روان‌گسیختگی ، اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی ( Schizophrenia ) یک اختلال روانی است که با دوره‌های مداوم یا عودکننده روان‌پریشانه مشخص می‌شود.
شیزوفرنی یک بیماری روانی جدی است که روی چگونگی تفکر، احساس و رفتار فرد اثر می‌گذارد. افراد مبتلا به شیزوفرنی به گونه‌ای عمل می‌کنند که گویی ارتباط خود را با واقعیت از دست داده‌اند؛ امری که می‌تواند برای دوستان و خانواده و حتی خود آن‌ها آزاردهنده باشد. علائم شیزوفرنی این قابلیت را دارند که شرکت در فعالیت‌های معمول و روزمره را دشوار و حتی غیر ممکن سازند.
اختلال اسکیزوفرنی یا روان گسیختگی نوعی بیماری روانی محسوب می شود که بر نحوه عملکرد مغز تأثیر می گذارد. در این اختلال ادراک فرد از واقعیت، تحریف شده و کنش‌ های روان‌شناختی او به‌ شدت آشفته و بیمارگونه می‌ شود؛ به همین دلیل فرد مبتلا توانایی انجام مسئولیت‌های شغلی، خانوادگی و اجتماعی را از دست می‌دهد. افراد در اختلال اسکیزوفرنی دچار روان پریشی می شوند یعنی ارتباطشان با واقعیت قطع شده و توانایی تشخیص واقعیت از خیال را ندارد که همین موضوع باعث می باشد فرد نسبت به بیماری خود هم هیچ آگاهی و بینشی نداشته باشد.
محققین عقیده دارند که اسکیزوفرنی تقریباً 0.3 تا 0.7 درصد افراد را تحت تأثیر خود قرار می دهد (بین 3 از 1000 تا 7 از 1000). افراد با هر نژاد و قومیتی ممکن است به اسکیزوفرنی مبتلا شوند. نرخ شیوع این اختلال در زنان و مردان برابر است اما شروع و سیر بالینی متفاوتی دارد. معمولا شروع این اختلال در دوران بلوغ و اواخر نوجوانی تا اوایل دهه سوم زندگی فرد رخ می‌دهد. این اختلال در مردان زودتر از زنان اتفاق می افتد. سن شروع اختلال در مردان 10 تا 25 سالگی و در زنان 25 تا 35 سالگی می باشد. شروع قبل از 17 سالگی را شروع زودرس و همچنین شروع در بین 40 تا 60 سالگی را شروع دیررس می گویند.
تاریخ اسکیزوفرنی
در طول تاریخ و قرن های گذشته ابتدا پزشکان یونان باستان هذیان های خود بزرگ بینی، پارانویا و تباهی کارکرد های شناختی و شخصیت را توصیف کرده اند اما به طور رسمی در قرن نوزدهم اسکیزوفرنی به عنوان یک اختلال و عارضه پزشکی مطرح شد.
اختلالاتی که امروزه تخت عنوان اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی (دقت کنید که هر دو بر یک اختلال واحد اطلاق می‌شوند و این تفاوت به‌خاطر خوانش متفاوت از اصطلاح انگلیسی این اختلال است) شناخته می‌شوند، درگذشته با عنوان کلی “جنون” یا “دیوانگی” از آن ها یاد می‌شد و از زمان‌های قدیم سوءبرداشت‌هایی از این اختلال وجود داشته است که در حال حاضر هم در برخی از فرهنگ‌های بدوی این سوءبرداشت‌ها وجود دارند. درگذشته‌های دور ابتلا به این اختلال ننگ‌ و عار شمرده می‌شد. در آن دوران ابتلا به این اختلال را به علت نفوذ قدرت‌های ماوراء، قدرت انسانی و عوامل طبیعی مانند ماه، خورشید و رعد و برق و یا حلول شیطان یا تسخیر جسم از سوی ارواح خبیثه می‌دانستند. بر مبنای این تصورات عقیده بر این بود که این اختلال باید به‌ وسیله نیروهای ماوراءالطبیعه و وساطت افراد مقدس نزد خداوند بهبود پیدا کنند.
علایم این بیماری در گذشته‌های دور نیز شناخته شده بود؛ ولی پیشینیان تعبیرهای اسطوره‌ای برای آن داشتند. در گذشته‌ها مردمان قدیم عقاید اسطوره‌ای نسبت به این بیماری داشتند که امروزه این عقاید تغییرات زیادی کرده‌است. در گذشته به روان‌گسیختگی «جنون جوانی» می‌گفتند که امروزه چندان مورد پسند روان‌پزشکان و روان‌شناسان نیست.
پیشینیان می‌گفتند دیوانه کسی است که دیو را می‌بیند و مجنون کسی است که جن را می‌بیند. این همان روان‌گسیختگی است. روان‌گسیختگی نوعی از بیماری است که بیمار موجودی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند و مردم به این دلیل که آن موجود مورد ادعا را نمی‌بینند به فردی که آن موجود را می‌بیند مجنون یا دیوانه می‌گویند. به این بیماری در قدیم دیوانگی یا جن زدگی یا آل زدگی می‌گفتند.
زوال عقل یک اصطلاح باستانی است که حداقل از زمان لوکرتیوس در سال 50 قبل از میلاد مورد استفاده قرار گرفته است، جایی که به معنای "بی خیال بودن" بود.
شیزوفرنی از دو کلمهٔ یونانی schizein و phrēn تشکیل شده که به ترتیب به معنی شکافتن و ذهن هستند. هدف از این نامگذاری توصیف شکاف عملکردی بین شخصیت، تفکر، حافظه و دریافت در فرد مبتلا بود.
مستندات مربوط به سندروم‌های مشابه اسکیزوفرنی تا قبل از قرن نوزدهم بسیار نادر هستند ، اگرچه گزارش هایی از رفتارهای غیر منطقی ، نامفهوم یا کنترل نشده معمول بود. تفسیری وجود داشته است که یادداشت های مختصر در مصر باستان آورده شده است پاپیروس ابرس ممکن است اسکیزوفرنی را نشان دهد ، اما بررسی های دیگر هیچ ارتباطی را پیشنهاد نکرده اند.
مروری بر یونان باستان و رومی ادبیات نشان داد که اگرچه روان پریشی شرح داده شد ، هیچ گزارشی از شرایط مطابق با معیارهای اسکیزوفرنی وجود ندارد.
پزشکان یونان باستان توصیف‌هایی درباره هذیان بدبینی و خودبزرگ‌بینی ارائه کرده‌اند .
پزشکان مسلمان
عقاید روان پریش و رفتارهای عجیب و غریب مشابه برخی از علائم اسکیزوفرنی در پزشکی عربی و اسلامی ، و ادبیات روانشناسی در طول قرون وسطی گزارش شده است . که در کتاب قانون ( Canon of Medicine ) ، مثلا، ابن سینا شرایطی را توضیح داد که تا حدودی شبیه علائم اسکیزوفرنی است که وی آن را نامید « جنون مفریت » (دیوانگی شدید) ، که او آن را از سایر اشکال دیوانگی متمایز کرد (جنون) مانند شیدایی, هاری و افسردگی جنون روان پریشی .
با این حال ، هیچ بیماری شبیه اسکیزوفرنی توسط شرف الدین صابونچی اوغلی ( Şerafeddin Sabuncuoğlu ) (1385-1468) در جراحی شاهنشاهی، کتاب اصلی پزشکی عثمانی در قرن پانزدهم گزارش نشده است . با توجه به شواهد تاریخی محدود ، اسکیزوفرنی (به همان اندازه که امروزه شیوع دارد) ممکن است یک پدیده مدرن باشد ، یا اینکه ممکن است در نوشته های تاریخی با مفاهیم مانند مالیخولیا یا شیدایی مرتبط باشد .
جان هاسلام (1764–1844)
گزارش مفصلی از پرونده در سال 1809 توسط جان حاسلام ( John Haslam ) در مورد جیمز تیلی متیوز ( James Tilly Matthews ) و یک گزارش جداگانه توسط فیلیپ پینل همچنین در سال 1809 منتشر شد ، اغلب به عنوان اولین موارد اسکیزوفرنی در ادبیات پزشکی و روانپزشکی شناخته می شود.
مطالعه موردی هاسلام از جیمز تیلی متیوز (1770-1815) اولین توصیف دقیق اسکیزوفرنی پارانوئید است. وی در نسخه 1809 از اثری درباره جنون ، شرح مفصلی از پرونده جیمز تیلی متیوز که یکی از اولین و واضح ترین موارد ثبت اسکیزوفرنی پارانوئید است.
جان هاسلام ، خواستار اختلاف و عقیده است که متیوز هذیان ، به ویژه در مورد مسائل سیاسی ، او را خطری هم برای چهره های عمومی و هم برای عموم مردم قرار داده است.
در سال 1810 جان هاسلام کتاب « تصاویر جنون : نمایش یک مورد منحصر به فرد جنون ، و هیچ تفاوت قابل توجهی در نظرات پزشکی: توسعه ماهیت یک حمله ، و نحوه وقایع کاری ؛ با توصیف شکنجه های تجربه شده توسط بمب ترکیدن ، خرچنگ شکسته شدن و طولانی شدن مغز » را تولید کرد . هاسلام قصد داشت اختلافات درباره عقل سالم متیوس را حل کند. کتاب وی شامل کلمات کلیدی از عقاید و تجربیات توهم آمیز متی است و شرح اصلی علائم اسکیزوفرنی پارانوئید محسوب می شود. این کتاب مستند اولین مطالعه کامل یک بیمار روانپزشکی در تاریخ پزشکی است و در ادبیات پزشکی به یک کتاب کلاسیک تبدیل شده است.
متیوز معتقد بود که باند مجرمان و جاسوسان ماهر « شیمی پنوماتیک » اقامت در مورفیلدز (نزدیک به بتلم) لندن هستند و او را با استفاده از اشعه های ساطع شده توسط دستگاهی به نام "Air Loom" یا مولد شارژ گازی او را آزار می دادند. عذابهای ناشی از اشعه شامل "ترک خوردن خرچنگ دریایی" بود که در طی آن از گردش خون توسط میدان مغناطیسی ؛ "پوست شکم" و "کار آپوپلکسی با رنده جوز هندی" که شامل ورود مایعات به جمجمه است. شکنجه گران وی نام هایی مانند "میانه میانه" (که هواپیمای بافندگی را کار می کرد) ، "زن دستکش" و "سر آرچی" (که به عنوان "تکرار کننده" یا "نگران کننده فعال" عمل می کردند ، برای افزایش عذاب متیوز یا ضبط فعالیت های ماشین) به همراه داشتند. ) و رهبر آنها ، شخصی به نام "بیل یا پادشاه" است .
اوهام متیوز یک شیب سیاسی مشخص داشت: او ادعا کرد که هدف این باند جاسوسی است و بسیاری دیگر از این باندها که در سراسر لندن به ایر لومز مسلح شده اند ، وجود دارد ، با استفاده از "پزشکان پنوماتیک" قربانیان بالقوه را "ناپایدار" می کنند مایع مغناطیسی ". به گفته متیوز ، اهداف اصلی آنها (جدا از خودش) شخصیتهای برجسته دولت بودند. با استفاده از "اشعه" آنها می توانند بر تفکرات وزیران تأثیر بگذارند و ذهن آنها را بخوانند . متیوز اعلام کرد که ویلیام پیت "نیمی" در معرض این حملات نیست و معتقد بودند که این باندها مسئول بلایای نظامی انگلیس در بوینس آیرس در سال 1807 و والچرن در سال 1809 و همچنین برای شورش Nore از سال 1797 است .
در سال 1814 متیو به پناهگاه خصوصی "خانه فاکس لندن" ، در هاکنی منتقل شد ، جایی که او به یک بیمار محبوب و مورد اعتماد تبدیل شد. به نظر می رسید توهمات او متوقف شده است. صاحب پناهگاه ، دکتر فاکس ، وی را عاقل قلمداد کرد. ماتیوز تا زمان مرگ در 10 ژانویه 1815 به حسابداری و باغبانی کمک می کرد.
همچنین لازم به ذکر است که در حالی که هاسلام در مورد ماتیوز یادداشت می کرد ، متیوس در مورد هاسلام و معالجه وی در بتلم یادداشت هایی را می نوشت . این بخشی از مدارکی است که در سال 1815 توسط کمیته مجلس درباره مقررات بهتر مدهسا در انگلیس مورد بررسی قرار گرفت ، که یافته های آن منجر به اخراج و اصلاح درمان بیماران در بیمارستان بتلم شد.
فیلیپ پینل (1745-1826)
فیلیپ پینل یک پزشک فرانسوی بود که در ایجاد رویکرد روانشناختی انسانی تر برای نگهداری و مراقبت از بیماران روانی که امروزه به عنوان اخلاق درمانی نامیده می شود نقش داشت . او همچنین کمک قابل توجهی به طبقه بندی اختلالات روانی و توسط برخی به عنوان "پدر روانپزشکی مدرن" توصیف شده است. شرح 1809 موردی که پینل در نسخه دوم کتاب درسی خود در آن ثبت کرده است جنون توسط برخی به عنوان اولین شواهد برای وجود نوعی اختلال روانی شناخته می شود که بعداً به آن معروف شد زوال عقل یا جنون جوانی ، با اينكه امیل کراپلین به طور کلی با اولین مفهوم سازی معتبر است.
تقریباً در طول دهه 1780 علاقه شدیدی به مطالعه در مورد بیماری روانی پیدا کرد . مشوقش شخصی او دوستی بود که دچار "مالیخولیایی عصبی" شده بود که "به شیدایی تبدیل شده" و منجر به خودکشی کردن شد . به نظر می رسد آنچه پینل به دلیل سو مدیریت فاحش به عنوان یک تراژدی غیرضروری در نظر گرفت ، او را آزار داده است. این امر باعث شد تا وی به جستجوی کار در یکی از معروف ترین آسایشگاه های خصوصی برای درمان جنون در پاریس بپردازد. او تا پنج سال قبل از انقلاب فرانسه در آنجا ماند ، و به جمع آوری مشاهدات در جنون و شروع به تدوین نظرات خود در مورد ماهیت و نحوه درمان آن می کند.
