کنت جی گرگن (Kenneth J. Gergen) متولد 1935 ، روانشناس آمریکایی اجتماعی و تشریفات استاد در کالج سوارثمور ( Swarthmore ) است . وی لیسانس هنر خود را از دانشگاه ییل (1957) و دکترای خود را خود را از دانشگاه دوک (1962) دریافت کرد.

گرگن در سال ۱۹۳۴ در روچستر، نیویورک به دنیا آمد. او مدرک لیسانس خود را در سال ۱۹۵۷ از دانشگاه ییل دریافت کرد و دکترای خود را دریافت کرد. در سال ۱۹۶۲ از دانشگاه دوک. او در حال حاضر استاد ارشد پژوهشی در کالج سوارثمور ، و همچنین استاد کمکی در دانشگاه Tilburg در هلند، و رئیس هیئت مدیره موسسه Taos است.

کنت گرگن ، پسر جان جی گرگن ، رئیس گروه ریاضیات در دانشگاه دانشگاه دوک و اوبینی مونگر است ، گرگن در دورهام ، شمال بزرگ شد کارولینا او سه برادر داشت که یکی از آنها دیوید گرگن تحلیلگر برجسته سیاسی است. وی پس از اتمام تحصیلات دولتی ، در دانشگاه ییل حضور یافت. وی پس از فارغ التحصیلی در سال 1957 ، افسر نیروی دریایی ایالات متحده شد. وی سپس به تحصیلات تکمیلی در دانشگاه دوک بازگشت ، و در آنجا دکترای خود را در روانشناسی در سال 1963 دریافت کرد. مشاور پایان نامه وی ادوارد ای. جونز بود. گرگن در ادامه به عنوان استادیار در گروه روابط اجتماعی در دانشگاه دانشگاه هاروارد مشغول شد ، و در آنجا نیز رئیس هیئت مدیره مربیان و مشاوران این گروه و نماینده در شورای سیاستگذاری آموزشی دانشگاه شد.

در سال 1967 ، گرگن به عنوان کرسی ریاست گروه روانشناسی در کالج سوارمور ، سمتی که ده سال در آن مشغول بود ، عهده دار شد. پس از آن ، وی استاد روانشناسی گیل و فرانک موستین شد. وی پس از بازنشستگی (ممتاز) در سال 2006 ، سمت استاد ارشد تحقیقات را به عهده گرفت. وی در فواصل زمانی مختلف به عنوان استاد میهمان در دانشگاه هایدلبرگ ، دانشگاه ماربورگ ، سوربن ، دانشگاه رم ، دانشگاه کیوتو و دانشگاه آدولفو ایبانز . در سوارثمور ، او پیشگام توسعه تمرکز علمی در نظریه تفسیر بود. وی در تلاش برای پیوند دادن کارهای دانشگاهی خود و اقدامات اجتماعی ، با همکارانش برای ایجاد موسسه Taos در سال 1993 همکاری کرد. او اکنون به عنوان رئیس موسسه خدمت می کند.

گرگن با ماری م. گرگن ، استاد برجسته دانشگاه ایالتی پن ازدواج کرده و یکی از عوامل اصلی روانشناسی فمینیسم و تحقیق در زمینه عملکرد است. او نویسنده بیش از 50 مقاله است و همكار (با كن گرگن) كتابهای مربوط به ساخت اجتماعی و علوم اجتماعی نمایشی است. آنها خبرنامه پیری مثبت را با تعداد خوانندگان حدود 20،000 اداره می کنند .

گرگن کار خود را به شیوه‌ای غیر متعارف آغاز کرد – با تحقیق در مورد سؤالاتی مانند عدم وحدت خود و تأثیر منفی اعمال نوع دوستانه بر گیرندگان آنها – سپس هر چه عمیق‌تر به زمینی که معمولاً بیشتر با فلسفه مرتبط است تا روان‌شناسی منحرف شد. به طور خلاصه، گرگن دکترین ساخت‌گرایی اجتماعی را وارد روان‌شناسی اجتماعی کرد.که در زمینه هایی مانند زبان شناسی (ادوارد ساپیر، بنجامین ورف)، جامعه شناسی (آلفرد شوتز، پیتر برگر)، انسان شناسی (فرانتس بواس، آلفرد کروبر، کلیفورد گیرتز) و فلسفه (توماس کوهن، نلسون گودمن، میشل فوکو) سرچشمه گرفته است. ایده پشت ساخت‌گرایی اجتماعی این است که برای انسان‌ها واقعیت نه توسط دنیای فیزیکی ارائه می‌شود و نه توسط ذهن فردی ساخته می‌شود، بلکه به طور جمعی توسط یک جامعه یا فرهنگ خاص ساخته می‌شود. در رابطه گرگنبرای مثال، نگرش به خود، احساس ما از خود کاملاً وابسته به دامنه کنش اجتماعی است که جایگاه ما در جامعه برای ما فراهم می کند. علاوه بر این، او ایده‌آل عقلانیت را که معمولاً با علوم اجتماعی مرتبط است رد می‌کند و اشاره می‌کند که چنین آرمان‌هایی خود از ساختارهای تاریخی و فرهنگی خاصی سرچشمه می‌گیرند. از جمله مفاهیم متعددی که گرگن وارد واژگان روانشناسی اجتماعی کرده است، چرخه ناتوانی پیشرونده (که توسط آن تشخیص های روانشناختی بر درک خود سوژه ها تأثیر می گذارد) و نظریه زاینده (این ایده که علوم اجتماعی به طور عینی جهان اجتماعی را توصیف نمی کند) است. تا آنجا که آن را به گونه ای تئوریزه کنید که امکانات جدیدی را برای کنش جمعی باز کند).

