رابرت لودلو تراورس "باب" ( Robert Trivers ) متولد 19 فوریه 1943 در ایالت واشینگتن ، زیست شناس تکاملی و جامعه شناس آمریکایی است . Trivers نظریه های مربوط به نوع دوستی متقابل (1971), سرمایه گذاری والدین (1972) ، عاملی نسبت جنسیت عزم (1973) ، و درگیری والدین و فرزندان (1974) او همچنین با توضیح کمک کرده است خودفریبی به عنوان یک استراتژی تکاملی تطبیقی ​​(اولین بار در سال 1976 شرح داده شد) و درگیری درون ژنی مورد بحث است .

تریورز تئوری تکامل را با ارنست مایر و ویلیام دروری از سال 1968 تا 1972 در هاروارد مطالعه کرد ، و دکترا خود را در زیست شناسی با موضوع پایان نامه انتخاب طبیعی و رفتار اجتماعی (1972) با مشاوره ارنست ویلیامز دریافت کرد . اولین مقاله اصلی او ، نوع دوستی متقابل، در سال 1971 منتشر شد.

تراورز در دانشگاه هاروارد از 1973 تا 1978 فعالیت می کرد ، و سپس به دانشگاه کالیفرنیا ، سانتا کروز جایی که او عضو هیئت علمی 1978 تا 1994 بود. او در حال حاضر یک عضو هیئت علمی دانشگاه راتگرز است . وی عضو دانشگاه موسسه مطالعات پیشرفته برلین است .

به تراورز در 2007 جایزه Crafoord در علوم زیستی برای " تجزیه و تحلیل اساسی او از تکامل اجتماعی ، تعارض و همکاری " اهدا شد .

او نظریه رفتار اجتماعی را مبنی بر انتخاب طبیعی بنیان نهاد. و مقالات مهم او در جهت توضیح چگونگی رفتاروالدین با کودکان، مردان با زنان و و شیوه افتراق کسانی که شبیه مان هستند از سایرین، راه زیادی رفته است.

همسران رابرت تراورز

  • لورنا استاپل (1974-1988)
  • دبرا دیکسون (1997-2004)

نوع دوستی متقابل ( Reciprocal altruism )

در زیست شناسی تکاملی, نوع دوستی متقابل رفتاری است که به موجب آن یک ارگانیسم به گونه ای عمل می کند که به طور موقت از آمادگی بدن خود می کاهد و در عین حال تناسب ارگانیسم دیگر را افزایش می دهد ، با این انتظار که ارگانیسم دیگر در مدتی بعد به روشی مشابه عمل کند. این مفهوم در ابتدا توسط رابرت تریورز برای توضیح تکامل همکاری به عنوان مواردی از اقدامات نوع دوستی متقابل استفاده شد . این مفهوم نزدیک به استراتژی "تیت برای تات "مورد استفاده در نظریه بازی است .

در سال 1987 تریورز در یک نشست هم اندیشی درمورد نوع دوستی متقابل گفت که وی در ابتدا مقاله خود را تحت عنوان "تکامل دگرخواهی در بازگرداندن تأخیر" ارسال کرده بود ، اما منتقد دبلیو دی. همیلتون پیشنهاد کرد که عنوان را به "تکامل نوع دوستی متقابل" تغییر دهد. تریورز عنوان را تغییر داد ، اما نمونه های موجود در نسخه را تغییر نداد ، که منجر به سردرگمی در مورد آنچه که نمونه های مناسب نوع دوستی متقابل در 50 سال گذشته بود ، شده است. روتشتاین و پیروتی (1988) در مشارکت خود در آن سمپوزیوم به این موضوع پرداخته و تعاریف جدیدی راجع به موضوع نوع دوستی ارائه داد که موضوع ایجاد شده توسط تریورز و همیلتون را روشن می کند. آنها پیشنهاد کردند که نوع دوستی با تأخیر در بازگشت یک مفهوم برتر است و از اصطلاح شبه متقابل به جای DRA استفاده کردند. به دلایلی ، مقاله روتشتاین و پیروتی چندان گیر نیفتاد ، اما همچنان یکی از بهترین بررسی های رابطه بین نوع دوستی و انتخاب خویشاوندان است. روتشتاین و پیروتی همچنین توضیح می دهند که چرا نمونه های تریورز از نوع دوستی متقابل در واقع نمونه هایی از نوع دوستی با تأخیر هستند.

مفهوم "نوع دوستی متقابل" ، همانطور که تریورز معرفی کرده است ، این را القا می کند نوع دوستی ، تعریف شده به عنوان عملی برای کمک به فرد دیگر در حالی که متحمل هزینه ای برای این عمل می شود ، می تواند تکامل یابد زیرا در صورت وجود معکوس در شرایطی که فردی که قبلاً به او کمک شده است ، ممکن است تحمل این هزینه مفید باشد اقدام نوع دوستانه نسبت به فردی که در ابتدا به آنها کمک می کند. این مفهوم ریشه در کار دبلیو همیلتون ، که مدلهای ریاضی را برای پیش بینی احتمال یک عمل نوع دوستانه که از طرف خویشاوندان انجام شود ، ایجاد کرد.

قرار دادن این به شکل یک استراتژی در یک تکرار معضل زندانی این به معنای همکاری بدون قید و شرط در دوره اول و رفتار مشارکتی (نوع دوستانه) است تا زمانی که نماینده دیگر نیز این کار را انجام دهد. اگر شانس ملاقات با یک نوع دوست متقابل دیگر به اندازه کافی زیاد باشد ، یا اگر بازی برای مدت زمان کافی تکرار شود ، این شکل از نوع دوستی می تواند در یک جمعیت تکامل یابد.

