کِیت میلِت ( Kate Millett ) متولد ۱۴ سپتامبر ۱۹۳۴ و متوفای ۶ سپتامبر ۲۰۱۷ ، مجسمه‌ساز، نویسنده و فیلمساز فمینیست آمریکایی بود.

میلت از طرفداران فمنیست رادیکال بود. کتاب «سیاست‌های جنسی» میلت اولین کتابی بود که مفهوم پدرسالاری را توضیح داد. وزنامه‌نگار لیزا فدرستون، دستیابی به سقط قانونی ، برابری حرفه‌ای بیشتر بین زن و مرد و آزادی جنسی را به بخشی از تلاش‌های میلت نسبت می‌دهد. در سال 1970، سالی که کتاب سیاست جنسی منتشر شد میلت به عنوان یک لزبین ظاهر شد. با این حال، در اواخر سال 1970 او به عنوان دوجنسه ظاهر شد.] او با یک مجسمه‌ساز فومیو یوشیمورا (1965 تا 1985) ازدواج کرد و پس از آن، تا زمان مرگش در سال 2017، با سوفی کیر ازدواج کرد.

کاترین موری میلت در 14 سپتامبر 1934 در خانواده جیمز آلبرت و هلن (با نام خانوادگی فیلی) میلت در سنت پل، مینه سوتا به دنیا آمد. به گفته میلت، او از پدرش که یک مهندس بود، می‌ترسید چون که او را کتک زد. او یک معتاد الکلی بود که وقتی او 14 ساله بود خانواده را ترک کرد و "آنها را به یک زندگی فقیرانه سپرد". مادرش معلم و فروشنده بیمه بود. او دو خواهر به نام‌های سالی و مالوری داشت. میلت دوران کودکی خود در مدارس محلی در سنت پل گذراند.

میلت در سال 1956 با درجه لیسانس هنر از دانشگاه مینه سوتا در ادبیات انگلیسی فارغ التحصیل شد ؛ او یکی از اعضای گروه کاپا آلفا تتا بود. هزینه تحصیل میلت در کالج سنت هیلدا، آکسفورد توسط خاله ثروتمند کیت پرداخت شد. میلت مدرک درجه یک ادبیات انگلیسی را، در سال 1958 دریافت کرد. او اولین زن آمریکایی بود که با تحصیل در سنت هیلدا، مدرکی با افتخارات درجه یک دریافت می‌کرد. پس از گذراندن حدود 10 سال به عنوان یک معلم و هنرمند، میلت در سال 1968 وارد برنامه تحصیلات تکمیلی برای زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی ​​در دانشگاه کلمبیا شد و در طی آن در بارنارد به تدریس زبان انگلیسی پرداخت. زمانی که آنجا بود، از حقوق دانشجویان، آزادی زنان و اصلاحات سقط جنین دفاع می‌کرد. او پایان‌نامه خود را در سپتامبر 1969 به پایان رساند و دکترای خود را، با درجه ممتاز، در مارس 1970 دریافت کرد.

کیت میلت در دانشگاه‌های مینه‌سوتا و آکسفورد تحصیل کرد و در بازگشت به نیویورک به مجسمه‌سازی مشغول شد. سپس به ژاپن رفت و مدتی آنجا اقامت گزید (۱۹۶۱–۱۹۶۳). در همین زمان نخستین نمایشگاه مجسمه‌سازی خود را برپا کرد. او در ۱۹۶۳ با فومیو یاشیما، مجسمه‌ساز ژاپنی ازدواج کرد و هر دو به آمریکا رفتند. کیت میلت در آمریکا به تدریس در کالج بارنارد پرداخت و در همان زمان با جنبش زنان همراه شد و یکی از بنیانگذاران سازمان ملی زنان در این کشور شد.

او نخستین کتابش را با نام « سیاست‌ورزی جنسی ( Sexual Plitics ) » که در اصل رساله دکترایش بود در ۱۹۶۹ منتشر کرد. این کتاب نقطه عطفی در جنبش فمینیستی زنان به‌شمار می‌رود. میلت مفهوم عمل سیاسی را به تمام حوزه‌ها گسترش داد. او همچنین مفهوم مردسالاری را در حوزه نقد ادبی جا انداخت.

میلت در دهه ۱۹۷۰ در فعالیت‌های سیاسی زنان شرکت داشت و در سال ۱۹۷۱ نخستین فیلمش را دربارهٔ زنان ساخت. او در ۱۹۷۹ سفر کوتاهی به ایران کرد که داستان آن را در کتابش (چاپ ۱۹۸۱) نوشته‌است.

او در همین دوران، مجسمه‌سازی را نیز ادامه می‌داد و نمایشگاه‌های مختلفی برگزار کرد. او در کتابش، The Loony Bin Trip - ۱۹۹۰ شرح فشار روانی کارش را که مدتی او را در بستر انداخت نوشته‌است.

کیت میلت که از فمینیست رادیکالها ست که همچون فایرستون طبیعت انسان را اساساً دو جنسیتی و تفاوتها را ساختگی و جامعه اندروژنی را جامعه آرمانی تلقی می کرد.

كيت مليت در كتاب معروف خود به نام « سياست‌هاي جنسي » مي‌نويسد: در نظام مردسالارِ ازدواج، زن به خاطر حمايت مالي و قرار گرفتن در محيط مثلاً امن خانواده، مجبور به ارضاي جنسي مردان و اطاعت از وي مي‌شود، بنابر اين به انقلاب جنسي نيازمنديم كه فروپاشي تسلط مردان را در پي‌ داشته باشد. وي پيشنهاد تأسيس انجمن‌هايي را مي‌دهد كه هركسي بتواند آزادانه در اين محافل نياز جنسي خود را ارضا نمايـد و از احتـرام اجتماعي نيـز بـرخوردار باشـد .

کیت میلت در کتاب سیاست جنسیتی می گوید که «عشق، فریبی مردانه است، اما پدر سالاری مردان را هم در بر می گیرد» . او درنگاشته اش به فروید به خاطر مفروضات جنسیتی اش حمله می کند.

كيت ميلت بر اين باور بود كه ايدئولوژي حاكم مردسالاري با برجسته كردن تفاوتهاي طبيعي ميان زنان و مردان، همواره نقشهاي مسلط جنسي را به مردان و نقشهاي فرودست را به زنان داده است. او استدلال مي كند كه ايدئولوژي مردسالاري، قدرت خود را از راه تربيت نهادهائي چون خانواده، مدرسه و نهادهاي مذهبي كسب مي كنند كه به فرودستي زنان نسبت به مردان، مشروعيت بخشيده و در نتيجه آن، بسياري از زنان احساس حقارت نسبت به مردان را در خود دروني مي كنند. هرچند تاريخ شاهد مقاومت زنان نسبت به تربيت و ارعاب مرسالارانه بوده، اما راه حل اين وضعيت در تلاش زنان براي بازشناسي دوباره ارزشهاي زنانه به جامعه مردانه نهفته است.

كيت ميلت (1970) در كتاب « سياست هاي جنسي » ، ستم بر زنان را بيشتر درساختار جنس مؤنث بودن مي ديد. ازاين رو بر ضرورت انقلاب جنسي تأكيد مي كرد. چنين انقلابي به معني پايان ازدواج، تك همسري، و ايدئولوژي مادرشدن بود؛ يعني پرورش كودكان به طور دسته جمعي جاي خانواده خصوصي را خواهد گرفت.
مشخصه هاي تجويزهاي «ميلت» صحّه گذاشتن بر آزادي انتخاب عمل در روابط جنسي، چه با جنس مخالف و چه هم جنس خواهي بود.

کتاب‌شناسی

  • سیاست‌ورزی جنسی(۱۹۷۰)
  • پرونده تن‌فروشی (۱۹۷۳)
  • پرواز (۱۹۷۴)
  • سیتا (۱۹۷۷)
  • زیرزمین (۱۹۷۹)
  • سفر به ایران (۱۹۷۹)
  • سفر لونی بین (۱۹۹۰)
  • سیاست ستم (۱۹۹۴)
  • پس از تاریکی: خاطرات (۱۹۹۵)
  • مادر میلت (۲۰۰۲)

فیلم‌شناسی

  • گلی برای سیمون دوبووار (۲۰۰۷)
  • یوکو اونو واقعی (۲۰۰۱) (تلویزیونی)
  • دختران دو بووار (۱۹۸۹) اپیزود تلویزیونی
  • یک داستان غیرعاشقانه: فیلمی دربارهٔ پورنوگرافی(۱۹۸۱)
  • تهیه‌کننده سه زندگی (۱۹۷۱)

فمینیسم

کیت میلت مهم‌ترین چهره‌ی نسل دوم فمینیست‌های آنگلوآمریکن بود. کتاب "سیاست جنسی" او در کنار "جنس دوم" سیمون دوبووار، و "فرّ و سرّ زنانه" اثر بتی فریدان، سه کتاب مقدس فمینیست‌های دهه‌ی هفتاد محسوب می‌شدند. در این کتاب، میلت بنیان‌های سیاسی کلیشه‌های جنسی را به معنای واقعی کلمه در هم می‌کوبد.

در جایی از کتاب راجع به پدرسالاری می‌نویسد: "«در سالاری اصلاح‌شده یا اصلاح ناشده، همچنان پدرسالاری است: پالودن یا کنار گذاشتنِ بدترین سوء رفتارهایش، در عمل پایه‌هایش را باثبات‌تر و محکم‌تر می‌کند.» با خواندن همین دو سطر می‌توانیم بفهمیم چرا، به جز چند استثناء در میان فمینیست‌های اصیل و جدی، مرگش با سکوت کامل آن بخش بی‌خاصیت، قشری و ارتجاعی جامعه‌ی فمینیستی ایران روبه‌رو شد. نمی‌توان هم کیت میلت را خواند و فهمید و گرامی داشت و هم راه نجات زنان ایران را از طریق سیاستمدارانی چون حسن روحانی و شهیندخت مولاوردی جستجو کرد. کیت میلت دوستی در میان اصلاح‌طلبان نداشت.

کیت میلت برای این دسته از فمینیست‌های ایرانی در سکوت محض مرد و فراموش شد، چون قابل تحریف نبود. چون به هیچ‌وجهی ممکن نبود که ایده‌های ارتجاعی و سطحی و گاه حقارت‌بار مبتنی بر تغییرات صوری و سطحی را با نظریات انقلابی او آشتی داد. برای او پدرسالاری، پدرسالاری بود. یا ریشه‌کن می‌شد یا باقی می‌ماند. اصلاحاتی در کار نبود. فرستادن نمایندگان زن به مجلسی که تار و پودش با پدرسالاری عجین شده، در نظر کیت میلت مضحک و رقت‌انگیز بود و نامش را هر چیزی می‌توان گذاشت جز فمینیسم. برای او پدرسالاری با آپارتاید هم‌ریشه بود. و مانند آپارتاید هر عملی، جز تلاش برای منزوی کردن و در نهایت سرنگونی‌اش، تلاشی برای ابقای آن است.

میراث کیت میلت برای جنبش زنان جهان، رادیکالیسم آشتی‌ناپذیر و نگاه تیزبین و دقیق به بنیادهای سیاسی نابرابری جنسی و افشای شعبده‌های نظام پدرسالار برای خوشنود کردن زنان با موفقیت‌های بی‌ارزش و کانالیزه کردن هویت آن‌ها از طریق الگوهای ساخته خود نظام سرکوب مذکر است. در عین حال، پیام دیگر فمینیسم میلت، درک مبارزه‌ی فرودستان در تمام اشکال خود به‌مثابه‌ی یک شبکه‌ی پیوسته است که پیروزی یکی در گروی پیروزی همه آن دیگران است. اینجاست که نمی‌توان جنبش‌های رهایی‌بخش زنان در ایران را، با هر مطالبه‌ی به حقی، یک جنبش صرفاً مدنی و اجتماعی در نظر گرفت. بلکه باید به ماهیت سیاسی مبارزه‌ی زنان در یک نظام پدرسالار باور داشته باشیم تا بتوانیم روابط سیاسی حاکم بر نابرابری جنسیتی را درک و ریشه‌کن کنیم.

میلت یکی از شخصیت‌های مهم در جنبش زنان، یا فمینیسم موج دوم، در دهه‌های 1960 و 1970 بود. برای مثال، او و سیدنی ابوت، فیلیس بیرکبی، آلما روتسانگ، و آرتمیس مارچ، اولین گروه افزایش دهنده آگاهی لزبین-فمینیست بودند، اگرچه میلت در اواخر سال 1970 به عنوان دوجنسه شناخته شد. در سال 1966، میلت عضو کمیته سازمان ملی زنان شد. و متعاقباً به زنان رادیکال نیویورک، لزبین های رادیکال، و سازمان های زنان رادیکال مرکز شهر پیوست.