وی همچنین به عنوان یکی از بنیانگذاران مجلات ، تئوری و روانشناسی و تحقیق کیفی در روانشناسی که وی نیز تأسیس کرد ، خدمت کرد.

گرگن بیش از ۵۰۰ مقاله و فصل کتاب با داوری همتا، و همچنین مقالات پرطرفدار، مقالات ویرایشی و موارد مشابه منتشر کرده است. او همچنین نویسنده، هم‌نویسنده یا ویراستار تقریباً ۴۰ کتاب است. او مدارک افتخاری متعددی را دریافت کرده و کرسی های استاد مدعو را در دانشگاه های بسیاری در سراسر جهان به عهده داشته است.

کتاب های برگزیده

  • به سوی تحول در دانش اجتماعی (اسپرینگر، ۱۹۸۲)
  • خود اشباع شده: دوراهی های هویت در زندگی معاصر (کتاب های پایه، ۱۹۹۱)
  • واقعیت ها و روابط: صداها در ساخت اجتماعی (انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۵)
  • دعوت به ساخت اجتماعی (سیج، ۱۹۹۹)
  • ساخت اجتماعی در زمینه (سیج، ۲۰۰۱)
  • واقعیت های درمانی: همکاری، سرکوب و جریان رابطه ای (انتشارات موسسه تاوس، ۲۰۰۶)
  • وجود رابطه‌ای: فراتر از خود و اجتماع (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۰۹)
  • مسیرهایی به سوی پیری مثبت: روزهای سگی با استخوان و مقالات دیگر (انتشارات موسسه تاوس، ۲۰۱۷)

مفاهیم برجسته مطالعاتی گرگن

مفاهیمی که گرگن درباره آنها نوشته است عبارتند از:

- جلوه های روشنگری : تأثیرات اخلاقی و سیاسی انتشار فرهنگ دانش در رفتار فرهنگی. ("روانشناسی اجتماعی به مثابه تاریخ")
- نظریه تولیدی : نظریه ای که فرضیات مشترک را برطرف نمی کند ، و امکانات یا اشکال جدیدی از عمل را باز می کند. ("به سوی نظریه تولیدی")
- گفتمان کمبود : با ساختن جهان و به ویژه افراد ، از نظر مشکلات ، عینی سازی کسری و سرکوب احتمالات مثبت وجود دارد. (واقعیت ها و روابط)
- چرخه بیماری پیش رونده : با انتشار اطلاعات در مورد انواع بیماری های روانی ، مردم می بینند که خود را با این اصطلاحات ببینند. در نتیجه ، آنها از مشاغل بهداشت روان که به نوبه خود تعداد آنها گسترش یافته است ، کمک می گیرند. با گسترش صنعت بهداشت روان ، دسته های جدید تشخیصی ایجاد و منتشر می شوند. جامعه به تدریج دچار ناتوانی می شود. (واقعیت ها و روابط)
- مولتی فرنیا : شرایطی که عمدتا به فناوری هایی که ارتباط اجتماعی را افزایش می دهند نسبت داده می شود ، به طور همزمان در جهات مختلف و متناقض ترسیم می شود. (خود اشباع شده)
- تعدیل : برای برطرف کردن ارزش مدرنیستی که برای پیشرفت قائل شده اند ، این پیشنهاد است که برای هر تغییری که در زندگی اجتماعی ایجاد می شود ، عواقب آن شرایط چندگانه ای را که مردم مثبت تعریف می کنند ، برطرف خواهد کرد. (خود اشباع شده)
- پیری مثبت : به عنوان جایگزینی برای نگاه فراگیر پیر شدن به عنوان کاهش (گفتمان کسری) ، کشف و ساخت روشهای بی شماری برای ایجاد زندگی بعدی بعنوان دوره رشد بی نظیر و غنی سازی.
- اخلاق مرتبه اول و دوم : تمام روابط مشترک در مورد درک خوبی ها خواهد بود. با اعلام چندین گروه برای خیرخواهی خود ، زمینه برای درگیری های بی حد و حصر فراهم می شود. اخلاق مرتبه دوم از طریق شیوه هایی حاصل می شود که گروه های درگیر را در غیر این صورت به شرایط همکاری مثبت می رساند. (وجود رابطه ای)
- گفتگوی تحول آفرین : اشکال عمل گفت وگو که موانع معنایی را از هم جدا می کند و در غیر این صورت طرفین درگیری ندارند. (وجود رابطه ای)
- همکاری مشترک : اعمال شخص به خودی خود معنایی ندارند ، بلکه از طریق کنش مشترک دیگری معنا می یابند. در همان زمان ، اقدامات بالقوه مشارکت کننده دیگری فقط با تکمیل شدن به همین ترتیب انجام می شود. همه قابل درک بودن انسان نه از طریق بازیگران منفرد بلکه از طریق همکاری حاصل می شود. (وجود رابطه ای)
- چند بودن : آنچه معمولاً به عنوان موضوع فردی مشاهده می شود ، تقاطع مشترک روابط متعدد است. (وجود رابطه ای)
- تحقیقات شکل گیری آینده : در دنیای تغییرات فزاینده سریع ، تحقیقات متمرکز بر آنچه در حال حاضر است به سرعت ارتباط خود را از دست می دهد. در نتیجه ، تحقیقات باید تأكید خود را به ایجاد آینده معطوف كند. اقدام پژوهی قابل توجیه است.

روانشناسی اجتماعی به عنوان تاریخ

نکته مهم در زندگی حرفه ای گرگن مقاله وی در سال 1973 "روانشناسی اجتماعی به عنوان تاریخ" بود. در مقاله ، او استدلال می کند که در حالی که تحقیقات تجربی سعی در ایجاد قوانین یا اصول کلی دارد ، اما حمایت تجربی همیشه از مشاهدات تاریخی است. با این حال ، از آنجا که الگوهای کنش انسانی مدام تغییر می کنند ، پشتیبانی از هر اصلی ممکن است به مرور زمان لکه دار شود یا کاهش یابد. علاوه بر این ، دانش علمی قوانین و اصول تعامل اجتماعی با گذشت زمان متغیر است و دانش علمی تولید شده توسط روانشناسان اجتماعی در واقع بر پدیده هایی که توصیف منفعلانه آنها است تأثیر می گذارد. به عنوان مثال ، مطالعه پیروی از اقتدار ممکن است احتمال اطاعت را کاهش دهد. بنابراین او استدلال کرد که روانشناسی اجتماعی اساساً یک علم تجمعی نیست ، بلکه به طور موثر در ضبط و تحول زندگی فرهنگی نقش دارد. این مقاله بسیار بحث برانگیز به اثبات رسید و در نهایت به عنوان "کلاسیک استنادی" در فهرست استناد علوم اجتماعی قرار گرفت. همچنین انتشار بعدی گرگن در مورد نظریه مولد ، مشارکت در "بحران روانشناسی اجتماعی" بود. از آنجا که پیش فرضهای نظری ضبط کننده زندگی اجتماعی به اندازه خالقین نبوده ، بنابراین نباید تئوریها را با ادغام "آنچه" است به عنوان پتانسیل آنها برای گشودن فضاهای جدید عمل قضاوت کرد.

ترکیب این ایده ها گرگن با تحولاتی در نظریه ادبی و انتقادی ، همراه با تاریخ علم ، دیدگاهی بنیادین درباره دانش ساخته اجتماعی توسعه داد. این دیدگاه به عنوان یک پروژه جانشین برای آنچه گرگن ذاتاً دارای نقص می دانست ، ارائه شد تصور مثبت اندیشی از دانش. از دیدگاه گرگن ، تمام قابل درک بودن انسان (از جمله ادعای دانش) در روابط ایجاد می شود. از روابط حاصل می شود که انسان برداشت از آنچه واقعی ، منطقی و خوب است. از این منظر ، نظریه های علمی ، مانند سایر موضع گیری های واقعیت ، نباید از نظر حقیقت ارزیابی شوند ، بلکه از نظر نتایج عملی ارزیابی می شوند. چنین ارزیابی هایی ناگزیر با ارزش ها در هم می آمیزند ، و بنابراین همه علوم از نظر اخلاقی و سیاسی از نظر وزن سنگین می شوند. همانطور که او دید ، همین شکل ارزیابی در مورد نظریه ساخت گرایی اجتماعی نیز صدق می کند. سئوال صحت آن نیست ، بلکه پتانسیل های آن برای بشر است.

این نتیجه گیری بیشتر کارهای بعدی گورگن را در زمینه هایی از جمله درمان و مشاوره ، آموزش ، تغییر سازمانی ، فناوری ، کاهش تعارضات ، جامعه مدنی و تحقیق کیفی اطلاع داد. در یک شکل یا شکل دیگر ، این اثر مربوط به تحول در زندگی اجتماعی است. در بیشتر موارد ، جهت ترجیحی تغییر او به سمت روابط مشارکتی و مشارکت بیشتر است. بعلاوه ، وی نگران پرورش "" رابطه "" از خود بوده است ، جایی كه "تأكید سنتی بر ذهن فرد با نگرانی از فرایندهای رابطه ای كه عقلانیت و اخلاق از آنها پدید می آید جایگزین می شود." وی همچنین به دلیل اظهار نظر "من پیوند خورده ام هستم" به عنوان پاسخ به "گزاره" دکارت "فکر می کنم ، بنابراین من " شناخته شده است. بیشتر این تحولات در وجود رابطه ای ، فراتر از فرد و اجتماع خلاصه می شود ، که تلاش می کند نشان دهد که آنچه فرایندهای ذهنی در نظر گرفته می شود ، نه در روابط "نه در ذهن". همچنین تلاش می شود به اتهامات نسبی گرایی اخلاقی با اخلاقی غیر بنیادی عمل مشارکتی پاسخ داده و راهی برای گردآوری علم و نگرانی های مقدس بیان کند.