این نزدیک به مفهوم "تیت برای تات "معرفی شده توسط آناتول راپوپورت, اگرچه هنوز تمایز جزئی وجود دارد که "tit for tat" در دوره اول همکاری می کند و از آن همیشه اقدامات قبلی یک حریف را تکرار می کند ، در حالی که "نوع دوستی های متقابل" همکاری در مرحله اول عدم همکاری توسط یک حریف را متوقف می کنند و غیرقابل ماندن هستند از آن همکاری می کند. این تمایز منجر به این واقعیت می شود که برخلاف نوع دوستی متقابل ، علی رغم از بین رفتن همکاری ، ممکن است تیت برای تات بتواند همکاری را تحت شرایط خاص برقرار کند.

کریستوفر استفنس مجموعه ای از شرایط لازم و مشترکاً کافی را نشان می دهد "... برای نمونه ای از نوع دوستی متقابل:

  1. این رفتار باید آمادگی جسمانی اهدا کننده را نسبت به گزینه خودخواهانه کاهش دهد.
  2. تناسب اندام گیرنده باید نسبت به غیر گیرنده افزایش یابد.
  3. عملکرد رفتار نباید به دریافت سود فوری بستگی داشته باشد.
  4. شرایط 1 ، 2 و 3 باید در مورد هر دو شخص متقابل کمک کند.

برای تکامل نوع دوستی متقابل ، دو شرط اضافی لازم است:

  • باید مکانیزمی برای شناسایی "متقلبان" وجود داشته باشد.
  • تعداد زیادی (به طور نامحدود) فرصت برای مبادله کمک باید وجود داشته باشد.

دو شرط اول برای نوع دوستی ضروری است ، در حالی که شرط دوم تمییز متقابل از دو جانبه گرایی ساده است و چهارم تعامل را متقابل می کند. شرط شماره پنج لازم است زیرا در غیر این صورت افراد غیر نوع دوست همیشه می توانند از رفتار نوع دوستی بدون عواقب و بنابراین تکامل استفاده کنند. نوع دوستی متقابل امکان پذیر نیست. با این حال ، اشاره شده است که این "دستگاه تهویه" نیازی به هوشیاری ندارد. برای جلوگیری از خرابی همکاری از طریق القا back رو به عقب - احتمال ارائه شده توسط مدل های نظری بازی - به شرایط شماره شش نیاز است.

تحول نوع دوستی متقابل منوط به فرصت های پاداش های آینده از طریق تعاملات مکرر است. در یک مطالعه ، ماهی میزبان نزدیک پاک کننده های "تقلب" را مشاهده کرد و متعاقباً از آنها اجتناب کرد. در این نمونه ها ، اثبات متقابل واقعی دشوار است ، زیرا شکست به معنای مرگ پاک کننده است. با این حال ، اگر ادعای رندال مبنی بر اینکه میزبان ها گاهی خطرات احتمالی را برای پاک کننده تعقیب می کنند درست باشد ، ممکن است آزمایشی ساخته شود که بتواند در آن متقابل را نشان دهد. در واقع این یکی از نمونه های Trivers در مورد نوع دوستی بازگشت تأخیر است که توسط روتشتاین و پیروتی 1988 مورد بحث قرار گرفت.

در مقایسه با سایر حیوانات ، سیستم نوع دوستی انسان یک سیستم حساس و ناپایدار است. بنابراین ، تمایل به دادن ، تقلب ، و پاسخ به اعمال دیگر دادن و تقلب باید توسط یک روانشناسی پیچیده در هر فرد ، ساختارهای اجتماعی و سنت های فرهنگی تنظیم شود. افراد در درجه این گرایش ها و پاسخ ها متفاوت هستند. طبق نظر تریورز ، شرایط احساسی زیر و تکامل آنها را می توان از نظر تنظیم نوع دوستی درک کرد.

  • دوستی و احساسات دوست داشتن و دوست نداشتن.
  • پرخاشگری اخلاقی. یک مکانیسم محافظت از کلاهبرداران برای تنظیم مزیت کلاهبرداران در انتخاب در مقابل نوع دوست ها عمل می کند. یک نوع دوست اخلاقی ممکن است بخواهد یک متقلب را آموزش دهد یا حتی مجازات کند.
  • قدرشناسی و همدردی. یک تنظیم خوب از نوع دوستی می تواند از نظر هزینه / سود و سطح متقابل ذینفع با قدردانی و همدردی همراه باشد.
  • نوع دوستی گناهکارانه و جبران کننده. از تقلب مجدد متقلب جلوگیری می کند. متقلب ابراز تأسف می کند که از پرداخت هزینه های زیاد برای کارهای گذشته خودداری می کند.
  • تقلب ظریف تعادل تکاملی پایدار می تواند شامل درصد پایینی از تقلیدها در پشتیبانی بحث برانگیز از جامعه درمانی پایدار باشد.
  • اعتماد و سوءظن. اینها تنظیم کننده تقلب و تقلب ظریف هستند.
  • شراکت. نوع دوستی برای ایجاد دوستی.

مشخص نیست که چگونه افراد شریک زندگی را انتخاب می کنند زیرا تحقیقات کمی در مورد انتخاب انجام شده است. مدل سازی نشان می دهد که نوع دوستی در مورد انتخاب های شریک زندگی بعید به نظر می رسد ، زیرا هزینه ها و منافع بین افراد مختلف متغیر است. بنابراین ، زمان یا دفعات اقدامات متقابل بیشتر از خود عمل متقابل در انتخاب شریک زندگی فرد نقش دارد .