میلت یکی از اولین نویسندگانی بود که مفهوم مدرن مردسالاری را به عنوان انقیاد زنان در سراسر جامعه توصیف کرد. کتاب «سیاست‌های جنسی» نخستین متنی بود که مفهوم پدرسالاری را توضیح داد. به اعتقاد میلت ایدئولوژی پدرسالارانه باعث ترویج و بزرگ نمایی تفاوت‌های زن و مرد و مسلم‌انگاشتن نقش‌های مسلط برای مردان و نقش‌های تابع برای زنان می‌شود.

میلت پدرسالاری را نوعی شیوه اعمال قدرت و سلطه جهان شمول می‌داند. شیوه اعمال قدرتی که مستقل از سرمایه‌داری یا هر نوع شیوه تولید عمل می‌کند. «جامعه ما، مانند همه دیگر تمدن‌های تاریخی جامعه‌یی پدرسالارانه است. این واقعیت آشکاریست و برای پی بردن به آن کافیست به یاد آوریم که ارتش، صنعت، تکنولوژی، دانشگاهها، علم، منصبهای سیاسی، سرمایه_ خلاصه همه راههای قدرت در درون جامعه و از جمله نیروی قهری پلیس، یکسره در دست مردانند.»

او معتقد است نظام پدرسالاری به عنوان یک نظام قدرت به خوبی در اذهان جا گرفته و لزومی ندارد دعاوی‌اش را به شکل مشهود بیان کند زیرا که این دعاوی طبیعی جلوه می‌کنند. همچنین توضیح پدرسالاری با دلایل فیزیولوژی آنرا به امری اجتناب ناپذیر و تاریخی مبدل کرده است اما برخی انسان‌شناسان باور دارند «پدرسالاری دارای منشا آغازین نیست بلکه شکل اجتماعی دیگری پیش از آن وجود داشته است. اگر چنین باشد، برهان نیروی جسمانی به عنوان تئوری منشاهای پدرسالاری توضیح چندان کافی نخواهد بود.»

وی معتقد است نه عامل بیولوژیک، که بار فرهنگی که به آن داده می‌شود منشا پدرسالاری است. او با مدد از تفکیک جنس و جنسیت، نقش عامل بیولوژیک را بسیار محدود می‌بیند و بر این اعتقاد است که تفاوت‌های زیستی تحت تاثیر فرهنگ شکل خاصی یافته و به فرودستی زنان منجر شده است.

«سیادت مرد مانند دیگر معتقدات سیاسی، سرانجام نه در نیروی جسمانی بل در قبول نظامی از ارزش‌ها نهفته است که جنبه بیولوژیک ندارد.»

او در تعریف طبقه در جامعه پدرسالار می‌گوید «طبقه سلسله مراتبی اقتصادی و اجتماعی است که یک زن را در مقابل زن دیگر قرار می‌دهد. و آنکه از این تقابل سود می‌برد مرد است. وی می‌گوید:

«یکی از آثار و نتایج طبقه در درون پدرسالاری نهادن یک زن در برابر زن دیگر است که در گذشته تعارض تند و تیز میان نجیب و زن روسپی را ایجاد می‌کرد، و در زمان حاضر تعارض تند و تیز میان زن کارورز و زن خانه‌دار را ایجاد می‌کند. یکی بر تامین و حیثیت دیگری رشک می‌برد در حالیکه این دیگری، فراسوی محدوده‌ی احترام آرزوی آن چیزی را دارد که به گمان وی آزادی، ماجرای هیجان‌انگیز، و تماس آن دیگری با دنیای بزرگ است. به خاطر مزایای متعدد ضوابط تبعیض‌آمیز جنسی، مرد در هر دو دنیا شرکت می‌کند و با قدرتی که امکانات اجتماعی و اقتصادی برترش به او داده است زنان از هم بیگانه شده را همچون رقبا بر ضد یکدیگر به بازی می‌گیرد.»

«بر اساس نظریه وابستگی میلت زنان تحت سلطه مردسالاری یک طبقه جنسی وابسته هستند.» از نظر او در جامعه پدرسالار، زنان اندکی هستند که به طور مستقل از مراتب طبقاتی بالا روند اما اکثر آنان نه در ایجاد نظام طبقاتی نقش دارند و نه می‌­توانند این ساختار را تغییر دهند. آنها به صورت طبقه وابسته‌ای هستند که به حساب محصول اضافی زیست می‌کنند، رهایی از این شرایط تنها از طریق آگاهی زنان از این سلطه میسر است.

میلت از جمله فمینیست‌هایی است که مفهوم تفاوت را برای توضیح جایگاه زنان در جامعه مردسالار به کار می‌برد. وی معتقد است تفاوت‌های زنان با مردان مکانیزم اصلی سرکوب زنان است. این تفاوت محصول مردسالاری است و مذکر و مونث واقعا دارای دو فرهنگ متفاوتند.

« به سبب مقتضیات اجتماعی ما، جنس نر و جنس ماده در واقع دو نوع فرهنگند و تجارب زندگی آنان سخت با هم تفاوت دارند و این موضوعی بسیار مهم است.»

و در پایان میلت معتقد است نهادهای فرهنگی، دینی و به ویژه خانواده در نظام مردسالار با طبیعی و فرهنگی نشان دادن این تفاوتها و نقشها، باعث درونی سازی این مسائل در زنان می‌شوند. میلت بر خلاف سایر فمنیستهای رادیکال ریشه‌های پدرسالاری را در تربیت اجتماعی و ساختار جنسی مونث بودن می‌‌دید. و معتقد بود: با انقلاب جنسی به معنای پایان ازدواج تک همسری و مادری و پرورش کودکان خارج از نهاد خانواده، نقش‌ها و تفاوت‌های جنسیتی ساختگی به تدریج از بین می‌رود. میلت طبیعت انسان را اساساً دو جنسیتی و تفاوت‌ها را ساختگی و جامعه اندروژنی را جامعه آرامانی تلقی می‌کرد.

انگونه که گفته شد انتشار کتاب «سیاست جنسی» میلت نقطه عطفی در نظریات فمینیستی به شمار می آید. نظرات عمده میلت در این کتاب مطرح شده است. برای ارائه بهتر عمده ترین مباحثی که او به آن در این کتاب و کتابهای دیگر_با توجه به کمبود منابع راجع به او- مطرح نموده ، نوعی تقسیم بندی موضوعی صورت گرفته است؛ موضوعاتی نظیر: سیاست جنسی، پدرسالاری، خانواده، کنترل بر بدن، خشونت. هم چنین اشاراتی به نقش برجسته میلت در نقد ادبی شده است که در ادامه می آید.

پدرسالاری

پدرسالاری از جمله مفاهیم مهمی است که فمینیستها بر آن تاکید می کنند و بر اساس آن مناسبات سرکوبگرانه و استثمارگرانه تاثیرگذار بر زنان را توضیح می دهند. تفسیرهای متفاوتی از مردسالاری تاکنون ارائه شده و فمینیستهای مختلف از منظرهای متفاوت به آن پرداخته اند.

میلت پدرسالاری را نوعی شیوه اعمال قدرت و سلطه جهان شمول می داند. شیوه اعمال قدرتی که مستقل از سرمایه داری یا هر نوع شیوه تولید عمل می کند. «جامعه ما، مانند همه دیگر تمدنهای تاریخی جامعه یی پدرسالارانه است. این واقعیت آشکاریست و برای پی بردن به آن کافیست به یاد آوریم که ارتش، صنعت، تکنولوژی، دانشگاهها، علم، منصبهای سیاسی، سرمایه_ خلاصه همه راههای قدرت در درون جامعه و از جمله نیروی قهری پلیس، یکسره در دست مردانند.» (میلت:11)

او معتقد است نظام پدرسالاری به عنوان یک نظام قدرت به خوبی در اذهان جا گرفته و لزومی ندارد دعاوی اش را به شکل مشهود بیان کند زیرا که این دعاوی طبیعی جلوه می کنند. همچنین توضیح پدرسالاری با دلایل فیزیولوژی آنرا به امری اجتناب ناپذیر و تاریخی مبدل کرده است اما برخی انسان شناسان باور دارند «پدرسالاری دارای منشا آغازین نیست بلکه شکل اجتماعی دیگری پیش از آن وجود داشته است. اگر چنین باشد، برهان نیروی جسمانی به عنوان تئوری منشاهای پدرسالاری توضیح چندان کافی نخواهد بود.» (میلت:16)

وی معتقد است نه عامل بیولوژیک، که بار فرهنگی که به آن داده می شود منشا پدرسالاری است. او با مدد از تفکیک جنس و جنسیت، نقش عامل بیولوژیک را بسیار محدود می بیند و بر این اعتقاد است که تفاوتهای زیستی تحت تاثیر فرهنگ شکل خاصی یافته و به فرودستی زنان منجر شده است.

«سیادت مرد مانند دیگر معتقدات سیاسی، سرانجام نه در نیروی جسمانی بل در قبول نظامی از ارزشها نهفته است که جنبه بیولوژیک ندارد.» (میلت:16)

او در تعریف طبقه در جامعه پدرسالار می گوید می گوید« طبقه سلسله مراتبی اقتصادی و اجتماعی است که یک زن را در مقابل زن دیگر قرار می دهد.(هام:83) و آنکه از این تقابل سود می برد مرد است. وی می گوید:

«یکی از آثار و نتایج طبقه در درون پدرسالاری نهادن یک زن در برابر زن دیگر است که در گذشته تعارض تند و تیز میان نجیب و زن روسپی را ایجاد می کرد، و در زمان حاضر تعارض تند وتیز میان زن کار ورز و زن خانه دار را ایجاد می کند. یکی بر تامین و حیثیت دیگری رشک می برد در حالیکه این دیگری، فراسوی محدوده ی احترام آرزوی آن چیزی را دارد که به گمان وی آزادی، ماجرای هیجان انگیز، و تماس آن دیگری با دنیای بزرگ است. به خاطر مزایای متعدد ضوابط تبعیض آمیز جنسی، مرد در هر دو دنیا شرکت می کند و با قدرتی که امکانات اجتماعی و اقتصادی برترش به او داده است زنان از هم بیگانه شده را همچون رقبا بر ضد یکدیگر به بازی می گیرد.» (میلت:37)

«بر اساس نظریه وابستگی میلت زنان تحت سلطه مردسالاری یک طبقه جنسی وابسته هستند.» (هام، 433:1382) از نظر او در جامعه پدرسالار، زنان اندکی هستند که به طور مستقل از مراتب طبقاتی بالا روند اما اکثر آنان نه در ایجاد نظام طبقاتی نقش دارند و نه می­توانند این ساختار را تغییر دهند. آنها به صورت طبقه وابسته ای هستند که به حساب محصول اضافی زیست می کنند، رهایی از این شرایط تنها از طریق آگاهی زنان از این سلطه میسر است.

میلت از جمله فمینیستهایی است که مفهوم تفاوت را برای توضیح جایگاه زنان در جامعه مردسالار به کار می برد. وی معتقد است تفاوتهای زنان با مردان مکانیزم اصلی سرکوب زنان است. این تفاوت محصول مردسالاری است و مذکر و مونث واقعا دارای دو فرهنگ متفاوتند.

« به سبب مقتضیات اجتماعی ما، جنس نر و جنس ماده در واقع دو نوع فرهنگند و تجارب زندگی آنان سخت با هم تفاوت دارند و این موضوعی بسیار مهم است.» (میلت:23)

فمینیسم روانکاوی

برخی میلت را از جمله فمینیستهای روانکاو می دانند. دلیل آن نظریاتی است که میلت در حوزه روانشناسی اجتماعی مطرح نموده است. به عنوان نمونه او درباره شکل گیری هویت جنسی با استفاده از اندیشه های رابرت استلر استدلال کرد که «به زن خصایص عاطفی داده می شود و به مردان خصایص رهگشا» (هام،401:1382) وی هم چنین «قدرت مردان بر زنان را روانشناسی اجتماعی شرطی سازی تعریف می کند.» (همان:354) اما با نگاهی به دیگر عقاید میلت، می توان آن را در زمره فمینیستهای رادیکال دانست. او اهمیت بسیاری به مردسالاری می دهد و آن را منشا همه سرکوبهای علیه زنان می داند، همچنین سعی دارد ریشه های این مردسالاری رابیابد و برای آن مبناهای متفاوتی بیابد. افزون بر این میلت نقش خانواده را در تثبیت مردسالاری بسیار برجسته می بیند و به خشونت علیه زنان هم در حوزه خصوصی و هم در حوزه عمومی تاکید می کند. مجموعه این نظریات وی را به فمینیستهای رادیکال نزدیک می کند.

کیت میلت و ایران

کیت میلت، نویسنده، نظریه‌پرداز، مجسمه‌ساز و از اعضای برجسته‌ی «جنبش رهایی‌بخش زنان»، فارغ از تأثیر شگرفش بر اندیشه‌ی فمینیستی، یکی از بنیان‌گذاران «کمیته برای آزادی هنر و اندیشه در ایران (Caifi)» بود. از سال ۱۹۷۳، این کمیته مهم‌ترین کمپین برای آزادی زندانیان سیاسی، افشاگری درباره‌ی شکنجه در زندان‌های ساواک، و فشار برای تضمین آزادی‌های نویسندگان و روشنفکران در ایران بود. سال‌ها تلاش و افشاگری این کمیته در نهایت به تحقیقات وزارت خارجه‌ی ایالات متحده درباره‌ی فعالیت‌های ساواک علیه انقلابیون در خاک ایالات متحده و تحقیقات کنگره ی آمریکا درباره‌ی شکنجه در زندان‌های ایران منجر شد. ده‌ها نامه‌ی سرگشاده در مجلات معتبر جهان خطاب به مسئولان وقت دولت پهلوی، یا نهادهای بین‌المللی، یا دانشگاه‌های سراسر جهان، فشاری بی‌سابقه بر رژیم پهلوی آورد.

کیت میلت، در کنار رضا براهنی، نعمت جزایری، بابک زهرایی و دیگران مجموعه‌ای از تأثیرگذارترین بیانیه‌ها علیه سرکوب و شکنجه در ایران را به امضای چهره‌های سرشناس هنر، ادبیات و روشنفکری جهان منتشر کردند. امضای چهره‌هایی چون نوام چامسکی، جورج نواک، آرتور میلر، آلن گینزبرگ، جوزف هلر، لارنس فرلینگتی، جرزی کازینسکی، جورج والد، دنیس لورتاف، جون بائز، جین فوندا، نورمن میلر و در ایران احمد شاملو، احمد کریمی حکاک و غلامحسین ساعدی پای بسیاری از این بیانیه‌ها دیده می‌شود.

در طول این سال‌ها، کیت میلت نه تنها به عنوان یک روشنفکر در کنار روشنفکران ایران ایستاده بود، بلکه به عنوان یک فمینیست با دقت و نگرانی روند حرکت جنبش فمینیستی ایران را دنبال می‌کرد. میلت از نخستین نظریه‌پردازان فمینیست بود که نظام سرکوب مذکر را در چارچوبی سیاسی تعریف می‌کرد و مسئله‌ی زنان را در پیوندی ناگسستنی با مبارزه‌ی طبقاتی و در مقابل، موفقیت مبارزه‌ی طبقاتی را در درک و تقویت مبارزه‌ی گروه‌های فرودست جنسیتی، نژادی و فرهنگی می‌دید. درست به همین دلیل، همواره از روند قدرت گیری نیروهای مذهبی در انقلاب ایران نگران بود.

در نهایت پس از پیروزی انقلاب، میلت به دعوت اعضای کمیته‌ی آزادی هنر و اندیشه برای دیدار، سخنرانی و مستند کردن روند حرکت انقلاب به ایران سفر کرد. ورود میلت به ایران با تغییر چهره‌ی مردمی انقلاب به چهره‌ای مذهبی و افزایش فشار بر جنبش زنان ایران هم‌زمان شد. میلت در چندین دانشگاه ایران سخنرانی کرد و فیلم مستندی از راهپیمایی عظیم زنان علیه فرمان حجاب اجباری تهیه کرد. در نهایت همراه با فیلم‌بردار و عکاسش سوفی کی یر بازداشت و از ایران اخراج شد. او تجربه‌ی همکاری با کمیته‌ی کایفی و سفر خود به ایران را در کتابی با همین عنوان مستند کرد.

در این کتاب نگرانی‌های میلت پیش از پیروزی انقلاب و پاسخ روشنفکران ایرانی به این نگرانی‌ها منعکس شده که نشانگر نوع نگاه و سطح خوش‌بینی روشنفکران ایرانی به حضور نیروها و نشانه‌های مذهبی در انقلاب ایران است. اما نکته‌ی مهم‌تر این گفتگوها شباهت عجیب آن‌ها به جدال‌های لفظی امروز برخی از حلقه‌های روشنفکری ایران با کمپین‌های مردمی جنبش زنان است. مهم‌ترین انتقاد میلت به ساختار و روند مبارزات انقلابی ایران، همچنان معتبر و هشداردهنده است.

میلت و سوفی کیر، روزنامه نگار کانادایی، در سال 1979 برای کمیته آزادی‌های هنری و فکری به تهران، سفر کردند تا برای حقوق زنان ایرانی تلاش کنند. میلت بعد از انقلاب به مناسبت هشت مارس (روز جهانی زن) سخنرانی کرد. وی در اولین تظاهرات در دانشگاه تهران با در‌های بسته روبرو شد، اما در چند گردهمایی زنان شرکت کرد؛ از جمله در گردهمایی در مقابل کاخ دادگستری (19 اسفندماه) و گردهمایی در ورزشگاه نصیری و تحصن زنان کارمند وزارت امور خارجه.

میلت همچنین در 21 اسفندماه کنفرانس مطبوعاتی در هتل اینترکنتیننتال به همراه سه زن ایرانی از کمیته موقت تشکیل داد و تدارک روز جهانی زن را فراهم کرد.

در بازنمایی نقش میلت، گروه سازنده سریال «روز‌های ابدی» از اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی که در خصوص ماموریت او در ایران گزارشی محرمانه تهیه شده بود، بهره جستند.

سیاست جنسی

در تعریف اصطلاح «سیاست جنسی» اینگونه آمده است: «ویژگی سیاسی احساس جنسی که بر مبنای قدرت نابرابر روابط جنسی قرار دارد. فرض اصلی نظریه فمینیستی این است که سیاست جنسی پشتیبان مردسالاری در جهت سیاسی کردن زندگی شخصی است.» (هام،407:1382) این اصطلاح از عنوان کتاب کیت میلت با همین نام گرفته شده است.