توسعه ساختارگرایی اجتماعی ، نظریه رابطه ای و کاربردهای حرفه ای آنها با روابط بین ، اخلاق در جهانی کثرت گرا ، تحقیق کیفی در علوم اجتماعی ، توضیحات کنش انسان و بازسازی مفهوم پیری همراه است.

بنابه استدلال کنت گرگن (Gergen, 1973)، جریان اصلی نسبت به گذرزمان بی‌اعتناست؛ نظریه‌ها به نحوی تدوین می‌شوند که گویی به الگوهای منظم بی‌زمان اشاره می‌کنند، اما مشاهده‌های تجربی پشتوانه‌ی آن‌ها ضرورتاً به زمان پژوهش گره می‌خورند و نمی‌توانند مدعی اعتبار فراتاریخی باشند. از نظر گرگن، روان‌شناسی اجتماعی رشته‌ای تاریخی است و نه علمی، این ادعا، کاملاً در تعارض با رشته‌ی سلف روان‌شناسی اجتماعی [یعنی روان‌شناسی] است که در پی کشف قوانین عام عملکرد ارگانیسم‌های انسانی و حیوانی است.

کنت گرگن هم در سال ۱۹۷۳ گفت که روان ­شناسی علم نیست و باید شاخه ­ای از دانش تاریخی در نظر گرفته شود که تنها قادر به خلق گزاره ­هایی است که حقایق آنها به زبان و مکان بستگی دارد.

برساخت گرایی اجتماعی در روان شناسی

پیدایش برساخت گرایی اجتماعی ر روان شناسی به مقالۀ گِرگِن با عنوان « روان شناسی اجتماعی به مثابه تاریخ » برمی گردد ( بر، 1995 ) . کِنِت گِرگِن یکی از مهمترین برساخت گرایان اجتماعی پست مدرن در حوزۀ روان شناسی اجتماعی است. او از سال 1970 به طور مرتب اصطلاح برساخت گرایی اجتماعی را برای اشاره به دیدگاه های خود و دیگر هم مشربانش به کار گرفته است. گرگن در این مقاله استدلال می کند که تمام دانش ها از جمله دانش روان شناسی از لحاظ تاریخی خاص هستند ( هاربی، 2001 ).

مفهوم اصلی برساخت گرایی در حوزۀ روان شناسی این است که فرایندهای اجتماعی به عنوان یک منبع رفتار از سوی جریان اصلی روان شناسی نادیده گرفته شده اند. روان شناسان اجتماعی معتقدند که به طور سنتی تمرکز بر عاملیت فردی و عملکرد های درونی ( شناختی ) بوده است و دست کم فرایندهای عمدۀ اجتماعی نادیده گرفته شده است. به باور آنان این امر، خطایی جبران ناپذیر است؛ زیرا هیچ چیزی به نام عوامل شناختی وجود ندارد ، همه آن عوامل اجتماعی هستند ( دیکنز ، 2004 ) . در نتیجه، برساخت گرایی اجتماعی این گونه کل پروژۀ جریان اصلی و غالب روان شناسی را به چالش می کشد که طی قرن گذشته سعی کرده است از طریق روش علمی ذهن و رفتار فرد را مطالعه کند.

برساخت گرایی اجتماعی همچنین دیدگاهی را به چالش می کشد که دانش را مبتنی بر مشاهدات عینی و بی طرفانه از جهان می داند ( گرگن ، 1985 ، ص 2 ) ؛ البته، آنها دستاورد های علم را نادیده نمی گیرند؛ امّا این باور را به باد انتقاد می گیرند که علم می تواند حقیقت غایی جهان را آشکار کند ( گرگن ، 1394 ، ص 12 ). برساخت گرایان اجتماعی دانش را محصول یک اجتماع خاص می دانند که با پیش داوری ها اعتقادات و معیارهای خاصی هدایت می شود ( گِرگن و گِرگن ، 1394 ، ص 45 ).

برساخت گرایان اجتماعی ما را تشیویق می کنند که منشاهای تاریخی و اجتماعی مفروضاتی که بدیهی قلمداد کرده ایم و نهاد های اجتماعی ، اخلاقی ، سیاسی و اقتصادی که آنها را تداوم و استمرار بخشیده اند را مورد توجه ویژه قرار دهیم ( گرگن ، 1985 ).

این سخن گرگن نوع نگاه برساخت گرایان نسبت ارزش های اخلاقی را بیشتر آشکار می کند : « در نحلۀ فکری برساخت گرایی اجتماعی، انسان فرا خوانده می شود تا به انسان های دیگر و باورها و سنت های آنها احترام بگذار ... و ارزش هایی در آنها کشف کند که سنت او فاقد آنها هستند و در پی آن باشد که وجوه مشترک داوری های خود و دیگران را گسترش دهد » ( گرگ ، 1394 ، ص 11 − 12 ).

علاقۀ برساخت گرایان اجتماعی به « معنا » ( meaning ) ، « زبان » ( language ) و « گفتمان » ( Discourse ) است. در رویکرد برساخت گرایی اجتماعی معنا مشخصۀ مرکزی فعالیت های انسانی است . در نتیجه، زبان به ابزاری مبنایی برای برساخت گرایی اجتماعی تبدیل می شود .