اگرچه تعاملات با غیر خویشاوندان عموماً در مقایسه با افراد خویشاوند کمتر نوع دوستانه است، همکاری با غیر خویشاوندان را می توان از طریق تعامل دوجانبه سودمند همانطور که توسط رابرت تریورز پیشنهاد شد حفظ کرد. اگر بین همان دو بازیکن در یک بازی تکاملی برخوردهای مکرری وجود داشته باشد که در آن هر یک از آنها می توانند "همکاری" یا "نقص" را انتخاب کنند، آنگاه ممکن است استراتژی همکاری متقابل ترجیح داده شود حتی اگر به هر بازیکن پول بدهد. در کوتاه‌مدت، زمانی که دیگری همکاری می‌کند، عیب کند. رفتار متقابل مستقیم تنها در صورتی می تواند به تکامل همکاری منجر شود که احتمال، w، رویارویی دیگر بین همان دو فرد از نسبت هزینه به سود عمل نوع دوستانه بیشتر باشد:

تریورز استدلال می کند که دوستی و احساسات مختلف اجتماعی به منظور مدیریت رفتار متقابل تکامل یافته است. او می گوید که دوست داشتن و دوست نداشتن برای کمک به اجداد انسان امروزی برای ایجاد ائتلاف با دیگرانی که متقابل می کردند و حذف کسانی که متقابل نمی کردند، تکامل یافته است. ممکن است خشم اخلاقی برای جلوگیری از سوء استفاده از نوع دوستی فرد توسط شیادان ایجاد شده باشد، و قدردانی ممکن است انگیزه اجداد انسان های امروزی را داشته باشد تا پس از بهره مندی از نوع دوستی دیگران، به نحو مناسبی متقابل شوند. به همین ترتیب، انسان‌های امروزی وقتی نمی‌توانند متقابل عمل کنند، احساس گناه می‌کنند. این انگیزه های اجتماعی با آنچه روانشناسان تکاملی انتظار دارند در سازگاری هایی که برای به حداکثر رساندن منافع و به حداقل رساندن معایب رفتار متقابل تکامل یافته اند، مطابقت دارند.

سرمایه گذاری والدین ( Parental investment )

سرمایه گذاری والدین، در زیست شناسی تکاملی و روانشناسی تکاملی عبارتست از ، هر گونه هزینه والدین (به عنوان مثال زمان ، انرژی ، منابع) است که فرزندان سود می برند . سرمایه گذاری والدین ممکن است توسط مردان و زنان انجام شود (مراقبت از دو والدین) ، زنان به تنهایی (مراقبت انحصاری مادران) یا مردان به تنهایی (انحصاری مراقبت از پدر ) مراقبت در هر مرحله از زندگی فرزندان ، از قبل از تولد (به عنوان مثال محافظت از تخم و نگهداری از جوجه در پرندگان ، و تغذیه جفت در پستانداران) تا پس از زایمان (به عنوان مثال تأمین غذا و محافظت از فرزندان) می تواند فراهم شود.

نظریه سرمایه گذاری والدین ، ​​اصطلاحی است که توسط رابرت تریورز در سال 1972 پیش بینی کرد که جنسیتی که بیشتر در فرزندان خود سرمایه گذاری می کند هنگام انتخاب همسر انتخابی تر خواهد بود و جنسیتی که سرمایه گذاری کمتری دارد برای دسترسی به همسران دارای رقابت درون جنسی خواهد بود. این نظریه در توضیح تفاوت های جنسیتی انتخاب جنسی و تنظیمات همسر ، در سراسر قلمرو حیوانات و در انسان در تأثیرگذار بوده است .

در سال 1859 ، چارلز داروین در « درباره منشأ گونه ها » ، مفهوم انتخاب طبیعی به جهان ، و همچنین نظریه های مرتبط مانند انتخاب جنسی منتشر شده است . برای اولین بار ، از نظریه تکاملی برای توضیح اینکه چرا ماده ها "کلوچه" و مردان "سرسخت" هستند و برای جلب توجه زنان با یکدیگر رقابت می کنند ، استفاده شد. در سال 1930 ، رونالد فیشر نوشت نظریه ژنتیکی انتخاب طبیعی, که در آن او مفهوم مدرن سرمایه گذاری والدین ، فرضیه پسر سکسی ، و اصل فیشر را معرفی کرد . در سال 1948 ، آنگوس جان بیتمن یک مطالعه تأثیرگذار در مورد مگس های میوه منتشر کرد که در آن نتیجه گرفت که از آنجا که تولید گامت ماده نسبت به گامت نر هزینه بیشتری دارد ، موفقیت تولید مثل زنان با توانایی تولید تخمک محدود می شود و موفقیت تولید مثل مردان با دسترسی به ماده محدود می شود . در سال 1972 ، تریورز این طرز تفکر را با پیشنهاد تئوری سرمایه گذاری والدین ادامه داد که توصیف می کند چگونه سرمایه گذاری والدین بر رفتار جنسی تأثیر می گذارد. وی نتیجه گرفت که جنسیتی که سرمایه گذاری والدین بالاتری داشته باشد ، هنگام انتخاب همسر انتخابی تر خواهد بود و جنسیتی که سرمایه گذاری کمتری داشته باشد برای موقعیت های جفتی در رقابت جنسیتی رقابت خواهد کرد. در سال 1974 ، تریورز نظریه سرمایه گذاری والدین را گسترش داد تا تعارض بین والدین را تبیین کند ، تعارض بین سرمایه گذاری که از دیدگاه والدین نسبت به فرزندان مطلوب است.

