آشنایی با روانکاوان : دیوید مالان
دیوید هانتینگفورد مالان ( David Huntingford Malan ) زاده 21 مارس 1922 و متوفای 2020 ، یک روانشناس و پژوهشگر روانشناسی انگلیسی است که به دلیل سهم خود در توسعه روان درمانی شناخته شده است. وی روحیه علمی تحقیق ، شفافیت و سادگی را در این زمینه ارتقا داد. او همچنین به دلیل پیشرفت "مثلث های مالان" ، روشی که در آن درمانگران می توانند در مورد آنچه انجام می دهند و جایی که در هر لحظه در فضای رابطه ای قرار دارند ، تأمل کنند ، شناخته شده است.
دیوید هانتینگفورد مالان یک پزشک و محقق رواندرمانی روانکاوانه بریتانیایی بود که به دلیل مشارکت در توسعه رواندرمانی شناخته شده است. او روحیه علمی تحقیق، صراحت و سادگی را در این زمینه ترویج داد. او همچنین بهخاطر توسعه مثلثهای مالان ، که تبدیل به عنوانی شد که در آن درمانگران میتوانند در هر لحظه به آنچه انجام میدهند و جایی که در فضای رابطهای هستند فکر کنند، مورد توجه است.
مالان در 21 مارس 1922 در اوتاکاموند در استان تامیل نادو در هند به دنیا آمد. پدرش انگلیسی بود که در خدمات دولتی هند به عنوان مدیر کل ایالت مدرس کار می کرد و مادرش آمریکایی بود. وقتی مالان هفت ساله بود پدرش بر اثر ذات الریه درگذشت و مالان و مادرش به انگلستان آمدند.
در مدرسه شبانه روزی مقدماتی، مالان به ویژه از یادگیری لاتین و یونانی لذت می برد ، اما به عنوان یک محقق در وینچستر به شیمی علاقه مند شد و سپس به تحصیل پرداخت و بورسیه تحصیلی را برای کالج بالیول، آکسفورد دریافت کرد. او در سال 1944 با درجه 1 افتخار در رشته شیمی فارغ التحصیل شد.
در طول جنگ، مالان به اداره عملیات ویژه (SOE) اعزام شد، در ابتدا برای ساخت دستگاههایی برای جنگندههای مقاومت، و بعداً بمبهای آتشزا برای استفاده در خاور دور.
پس از یک سال در کورتولدز که تحقیقات بنیادی انجام داد، فهمید که میخواهد رواندرمانگر شود.
در سال 1947 مالان یک تحلیل آموزشی و آموزش پزشکی را همزمان با هدف تمرین روانپزشکی و در نهایت روان درمانی آغاز کرد. تحلیل اولیه او با بالینت و سپس با وینیکات بود.
پس از اخذ صلاحیت از بیمارستان لندن در سال 1952، او به عنوان افسر تصادف، سپس به عنوان روانپزشک در مادزلی و پیش از انتقال به کلینیک تاویستوک در سال 1956 کار کرد. او مشاور در بخش بزرگسالان شد. در سال 1966 و تا زمان بازنشستگی در سال 1982 در آنجا ماند.
در سال 1956، در کلینیک تاویستوک، بالینت از او خواست که به گروه تحقیقاتی روان درمانی مختصر خود بپیوندد تا بررسی کند که آیا درمان کانونی مختصر مؤثر است یا خیر. مالان نتایج را تجزیه و تحلیل کرد که بسیار دلگرم کننده بود. در سالهای اولیهاش به عنوان رواندرمانگر، او قبلاً از توصیفهای بالینی دقیق و قابل تکرار و همچنین پیشبینی پیامدهای مطلوب قبل از فرآیند درمان یا «قصد درمان» حمایت میکرد که سپس ارزیابی بیطرفانه پس از درمان را دنبال میکرد. . این رویکرد در طول دهه 1950 در جامعه تحلیلی، از جمله همکاران مالان در کلینیک تاویستوک، با سوء ظن مواجه شد.
در سال 1967 مالان کارگاه آموزشی مختصر روان درمانی را ایجاد کرد که همه کارآموزان موظف بودند به مدت یک سال در آن شرکت کنند و بیمار را تحت نظارت او درمان کنند. دانشجویان را در سطح بین المللی و همچنین در سطح ملی جذب کرد. هدف دستیابی به نتایج درمانی موثر در کوتاه ترین زمان ممکن و تحقیق در مورد عواملی بود که این امر را به وقوع پیوست.
از سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰، تعدادی از تحلیلگران تحقیقاتی پیرامون روشهایی برای کوتاهکردن دوره درمان، بدون به خطر انداختن اثربخشی درمان انجام دادند. این افراد ساندور فرنسی، فرانتس الکساندر، پیتر سیفنئوس، دیوید مالان و حبیب دوانلو بودند. یکی از اولین کشفیات این بود که بیمارانی بیشترین سود را از درمان میبرند که میتوانند به سرعت درگیر فرایند درمانی شوند، یک تمرکز درمانی خاص را توصیف کنند و به سرعت احساسات قبلی دفن شدۀ خود را تجربه کنند.
در مارس ۱۹۷۵، دوانلو اولین سمپوزیوم بین المللی از ۳ سمپوزیوم بین المللی رواندرمانی پویشی کوتاه مدت را بر پا کرد. در حدود سال ۱۹۷۶ مالان شروع به همکاری با دوانلو کرد که منجر به اشاعه “تحقق آرزو”یش در سال ۱۹۸۰ شد. تا آن زمان دوانلو از تحقیقات تمام وقت به انتشار یافتههایش و آموزش تکنیک خود در سراسر جهان روی آورده بود. سرانجام در دهه ۱۹۸۰ راه مالان و دوانلو از هم جدا شد. جالب اینجاست که در سالهای اخیر دوانلو بیشتر وقت خود را صرف اصلاح تکنیک روان درمانی پویشی کوتاه مدت کرده است آنچه که او “آنالیز” نامید. این تکنیک برای ایجاد تغییر سریع و چشمگیر شخصیت در بیماران مناسب طراحی شده است.
دیوید مالان ؛ شاگرد مایکل بالینت در انگلستان؛ او ابتدا یک شیمی دان بود و به همین خاطر؛ علوم پایه ای بودن، نگاهی دقیق و علمی به موضوعات داشت و به خاطر؛ مشاهده تغییرات سریع در علم شیمی، انتظار خیلی سریع از درمان نیز داشت. او در سال 2007 کتابی را با همکاری پاتریشیا دلاسلوا(از شاگردان دوانلو) منتشر کرده است.
درمان به طور فعال تفسیری بود و از عناصر دو مثلث - مثلث تعارض و مثلث شخص - به عنوان مبنای بسیاری از مداخلاتی که درمانگران انجام دادند، استفاده کرد.
دادههای نتیجه، افسانه سطحیگرایی را منفجر کرد که به موجب آن منتقدان ادعا کردند که رواندرمانی مختصر فقط میتواند برای بیماران سطحی مفید باشد، که تکنیک مورد استفاده باید سطحی باشد و فقط میتوان به پیشرفتهای سطحی دست یافت.
در این زمان، مالان بارها در ایالات متحده، کانادا، نروژ، سوئیس، ایتالیا و یونان در سطح ملی و بینالمللی سخنرانی کرد و رویکرد تفسیری فعال خود و تحقیقات خود را در مورد عواملی که رواندرمانی مختصر را مؤثرتر کردند، توصیف کرد. او برای این کار بالاترین نشان شایستگی پزشکی را دریافت کرد.
در سال 1974، دوانلو نوارهای خود را از روان درمانی پویای فشرده کوتاه مدت به مالان نشان داد که با شواهد متقاعد شده بود که تکنیک مورد استفاده بسیار مؤثر است. آنها یک همکاری دوازده ساله را آغاز کردند، کارگاهها و سخنرانیهایی را با دوانلو که نوارهای درمانی خود را نشان میداد و مالان مفاهیم را تشریح میکرد و اصول تکنیک را توضیح میداد، انجام دادند.
در سال 1979، مالان کتاب روان درمانی فردی و میخانه علم روان پویایی را نوشت. Butterworth-Heinnemann که اصول روان درمانی پویا را از ابتدایی ترین تا عمیق ترین، با استفاده از تاریخچه موارد واقعی برای نشان دادن هر مفهوم ترسیم می کند. این کتاب به 8 زبان ترجمه شده است و پس از چاپ دوم در سال 1995 هنوز به عنوان یک کتاب درسی کلاسیک برای روان درمانگران در دست چاپ است.
پس از بازنشستگی، مالان به نوشتن و سخنرانی های گسترده ای در مورد روان درمانی مختصر و پویایی درمانی فشرده کوتاه مدت (ISTDP) ادامه داد و آخرین کتاب خود را با عنوان «زندگی ها دگرگون شد» در سال 2006 منتشر کرد که با همکاری پاتریشیا کوفلین آن را نوشت. او همچنین کنفرانس هایی را در سال 2006 و 2008 در آکسفورد برگزار کرد تا اثربخشی ISTDP را به عنوان یک روش روان درمانی مختصر نشان دهد. به دنبال این کنفرانس ها، دوره های آموزشی اصلی توسعه یافت و درمانگرانی که آنها را تکمیل کردند و با تجربه شدند، به سخنرانی و آموزش آموزش های اصلی بعدی ادامه دادند.