برساخت گرایی اجتماعی بر این باور است که زندگی اجتماعی انسان از طریق تعاملات گفتمانی تولید می شود . گفتمان، ابزار اصلی برساخت اجتماعی واقعیت است ( لاک و استرنگ ، 2010 ). گفتمان مجموعه ای از گزاره هاست که به زبان امکان می هد تا دربارۀ موضوعی خاص در لحظۀ تاریخی خاص سخن بگوید یا دانش مربوط به آن موضوع را به گونه ای بازنمایی کند ( هال، 1391 ، ص 85 ) . با توجه به آنچه بیان شد تاکید برساخت گرایان اجتماعی بر زبان، معنا و روابط گفتمانی آشکار می شود .

دانش یا فهم های که در طول زمان حاصل می آید، به فرایندهای اجتماعی، گفتگوها، مشاجرات و بیانات وابسته هستند . در نتیجه، همان طورکه بیان شد، زبان برای برساخت گرایان اجتماعی اهمیت بسیاری دارد . زبان ابزاری است که از آن برای تولید معنا درون روابط ، خواه به منظور حفظ دانش سنتی ( پیشی ) یا خواه برای تولید معانی جدید استفاده می شود .
بنابراین ، برساخت گرایی اجتماعی به بروز شیوه های جدید تفسیر جهان که هم شامل به چالش کشیدن برداشت های سنتی است و هم شامل ارایۀ برداشت های ممکن جدید است تشویق می کند ( گرگن ، 1985 ). اگر فقط در یک سنت بمانیم ، معیارهای ارزشی دیگر سنت ها یا واپس زده می شوند و یا بی ربط به حساب می آیند ( گرگن ، 1394 ).

ساخت‌گرایی اجتماعی راهی برای درک خود و جهان پیرامونمان از طریق استفاده از زبان برای ایجاد یک واقعیت مشترک است (گرگن ، 2009). خیلی از افراد متخصص در این زمینه معتقدند که معنا در رابطه با دیگران ایجاد می شود.

زبان

گرگن در چارچوب منطقِ چرخش زبانی می نویسد که زبان از مشاهدات تصویرگری نمی کند. به همین دلیل گرگن ( 2001 ) آشکارا از آن سنخ واقع گرایی در رشته هایی همچون علوم شناختی انتقاد می کند که چرخش زبانی را نمی پذیرند. از نظر گرگن زبان به عنوان لنز یا فیلتری عمل می کند که ما از طریق آن آبژه ها را تعریف می کنیم ( گرگن ، 1987 ، ص 2 ).
وی معتقد است که واقعیت توسط زبان و توافقات گفتمانی شکل می گیرد . او دلالت های ای دیدگاه را به مراتب بیشتر از آن چیزی توسعه داد که توسط برگر و لاکمن ارائه می شود . از نظر گرگن فهم جهان از طریق مشاهده حاص نمی شود ؛ بلکه از طریق امکانات زبانی ، فرهنگی و تاریخی به ست می آید. در نتیجه، زبان منبع اجتماعیِ برساخت شرح های گوناگون دربارۀ رویداد ها و جهان است ( بر، 1995 ) . بدین نحو، گرگن با روی باز از این دیدگاه پست مدرن ها استقبال می کند که منکر نقش زبان به عنوان توصیف گر یک واقعیت ضروری و ذاتی هستند.

ازاین رو، روان شناسی برساخت گرا این مفهوم تجربی را رد می کند که نظریه ها می توانند با واقعیت مطابقت کنند. زبان بدون وضوح ارجاعی ، در بهترین یا بدترین حالت، بدون هیچ ادعایی برای ارجاع، ما را به دنبال یک منبع معنایی در عمل زبانی می کشاند. امّا، زبان چگونه برای انجام اعمال ظاهر می شود ، افراد چگونه به نحوی موثر عمل گفتگو را ممکن می سازند؟ در چهارچوب مفروضات برساخت گرا که برگرفته از منطقی پساساختارگرا ( Post-structuralist ) است، پاسخ این پرسش ، باید در توافقات اجتماعی یا در پذیرش « بازی های زبانی » ( Language games ) خاص دنبال شود . از طریق تحولات در نظریه « نشانه شناختی » ( Semiotic ) نظریه زبان شناختی پساساختارگرا در یک سمت و فلسفۀ ویتگنشتای ، تاریخ علم و جامعه شناسی معرفت در سمتی دیگر، دانش نه به عنوان دارایی ذهن فردی، بلکه به عنوان محصول روابط انسانی شناخته می شود .

از نظر برساخت گرایان، زبان و کاربر آن به هیچ وجه توصیف گری یا بازنمایی از جهان نیست؛ بلکه زبان هم جهان را هنگامی برمی سازد که آن را درک می کنیم و هم پس از آن پیامدهای واقعی برای ما به بار می آور ( بر، 1995 ). بنابراین ، زبان دیگر ابزاری برای ارتباطات فردی و اجتماعی نیست؛ بلکه برساخت های ما از جهان بر پایۀ زبان است؛ ازاین رو زبان اساس و شالودۀ ساخت معنا و هویت و کنش های اجتماعی ممکن ماست.