رابرت تریورز تئوری سرمایه گذاری والدین پیش بینی می کند که ارتباط جنسی بیشترین سرمایه گذاری در شیردهی ، پرورش و محافظت از فرزندان و جفت گیری تبعیض آمیزتر خواهد بود ؛ و اینکه جنسیتی که سرمایه گذاری کمتری در فرزندان دارد از این طریق انتخاب بین جنسیت برای دسترسی به جنسیت با سرمایه بالاتر ( نگاه کنید به اصل بتمن ) رقابت خواهد کرد .

طبق تئوری سرمایه گذاری والدین ، ​​جنسیتی که بیشتر در فرزندان سرمایه گذاری می کند تمایز بیشتری دارد و از نظر اجتماعی و جنسی محدودتر است (معمولاً زنان ، به دلیل بارداری ، زایمان و شیردهی). در یک سال ، یک زن می تواند یک بار زایمان کند (به جز در موارد چند بارداری) ، صرف نظر از تعداد شریک زندگی خود ، در حالی که یک مرد به طور بالقوه می تواند بیش از تعداد زنانی که به علت آنها خوابیده اند ، بچه دار شود. به چند تولد. بنابراین ، زنان باید دارای انتخاب و محدودیت بیشتری باشند تا فرزندان خود را با شرکای دارای ژن و منابع خوب ، که می توانند فرزندان بالقوه را تأمین کنند ، داشته باشند. با این حال ، مردان ممکن است با محدودیت نداشتن و داشتن فرزندان زیاد با زنان زیاد ، تناسب زایایی خود را افزایش دهند. بنابراین ، از آنجا که مردان به همان اندازه از نظر جسمی سرمایه گذاری نمی کنند (بدون بارداری) ، تمایل دارند که یک جامعه اجتماعی محدودتر باشند.

او «سرمایه‌گذاریِ والدینی « سرمایه‌گذاری والدینی یعنی کوششِ فرد برای پرورش و حفظِ کودک و رساندنِ او به مرحله‌ی تولیدمثلی. تریورز می‌گوید زن‌ها بیش از مردها دارای سرمایه‌گذاری والدینی هستند، چون تعداد محدودی تخمک دارند و متحمل ۹ ماه آبستنی می‌شوند و تعداد محدودی کودک می‌توانند به بار بیاورند و به مرحله‌ی تولیدمثلی برساندد ».

تولید مثل همیشه برای زنان پرهزینه است و برای مردان نیز می تواند هزینه بر باشد. افراد در درجه ای که می توانند زمان و منابع خود را برای تولید و پرورش بچه های خود اختصاص دهند محدود هستند و چنین هزینه هایی ممکن است برای وضعیت آینده، بقا و خروجی باروری بیشتر آنها مضر باشد. سرمایه گذاری والدین عبارت است از هرگونه هزینه والدین (زمان، انرژی و غیره) که به نفع یکی از فرزندان با هزینه ای برای توانایی والدین برای سرمایه گذاری در سایر اجزای تناسب اندام است (کلاتون-براک 1991: 9؛ تریورز 1972).

نظریه سرمایه‌گذاری والدین رابرت تریورز پیش‌بینی می‌کند که جنسیتی که بیشترین سرمایه‌گذاری را در شیردهی ، پرورش و محافظت از فرزندان انجام می‌دهد، در جفت‌گیری تبعیض‌آمیزتر خواهد بود و جنسیتی که کمتر روی فرزندان سرمایه‌گذاری می‌کند، برای دسترسی به جنس سرمایه‌گذار بالاتر رقابت خواهد کرد ). تفاوت های جنسی در تلاش والدین در تعیین قدرت انتخاب جنسی مهم است.

طبق فرضیه تریورز-ویلارد والدینی که در شرایط خوب قرار دارند تمایل بیشتری به سرمایه گذاری روی پسران دارند (که به بهترین وجه می توانند از شرایط خوب استفاده کنند)، در حالی که والدین در شرایط نامناسب بیشتر روی دختران سرمایه گذاری می کنند (که حتی در شرایط نامناسب به بهترین وجه می توانند فرزندان موفقی داشته باشند). بر اساس تئوری تاریخ زندگی ، حیوانات تاریخچه زندگی را به گونه ای تکامل می دهند که با محیط خود مطابقت داشته باشد و جزئیاتی مانند سن در اولین تولیدمثل و تعداد فرزندان را تعیین می کند. نظریه وراثت دوگانه بیان می‌کند که ژن‌ها و فرهنگ انسانی با ژن‌ها بر رشد فرهنگ تأثیر می‌گذارند و فرهنگ نیز به نوبه خود بر تکامل انسان در سطح ژنتیکی تأثیر می‌گذارد .

درگیری والدین و فرزندان ( Parent–offspring conflict )

درگیری والدین و فرزندان (POC) عبارتی است که در سال 1974 توسط رابرت تریورز ، برای توصیف درگیری تکاملی ناشی از اختلاف در بهینه سرمایه گذاری والدین (PI) در یک نسل از نقطه نظر والدین و فرزندان استفاده می شود . PI به هرگونه سرمایه گذاری توسط والدین در فرزندان فردی گفته می شود که توانایی والدین را برای سرمایه گذاری در فرزندان دیگر کاهش دهد ، در حالی که احتمال زنده ماندن فرزندان انتخاب شده افزایش می یابد.

POC در گونه های تولید مثل جنسی رخ می دهد و مبتنی بر یک درگیری ژنتیکی است: والدین به طور مساوی با هر یک از فرزندان خود رابطه دارند و بنابراین انتظار می رود سرمایه گذاری خود را در میان آنها برابر کنند. فرزندان فقط نیمی یا کمتر با آنها ارتباط دارند خواهر و برادر (و کاملاً مربوط به خودشان است) ، بنابراین سعی می کنند بیشتر از پدر و مادری که قصد دارند حتی در ضرر خواهر و برادرشان تهیه کنند ، PI بگیرند. با این حال ، POC با رابطه ژنتیکی نزدیک بین والدین و فرزندان محدود می شود: اگر فرزندی به هزینه خواهر و برادر خود PI اضافی بدست آورد ، تعداد خواهر و برادران زنده مانده خود را کاهش می دهد. بنابراین ، هر ژن در فرزندی که منجر به PI اضافی می شود (تا حدی) تعداد نسخه های زنده مانده از خود که ممکن است در خواهر و برادرها واقع شود کاهش می یابد. بنابراین ، اگر هزینه های خواهر و برادر بیش از حد بالا باشد ، ممکن است چنین ژنی علیرغم سود برای فرزندان انتخاب شود.

قانون همیلتون ( 1964 ) می گوید که رفتار نوع دوستانه در صورتی که سود دریافت کننده در رابطه ژنتیکی گیرنده با مجری ضرب شود ، بیش از هزینه انجام دهنده یک عمل اجتماعی مثبت خواهد بود. برعکس ، رفتار خودخواهانه تنها زمانی قابل قبول است که نابرابری همیلتون برآورده نشود. این منجر به پیش بینی می شود که ، در موارد دیگر برابر ، POC در نیمی از خواهران و برادرها (مثلاً مردان ناسازگار پدر فرزندان م femaleنث دارند) قویتر از خواهران و برادران کامل خواهد بود.

تصویر مهمی از POC در انسان توسط اثر دیوید هیگ (1993) در مورد درگیری های ژنتیکی در بارداری ارائه شده است. هایگ استدلال کرد که ژن های جنینی برای برداشتن منابع بیشتر از مادر برای تهیه جفت انتخاب می شوند. به عنوان مثال ، ترشح می کند اختصاص هورمون ها که حساسیت مادر را نسبت به انسولین کاهش می دهد و در نتیجه مقدار بیشتری قند خون در دسترس جنین قرار می گیرد. مادر با افزایش سطح انسولین در جریان خون خود پاسخ می دهد و برای خنثی کردن این اثر جفت دارای گیرنده های انسولین است که باعث تحریک تولید آنزیم های تجزیه کننده انسولین می شود .

حدود 30 درصد انسانها تصورات پیشرفت کامل نداشته باشید (22 درصد قبل از بارداری بالینی) ایجاد یک میدان دوم برای درگیری بین مادر و جنین. جنین از کیفیت برش پایین تری برخوردار خواهد بود سقط خود به خودی از مادر نقطه قطع کیفیت مادر نیز با نزدیک شدن به پایان زندگی باروری خود ، که به طور قابل توجهی در مادران مسن دیده می شود ، کاهش می یابد. مادران مسن شیوع بیشتری از فرزندان با نقص ژنتیکی دارند. در ابتدا ، حفظ حاملگی توسط هورمون مادر کنترل می شود پروژسترون ، اما در مراحل بعدی توسط جنین کنترل می شود گنادوتروفین جفتی انسان در جریان خون مادر آزاد می شود. ترشح گنادوتروفین جفتی جنینی انسان باعث ترشح پروژسترون مادر می شود. در مورد خونرسانی به جفت نیز تضادی وجود دارد ، جنین آماده است تا خون بیشتری از حد مطلوب مادر (یا حتی برای خود بدن بخواهد ، زیرا وزن زیاد هنگام تولد یک عامل خطر است). این نتیجه در فشار خون و ، به طور قابل توجهی ، بالا است وزن هنگام تولد با فشار خون مادر ارتباط مثبت دارد.

خود فریبی ( Self-deception )

تریورز پیش گفتار اصلی را برای آن نوشتند ریچارد داوکینز ' کتاب ژن خودخواه ، که در آن تریورز برای اولین بار نظریه انطباقی خود فریبی را ارائه داد.

خودفریبی یک فرایندی است که با استفاده از انکار یا منطقی سازی ارتباط ، اهمیت ، یا اهمیت مخالفت شواهد و مدارک و استدلال منطقی را دور کنید . خودفریبی متقاعد کردن خود در یک حقیقت (یا عدم حقیقت) است به طوری که فرد هیچ چیزی خود شناسی از فریب را فاش نمی کند .

در حالی که تجزیه و تحلیل فرویدی از ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه بر این حوزه مسلط بود ، دانشمندان روانشناسی هر روز بیشتر کنجکاو می شوند که چگونه این دو جهان به ظاهر جداگانه می توانند در دهه 70 با هم کار کنند. با این حال ، به دلیل فقدان مدل های مکانیکی موجود در این بخش از تحقیقات ، بحث درنگ کرد. بعداً ، تمرکز به تحقیقات مرتبط با بینایی در روانشناسی اجتماعی منتقل شد.

نظریه خودفریبی توسط تریورز مطرح شده است که انسان مستعد خودفریبی است زیرا اکثر مردم وابستگی عاطفی به عقاید دارند ، که در بعضی موارد ممکن غیر منطقی است . گروهی از زیست شناسان تکاملی ، مانند رابرت تریورز ، پیشنهاد داده اند که فریب نقش مهمی در رفتار انسان ، و به طور کلی صحبت کردن در رفتار حیوانات دارد. فرد خود را گمراه می کند تا به چیزی غیر واقعی اعتماد کند تا دیگران را در این حقیقت بهتر متقاعد کند. وقتی شخصی خود را در این امر غیر واقعی متقاعد می کند ، بهتر است علائم فریب را پنهان کنند.

این مفهوم بر اساس موارد زیر استوار است : منطق فریب جنبه اساسی ارتباطات در طبیعت است ، هم بین گونه ها و هم درون آنها. تکامل یافته است به طوری که یکی می تواند بر دیگری برتری داشته باشد. از تماس های هشدار گرفته تا تقلید ، حیوانات برای ادامه زندگی خود از فریب استفاده می کنند. کسانی که بهتر می توانند فریب را درک کنند ، بیشتر زنده می مانند. در نتیجه ، رفتار خودفریبی برای بهتر پنهان کردن فریب کسانی که آن را خوب درک می کنند یا به قول تریورز "پنهان کردن حقیقت از خود برای مخفی کردن عمیق تر آن از دید دیگران" ، تکامل یافت. در انسان ، اطلاع از این واقعیت که فرد فریبکارانه عمل می کند ، اغلب منجر به نشانه های فریب فریبی می شود ، مانند برافروختگی سوراخ های بینی ، پوست ناخوشایند ، کیفیت و صدای صدا ، حرکت چشم یا چشمک زدن بیش از حد. بنابراین ، اگر خودفریبی فردی را قادر سازد که تحریفات خود را باور کند ، چنین علائمی از فریب را از خود بروز نخواهد داد ، بنابراین به نظر می رسد که حقیقت را بیان می کند.

از خود فریبی می توان هر دو برای انجام بیشتر یا کمتر از آنچه در واقع است استفاده کرد. به عنوان مثال ، می توان بیش از حد اعتماد به نفس داشت تا همسر خود را جلب کند یا با اعتماد به نفس کافی برای جلوگیری از تهدیدی مانند درنده عمل کند. اگر فردی توانایی پنهان کردن احساسات و اهداف واقعی خود را به خوبی داشته باشد ، در این صورت به احتمال زیاد دیگران را فریب می دهد.

همچنین ممکن است ادعا شود که توانایی فریب ، یا خود فریبی ، صفت انتخابی نیست بلکه یک محصول جانبی از یک صفت اصلی تر تفکر انتزاعی است . تفکر انتزاعی به بسیاری از مزایای تکاملی مانند رفتارهای انعطاف پذیرتر و سازگارتر منجر می شود که منجر به نوآوری می شود. از آنجا که دروغ یک دروغ انتزاع - مفهوم - برداشت است ، روند ذهنی ایجاد آن فقط در حیواناتی با پیچیدگی مغزی کافی امکان پذیر است که تفکر انتزاعی را ممکن سازد. علاوه بر این ، خودفریبی هزینه شناختی را کاهش می دهد. به عبارت دیگر ، اگر کسی خود را متقاعد کرده باشد که آن چیز در واقع درست است ، رفتار و فکر کردن در مورد اینکه واقعیت آن چیز نادرست است ، پیچیدگی کمتری دارد. ذهن مدام به چیزهای واقعی و سپس چیزهای دروغین نمی اندیشد ، بلکه فقط به واقعی بودن چیزهای دروغین متقاعد می شود.

از آنجا که فریب وجود دارد ، یک انتخاب قوی وجود دارد که باید تشخیص دهد چه زمانی فریب رخ می دهد. در نتیجه ، رفتار خود فریبی تکامل می یابد تا نشانه های فریب را بهتر از دیگران پنهان کند. وجود فریب ، وجود یک توانایی ذاتی در ارتکاب خود فریبی برای پنهان کردن نشانه های فریب را توضیح می دهد. انسان ها برای فریب بهتر دیگران و در نتیجه داشتن برتری نسبت به خود ، خود را فریب می دهند. در سه دهه ای که تریورز نظریه انطباقی خود فریبی را مطرح کرده است ، بحث در مورد مبانی ژنتیکی چنین رفتاری ادامه دارد.

موارد ساده خودفریبی شامل موارد متداولی از جمله: الکلی است که فریب می دهد مشروبات الکلی خود را تحت کنترل دارد ، فریب می دهد ، شوهر خود فریب می دهد که همسرش رابطه ای ندارد ، همکار حسود که در این باور که موفقیت بیشتر شغلی همکارش بخاطر جاه طلبی بی رحمانه است ، خود را فریب می دهد.

نمونه ای از خودفریبی توسط رابرت تریورز و هوی پی نیوتون در قالب تجزیه و تحلیل نقش خودفریبی خدمه پرواز در سقوط پرواز 90 ایر فلوریدا منتشر شده است .

منطق فریب و خودگول زنی در زندگی انسان ها ، تریورز قصد داشت تا زیست شناسی تکاملی را بار دیگر احیا کند. پس از سه دهه اندیشیدن درباره آن که چگونه خود فریبی ممکن است دارای مزایای تکاملی باشد، تریورز سرانجام به این تئوری دست یافت؛ ما معمولا خودمان را فریب می‌دهیم چون در نهایت فریب دادن دیگران برایمان ساده تر می‌شود.