در سال 2005، مالان یک جایزه دستاورد شغلی را بهعنوان قدردانی از سهم خود در رواندرمانی از سوی انجمن بینالمللی دینامیک درمانی تجربی، که از زمان آغاز به کار آن رئیس بازنشسته آن بود، دریافت کرد. او در سال 2020 درگذشت.
همکاری با حبیب دوانلو
در سال 1974 دوانلو نوارهای ویدئویی از کار درمانی خود را با استفاده از روان درمانی پویا کوتاه مدت فشرده (ISTDP) در کلینیک تاویستاک ارائه کرد. ماهیت ISTDP این است که بیمار را قادر می سازد تا به احساسات مدفون و غالباً ناخودآگاه خود دست یابد و تجربه کند، احساساتی که بر پاسخ های عاطفی او حاکم بوده و منجر به الگوهای روان رنجور عمیق رفتاری می شود که در بسیاری از موارد زندگی آنها را فلج کرده است. او این کار را با به چالش کشیدن دفاعی که بیمار برای اجتناب از احساسات دردناک از دست دادن، غم و اندوه، خشم، نفرت و گناه در مورد افرادی که در دوران کودکی آنها را دوست داشتند و/یا به آنها نیاز داشت، انجام می دهد.
اگرچه جنبههای تکنیک چالشبرانگیز و گاه ساینده دوانلو برای او مخالف بود، اما مالان متوجه شد که چالش مربوط به دفاع است، نه مستقیماً با بیمار، و نتایج قطعی و قانعکننده بود. نوارهای ویدئویی شواهد غیرقابل انکاری را نشان میدهد که نشان میدهد بیماران میتوانند در چند جلسه (40 یا کمتر) درمان شوند و از طیف وسیعی از بیماریهای عاطفی و روان تنی طولانی مدت به طور کامل بهبود یابند.
مالان و دوانلو از سال 1974 به مدت 12 سال با یکدیگر همکاری کردند و کنفرانس ها و کارگاه های بسیاری در سراسر جهان برگزار کردند. دوانلو نوارهای درمانی خود را نشان داد در حالی که مالان منطق و اهداف تکنیک را تشریح کرد و عناصر درمان را توضیح داد. مالان پس از بازنشستگی کتاب ها و مقالات زیادی درباره مفاهیم و تکنیک دوانلو نوشت.
مشخص شد که عنصر ساینده در هنگام به چالش کشیدن پدافندها ضروری نیست و می توان با مسدود کردن آنها به آرامی اما با مداومت تا زمانی که از هم پاشیده شوند، به همان نتایج دست یافت. مالان دریافته است که تا زمانی که بیمار به احساسات دردناک مدفون شده و اغلب ناخودآگاه قبلی برسد و آن را تجربه کند، دیگر قدرت کنترل پاسخ های عاطفی خود را ندارد. اجتناب از این احساسات است که زمینه ساز بسیاری از علائم عصبی و روان تنی است.
مالان با بسیاری از کارآموزان سابق دوانلو به طور گسترده به سخنرانی و نوشتن پرداخته است. در سال 2006 او با همکاری پاتریشیا کوفلین میخانه "زندگی ها تغییر کرد - روش انقلابی روان درمانی پویا" را نوشت. کارناک.
به منظور معرفی روان درمانی پویا کوتاه مدت فشرده به انگلستان، مالان دو کنفرانس را در سال 2006 و 2008 در آکسفورد ترتیب داد که در آن نوارهای ویدئویی از درمان ها نمایش داده شد. به دنبال این گروه های آموزشی اصلی تأسیس شدند. کنفرانس های بعدی برای نشان دادن ISTDP برگزار شد و در حال حاضر آموزش های اصلی در لندن و شمال انگلستان وجود دارد. مالان امیدوار است که ISTDP به عنوان یک روش درمانی در NHS در دسترس قرار گیرد زیرا بسیار مؤثر است، اما یادگیری آن دشوار و انجام آن چالش برانگیز است.
روان درمانی کوتاه مدت
اگرچه مالان به عنوان یک تحلیلگر آموزش دیده است، در ابتدا از تجزیه و تحلیل در درمان استفاده می کند و اعتبار بینش های تحلیلی را تشخیص می دهد، اما همیشه نگران این بوده است که تجزیه و تحلیل بسیار طولانی شود و تعداد کمی از بیماران قابل درمان باشند.
بنابراین تحقیقات و نوشته های او بر یافتن مؤثرترین روش درمانی متمرکز بود که بتواند در کوتاه ترین زمان ممکن به بیماران بیشتری کمک کند.
