيط او وجود دارند. اين كناره‌گيري باعث دوري فرد سالمند از فشارهاي اجتماعي شده و تدريجاً تعداد اشخاصي كه با سالمند در ارتباط هستند، كاهش مي‌يابد. بنابر نظرية عدم تعهد پير شدن با عدم تعهد متقابل فرد و جامعه همراه است فرد رفته رفته از مداخله درزندگي اجتماعي باز مي‌ايستد و اجتماع نيز كمتر از پيش،‌انواع مختلف امتيازات را به او عرضه مي‌دارد.

نظریه جداسازی توسط کامین و هنری توسعه داده شد. بر اساس این نظریه، افراد مسن و جامعه درگیر جدایی متقابل از یکدیگر هستند. نمونه ای از جدایی متقابل، بازنشستگی از نیروی کار است. یک فرض کلیدی این نظریه این است که افراد مسن "انرژی خود" را از دست می دهند و به طور فزاینده ای خود را جذب می کنند. علاوه بر این، جدایی منجر به حفظ روحیه بالاتری نسبت به زمانی می‌شود که سالمندان سعی در حفظ مشارکت اجتماعی داشته باشند. این نظریه به دلیل داشتن یک بند فرار به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد - یعنی اینکه افراد مسن که همچنان درگیر جامعه هستند، سازگاری ناموفق با پیری هستند.

کناره‌گیری تدریجی از جامعه و روابط، تعادل اجتماعی را حفظ می‌کند و برای بزرگانی که از نقش‌های اجتماعی رها شده‌اند، خود اندیشی را ارتقا می‌دهد. ابزاری منظم برای انتقال دانش، سرمایه و قدرت از نسل مسن تر به جوان فراهم می کند. این امکان را برای جامعه فراهم می کند که پس از مرگ اعضای ارزشمند سالخورده به فعالیت خود ادامه دهد .

ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻋﺪم ﺗﻌﻬﺪ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮع اﺷﺎره ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ اﻓﺮاد ﺳﺎﻟﻤﻨﺪ از ﻣﮑﺎﻧﯿﺴﻢ های درون ﮔﺮاﯾﯽ و درون ﮔﺰﯾﻨﯽ ﺟﻬﺖ ﺣﻔﻆ ﺳﺎزﮔﺎري ﺧﻮد اﺳﺘفاده ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ .

یکی از اولین نظریه های روانشناختی اجتماعی پیری - " نظریه جامعه پذیری" -توسط دانشمندان آمریکایی E. Cumming و W. Henry ایجاد شد. مطابق با این نظریه، انگیزه فعالیت کار در یک فرد مسن تغییر می کند. همه افراد مسن را می توان با توجه به انرژی روانی که دارند به سه گروه تقسیم کرد.

1- گروه اول شامل کسانی است که کاملاً شاداب و پرانرژی هستند، به کار خود ادامه می دهند، وظایف اجتماعی را انجام می دهند و در همان محل کار در سنین بلوغ خود باقی می مانند.

2- گروه دوم شامل کسانی است که شاغل نیستند، وظایف عمومی را انجام نمی دهند، اما از آنها لذت می برند کسب و کار خود که به یک سرگرمی می گوید این افراد انرژی کافی برای مشغول شدن دارند.

3- گروه سوم افرادی با انرژی روانی ضعیف هستند که واقعاً عمدتاً با خودشان مشغول هستند.

بنابراین، سالمندی فرآیند انتقال از برونگرایی به درونگرایی است که منجر به از بین رفتن پیوندهای اجتماعی می شود.