او با بررسی تحقیقاتش بر خود گول زنی آغاز می‌کند. او می‌گوید: “یک راه برای فریب خودمان جست و جوی اطلاعات به صورت انتخابیست”.

او می‌نویسد آنان که پاسخ مثبت دادند، بیشتر بر جنبه های مثبت بالقوه قرار تمرکز کردند. در حالی که آنانی که پاسخ منفی دادند بر جنبه های منفی قرار بیشتر فکر کردند به گونه ای که یاس خود را از نظر عقلی توجیه می‌کردند. افراد هر گروه با تحریف کردن اطلاعاتی که از محبوب احتمالیشان می‌گرفتند خود را فریب دادند. در تحقیق دیگر محققان گروهی از افراد را تشکیل دادند که به شدت طرفدار یا مخالف مجازات اعدام بودند. پس از آن هر کس در حمایت از نظرش حقایقی را مطرح کرد. نتیجه؟ افراد حتی بیش از پیش بر نظرشان مصمم شدند.

این اطلاعات به هر کس حقایقی را در جهت حمایت از نظریه اش می‌داد. باز هم در حالی که فکر می‌کردند اطلاعات را به طور عینی ارزیابی می‌کنند در اشتباه بودند. آن ها تنها اطلاعات را به طور پیوسته در جهت اعتقادات اولیه شان تحریف می‌کردند.

تریورز می‌گوید: « ما می‌توانیم تصمیم بگیریم که با خود فریبیمان بجنگیم یا آن را تحسین کنیم. این انتخاب سختیست. من تصمیم دارم با نفسم مخالفت کنم هر چند که موفقیت اندک است ».

مثال هواپیما

در نظر داشته باشید چه اتفاقی می‌افتد زمانی که این فریب در کابین خلبان هواپیما می‌افتد. در ۱۳ ژانویه ۱۹۸۲، پرواز هوایی ۹۰ هواپیما فلوریدا از فرودگاه بین‌المللی واشنگتن خارج شد و لحظاتی بعد بر یک پل واقع در رودخانه پوتوماک سقوط کرد و ۷۴ کشته به جای گذاشت. او معتقد است که هنگام سرعت گرفتن اجزای هواپیما سرعت کافی برای بلند شدن نداشته اند. او به نقص فنی باور داشته است.

ما نمی‌دانیم چرا او این گونه عمل کرده است. اما روشن است که نوعی فریب کاری بوده است. او آن گونه که ارزشمند است اطاعاتی را که به مغزش وارد می‌شد نپذیرفت. به طوری که آن به سادگی نمی‌توانست درست باشد پس او آن را نپذیرفت. اندکی خود فریبی مسیول از دست رفتن جان انسان ها ست.

چنین خود فریبی هایی می‌تواند به طور نهادین نیز رخ دهد. تریورز می‌گوید: این مسیول از دست رفتن شاتل فضایی چلنجر و کلمبیا بود. رهبران ناسا خودشان را متقاعد کردند که هشدار های انتشار داده شده توسط دانشمندانی که عمیقا در مطالعات مربوط به فضا درگیر هستند درباره ی آن که خود فریبی اثرات مهلکی دارد را جدی بگیرند. او استدلال می‌کند: حتی تصمیم هایی که منجر به جنگ می‌شوند و می‌توانند به ارزش جان ده ها هزار تن تمام شوند معمولا در سایه خود فریبی گرفته می‌شوند.

به طور قطعی مطالعات تریورز درباره خود فریبی نه تنها برای خلبانان خطوط هوایی فرماندهان ناسا و ريیسان بلکه برای هر کسی که در جایگاه مسیولیت قرار دارد پیامد های سیاسی به دنبال دارد. او معتقد است تصمیماتی که جان هزاران یا میلیون ها انسان را تحت تاثیر قرار دهد باید عاری از خود فریبی گرفته شوند. و هم چنین تصمیماتی که ما در زندگی شخصیمان می‌گیریم باید از این مطلب پیروی کنند. او می‌گوید من به ساختن زندگی روابط و جامعه بر مبنای دروغ اعتقاد ندارم.

دروغ گفتن

تریورز می‌گوید: سیستم های حسی ما به گونه ای سازماندهی شده اند که به ما جزییات و نگاه دقیقی از واقعیت می‌دهند. اما هنگامی که این اطلاعات به مغزمان می‌رسند، دچار تغییر می‌شوند و به ذهن خودآگاه ما منتقل می‌شوند. ما خاطرات دردناک را سرکوب می‌کنیم، گونه ای از اطلاعات غلط را ایجاد می‌کنیم، آن هایی که رفتار های اشتباهمان را توجیه می‌کنند و عزت نفس ما را افزایش می‌دهند.

تریورز هنگام مطالعه نوع دیگری از فریبکاری به یک مثال شخصی می‌پردازد؛ خاطرات دروغین. او می‌گوید: « برای سال ها در کتابخانه‌ای از هاروارد در جست و جوی کتابی از پدرش درباره چگونگی رفتار با نازی‌ها این که آن ها بی اهمیت تر از آنند که در نورمبرگ اعدام شوند در تلاش بوده است. سپس با بررسی های بیشتر تریورز متوجه شد او باید چنین کتابی را جعل کند و بنا بر آن چه گفته شد می‌نویسد چنین کتابی وجود ندارد ».