در سال 1794 ، پینل مقاله خود را با عنوان "خاطره ای درباره جنون" که اخیراً متن اساسی روانپزشکی مدرن خوانده شده ، در معرض دید عموم قرار داد. پینل در این مقاله به بررسی دقیق روانشناختی افراد در طول زمان پرداخته ، اشاره می کند که جنون همیشه مداوم نیست و خواستار اقدامات بیشتر پناهندگی بشردوستانه است.
پینل در 1798 طبقه بندی اختلال روانی "روان رنجوری" کالن را تا چهار نوع اساسی اختلال روانی ساده می کند: مالیخولیا ، شیدایی (دیوانگی) ، زوال عقل و سفیه. نسخه های بعدی اشکال "جنون جزئی" را اضافه کردند که در آن فقط احساساتی است که به نظر می رسد بیش از توانایی استدلال تحت تأثیر قرار گرفته اند.
1- مالیخولیا
اولین اختلال ذهنی مالیخولیا نام دارد. این علائم به صورت "فروتنی ، هوای متفکر متفکر ، سو ظن های تاریک و عشق به تنهایی" توصیف می شود. اشاره شده است که تیبریوس و لویی یازدهم تحت این مزاج قرار گرفتند. مشخصه لویی عدم تعادل بین حالت تلخی و اشتیاق ، تاریکی ، عشق به تنهایی و خجالت کشیدن استعدادهای هنری بود. با این حال ، لوئیس و تیبریوس از این نظر مشابه بودند که هر دو فریبکار بودند و قصد داشتند یک سفر خیالی را به سایت های نظامی برسانند. سرانجام هر ، یكی به جزیره رودس و دیگری به یك استان بلژیك دو تبعید شدند .
افراد مبتلا به مالیخولیا غالباً با یک ایده غرق می شوند که تمام توجه آنها به آن معطوف است. از یک طرف آنها سالها محفوظ می مانند و از دوستی و محبت دریغ می ورزند در حالی که از سوی دیگر عده ای هستند که قضاوت منطقی می کنند و بر وضعیت غم انگیز غلبه می کنند. مالیخولیا همچنین می تواند در اشکال مخالف قطبی ظاهر شود. اولین مورد با احساس والای خود بزرگ بینی و انتظارات غیر واقعی مانند دستیابی به ثروت و قدرت متمایز می شود. شکل دوم با ناامیدی عمیق و افسردگی شدید مشخص می شود.
به طور کلی افراد مبتلا به مالیخولیا به طور کلی اعمال خشونت آمیزی از خود نشان نمی دهند ، گرچه ممکن است این عمل را بسیار وحشیانه جلوه دهند. افسردگی و اضطراب به طور عادی و همچنین خستگی مکرر شخصیت رخ می دهد.
پینل اظهار داشت که مالیخولیا را می توان با مستی ، ناهنجاری در ساختار جمجمه ، ضربه در جمجمه ، شرایط پوست ، دلایل مختلف روانشناختی مانند بلایای خانگی و افراط گرایی مذهبی و در زنان ، قاعدگی و یائسگی توضیح داد.
2- شیدایی بدون هذیان
اختلال ذهنی دوم شیدایی بدون هذیان نامیده می شود. این جنون را دیوانگی مستقل از اختلالی توصیف می کنند که توانایی های فکری را مختل می کند. علائم انحرافی و نافرمانی توصیف می شود.
نمونه ای که در آن نوع این گونه از اختلالات روانی رخ می دهد که در آن یک مکانیک ، که در زندان بود پناهندگی دو بیستره ، خشم های دیوانه وار را تجربه کرد. پاروکسیسم شامل احساس سوزش در ناحیه شکم بود که با یبوست و تشنگی همراه بود. این علامت به ناحیه قفسه سینه ، گردن و صورت گسترش می یابد. وقتی به معابد رسید ، تپش عروق در آن مناطق افزایش یافت. مغز تا حدی تحت تأثیر قرار گرفت اما با این وجود ، بیمار قادر به استدلال و پیوستن به عقاید خود بود. یک بار مکانیک در خانه خود دچار پاروکسیسم خشمگین شد و به همسرش هشدار داد که برای جلوگیری از مرگ فرار کند. او همچنین همان خشم دوره ای را در پناهندگی که در آن علیه فرماندار توطئه کرده بود ، تجربه کرد.
ویژگی خاص شیدایی بدون هذیان گویی این است که می تواند دائمی یا پراکنده باشد. با این حال ، هیچ تغییر منطقی در عملکردهای شناختی مغز مشاهده نشد. فقط افکار انحرافی خشم و گرایش کور به اعمال خشونت آمیز است.
3- شیدایی همراه با هذیان
سومین اختلال روانی شیدایی همراه با هذیان نامیده می شود. عمدتا با تمایل و خشم مشخص می شود و بر عملکردهای شناختی تأثیر می گذارد. گاهی اوقات ممکن است با یک شوخ طبعی بی دغدغه و همجنسگرایانه که می تواند در پیشنهادهای ناسازگار و پوچ از مسیر خارج شود ، متمایز شود. بار دیگر می توان آن را با ادعاهای غرورآمیز و خیالی به عظمت تشخیص داد. زندانیان این گونه بسیار خیالاتی هستند. به عنوان مثال ، آنها اعلام می کنند که در یک نبرد مهم شرکت کرده اند ، یا شاهد این هستند که محمد پیامبر خشم و عصبانیت را به نام خداوند متعال مجذوب می کند. برخی بدون هیچ گونه مدرکی از چیزهایی که دیده یا شنیده می شوند بی وقفه اظهار می کنند در حالی که دیگران توهماتی از اشیا را در اشکال و رنگ های مختلف مشاهده می کنند.
هذیان گاهی با درجه ای از هیاهو و عصبانیت به مدت چند سال ادامه می یابد ، اما همچنین می تواند ثابت باشد و پاروکسیسم خشم در فواصل مختلف تکرار می شود.
شخصیت خاص شیدایی با هذیان همان مانیا بدون هذیان است به این معنا که می تواند با پاروکسیسم منظم یا نامنظم ادامه یابد یا چرخه ای داشته باشد. با هیجان شدید عصبی همراه است با کمبود یک یا چند عملکرد توانایی شناختی با احساس سرزندگی ، افسردگی یا خشم همراه است.
4- زوال عقل
چهارمین اختلال روانی زوال عقل نامیده می شود ، یا در غیر این صورت به عنوان لغو تفکر شناخته می شود. ویژگی ها شامل بی فکری ، نادرستی شدید و ناهنجاری های وحشی است. به عنوان مثال ، شخصی که در زمینه اشراف باستان تحصیل کرده بود ، در اوایل انقلاب در حال راهپیمایی بود. او بی قرار در مورد خانه حرکت می کرد ، بی پایان صحبت می کرد و به دلایل ناچیز با شور و حرارت فریاد می زد. زوال عقل معمولاً با حرکتی عصبانی و سرکش ، همراهی سریع ایده های شکل گرفته در ذهن و احساسات پرشوری همراه است که بدون نسبت دادن آن به اشیا احساس و فراموش می شوند.
کسانی که در اسارت زوال عقل هستند حافظه خود را از دست داده اند ، حتی کسانی که به عزیزانشان نسبت داده شده اند. تنها خاطره آنها متشکل از خاطرات گذشته است. آنها بلافاصله موارد موجود را فراموش می کنند - شنیده شده یا انجام شده. بسیاری از آنها غیر منطقی هستند زیرا ایده ها منسجم جریان ندارند.
خصوصیات مشخصه زوال عقل این است که هیچ ارزش قضاوتی وجود ندارد و ایده ها خود به خود و بدون ارتباط هستند.
ویژگی خاص زوال عقل شامل پیشرفت سریع یا پی در پی مداوم ایده های منزوی ، فراموشی وضعیت قبلی ، اقدامات تکراری مبالغه ، کاهش پاسخ به تأثیر خارجی و عدم قضاوت کامل است.
5- احمق گرایی
پنجمین و آخرین اختلال ذهنی ، احمق گرایی نامیده می شود ، یا در غیر این صورت "نابودی توانایی ها و عواطف عقلی" شناخته می شود.
این اختلال از دلایل مختلفی از جمله لذت فوق العاده و ناتوان کننده ، سو مصرف الکل ، غم و اندوه عمیق ، مطالعه مجدانه ، ضربات تهاجمی به سر ، تومورهای مغز و از دست دادن هوشیاری به دلیل انسداد ورید یا شریان ناشی می شود. سفیه گویی اشکال گوناگونی را در بر می گیرد. یکی از این اشکال کرتینیسم نام دارد که نوعی احمق بودن است و نسبت به ناهنجاری های شخصی است. در والای و در مناطقی از سوئیس به خوبی شناخته شده است.
بیشتر افرادی که در این گروه قرار می گیرند ، یا از نظر گفتاری کمبود دارند و یا به بیان بی خاصیت اصوات محدود می شوند. حالات آنها بی احساس ، حواس مات و حرکات مکانیکی است. احمق ها همچنین بیشترین تعداد بیماران را در بیمارستان ها تشکیل می دهند. افرادی که دارای واکنش حاد هستند می توانند یک شوک شدید را تجربه کنند به حدی که تمام فعالیت های مغز را می توان در یک عمل دستگیر کرد یا به طور کامل ریشه کن کرد. شادی غیر منتظره و ترس اغراق آمیز ممکن است در نتیجه یک شوک شدید رخ دهد.
همانطور که قبلاً ذکر شد ، احمقیت رایج ترین در میان بیماران بیمارستان است و غیر قابل درمان است. در پناهندگی Bicetre ، این بیماران یک چهارم کل جمعیت را تشکیل می دهند. بسیاری از آنها پس از چند روز از ورود می میرند ، زیرا به حالت لجبازی و ضعف تبدیل شده اند. با این حال ، برخی از افرادی که با بازسازی تدریجی قدرت خود بهبود می یابند ، توانایی های فکری خود را نیز بازیابی می کنند. بسیاری از جوانانی که برای چندین ماه یا چند سال در حالت سفاهت باقی مانده اند ، بین بیست تا سی روز توسط اسپاسم شیدایی فعال مورد حمله قرار می گیرند.
شخصیت خاص احمقانه شامل از بین بردن جزئی یا کامل خرد و عاطفه ها ، بی علاقگی ، صداهای قطع ، بی خاصیت یا اختلال در گفتار ، و انفجارهای پوچ پوچ است.
پینل استدلال کرد که مداخله روانشناختی باید متناسب با هر فرد باشد تا صرفاً بر اساس طبقه بندی تشخیصی باشد و باید در درک دیدگاه و تاریخچه خود شخص باشد. وی خاطرنشان كرد كه "درمان جنون (l'aliénation mentale) بدون در نظر گرفتن خصوصیات متمایز كننده بیماران [la distination des espèces] در بعضی مواقع زائد ، به ندرت مفید و غالباً مضر بوده است" ، توصیف ناكامی های جزئی یا كامل برخی رویکردهای روانشناختی و همچنین آسیبی که رفتارهای خشن و خشن معمول قبل از مراجعه به بیمارستان به بیماران وارد می کند. وی بهبودی را اغلب ناشی از نیروهای طبیعی درون بیمار مشاهده کرد ، بهبودی که در بهترین حالت درمان می تواند آن را تسهیل کند و در بدترین حالت تداخل ایجاد کند.
رویکرد پینل به درمان های پزشکی مبهم ، پیچیده و دوپهلو توصیف شده است. وی اصرار داشت كه ابتدا باید همیشه روشهای روانشناختی را امتحان كرد ، برای مثال "حتی در مواردی كه یك دیوانه خشن و مخرب می تواند با یك دوز از داروی ضد اسپاسم آرام شود [وی به تریاك اشاره كرد] ، مشاهدات نشان می دهد كه در بسیاری از موارد ، می توان درمان مطمئن و دائمی را با تنها روش انتظار بدست آورید ، و انسان مجنون را به هیجان پر سر و صدا خود بسپارید ... ... و [علاوه بر این] با دیدن ، بارها و بارها ، منابع غیرمنتظره طبیعت که برای خود باقی مانده است یا به طور خردمندانه هدایت می شوند ، من را نسبت به استفاده از داروهایی که دیگر استفاده نمی کنم محتاط تر می کند - مگر در مواردی که نارسایی ابزارهای روانشناختی اثبات شده باشد. "
پینل همچنین روشی را برای تشخیص اشکال جنون آغاز کرد که به نظر می رسید "بدون دلی ریم" (گیجی ، توهم یا توهم) رخ می دهد. پینل این Manie sans délire ، folie raisonnante یا folie lucide raisonnante را نامیده است. وی مواردی را توصیف کرد که به نظر می رسید غرق در احساسات خشمگین غریزی هستند اما هنوز هم سالم به نظر می رسند. این در هدایت مفهوم جنون اخلاقی موثر بود ، که از نیمه دوم قرن نوزدهم به یک تشخیص پذیرفته شده تبدیل شد. وارث اصلی روان پزشکی پینل ، اسکیرول ، بر اساس کارهای پینل ساخته شده و مفاهیم مختلفی از مونومانیا را رواج داده است .
ژان اتین دومنیک اسکیرول (1772-1840)
در سال 1805 اسکیرول ( Jean-Étienne Dominique Esquirol ) پایان نامه خود را منتشر کرد « علائمی که به عنوان علل ، علائم و راههای درمان در موارد جنون » در نظر گرفته می شوند. اسکوئرول مانند پینل معتقد بود که منشا آن بیماری روانی را می توان در احساسات روح یافت و متقاعد شد که جنون به طور کامل و غیر قابل جبران بر دلیل بیمار تأثیر نمی گذارد.
اسكیرول مسئله جنون را امری نهادی و ملی می دانست. این امر به ویژه در مورد فقرا در جایی که وی دولت را دید ، با کمک پزشکان ، نقش مهمی ایفا می کرد. وی همچنین نقش مهمی را پزشکان در مراقبت از افراد متهم به جرائمی که به دلیل جنون مسئولیت آنها اعلام نشده است ، دید. وی در جنجال های عمومی بر سر این سال ، مفید بودن تشخیص مونومانیا را ارتقا داد . شهرت وی با داشتن چنین نقش فعالی در این امور عمومی ، معلمش پینل را گرفت.
آرنولد پیک (1851-1924)
آرنولد پیک (Arnold Pick) دومین فردی بود که از این اصطلاح زوال عقل (در سال 1891) استفاده کرد . هاینریش شوله (Heinrich Schüle) در سال ۱۸۸۶ و آرنولد پیک در سال ۱۸۹۱ اولین روان‌پزشکانی بودند که در گزارش این بیماری از نام Dementia praecox یا زوال عقلی زودرس استفاده کردند .
اصطلاح dementia praecox اولین بار در سال 1891 توسط آرنولد پیک (1851-1924)، استاد روانپزشکی در دانشگاه چارلز در پراگ استفاده شد. در یک گزارش بالینی کوتاه، او فردی را با یک اختلال روان‌پریشی شبیه " هبهفرنی " (اسکیزوفرنی) توصیف کرد.
بندیکت اوگوستن مورل (1809-1873)
اسکیزوفرنی در ابتدا در سال 1852 یعنی قبل از بلولر توسط بندیکت مورل به عنوان « جنون زودرس » و یک بیماری شناخته شده بود .
اصطلاح démence precoce به طور گذرا برای توصیف ویژگی‌های زیرمجموعه‌ای از بیماران روانی جوان توسط پزشک فرانسوی بِنِدیکت آگوستین مورل در سال 1852 در جلد اول از کلینیک‌های Études استفاده شد. و این اصطلاح بیشتر در کتاب درسی او Traité des maladies mentales که در سال 1860 منتشر شد ، استفاده می شود . حس می کند و نه برای تعریف یک مقوله تشخیصی خاص و بدیع. این به عنوان وسیله ای برای جدا کردن گروهی از مردان و زنان جوان مبتلا به "بی حوصلگی" به کار می رفت. به این ترتیب وضعیت آنها با گیجی، انرژی و اختلال در اراده مشخص می شد و به دسته تشخیصی مالیخولیا مربوط می شد. او وضعیت آنها را غیرقابل برگشت تصور نکرد و بنابراین استفاده او از اصطلاح زوال عقل معادل آنچه در قرن هجدهم شکل گرفت، همانطور که در بالا ذکر شد، بود.
در ابتدا روانپزشک فرانسوی به نام بندیکت مورل ( Bendict Morel ) اصطلاح دمانس پره کوزه ( دمانس زودرس ، demence precoce ) را برای بیمارانی به کار برد که تباهی کارکرد مغزی شان در نوجوانی آغاز شده بود. به عبارت دیگر مورل این اصطلاح را برای بیمارانی به کار برد که در نوجوانی دچار نوعی جنون می‌شدند. بعد ها کراپلین و بلویلر، دو تن از بزرگان روانپزشکی و نورولوژی این اختلال را مطالعه کردند.
در قرن نوزدهم پزشکان این بیماری را به عنوان جنون و دیوانگی محض می‌انگاشتند و در اوسط همین قرن بندیکت اوگوستن مورل برای اولین بار به توصیف این بیماری در کتاب خود پرداخت و از آن به عنوان «توقف ناگهانی تمام قوای روحی» یاد کرد. این بیماری در آن زمان اغلب در دسته هیستری به‌شمار می‌رفت و به آن هیستری گیج و منگ می‌گفتند.
در حالی که برخی تلاش کرده‌اند استفاده مورل از اصطلاح démence precoce را به‌عنوان کشف اسکیزوفرنی ، اگر به روشی واجد شرایط، تفسیر کنند، برخی دیگر به‌طور قانع‌کننده‌ای استدلال کرده‌اند که استفاده توصیفی مورل از این اصطلاح را نباید در هیچ موردی در نظر گرفت. احساس به عنوان پیشرو مفهوم بیماری پراکوکس دمانس کریپلین است. این به دلیل این واقعیت است که مفاهیم آنها از زوال عقل به طور قابل توجهی با یکدیگر متفاوت بود، کریپلین از معنای مدرن تر کلمه استفاده می کرد و مورل یک دسته تشخیصی را توصیف نمی کرد. در واقع، تا زمان ظهور پیک و کریپلین ، اصطلاح مورل بدون هیچ اثری ناپدید شده بود و شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد پیک یا در واقع کریپلین حتی از استفاده مورل از این اصطلاح تا مدت ها پس از انتشار مفاهیم بیماری خود آگاه بودند. همین نام همانطور که یوژن مینکوفسکی بیان کرد، "پرتگاهی پیشینه دمنس مورل را از کریپلین جدا می کند."

مورل چندین اختلال روان‌پریشی را توصیف کرد که به زوال عقل ختم شد و در نتیجه او را می‌توان به عنوان اولین بیگانه‌شناس یا روان‌پزشکی در نظر گرفت که یک سیستم تشخیصی را بر اساس پیامدهای احتمالی ایجاد کرد و نه بر اساس علائم و نشانه‌های فعلی. مورل، با این حال، هیچ تحقیق درازمدت یا کمی در مورد سیر و نتیجه زوال عقل پراکوکس انجام نداد (کریپلین اولین کسی بود که در تاریخ این کار را انجام می داد) بنابراین این پیش آگهی بر اساس حدس و گمان بود. تشخیص اینکه آیا وضعیتی که به اختصار توسط مورل توضیح داده شد معادل اختلالی است که بعداً توسط Pick و Kraepelin dementia praecox نامیده شد، غیرممکن است.کارل کاهلبوم
در سال 1866 کاهلبوم مدیر یک کلینیک روانپزشکی خصوصی در گورلیتز ( پروس ، زاکسن امروزی ، شهری کوچک در نزدیکی درسدن ) شد. او توسط دستیار جوانترش، ایوالد هکر (1843-1909) همراهی شد و طی یک همکاری ده ساله، آنها یک سری مطالعات تحقیقاتی را بر روی بیماران روان پریشی جوان انجام دادند که تأثیر عمده ای بر توسعه روانپزشکی مدرن خواهد داشت .
کاهلبوم و هکر با هم اولین کسانی بودند که سندرومی هایی مانند دیس تایمیا ، سیکلوتیمیا، پارانویا، کاتاتونیا و هیبهفرنی را توصیف و نام بردند . شاید ماندگارترین کمک آنها به روانپزشکی، معرفی "روش بالینی" از پزشکی به مطالعه بیماری های روانی بود، روشی که امروزه به عنوان آسیب شناسی روانی شناخته می شود .
کارل کاهلبوم در کتاب خود در سال 1874 در مورد کاتاتونیا درخواستی برای پذیرش روش بالینی در روانپزشکی کرد. بدون کالبام و هکر، زوال عقل پراکوکس وجود نخواهد داشت.
امیل کریپلین (1856-1926)
کریپلین پس از انتصاب به سمت استادی کامل روانپزشکی در دانشگاه دورپات (اکنون تارتو ، استونی ) در سال 1886، سخنرانی افتتاحیه‌ای را به دانشکده ارائه داد و برنامه تحقیقاتی خود را برای سال‌های آینده تشریح کرد. کریپلین با حمله به "اسطوره‌شناسی مغز" ماینرت و مواضع گریزینگر و گودن ، از ایده‌های کاهلبوم، که در آن زمان شخصیتی حاشیه‌ای و کمتر شناخته شده در روانپزشکی بود، حمایت کرد. بنابراین، او استدلال کرد، یک برنامه تحقیقاتی در مورد ماهیت بیماری های روانپزشکی باید تعداد زیادی از بیماران را در طول زمان بررسی کند تا مسیر بیماری روانی را کشف کند. همچنین پیشنهاد شده است که تصمیم کریپلین برای پذیرش پست دورپات از این واقعیت ناشی شده است که او در آنجا می تواند امیدوار باشد که با بیماران مزمن تجربه کسب کند و فرض بر این بود که این امر مطالعه طولی بیماری روانی را تسهیل می کند.
کرپلین ( Emil Kraepelin ) در 1893 ابتدا اصطلاح دمانشیا پری‌کاکس ( dementia praecox ) یا جنون جوانی را براي گروهي از بيماريهائي بهکار برد که در نوجواني شروع و به زوال عقل ختم مي گردد ، این اصطلاح بر دو موضوع تاکید دارد dementia تغییر در شناخت و praecox شروع زود هنگام اسکیزوفرنی. وی معتقد بود این اختلال با شروع زودهنگام و علائمی مانند توهم و هذیان فرد را به تباهی می کشاند.
در اواخر قرن نوزدهم امیل کرپلین، روانپزشک آلمانی، این بیماری را جنون زودرس نامید که به فراگیری این بیماری نزد جوانان و نوجوانان بازمی‌گشت.
در سال ۱۸۹۳ امیل کریپلین از این اصطلاح استفاده کرد تا بین دو نوع روان‌پریشی تمایز قائل شود: زوال عقلی زودرس و افسردگی جنون‌آمیز ــ بیماری‌ای که امروزه با نام اختلال دوقطبی می‌شناسیم. کریپلین عقیده داشت که زوال عقلی زودرس به علت وجود یک بیماری کلی‌تر و سیستماتیک در بدن به وجود می‌آید که اندام‌ها و اعصاب زیادی را تحت تاثیر قرار می‌داد.
در سال 1896 امیل کراپلین برای اولین بار اسکیزوفرنی را به عنوان یک سندرم بالینی تعریف کرد و بیماری 'زوال عقل و جنون جوانی' نامید که با معیوب شدن توانایی های ذهنی و شناختی فرد قبل از بلوغ همراه است.
او بین افراد مبتلا به زوال عقل زودرس و افراد مبتلا به روان پریشی افسردگی-شیدایی (اختلال دوقطبی) تمایز قائل بود و معتقد بود بیماران مبتلا به روان پریشی افسردگی-شیدایی به طور متناوب دوره‌هایی از حالت هنجار و نابهنجار را تجربه می‌کنند. کریپلین همچنین بیماری مجزای دیگری به نام «پارانویا» (Paranoia) به معنای بدبینی و بدگمانی را نیز شناسایی کرد که مشخصه آن هذیان گزند و آسیب بود و سیر تباه‌کننده بیماران مبتلا به آن با دو اختلال قبلی متفاوت بود.
بیماران دچار دمانس زودرس را دارای سیری درازمدت و رو به تباهی توصیف میکردند که علائم بالینی شایعشان توهم و هذیان بود.کرپلین این بیماران را از کسانی که مبتلا به روانپریشی مانیا_افسردگی بودند جدا میدانست.یک بیماری مجزای دیگر پارانویا(بدگمانی )نام داشت که مشخصه آن وجود هذیان های مداوم گزند و آسیب ( persecutory ) بود و این بیماران نیز فاقد سیر تباه کننده دمانس زودرس و علائم متناوب روانپریشی مانیا_افسردگی بودند.
در سال 1896، روانپزشک آلمانی، امیل کرپلین، اولین کسی بود که اسکیزوفرنی را از سایر انواع سمپتوم‌های پسیکولوژیک (مثل اختلال دوقطبی) تفکیک کرد. او با جمع‌آوری تعدادی از مفاهیم بالینی آن زمان، از جمله پارانویا، کاتاتونیا و هِبه‌فِرِنیا (hebephrenia) این کار را انجام داد و نام این مجموعه را همان چیزی گذاشت که آرنولد پیک، استاد و روانپزشک آلمانی، در سال 1891 اختراع کرده بود: dementia praecox (دمانس زودرس). او اعتقاد داشت که دمانس زودرس بیماری واحدی است که در اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی ظاهر می‌شود، هرچه جلوتر می‌رود ذهن فرد را بیشتر تخریب می‌کند، و هیچ درمانی ندارد. کرپلین بود که دمانس زودرس از اختلال مانیک-دپرسیو (که امروزه آن را اختلال دوقطبی می‌نامند) متمایز کرد.
کرپلین با وسعت دیدی که داشت به این نکته نیز توجه کرد که آیا این اختلال در ممالک شرقی هم وجود دارد یا نه؟ به همین خاطر مسافرت‌های متعددی کرد و تا جاوه سفر کرد و موارد متعددی از این اختلال را یافت و به این نتیجه رسید که این نوع اختلال در اقوام مختلف بافرهنگ‌های مختلف نیز وجود دارد. به‌ طور کلی اسم کرپلین به‌ عنوان کسی که اولین تعریف منسجم از اسکیزوفرنی را ارائه داد در تاریخ ثبت شده است.
کریپلین به زوال عقل پراکوکس به عنوان یک بیماری به تدریج رو به وخامت می نگریست که هیچ کس از آن بهبود نیافته است. با این حال، در سال 1913، و به طور واضح تر در سال 1920، کریپلین اعتراف کرد که اگرچه ممکن است در بیشتر موارد یک نقص شناختی باقی مانده وجود داشته باشد، پیش آگهی آن چنان که او در دهه 1890 بیان کرده بود، یکسان نبود. با این حال، او آن را به عنوان یک مفهوم بیماری خاص می دانست که دلالت بر جنون غیر قابل درمان و غیرقابل توضیح دارد .
طبقه بندی کراپلین به آرامی مورد قبول واقع شد. با وجود موارد بهبودی ، استفاده از اصطلاح "زوال عقل" اعتراض داشت ، و برخی از دفاع از تشخیص ها مانند جنون نوجوان را جایگزین کرد.
علائم زیر که به معيارهاي اميل کرپلين معروفند به طور شایع در اسکیزو فرنیا مشاهده می شوند :ـ اختلال در توجه و درکـ توهم، بهخصوص توهم شنوائيـ افکار قابل شنيدن ( Gedanken lautwerden )ـ تجارب حاکي از تحت نفوذ قرار گرفتن تفکر ( مثل تله پاتی )ـ اختلال در جريان تفکر، بيشتر از همه شل شدن تداعي هاـ اختلال در کارکرد شناختي و قضاوتـ عاطفه سطحيـ رفتار بيمارگون :- کاهش سائقها وعلائق- اطاعت پذيري اتوماتيک ( بیمار مثل یک ادم آهنی اطاعت پذیر است)- پژواک گوئي، اکوپراکسي (تکرار گفتار و اعمال شخص روبرو)- کنش نمائي- جنون کاتاتونيک- استريوتايپي (کارهای تکراری و نمایش مانند)- منفي کاري- اوتيسم (در خود ماندگی)- اختلال بيان گفتاري

در نسخه هفتم، 1904، روانپزشکی ، کریپلین این احتمال را پذیرفت که تعداد کمی از بیماران ممکن است از زوال عقل پراکوکس بهبود یابند. یوگن بلولردر سال 1908 گزارش شد که در بسیاری از موارد هیچ کاهش پیشرونده اجتناب‌ناپذیری وجود نداشت، در برخی موارد بهبودی موقتی وجود داشت و حتی مواردی از بهبودی نزدیک با حفظ برخی نقص‌های باقی‌مانده وجود داشت. در ویرایش هشتم کتاب درسی کریپلین که در چهار جلد بین سال‌های 1909 و 1915 منتشر شد، او یازده شکل از زوال عقل را توصیف کرد و دمانس پراکوکس به عنوان یکی از «زوال عقل درون‌زا» طبقه‌بندی شد. کریپلین با اصلاح پیش‌آگهی تاریک‌تر قبلی خود مطابق با مشاهدات Bleuler، گزارش داد که حدود 26٪ از بیمارانش بهبود نسبی علائم را تجربه کردند.
اگرچه کار او و همکارانش نقشی را برای وراثت آشکار کرده بود، کریپلین متوجه شد که هیچ چیز را نمی توان با قطعیت در مورد علت شناسی زوال عقل پراکوکس گفت، و او گمانه زنی در مورد بیماری مغزی یا آسیب شناسی عصبی را در توضیحات تشخیصی خود کنار گذاشت. با این وجود، از نسخه 1896 به بعد، کریپلین اعتقاد خود را به وضوح بیان کرد که مسمومیت مغز، "مسمومیت خودکار"، احتمالاً توسط هورمون های جنسی، ممکن است زمینه ساز زوال عقل پراکوکس باشد - نظریه ای که یوجن بلولر نیز به آن پرداخته است. هر دو نظریه‌پرداز اصرار داشتند که دمانس پراکوکس یک اختلال بیولوژیکی است، نه محصول آسیب روانی. بنابراین، کریپلین به جای یک بیماری انحطاط ارثی یا آسیب شناسی ساختاری مغز، معتقد بود دمانس پراکوکس ناشی از یک فرآیند بیماری سیستمیک یا "کل بدن" است، احتمالا متابولیک، کریپلین، با تشخیص زوال عقل پراکوکس در بیماران چینی، ژاپنی، تامیلی و مالایی، در ویرایش هشتم روانپزشکی پیشنهاد کرد که "بنابراین ما باید علت واقعی زوال عقل پراکوکس را در شرایطی جستجو کنیم که در سراسر جهان منتشر شده است، که بنابراین در نژاد یا در آب و هوا، در غذا یا در هر شرایط عمومی زندگی دروغ نگویید...» .
کریپلین هنگام کار بر روی نسخه نهم روانپزشکی با یوهانس لانگه (1891-1938)، که آن را به پایان رساند و در سال 1927 به چاپ رساند، درگذشت .
توماس کلوستون
مفهومی از جنون نوجوان یا جنون رشد توسط روانپزشک اسکاتلندی سیر پیشرفت کرده است توماس کلوستون در سال 1873 ، توصیف یک بیماری روان پریشی که به طور کلی افراد 18-24 ساله ، به ویژه مردان را رنج می دهد ، و در 30٪ موارد به "زوال عقل ثانویه" مبتلا می شود.
زیگموند فروید
فروید لفظ پارافرنی را برای این بیماری مناسب تر می‌دانست.
فروید معتقد بود بروز نقص در ایگو در ایجاد علایم اسکیزوفرنی نقش دارد. از بین رفتن انسجام ایگو در اسکیزوفرنی در واقع بازگشت به زمانی است که ایگومنور شکل نگرفته با تازه دارد شکل می گیرد. از آنجا که ایگو بر تفسیر واقعیت و کنترل سائق های درونی مانند امیال جنسی و پرخاشگری تأثیر می گذارد، این اعمال ایگو نیز مختل می شود. به این ترتیب، تعارض درون روانی که محصول تنميتهای زودرس است و نقص ایگو که ممکن است از روابط ابژهای ضعیف در کودکی هم ناشی شده باشد مرتبا به علایم روانپریشی دامن می زند.
فروید معتقد بود کامل طی نشدن مراحل رشد روانی-جنسی و تثبیت در یکی از مراحل ابتدایی رشد باعث بروز اسکیزوفرنی می‌شود. او معتقد بود هرچه این تثبیت در مراحل ابتدایی‌تر باشد احتمال ابتلا به روان پریشی بالاتر است. درواقع او به این نتیجه رسیده بود که تثبیت‌هایی که منجر به پیدایش روان پریشی و اسکیزوفرنی می‌شود، زودتر از تثبیت‌هایی است که سبب بروز روان‌نژندی می‌شود.
فروید معتقد بود این تثبیت‌ها سبب بروز نقص‌هایی در رشد «ایگو» (Ego) می‌شود و نقص و ایجاد اختلال در عملکرد در ایگو را علت قطع ارتباط بیمار با واقعیت و ایجاد علائم اسکیزوفرنی می‌دانست.
در نظریات روان‌کاوی این اعتقاد هم وجود دارد که علائم گوناگون اسکیزوفرنی مانند انواع توهم‌ها و هذیان‌ها معنایی نمادین برای هر بیمار دارد. به عنوان مثال هذیان‌های خودبزرگ‌بینی جایگزین احساس حقارت و کمبود اعتماد به نفس می‌شود یا توهم‌های بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی بازنمود ترس‌های روانی او و ناتوانی او از روبه‌رو شدن با واقعیت است.
اویگن بلویلر (1857-1939)
در آن زمان باور رایج بر این بود که این بیماری گونه‌ای پیش از موعد از زوال عقلی است که پس از بلوغ در افراد ظاهر و به مروز باعث زوال کلی مغز می‌شد. پس از این که شواهد نشان دادند این اختلال از نوع زوال‌پذیر نیست، اویگن بلویلر ( Eugen Bleuler ) در سال ۱۹۰۸ نام شیزوفرنی ( اسکیزوفرنی ) را برای آن انتخاب کرد.
وی این اصطلاح را در 24 آوریل 1908 در سخنرانی ای که در یک کنفرانس روانپزشکی در برلین و در همان سال منتشر شد ، معرفی کرد. بعداً بلولر مفهوم بیماری جدید خود را در سال 1911 به صورت مونوگرافی گسترش داد که سرانجام در سال 1950 به انگلیسی ترجمه شد.
در سال 1911 بلولر اصطلاح اسکیزوفرنی را مطرح کرد که هنوز هم به همین نام شناخته می شود. بلولر با نظریه کراپلین که اسکیزوفرنی را یک بیماری مغزی می داند، مخالف بود. برخلاف کرپلین، اویگن بلویلر، روانپزشک سوئیسی، اعتقاد نداشت که آغاز دمانس زودرس فقط به دورة نوجوانی و اوایل بزرگسالی محدود است و حتماً (در 100 درصد موارد) به جنون کامل تبدیل می‌شود. بلویلر معتقد بود که بهبود افراد اسکیزوفرن امکان پذیراست.
اُیگِن بلویلر، روانپزشک سوئیسی، کلمه اسکیزوفرنی را در جهت دفاع از روانکاوی فروید ابداع کرد و به تعریف عوارض این بیماری پرداخت.
بلویلر اصطلاح اسکیزوفرنی ( schizophrenia ) را ابداع کرد که جایگزین dementia praecox شد. این واژه به معنای شکاف و دوپارگی بین ذهن و روان می باشد و در حالت کلی به معنای روان‌گسیختگی است. بلویلر تاکید داشت که برخلاف مفهومی که کراپلین مطرح کرد الزاما اسکیزوفرنی یک سیر بالینی مخرب و رو به زوال نمی باشد. بلویلر اصطلاح اسکیزوفرنی را انتخاب کرد که مبین گسیختگی هایی باشد که میان فکر ، احساس و رفتار بیماران مبتلا به این اختلال وجود دارد . بلویلر تاکید می کرد که اسکیزوفرنی برخلاف مفهومی که دمانس زودرس نزد کرپلین داشن ، مستلزم وجود سیر تباه کننده نیست .
متأسفانه همین اصطلاح مشکلاتی ایجاد کرد و عامة مردم فکر کردند که اصطلاح اسکیزوفرنی به معنای شخصیت جداگانه یا دوگانه است و به افراد دو شخصیتی گفته می‌شود.
بلویلر موفق شد واژه اسکیزوفرنی را که از ترکیب دو واژهٔ یونانی shizein (دو نیم کردن، گسستن: σχίζειν) و phrenos (فکر، اندیشه: φρήν) وضع شده بود، جایگزین اصطلاح جنون زودرس کند که پیشتر توسط امیل کرپلین به کار رفته بود.
او بر خلاف کرپلین معتقد بود که اسکیزوفرنی محصول یک اختلال جسمی نبوده و لزوماً غیرقابل درمان نیست. به عکس، او معتقد بود که ویژگیهای اصلی اسکیزوفرنی محصول روند دوپاره سازی کارکردهای عاطفی و عقلی شخصیت است. بلویلر به ترخیص زودهنگام بیماران از بیمارستان جهت پیشگیری از نهادپذیری اهمیت می‌داد.اصطلاح اوتیسم اولین بار توسط بلویلر برای توصیف وضعیت بیماران اسکیزوفرنیک به کار برده شد. البته زمینه اوتیستیک به عنوان یک صفت شخصیتی ممکن است در افراد خجول و درونگرا و منزوی مشاهده شود. شدیدترین فرم آن هم یکی از علائم اولیه اسکیزوفرنی است که به‌وسیله بلویلر شرح داده شده‌است.بلویلر بر این باور بود فردی اسکیزوفرنی می‌گردد که تفکر اوتیستیک او غیرقابل کنترل گردد. او همچنین معتقد بود که تفکر اوتیستیک افراطی در اسکیزوفرنی تا حدودی نتیجه اختلال صوری است. هر چند هذیان‌های خیال‌پردازانه معدودی از بیماران اسکیزوفرنیک مزمن را می‌توان به عنوان نتیجه تفکر اوتیستیک توجیه کرد، اما این توضیح در تمام انواع اسکیزوفرنی صادق نیست.
بلویلر برای اینکه بتواند انواع سمپتوم های مختلف را در یک‌طبقة تشخیصی جداگانه قرار دهد، از مفهوم “breaking associative threads” (“پاره شدن رشته‌های تداعی”) یا رشته‌های پیوند دهنده، به‌ عنوان رکن اصلی همة سمپتوم‌های اسکیزوفرنی، استفاده کرد.
بلویلر برای توضیح نظریه اش درباره گسیختگی های روانی درونی بیماران ، چند علامت بنیادین یا اولیه مشخص را برای اسکیزوفرنی ذکر می کند . نخستین بار روانپزشک شهیر آلمانی یوجین بلولر بیماری اسکیزوفرنی را با وجود ۴ علامت زیر تعریف کرد ، او چهار نشانه اصلی و اولیه را برای اختلال اسکیزوفرنی معرفی کرد که همگی با حرف A آغاز می شوند :
1- اختلالات تداعی ( Association disturbance ) ، ( تداعی ها ، ارتباط ها و پیوند ها ) - تداعی افکار سست یا گسسته می‌شود. این نوعی اختلال فکر است. بیماران حرف‌های بی‌معنا می‌زنند و گفتارشان انسجام ندارد. اختلال در تفکر که باعث گفتار درهم و برهم می‌شود.
2- اوتیسم یا درخودماندگی ( Autism ) - داشتن یک سبک فکری و رفتاری منحصر به‌ فرد که فقط خود بیمار آن را درک می‌کند، و یک سبک زندگی خود-محور است. گرایش فرد به رفتار و تفکر غیرعادی به صورت خودمحور .
3- عاطفه سطحی ( flat Affect ) - عاطفه یعنی علائم ظاهری که به یک هیجان درونی”عطف” می‌دهند. بیماران قادر نیستند یک هیجان را تجربه کنند و متناسب با آن واکنش نشان دهند. برای مثال فرد در مجلس عزا می‌خندد. اختلال در تجربه و ابراز هیجان که سبب بی‌تفاوتی عاطفی یا عاطفه نامناسب می‌شود. به‌طور مثال، فرد در موقعیت غمناک می‌خندد یا هیچ واکنش و هیجانی از خود نشان نمی‌دهد.
4- دوسوگرایی ( Ambivalence ) ، ( تضاد هیجان ها و احساسات، عشق و نفرت، دوگانگی عواطف ، دودلی و دوسوگرایی ) - بیمار قادر نیست تصمیم بگیرد، یا بعد از تصمیم‌گیری به انجام‌دادن کاری، قادر نیست آن را ادامه دهد. ناتوانی در تصمیم‌گیری و اجرای تصمیمات .
بلویلر به یک سری علائم فرعی ( ثانویه ) هم اشاره می کرد که شامل توهم ها و هذیان هایی می شد که از نظر کرپلین شاخصه های اصلی دمانس زودرس بودند .
جورج کربی
« جورج کربی » (George Kirby) در سال 1913 (1292) و « آگوست هوک » (August Hoch) در سال 1921 (1300) بیمارانی را توصیف کردند که مخلوطی از علائم اسکیزوفرنی و افسردگی را داشتند، اما مانند بیماران مبتلا اسکیزوفرنی که در آن زمان زوال عقل زودرس نامیده می‌شد، سیر رو به تباهی نداشتند. از این رو آن‌ها این بیماران را طبق طبقه‌بندی امیل کریپلین در گروه روان پریشی افسردگی-شیدایی گنجاندند.
استانلی هال
اولین کاربرد شناخته شده این اصطلاح به معنای "تقسیم شخصیت" توسط روانشناس جی استنلی هال در سال 1916 بود .
ارنست کرچمر (1888-1926)
«ارنست کرچمر» (Ernst Kretschmer) رابطه بین اسکیزوفرنی و فرم بدن را بررسی کرد.
ارنست کرچمر روانپزشک آلمانی از جمله کسانی بود که تحقیقاتی در زمینه رابطه اسکیزوفرنی و تیپ بدنی افراد انجام داد. وی بیان کرد افراد با تیپ بدنی آستنیک که لاغر اندام و دارای عضلات کم حجم اند، افراد آتلتیک که دارای بدنی ورزیده و عضلانی اند و افراد دیس‌پلاستیک که دارای بدنی بدقواره هستند، بیشتر از افراد پیک‌نیک که چاق و کوتاه‌ قد و خپل هستند در معرض ابتلا به اسکیزوفرنی قرار می گیرند. شاید این مشاهدات کمی عجیب و بی‌ربط به نظر برسد، ولی با نگاهی به فرم و شکل بدنی بسیاری از مبتلایان به اسکیزوفرنی می‌توان فهمید این نتیجه‌گیری چندان هم اشتباه و بی ربط نمی باشد.
به طور کلی کرچمر داده هایی موید این نکته ارائه می کرد که اسکیزوفرنی در افراد دارای سنخ بدنی باریک تن ( آستنیک ) ، که لاغر اندام و دارای عضلاتی کم حجم هستند ، پهلوانی ( آتلتیک ) و بدقواره ( دیسپلاستیک ) خیلی بیشتر از افراد دارای سنخ فربه تن ( پیکنیک ) ، که کوتاه قد و خپل هستند ، پیدا می شود .
شاید این مشاهدات کمی عجیب و بی‌ربط به نظر برسد، ولی با نگاهی سطحی به فرم و شکل بدنی بسیاری از مبتلایان به اسکیزوفرنی می‌توان فهمید این نتیجه‌گیری چندان هم بیراه نیست.
مارگارت ماهلر
«مارگارت ماهلر» (Margaret Mahler) پزشک مجارستانی که به روان‌شناسی کودک علاقه‌مند بود، بیماری اسکیزوفرنی را نتیجه تحریف ارتباط دوسویه نوزاد و مادرش می‌دانست. او معتقد بود وقتی کودک نمی‌تواند از رابطه تنگاتنگی که در مرحله رشد دهانی با مادر دارد رها شود، هویتش هیچ‌گاه به امنیت نمی‌رسد و درنتیجه بیماری اسکیزوفرنی بروز پیدا می‌کند.
همانطور که مارگارت ماهلر گفته است این اختلال نتیجه تحریفاتی است که در ارتباط دوسویه نوزاد و مادرش بوجود می آید. کودک نمی تواند از رابطه تنگاتنگ و کاملا وابسته ای که مشخصه روابط مادر و کودک در مرحله دهانی رشد است رها شود و فراتر رود. در نتیجه هویت فرد هیچگاه به امنیت نمی رسد .
پاول فدرن
«پل فدرن» (Paul Federn)، روانشناس آمریکایی-اتریشی معتقد بود نقص کارکردهای ایگو سبب ایجاد خصومت و پرخاشگری شدید می‌شود که در نتیجه آن، رابطه مادر و کودک تحریف می‌شود و در نهایت ساختار شخصیت دچار آشفتگی و نابسامانی می‌شود. فدرن معتقد بود اوایل نوجوانی فرد برای مستقل شدن و به عهده گرفتن وظایف نیاز به یک ایگوی قوی دارد و اگر در کارکردهای ایگو نقص وجود داشته باشد، فرد به خوبی نمی‌تواند از پس این شرایط بربیاید درنتیجه علائم اسکیزوفرنی در او بروز پیدا می‌کند.
پاول فدرن معتقد بود که نقص کارکردهای ایگو امکان آن را فراهم میکند که خصومت و پرخاشگری شدید، رابطه مادر - کودک را تحریف کند که این امر نهایتأ سبب به هم ریختگی شخصیت و آسیب پذیری در برابر استرس میشود. علایم از آن رو در نوجوانی شروع می شود که فرد در این زمان محتاج ایگوی قوی است تا بتواند از پس نیاز به استقلال عمل، جدا شدن از والدین، شناخت وظایف خود، نظارت بر سائق های تشدید یافته درونی، و مدارا (coping) با محرکهای شدید بیرونی برآید.
هری استک سالیوان
«هری استک سالیوان» (Harry Stack Sullivan)، روان‌پزشک آمریکایی، اسکیزوفرنی را ناشی از ایجاد اختلال در روابط بین فردی می‌دانست. او معتقد بود بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در اثر روابط بین فردی مختل دچار اضطراب شدید می‌شوند و بیماری اسکیزوفرنی یک روش ناسازگارانه برای اجتناب از اضطراب و ترس و وحشت ناشی از جدایی از خود است و منشأ آن تجربه‌های آسیب‌زننده‌ای است که در مراحل مختلف رشد روی هم انباشته شده‌اند.
هری استک سالیوان ، اسکیزوفرنی را به صورت اختلالی در روابط بین فردی می نگریست. اضطراب شدید این بیماران نوعی احساس قطع ارتباط به وجود می آورد، که معمولا (اما نه همیشه به یک حالت مبتنی بر احساس گزند و آسیب موسوم به تحریف پارا تاکسیک تبدیل میشود. به عقیده سالیوان اسکیزوفرنی یک روش انطباقی برای اجتناب از ترس و وحشت و احساس جدایی از خود است. منشأ این اضطراب غیر طبیعی، تجارب آسیب زایی است که در طی دوران رشد بر روی هم انباشته می شوند.
کورت اشنایدر (1887-1967)
در اوایل قرن بیستم، کورت اشنایدر ( Kurt Schneider ) روانپزشک علائم روانی روانی شیزوفرنی را در دو گروه هذیان‌ها و توهمات دسته‌بندی کرد. هذیان‌ها مربوط به اختلالات قوه شنوایی بودند و اختلالات فکری در دستهٔ توهمات جا می‌گرفتند.
کورت اشنایدر تغییراتی در مفهوم اسکیزوفرنی به وجود آورد تا آن را به‌ عنوان یک اختلال سایکوتیک نسبتاً شدید معرفی کند و با این کار، اسکیزوفرنی را به ایده‌های اولیه‌ای که توسط کرپلین مطرح شده بودند، باز گرداند.
او مفهوم سمپتوم های “first rank” (رتبه اول، درجه اول، ردیف اول) را مطرح کرد و معتقد بود آن ها سمپتوم هایی مختص به اسکیزوفرنی هستند، و با این کار به تفکیک اسکیزوفرنی از سایر اختلالات روانی کمک کرد.
کورت اشنایدر علائم روان‌پریشی را که وی فکر می‌کرد اسکیزوفرنی را از سایر اختلالات روانی مجزا می‌کند فهرست‌بندی کرد. این‌ها به نام « علائم درجه اول » ( First-rank symptoms ) یا علائم درجه اول اشنایدر معروفند. شامل ۱۱ علامت است که عبارتند از:واریز فکر ( Thought insertion ) : اعتقاد به این که دیگران افکاری را به درون ذهن شخص وارد می‌کنند.برداشت فکر ( Thought withdrawal ) : گمان آنکه افرادی تعمداً افکار شخص را خارج می‌کنند.پخش فکر ( Thought broadcasting ) : اعتقاد به این که افکار شخص به افراد دیگر اشاعه می‌یابند.Voice arguing : شنیدن صداهای و هم‌آوری که منتقد افکار یا اعمال شخص یا آمیزشی از صداهای وهم‌آور دیگر باشند.Voice commenting : صداهایی که به فرد دستور می‌دهند.Audible thoughts : فرد صدای افکار خودش را می‌شنود.made feelings : احساس القای عاطفه و احساسی خاص در فرد.made impulses : احساس اینکه یک نیروی خارجی « خواستن » چیزی را به فرد القا می‌کند.made volition : احساس اینکه یه نیروی خارجی اعمال فرد را در جهت خاصی هدایت می‌کند. دیلوژنِ اینکه کسانی فرد را از بیرون کنترل می‌کنند ( delusions of passivity )ادراکات هذیانی : احساس فیزیکی از درک یا تشخیص حوادث خاصاحساسات جسمانی : احساس لمس شدن یا احساسات جنسی
موارد ۱ و ۲ و ۳ هذیان‌های کنترل فکر نیز نامیده می‌شوند. به آن دسته از علائم درجه اول اشنایدری که هذیانی ( و نه توهمی ) هستند، هذیان‌های عجیب و غریب ( Bizarre delusions ) نیز گفته می‌شود.
اگر چه علائم درجه اول اشنایدری به‌طور قابل توجهی به معیارهای تشخیصی کنونی کمک کرده‌اند، اما ویژگی علائم درجه اول بحث‌برانگیز هستند. از بررسی مطالعات تشخیصی انجام شده بین سال‌های ۱۹۷۰ و ۲۰۰۵ درمی‌یابیم که آن‌ها مجاز به تأیید یا رد ادعای اشنایدر نیستند، و پیشنهاد شده‌است که علائم درجه اول باید، تأکیدی بر بازبینی سیستم‌های شناختی آینده باشند.
این علائم، به علت اهمیتی که داشتند، علائم رده اول نام گرفتند. با این که علائم مربوط به اختلالات فکری اغلب با علائم افسردگی جنون‌آمیز نیز مرتبط بودند، عمدتا از آن‌ها برای تشخیص شیزوفرنی استفاده می‌شد.
علايم رده دوم :
ـ اختلالات ديگر ادراکي
ـ انديشه‌هاي ناگهاني هذياني
ـ کلافگي
ـ تغييرات خلقي به شکل افسردگي و اوفوري (شنگولی)
ـ احساس ضعف هيجاني
و چندين علامت ديگر...
البته تحقیقات بعدی نشان دادند که سمپتوم های “اشنایدری” خیلی هم مختص به اسکیزوفرنی نیستند.
در سال ۲۰۱۳ علائم رده اول از نسخه پنجم راهنمای تشخیص و آماری اختلال‌های روانی (DMS-5) حذف شدند و امروزه کاربرد چندانی در تشخیص شیزوفرنی ندارند.
کارل یاسپرس (1883-1969)
یاسپرس که روانپزشک و فیلسوف بود ، نقش عمده ای در تدوین روانکاوی وجودی ( existential psychoanalysis ) داشت . او به پدیدار شناسی بیماری های روانی علاقمند بود . احساسات شخصی افراد مبتلا به این بیماری ها را مورد توجه قرار می داد . تلاش های وی به هموار شدن مسیری منجر شد که به درک مفهوم روانشناختی علایم و نشانه های اسکیزوفرنی ، نظیر هذیان ها و توهمات کمک می کند .
کارل یاسپرس» (Karl Jaspres) که در سال 1913 (1292) این بیماری را توصیف کرد، معتقد بود بیمار در اثر فشار شدید و آسیب‌رسان روانی برای فرار از موقعیت آسیب‌رسان دچار علائم روان پریشی واکنشی می‌شود.
آدلف مایر (1866-1950)
آدلف مایر ( Adolf Meyer ) که بانی زیست شناسی روانی ( psychobiology ) بود ، اسکیزوفرنی و سایر اختلالات روانی را واکنش هایی در برابر فشارهای زندگی می دانست . به عقیده او اسکیزوفرنی واکنشی غیر انطباقی است که در قالب تجربیات زندگی بیمار قابل فهم می شود . دیدگاه مایر در سیستم نامگذاری دهه 1950 بازتاب یافت ، در آن زمان اسکیزوفرنی را واکنش اسکیزوفرنیک می نامیدند ، اما در ویرایش های بعدی DSM اصطلاح واکنش حذف شد .
به نظر آدلف مایر ، تاریخچه زوال عقل پراکوکس در واقع مربوط به روانپزشکی به عنوان یک کل است .
جیکوب کازانین
در سال 1933 (1312)، « جیکوب کازانین » (Jacob Kasanin) اصطلاح « اسکیزوافکتیو » (Schizoaffective) را برای این دسته از بیماران که علائم روان پریشی و اختلال‌های خلقی را به طور هم‌زمان داشتند، به کار برد. در این بیماران شروع علائم ناگهانی بود و اغلب در سنین نوجوانی بیماری بروز پیدا می‌کرد و قبل از شروع اختلال، بیمار از لحاظ عملکردی در سطح مطلوبی قرار داشت. امروزه به اختلالی که در آن بیمار هم‌زمان با علائم بیماری اسکیزوفرنی مثل توهم، هذیان، گفتار و رفتار آشفته، علائم دوره خلقی اساسی (افسردگی یا شیدایی) را تجربه می‌کند اختلال اسکیزوافکتیو گفته می‌شود.
ارنست رودین
در سال 1933 دکتر ارنست رودین ، که مسئول بخش تبارشناسی-جمعیتی انستیتوی تحقیقات روانپزشکی آلمان نازی در مونیخ بود ، علاقه خود را به اسکیزوفرنی و با کمک فاینز کالمن ، از این ایده حمایت کرد که اسکیزوفرنی یک مندلیان بیماری ارثی است ، کالمن معتقد بود که این اختلال توسط یک ژن قهقرا منتقل می شود.
نظریه های رودین و کالمن همزمان با افزایش علاقه به ایده Rassenhygiene یا "بهداشت نژاد" همزمان شد. جنبش eugenics قدرت زیادی در ایالات متحده و انگلیس پیدا کرده بود. به دنبال آن ، در سال 1933 ، رودین به یک نیروی راهنما در تصویب اولین قوانین عقیم سازی اجباری آلمان معروف به "قانون پیشگیری از فرزندان با نقص ارثی" که افراد با عقب ماندگی ذهنی ، اسکیزوفرنی ، اختلال افسردگی ، صرع ، كوره هانتینگتون ، نابینایی و ناشنوایی ارثی ، اعتیاد به الكل ارثی و "بدشكلی بدنی". داده های محدود موجود نشان می دهد که از 400،000 (1٪ از کل جمعیت) که عقیم شده بودند ، 132،000 برای اسکیزوفرنی عقیم شده اند.
طبق گفته ای. فولر تودی و رابرت ا. یولکن ، در سال 1939 بود که هیتلر از پزشک خصوصی و مقاماتش خواست تا قانونی را تنظیم کنند که امکان کشتن سیستماتیک افراد مبتلا به اختلالات روانی را فراهم کند و به ادعایی که مدت کوتاهی مطرح کرده بود پایبند بماند. پس از تصدی دفتر در سال 1933: "این درست است که باید به زندگی بی ارزش این موجودات پایان داده شود ، و این باعث صرفه جویی خاصی در بیمارستان ها ، پزشکان و پرسنل پرستاری خواهد شد." در سال 1932 برتولد کوهن تخمین زده بود که هزینه بیماران روانی برای آلمان 150 میلیون مارک در سال است .
در اکتبر 1939 ، از بیمارستانهای روانپزشکی آلمان خواسته شد که یک نظرسنجی انجام دهند که نشان می دهد 70000 بیمار برای هدف برنامه که به Aktion (عمل) T-4 معروف است واجد شرایط هستند. بیماران با استفاده از کشته شدند مونوکسید کربن که به آنها در یک اتاق "دوش" بسته داده شد. به گفته فریدلندر ، "معیار اصلی" برای انتخاب برای مرگ در برنامه T-4 "توانایی انجام کار تولیدی" بود با انجام کارهایی مانند دندانپزشکی یا تظاهر به عنوان "مدیر پناهندگی" مفید است. پناهگاه های روانپزشکی دو رژیم غذایی اعمال کردند: حداقل کالری برای افرادی که می توانند کار کنند و رژیم غذایی گرسنگی از سبزیجات فقط برای کسانی که نمی توانند.
بروس لوین بازرس ناظر بیمارستان ویرجینیا سال 1934 در مورد عقیم سازی این جمعیت توسط نازی ها نقل می کند ، نشانه ای از واکنشی که در خارج از کشور شکل گرفت: "آلمانی ها در بازی خود ما را می زنند".
گابریل لنگفلت

اختلال اسکیزوفرنی فرم ( Schizophreniform Disorder ) اولین بار توسط «گابریل لنگفلت» (Gabriel Langfeldt) در سال 1939 (1318) مطرح شد. افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنی‌فرم علائمی کاملاً شبیه به اسکیزوفرنی دارند، با این تفاوت که مدت زمان بروز نشانه‌های بیماری در افراد مبتلا بیشتر از یک ماه اما کمتر از شش ماه است.
هنری لابوریت
اولین گام مهمی که در درمان دارویی اسکیزوفرنی برداشته شد، کشف « هنری لابوریت » ( Henri Laborit ) جراح و نوروبیولوژیست فرانسوی در سال 1952 (1331) بود. او اولین کسی بود که متوجه شد مصرف داروی « کلرپرومازین » ( Chlorpromazine ) قبل از عمل جراحی سبب می‌شود افراد حالت غیرعادی را تجربه کنند و اضطراب کمتری از خود بروز دهند.
لئو کانر
روانپزشک کودک آمریکایی لئو کانر (1943) ، مقاله ای را منتشر کرد که وضعیت 11 کودک را توصیف می کرد که بسیار باهوش بودند، اما تمایل به تنها بودن و رفتارهای تکراری و وسواس گونه داشتند. او بعدها نام وضعیت آنها را " اوتیسم اوایل کودکی " نامید.
هانس اسپرگر
یک دانشمند آلمانی به نام هانس اسپرگر (1944) شکل "خفیف" اوتیسم را که در حال حاضر به عنوان سندرم اسپرگر شناخته شده است را معرفی کرد. مواردی را که وی گزارش داد شامل پسرانی بودند که بسیار باهوش بودند، اما مشکل تعاملات اجتماعی و توجه افراطی و وسواس گونه خاص داشتند.
لینگ
لینگ ( R. D. Laing ) در کتاب « خود من تقسیم شده » که در سال 1960 منتشر شده ، پیشنهاد مدل روان پویایی اسکیزوفرنی با استفاده از مفهوم امنیت هستی شناختی داد . او مدلی را ارائه می دهد که در آن اسکیزوفرنی تلاش "خود" ، توجه ذهن ، برای فرار از تجارب جهان ، "بدن" است. درک و ارتباط دیگران به عنوان حمله یا "درک خفه کننده" در حالی که به طور همزمان آرزو می شود ، احساس می شود. لئینگ تصور می کرد که در این حالت "خود" می تواند عصبانی ، نفرت انگیز ، و از هم گسیخته شود و زبان عجیب استعاره موجود در اسکیزوفرنی به طور همزمان در تلاش است تا از درک نشود ، و تا حدودی قابل درک باشد ، یا یک شریک مکالمه را آزمایش کند. این موقعیت با نقل قول هایی از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی تشخیص داده می شود. لینگ اظهار داشت که درک واقعی از خود می تواند اسکیزوفرنی را برطرف کند.
آندره اسنژنوفسکی
در اتحاد جماهیر شوروی از تشخیص اسکیزوفرنی نیز برای اهداف سیاسی استفاده شده است. روانپزشک برجسته شوروی آندره اسنژنوفسکی ایجاد و ترویج زیر طبقه بندی اضافی از اسکیزوفرنی با کندی پیش می رود. این تشخیص برای بی اعتباری و زندانی کردن سریع مخالفان سیاسی در حالی که از دادرسی بالقوه شرم آور استفاده می کرد ، مورد استفاده قرار گرفت. این رویه توسط تعدادی از مخالفان شوروی و در سال 1977 در معرض دید غربی ها قرار گرفت انجمن روانپزشکی جهانی این شیوه شوروی را در ششمین کنگره جهانی روانپزشکی محکوم کرد.
اسنژنفسکی به جای دفاع از ادعای خود مبنی بر اینکه نوع پنهانی اسکیزوفرنی باعث مخالفت مخالفان با رژیم شد ، در سال 1980 با استعفا از سمت های افتخاری خود در خارج از کشور ، همه ارتباط خود را با غرب قطع کرد.
میشل فوکو
به همین ترتیب در اواسط قرن 20 ، فوکو کتاب تأثیرگذار ، « جنون و تمدن: تاریخچه جنون در عصر عقل »، همچنین به عنوان تاریخ جنون شناخته می شود ، با تمرکز بر پینل ، همراه با توکه ، به عنوان نیروی محرکه تغییر جهت از ظلم جسمی به ذهنی فوکو استدلال کرد که این رویکرد به این معنی است که بیماران نادیده گرفته می شوند و به صورت کلامی منزوی می شوند و وضعشان از وضعیت بدتری برخوردار است. آنها ساخته شده اند تا جنون را در دیگران ببینند و سپس در خودشان ببینند تا اینکه احساس گناه و پشیمانی کردند. دکتر ، با وجود کمبود دانش پزشکی در مورد فرایندهای اساسی ، از تمام اختیارات برخوردار بود و جنون را تعریف می کرد. فوکو همچنین اظهار داشت که تمرکز بر حقوق بیماران در Bicetre تا حدودی به دلیل نگرانی های انقلابی بود که در آن قربانیان قدرت خودسرانه یا سیاسی زنجیر نشین شده بود ، یا اینکه ممکن است پناهگاهی برای مظنونان ضد انقلاب ، و همچنین فقط " دیوانه'.
دیدگاه‌های رفتاری و نظریه‌های یادگیری
طبق دیدگاه رفتاری و نظریه‌های یادگیری، آن دسته از افرادی که والدینشان مشکلات روحی و بیماری‌های روانی دارند با تقلید از واکنش‌های بیمارگونه و غیرمنطقی والدین، روش‌های غیرمنطقی اندیشیدن را می‌آموزند و به دلیل الگوهای بد یادگیری که دارند روابط بین فردی بد و ناسازگارانه‌ای با دیگران دارند. دیدگاه‌های رفتاری خانواده و روابط خانوادگی معیوب و مشکل‌دار را علت اصلی بروز اسکیزوفرنی می‌دانند.
نتایج یک تحقیق که در بریتانیا انجام شده نشان داده است در کودکانی که رابطه مادر با کودک ضعیف و مشکل‌دار است، احتمال بروز اسکیزوفرنی شش برابر بیشتر از سایر کودکان است. در این تحقیق، کودکانی که والدین اسکیزوفرنی داشتند و در شرایط نامساعد بزرگ شدند، در مقایسه با آن‌هایی که والدین اسکیزوفرنی داشتند اما در خانه‌های پرمحبت و در کنار والدین ناتنی با ثبات پرورش یافتند، بیشتر دچار اسکیزوفرنی شدند.
اهمیت و نقش خانواده و والدین در بیماری اسکیزوفرنی به حدی زیاد است که واژه‌ای تحت عنوان «خانواده‌های اسکیزوفرنیک» (Schizophrenic Families) شکل گرفته است. منظور از خانواده اسکیزوفرنیک خانواده‌هایی است که الگوی تربیتی حاکم به‌گونه‌ای است که یک یا چند عضو مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی را پرورش می‌دهند. خانواده‌هایی با الگوهای تربیتی که در ادامه توضیح خواهیم داد به احتمال بیشتری فرزند مبتلا به اسکیزوفرنی پرورش می‌دهند.
گریگوری بیتسون
گریگوری بیتسون ( Gregory Bateson ) مفهوم تعهد دوگانه ( Double Bind ) را برای خانواده‌ای به کار برد که در آن، کودک پیام‌های متناقضی از والدین دریافت می‌کند و این تعارض سبب می‌شود کودک برای فرار از این موقعیت متناقض و دشوار به لاک تنهایی و روان پریشی پناه ببرد. برای درک بهتر مثال زیر را نظر بگیرید. والدین کودک به او می‌گویند که می‌تواند اسباب‌بازی‌هایش را به هم‌بازی‌ها و دوستانش بدهد اما هنگامی که کودک این کار را می‌کند، او را تنبیه می‌کنند. کودک در چنین وضعیتی به این نتیجه می‌رسد که در هیچ صورتی نمی‌تواند والدینش را از خود راضی نگه دارد، در نتیجه ارتباطش با واقعیت قطع می‌شود و در دنیای تخیلی خود غرق می‌شود.
تئودور لیدز
تئودور لیدز (Theodore Lidz) معتقد بود در خانواده‌های گسیخته و یک سویه ( Schism and Skewed Families ) خانواده‌هایی که زن و شوهر رابطه خوبی با هم ندارند و قادر به تأمین نیازهای عاطفی نیستند – اگر یکی از والدین بیش از حد به فرزند جنس مخالف خود نزدیک شود و وابستگی شدیدی به او پیدا کند، احتمال بروز اسکیزوفرنی در آن فرزند افزایش پیدا می‌کند. او همچنین معتقد بود در خانواده‌های یک‌سویه (خانواده‌هایی که والدین فرزندان را وارد جنگ قدرتی می‌کنند که بین یکدیگر راه انداخته‌اند و معمولاً یکی از والدین برای پیروزی در این جنگ و غلبه بر همسر با یک یا چند فرزند رابطه یک‌سویه برقرار می‌کند) احتمال بروز اسکیزوفرنی در فرزندان افزایش می‌یابد.
لیمن واین
لیمن واین (Lyman Wynne) خانواده‌هایی را مطرح کرد که در آن والدین ارتباط کلامی شبه‌متخاصمی ( Pseudo Hostile Families ) را به کار می‌برد و به دلیل سرکوب و عدم ابراز صحیح هیجانات، نوعی ارتباط کلامی خاص بین افراد خانواده شکل می‌گیرد. فرزندی که در خانواده‌ای با این الگوی ارتباطی پرورش یافته است قادر به برقراری ارتباط با غیر از اعضای خانواده و دیگران نخواهد بود و زمانی که وارد اجتماع می‌شود، به شدت در برقراری ارتباط با دیگران دچار مشکل شده و به احتمال بیشتری به اسکیزوفرنی مبتلا خواهد شد.
ملاک های تشخیصی
جنجال های دهه 1970 منجر به بازنگری نه تنها در تشخیص اسکیزوفرنی ، بلکه تجدید نظر در کل کتابچه راهنمای DSM ، و در نتیجه انتشار مقاله DSM-III در سال 1980 تجدید نظر بر اساس معیارهای Feighner و معیارهای تشخیصی تحقیق که به نوبه خود از معیارهای رابینز و گوز توسعه یافته بود و هدف آن تشخیص بیشتر بود قابل اعتماد (استوار). از دهه 1970 بیش از 40 معیار تشخیصی اسکیزوفرنی پیشنهاد و ارزیابی شده است.
اسکیزوفرنی یا بر اساس دو معیارهای انجمن روان پزشکی آمریکا «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی»، نسخه DSM-IV-TR، یا سازمان بهداشت جهانی طبقه‌بندی آماری بین‌المللی از بیماری‌ها و مشکلات مرتبط با سلامت، ICD-۱۰ تشخیص داده می‌شود. این معیارها از تجارب گزارش شده شخص، گزارش اختلال رفتاری، به دنبال یک ارزیابی بالینی توسط یک متخصص سلامت روانی استفاده می‌کنند. نشانه‌های مرتبط با اسکیزوفرنی به‌طور پی در پی در جامعه رخ می‌دهد و بسیار سخت می‌شود به اسکیزوفرنی پی برد. تا سال ۲۰۰۹ هیچ آزمون عینی وجود نداشت.
معیارهای ICD-۱۰ به‌طور معمول در کشورهای اروپایی مورد استفاده قرار می‌گیرند، حال آنکه معیارهای DSM-IV-TR در ایالات متحده آمریکا و سایر نقاط جهان مورد استفاده قرار می‌گیرند، و در مطالعات پژوهشی متداول هستند. معیارهای ICD-۱۰ تأکید بیشتری بر علائم درجه اول اشنایدری دارند. در عمل، تشابه بین دو سیستم بالا است.
با توجه به نسخه تجدید نظر شده چهارم « راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی » (DSM-IV-TR)، برای تشخیص ابتلا به اسکیزوفرنی، سه معیار مشخص باید در نظر گرفته شود :علائم مشخصه : دو یا چند مورد زیر، که هر یک برای مدت طولانی در طول یک دوره یک‌ماهه وجود دارند (یا کمتر، در صورتی که علائم صرفه نظر از درمان باشند).توهماتوهم و خیالاتسخنان آشفته، که جلوه‌ای از اختلال در تفکر رسمی است.رفتار به شدت آشفته (مانند نامناسب لباس پوشیدن، اغلب گریه کردن) یا رفتار جنون جوانیعلائم منفی: تحت تأثیر کم توجهی عاطفی (فقدان یا کمبود در پاسخ عاطفی) قرار گرفتن، عجز گویایی (فقدان یا کمبود در گفتار)، یا نداشتن اختیار و اراده (فقدان یا کمبود انگیزه).
اگر توهم‌ها عجیب و غریب (bizarre) تشخیص داده شوند، یا یک صدای آمیخته با صحبت‌های بیمار هم‌زمان با انجام گرفتن اعمال بیمار، یا شنیدن دو یا چند صدا که در حال گفتگو با یکدیگر هستند را توهم شنیداری بحساب بیاوریم، تنها همین یک علامت برای تشخیص کافی است. ملاک اختلال در سخن زمانی قابل مشاهده است که به اندازه کافی به‌طور قابل ملاحظه اختلال در ارتباطات شدید باشد.اختلال در عملکرد اجتماعی یا شغلی : برای مدت قابل توجهی از زمان شروع اختلال، یک یا چند منطقه عمده از عملکرد مانند کار، روابط بین فردی، یا مراقبت از خود، به‌طور قابل توجهی پایین‌تر از سطح به دست آمده قبل از شروع اختلال هستند (در صورتیکه اختلال از دوران کودکی یا نوجوانی شروع شده باشد، فرد به سطح مورد انتظار پیشرفت تحصیلی، شغلی یا بین فردی نخواهد رسید).طول مدت قابل توجه : نشانه‌های مداوم اختلال حداقل بمدت ۶ ماه ادامه پیدا می‌کنند، در این دوره ۶ ماهه باید علائم مطابق ملاک تشخیصی A (علائم مرحله فعال) بمدت حداقل یکماه (در صورت درمان موفقیت‌آمیز، کوتاهتر) وجود داشته باشد و می‌تواند شامل دوره علائم مقدماتی با باقیه ای نیز باشد. طی مرحله مقدماتی یا باقیه ای، نشانه‌های اختلال اغلب به‌صورت علائم منفی هستند یا ممکن است دو یا چند علامت از ملاک تشخیصی A به شکل خفیف مشاهده گردد (مثلا باورهای عجیب، تجارب ادراکی غیرعادی).
اگر نشانه‌های اختلال برای بیش از یک ماه ولی کمتر از شش ماه نمایان شوند، تشخیص اختلال حالت اسکیزوفرنی فرم است. علائم روان پریشی که کمتر از یک ماه به طول می‌انجامند ممکن است به عنوان اختلال روانی کوتاه تشخیص داده شود، و در شرایط مختلف ممکن است به عنوان اختلال روانی غیرقابل تشخیص دسته‌بندی شود. در صورتی که نشانه‌های اختلال خلقی به‌طور قابل ملاحظه‌ای نمایان شوند اسکیزوفرنی قابل تشخیص نیست (گر چه اختلال schizoaffective قابل تشخیص است. برای تشخیص افتراقی اسکیزوافکتیو و اسکیزوفرنی با علائم برجسته خلقی باید علائم خلقی کمتر از کل مدت علائم فعال و باقیمانده بیماری طول کشیده باشد)، یا اگر نشانه‌های اختلال پیش رونده فراگیر نمایان شوند مگر این که هذیان یا توهم برجسته نیز وجود داشته باشند، یا اگر علائم مستقیماً نتیجه فیزیولوژیکی شرایط یا موارد یک پزشک عمومی ، مانند سوء استفاده از مواد مخدر یا داروها باشند، اسکیزوفرنی قابل تشخیص نیست.
زیر گروه‌ها
DSM-IV-TR شامل پنج زیرگروه اسکیزوفرنی است، گر چه توصیه می‌شود پیشرفته‌ترین آن یعنی DSM-5 را از طبقه‌بندی جدید مجزا کنیم :نوع پارانویایی (هذیانی) : هذیانها یا توهمات شنیداری نمایان می‌شوند، اما اختلال در تفکر، رفتار آشفته، یا تملق عاطفی نمایان نمی‌شوند. توهمات سرکوب گرانه و / یا پرآب و تاب هستند، اما علاوه بر این، آیتم‌های دیگری مانند حسادت، مذهب، یا شکایت جسمانی نیز ممکن است وجود داشته باشند. (DSM code 295.۳/ICD code F20.0)نوع نامنظم : به نام «اسکیزوفرنی جنون جوانی» موجود در ICD معروفند. جایی که اختلال فکری و عاطفه یکنواخت با هم وجود دارند. (DSM code 295.۱/ICD code F20.1)نوعی از جنون جوانی : این موضوع ممکن است تقریباً ناشی از بی‌حرکتی یا جلوه‌ای از آشفتگی، حرکات بی‌هدف و بی‌مورد باشد. علائم می‌توانند شامل نداشتن هوشیاری نسبی یا کامل جنون جوانی و انعطاف‌پذیری مومی باشند. (DSM code 295.۲/ICD code F20.2)نوع نامشخص : علائم روان‌پریشی نمایانند، اما معیاری برای انواع پارانوئید، آشفتگی، یا جنون جوانی دیده نمی‌شود. (DSM code 295.۹/ICD code F20.3)نوع باقی‌مانده : که در آن علائم مثبت فقط در یک حساسیت پایین نمایانند. (DSM code 295.۶/ICD code F20.5)
ICD-۱۰ دو زیرگروه دیگر را معرفی می‌کند :افسردگی پس از اسکیزوفرنی : بروز افسردگی پس از یک بیماری اسکیزوفرنی که در آن سطح پایینی از علائم اسکیزوفرنی هنوز هم ممکن است وجود داشته باشند. (ICD code F20.4)اسکیزوفرنی ساده : گسترش بی‌سر و صدا و پیشرونده علائم شاخص منفی بدون هیچ سابقه‌ای از حالات روانی (ICD code F20.6)
سیر اسکیزوفرنی
سمپتوم های اسکیزوفرنی سه مرحله دارند:مقدماتیفعالباقیمانده
مرحله‌ مقدماتی
اکثر کسانی که به اسکیزوفرنی مبتلا می‌شوند اولین علائم را در اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی نشان می‌دهند. شروع سمپتوم‌ها برای برخی افراد ممکن است سریع و آشکار باشد ولی برای اکثر افراد شروع با تضعیف تدریجی عملکرد عادی شروع می‌شود. این تضعیف و تخریب حدود 5 سال طول می‌کشد. خصوصیات این مرحله، عقب‌نشینی تدریجی از زندگی عادی و تعاملات اجتماعی، هیجانات سطحی و نامناسب، تضعیف در عملکرد تحصیلی-شغلی و رسیدگی به بهداشت شخصی است.
مرحله فعال
در مرحله فعال یا Active Stage سمپتوم‌های واضح اسکیزوفرنی به‌ تدریج نشان داده می‌شوند، از جمله: توهم‌ها، هذیان‌ها، گفتار نامنظم و رفتار نامنظم. معمولاً 1 تا 2 سال طول می‌کشد تا فرد رسماً به مبتلا به اسکیزوفرنی تشخیص داده شود. علت این تأخیر این است که گاهی فرد سمپتوم هایش را پنهان می‌کند.
مرحله باقیمانده
بهبود سمپتوم‌های اسکیزوفرنی معمولاً تدریجی است، اما در بعضی مبتلایان بعضی سمپتوم ها به مدت طولانی ادامه پیدا می‌کنند. مرحله باقیمانده زمانی است که علائم آشکار سمپتوم‌های مثبت متوقف می‌شوند اما سمپتوم های منفی ممکن است همچنان باقی بمانند و فرد بیمار نمی‌تواند همچنان فعالیت‌های روزمره خود را انجام دهد.
مطالعات بلند مدت نشان می‌دهند که حدود 28% مبتلایان به اسکیزوفرنی بعد از یک یا چند مرحله فعال بهبود پیدا می‌کنند، 23% بازهم سمپتوم های مثبت نشان می‌دهند و حدود 5% بین مرحله فعال و مرحله باقیمانده در نوسان هستند. این آمار نشان می‌دهد که بازگشت بیماری نسبتاً عمومیت دارد و ممکن است دو علت داشته باشد:رویدادهای استرس‌زای زندگی یا بازگشت به محیط خانوادگی پراسترس بعد از یک دوره بستری شدن در بیمارستانعدم پایبندی به داروها
شروع بیماری
معمولا شیزوفرنی بین اواخر نوجوانی تا اوایل دههٔ ۳۰ زندگی آغاز می‌شود. بررسی‌ها نشان می‌دهد شروع روان‌پریشی در مردان چندسال زودتر از زنان رخ می‌دهد. شروع بیماری پیش از ۱۷ سالگی شروع زودهنگام نامیده می‌شود و موارد نادرتر، زمانی که بیماری قبل از ۱۳ سالگی رخ دهد، شروع بسیار زودهنگام نامیده می‌شوند.
در بین ۴۰ تا ۶۰ سالگی نیز شیزوفرنی دوباره فرصت شروع پیدا می‌کند. به این زمان، شروع دیرهنگام می‌گویند. همچنین احتمال شروع بیماری پس از ۶۰ سال نیز وجود دارد، اما تشخیص دقیق شیزوفرنی در این سن بسیار دشوار است و به آن روان‌پریشی شیزوفرنی مانند با شروع بسیار دیرهنگام می‌گویند.
آمارها نشان می‌دهند که احتمال شروع شیزوفرنی در زنان پس از یائسگی بالاتر از مردان در ردهٔ سنی مشابه است؛ اما شدت بیماری و نیاز به داروهای ضد روان‌پریشی کمتر است.
شروع شیزوفرنی می‌تواند ناگهانی باشد، یا با توسعهٔ تدریجی تعدادی از نشانه‌ها و علائم، به خصوص علائم شناختی، رخ دهد؛ مرحله‌ای که به آن مرحلهٔ پرودرومی (Prodromal Stage) می‌گویند. توسعهٔ علائم شناختی و منفی در این مرحله می‌تواند از چند ماه تا پنج سال به طول بینجامد. بالغ بر ۷۵ درصد از مبتلایان به شیزوفرنی مرحلهٔ پرودرومی را تجربه می‌کنند.
علائم اختلال اسکیزوفرنی
علائم این اختلال به سه دسته کلی تقسیم می شود اعم از: مثبت، منفی و درهم ریخته. این اصطلاحات به معنای خوب یا بد بودن علائم آنگونه که برخی از مردم تصور می کنند، نمی باشد بلکه به نحوه بروز علائم اشاره دارد.
علائم مثبت: علائم مثبت، موارد افراطی یا تحریف شده می باشند. فرد پس از ابتلا به اسکیزوفرنی با این علائم درگیر می شود و عمدتاٌ دوره های حاد اسکیزوفرنی با علائم مثبت همراه است. علائم مثبت به شرح زیر می باشند:توهم: توهم به معنای تجارب ادراکی در غیاب هرگونه تحریک محیطی می باشد. برای مثال در طی یک توهم، فرد چیزی را می شنود، می بیند، احساس می کند یا بو می کشد که در واقع وجود ندارد. اکثر افراد مبتلا به اسکیزوفرنی توهم های شنیداری دارند. آن ها صداهایی را می شنوند که دیگران قادر به شنیدنشان نیستند. عده ای اظهار دارند صدای افکار خویش را از دهان فرد دیگری می شنوند، عده ای صدای بحث و درگیری می شنوند و… این صدا ها ممکن است اطمینان بخش، تهدید کننده یا مابین این دو باشد.هذیان: هذیان به معنای عقاید نادرست و باور های مغایر با واقعیت است که فرد به آن ها عمیقاٌ باور دارد. هذیان‌ کاشتن افکار، هذیان انتشار افکار، هذیان کنترل افکار، هذیان بزرگ منشی، هذیان انتساب افکار و… در هذیان کاشتن افکار فرد مبتلا معتقد است که افکاری که در سر دارد توسط دولت با یک تراشه در مغز یا اشخاص دیگر جایگذاری شده است. در هذیان انتشار افکار، فرد مبتلا گمان می‌کند افکارش از طریق رادیو و تلوزیون پخش می‌شود. در هذیان کنترل افکار، فرد مبتلا باور دارد که کنترلی روی افکار خود ندارد و نیروی دیگری رفتار و افکار او را کنترل می‌کند. در هذیان بزرگ منشی، فرد بیمار معتقد است که استعدادها و توانایی‌های خاصی دارد که او را از بقیه مردم متمایز می‌سازد اما در واقعیت اینگونه نیست و او یک فرد عادی است. در هذیان انتساب افکار، فرد مبتلا رفتارها و کنش‌هایی که اطراف اش رخ داده به خودش نسبت می‌دهد مثلا فکر می‌کند مجری برنامه تلویزیون دارد با او صحبت می‌کند و یا اگر در جمعی، دو نفر با صدای آهسته با هم گفتگو کنند تصور می‌کند در مورد او حرف می‌زنند.تفکر و گفتار بی نظم: درک افراد مبتلا به گفتار بی نظم ممکن است دشوار باشد زیرا جملات آن ها بی ارتباط است یا اینکه شخص مرتباً مباحث را به گونه ای تغییر می دهد که برای شنونده منطقی نباشد.
علائم منفی: به خصوصیاتی که به نظر می رسد در فرد مبتلا به اسکیزوفرنی وجود ندارد یا کاهش می یابد، علائم منفی نامیده می شود. علائم منفی اسکیزوفرنی می تواند شامل موارد زیر باشد:بی ارادگیمردم گریزیفقدان لذتافت عاطفیناگویی
افراد همچنین ممکن است علائم شناختی اضافی مانند مشکل در تمرکز، یاد آوری یا برنامه ریزی فعالیت ها داشته باشند. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی همچنین ممکن است به از خود مراقبتی ضعیف و عملکرد ضعیف بین فردی، مدرسه ای یا شغلی دچار باشند. این اختلال به طور کلی پیوستن به رویداد های اجتماعی و مشارکت در روابط معنادار را برای افراد دشوار می سازد.
علائم ممکن است دوره های شدید تر یا دوره های بهبودی داشته باشند. به دوره های بدتر و شدیدتر شدن علائم، جرقه یا عود می گویند. با درمان، اکثر این علائم کاهش پیدا می کنند و یا از بین می روند. بهبودی این دسته از بیماران شامل دوره های شش ماه یا بیشتر است که در آن فرد هیچ علامتی را تجربه نمی کند یا فقط علائم خفیفی را تجربه می کند.
آمار شیزوفرنی
طبق برنامهٔ مطالعاتی بار بیماری جهانی، در سال ۲۰۱۷ ۱٫۱ میلیون فرد به شیزوفرنی مبتلا شدند. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۱۹، ۲۰ میلیون نفر مبتلا به این بیماری در سراسر جهان وجود داشتند. شیزوفرنی ۰٫۳ تا ۰٫۷ درصد از افراد بالغ را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
طبق برخی از گزارش‌ها بروز شیزوفرنی در مردان ۱٫۴ برابر بیشتر از زنان گزارش شده و شروع بیماری در مردان نیز زودتر رخ می‌دهد ــ سن اولین مرحلهٔ رونپریشی در مردان ۲۵ و در زنان ۲۷ سال است.
شیزوفرنی در سطح جهانی شایع‌ترین اختلال روانی است. درصد افراد مبتلا به شیزوفرنی و موارد جدید بیماری در هر سال در سراسر دنیا برابر است. اما فراوانی آن درون کشورها، در سطح محلی، می‌تواند متغیر باشد.
طبق تخمین‌ها، شیزوفرنی می‌تواند امید به زندگی را تا ۲۰ سال کاهش دهد. همچنین این بیماری یکی از اصلی‌ترین دلایل معلولیت در سطح جهان است. تقریبا ۷۵ درصد از افراد مبتلا به شیزوفرنی با هر بار عود کردن بیماری معلولیت را تجربه می‌کنند.
انواع اسکیزوفرنی در DSM-IV-TR
اسکیزوفرنی انواع مختلفی دارد و در DSM-IV-TR پنج‌ طبقه فرعی تشخیص (البته این تقسیم‌بندی در آخرین نسخة راهنمای تشخیصی یعنی DSM-5 حذف شده است) و در طبقه‌بندی بین‌المللی بیماری‌ها (ICD-10) نه گونه تشخیصی مطرح شده است. طبقه‌بندی اول شامل پارانوئید، نابسامان، کاتاتونیک، نامتمایز و باقیمانده می‌شود. در این جا به بررسی دسته بندی اول می پردازیم:
اسکیزوفرنی پارانوئید
مشخصه اسکیزوفرنی پارانوئید یا بدگمان وجود هذیان و توهمات شنوایی مکرر است. شروع آن در اواخر دهه دوم یا اوایل دهه سوم زندگی است. این بیماران معمولاً شکاک، در خود فرورفته و منزوی، پرتنش و گاهی اوقات پرخاشگر می‌باشند. هوش این بیماران اغلب سالم است و ذهن این بیماران به یک یا چند هذیان مشغول است.
اسکیزوفرنی نابسامان
مشخصه اسکیزوفرنی نابسامان پسرفت آشکار به رفتارهای بدوی مهار گسیختگی و سازمان‌ نیافته و فقدان علائم نوع کاتاتونی است. شروع این اختلال معمولاً قبل از 25 سالگی است. بیماران معمولاً فعال هستند ولی فعالیت آن ها بی‌هدف و غیرسازنده است. اختلال فکر در آن ها برجسته است و تماس چندانی با واقعیت ندارند. ظاهر شخصی و رفتار اجتماعی آنان آشفته و بهم ریخته است. واکنش هیجانی نابسامان دارند و بدون دلیل می‌خندند. اصولاً خندیدن و شکلک درآوردن بیجا و بی‌مناسبت در این بیماران شایع است.
اسکیزوفرنی کاتاتونیک
مشخصه این نوع اسکیزوفرنی آشفتگی واضح در کارکرد حرکتی است که ممکن است شامل بهت کاری منفی، سفتی عضلات، برآشفتگی، یا اتخاذ وضعیت‌های خاص بدنی باشد. بیمار ممکن است در بهت فرو رود یا بسیار فعال شود یا خشکی و تثبیت موقعیت جسمی در یک وضع خاص از خود نشان دهد.
اسکیزوفرنی نامتمایز
خیلی وقت‌ها بیمارانی را که به‌ وضوح مبتلا به اسکیزوفرنی هستند نمی‌شود به‌ راحتی در یکی از انواع دسته‌بندی DSM-IV-IR گنجاند. این نوع بیماران را تحت عنوان مبتلایان به اسکیزوفرنی از نوع نامتمایز دسته‌بندی می‌کند.
اسکیزوفرنی باقیمانده
مشخصه این نوع اختلال وجود شواهد مستمر مبنی بر اسکیزوفرنی و نبود مجموعه کامل علائم مرحله فعال یا علائم دیگری است که برای تشخیص یک نوع دیگر از اسکیزوفرنی کافی است. نشانه‌های این نوع اسکیزوفرنی کندی هیجانی، انزوای اجتماعی و رفتارهای عجیب‌ و غریب است. هذیان و توهم اگر وجود داشته باشند، برجسته نیستند.
پیش‌آگاهیسابقه سازگاری قبل از شروع بیماری: فردی که قبل از شروع آشکار اسکیزوفرنی فردی نسبتاً نرمال به نظر می‌رسیده است، در مقایسه با کسانی که دیگران آن ها را عجیب‌ و غریب یا منزوی می‌دانستند، پیش‌آگهی بهتری دارند.جنس: زنان پیش‌آگهی بهتری نسبت به مردان دارند.سابقه خانوادگی: سابقه ابتلا به اسکیزوفرنی در خانواده معمولانشان دهنده ضعیف بودن احتمال بهبود است مخصوصاً اگر رابطه خونی بین بیمار و سایر اعضای مبتلا به رابطه‌ای نزدیک باشد.سن شروع: هرچه اسکیزوفرنی در سن پایین‌ترین شروع شود، پیش‌آگهی کمتری دارد.آغاز ناگهانی: اگر اولین سمپتوم ها ناگهانی شروع شده باشند، پیش‌آگهی بهتری دارند.پاسخ به دارو: یکی از قوی‌ترین علائم پیش‌آگهی، پاسخ به داروهای آنتی سایکوتیک است. اگر پاسخ اولیه به داروی آنتی سایکوتیک بد باشد، پیش‌آگهی بد خواهد بود.وضعیت تأهل: عدم تأهل (تجرد، متارکه، طلاق، بیوگی) جزء فاکتورهایی است که از پیش‌آگهی بد خبر می‌دهد.
تشخیص افتراقی اسکیزوفرنیاختلال افسردگی اساسی یا دوقطبی همراه با علائم روان‌پریشانه یا کاتاتونیک: افتراق اسکیزوفرنی از اختلالات ذکر شده باتوجه‌به ارتباط زمانی اختلال خلقی و روان‌پریشی و شدت علائم افسردگی و مانیا انجام می‌پذیرد.اختلال اسکیزوافکتیو: تشخیص اختلال اسکیزوافکتیو نیازمند این است که دوره مانیا یا افسردگی اساسی هم‌زمان با مرحله فعال علائم بروز نماید و در بیشتر دوران مراحل فعال بیماری وجود داشته باشد.اختلال اسکیزوفرنی فرم و روان‌پریشی گذرا: مدت این اختلالات کوتاه‌تر از اسکیزوفرنی است.اختلال هذیانی: عدم وجود سایر علائم مشخصه اسکیزوفرنی مثل هذیان، توهمات شنوایی یا دیداری بارز، گفتار نابسامان و … این اختلال را از اسکیزوفرنی متمایز می‌سازد.اختلال شخصیت اسکیزوتایپی: این اختلال شخصیت را می‌توان با توجه‌ به علائم زیر آستانه‌ای که وابسته به ویژگی‌های شخصیتی مداوم فرد هستند، از اسکیزوفرنی افتراق داد.اختلال OCD و بدریخت‌انگاری بدن: گاهی افراد مبتلا به اختلال وسواسی جبری و بدریخت‌انگاری بدن به علت بینش ضعیف یا عدم آگاهی کامل به بیماری‌شان و مشغولیت‌های ذهنی که می‌تواند شبیه هذیان گردند با اسکیزوفرنی اشتباه می‌شوند. برای افتراق آن ها باید به وسواس‌ها، اجبارها و مشغولیات ذهنی مربوط به‌ ظاهر بدن، بوی بدن و رفتارهای تکراری معطوف به بدن این بیماران دقت کرد.اختلال استرس پس از سانحه: این اختلال می‌تواند شامل جمله‌های فلش بک با کیفیت توهمی و یا گوش به زنگی شدیدی باشد که به حد پارانویا می‌رسد. ولی وجود یک سانحه آسیب‌رسان برای تشخیص ضروری است.اختلال طیف درخودماندگی یا اختلال ارتباط: این اختلالات نیز گاهی علائمی شبیه به حملات روان‌پریشی دارند ولی با توجه‌ به وجود نقایص شناختی و ارتباطی از اسکیزوفرنی قابل تشخیص هستند.
وضعیت روانی فرد مبتلا به اسکیزوفرنی
ظاهر عمومی بیماران اسکیزوفرنی در یک طیف وسیعی قرار دارد که در یک سر آن فردی کاملاً ژولیده قرار گرفته که سراسیمه است و جیغ‌ و داد راه می‌اندازد، و در سر دیگرش فردی است که به‌ گونه‌ای وسواسی آراسته و کاملاً ساکت و بی‌حرکت است. بین این دو قطب نیز بیماری قرار دارد که حراف است و وضعیت‌های غریب به خود می‌گیرد. رفتار بیمار ممکن است سراسیمه یا خشونت‌بار باشد و در ظاهر محرکی برای این رفتار نباشد اما در واقع این رفتار در پاسخ به توهم‌های او رخ می‌دهد.
1- خلق احساسات و حالت عاطفی
دو علامت عاطفی شایع در اسکیزوفرنی یکی کاهش پاسخ‌دهی هیجانی است که گاه به‌ قدری شدید است که از آن به‌ عنوان بی لذتی یاد می‌شود. حالت دیگر، حالت هیجانی بسیار فعال و نامتناسب مثل درجات مفرط خشم، شادی و اضطراب است. حالت عاطفی تخت (flat) یا کند (blunt) ممکن است علامتی از خود بیماری، یا از عوارض پارکینسونی داروهای ضد روان‌پریشی، یا علامتی از افسردگی باشد.
2- ازدست‌دادن مرزهای ایگو
از دست دادن مرزهای ایگو به عبارتی فقدان احساسی روشن را بیان می‌کند: احساس اینکه جسم، ذهن و حوزه نفوذ بیمار به کجا ختم می‌شود و حوزه نفوذ سایر ابژه‌های جاندار و بی‌جان از کجا آغاز می‌شود. یکی از علائم از دست‌ دادن مرزهای ایگو این است که بیمار احساس می‌کند از نظر جسمی در یک ابژه خارجی (مثلاً یک شی یا یک انسان دیگر) ادغام شده است. یا احساس کند انسجام خودش را از دست‌ داده و در کل جهان ادغام شده است. به‌ خاطر همین حالت ذهنی، برخی از بیماران در تعلق خود به یکی از دو جنس یا در جهت‌یابی جنسی‌شان دچار شک می‌شوند. البته نباید این علائم را با مبدل پوشی، دگر جنس پنداری یا سایر مشکلات مربوط به هویت جنسی اشتباه گرفت.
3- تکانشگری ، خشونت ، خودکشی و آدمکشی
افراد اسکیزوفرنیک زمانی که بدحال هستند، ممکن است سراسیمه بوده و رفتارهای تکانشی از خود نشان دهند. همچنین برخی رفتارهای تکانشی همچون خودکشی یا آدمکشی را در پاسخ به توهماتشان انجام دهند.
4- وضعیت هوشیاری و شناختموقعیت سنجی: بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی معمولاً به شخص، زمان و مکان وقوف دارند؛ و در صورت فقدان آن، باید به دنبال پیداکردن یک اختلال طبی یا عصبی در مغز بود. برخی بیماران ممکن به سؤال‌های موقعیت سنجی پاسخ‌های غلط یا منفی بدهند.حافظه: در معاینه وضعیت روانی، حافظه معمولاً سالم است اما ممکن است نقایص شناختی اندکی وجود داشته باشد. با این‌ حال، اگر بخواهیم قدرت حافظه بیمار را کامل‌تر ارزیابی کنیم، به‌سختی می‌شود توجه دقیق بیمار را به‌اندازه کافی به آزمون‌های حافظه جلب کرد.تخریب شناختی: بیماران اسکیزوفرنیک معمولاً در حوزه‌های توجه، کارکرد اجرایی، حافظه فعال و حافظه رویدادی کژکاری شناختی خفیفی بروز می‌دهند. هرچند درصد قابل‌توجهی از بیماران، بهره هوشی طبیعی دارند اما هر بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی احتمالاً نسبت به آنچه می‌توانست در غیاب بیماری انجام دهد کژکاری شناختی دارد.قضاوت و بینش: بیمارانی که اختلال اسکیزوفرنی دارند، بینش اندکی نسبت به ماهیت و شدت اختلالشان دارند.قابل‌ اعتماد بودن: قابلیت اعتماد به بیمار اسکیزوفرنی به‌ هیچ‌ وجه کمتر از سایر بیماران روانپزشکی نیست. اما ماهیت این اختلال به‌ گونه‌ای است که لازم است معاینه‌گر از طریق سایر منابع، صحت یا سقم اطلاعات مهم را ارزیابی کند.