میلت در این کتاب تعریف متفاوتی از سیاست ارائه می دهد. از نظر او سیاست «مناسباتی بر بنیاد قدرت است یعنی ترتیباتی که یک گروه را زیر کنترل گروه دیگر قرار می دهد» (آبوت،255:1383) به تناسب این تعریف روابطی که در حوزه خصوصی افراد (از جمله روابط زن و مرد در خانواده) هم از جمله مباحث مهم در حوزه سیاست است.

او سعی دارد نشان دهد « جنس مقوله ای از منزلت با جنبه های سیاسی است.» (میلت:8) او برای اثبات این ادعا به رابطه میان نژادها اشاره می کند. او تاکید می کند که رابطه نژادها با یکدیگر که به برتری انتسابی نژادی بر نژاد دیگر همراه می شود در واقع رابطه ای سیاسی است که مستلزم فرمانروایی کلی یک جماعت بر جماعت دیگر است. « گروه زیردست، از طریق پی_نهادهای سیاسی موجود، نمی تواند حقوق پایمال شده ی خود را چنانچه شاید استیفا کنند. به علاوه همین پی- نهادها مانع تشکل این گروه در مبارزات و مخالفت های سیاسی قراردادی می شوند.» (میلت:10) همین رابطه نیز در رابطه بین دو جنس حاکم است. این حاکمیت زیرکانه تر، خشن تر و همگونه تر و پایدارتر از هرگونه سلطه است.

او برای سیاست جنسی مبانی متنابعی را در نظر می گیرد. مبنای ایدئولوژیک، بیولوژیک، جامعه شناختی، روانشناسی، اقتصادی و انسان شناسی.

او معتقد است که سیاست جنسی از طریق همنواسازی اجتماعی دو جنس با سازها و روشهای حکومتی پدرسالارانه در روش، منش و نقش و منزلت خود را حفظ کند و این 4 عنصر با هم در ارتباطند و به هم وابسته اند. منش بر مبنای کلیشه های رایج از زنانگی و مردانگی ساخته می شود و نقشهای جنسیتی زن و مرد آن را تکمیل می کند. موقعیت فرودست زنان که هم در کلیشه های جنسیتی رایج و هم در نقش های جنسیتی وجود دارد آنها را از نظر منزلت پایینتر از مردان قرار می دهد.

میلت چه در کتاب «سفر به ایران» و چه در کتاب مهم «سیاست جنسی» به این نکته تأکید کرده است که اولویت دادن به مبارزه‌ی طبقاتی و جانبی و ثانویه پنداشتن مبارزه برای برابری جنسی، قومی و نژادی، جز «جابه‌جایی دیکتاتورها و تولید ضدانقلاب ناگزیری که از پی چنین خیانتی سر بلند می‌کند»، پیامدی ندارد. در «سیاست جنسی» می‌نویسد:

«تعداد ما کافی است تا با تغییر ارزش‌های بنیادی و تغییر کامل آگاهی، مسیر تاریخ بشر را تغییر دهیم. نمی‌توانیم آگاهی را تغییر دهیم مگر از طریق بازسازی ارزش‌ها. نمی‌توانیم ارزش‌ها را بازسازی کنیم مگر آنکه شخصیت انسانی را از نو ساختاربندی کنیم. اما نمی‌توانیم هیچ‌کدام از این کارها را بکنیم یا به جنایات نژادی و اقتصادی پایان دهیم، مگر آنکه نخست به سرکوب همه‌ی گروه‌های انسانی پایان دهیم؛ به ایده‌ی خشونت، سلطه، و قدرت پایان دهیم؛ به ایده سرکوب پایان دهیم؛[نمی‌توانیم موفق شویم] مگر آنکه بفهمیم که انقلاب در سیاست جنسی نه فقط یک بخش، بلکه اساس هرگونه تغییر واقعی در کیفیت زندگی است.»

بدیهی است که چرا مواضع میلت با مواضع شبه فمینیستی طرفداران اصلاح و ترمیم پدرسالاری آشتی‌پذیر نیست. میلت معتقد است که پدرسالاری نوعی وضعیت نامساعد یا یک جور تعصب فرهنگی نیست، بلکه مجموعه‌ی پیچیده‌ای از ساختارهای سیاسی و اعتقادی است که با هدف انقیاد نیمی از توان و پتانسیل اعتراض در جامعه طراحی شده است. از نظر میلت، پدرسالاری تنها یک فشار بیرونی بر زنان نیست، بلکه فرایندی روان‌شناختی است که از طریق آن بخش بزرگی از زنان خود در انقیاد خود مشارکت می‌کنند و با کمترین عنایتی از سوی نظام پدرسالار خوشنود می‌شوند. برای میلت فرستادن زنان به ادارات و پست‌های مدیریت دولتی تنها زمانی معنا دارد که این زنان در نتیجه‌ی ریشه کن کردن ساختارهای پدرسالارانه سهمی برابر در مدیریت کلان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشته باشند؛ و یا لااقل به عنوان نماینده‌ی تمام زنان برای ریشه‌کن کردن ساختارهای پدرسالاری خود را تحمیل کرده باشند. اما ورود زنان به عرصه‌های مدیریتی که تام و تمام در خدمت نظام سرکوبگر مذکر است، جز بزک کردن چهره‌ی عبوس و ترسناک نظام مذکر، جز مهربان و بخشنده جلوه دادن نظام سرکوب، جز استحاله‌ی زنان به مباشرین نظم مذکر مستقر در شمایل بیولوژیک متفاوت، و جز فریفتن زنان با این امید واهی که موفقیتی به دست آورده‌اند، معنای دیگری ندارد. او می‌نویسد:

یکی دیگر از ابزارهای حفظ سیاست جنسی موجود این ادعاست که کل ماجرا خیلی وقت پیش حل و فصل شده است. نظام تمامیت‌خواه مذکر با تکبر مرعوب‌کننده‌ای می‌گوید: «ما به شما حق رأی دادیم.»

«این هم‌زمان از ریختن انداختن تاریخ و انکار واقعیت است. زنان سخت و تقریباً بدون هیچ امیدی مبارزه کردند، در قالب اعتراضات گسترده و مؤثری که به سرمشقی برای جنبش‌های کارگری و مبارزات سیاهان بدل شد. آن‌ها علیه نابرابری سرکوب‌کننده‌ی قدرت به مدت بیش از ۱۵۰ سال مبارزه کردند تا این ورق‌پاره‌ی بی‌ارزشی که نامش برگه‌ی رأی است را بدست آورند. اکنون ما حق رأی داریم و پی برده‌ایم که چه سخت به ما خیانت شده است. ما سال‌های طولانی مبارزه کرده بودیم، به سختی تلاش کرده بودیم، آن‌قدر ناامیدی را از خود دور کرده بودیم که از پا افتاده بودیم. تنها گفته بودیم "این [حق رأی] را به ما بدهید و باقی‌اش را خودمان درست می‌کنیم". ما نفهمیده بودیم، همچنان که بسیاری از سیاهان هم تا زمان جنبش حقوق مدنی به این موضوع پی نبرده بودند، که برگه‌ی رأی به معنای پذیرش واقعی به حیات مدنی در ایالات متحده نیست. این برگه‌ی رأی هیچ معنایی ندارد اگر شما هیچ نماینده‌ای نداشته باشید.»

خانواده

از منظر کیت میلت ، خانواده نهادی ستمگر است، زنان برده ی صرف مردان هستند و در نتیجه ... خانواده باید برود، او بر معاشرت های اختیاری اصرار ورزیده و به طور کلی ازدواج را نفی می کند.

کیت میلت از فمینیست‏ هایى است که در مورد جامعه ‏پذیرى ایدئولوژى پدرسالارانه توسط نهاد خانواده و نهادهاى دیگرى مانند مدارس عالى و کلیساها به تفصیل بحث کرده است. به عقیده ‏ى وى خانواده نهاد پدرسالارانه ‏ى تمام عیارى است که به زنان مى ‏آموزد قدرت مردان را هم در حیطه‏ى خصوصى و هم عمومى بپذیرند

خانواده از مفاهیم مورد توجه فمینیستهاست. آنها «به این دلیل به خانواده توجه دارند که آن را نفع برنده اصلی از کار زنان و مرکز این کار و در ضمن منشا بنیادی ترین هویت زنان یعنی هویت مادری می دانند.» (هام،1382: 152) آنها از رویکرد رایجی که جامعه شناسی و روانشناسی به خانواده دارند انتقاد می کنند.

میلت در کتاب «سیاست جنسی» در توضیح عامل جامعه شناختی سیاست جنسی از نهاد خانواده می گوید و آن را اصلی ترین نهاد نظام پدرسالاری و واحدی مردسالار درون کل ساختار مردسالاری می داند زیرا که خانواده با واسطه شدن میان فرد و ساختار اجتماعی همنوایی با آن را فراهم می کند.

او تاثیر ساختار خرد خانواده را در جاهایی بیشتر از ساختار کلان جامعه می داند.

«حتی در جامعه های پدرسالارانه یی که حقوق قانونی شهروندی به زنان اعطا کرده اند فرمانروایی بر زنان معمولا از طریق خانواده انجام می گیرد و آنان چندان یا هیچ رابطه رسمی با دولت ندارند.»(میلت:27)

به نظر وی کارکرد اصلی خانواده در جامعه پدرسالارانه بارآوردن فرزندانی است که همنوا با ایدئولوژی پدرسالارانه رشد یافته­ اند. البته رسانه ­ها، مدارس و دیگر منابع اجتماعی شدن نیز در این امر به خانواده یاری می­رساند. همچنین این تاثیر خانواده با منابع دینی تقویت می ­شود.

کنترل بر بدن

یکی از مفاهیم بسیار مهم که توسط فمینیستهای رادیکال مطرح شد تاکید بر حق زن بر کنترل جسم خود بوده است. آنها اینگونه استدلال می­کردند که جسم زنان بنیان فیزیکی است که از آن به طرف جهان حرکت می­کنند و زنان باید نسبت به جسم خود آگاهی و بر آن کنترل داشته باشند. زنان در مورد داشتن یا نداشتن فرزند حق انتخاب دارند و باید بتوانند قدرت کنترل موالید خود را به طور فردی به دست بگیرند و در نتیجه هر نوع اعمال کنترل اجتماعی تحت سلطه مردان را نفی می­کنند.

میلت علت عدم آزادی جنسی و تسلط زنان بر جسم را ناشی از «بکارت پرستی، ضوابط تبعیض آمیز جنسی، مقررات ضد سقط جنین و در بسیاری جاها به علت آنکه جلوگیری از آبستنی از لحاظ جسمی یا روانی برای زن میسر نیست.» (میلت:69) میداند.

همچنین معتقد است که «نظامهای حقوقی و قانونی پدرسالارانه با محروم ساختن زنان از مالکیت بر جسم خودشان، آنان را به سقط جنینهای غیر قانونی وامیدارند.» (میلت:48)

خشونت

میلت در توضیح مبانی پدرسالاری از فشار (force) نام می­برد تا جنبه اجبار و فشاری که در جامعه پدرسالار اعمال می شود توضیح دهد. از نظر او «اکثر جوامع پدرسالارانه زور را از طریق نظام های حقوقی خود به صورت پی-نهاد در آورده­اند.» (میلت:47) بطور مثال در قوانین زنا در اکثر جوامع این زنان هستند که مورد کیفر سخت­تری قرار می­گیرند.

علاوه بر این، آموزش­های فرهنگی این باور را به وجود می­آورد که به کار بردن زور تنها به مردان اختصاص دارد و آنها به لحاظ جسمی و روانی آمادگی ارتکاب خشونت جسمانی را دارند. در مقابل زنان نمی­توانند از خود دفاع کنند و از لحاظ جسمی و روانی در سطح آسیب­پذیری قرار دارد. این کلیشه های جنسی باعث می­شود خشونت مردان بر زنان دلایل کاملا منطقی بیابد و طبیعی بنماید.

آنچه میلت در بحث خشونت علیه زنان برجسته می کند تجاوز جنسی است :

« از لحاظ سنتی، هتک ناموس همچون بزهی به شمار آمده است که مردی بر ضد مرد دیگر مر تکب می شود و به دیگر سخن این بزه عبارتست از استفاده سوء از زن متعلق به دیگری» (میلت:49)

از نظر او جامعه پدرسالار احساس سنگدلی و امیال جنسی را به نحوی با هم مرتبط می­کند و این تمایل و فعالیت را با قدرت برابر می­داند. در نتیجه این خشونت­طلبی نقش مردانه و قربانی شدن نقش زنانه تعریف می­شود. با اتکا به این استدلال، از جنبه خشونت بار تجاوز جنسی کاسته می­شود.

میلت معتقد است معنای اجتماعی تجاوز جنسی که به عنوان شهوترانی شناخته می­شود در جهت تحقیر و هر چه بیشتر ضعیف ساختن زنان عمل می­کند.

نظریه فمینیستی نظرات میلت را با کشف و مبارزه علیه دیگر مظاهر خشونت مردانه مانند کتک زدن همسر و پورنوگرافی دنبال کرد.

نقد ادبی فمینیستی ((Feminist criticism

کیت میلت در کتاب سیاست جنسی خود به نقد ادبی هم می پردازد. اگرچه ویرجینیا ولف را آغازگر نقد ادبی فمینیستی می­دانند اما برخی معتقدند «نقد فمینیستی معاصر با سیاست جنسی کیت میلت آغاز می­شود. نقش ویژه میلت جای دادن ادبیات درمتن سیاسی مردسالاری است. » (هام:100)

« نقد فمینیستی یک سیستم نقد ادبی است که درک نویسنده از زن و مرد و هم چنین در مورد زنانگی و مردانگی را مورد بررسی قرار می دهد تفاوت بین جنسیت زنانه و مردانه بطور یکجانبه در ادبیات به کار برده شده است. هدف نقد فمینیستی این است که نقد را انسانی و ادبیات را واقعی کند.» ( تمیزی،19:1997)

دامنه موضوعاتی که در نقد ادبی فمینیستی به آن توجه می­شود وسیع است؛ از جمله آن می توان به «بازسازی تاریخ زنان و سنت ادبی زنانه، تاریخ نگاری فمینیستی، شکل گیری معیارها، نقد فمینیستی سیاهان، نقد بازنمود زنان در هنرهای دیداری و ادبیات، زنان و فرهنگ عامه، مجادله میان جبرباوری زیستی با ساخت اجتماعی جنسیت، دو جنسی بودن، فرهنگ و سنت هم جنس گرایی زنان، خوانش مبتنی بر جنسیت، سرشت نوشتارهای زنان و شرایطی که در آن این آثار تولید شده­اند، خودزندگینامه­نویسی و زیست-نوشتار زنان و تفاوت، مسئله­ی سوژگی و ساخت جنسیت، پسا استعمارگری و امپریالیسم فرهنگی، جستجو برای یافتن منطقی بدیل و امکان ایجاد معرفت شناسی زنانه» (مکاریک،387:1383) اشاره کرد.

عموما نقد فمینیستی را به دو شاخه عمده «نقد فمینیستی فرانسوی» و «نقد فمینیستی انگلیسی-آمریکایی» تقسیم می­کنند (همان:388) نقد فمینیستی فرانسوی بیشتر نقد ساختاری و روانکاوانه به اثر دارد. کریستوا، ایریگاری، سیسکو، ... از منتقدین فمینیست فرانسوی هستند. «نفد فمینیستی فرانسوی با استفاده از ساخت­شکنی توجه خود را بر زبان قرار می­دهد و مکانیزم­های بازدارنده زبان پدرسالار را افشا کرده و در هم می شکند. منتقدین فرانسوی علاقمند به خلق زبان زنانه در نوشتار زنان هستند و به ترم زن/مرد می­پردازند و این نظر را که زن به عنوان یک ترم منفی یا اضافی شناخته می­شود درهم می­شکنند.» (تمیزی،43:1997) در این نقد چگونگی بازنمایی بدن اهمیت می­یابد.

در نقد فمینیستی انگلیسی _ آمریکایی، چگونگی بازتاب تجربیات زنان و صدای زنانه در ادبیات مورد توجه قرار می­گیرد. در اینگونه نقد «به بررسی کمبود کاراکترهای واقعی زنان در آثار نویسندگان مرد می پردازد و در عین حال استفاده از فرهنگ مردسالار در آثار زنان نویسنده را نیز در نظر می گیرد و نشان می دهد که زنان چگونه با کاربرد شخصیت های قالبی ساخته فرهنگ مردانه از فرهنگ مردسالار دنباله روی می کنند. با نقد آن روشن می کند که چگونه آثار این زنان می توانند بر روی آگاهی های فردی سایر زنان تاثیر منفی بگذارند.» (همان:12)

میلت در زمره منتقدین گروه دوم قرار می­گیرد. او نقد فمینیستی را یک « فرم ترجمه می­داند که با تفسیرهای خود طریقی که یک نوشته را می بینیم تغییر می­دهد و دو کلید در اختیار دارد: یک فرهنگ لغات (vocabulary) که قدرت زبان را مشخص می­کند و دیگر نقطه نظر (point of view) » (همان:29) نقدی که وی در سیاست جنسی بر زنانگی و مردانگی در آثار برخی نویسندگان نگاشت جز اولین آثار مهم نقد فمینیستی محسوب می­شود.

میلت در این کتاب به نقد آثار مردان نویسنده می­پردازد؛ نویسندگانی چون د.ه.لارنس، هنری میلر و نورمن میلر ژان ژنه. او سلطه مردانه را در این آثار را برملا می کند و نشان می­دهد «چهره زنان بر مبنای هنجارهای مردسالار شکل گرفته است.» (مکاریک،397:1383)

از جمله مواردی که میلت در این آثار برجسته می­کند توصیفهای جنسی و کاربرد لغات جنسیت­گراست. بطور مثال کاربرد واژه serving در مورد زنان را به شدت مورد انتقاد قرار می­دهد و معتقد است این واژه هم در خدمت بورژوازی است و هم قدرت مردان. وی در مورد میلر می­گوید: « او قادر نیست رفتار جنسی را بطور واقعی تشریح کند. استفاده از زنان فاحشه به عنوان شیئی در آثار او ارائه چهره ای نادرست است، یا در کتاب «رویای آمریکایی» «American Dream» در آن روجک ابتدا زن خود را به قتل می­رساند سپس با خدمتکار خود روتا عمل جنسی غیر عادی می­کند و در واقع با قتل و عمل جنسی غیرعادی به جنگ با زنان بر­می­خیزد . از دیدگاه میلت نویسندگان مرد به دلیل جنسیت خود به ناچار سیاست جنسی سرکوبگرانه دنیای واقعی را در داستان خود مطرح می­سازد.» (تمیزی،18:1997)

علاوه بر این او به خودزندگینامه نوشت مردان علاقمند است و می­گوید: « مردان نویسنده به وسیله شخصیت مردانه و دیدگاهی که در اثر از خود نشان می­دهند روش رفتار خود را معرفی می­کنند.» (همان:28)