نظریه های روانشناسی دن آریلی
دن آریلی ( Dan Ariely ) متولد 29 آوریل سال ۱۹۶۷ در شهر نیویورک در یک خانواده اسرائیلی به دنیا آمد که به طور موقت در آنجا زندگی می کردند. در آن زمان، پدرش برای کسب مدرک اِم.بی.اِی در دانشگاه کلمبیا درس میخواند. او در سه سالگی با خانواده اش به اسرائیل بازگشت و در شهر رامات هاشارون بزرگ شد.
رشتۀ اصلیاش فیزیک و ریاضیات در دانشگاه تل آویو بود، اما به فلسفه و روانشناسی رو آورد. او در سال آخر دانشگاه، فلسفه را رها و صرفاً تمرکزش را معطوف روانشناسی کرد ، او مدرک لیسانس خود را در رشته روانشناسی در سال ۱۹۷۱ از دانشگاه تل آویو و دکترای خود را دریافت کرد. در روانشناسی شناختی در سال ۱۹۹۱ از دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل مدرک دکترا دریافت کرد . آریلی در سال ۱۹۹۸ موفق به کسب دومین دکترای مدیریت کسب و کار ( Business Administration ) از دانشگاه دوک شد. او در حال حاضر استاد روانشناسی و اقتصاد رفتاری جیمز بی دوک در دانشکده تجارت فوکوا دانشگاه دوک است. و طی سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۸ در دانشگاه موسسۀ فناوری ماساچوست ( MIT ) به تدریس مشغول شد و پس از آن، به دانشگاه Duke رفت و هم اکنون تدریس را در آنجا ادامه میدهد.
او استاد دانشگاه دوک است که به دلیل دستاوردهای فوق العادهای که داشته است از سوی دانشگاه به وی لقب James B. Duke Professor داده شده است. وی همچنین برندهٔ جوایزی همچون جایزه ایگنوبل شدهاست. او آموزش را از حوزه فیزیک و ریاضی شروع کرد. او خیلی زود به فلسفه و روانشناسی تمایل پیدا کرد و مدت کوتاهی طول کشید تا از مطالعه فلسفه هم به نفع روانشناسی منصرف شود. اگر چه او هرگز به صورت رسمی درس اقتصاد نخوانده، از پیشتازان عرصه اقتصاد رفتاری در جهان محسوب میشود. او نه تنها به دلیل تحقیقات گسترده و دقیق، بلکه به دلیل سبک ارتباطی در دسترس و حس شوخ طبعیاش شناخته شده است.
دن آریلی در سال 1984 در سن ۱۸ سالگی در جشن فارغ التحصیلی در بعد از ظهر جمعه به علت انفجار یک خمپاره ی منیزیمی دچار سوختگی درجه ی ۷۰ درصدی از نوع سطح 3 می شود (که آثارش در چهرهاش باقی مانده است ) و حضور ۳ سالهی وی در بیمارستان، آغاز پژوهش های او در مورد بررسی نا بخردی های انسان ها بود ، و به نوشتن کتاب نابخردیهای پیشبینیپذیر: نیروهای پنهانی که به تصمیم ما شکل میدهند انجامید که از جمله پرفروشترینهای نیویورک تایمز شد.
سوختن یک انگشت، ما را از کار و زندگی میاندازد و سوختگی دن به هر حال درد زیادی را به او تحمیل کرد اما نکتهی مثبت این سوختگی، از نگاه دن، تغییر مسیر کاریاش و تلاش برای شناسایی رفتار، و پیچ و خمهای آن در آدمیزاد بود.
دن آریلی تقریبا سه سال در بیمارستان تحت مداوا و جراحیهای بیشماری بود. ابتدا در بیمارستان بیلنسون و سپس در تل هشومر بستری شد. او میگوید که هیچ وقت آن روز – چهار ماه بعد از سوختنم – را فراموش نمیکنم که خودم را در آینهی قدی دیدم.
قبل از این واقعه، دن یک نوجوان خوشچهره بود اما اکنون آتش او را به کل زیر و رو کرده بود. البته از حق نگذریم او همین الان هم به نظر من خوشچهره است. نمیدانم علاقهی من نسبت به این مرد او را در ذهن من خوشچهره تصویر میکند یا نه، اما من او را با تمام این سوختگیها، خوشتیپ و خوشچهره میبینم.
دن اشاره میکند که کارکنان بیمارستان برای اینکه نور امیدی به دل دن بتابانند، او را با مجروحی که سوختگی مشابهی داشته رو در رو میکنند. دن که در ابتدا هیجان زیادی برای ملاقات داشته، بعد از مشاهدهی وضعیتی که آن شخص بعد از تعداد بیشماری عمل جراحی و سالها درمان به آن رسیده، به کل ناامید میشود. در تصورات دن، او قرار بود خیلی بهتر از چیزی شود که این مجروحِ چند دهه قبل است.
وقتی چند دهه بعد شخصی از دن میخواهد که برای پسرش، که سوخته است، نامهای امیدوارکننده بنوسید، دن برای روزها سر در گم بوده و اشک میریخته و نمیدانسته که باید چه چیزی به کودک بگوید که در عین صداقت، امید را در دل او نکشد. شنیدنِ دردهایی که دن کشیده، گاهی چشمان من را تر میکند و ارزش این مرد را در نظر من چند برابر.
درمان سوختگی، بینهایت دردناک است و دن برای پرت کردن حواسش از درد، شروع به ثبت وقایع میکند. به عنوان مثال هر روز پانسمان او را عوض میکردند و پوست و گوشت مردهی روی بدنش را میتراشیدند. پرستارها، کل پانسمان را یک دفعه میگرفتند و آن را از بدن جدا میکردند. دن، تجربهی جدا کردن پانسمان را از گوشتی که به آن چسبیده بود بیاندازه دردناک توصیف میکند با این حال پرستارها این کار را بهترین روش برای جدا کردن پانسمان میدانستند.
یک روز دن از پرستار میخواهد که ملاطفت بیشتری به خرج دهد. ملاطفت بیشتر در جدا کردن پانسمان، تجربهی قابل تحملتری را برای دن به همراه داشته و اینجاست که این سوال برایش پیش میآید که آیا اگر کنترل اوضاع را کمی به بیمار بدهند، از درد اجباری که میکشد میتواند کم کند؟ اما دن، در آن وضعیت، کاری زیادی نمیتوانست انجام دهد.
همین تجربه، دن را به سمت آزمایش بر روی خودش، دوستانش و داوطلبان میکشاند. به مرور آزمایشهایی دردناک و البته کنترل شده ترتیب داد تا بتواند درد، شامل دردهای روانی را بهتر بررسی کند.
بعد از این آزمایشها دن به این نتیجه میرسد که روش پرستارها، آنچنان که خودشان میگویند بهترین روش نیست و میتوانند طوری عمل کنند که بیمار درد کمتری را متحمل شود.
در این بین، و کمکم زندگی شخصی دن با زندگی حرفهایش در هم تنیده میشود. دن میگوید: « برای سالها، مانعی را که زخمهای [آتشسوزی] بر جا گذاشته بود، حس میکردم: درد تمام نشدنی، بستهای پزشکیِ عجیب، باندهای کشی که از سر تا پایم را پوشانده بود و احساسی مانند رد شدن از دروازهای عجیب و زندگی جداگانهای از تجربیات روزانه خودِ قبلیام و بقیهی مردم “عادی”. من تبدیل به ناظر زندگی خودم شده بودم، طوری که انگار در حال تماشای آزمایشی روی یک انسان دیگر بودم – و همینطور نگاهی جدید به دیگر افراد پیدا کردم ».