به باور برساخت گرایان اجتماعی ما واقعیت را با پذیرفتن نحوه ای از سخن گفتن یا اندیشیدن برمی سازیم که به توصیف آن واقعیت می پردازد . به دیگر سخن ، زبان کلیدی است برای شکل گیری و خلق جهان اجتماعی ، نه ابزاری برای توصیف پدیده هایی که مستقل از ما وجود دارند ( اندرو، 2012 ).

از نظر آنها واقعیت صرفاً امری بیرونی که « آن جا » قرار دارد نیست؛ بلکه افزون بر آن واقعیت توسط زبان و روایت های زبانی ما انسان ها از آن ساخته می شود . ما انسان ها همواره با نقشه ای از جهان روبه رو هستیم و در دامنۀ همان نقشه به فهم جهان می پردازیم و با آن تعامل می کنیم ( برگیر و لوکمیان، 1966 ). این دیدگاه آشکارا در تقابل با استعاره سنتی « نظریه تصویری زبان » ( The picture theory of language ) یا « آینه » ( mirror ) است که در آن فرض می شود که ذهن دقیقا انعکاس دهندۀ جهان واقع است ( گرگن ، 1999 ). از زبان برای مقوله بندی و دسته بندی تجارب از جهان استفاده می شود ؛ امّا جهان از پیش برای ما مقوله بندی نشده است. به این ترتیب ، برساخت گرایان اجتماعی تبیین های ذات گرایانه از جهان را رد می کنند. در عوض به باور آنها، جهان توسط افراد هنگامی شکل می گیرد که آنها درگیر فرایندهای انجام عمل از طریق زبان در ارتباط با همدیگر هستند.

گرگن می‌نویسد که «چنین نیست که واژه‌ها و تعابیری که برای شرح جهان و خودمان از آن استفاده می‌کنیم از سوی ابژه‌هایی به ما تحمیل شده باشند. واژه‌ها و قالب‌هایی که در درک جهان و خودمان به آن‌ها رسیدهایم موضوعاتی اجتماعی‌اند، محصول مبادلات تاریخی و فرهنگی میان افرادند» (گرگن، 1994 :49-50، نقل از فلیک 88:1387). استدلال وی این است که فرایند مبادله اجتماعی و مبادله مفاهیم در شکل‌گیری معرفت اهمیت اساسی دارد.

زندگی آفتاب پرستی

یکی از آن‌ها روان‌شناس پست‌مدرنی به نام کنث گرگن است که، در یکی از کتاب‌های مشهورش دربارهٔ واقعیت و روابط انسانی، پیشنهاد می‌کند که بهتر است ما در میان روایت‌های گوناگونی دربارهٔ زندگی خودمان گشت‌وگذار کنیم، به‌جای اینکه به حقیقت‌هایی مشخص دربارهٔ اینکه چه کسی هستیم توسل کنیم.

این دقیقاً نقطهٔ مقابل خوداستمراری و شخصیت‌داشتن است. این یعنی زندگی‌کردن به‌شیوهٔ آفتاب‌پرست‌ها. رنگتان را عوض خواهید کرد، چون مُد این را می‌گوید، چون به رنگ دیگری درآمدن فرصت‌های بهتری پیش پایتان می‌گذارد، یا شاید صرفاً به‌خاطر اینکه حوصله‌تان سر رفته است. آیا این‌جور زندگی‌کردن می‌تواند بنیانِ زندگی‌ای اخلاقی را بسازد؟

خویشتن های چندگانه

زمانی لیندون جانسون خود را اینگونه توصیف کرده بود: « آزاده ، آمریکایی ، آزادیخواه (لیبرال) ، محافظه کار ، تگزاسی ، مالیات دهنده ، و نه آن قدر جوان که عادت کرده ام باشم و نه آن قدر پیر که امید آن را دارم » (به نقل از گرگن، 1971،ص20-19)، احتمالاً شما نیز خود را در موقعیت های مختلف به گونه ای متفاوت می بینید. امکان دارد در برخی موارد احساس با کفایت بودن و در سایر موقعیت ها احساس بی کفایتی بکنید. آیا واقعاً، همان گونه که راجرز و سایر نظریه پردازان سنتی شخصیت گفته اند، سخن گفتن از یک خودپنداره واحد درست است؟ منتقدانی چون گرگن (1972،1971) این سخن را پیش کشیده اند که چنین چیزی درست نیست. آنها اظهار می دارند، بسته به موقعیت های متنوعی که به آن مواجه ایم، از چندین خودپنداره برخورداریم، برای هردوطرف مناقشه (یک یاچند خودپنداره) شواهدی در دست است.از یک سو، شواهد حاکی از آن اند که توصیف خویشتن از موقعیتی به موقعیت دیگر فرق می کند ( اکرت،1959، بندوار،1986) از سویی دیگر، شواهدی دال بر این نکته وجود دارند که بخشهایی از خودپنداره از موقعیتی به موقعیت دیگر یکسان باقی مانده و آدمیان خود را در موقعیت های مختلف به گونه ای یکسان تلقی می کنند ( اپستاین،1977).

گرگن معتقد است که ، خود نظامی از مفاهیم قابل دسترس است كه افراد به منظور توصیف خود بكار می برند ... مفهومی از خودیت است كه پی در پی تجدید ساخت می یابد . به عبارتی دیگر ، کنت گرگن معتقد است که ما “خویشتن های چندگانه” داریم. به عبارتی احساس ما از خودمان در نقش های اجتماعی و موقعیت های مختلف تغییر می کند.

از سوی دیگر، کنت گرگن ( 1965) مفهوم « خود » را امری فرو پاشیده شده می دانست. زیرا. به نظر او « خود » امری توهمی است که از راه زبان به ما تحمیل می شود .

فرد چنان با محیط اجتماعی درهم تنیده است که تصور می شود که خود وحدت بسیار کمی دارد (گرگن، 1991 ) . روایت زندگی یک ساختار اجتماعی، تا حدودی انتخابی و تا حدودی داستانی، اما درعین حال ابزاری برای تعامل فرد با دیگران است ( گرگن، 1991 ).

در موقعیت های متفاوت، خویشتن هایی متفاوت می توانیم داشته باشیم و این می تواند منجر به چند پارگی شخصیت و شکل گیری شخصیت چند گانه یا خویشتن های جانبی شود.

خود اشباع شده کنت گرگن ( The Saturated Self )

کنت گرگن به جای خود تهی « کوشمن »، از خود اشباع‌شده یاد می‌کند. به عقیده «گرگن»، در جوامع پیشرفته کنونی، به خاطر نقش‌های گوناگونی که از طریق شبکه اینترنت، تلویزیون، دورنما، تلفن همراه و سفرکردن می‌توانیم داشته باشیم، خویشتن‌های متفاوتی پیدا کرده‌ایم. این وضعیت ما را دچار چندپارگی شخصیت یا شکل‌گیری شخصیت چندگانه و خویشتن‌های جانبی کرده است.

افراد برای متعهد‌کردن خود به یک هویت واحد اصلی در دوران دشواری به سر می­برند. در نتیجه، افراد اشباع اجتماعی که « حلقه‌های منسجم هماهنگی » را تضعیف می‌کند، همانطور که کنت جی. گرگن در خود اشباع‌شده آنها را چنین می­ نامد، چاره­ای ندارند جز نگاه تردید آمیز به دیدگاه‌های غالب. به شکلی طعنه آمیز، طبق برخی تحلیل‌ها، فرایند اشباع اجتماعی - برخلاف نظام اشتراکی تضعیف‌شده - روابط صلح ­آمیز میان اعضای جامعه را تقویت می ­کند.

مدرنیسم

مدرنیست ها به واقعیت عینی اعتقاد دارند و فرض می کنند که می توان آن را از طذیق روش علمی مشاهده کرد و به طور منظم شناخت . آنها همچنین باور دارند که واقعیت مستقل از هر گونه اقدامی برای مشاهده کردن آن ، وجود دارد . مدرنیست ها معتقدند هنگامی که افراد از هنجارهای عینی خیلی منحرف می شوند ، برای مشکل خود در صدد درمان بر می آیند . برای مثال ، وقتی درمانجویان به مدت طولانی تر از آنچه فکر می کنند بهنجار است ، احساس غم کنند ، تصور می کنند که به طور نابهنجاری افسرده هستند . آنها برای اینکه به رفتار بهنجار برگردند ، جویای درمان می شوند .

گرگن سه ویژگی عمده را در مدرنیسم مطرح و با نقد آنها به مکتب پست مدرنیسم می پردازد

1- نگاه مدرنیسم به انسان عقلایی است و تعقل گرایی اصل بنیادی است ، یعنی فرد همواره در انتخاب ها و اعمالش با ترازوی عقل مسائل را می سنجد ، وجود انسان معقول و حاکمیت قوانین کلی یکی از ویژگی های مکتب مدرنیسم است .

2- مدرنیسم تاکید بر آزمایش ، تجربه و مشاهده دارد و قدرت استدلال همراه با آزمایش و شاهد به انسان امکان میدهد به راه حل های موثر برای مسائل اطراف خود دست یابد .

3- زبان و تاکید بر قدرت انتقال مفاهیم به وسیله آن .

در مدرنیسم انسان تمام حالات و شرایط اطراف خود را مشاهده ، ارزیابی و برسی میکند و نتایخ حاصل را به کمک زبان بیان می کند . مثالا" وقتی کسی به شما میگوید احساس دلتنگی میکنم ، شما کاملا" از احساس اوباخبر میشوید .

پست مدرنیسم

به نظر گرگن پست مدرنیسم مستقل از مکاتب قبلی تاسیس نشده ، بلکه در بستر مدرنیسم و با برشمردن سه ویژگی که در بالا گفته شد ویژگی های متداول است که مدیریت بر مبنای آنها شکل گرفته است ، اما مورد انتقاد پست مدرنیسم می باشد .

1- تعقل گرایی و انسان عقلایی : که به عنوان مبنای نظریه های مدیریت است به سادگی میتوانیم بگوئیم که انسان عقلایی که با ترازوی عقل تمامی مسائل را بسنجد در واقعیت مصداق ندارد . و ابزاری است نه جوهری ، یعنی در تعقل ابزاری آنچه دارای نتایج ملموس است وبر اساس اهداف سازمان به نتیجه مورد نظر منتهی میشود عاقلانه محسوب میشود ودر غیر این صورت معقول نیست .