خودفریبی در رابطه زناشویی

مردان و زنان هم چنین تمایل دارند تا در رابطه طولانی مدت یکدیگر را فریب دهند. رابطه زوج هایی که به یکدیگر بیش از خودشان اهمیت می‌دهند دوام بیشتری می‌یابد. آن ها هم چنین خودشان را درباره آن که چه قدر گذشته در مقایسه با ارزیابی مثبتشان از حال حاضر بد بوده فریب می‌دهند. اگر فکر می‌کنید همسرتان بهبود بافته است به عبارت دیگر ممکن است این شما باشید که تغییر کرده اید.

خبر خوب برای نمونه های ما اینست که خود فریبی می‌تواند نقش کلیدی در آن چه زیست شناسان تکاملی به عنوان موفقیت در تولید مثل اشاره می‌کنند ایفا کند.چیزی که می‌تواند برای ما موفقیت در معاشقه یا رابطه جنسی باشد. تریورز استدلال می‌کند در انسان معمولا اولویت زنان به اندازه جذابیت بر وضعیت منابع و تمایل مردان بر سرمایه گذاریست که می‌تواند نشانه ای از ژن خوب باشد.

مردانی که در فریب دادن ماهر تر هستد شانس بیشتری در داشتن رابطه جنسی یا رسیدن به موفقیت در تولید مثل دارند. این به نظر نکته خوبی می‌آید. آنان فرزند بیشتری دارند و همگی صف ژنتیکی اشتاق والدینشان را به فریب به ارث می‌برند.

با این حال این پایان داستان نیست. تریورز مراقب است که این موضوع را مشخص کند که فریب خود همواره مفید نیست. انتخاب طبیعی افراد را بر حسب موفقیت در تولید مثل شکل می‌دهد. ولی این موقعیت گاهی اوقات هزینه دارد. اگر دروغ گفتن به خود فراتر برود می‌تواند به ضررمان تمام شود.

روانشناسی جنسی

تریورز دوست مجرم جنسی جفری اپستین بود ، و 40،000 دلار از او دریافت کرد تا تحقیق در مورد تقارن زانو و توانایی دو سرعت را دنبال کند. تریورز در مورد این اتهام که اپستین با زنان زیر سن قانونی رابطه جنسی داشته است ، گفت: "تا سن 14 یا 15 سالگی ، آنها مانند زنان بزرگ شده 60 سال پیش هستند ، بنابراین من این اقدامات را چنین شنیع نمی دانم" .

در سال 1972 رابرت تریورز مقاله تأثیرگذاری در مورد تفاوت های جنسی منتشر کرد که اکنون به عنوان نظریه سرمایه گذاری والدین نامیده می شود . تفاوت اندازه گامت ها ( آنیسوگامی ) تفاوت اساسی و تعیین کننده بین نر (گامت های کوچک - اسپرم) و ماده (گامت های بزرگ - تخمک) است. تریورز خاطرنشان کرد که ناهمسری معمولاً منجر به سطوح مختلف سرمایه‌گذاری والدین بین دو جنس می‌شود، و زنان در ابتدا بیشتر سرمایه‌گذاری می‌کنند. تریورز پیشنهاد کرد که این تفاوت در سرمایه گذاری والدین منجر به انتخاب جنسی استراتژی های مختلف تولیدمثلی بین دو جنس و درگیری جنسی می شود .. برای مثال، او پیشنهاد کرد که جنسیتی که کمتر روی فرزندان سرمایه‌گذاری می‌کند، عموماً برای دسترسی به جنس با سرمایه‌گذاری بالاتر برای افزایش تناسب اندام خود رقابت می‌کند (همچنین به اصل بیتمن مراجعه کنید ). تریورز اظهار داشت که سرمایه‌گذاری متفاوت والدین منجر به تکامل دوشکلی‌های جنسی در انتخاب همسر ، رقابت تولید مثلی درون و بین جنسی و نمایش‌های خواستگاری شده است. در پستانداران، از جمله انسان، ماده ها سرمایه گذاری والدین بسیار بیشتری نسبت به نرها انجام می دهند (یعنی بارداری و به دنبال آن زایمان و شیردهی ). نظریه سرمایه گذاری والدین شاخه ای از نظریه تاریخ زندگی است .

تریورز به یافته‌هایی از انواعِ مختلفِ حیوانات نگاه کرد و نتیجه گرفت: «سرمایه‌گذاریِ نسیِ والدینیِ هر دو جنس در دورانِ جوانی، متغییرِ اصلی در کنترلِ عملیاتِ انتخابِ جنسی است. وقتی جنسِ الف [زن‌ها] خیلی بیش از جنسِ ب [مردها] سرمایه‌گذاری می‌کند، اعضایِ جنسِ ب [مردها] با یک‌دیگر رقابت می‌کنند تا با عضوی از جنسِ الف [زن‌ها] جفت شوند».

مقاله‌ی تریورز صرفا نگاهی مختصر به رفتارِ انسانی می‌اندازد، هرچند که پیشنهادهای ارزشمندی برای پژوهش‌های بیش‌تر به دست می‌دهد. دونالد سایمنز در کتاب‌اش «تکاملِ سکسوآلیته‌ی انسان» (۱۹۷۹) ایده‌های اساسیِ تریورز را به کار می‌بندد تا توضیح دهد که انسان چه‌طور انتخابِ جنسی می‌کند. سایمنز می‌خواست بداند زنان و مردان وقتی دنبالِ سکس می‌گردند در واقع دنبالِ چه می‌گردند، و به پاسخِ نسبتا ساده‌ای رسید: «مردان سکس‌کردن با غریبه‌ها را دوست دارند... و زنان عموما نه».