تحقیقات انجام شده در این کارگاه " اسطوره سطحی نگری " را منفجر کرد که به موجب آن منتقدان معتقدند که روان درمانی مختصر یک درمان سطحی است که تنها می تواند در مورد بیماران سطحی بیماری موثر باشد و نتایج سطحی به همراه داشته باشد. مالان معتقد است که هدف هر جلسه این است که "بیمار را تا جایی که می تواند با احساسات واقعی خود در ارتباط قرار دهد و نتیجه دراز مدت باید تغییرات عمیق و پایدار را نشان دهد." کار نباید کانونی و محدود به مشکلات خاص باشد و باید منجر به تغییرات درمانی گسترده، عمیق و دائمی شود. این در بسیاری از مطالعات بعدی مالان نشان داده شده است که در آن از درمان مختصر و روان درمانی پویا کوتاه مدت فشرده استفاده شده است .
ویژگی بارز کار مالان رویکرد علمی او به تحقیق در روان درمانی است. او متقاعد شده است که فرآیندهای روان پویشی را می توان و باید به طور علمی مورد مطالعه قرار داد، و به شدت بر پیگیری های طولانی مدت اصرار می ورزد تا ببیند که درمان واقعا چقدر موثر بوده است و چه عواملی در این امر نقش داشته اند.
مالان معتقد است که یکی از مهمترین ابزار برای این «مطالعه عینی موضوع ذهنی»، مصاحبههای طولانیمدت پیگیری برای به دست آوردن دادههای پیامد روان پویایی قابل اعتماد است. او میداند که پرسشنامهها بیفایده هستند و مصاحبههای بعدی مناسب بر اساس معیارهای اولیه ای که درمانگر برای حل کامل مشکلات ارائه میدهد، ضروری است. برای این منظور، او چنین پیگیریهای زیادی را انجام داده و دیگران را برای انجام این کار آموزش داده است. این مطالعات نتیجه در واقع مطالعات فرآیند و نتیجه هستند زیرا فرآیند تغییر و همچنین نتایج بلندمدت را تجزیه و تحلیل می کنند. او در طول زندگی حرفهای خود مقالاتی را در ارزیابی دادههای پیامد منتشر کرد که نشان داد نتایج رواندرمانی مختصر به خوبی یا بهتر از نتایج درمان طولانیمدت است
دیوید مالان بر این باور است که « هدف هر جلسه درمان قرار دادن بیمار در تماس با احساسات واقعی ، تا جایی که بتواند تحمل کند ، می باشد » ، این نکته اشاره به ضرورت تعدیل میزان اضطراب برانگیخته شده دارد . مالان کار با تعارضات پویشی و موضوعات انتقال هیجانی از روابط گذشته تا حال را به تصویر می کشد . این تصویر به شکل دو مثلث در کتاب « تکنیک روانکاوی » کارل منینگر ، وجود دارد .
در فرایند رواندرمانی پویشی کوتاه مدت ، پیشروی از دفاع ، از اضطراب به احساس پنهان که دفاع علیه آن عمل کرده است ، جریان دارد . در این دیدگاه به نظر می رسد که اضطراب با تکانه / احساس پنهان ، زمانی گره خورده که فعالیت اضطراب بر بیمار غلبه یافته و مانع کاوش هیجانی بیشتر شده است . هدف اصلی ، هدایت بیماران به روند تعارضات هیجانی شان است تا با تکانه ها و احساسات با کمترین اضطراب و دفاع ارتباط برقرار کنند .
درمانگر : توجه داری وقتی ناراحتیت رو یادآوری می کنم (F/I) نگاهت رو دور می کنی و موضوع را تغییر می دی (D) . درباره این موضوع دردناک احساس بدی داری (A) ؟
بیمار : خشمگین می شم . ( ابراز احساسات واقعی )
درمانگر : می تونیم خشمت رو اینجا ، بررسی کنیم ؟ ( تمرکز بر تکانه در رابطه بیمار - درمانگر )
بیمار ( با دودلی ) : نمی دونم چی بگم ( دفاع ؛ اجتناب از خشم )
درمانگر : مشکل ترین قسمت احساسات منفعت نسبت به من کدومه ؟ ( کاوش اضطراب )
در مدل رواندرمانی کوتاه مدت تعدیل کننده اضطراب ، ضمن کاوش عواطف بازدارنده با ملایمت ، دفاع ها را روشن می کنیم .
گروه تحقیقاتی درمانی مختصر بالینت.
در سال 1956، پس از تبدیل شدن به یک روان درمانگر در کلینیک تاویستاک، مالان توسط بالینت دعوت شد تا به گروه تحقیقاتی روان درمانی مختصر خود بپیوندد تا بررسی کند که آیا درمان کانونی مختصر مؤثر است یا خیر. بیماران با استفاده از رویکرد تفسیری رادیکال تحت درمان قرار گرفتند و نتایج بر اساس معیارهای مشخص شده ارزیابی شدند و به طور کلی بسیار خوب بودند. مالان نتایج را در پایان نامه آکسفورد DM خود تجزیه و تحلیل کرد و متعاقباً ایده های خود را در مطالعه روان درمانی مختصر: انتشارات Tavistock 1963 توسعه داد. سایر انتشاراتی که جنبه های نتایج را تجزیه و تحلیل کردند عبارتند از The Frontier of Brief Psychotherapy و Toward the Validation of Dynamic Psychotherapy - هر دو توسط Plenum در سال 1976 منتشر شد.