2- تجربه گرائی : یکی از مشکلات شیوه آزمون و تجربه و تطبیق مورد تجربه با روش آن است .

نکته دیگری که در مدرنیسم مورد اشکال است ، تقلیل عمل انسان به رفتار است یعنی انسان را موجودی واکنشی ودر سطحی مانند حیوان قرار میدهد و در پست مدرنیسم توجه به عمل انسان جایگزین توجه صرف به رفتار میشود و عمل انسان واقعی تر شناخته میشود .

3- اتکاء به زمان به عنوان ابزار انتقال مفاهیم ، زبان دستگاهی از علائم است که قبلا" به وجود آمده و محدودیت های آن بسیار ، بطوری که هر فردی قادر نیست برای بیان حالات درونی خود از واژه مناسب استفاده کند ، بلکه از آنچه که موجود است بهره می برد .

در دنیای پست مدرن ، واقعیت و حقیقت اغلب به صورت نقطه نظرهایی درک می شوند که تاریخ و موقعیت ، نه واقعیت های عینی و تغییر ناپذیر آنها را محدود می کنند .

به عبارتی دیگر پست مدرنیست ها معتقدند که واقعیت ها مستقل از فرآیندهای مشاهده ای وجود ندارند . برساخت گرایی اجتماعی بیان روانشناختی این دیدگاه پست مدرن است . برساخت گرایی اجتماعی برای واقعیت درمانجو بدون مجادله درباره اینکه آیا دقیق یا عقلانی است ، ارزش قایل می شود ( گرگن ، 1991) . از نظر برساخت گرایی اجتماعی ، هرگونه آگاهی از واقعیت بر استفاده از زبان استوار است و عمدتا حاصل موقعیت هایی است که افراد در آن زندگی می کنند . آگاهی ما از واقعیت ها ، به صورت اجتماعی ساخته می شود . در صورتی که فرد تعریف خود را از افسردگی بچذیرد ، افسرده است . بعد از اینکه تعریف خود از افسردگی پذیرفته شد ، به سختی می توان رفتارهای مغایر با این تعریف را تشخیص داد ، برای مثال ، برای کسی که به افسردگی مبتلاست ، قبول کردن ارزش خلق خوب گاه و بیگاه در زندگی اش ، دشوار می شود .

به اعتقاد کنت گرگن با پسامدرنيسم موجوديت فرد به عنوان يک واحد مستقل و متكى به خود پايان مى یابد .

گرگن معتقد است که محصولات فرهنگ های رسانه ای « منابع اصلی انگیزش روزمره » را تشکیل می دهند. جریان تصاویر و متونی که رسانه ها به راه می اندازند نقش مهمی در وازگون ساختن گفتمان مدرنیته داشته است ، نه فقط در زمینه ی معرفت و افکار و ایده ها بلکه در زمینه ی معناهایی که به تصاویر و اشیا الصاق می شود. به گفته ی کاتر ، قدرت تعریف معنا و اصالت در تصاویر و اشیا عملاً از دست هنرمند یا آفریننده ی فردی خارج شده و وارد عرصه ی بی نهایت کثیر و سوبژکتیو مخاطبان شده است .

فمینیسم

«گرگن» معتقد است، در حالی‌که پست‌مدرنیسم سعی دارد با نفی فراروایت‌ها و هر گونه بنیاد، ما را به سمت خیر و سعادت رهنمون شود، فمینیست‌های سنتی ما را با دعوت به بنیادها و واقعیات زندگی (واقعیاتی که نقش بنیادها و مبانی را ایفا می‌کنند)، به سـمت سـعادت و خیـر رهنمون می‌شـوند. ایـن تفاوت نشـان می‌دهد که به هر حال پست‌مدرنیسم چندان نتوانسته است پیوند وثیقی با فمینیسم پیدا کند (Gergen, 1990: p.104).

به زعم گرگن اندیشه‌های فمینیستی از جمله فمینیسم پست‌مدرن سعی در نوسازی خود دارند و این نوسازی تا جایی است که ممکن است خود به پیدایش رویکردها و جهت‌گیری‌های خاص و نوین در عرصه فوق منجر شود. چنان‌که تفکر فمینیستی به طور عام بـه زودی ممکن است دوباره جهت‌گیری زیست‌شناختی به خود بگیرد تا بهتر بتواند تمایز بین زن و مرد را تبیین و روشن نماید. به نظر گرگن این چرخش ممکن است حتی دامن فمینیسم پست‌مدرن را نیز بگیرد که به چیزی فراتر از خصایص طبیعی یعنی به گفتمان، فرهنگ و قدرت معتقد است (Gergen, 1991: p.12). حتی ممکن است فمینیسم پست‌مدرن نیز به دلیل ناتوانی در پاسخ‌گویی به نیازها و مسایل مطرح در این زمینه دچار چرخش شود و از مواضع خود عدول کند.

تفاوت جنسی در جامعه شناسی بدن

مردان بیشتر از زنان تحت تأثیر زیبایی جسمی ولی زنان به تناسب علایق بیشتر اهمیت می دهند. (گرگن ،1992، به نقل از گنجی،1381).