یکی از معروفترین تحقیقات او در سال ۲۰۰۸ موفق به کسب جایزه Ig Nobel شد. این جایزه، توسط دانشگاه هاروارد به صورت سالیانه به ده نفر از کسانی که دستاوردهای نامتعارف علمی (و عموماً سرگرمکننده و جذاب) داشتهاند اعطا میشود. موضوعی که او و همکارانش در تحقیق خود بررسی کرده بودند این بود که: «چرا داروهای تقلبی گرانقیمت، اثربخشتر از داروهای تقلبی ارزانقیمت هستند!» او یک دختر و یک پسر دارد.
کار آریلی بر بینشهایی از روانشناسی زیستشناختی و شناختی، از یک سو، و اقتصاد، از سوی دیگر، مبتنی است – در زمینهای جدید در حال رشد که به عنوان اقتصاد رفتاری شناخته میشود. اقتصاد رفتاری همان موضوعی را که اقتصاد بررسی میکند – انتخاب و تصمیمگیری در شرایط کمیابی – را بررسی میکند، اما فرض اصلی اقتصاد جریان اصلی را تسکین میدهد، که این است که انسانها عوامل منطقی هستند که ممکن است روی آنها حساب شود تا در راستای منافع خود عمل کنند. آریلی و سایر اقتصاددانان رفتاری (به دانیل کانمن، زیر مراجعه کنید) این پیش فرض بسیار ساده شده را با تحلیلی واقع بینانه تر از انگیزه انسانی جایگزین می کنند که بسیاری از عوامل دیگر را در تصمیم گیری های دنیای واقعی در نظر می گیرد. به ویژه، او راه های بسیاری را که در آن انسان ها مستعد توهمات شناختی هستند، تحلیل می کند. و چگونه چنین اشتباهاتی بر زندگی ما تأثیر می گذارد. به طور خلاصه، او معتقد است، همانطور که ما دنیای مادی ساختمان ها، ابزارها، وسایل نقلیه و غیره را با در نظر گرفتن محدودیت های فیزیکی خود می سازیم، ما نیز باید دنیای اجتماعی خود را از نهادهای آموزشی، مالی، حقوقی و سیاسی طراحی کنیم. با در نظر گرفتن محدودیت های شناختی ما
آریلی که بنیانگذار تعدادی از سرمایه گذاری های خصوصی انتفاعی است، و بنیانگذار مرکز بازاندیشی پیشرفته . او یکی از بنیانگذاران کایما و نیز بیای ورکز است که از معتبرترین شرکتهای مشاورۀ اقتصاد رفتاری در جهان به شمار میرود. به خاطر کتاب های پرفروش محبوب خود ، سخنرانی های TED و ستون مشاوره وال استریت ژورنال که به طور گسترده خوانده شده است، فراتر از دنیای آکادمیک شناخته شده است.
از دیگر آثار اوست: دلارها و منطق ما ؛ جنبۀ مثبت بیمنطق بودن: مزایای پیشبینی نشدۀ سرپیچی از منطق در محل کار و در خانه ؛ پاداش: منطق پنهانی که انگیزههای ما را شکل میدهد ؛ پشت پردۀ ریاکاری: چگونه به هرکس دروغ میگوییم، بهویژه به خودمان
اقتصاد رفتاری
از زبان خود دن در خصوص حرفهاش بشنویم: « من دکترای روانشناسی شناختی و دکترای مدیریت اجرایی کسب و کار دارم. اما کاری که انجام میدهم چیزی بین روانشناسی و اقتصاد است. من سوالاتی میپرسم که اقتصاددانها میپرسند، اما به جای اینکه رفتار مردم را منطقی در نظر بگیرم، به تماشای رفتار مردم میپردازم. در کتاب «بیمنطق، همانطور که گمان میرود» من در خصوص نحوهی فکر کردن مردم، اغلب در خصوص تصمیمات مالی، صحبت کردهام. چیزهایی که میخریم. یک فصل سوالی با این محتوا از خواننده میپرسد «چطور میزان ارزش چیزی را تعیین میکنیم؟» تئوری اقتصادی فرضِ بسیار سادهای در خصوص آن دارد؛ اما من میپرسم که «آیا واقعا ما همینطور [که تئوری اقتصاد میگوید در خصوص تعیین ارزش چیزها] عمل میکنیم؟»
وی در مقدمه کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر دلیل فعالیتش در حوزه ی اقتصاد رفتاری را اینگونه توضیح می دهد: “علاقه ی نظری و کاربردی من به نابخردی، مرا به حوزه ی نو ظهور اقتصاد رفتاری کشاند، که در آن عادت های عجیب را به عنوان عنصر بنیادی رفتار آدمی را پذیرا شده ام. در پژوهش هایم، من به گستره ای از نقاط ضعف آدمی پرداخته ام، و پرسش هایی مانند این ها را پیش کشیده ام: چرا هنگامی که چیزی رایگان است، سخت هیجان زده می شویم؟ نقش عواطف در تصمیم گیری های ما چیست؟”
وی می افزاید:”کوشش در جواب دادن به این پرسش ها، ساعت های بی پایانی از سرخوشی را برایم به ارمغان آورده و فهم تازهی به دست آمده به دگرگون ساختن زندگی حرفه ای و شخصی من انجامیده است.”
کار آریلی که مفاهیم بسیاری از تحمل درد گرفته تا تصمیمگیری مالی را در بر میگیرد، برخی از اساسیترین مفروضات اقتصاد سنتی را به چالش کشیده و جنبههای غیرمنطقی سیستماتیک رفتار انسانی را روشن نموده است. تحقیقات او پیامدهایی برای افراد (چگونه میتوانیم به عادات سالمتر متعهد شویم؟ چگونه از تصمیمگیری غیرمنطقی اجتناب کنیم؟) و همچنین برای کل جامعه دارد (چگونه کار را رضایتبخشتر کنیم؟ چگونه نابرابری ثروت را برطرف کنیم؟).
سیزیف و محل کار – اهمیت کار معنادار
چه عواملی باعث میشود که نسبت به کاری که انجام میدهیم احساس خوبی داشته باشیم؟ این سوالی است که آریلی پس از شنیدن داستانی از دانشآموز سابقش که در یک بانک کار میکرد، از خود پرسید. بانک در حال آماده شدن برای یک ادغام بزرگ بود و شاگرد آریلی دو هفته را به طور مداوم بر روی یک ارائه برای آن کار کرده بود. پس از شبهای زیادی مشغول بودن به تهیه نمودارها و جداول، او سرانجام محصول نهایی را برای رئیس خود ارسال کرد – آنها فقط به او گفتند که ادغام لغو شده است. درک اینکه هیچ کس هرگز ثمره این همه کار را نخواهد دید، شاگرد را عمیقاً افسرده کرد. آریلی با دیدن این موضوع به این فکر کرد که چگونه در شغل خود ارزش پیدا میکنیم.
سیزیف شخصیتی از اساطیر یونانی است که توسط زئوس به هادس تبعید و نفرین شد تا بقیه روزهای خود را دائماً در هل دادن یک تخته سنگ به بالای تپه بگذراند. هر بار که سیزیف موفق به رسیدن به بالا میشود، تخته سنگ به سمت پایین میغلتد و کار از نو شروع میشود. مانند سیزیف، شرکتکنندگان در گروه دوم در یک چرخه بیپایان گیر کرده بودند که در آن هیچ نکتهای نمیدیدند و در نتیجه انگیزه کمتری داشتند.
این ایده پیامدهای بزرگی برای نحوه تفکر ما در مورد کار دارد. جدا از چند شغل معتبر، مانند پزشکی و آموزش، مشاغل معدودی به طور کلی به عنوان “معنادار” در نظر گرفته میشوند. اما آریلی استدلال کرده است که معنا نیازی به هدفی عالی برای پیوستن به یک شغل ندارد. در عوض، بر اساس احساس هدف و به رسمیت شناختن کار فرد بنا شده است. کار آریلی حتی میتواند بهعنوان شواهد تجربی برای نظریه بیگانگی کارل مارکس در نظر گرفته شود: وقتی کارگری سرمایهگذاری یا ارتباطی با هدف کار خود نداشته باشد، استقلال، انگیزه و شادی او را تضعیف میکند.