کارگاه آموزشی مختصر روان درمانی
پس از انتصاب خود به عنوان مشاور در بخش بزرگسالان، مالان یک کارگاه آموزشی مختصر روان درمانی را معرفی کرد که همه کارآموزان باید در آن شرکت کنند. آنها مواردی را ارائه کردند که در آنها از اصول روان درمانی مختصر زیر نظر او استفاده کرده بودند. هدف دستیابی به نتایج درمانی موثر در کمترین جلسات و تحقیق در مورد عواملی بود که این امر را ممکن می ساخت.
در کارگاه این تکنیک به طور فعال تفسیری بود. این کار در ابتدا بر مشکلات ارائه شده متمرکز بود، اما با بیماران پاسخگو گسترده تر شد و تغییرات عمیق و پایدار را نشان داد.
گزارشی از بیست و چهار درمان تکمیل شده توسط کارآموزان به عنوان بخشی از کارگاه روان درمانی مختصر در "روان پویایی، آموزش و نتیجه" توسط Malan و Osimo، میخانه خلاصه شده است. Butterworth-Heinemann 1992. این نه تنها بر اساس جلسات، بلکه بر پیگیری یک سری از بیماران است، و نشان می دهد که نتایج درمانی خوبی توسط کارآموزان تحت نظارت قابل دستیابی است.
مثلث مالان و تعارضات روانی
تعدادی از روان پزشکان شروع به هدایت تحقیقات رواندرمانی خود با روشهای غلبه بر مقاومت کردند. دیوید مالان مدلی از مقاومت، معروف به مثلث تعارض را رایج کرد که اولین بار توسط “هنری ازریل” پیشنهاد شده بود.
دیوید مالان در نظریه ی خود نظریات فروید، روانشناسان خود، روانشناسان روابط موضوعی و نظریه ی الکساندر را که هر یک بر بعد خاصی تاکید داشتند یکپارچه کرد. او دو مثلث را ارائه داد و معتقد بود اختلالات بیمار ناشی از نوع رابطه ی این دو مثلث بوده و اصلاح این رابطه راه درمان است.
دیوید مالان دو مثلث را تعریف کرد و معتقد بود اختلالات بیمار ناشی از نوع رابطه ی این دو مثلث بوده و اصلاح این رابطه راه درمان است.مالان این مثلثها را «مثلث تعارض conflict » و «مثلث شخص person» نامید. هر یک از این مثلثها از زاویه رأس ایستادهاند.”مثلث تعارض” به طور کلی بیان میکند که ایجاد احساس نا خوشایند در فرد ،عکس العمل فیزیولوژیک شدیدی در وی ایجاد می کند که فرد برای سرکوب آن از سازوکارهای دفاع روانی استفاده میکند.مالان بر این باور بود که «هدف هر جلسه درمان قراردادن بیمار در تماس با احساسات واقعی است البته تا جایی که برایش قابل تحمل باشد.
مالان (۱۹۶۳)، از نظر علمی یافته متناقض الکساندر و فرنج را تأیید کرد که در درمان طولانی مدت (روانکاوی) تغییری نه بزرگتر -و شاید کمتر- نسبت به رویکردهای کوتاه مدت نشان میدهد. مالان مثلث تعارض و همچنین مثلث شخص را استاندارد کرد و درمانی کوتاه مدت برای بیمارانی ابداع کرد که ناراحتیهایشان ادیپی بود و میتوانستند با تفسیر کار کنند. رویکرد مالان با رویکرد سیفنوز (۱۹۷۲) مقایسه شده است، که برای طیف محدودی از بیماران کاربرد دارد. مان (۱۹۷۳) بر بیمارانی متمرکز شد که مشکلاتشان از دست دادن، جدایی و تمایز متمرکز بود و به همین ترتیب محدود بود. بلک و اسمال (۱۹۶۵) دیدشان را بهطور محدودی بر کاهش علائم متمرکز کردند. آنها تا جایی پیش رفتند که اعلام کردند تغییر شخصیت هدف درمان کوتاه مدت نیست.
یکی از عناصر کلیدی درمان، پیوند دو مثلث - مثلث تعارض (دفاع، اضطراب و احساس پنهان) و مثلث افراد (حال، انتقال/حال و گذشته) است. مثلث تعارض رابطه بین اضطراب، دفاع و تکانه ها یا احساسات اساسی را نشان می دهد. مثلث افراد پیوندهای بین رابطه با درمانگر، با افراد فعلی در زندگی بیمار و با افراد گذشته او را نشان می دهد.
مالان همیشه اذعان میکند که هر مثلث بهترتیب توسط ازریل (1952) و منینگر (1958) به طور مستقل ابداع شده است، اما او نشان داد که چگونه، وقتی که در کنار هم قرار میگیرند، رابطه بین آنها برای بیمار در هر لحظه معین از درمان، میتواند مبنای قابل اعتمادی برای بیمار ایجاد کند. بسیاری از مداخلاتی که درمانگر انجام می دهد.
در اوایل سال 1963، در تجزیه و تحلیل موارد در کارگاه بالینت، مالان تشخیص داده بود که نتیجه خوب با فراوانی تفاسیر مرتبط است که بین انتقال و دوران کودکی پیوند ایجاد می کند، اما اهمیت و سودمندی کامل مفهوم پیوند مثلث ها بعداً ظاهر شد.
مثلث تعارض که از نظریه ساختاری فروید استنتاج شده ، الگوهای رفتار دفاعی بیماران ناشی از انسداد تکانه تکانه ها یا احساسات شخصی توسط تجربه اضطراب ( یا سوگ ، یا شرم یا درد ) را نشان می دهد . مثلث شخص مبتنی بر مثلث بینش کارل منینگر بر کیفیت منشا پاسخدهی الگوهای غیرانطباقی در روابط گذشته و کیفیت مشاهده الگوهای مشابه در روابط با درمانگر و در روابط با اشخاص حاضر متمرکز است . هدف رواندرمانی های پویشی این است که دفاع ها و اضطراب ها به پایین ترین حد برسند ، احساسات پنهان ردگیری و این احساسات از حال به منشاشان در گذشته ، معمولا در رابطه با والدین برگردند . اهمیت این دو مثلث در این است که می توانند برای نمایش تقریبا هر مداخله ای طولانی یا کوتاه مدت بکار روند . از زمان معرفی این دو مثلث توسط مالان ، عملکرد مثلث تعارض بعنوان اصل عمومی و جهانی رواندرمانی پویشی کوتاه مدت قرار گرفته است .
1- مثلث تعارض
در مثلث تعارض ، در پایین مثلث، احساسات واقعی و پر از تکانۀ بیمار، خارج از آگاهی هشیار قرار دارد. وقتی این احساسات تا حد مشخصی بالا میآیند که به آگاهی هشیار نفوذ کنند، باعث ایجاد اضطراب میشوند. بیمار این اضطراب را با به کارگیری دفاعها مدیریت میکند و با بازگرداندن احساسات به ناهشیار، اضطراب را کاهش میدهد. احساسات در پایین مثلث تعارض مالان، از گذشتۀ بیمار سرچشمه میگیرد.
مثلث تعارض با 3 راس : اضطراب ( Anxiety ) و دفاع ( Defenses ) و احساس پنهان ( Feeling )
مثلث تعارض به طور کلی بیان میکند که با ایجاد احساس نا خوشایند در فرد ، او عکس العمل فیزیولوژیک شدیدی ایجاد میکند که فرد برای سرکوب آن از دفاع استفاده میکند.
اما دیوید مالان تنها بیان میکند که درمان مستلزم اصلاح رابطه ی بین این دو مثلث است اما راه حلی تکنیکال و کاربردی ارائه نمیدهد.
مثلث تعارض مولفههای مفروض در تعارض هیجانی را نشان میدهد.
الف ) زاویه تکانه / احساس مخفی ( Feel/Impulse ) رأس پایین مثلث، نمایانگر عواطف فعال کننده است که کنش انطباقی را فعال میسازد. این احساسات واقعی و زیربنایی، اساساً سالم و حیاتبخش هستند. اما در بیماران بخاطر تعارض احساسات باعواطف بازدارنده،این زاویه بسته شده و بیمار در مقابل آنها از دفاعهای غیرانطباقی استفاده میکند.
بیمار : من آدمی نیستم که عصبانی شوم ( قطب احساس : خشم / قاطعیت ) . من تحمل می کنم ( دفاع ).
بیمار : گریه مال بچه هاست ( قطب احساس : غم / سوگ ) . سعی می کنم خم به ابرو نیارم ( دفاع ).
ب) زاویه اضطراب ( Anxity ) سمت راست که نشانگرعواطف بازدارنده است؛ اضطرابهای پیوندخورده با تکانه(ها) یا احساسات متعارض را نشان میدهد. قطب اضطراب میتواند، هم فعالساز( گریز) و هم بازدارنده( فلج کننده) باشد. عواطف بازدارنده به محدودیت، کنترل و لگام زدن بر دیگر احساسات کنش محورتر مانند خشم، سوگ، برانگیختگی، خوشی و تمایل جنسی می انجامد. همانند تمام احساسات، احساسات بازدارنده نیز طبیعی هستند و میتوانند سالم و انطباقی باشند. تعداد بسیار محدودی از بازداریها میتوانند مخرب باشند. افراد برای محافظت خود از خطر و هدایت خود برای دوری ازتجارب مضر نیاز به اضطراب، گناه، شرم و درد دارند. اما بازداری شدید میتواند خوشی و غنای زندگی را تخریب کند، بنا بر این بازداری شدید پایهای برای آسیبشناسی نوروتیک فراهم میکند.
بیمار : وقتی در مقابل او گریه می کنم ( احساس واقعی : سوگ ) ، به شدت خجالت می کشم ( عاطفه بازدارنده ).
بیمار : می خواستم همسرم را در آغوش بگیرم ( احساس واقعی : نزدیکی ) ، ولی واقعا خجالت کشیدم ( عاطفه بازدارنده ).
ج) زاویه دفاع ( Defence ) سمت چپ مثلث، ساز وکارهای عادتی فرد یا همان مکانیزمهای دفاع روانی است که از تحریک تکانه یا احساس متعارض پیشگیری میکند. این زاویه پاسخهای غیرانطباقی یا مشکلسازی را نشان میدهد که تعارض میان بازداری و فعالسازی را مسدود میکند. انواع زیادی از مکانیزمهای دفاع روانی وجود دارد. دفاعها میتوانند، رفتارها، افکار و حتی احساسات را دربرگیرند که برای اجتناب از تعارضات روان پویشی بکار گرفته میشوند. گاهی دفاعها میتوانند در تنظیم یا هدایت احساسات، انطباقی و مفید باشند. اما اغلب دفاعها غیرانطباقی و مخرب هستند، مانند زمانی که احساسات انطباقی به شدت از طریق اضطراب، شرم، گناه، درد، تحقیر یا تنفر بازداری میشوند.
وقتی به قطب دفاع مثلث تعارض فکر می کنیم ، ضروری است که در نظر داشته باشیم ، هر احساسی می تواند به عنوان دفاع عمل کند ، مک کالو آن را « عاطفه یا احساس دفاعی » می نامد . زمانی که بیمار یک عاطفه فعال ساز مانند خشم را نشان می دهد ، مهم است که بین استفاده انطباقی و غیر انطباقی این احساس بازنمایی شده بر روی قطب دفاع تمایز قائل شویم . در زیر نمونه هایی از احساسات دفاعی غیر انطباقی و پیامدهای شان نشان داده شده است :
1- خندیدن یا گریه کردن ( احساس دفاعی ) ، زمانی که فرد واقعا عصبانی (F) است که به دیگران اجازه سوءاستفاده می دهد .
2- وانمودی شدید به شادمانی ( احساس دفاعی ) ، برای پوشاندن احساس غم (F) که انکار نمودن نیازها است .
3- لوندگی جنسی ( احساس دفاعی ) ، تلاشی برای یافتن عشق (F) که جستجویی گمراه کننده است .
4- خشمگین یا تحریک پذیر شدن ( احساس دفاعی ) ، برای پنهان کردن محبت (F) که انزوا می آورد .
2- مثلث شخص
مثلث دوم مالان، مثلث شخص، در اصل توسط منینگر پیشنهاد شده بود. بر اساس مثلث شخص، احساسات قدیمی که در گذشته ایجاد شدهاند، احساسات سرکوب شده بیمار را در روابط کنونی و نیز در رابطه با درمانگر، تحریک میکنند.
مثلث شخص ، الگوهای انتقال را در الگوهای پاسخ دهی هیجانی ترسیم می کند . مثلث شخص دارای راس های ، انتقال به درمانگر ( Therapist ) و حال ( Current persons ) و گذشته اشخاص ( Past persons ) است . زمانیکه شباهت ها بین رفتارهای بیمار در گذشته ، روابط جاری و رابطه با درمانگر شناسایی شد ، چگونگی حفظ الگوهای غیرانطباقی بیمار از روابط گذشته و انتقال آن ها در روابط فعلی مشخص می شود . مثلث شخص طبقه ای از روابط را در زندگی بیمار بازنمایی می کند :
1- افراد گذشته (P) : که از آن ها تعارضات هیجانی نشات گرفته است .
2- افراد کنونی (C) : که با آن ها تعرضات هیجانی حفظ شده اند .
3- درمانگر (T) : که با او می توان تعارضات هیجانی را آزمود .
چون احساسات همیشه با افراد خاص مرتبط هستند ، در نظر داشتن مثلث شخص مهم است . تعارضات هیجانی در انزوا ایجاد نمی شوند ، بلکه در تعامل با دیگران آموخته می شوند . درمانگر باید بطور همسانی نشان دهد که چگونه احساسات متعارض در مثلث تعارض در ابتدا آغاز و چگونه با افراد خاص در مثلث شخص حفظ می شوند . شناسایی موارد زیر در مورد الگوهای متعارض احساسات ، هم برای درمانگر و هم برای بیمار مهم است :
1- چگونه این الگو ها در رابطه با مراقبان اولیه در گذشته (P) شروع شده اند . حتی زمانی که والدین هنوز در قید حیات هستند و در حال حاضر روابط در جریان است ، ما روابط خانواده اصلی را به عنوان « افراد گذشته » در نظر می گیریم . زیرا گذشته عموما جایی است که الگوهای غیر انطباقی آغاز شده اند .
درمانگر : هر وقت گریه می کردی ( احساس واقعی : سوگ / غم ) ، پدرت (P) انتقاد می کرد ، تو یاد گرفتی که گریه نکنی (D) .
2- چگونه این الگوها در روابط جاری حفظ شده اند (C) .
درمانگر : حتی زمانی که بچه ات مرد (C) ، نتونستی به خودت سوگواری (F) با همسرت (C) را بدی ، هر چند به شدت نیاز به این کار را داشتی .
3- چگونه این الگو ها در رابطه با درمانگر (T) بازآفرینی می شوند .
درمانگر : اینجا با من (T) از غمگین بودن (F) خودت می ترسی (A) .
فرآیند فعال شدن احساسات گذشته، اضطراب و دفاعها در رابطۀ درمانی، انتقال نامیده میشود. در پدیده انتقال، بیمار طی جلسه درمانی، احساساتی را در رابطه با درمانگر تجربه میکند؛ که این همان راس درمانگر در مثلث شخص مالان است. در واقع احساسات انتقالی، بازسازی احساسات دفن شده در ناهشیار فرد نسبت به منبعهای دلبستگی اولیه هستند که فرد این احساسات را نسبت به آنها دارد. بنابراین میتوانند به تسهیل فرایند درمانی کمک کنند، زیرا به درمانگر سرنخ میدهند. دوانلو نیز روی احساسات انتقالی و نقش کمککنندهای که در فرآیند درمان دارند، تاکید زیادی داشت. با این وجود، انتقال نمایندۀ کلی واکنشهای هیجانی بیماران نیستند.
مثلث شخص ، ساختاری را برای یادآوری منشا الگوهای پاسخدهی در روابط گذشته و همزمان پیوند این الگوهای روابط حاضر و روابط بیمار - درمانگر فراهم می سازد . ابنها الگوهای دیرپای پاسخدهی هستند که سبک های شخصیتی در افراد و اختلالات در بیماران را می سازند . با تغییر الگوهای دیرپا و « انتقالی » مکرر و الگوهای غیر انطباقی گذشته بیمار ، درمانگر می تواند شخصیت را تغییر دهد .
درمانگر : می تونی سکوت ات رو ببینی ، با پاسخی که به من می دی (T) به نظر می رسه داری به پدرت پاسخ می دی (C) . این الگو نشان می ده چطور به پدرت واکنش نشون می دادی (P) ؟
درمانگر با طرح مثلث تعارض الگوهای دفاعی بیمار را تشخیص می دهد . پاسخ ها همیشه با شخص خاصی در زندگی حال و گذشته بیمار طبق طرح مثلث شخص ارتباط دارد . نکته دیگر اینکه تا همین اواخر ، جنبه اصلی کارکرد درون فردی و بین فردی ( خود ) در طرح مثلث ها روشن نبود . برای حل این مشکل مک کالو دو مثلث را بصورت سه بعدی ترسیم کرد . او یعد خود (S) را در هرم های دو مثلث به نمایش درآورد . بعد خود به مشاهده فرد از خود یا احساس نسبت به خود و دیگری به احساس فرد از دیگران اشاره دارد .
درمانگر : وقتی خشمگین هستی نسبت به خودت چه حسی داری ؟ ( کاوش مفهوم خود ) . در مورد احساس من نسبت به خودت چی فکر می کنی ؟ ( کاوش خودانگاره با دیگری ) . چه حسی به من داری ؟ ( کاوش نگاه خود نسبت به دیگری ).
درمان ایدهآل
در ۱۹۸۰، دیویدمالان دربارهی خیال محقق شدن رویای رواندرمانی کوتاه مدت، برساس اصول روانپویشی مطلب نگاشت. او بیان کرد:
1. میتواند برای نسبت بالایی از جمعیت رواندرمانی قابل اجرا باشد.
2. اثرات درمانی درچند جلسه اول ظاهر میشود.
3. درخاتمه هیچ اثری از اختلالات اولیه باقی نمیماند و این وضعیت در پیگیری حفظ خواهد شد.
4. پدیدههای نامطلوبی که درمان معمولی را پیچیده میکنند- انتقال دلبستگی و جنسیسازی، عملی سازی و مشکلات برسر خاتمه دادن-ظاهر نمیشود.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .