نظریه های روانشناسی آروید کارلسون
آروید کارلسون ( Arvid Carlsson ) متولد ۲۵ ژانویه ۱۹۲۳ در اوپسالا و متوفای 29 ژوئن 2018 در گوتنبرگ ، پزشک و فارماکولوژیست اهل سوئد است که بیشتر بهخاطر کار روی دوپامین پیامرسان عصبی و اثر آن روی بیماری پارکینسون شناختهشده است. وی در سال ۲۰۰۰ بهخاطر کار روی دوپامین، بههمراه اریک کندل و پائول گرینگارد برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی شد.
کارلسون در 25 ژانویه 1923 در اوپسالا ، سوئد، یکی از چهار خواهر و برادر متولد شد. خانواده او پس از اینکه پدرش استاد تاریخ در دانشگاه لوند شد به لوند نقل مکان کردند . اگرچه دو خواهر و برادر بزرگترش مسیر شغلی پدرشان را دنبال کردند، او در عوض تحصیل پزشکی در لوند را انتخاب کرد که از سال 1941 آغاز شد.
در سال 1944، او در مأموریت بررسی زندانیان اردوگاههای کار اجباری نازیها، که فولکه برنادوت ، اشراف سوئدی ، موفق شده بود آنها را به سوئد بیطرف در طول جنگ جهانی دوم بیاورد، شرکت کرد . او در سال 1951 مدرک دکترا و دکترای خود را در فارماکولوژی دریافت کرد.
در سال 1951، کارلسون دانشیار دانشگاه لوند شد. او پنج ماه را به عنوان محقق داروساز برنارد بریل برودی در مؤسسه ملی قلب در بتسدا، مریلند ، ایالات متحده گذراند و تغییر تمرکز تحقیقاتی او در روانپزشکی در نهایت منجر به دریافت جایزه نوبل او شد. در سال 1959 او استاد دانشگاه گوتنبرگ شد.
در سال 1957 کاترین مونتاگو وجود دوپامین را در مغز انسان نشان داد. در اواخر همان سال کارلسون همچنین نشان داد که دوپامین یک انتقال دهنده عصبی در مغز است و نه فقط یک پیش ساز برای نوراپی نفرین . کارلسون در ادامه روشی را برای اندازهگیری میزان دوپامین در بافتهای مغز ایجاد کرد. او دریافت که سطح دوپامین در گانگلیون های پایه ، ناحیه ای از مغز که برای حرکت مهم است، به ویژه بالاست. او سپس نشان داد که دادن داروی رزرپین به حیوانات باعث کاهش سطح دوپامین و از دست دادن کنترل حرکت می شود. این اثرات مشابه علائم بیماری پارکینسون بود. با تجویز به این حیوانات ال-دوپا ، که پیش ساز دوپامین است، می تواند علائم را کاهش دهد. این یافته ها باعث شد که پزشکان دیگر استفاده از L-Dopa را در بیماران مبتلا به پارکینسون امتحان کنند و مشخص شد که این دارو برخی از علائم را در مراحل اولیه بیماری کاهش می دهد. L-Dopa هنوز اساس رایج ترین روش های مورد استفاده برای درمان بیماری پارکینسون است.
کارلسون در دهه 1970 و 1980 با شرکت دارویی Astra AB (اکنون AstraZeneca ) همکاری کرد. او و همکارانش توانستند اولین مهارکننده انتخابی بازجذب سروتونین (SSRI) به نام زیملیدین را از برومفنیرامین استخراج کنند. زیملیدین بعداً به دلیل موارد نادر سندرم گیلن باره از بازار خارج شد ، اما تحقیقات کارلسون راه را برای فلوکستین (پروزاک)، یکی از پرمصرفترین داروهای تجویزی در جهان هموار کرد.
کارلسون زمانی که بیش از 90 سال داشت، هنوز یک محقق و سخنران فعال بود و به همراه دخترش لنا، روی OSU6162 ، یک تثبیت کننده دوپامین که علائم خستگی پس از سکته مغزی را کاهش می دهد ، کار می کرد.
تحقیقات کارلسون روی سیگنالهای شیمیایی مغز و درمان ناشی از آن برای بیماری پارکینسون، جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکی سال 2000 را برای او به ارمغان آورد که او با پل گرینگارد و اریک آر. کندل به اشتراک گذاشت . او برنده جوایز بسیاری دیگر از جمله جایزه گرگ اسرائیل در پزشکی (1979)، جایزه ژاپن (1994)، و جایزه فلترینلی ایتالیا (1999) شد. او در سال 1975 به عنوان عضو آکادمی سلطنتی علوم سوئد انتخاب شد.
کارلسون در سال 1945 با اولا لیزا کریستوفرسون ازدواج کرد و صاحب سه پسر و دو دختر شد. دخترش ماریا مدیر آزمایشگاه او بود و دخترش لنا یکی از همکاران او بود.
او با فلورایده کردن آب آشامیدنی در سوئد مخالف بود. او مخالف سرسخت هومیوپاتی بود و برای جلوگیری از طبقه بندی داروهای هومیوپاتی به عنوان دارو در سوئد تلاش کرد.
مطالعات دوپامین
دوپامین در واقع یک انتقالدهنده عصبی ( neurotransmitter ) است که توسط نورونها یا همان سلولهای مغزی ترشح میشود. انتقالدهندههای عصبی نقشهای زیادی در بدن دارند اما کار اصلیشان انتقال سیگنالها از مغز به سایر اعضای بدن از طریق فضای سیناپس است.
هنری دیل اولین بار فعالیت بیولوژیکی دوپامین را در همان سال (1910) با جورج بارگر بررسی کرد. دوپامین هم در بدن انسان و هم در بدن سایر حیوانات – از جمله مهرهداران و بیمهرگان- وجود دارد. این هورمون اولین بار توسط جرج برگر ( George Barger ) و جیمز اوانز ( James Ewens ) در لابراتوار Wellcome در لندن سنتز شد. اما سال ۱۹۵۸ بود که آروید کارلسون ( Arvid Carlsson ) و یکی از همکاراناش به نام نیلز-اکه هیلارپ در آزمایشگاه فارماکولوژی شیمیایی از انستیتو ملی قلب سوئد کشف کردند که دوپامین بهمثابهی یک انتقالدهندهی عصبی عمل میکند.
کارلسون کشف کرد که دوپامین در مغز، ناقل عصبی مهمی است. این ماده مخصوصاً در عقدههای قاعدهای بخشی از مغز عمل میکند که برای تنظیم حرکات است. سابقاً تصور میشد دوپامین فقط مادۀ پیشساز ناقل عصبی دیگری با نام نورآدرنالین است، اما کارلسون نشان داد دوپامین در قسمتهایی از مغز یافت میشود که نورآدرنالین وجود ندارد. این نکته نشان داد که دوپامین خود ناقل عصبی است. کارلسون برای اثبات ارتباط بین دوپامین و فعالیتهای حرکتی، برای حیوانات رزرپین تجویز و مشاهده کرد که حیوانات توان حرکت طبیعی را از دست دادند. رزرپین ناقلها را از پیوندهای عصبی پاک میکند. او با تجویز ال دوپا، ترکیب پیشساز دوپامین، فعالیت حرکتی طبیعی حیوانات را به آنها بازگرداند.
آیا تابهحال احساس کردهاید که به اینستاگرام، تلگرام یا پیام کوتاه معتاد شدهاید؟ اگر متوجه شوید که برای گوشی شما پیامی وجود دارد آیا میتوانید در مقابل چک کردن آن مقاومت کنید؟ آیا تابهحال به سایت گوگل رفتهاید تا برخی اطلاعات را جستجو کنید و ۳۰ دقیقه بعد متوجه شدید که مشغول جستجو، بررسی و خواندن چیزی کاملاً متفاوت از قبل شدهاید؟ اینها نمونههایی از فعالیت سیستم دوپامین هستند.
دانشمندان علوم اعصاب از سال ۱۹۵۸- زمانی که دوپامین توسط آروید کارلسون و نیلزاکه هیلارپ در موسسه ملی قلب سوئد شناسایی شد- در حال مطالعه آنچه آنها «سیستم دوپامین» مینامند هستند. دوپامین در بخشهای مختلف مغز ایجادشده و برای تمام انواع عملکردهای مغز، ازجمله تفکر، حرکت، خواب، رفتار، توجه، انگیزه، جستجو و پاداش، حیاتی است. دوپامین در دهه 1950 توسط آروید کارلسون به عنوان نوروترانسمیتر شناخته شد.
دکتر کارلسون کشف کرد که این در واقع یک انتقال دهنده عصبی مهم است - یک ماده شیمیایی مغز که سیگنال ها را از یک نورون به نورون دیگر منتقل می کند. او سپس دریافت که دوپامین در گانگلیون های پایه، بخشی از مغز که حرکت را کنترل می کند، متمرکز شده است.
دوپامین در سال 1959 به عنوان ماده ای که توسط دوپا در مغز تشکیل می شود شناسایی شد. ... کلمه دوپامین از ترکیب دوپا و آمین گرفته شده است. همانطور که اشاره کردید، اکتشافات اخیر دوپامین را، به عنوان یک انتقال دهنده عصبی مرتبط با احساس لذت و رفاه، با اعتیاد به مواد مخدر مرتبط کرده است.
ممکن است شنیده باشید که دوپامین سیستم «لذت» در مغز که به شما احساس شادی میدهد را کنترل میکند؛ اما محققان اخیراً متوجه شدهاند که دوپامین بهجای اینکه شما را به لذت برساند، در واقع باعث میشود شما آرزو کنید، بخواهید، جستجو و سعی کنید. همچنین سطح عمومی تحریک، انگیزه و رفتار هدفمند را افزایش میدهد. این نهتنها در مورد نیازهای فیزیکی مانند غذا یا رابطه جنسی، بلکه در مورد مفاهیم انتزاعی نیز مؤثر است. دوپامین باعث میشود شما در مورد ایدهها کنجکاو شده و میل جستجو برای کسب اطلاعات را شعلهور میکند. آخرین تحقیقات نشان میدهد که سیستم «مخدر»، بیشتر از سیستم دوپامین، در کسب احساس لذت دخیل است.
طبق نظر کنت بریجید (۱۹۹۸)، این دو سیستم یعنی «خواستن» (دوپامین) و «کسب لذت» (مخدر) مکمل هستند. سیستم «خواستن» شما را به سمت عمل هدایت میکند و سیستم «کسب لذت» باعث میشود احساس رضایت کنید و به همین دلیل جستجو را متوقف کنید. اگر جستجوی شما متوقف نشود، به اجرای یک حلقه بیپایان مشغول خواهید شد. چون سیستم دوپامین قویتر از سیستم مخدر است، شما بیشتر از حد رضایت خود جستجو خواهید کرد.
دوپامین یک انتقالدهندهی عصبی است که عملکردهای متعددی در بدن دارد. نقش آن در حافظه، سیستم حرکت، انگیزه، لذت و اجتماعیبودن تا حدی اثبات شده است. نیز این هورمون نقشی اساسی در اعتیاد به مواد مخدر دارد.
برای افزایش ترشح این هورمون در بدن و بهتبع آن افزایش شور و انگیزه و لذت روشهایی وجود دارند که البته هیچیک قطعی و صددرصد اثبات نشدهاند از جمله ورزشکردن، خوبخوابیدن، به موسیقی گوشدادن، مصرف پروبیوتیکها، کاهش مصرف چربیهای اشباع و افزایش دریافت پروتئین.
گروه های سلولی دوپامینرژیک مجموعه ای از نورون ها در سیستم عصبی مرکزی هستند که انتقال دهنده عصبی دوپامین را سنتز می کنند. در دهه 1960، نورون های دوپامین برای اولین بار توسط آنیکا داهلستروم ( Annica Dahlström ) و کژل فوکس ( Kjell Fuxe ) ، که از فلورسانس هیستوشیمیایی استفاده کردند، شناسایی و نامگذاری شدند.
تاثیر مطالعات دوپامین کارلسون در نظریه دوپامین اسکیزوفرنی
شگفت اینکه، توفیق عمده بعدی در مطالعه روان گسیختگی از تحقیق بر روی بیماری پارکینسون به دست آمد. در سال 1960، گزارش شد که جسم مخطّط مغز کسانی که با بیماری پارکینسون فوت کرده اند از دوپامین خالی شده بود ( ارینگر و اورنیکویچ، 1960). این کشف اشاره داشت که قطع انتقال دوپامینرژیک می تواند علائم پارکینسون را تولید کند؛ و به خاطر ارتباط بین بیماری پارکینسون و اثرات ضد اسکیزوفرنیایی کلورپرومازین و رزرپین ، نشان داد که اثرات داروهای ضد اسکیزوفرن می تواند از طریقه مشابهی حاصل شود. بدین سان تولد تئوری دوپامین اسکیزوفرنی بود ( نظریه ای که روان گسیختگی معلول مقدار زیاد دوپامین و بالعکس، داروهای ضد اکیزوفرن اثراتشان را با کاهش مقادیر دوپامین نشان میدهند.).
پشتیبانی فوری به نظریه دوپامین اسکیزوفرنی دو واقعیت مستحکم(پرو پا قرص) موجود بود. اول، اینکه داروی اسکیزوفرنیایی رِزرپین با درهم شکستن کیسه های سیناپسی، مغز را از دوپامین و دیگر تک آمینه ها خالی می کند. دوم، داروهایی همچون آمفتامین و کوکائین ، که می توانند حوادث روان گسیختگی را در انسانهای عادی ایجاد کنند، مقادیر خارج سلولی دوپامین و دیگر تک آمینه های مغز را افزایش میدهند.
یک گام مهمّ در تحوّل نظریه دوپامین اسکیزوفرنی در سال 1963 برداشته شد، زمانی که کارلسون و لاینکیست تأثیرات کلورپرومازین بر مقادیر خارج سلّولیِ دوپامین و متابولیت های آن (= مولکولهای جدیدی که در نتیجه سوخت و ساز ساخته میشوند) را سنجیدند.
آنها انتظار داشتند به این نتیجه برسند که : کلورپرومازین مانند رزرپین مغز را از دوپامین تخلیه میکند، اما چنین نبود. مقادیر خارج سلّولی دوپامین بوسیله کلورپرومازین پر نشده بود و مقادیر خارج سلولیِ متابولیت های آن افزوده شده بود. آنها به این نتیجه رسیدند که کلورپرومازین و رزرپین هر دو مانع انتقال در سیناپس های دوپامین می شوند امّا به دو طریق مختلف؛ رزرپین با تخلیه مغز از دوپامین و کلورپرومازین با چسبیدن به گیرنده های دوپامین. آنها چنین استدلال کردند که کلورپرومازین یک انتقال دهنده غلط (سدّ گیرنده) در سیناپس های دوپامین است ، یعنی؛ کلورپرومازین به گیرنده های دوپامین می چسبد و مانع فعّالیت آن می شود، با چنین کاری، از فعال شدن گیرنده ها توسّط دوپامین جلوگیری می کند .
آنها همچنین بدیهی فرض کردند (مسلّم دانستند) که عدم فعالیت در گیرنده های پس سیناپس دوپامین، پیام بازخوردی به سلول های پیش سیناپس می فرستد، این پیام موجب افزایش آزادسازی دوپامینی که در سیناپس ها شکسته شده بود میشود. این، شرح داد که چرا فعالیت دوپامینرژیک در مدّتی که مقادیر خارج سلولی دوپامین ساکنند کاهش و مقدار خارج سلولی متابولیت های آن افزایش یافته بود. کشف کارلسون و لاینکیست منجر به بازبینی مهمّی در نظریه دوپامین اسکیزوفرنی شد؛ ، مسلّم دانسته شده بود که عامل اصلی در روان گسیختگی به جای مقادیر بالای دوپامین ، مقادیر بالای فعالیت در گیرنده های دوپامین است.
تحقیق روی خانواده افراد دارای اسکیزوفرنی
خویشاوند یک بیمار اسکیزوفرنیک بودن میتواند خیلی هم بد نباشد چرا که در یک مطالعه نشان داده شد کودکانی که با وجود داشتن مادران اسکیزوفرنیک اسکیزوفرنی نداشتند در مقایسه با کودکان عادی خود انگیخته تر بودند و تاریخچه زندگی شور انگیزتری داشتند و مشاغل خلاق تری کسب کردند و سرگرمیهای تخیلی تری را دنبال کردند و یک بررسی دیگر نشان داد که افراد اسکیزوفرنیک غیر پارانوئید در آزمون خلاقیت نمرات بیشتری از بیماران اسکیزوفرنیک پارانوئید یا افراد گواه غیر پارانوئید کسب می کنند.
کارلسون می گوید ناقلان ژنتیک اسکیزوفرنیک اغلب قابلیت غیر معمولی آشکار می سازند و استعداد والاتری برای تفکر تداعی گرا نشان می دهند و حتی اعلام داشت ممکن است جامعه برای پیشرفت اجتماعی و علمی خود به افراد دارای سرشت اسکیزوفرنیک وابسته باشد.او میگوید تعداد نامتناسبی از خلاق ترین افراد در فلسفه،فیزیک ،موسیقی،ادبیات،ریاضیات،هنرهای زیبا اغلب به اختلالهای روانی مبتلا بودند.
اصطلاح کارلسون برای افرادی که هم خویشاوند بیماران اسکیزوفرنیک بوده و هم به نحو محسوسی در سیاست و علم و هنر برجسته هستند سوپر فرنیک هست.
قرص زیملیدین
قرص زیملیدین ( zimeldine ) یکی از اولین مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین است. به عنوان یک داروی ضد افسردگی با نامهای تجاری زیملدین، نورمود و زلمید به بازار عرضه شد. قرص زیملیدین در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ توسط آروید کارلسون، که در آن زمان برای شرکت سوئدی Astra AB کار می کرد، توسعه یافت.
بیماری پارکینسون
نخستین بار به وسیله ی جیمز پارکینسون پزشک انگلیسی (1824-1755) درسال 1817 معرفی شد. دکتر جیمز پارکینسون این بیماری را « فلج تکان دهنده » ( shaking plasy ) نامید و بعدها این نام به « فلج بالارونده » ( paralysis agitans ) تغییر یافت . سپس جین – مارتین شارکوت بیماری مزبور را « بیماری پارکینسون » نامید.
تغییرات زمینه ای مغز ( تغییرات بیوشیمیایی مغز ) در این بیماری در دهه ی 1950 به وسیله ی دانشمند سوئدی،موسوم به آروید کارلسون شناسایی شدند ودانشمند مزبور به این دلیل موفق به کسب جایزه نوبل شد.
تحقیقات آروید کارلسون منجربه این کشف شد که علت بیماری پارکینسون کمبود دوپامین در مغز است. ال دوپا دارویی برای مقابله با این بیماری و در حال حاضر مهمترین دارو برای درمان پارکینسون است.
بررسی ها نشان داد که در مغز بیمارانی که بر اثر بیماری پارکینسون مرده اند ، دوپامین تقریباً وجود ندارد. دوپامین یکی از ناقل های عصبی است که در قسمت هایی از مغز که در هماهنگی فعالیت های حرکتی نقش دارند به مقدار زیاد یافت می شود. تزریق متیل- دوپا (ماده ای شیمیایی که طی فرایندهای طبیعی در مغز به دوپامین تبدیل می شود) باعث بهبود چشمگیر مبتلایان به بیماری پارکینسون شد. آروید کارلسون، داروشناس سوئدی، حدس زد که شاید داروهایی نظیر کلرپرومازین ضمن مهار شیزوفرنی، با مسدود کردن گیرنده های دوپامین در مغز، عملاً باعث بروز نشانه های کمبود دوپامین می شوند. وقتی در سال 1975 امکان سنجش گیرنده های دوپامین در مغز فراهم آمد، در آزمایشگاه های دکتر سولومون هـ. سنایدر در دانشگاه جان هاپکینز معلوم شد که آثار درمانی داروهای ضد شیزوفرنی نظیر کلرپرومازین به سبب مسدود کردن گیرنده های دوپامین است. این یافته ها حاکی از آن بودند که اساساً آنچه در مغز مبتلایان به شیزوفزنی اشکال دارد یا فزونی تشکیل دوپامین است، یا افزایش حساسیت گیرنده های دوپامین.
استعفای اعضای کمیته انتخاب جایزه نوبل
در پی رسوایی تقلب در جراحی های یکی از پزشکان کارولینسکا، اوربان لندال، دبیر مجمع نوبل در انستیتو کارولینسکا اعلام کرد که از سمت خود استعفا می دهد. او عضویت در کمیته نوبل را نیز ترک خواهد کرد.
سوسنسکا داگبلادت گزارش می دهد که اوربان لندال یکی از افرادی بوده که در استخدام بحث برانگیز پائولو میکیاری، جراح جنجالی این انستیتو، نقش داشته است.
او در توضیح دلیل استعفایش گفته است که برداشت او این بوده که ممکن است تحقیقاتی که درباره این موضوع در جریان است، شامل حال او نیز بشود و بنابراین پیش از اغاز تحقیقات، از سمتش استعفا می دهد.
آروید کارلسون که یکی از برندگان جایزه نوبل پزشکی است، به خبرنگار تلویزیون سوئد می گوید:« به نظر من تمامی اعضای این کمیته باید استعفا بدهند.» او اعتقاد دارد که این رسوایی بدترین حادثهایست که در طول تاریخ اعطای این جایزه رخ داده است.