«شاید ما فقط زمانی احساس معنا میکنیم که با چیز بزرگتری سروکار داشته باشیم. شاید ما امیدواریم که شخص دیگری، به ویژه کسی که برای ما مهم است، ارزشی برای آنچه ما تولید کردهایم قائل شود؟ شاید ما به این توهم نیاز داریم که کار ما ممکن است روزی برای بسیاری از مردم اهمیت داشته باشد. اینکه ممکن است در دنیای بزرگ و وسیع بیرون ارزشی داشته باشد […]؟ به احتمال زیاد همه اینها هستند. اما اساساً، من فکر میکنم که تقریباً هر جنبهای از معنا […] میتواند برای هدایت رفتار ما کافی باشد. تا زمانی که کاری انجام میدهیم که تا حدودی با تصویر خودمان مرتبط است، میتواند انگیزه ما را تقویت کند و ما را وادار به کار بسیار بیشتر نماید.»
نابخردیهای پیشبینیپذیر ( Predictably Irrational )
او نویسنده پیش بینی غیرمنطقی و حرکت صعودی از خردی به بی خردی است نوعی متفاوت از تفکر نوین، کتابهای او به گفته نیویورک تایمز پرفروش ترین کتابهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ بودند. دن اریلی در کتابهایش حقیقت را عریان عریان و با متدی متفاوت اما کنکاش می کند ، او دقیقا حقیقت را صادقانه بازگو نموده و همچنین در مورد عدم صداقت با خواننده سلیس و روان سخن می گوید نکته مهم در کتابهای پروفسور اریلی همگانی بودن کتابهایش برای همه است آری برای همه از مدیر تا کارگر و از دانشجو تا یک زن خانه دار و یا یک بازنشسته و…
«رفتارهای غیرمنطقی ما نه تصادفی هستند و نه بیمعنا – آنها سیستماتیک و قابل پیشبینی هستند. همه ما اشتباهات مشابهی را بارها و بارها مرتکب میشویم، این به دلیل سیمکشی اولیه مغزمان است.»
دن آریلی معتقد است که نابخردی ( غیرمنطقی ) قابل پیشبینی : نیروهای پنهانی که تصمیمات ما را شکل میدهند هستند .
دن آریلی در مقدمه ی کتاب بستری بودن در بیمارستان برای مدت طولانی را دلیل اصلی علاقه ی خود به علوم شناختی بیان کرده و دلیل تمرکز تحقیقاتش بر روی نا به خردی را توضیح می دهد. او هدف خود را از نوشتن این کتاب اینطور عنوان می کند: “هدف من آن است که با پایان رساندن این کتاب، به شما کمک کنم تا درباره ی شیوه ای که خودتان و اطرافیانتان رفتار می کنید بازنگری اساسی نمایید.”
او در اين كتاب با بیان مثال ها و آزمایش های ملموس ما را با مسائل جانبى كه بر روى رفتار و تصميم گيرى هاى ما اثر مي گذارد آشنا مي كند و چگونگى استفاده از همان مسائل جانبى براى جهت دادن به انتخابات ديگران را به ما مى آموزد.
تئوری استاندارد اقتصادی، و مدلهای عرضه نیروی کار که تولید کرده است، چیز زیادی در مورد ارتباط عاطفی کارگران با شغل خود ندارند و با این حال، بیشتر بزرگسالان کارشان را جزء اصلی هویت خود میدانند. کار اغلب از طریق استعاره با نژاد موش ارتباط داده میشود: کارگران فقط انگیزه پول دارند و با بیعلاقگی کارهای خود را انجام میدهند تا حقوق بگیرند. اما تحقیقات آریلی نشان داده است که مردم اینگونه کار نمیکنند.
در یک آزمایش، آریلی و همکارانش از شرکتکنندگان خواستند بایونیکل (یک سری از اسباببازیهای بچهها) را از بلوکهای لگو بسازند و به ازای هر شکلی که میسازند به آنها پول پرداختند. برای اولین بایونیکل، آزمایشکنندگان ۲.۰۰ دلار پیشنهاد دادند. برای دومی، ۱.۸۹ دلار و الی آخر. هر بار ۱۱ سنت کمتر. پس از ارائه قیمت، آزمایشکنندگان از آنها پرسیدند که آیا این معامله را انجام میدهند – آیا فکر میکنند قیمت ارائهشده ارزش آن را دارد. نیمی از آزمودنیها، به اصطلاح گروه معنیدار، هر دور یک بایونیکل کاملاً جدید ساختند. اما نیمی دیگر، گروه سیزیف، در حین حرکت بایونیکلهای خود را از هم جدا کردند و قطعات را برای بازسازی به آنها تحویل دادند. نتایج: افراد گروه معنادار به طور متوسط ۱۰.۶ بیونیکول ساختند، در حالی که گروه سیزیف به طور متوسط ۷.۲ بایونیکل تحویل دادند.
“آیا اگر اقتصاد بر اساس رفتار واقعی مردم باشد، به جای اینکه بر این اساس شکل گیرد که آنها چگونه باید رفتار کنند، خیلی منطقی نخواهد بود؟”
یکی از پیشفرضهای اولیه در اقتصاد این است که مجموعهی افراد فعال در یک اقتصاد دو ویژگی مشخص دارند: ۱. به دنبال حداکثر کردن سود هستند و ۲. منطقی عمل میکنند. اما آیا واقعاً ما در تصمیمگیریهایمان –نه فقط دربارهی تصمیمهای اقتصادی- این قدر منطقی عمل میکنیم؟ در کتاب نابخردیهای پیشبینیپذیر دن آریلی نویسنده با مستندات و آزمایشهای مختلف به ما نشان میدهد که چقدر رفتارها و تصمیمهایمان به دور از منطق هستند.
ما معمولاً فکر میکنیم تصمیمهایی که میگیریم بر اساس استدلال منطقی و با بررسی سود و زیان و عواقب آن انجام میشود. با دانستن اینکه بیشتر تصمیمهایمان چندان هم بخردانه نیست، دید بهتری از خودمان پیدا میکنیم. دن آریلی در کتاب نابخردیهای پیشبینی پذیر به ما برخی از پرتکرارترین اشتباهات رفتاری را نشان میدهد. به ما میگوید که چرا تصمیمهایی که میگیریم بخردانه نیست و با دانستن این اشکالات شاید بتوانیم به مرور نابخردیهایمان را کم کنیم.
سازگاری بیدلیل، نشانهای از نابخردیهای اقتصادی ما
پدیدهی سازگاری بیدلیل و قلابهای قیمت یکی از چیزهایی است که روی تصمیمگیریهای کوچک و بزرگ ما اثر میگذارد. اینکه کجا فستفود بخریم، مسافرت به کجا برویم، چه موسیقی گوش کنیم، تا چه مقطعی ادامه تحصیل بدهیم، به کی رای بدهیم، ازدواج کنیم و بچهدار شویم و هر تصمیم دیگر. یکی از بنیادیترین پیشفرضهای اقتصاد کلاسیک این است که آدمها در حیطهی اقتصاد به صورت عقلانی عمل میکنند و تصمیم میگیرند. سازگاری بیدلیل و قلابهای قیمت، نمونههایی از این نابخردیهای پیشبینیپذیر ما است که فرض بنیادی اقتصاد را به چالش میکشد.
آقای کنراد لورنز برندهی نوبل ۱۹۷۳ در فیزیولوژی و پزشکی (و البته قبلتر عضو حزب نازی آلمان) در آزمایش جالبی نشان داد که جوجههای غاز وقتی سر از تخم در میآورند به اولین شیء متحرکی که میبینند وابسته میشوند و تا مدت طولانی هر جا برود آن را دنبال میکنند. برای جوجه غازی که در طبیعت متولد میشود این اولین شیء متحرک معمولاً مادرش است؛ اما لورنز نشان داد که این قلاب اولیه میتواند هر چیزی باشد. جوجه غازهای لورنز تا مدتها هرجا میرفت دنبالش، یا به عبارت بهتر دنبال کفشهای او، راه میافتادند.
دن آریلی نویسندهی کتاب «نابخردیهای پیشبینیپذیر» میگوید ما انسانها هم بعضی وقتها درست مثل آن غازها عمل میکنیم. قلابمان جایی گیر میکند و بعد انگار بیاختیار آن را دنبال میکنیم. دن آریلی که متخصص اقتصاد رفتاری است، این پدیده را با عنوان «سازگاری بیدلیل» Arbitrary Coherence در اقتصاد معرفی میکند.
وقتی مثلاً با محصول جدیدی روبرو میشوید، معمولاً اولین قیمتی را که در مقابلمان میگذارند قبول میکنید؟ و آیا آن قیمت اولیه – یا آن «قلاب قیمت»- روی تصمیمات بعدی شما اثر میگذارد؟
دن آریلی تعریف میکند که در یک آزمایش به شرکتکنندهها گفتیم که دو رقم آخر شماره ملیشان را روی برگهای بنویسند. روی برگه اسم چهار قلم جنس با قیمتهای واقعی متفاوت بود. بعد گفتیم که آن دو رقم اخر را به عنوان قیمت آن جنسها جلوی اسمشان بنویسند. بعدش گفتیم که حالا بنویسید که واقعاً چقدر حاضرید در یک حراج بابت هرکدام از آن چهار قلم جنس پول بدهید. حراج هم واقعی بود و در پایان آزمایش برندهها جنسها را با پرداخت پول تحویل میگرفتند. نتیجهی عجیب این آزمایش نشان داد آنها که دو رقم آخر شماره ملیشان کمتر بود (مثلاً از ۱۰ تا ۲۹) و آن دو رقم را به عنوان قیمت اولیه جلوی آن چهار جنس نوشته بودند، در حراج هم قیمت کمتری را برای هر کدام از آن چهار جنس پیشنهاد داده بودند. این یعنی حتی یک قلاب اولیهی خیلی تصادفی و بیدلیل هم روی تصمیمگیری اثر گذاشته بود. یعنی آن قلاب اولیه لزوماً منطقی نیست.
اما یک نکتهی جالب دیگر هم در نتایج این آزمایش بود. با اینکه قیمت پیشنهادی هر شرکت کننده از آن قلاب دلبخواهی اولیه تاثیر گرفته بود، اما نوعی سازگاری در آن وجود داشت. یعنی در بین آن اجناس تناسب قیمتی وجود داشت. قیمت یک کیبورد هرچه که بود از قیمت یک موس گرانتر بود. جنبهی دیگر این پدیده همین سازگاری است. آن قلاب اولیه، به صورت منطقی و «سازگار» روی تصمیمات بعدی فرد اثر میگذاشت.
قلابهای قیمت در دنیای واقعی
در دنیای واقعی ما هر روز هزاران بار با قیمتهای مختلف برای اجناس متفاوت روبرو میشویم. آیا همهی اینها روی تصمیم ما اثر میگذارند؟ نویسندهی «نابخردیهای پیشبینیپذیر» میگوید لزوماً نه! این قیمتها وقتی به قلابی برای تصمیمگیری ما تبدیل میشود که واقعاً و جداً به خریدن آن جنس فکر کنیم. اما وقتی این اتفاق افتاد، آن قلاب تثبیت میشود و بقیهی تصمیمهای آیندهی ما تحت تاثیر آن قلاب قرار میگیرد. مثلاً اگر یک بار تلویزیونی را به قیمت چند میلیون خریدیم، یا به صورت جدی به خریدنش فکر کردیم، آن قیمت تا مدت طولانی به قلاب ذهنی ما دربارهی قیمت آن کالا تبدیل میشود.
این را در یک جای دیگر هم میبینیم: آدمهایی که از شهری با خانههای گرانتر به شهر ارزانتری میروند، باز معمولاً همان مقدار هزینه را برای مسکن میپردازند. و البته برعکسش هم درست است. کسی که از شهر ارزانتری به شهر گرانتر نقل مکان میکند، به خانهی کوچکتر از قبل رضایت میدهد اما حدود هزینهی مسکنش را در همان حد قبلی نگه میدارد.
قلابهای بادوام
حالا که ما هم مثل آن جوجه غازهای آقای لورنز عمل میکنیم، این قلابها چقدر دوام دارند؟ آیا چون یک بار جنسی را گران خریدهام تا آخر عمرم محکومم که پول بیشتری برای اجناس مشابهش بدهم؟ دن آریلی میگوید که دو نوع الگوی رفتاری به این قلابهای ما شکل میدهند. یکی مقایسه با رفتار دیگران، و دیگری مقایسه با رفتار گذشتهی خودمان.
فرض کنید میخواهید به رستوران بروید و میبینید جلوی رستورانی چند نفر توی صف هستند. با خود میگویید حتماً باید جای خوبی باشد و شما در در صف میایستید؛ و حالا که صف طولانیتر شده احتمال اینکه نفر بعدی زودتر به قلاب بیفتد بیشتر میشود.
نوع دیگر وقتی است که در یک لحظه به جای قهوهی همیشگی در ایستگاه مترو، از یک کافهی گرانتر قهوه میخرید. روز بعد، با به یاد آوردن تصمیم قبلی احتمال بیشتری دارد که آن تصمیم را تکرار کنید و روز بعدش باز احتمال بیشترتر! یعنی انگار خودتان دارید در صف پشت سر خودتان میایستید. کمکم عادت میکنید که پول بیشتری برای قهوه بدهید و حتی دیگر فکر نمیکنید که اصلاً چرا این قدر دارم برای یک قهوه هزینه میکنم درحالی که میتوانم قهوه را در دفتر کارم حتی مجانی بخورم!
دن آریلی متخصص اقتصاد رفتاری میگوید که این مساله پیش روی هر کسی قرار دارد که میخواهد محصول تازهای تولید کند. چرا آدمها باید رفتارهای قبلیشان را تغییر بدهند و بیایند سراغ محصول جدیدتر. مثلاً وقتی استارباکس راه افتاد، بنیانگذارش خیلی جدی و خیلی هم آگاهانه تلاش کرد تا استارباکس حال و هوای متفاوتی داشته باشد. از طراحی فروشگاهها تا بوی قهوهی تازه برشته شده، تا شیرینیهای متفاوت و حتی اسم متفاوت برای لیوانهای قهوه. همهی این تلاشها به این هدف بود که آدمها در مواجهه با استارباکس سراغ قلابهای قبلیشان نروند و استارباکس بتواند قلاب تازهای را برای قهوه خوردن ایجاد کند.
مدل عدم صداقت حفظ خودپنداره – چرا فکر میکنیم تقلب اشکالی ندارد
آریلی و همکارانش این نظریه را مطرح کردهاند که افراد وقتی رفتار غیرصادقانهای دارند، معمولاً به گونهای این کار را انجام میدهند که بتوانند اعمال خود را منطقی کنند، در حالی که همچنان از تقلب خود سود میبرند. توضیح رفتار ناصادقانه مستلزم تطبیق روانشناسی انسان با نظریه اقتصادی است: ما دوست نداریم غیراخلاقی رفتار کنیم، زیرا نمیخواهیم خود را افراد غیراخلاقی بدانیم – اما همچنین مزایایی را که تقلب میتواند برای ما به همراه داشته باشد میخواهیم.
همانطور که آریلی در کتاب خود، حقیقت صادقانه درباره عدم صداقت توضیح میدهد، ما با درگیر شدن در رفتارهای ناصادقانهای که میتوانیم برای خودمان منطقی سازیم، این تعارض را دور بزنیم. این به ما امکان میدهد تا خودپندارهمان را حفظ کنیم و خود را اخلاقی و متواضع بدانیم؛ در حالی که هنوز از عدم صداقت سود میبریم. برای مثال، در یکی از آزمایشهای آریلی، او به اطراف محوطه دانشگاه رفت و هر دو قوطی کوکاکولا و بشقابهای اسکناس دلار را در یخچالهایی که بهطور تصادفی انتخاب شده بودند، گذاشت. وقتی چند روز بعد برای بررسی برگشت، تمام کوکاها برداشته شده بودند – اما پول دست نخورده بود. آریلی استدلال میکند که این بدین دلیل است که تصور گرفتن پول به عنوان چیزی غیر از دزدی دشوار است و مردم نمیخواهند خود را دزد بدانند – اما وقتی صحبت از قوطیهای نوشابه میشود، مردم توانستند خود را متقاعد کنند که گرفتن یک (یا شش) تا از آنها میتواند چندان بد نباشد.
«در یک دموکراسی مدرن… مردم نه با کمبود فرصت، بلکه با فراوانی سرگیجهآور آن مواجه هستند.»
آریلی پس از اطلاع از رسوایی انرون به تقلب علاقهمند شد، زمانی که مشخص شد شرکت تجارت انرژی Enron Corporation به شدت در سود خود اغراق کرده و میلیاردها دلار بدهی را از ذینفعان خود پنهان کرده است. این رسوایی منجر به سقوط انرون شد، بزرگترین پرونده ورشکستگی شرکت در تاریخ ایالات متحده در آن زمان. آریلی از خود میپرسید، چگونه مردم میتوانند اینگونه رفتار کنند؟ تحقیقاتی که او برای پاسخ به این سوال انجام داد به ما نشان میدهد که هر چقدر هم که ممکن است خودمان را ببینیم، همه ما مستعد کمی تقلب هستیم – یا حداقل، به روشهایی که احساس میکنیم «فقط کمی تقلب است». مدیران انرون که از ذینفعان خود کلاهبرداری کردند، این کار را بیشتر با استفاده از خلاءهای حسابداری و سایر موارد فنی انجام داده بودند. آریلی استدلال میکند که این شیوهها به اندازه کافی از پول واقعی فاصله دارند که مدیران آن کاری را که انجام میدهند به عنوان تقلب درک نکنند.
اثر IKEA – چرا اگر خودمان چیزها را بسازیم برای آنها ارزش بیشتری قائلیم
آریلی، همراه با مایکل نورتون و دانیل موچون، اثر IKEA را ابداع کردند، یک سوگیری شناختی که باعث میشود اگر چیزها را خودمان بسازیم، ارزش بیشتری برای آنها قائل شویم. مانند همه سوگیریهای شناختی، این تأثیر به صورت ناخودآگاه اتفاق میافتد و درک ما از کیفیت کار خودمان را تغییر میدهد. این به نوبه خود میتواند توانایی ما را برای تصمیمگیری منطقی به خطر بیندازد و ما را نسبت به دیدگاههای دیگران و ارزش واقعی چیزها کور کند.
اثر IKEA نام خود را از شرکت تولید مبلمان سوئدی گرفته است، که محصولات آن معمولاً باید توسط مشتری مونتاژ شوند. چه فرآیند ساخت یک میز قهوه برای شما لذت بخش باشد یا نه، تلاشی که برای آن میز انجام میدهید احتمالاً باعث میشود قدر محصول را بیشتر بدانید و تخمین شما را از ارزش آن افزایش دهد. آریلی و همکارانش، در یک سری آزمایشات، نشان دادند که این تأثیر میتواند آنقدر قوی باشد که مردم گاهی اوقات خلاقیتهای خود را با ارزشهای قابل مقایسه با آثار متخصصان ارزیابی میکنند.
رفتار نابخردانه تکراری
اطلاع از این رفتار تکرارشونده غیرمنطقی میتواند به ما کمک کند تا کمی نسیت به تصحیح آنها بهتر عمل کرده و پشیمانی کمتری را برای خود ایجاد کنیم. من امیدوارم که این مجموعهها بتواند به شما کمک کند تا رفتارهای بهتری با زندگی خود از جمله با پول داشته باشیم.
پول یکی از قدرتمندترین عواملی است که روی رفتار غیرمنطقی ما از هر جهت تاثیر میگذارد. دلیل آن هم روشن است. پول برای اکثر ما چیزی است که عمر و زمان خود (باارزشترین دارایی خود) را با آن معامله کردهایم. بنابراین سزاوار توجه بیشتر است. باید در هنگام خرج آن حساسیت داشته باشیم. اما این حساسیت ما در بسیاری از موارد اثر معکوسی دارد.
عادت در انسان
دن اریلی عنوان می کند که انسان بدون اینکه متوجه شود به هر شرایطی می تواند عادت کند چه خوب چه بد، عادت کردن به شرایط بیرونی به نظر بسیار مفید است چراکه ما انسان ها همیشه مقدار مشخصی توجه نسبت به محیط اطراف داریم و اگر قرار باشد خریدن یک ماشین جدید همیشه توجه ما را مثل روز اول به خودش جلب کند، شاید دیگر به محیط اطراف و تغییرات آن خیلی حساس نباشیم. علاوه بر لذات، حتی ما به درد ها و محدودیت هایی که داریم هم عادت می کنیم مثلا یک معلول بعد از مدتی به شرایط جدید عادت کرده و حتی در این حالت هم می تواند از انجام کارهایی که قبلا به آنها فکر نکرده بود لذت ببرد مثل Andrew Potok که پس از از دست دادن چشمانش، متوجه شد که قدرت نویسندگی بالایی دارد.
با یک مثال منظور از این اصطلاح را بیان می کنم. فرض کنید شما همیشه آرزو داشتید که یک ماشین بنز آخرین مدل مشکی با راننده داشته باشید، بالاخره بعد از مدت ها این ماشین را ابتیاع می کنید. بعد از چند ماه دیگر به این ماشین جدید هم عادت می کنید و مثل قبل نمیتواند شما را خوشحال کند، حال برای اینکه دوباره این احساس خوب را تجربه کنید شما این دفعه می روید و لپتابی که همیشه آرزوی خریدن آن را داشتید، می خرید. دوباره بعد از چند ماه به آن هم عادت می کنید. و شما باز هم دنبال این هستید که چیزی را بخرید که حس شور وشعف بلند مدتی را برای شما ایجاد کند ولی طبق معمول شما هر دفعه به آن عادت کرده و سراغ یک شی دیگری می روید. به این سیکل ادامه دار که درست مانند تریدمیلی است که شما هرچقدر روی آن حرکت میکنید باز هم سرجای اولتان هستید Hedonic Treadmill گفته می شود.
معنای لغوی آن یعنی وفق یافتن و عادت کردن به لذت ها و رنج ها است. آیا تا به حال دقت کرده اید که وقتی ماشین جدیدی میخرید، برخی از قسمت های آن در روز اول برای شما شیرین و لذت بخش است و با نگاه کردن به آن حس خوبی پیدا می کنید مثلا با دیدن سیستم صوتی آن حس خوبی بهتان دست می دهد و حتی گاهی متوجه می شوید برخی از قسمت ها آن طور که باب میل شما باید باشد نیست مثلا از رنگ صندلی های آن خوشتان نمی آید. در چند ماه اول همیشه این موارد برای شما جلب توجه می کند اما بعد از مدتی به آن عادت می کنید و دیگر نقاط منفی و مثبت آن و حس خوبی و بدی که روز اول از آن دریافت می کردید به اندازه گذشته برایتان جلب توجه نمی کند. به این فرآیند می گویند.
چرا شفافیت حقوقی مدیران کمکی به عدالت نخواهد کرد
دن آریلی مثال جالبی میزند. ظاهرا تا دهه ۷۰ مدیران ارشد در آمریکا هم اجباری به افشا کردن درآمد خودشان نداشتند. اما شاید به دلیل توهم شفافیت و شاید به دلیل فشار طبقه کارگر و متوسط، این کار اجباری شد. آن سال حقوق یک مدیر ارشد ۷۰ برابر حداقل حقوق اداره کار آنها بود. از زمانی که شفافسازی شروع شد، این فاصله نه تنها کم نشده بلکه بیشتر و بیشتر شد تا اینکه اکنون به ۳۰۰ برابر حداقل حقوق کارگران رسید.
در تحقیقی که موسسه گالوپ انجام داده بود نتیجه بسیار جالبی به دست آمد. مردم حاضرند در شرکتی که حقوق همه ۲ میلیون تومان در ماه است ۳ میلیون حقوق بگیرند ولی در شرکتی نباشند که حقوق آنها ۵ میلیون تومان است و دیگران در ماه ۸ میلیون تومان میگیرند. (البته این اعداد دقیق نیستند و صرفا برای مثال زده شد)
خیلیها ممکن هست ادعا کنند که مقایسه موجب رشد هست. من انکار نمیکنم. به احتمال زیاد این کار موجب میشود تا رشد مادی و یا موقعیت رخ بدهد اما چیزی که دن آریلی هم به آن تاکید میکند این است که در نهایت این رشد به حال خوب منجر نشده و حتی از همین امروز هم رضایت کمتری خواهید داشت. (شاید یکی از دلایل اینکه ما به دنبال صفا و صمیمیت قدیمها هستیم همین است. با آنکه امکانات فعلی یک خانواده متوسط هم در مقایسه با همین دهه ۶۰ شاهانه است.)
پشت پرده ی ریاکاری
کتاب پشت پرده ی ریاکاری، نوشته ی دن آریلی پژوهشگر و فعال در حوزه ی اقتصاد رفتاری یکی از جذاب ترین کتاب های تالیف شده در این حوزه است. او پیش تر کتاب های دیگری در حوزه ی اقتصاد رفتاری نوشته بود که کتاب نابخردیهای پیش بینی پذیر بسیار پرفروش و معروف است.
کتاب پشت پرده ی ریاکاری سومین کتاب دن آریلی است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است.
او در مقدمه ی این کتاب، به طور کامل درباره ی کتاب توضیح می دهد: « در کتاب پیش رو به کاویدن نیروهای میپردازیم که برای دغلکاری به ما سر میزنند و به آنچه که ما را درست کار نگه میدارد نگاهی دقیقتر خواهیم کرد. به این خواهیم پرداخت که چه چیزی باعث می شود تا ریاکاری چهره ی زشت خود را هویدا کند و چگونه در حالی که دیدگاه مثبتی از خودمان داریم به نفع خودمان دست به کاری بزنیم، جنبه ای از رفتار ما سبب ساز بسیاری از ریاکاری های ما به شمار می رود! ».
پس از اینکه به کشف آن گرایش های پایه دست یافتیم که زیربنای ریاکاری را می سازند، سراغ برخی از آزمایشهای خواهیم رفت که به ما در کاویدن نیروهای فیزیولوژیکی و پیرامونی یاری می رسانند و درستکاری را در زندگی روزمره ما افزایش یا کاهش می دهند از جمله تضاد منافع کالای تقلبی دادنها خلاقیت و به سادگی خسته شدن. به کشف جنبههای اجتماعی از ریاکاری نیز خواهیم پرداخت، از جمله اینکه چگونه دیگران در درک ما از آنچه که خوب یا بد است تاثیر میگذارند و گنجایش ما برای دغلکاری هنگامی که دیگران میتوانند از ریاکاری ما سودمند شوند. سرانجام خواهیم کوشید تا از چگونگی کارکرد ریاکاری، چگونگی وابستگی آن ساختار محیط روزمره مان و شرایطی که در آن به احتمال کمابیش ریاکار می شویم سر در بیاوریم.
علاوه بر کسب نیروهای ریاکاری را می سازند یکی از سودمندی های عملی اصلی رهیافت اقتصاد رفتاری آن است که تاثیرگذاری های درونی و پیرامونی و رفتارمان را به ما نشان میدهد. هنگامی که با روشنی بیشتری نیروهای را درک کردیم که ما را به راستی به پیش میبرند کشف میکنیم که در برابر نادانی های انسانی خودمان از جمله ریاکاری دست و پا بسته نیستیم، که می توانیم پیرامون خودمان را بازسازی کنیم و اینکه می توانیم به رفتار و نتایج بهتری دست یابیم.
سوگیری شناختی
هرکدام از سوگیریهای شناختی را که بررسی کنیم، متوجه میشویم که اغلب یک مکانیزم هوشمندانه در دل خودش دارد که در مواقع زیادی درست عمل میکند. یعنی شبیه به یک میانبر است که اصلاً برای شرایط و وضعیت خاصی طراحی شده، اما الان دیگر آن شرایط و وضعیت تغییر کرده است. مثلاً «اثر هالهای» یا خطای تعمیم این است که ویژگیهای خوب یا بد یک جنبه از یک پدیده یا شخصیت را به کل آن تعمیم بدهد. این تعمیم یک میانبر است که ذهن آدم زود، تند، سریع بتواند به یک قضاوت اولیه برسد. اما وقتی ذهن با میانبری که در آن تعبیه شده در شرایط تازهای قرار میگیرد -مثلاً وقتی که با پدیدههای پیچیده و بزرگی مثل یک سازمان یا شرکت بزرگ روبرو است- لزوماً درست جواب نمیدهد.
با مرور و آشنا شدن با این جهتگیریها و خطاهای شناختی این تصور پیش میآید که پس آن تصویری که ما از انسان به عنوان موجودی عقلانی داشتیم درست نیست؛ و انسان مجموعه و ملغمهای است از مکانیزمهای بقا و نجات که لزوماً ربطی به عقل و منطق ندارند. یکی از حرفهای کلیدی دن آریلی در «نابخردیهای پیشبینیپذیر» همین است. او میخواهد توجه ما را به جنبهی غیر منطقی و «نابخردانهی» رفتارهایمان -البته در حیطهی اقتصاد- جلب کند.
اما نباید از عقلانیت آدم ناامید شد چون همین سوگیریها و خطاهای شناختی را هم ما انسانها کشف کردهایم. کسی نگفته همهی آدمها در همهی اوقات عقلانی هستند. بلکه ما آدمها اگر به قدر کافی تلاش کنیم، میتوانیم دست کم به صورت جمعی عقلانی فکر کنیم و تصمیم بگیریم.
قوانین مدیریت زمان دن آریلی
اخیراً او توجه خود را به غیرمنطقی بودن نحوه استفاده ما از زمان معطوف کرده و با بیان ۶ قانون مدیریت زمان به افزایش بهرهوری ما کمک کرده است. در ادامه نتایج تحقیقات و یا ۶ قانون مدیریت زمان او را مطالعه کنید:
قانون مدیریت زمان ۱) جهان علیه شماست.
زمانی که با افکار خود خلوت کنید، موثرتر کار میکنید. وقتی این خلوت را ترک کنید و به دنیای بیرون قدم بگذارید، توجه، تمرکز، زمان و البته پول شما از دست میرود. اما توسط چه کسی؟ همه چیزهایی که در اطراف شما قرار دارند. بیلبوردها و ویترین مغازهها، شبکههای اجتماعی و پیامهایی که دائماً با تبلیغات و پیشنهادات وسوسهانگیز خود به گوشی هوشمند شما، هجوم میآورند.
در یکی از کتابهای دن آریلی، این موضوع به این ترتیب مطرح میشود که: « دنیا دیگر روی مردم تأثیر مطلوبی نمیگذارد. اکنون، زمانی که در خیابان قدم میزنید، مغازهها سعی میکنند پول شما را بگیرند و برنامههای موبایل برای جلب توجه شما با هم رقابت میکنند و همه آنها میخواهند که به نفع آنها اشتباه کنید. به همین دلیل است که زندگی در دنیای مدرن بسیار پیچیده شده است. با گوش دادن به هر جاذبهای از بیرون به تدریج خود را گم میکنید. در واقع، اگر به همه تبلیغات گوش میدادید، مدتها بود که از دیابت یا چاقی رنج میبردید. مثل این است که ما توسط دزدان زیادی احاطه شدهایم: دزدان زمان، توجه و بهره وری. و این دزدان چگونه این کار را انجام میدهند؟ با حواس پرتی » .
دن آریلی میگوید: « من دوستی دارم که شعبدهباز است و در برنامهاش برای سرگرمی جیب افراد را خالی میکند. او گفت وقتی شروع به این کار کردم آهسته به مردم ضربه میزدم تا حواس آنها را پرت کنم و ساعتشان را بدزدم. او اکنون متوجه شده که فقط با پرسیدن سؤال از مردم میتواند تمرکزشان را بهم بزند » .
برای ایستادگی در مقابل دزدان زمان و کار موثر، باید سه چیز مهم داشته باشید: هدف، برنامه و یک سیستم.
قانون مدیریت زمان ۲) محیط خود را کنترل کنید وگرنه آن شما را کنترل میکند.
تأثیرگذاری بر محیط کار دشواری است، اما کاملاً امکانپذیر است. چرا در حالی که برخی تیمها به طور موثر کار میکنند و پروژههای بزرگ را بدون تاخیر به پایان میرسانند، برخی دیگر موفق نیستند؟
افراد موفق با درک اهمیت ایجاد یک محیط کاری مطلوب و بدون حواسپرتی، میتوانند خود را از حواسپرتی نجات دهند.
دن آریلی میگوید که از بین بردن حواسپرتی و حفظ فهرست کارهای روزانهای که شامل تمام کارهای مهم است، نکته کلیدی ایجاد مطلوبترین فضای کاری است.
مثالی که او از تأثیر محیط بر افراد میزند: « هنگام انتخاب غذا در بوفه، فرد تحت تأثیر محیط قرار میگیرد. در کافههای تجهیز شده با استایلهای متقاوت، افراد غذاهای مختلفی را انتخاب میکنند. ما فکر میکنیم که خودمان تصمیم میگیریم اما محیط تا حد زیادی بر ما تأثیر میگذارد. به همین دلیل باید به این فکر کنیم که چگونه محیط خود را تغییر دهیم » .
اگر میخواهید به طور موثر کار کنید، باید هر چیزی را که باعث پرش ذهن شما و حواسپرتی میشود، حذف کنید. هر چیز اضافی و غیرضروری روند کار را پیچیده میکند و حواسپرتی فرد را کندذهن میکند.
یک مثال بارز تصمیم مدیران گوگل برای انتقال شکلات از قوطیهای در باز به ظروف دردار است. با اینکه باز کردن ظرفها بسیار آسان بود، اما کارکنان توجه کمتری به شکلاتها نشان دادند و مصرف آنها در عرض ۱ ماه ۳ میلیون تکه کاهش یافت و همه اینها فقط به این دلیل بود که شرایط قرار دادن آنها تغییر کرده بود.
قانون مدیریت زمان ۳) همه وظایف را یادداشت کنید.
مغز ما قادر به ذخیره حجم عظیمی از اطلاعات است. اما عواملی مانند تمرکز و توجه نیز وجود دارند. پس نباید تنها به تواناییهای مغز خود تکیه کنید. به این فکر کنید که به جای اینکه مدام به خود یادآوری کنید که کارهای ناتمامی دارید، چه چیزی میتواند انگیزه بیشتری برای کار کردن به شما بدهد. جواب این سوال بسیار ساده است: یک یادداشت ساده. بنابراین افکارتان را یادداشت کنید.
تحقیقات پروفسور آریلی به چندین نتیجه مهم رسید:
- بیشتر افراد وظایف و افکار خود را یادداشت نمیکنند و سعی میکنند همه چیز را در ذهن خود نگه دارند.
- اگر فردی وظیفهای را یادداشت کرده باشد، در ۹۰ درصد مواقع آن کار را انجام میدهد.
- اگر اهداف واقعاً مهمی دارید، آنها را در دفترچه یادداشت خود، در یک برنامه یا روی برچسبهای رنگارنگ یادداشت کنید.
تحقیقات استاد استنفورد Jennifer Aaker ثابت میکند که داشتن یادداشتهای روزانه باعث شادی افراد میشود. زیرا تقریبا همیشه وظایف یادداشت شده، انجام میشوند و این موضوع باعث افزایش عزت نفس فرد، اعتماد بیشتر به تواناییهایش و همچنین باعث احساس غروری میشود که ناشی از تکمیل همه کارهای موجود در لیست کارهایش است.
بنابراین، اگر هنوز نمیدانید چگونه کارآمدتر کار کنید، نوشتن یادداشت روزانه را به صورت الکترونیکی یا دستی، شروع کنید.
قانون مدیریت زمان ۴) از زمان اوج بهرهوری خود استفاده کنید.
بازههای زمانی روز یکسان نیستند و به راههای مختلف بر بهره وری افراد تأثیر میگذارند. اگر فکر میکنید که یک مدیر موفق هر دقیقه از روزش را به کار مولد اختصاص میدهد، باید بدانید که اینطور نیست. تفاوت او با دیگران این است که او میداند چگونه زمان اوج بهره وری خود را تعیین کند و در این مدت حداکثر تلاش خود را بکند. برای به دست آوردن یک نتیجه عالی در یک کار خاص، لازم نیست تمام روز را صرف آن کنید. فقط ۲ تا ۲.۵ ساعت کافی خواهد بود.
این چیزی است که دن آریلی در تحقیقات خود متوجه آن شد. او به این نتیجه رسید که اوج بهره وری انسان در صبح اتفاق میافتد و ۱ الی ۲ ساعت پس از بیدار شدن شروع میشود و تنها ۲ تا ۲.۵ ساعت طول میکشد. در برخی موارد، این زمان را میتوان تا ۴ ساعت افزایش داد.
پروفسور آریلی میگوید: « همه در چند ساعت اول صبح بیشترین بازدهی را دارند و این زمان نه بلافاصله پس از بیدار شدن، بلکه پس از یک یا دو ساعت شروع میشود. به عنوان مثال، اگر ساعت ۷ صبح از خواب بیدار شوید، ساعت اوج شما ۸:۰۰ تا ۱۰:۳۰ خواهد بود » . در این بازه زمانی لازم است به مهمترین و پیچیدهترین کارها بپردازید. این کارها باید شامل پروژهها و موارد مهمی باشند که کسب و کار را به جلو میبرند.
پروفسور آریلی همچنین دریافت که بیشتر مردم ساعات پربار خود را صرف کارهای دیگر میکنند. آنها ایمیل خود را چک میکنند، در شبکههای اجتماعی چرخ میزنند و برنامههای صبحگاهی تلویزیون را تماشا میکنند.
در طول روز، توانایی حافظه، تمرکز، تفکر منطقی و خلاق میتواند بین ۱۵ تا ۳۰ درصد متفاوت باشد. پس اگر میخواهید موثرتر کار کنید، وقت صبح خود را به کارهای مهم اختصاص دهید. این بازه زمانی را غیرقابل تغییر کنید تا کسی نتواند مزاحم شما شود و حواس شما را از کار منحرف کند.
Roy Baumeister، روانشناس اجتماعی معتقد است که صبح نظم بیشتری دارید: « هرچه افراد دیرتر بیدار شوند، مشکلات خودکنترلی بیشتری دارند. اکثر چیزها در عصر بدتر میشوند. رژیمها در میان وعده عصر شکسته میشوند، نه در صبحانه یا وسط صبح. همچنین جرایم آنی بیشتر بعد از نیمه شب اتفاق میافتند ».
مطالعه بر روی زندگی نوابغ نشان داده که اکثر آنها در اوایل روز به برترین موفقیتشان رسیدهاند.
قانون مدیریت زمان ۵) چهار عنصر اتلافکننده زمان و نابودکننده عملکرد
تحقیقات دن آریلی به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه سریعتر و کارآمدتر کار کنیم و عناصری که زمان ما را هدر میدهند، حذف کنیم:
جلسات
آنها بخش جدایی ناپذیری از زندگی حرفهای هستند. با این حال، اگر جلسات شما را مجبور به تغییر برنامههای خود و کنار گذاشتن کار در نیمه راه اجرای آن کند، میتوانید آنها را رها کنید. برای اطمینان از اینکه امتناع شما به خوبی مستدل است، باید سوابق و زمانبندی از روزهای کاری خود را نگه دارید. فعالیتهای خود را از قبل برنامهریزی کنید و سپس اگر به جلسهای دعوت شدید، میتوانید بگویید که کارهای مهمتری را برای این زمان در نظر گرفتهاید.
ایمیل
خواندن ایمیلها زمان زیادی میبرد. در عین حال، ممکن است پیامهای مفیدی هم بین همه پیامهای دریافتی وجود داشته باشد. به جای اینکه بهره وری خود را در حین انجام کارهای واقعا مهم با خواندن ایمیل کاهش دهید، بررسی ایمیل را تا پایان روز کاری به تعویق بیندازید.
انجام چند وظیفه به طور همزمان یا Multitasking
Multitasking حواس شما را پرت میکند. با انجام چندین کار به طور همزمان، تمرکز و انجام کار مولد دشوار است. بنابراین، همیشه یک کار اولویتدار را انتخاب کنید و خود را وقف آن کنید.
اهمال کاری ساختاریافته
اهمال کاری ساختاریافته چیست؟ انجام کارهای کوچکی است که به جای کارهای عمیقی که باعث موفقیت میشوند، انجام میدهیم و به ما احساس پیشرفت میدهند.
انجام کارهای کوچکی که بر اجرای پروژه اصلی تأثیر نمیگذارند، به هیچ وجه موفقیت نیست. آنها فقط به شما احساس فعال بودن میدهند، اما در واقع به هیچ نتیجه قابل توجهی منجر نمیشوند.
دن آریلی میگوید: « تهیه لیستی از کارهای ساده و خط زدن آنها از لیست میتواند نمونهای از اهمال کاری ساختار یافته باشد. از آنجایی که آنها به راحتی قابل اندازهگیری هستند، به ما این حس را میدهند که انگار در حال دستیابی به موفقیت هستیم. اما دستاوردهای واقعی زمان میبرند. پیشرفت همیشه خطی نیست. پروژههای بزرگ همیشه سودآور نیستند. کارهایی که واقعا پیچیده هستند حس لذت لحظهای را به ما نمیدهند، اما کارهایی هستند که وقتی به آنها رسیدیم، حس واقعی موفقیت و پیشرفت را به ما میدهند ».
قانون مدیریت زمان ۶) برای بررسی ایمیل خود نیازی به استراحت و وقفه ندارید.
اگر فکر میکنید که استراحت حین کار برای چک کردنِ ایمیل، شما را تشویق میکند تا کارآمدتر کار کنید، در اشتباهید. چنین استراحتهایی به آرامش شما کمک نمیکنند. زیرا پس از انجام این کار باید زمان و تلاش بیشتری را صرف کنید تا دوباره روی کار در حال انجام خود تمرکز کنید. وقفههای زیاد کار را غیرمولد میکند.
دن آریلی میگوید: « اکثر مردم بر این باورند که وقفهای کوتاه برای ایمیل آنها را سرحال میکند. اما اینطور نیست. اگر احساس میکنید که انرژی شما در حال اتمام است، بهتر است فقط با بستن چشمان خود استراحت کنید. میتوانید مدیتیشن کنید، نفس عمیق بکشید و به چیزی خوشایند فکر کنید، یا فقط از هر فکری دوری کنید. واقعیت این است که راه درست انجام کارها این است که ایمیل خود را ببندید و روی کاری که انجام میدهید تمرکز کنید. ایمیل زدن مداوم توانایی ذهنی را به طور متوسط حدود ۱۰ امتیاز در مقیاس IQ کاهش میدهد ».
مطالعهای که در دانشگاه لندن انجام شد، نشان داد که ایمیلها و پیامهای متنی مداوم توانایی ذهنی را به طور متوسط تا ده امتیاز در انجام تست هوش کاهش میدهد. این مقدار برای زنان پنج امتیاز و برای مردان پانزده امتیاز بود.
ممکن است بگویید باید ایمیلم را چک کنم. بله، باید اما نه انقدر زیاد.
همانطور که Cal Newport نویسنده کتاب کار عمیق میگوید: « کار سطحی چیزی است که شما را از اخراج شدن باز میدارد. کار عمیق چیزی است که شما را ارتقا میدهد. و ایمیل کمعمقترین کاری است که میتوانید در محل کار انجام دهید. انسان بدون کمکِ ایمیل بر ماه قدم گذاشت پس ایمیلهای شما هم میتوانند منتظر بمانند تا کارهای مهم را انجام دهید » .
۶ قانون مدیریت زمان را خلاصه میکنیم:
- دنیا به شما در رسیدن به اهدافتان کمک نمیکند. انفعال شما را به جایی که میخواهید، نمیرساند.
- اجازه ندهید محیط شما را کنترل کند. یک فضای کاریِ دنج و بدون حواسپرتی برای خود ایجاد کنید.
- هر چیزی را که باید انجام دهید، یادداشت کنید. به احتمال زیاد آنچه را که مینویسید، انجام میدهید.
- شما حدود ۲ ساعت زمان اوج بهرهوری دارید، معمولاً در اوایل صبح. از این ساعتها محافظت کنید وعاقلانه از آنها استفاده کنید.
- چهار دزد اصلی زمان را از زندگی حرفهای خود حذف کنید: جلسات، ایمیل (پیامرسانها)، اهمال کاری ساختاریافته و انجام چند کار به طور همزمان.
- به راحتی میتوانید بدون چک کردن ایمیل، روز خود را پشت سر بگذارید. با پرت کردن حواس خود به کارهای فرعی و بیاهمیت، بهره وری خود را کاهش ندهید. تغییر وظایف کارایی را کاهش میدهد.
همانطور که میبینید، موثر کار کردن به هیچ وجه سخت نیست، اگر به جزئیات توجه کنید، اوج بهره وری زمانی خود را بدانید، از عوامل حواسپرتی خودداری کنید و تسلیم حواسپرتیهای دنیای مدرن نشوید. توجه کنید که هیچکس کامل نیست و لازم نیست برای تمام دقایق از دست رفته خود عذاب وجدان بگیرید. حتی دن آریلی هم همیشه در بهترین حال خود نیست و به گفته خودش هر روز دارد با عوامل اتلاف زمان میجنگد.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .