مایکل پوسنر ( Michael Posner ) ؛ متولد ۱۲ سپتامبر ۱۹۳۶ در سینسیناتی اوهایو ، دانشمند آمریکایی است. او ویراستار تألیفات متعدد شناختی و علوم اعصاب و محققی برجسته در زمینه توجه است.

مدرک کارشناسی را در 1957 و کارشناسی ارشد خود را در 1959 از دانشگاه واشینگتن ، و مدرک دکترایش را در 1962 از دانشگاه میشیگان دریافت کرد. او در حال حاضر استاد روان‌شناسی در دانشگاه اورگون ( دپارتمان روان‌شناسی ، موسسه علوم شناختی و تصمیم‌گیری ) و استاد راهنما در کالج پزشکی ویِل در نیویورک است. از جمله دانشجوهایش می‌توان به افرادی همچون استانیسلاس دوآن ، یون درایور ، ویکی هانسون و دانیل لویتین اشاره کرد. وی در حال حاضر استاد برجسته روانشناسی در دانشگاه اورگان ( oregon ) آمریکا می باشد ، و همچنین در کالج پزشکی ویل ( weill medical college ) در نیویورک به عنوان استاد کمکی مشغول به فعالیت می باشد .

طبق بررسی منتشر شده در سال 2002 در مجلۀ انجمن روان‌شناسی امریکا ، او در رتبۀ 56 برجسته‌ترین روان‌شناسان قرن بیستم قرار گرفته است. مایکل پوسنر در سال 2009، مدال ملی علوم را به دست آورد. در سال 2014 نیز به عنوان عضو همکار آکادمی بریتانیا انتخاب شد.

کار کنونی‌اش مرتبط است با عوامل ژنتیکی و تجربی در توسعۀ شبکه‌های مغزی، توجه اصولی و یادگیری. او و همکارانش در حال بررسی این موضوع هستند که چگونه تغییرات در مادۀ سفید ممکن است به بهبود عملکرد مغز کمک کند. آن‌ها همچنین این موضوع را نیز بررسی می‌کنند که آیا عوامل اِپی‌ژنتیک (پس‌زایشی) مربوط به متیل‌گذاری ممکن است سبب بروز تفاوت‌های فردی در این فرایند باشد یا خیر.

به گفته مایكل پوسنر، تحلیل داده‌های مربوط به مانیتور كردن مغز شیرخواران توسط دانشمندان نشان داده كه فعالیت مغزی كودكان در هنگام مواجه شدن با پاسخ‌های درست و نادرست ریاضی، مشابه بزرگسالان است و شیرخوارانی كه فقط شش ماه سن دارند نیز می‌توانند اشتباهات ریاضی را تشخیص دهند. او معتقد است که این موضوع مشخص می‌کند که آناتومی مغز بزرگسالان و كودكان مشابه یكدیگر است. و این دستاورد كه در شمارۀ پانزدهم گزارش‌های آكادمی ملی علوم به چاپ رسیده است، با این عقیده كه مغز از شیرخوارگی تا بلوغ دستخوش تغییرات اساسی می‌شود، مغایرت دارد. پوسنر می‌گوید نتیجه‌گیری مهم‌تر برای ما این است كه نظام مدیریتی می‌بایست ریشه در دوران كودكی داشته باشد.

وی همچنین برنده جوایزی همچون کمک هزینه گوگنهایم شده است.

پوسنر نویسنده یا نویسنده بیش از ۳۳۰ مقاله و فصل کتاب با داوری همتا، و نویسنده، هم‌نویسنده یا ویراستار کتاب‌ها است. او دریافت کننده کمک های مالی، کمک هزینه های تحصیلی، جوایز، جوایز، درجه های افتخاری، دوره های سخنرانی، سردبیری، و کرسی های استاد مدعو است و در هیئت مدیره بسیاری از نهادهای دانشگاهی، بنیادهای تحقیقاتی و کمیته های دولتی خدمت کرده است. یکی از اعضای آکادمی ملی هنر و علوم، و عضو انجمن ملی پیشرفت علم (AAAS) و آکادمی ملی علوم (NAS)، در سال ۲۰۰۹ به پوزنر مدال ملی علم اعطا شد.

کتاب های برگزیده

  • شناخت: مقدمه (اسکات، فورسمن، ۱۹۷۳)
  • کاوش‌های کرونومتریک ذهن (لارنس ارلبوم، ۱۹۷۸؛ ویرایش دوم، ۱۹۸۶)
  • مبانی علوم شناختی (انتشارات MIT، ۱۹۸۹)
  • تصاویر ذهن (WH Freeman and Company، ۱۹۹۴)
  • علوم اعصاب شناختی توجه (چاپ گیلفورد، ۲۰۰۴؛ ویرایش دوم، ۲۰۱۱)
  • آموزش مغز انسان (انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۰۶)
  • توجه در دنیای اجتماعی (انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۲)

کارکرد اجرایی

مایکل پوسنر مطرح کرد که یک شاخه ی کارکردی جداگانه غیر از سیستم توجه، مسئول توجه متمرکز بر جنبه های انتخابی محیط است. وی سیستم مشابهی را در قسمتی از کار خود در رابطه با حافظه ی فعال ارائه داد و این بحث را مطرح کرد که باید یک «مرکز اجرایی» وجود داشته باشد که اجازه ی دستکاری اطلاعات در حافظه ی کوتاه مدت را فراهم می کند.

مدل کنترل شناختی

در 1975 روانشناسی به نام مایکل پوسنر اصطلاح «کنترل شناختی» را در یک فصل از کتاب خود با عنوان «توجه و کنترل شناختی» به کار برد.

پوسنر و اسنایدر کار برادبنت و محققان دیگر قبل از خود را با ارائه ی مدل کنترل شناختی گسترش دادند. مفهوم سازی آنها علاوه بر استفاده از نظریه ی گلوگاه برادبنت افزایش تاکید بر نقش توجه در طی انجام تکالیف سطح بالا همچون جستجوی دیداری را نیز در بر می گیرد. همچنین پوسنر بر این ادعاست که کنترل شناختی برای مدیریت افکار و هیجان ها لازم است .

به وسیله ی کنترل شناختی، پوسنر به فرایندهایی اشاره می کند که هدایت رفتار را برعهده دارند و مشابه تعاریف عملی امروزی مربوط به کارکرد اجرایی هستند. بر طبق نظر پوسنر و اسنایدر کنترل شناختی به عنوان مسئول پاسخ های خودکار مکرر، طبیعت گزینشی و بازدارنده ی این مدل را شرح می دهد. در این مدل کنترل شناختی به شخص اجازه می دهد تا از حالت یا موقعیتی به موقعیت دیگر بسته به اهداف خود تطبیق یابد .

مطالعات توجه

پوسنر در تحقیقات خود ، نقش توجه را در وظایف سطح بالای انسان مانند جستجوی تصویری ، خواندن و پردازش اعداد بررسی کرد . پوسنر در جدیدترین تحقیقات خود ، توسعه شبکه های توجه در نوزادان و کودکان خردسال را مورد بررسی قرار داد . آزمون توانایی یک فرد برای انجام تغییر توجه ، توسط او فرموله شده و به نام او نامگذاری شده است .

پوسنر در تحقیقات کرونومتریک ذهن ( Chronometric Explorations of Mind ) ، که در سال 1976 منتشر شد ، از روش تفریق که 110 سال قبل توسط Franciscus Donders پیشنهاد شده بود ، برای مطالعه چندین عملکرد شناختی مانند توجه و حافظه استفاده کرد . روش او بر این فرض استوار است که می توان با تجزیه وظایف پیچیده شناختی در توالی کارهای ساده تر ، عملیات ذهنی را اندازه گیری کرد . این روش فرض می کند که تاثیر هر عمل ذهنی ، افزودنی است و می توان ، با مقایسه دو وظیفه که فقط با وجود یا عدم وجود آن عملیات ذهنی متفاوت هستند ، اثر یک عمل ذهنی منفرد را به صورت جداگانه بررسی کرد .

پوسنر با استفاده از PET همان اصل کسرا را در مطالعه شبکه های توجه اعمال کرد (توموگرافی انتشار پوزیترون ) ، یک روش تصویربرداری عصبی که نقشه های عملکردی سه بعدی از مغز را تولید می کند. در تصاویر ذهن ، منتشر شده با مارکوس رایچل در سال 1994 ، پوزنر با بررسی الگوهای فعال سازی مغز در کارهای شناختی به تدریج پیچیده تر ، محلی سازی مغز را در عملکردهای شناختی بررسی کرد. پوزنر جایزه روانشناسی دانشگاه لوئیزویل گراومایر را در سال 2001 به همراه ماركوس رایچل و. در ماه مه 2003 ، 10 سخنران و تعداد زیادی از مخاطبان در دانشگاه اورگان در یوجین جمع شدند تا از کمک های بسیار تأثیرگذار مایکل پوزنر به رشته های روانشناسی و علوم اعصاب شناختی ادای احترام کنند.

تمرکز کار پوسنر عمدتاً بر روانشناسی و زیست‌شناسی عصبی توجه بوده است. او در طول تحقیقات خود چندین تکنیک و پروتکل تجربی جدید و مهم را توسعه داده است. به عنوان مثال، او از فناوری الکترواکولوگرافی (EOG) استفاده کرده است، که دقیقاً حرکات چشم را با استفاده از مجموعه ای از الکترودهای اطراف چشم ردیابی می کند تا پروتکل تحقیقاتی جدیدی را ایجاد کند که نام او را دارد. وظیفه نشانه گذاری Posner اندازه گیری بسیار دقیق زمان واکنش را با استفاده از نمودار میدان بینایی ویژه ای که او ایجاد کرده و با دستگاه EOG در تعامل است، امکان پذیر می کند. ( زمان واکنش [RT] تاخیر زمانی بین ارائه یک محرک و پاسخ آزمودنی است؛ اندازه گیری RT ها به طور کلی به عنوان زمان سنجی ذهنی شناخته می شود.) این اطلاعات، به نوبه خود، می تواند به روش های مختلف، در هر دو محیط بالینی و تجربی مورد استفاده قرار گیرد. به عنوان مثال، در یک محیط بالینی، وظیفه نشانه گذاری Posner ممکن است برای ارزیابی کمبود توجه در یک فرد به دنبال آسیب مغزی مورد استفاده قرار گیرد. در یک سطح نظری تر، پروتکل ممکن است استنتاج های مختلفی را در مورد ماهیت محاسبات عصبی زیربنایی توجه تسهیل کند. به عنوان مثال، در یک سری آزمایشات مشهور که شامل ارائه حروف الفبا به یک آزمودنی بود، پوزنر مشخص کرد که از نظر فیزیکی تعیین اینکه آیا دو حرف با هم مطابقت دارند یا خیر، کوتاه‌ترین RT (= ساده‌ترین کار از نظر منابع محاسباتی) را دارد، در حالی که یک قانون را اعمال می‌کند. برای تعیین اینکه آیا دو حرف به یک دسته تعلق دارند (مثلاً مصوت در مقابل صامت) طولانی ترین RT (= سخت ترین کار) را دارد. با تطبیق نام در وسط.

پروتکل دیگری که پوزنر نقش مهمی در محبوبیت در جامعه روانشناسی شناختی ایفا کرده است، به اصطلاحروش تفریقی، که اساساً تلاش می کند تا یک کار شناختی پیچیده را با مقایسه تأثیرات حضور و عدم وجود یک عملیات معین به دنباله ای از عملیات ساده تر تجزیه کند. نقش‌های عملکردی عملیات ساده‌تر را می‌توان به راحتی با استفاده از تکنیک‌هایی که قبلاً ذکر شد، به صورت جداگانه مطالعه کرد.

سه مرحله از جهت گیری توجه

یک ایده تأثیرگذار دیگر پوسنر و پیترسن در سال 1990 ، كه نظریه پردازی كردند كه جهت گیری توجه می تواند در سه مرحله مشخص سازمان یابد. آنها استدلال می كنند كه برای اینكه فرد به یك محل جدید گرایش پیدا كند ، ابتدا باید جدا شود یا از جایی كه در حال حاضر تمركز دارد ، توجه را جلب كند. بعد ، جابجایی توجه فرد از محرکی به محرک دیگر رخ می دهد. سرانجام ، توجه به سمت هدف جدید جلب خواهد شد. این بررسی سعی دارد تا به تحقیق در رابطه با ارتباطات عصبی این تغییرات جسمی توجه توجه کند ، به طور خاص در مناطق و همچنین شیفت ها تمرکز دارد. تحقیقات اغلب در مورد میزان همپوشانی سیستمهای عصبی برای این نوع توجه متفاوت اختلاف نظر دارند و بنابراین تحقیق در مورد هر دو نظر در زیر بحث شده است.

در دهه 1960، روانشناسانی به نام های «پل فیتس» و «مایکل پوسنر» سعی کردند به این پرسش پاسخ دهند. به نظر آنها، هر فرد در فرآیند کسب یک مهارت، سه مرحله را پشت سر می گذارد.

1- در مرحله نخست که به آن «مرحله ی شناختی» می گویند، شما درباره ی کار فکر می کنید و برای انجام ماهرانه ی آن روش هایی را پیدا می کنید.

2- در مرحله دوم که به آن «مرحله ی ارتباطی» می گویند، شما کمتر توجه تان به کار است و در عین حال کمتر هم دچار اشتباه های فاحش می شوید؛ می توان گفت که در کل به سوی بازدهی بیشتر پیش می روید.

3- سرانجام به مرحله ای می رسید که فیتس بر آن نام «مرحله ی خودکار» گذاشته است. در این مرحله، شما می فهمید که برای انجام این کار به اندازه کافی مهارت پیدا کرده اید و اینکه از اساس آن را به صورت خودکار انجام می دهید. در همین مرحله است که برای انجام کار، دیگر شما به شش دانگ حواستان نیاز ندارید که در بیشتر زمان ها چیز خوبی است! چون در این حالت، ذهن شما حداقل در یک مورد از نگرانی خلاص می شود.

مطالعات بیمار و جابجایی توجه

برخی از اولین تحقیقات مربوط به عصب شناسی در پشت جابجایی ها ، مربوط به بررسی آسیب دیدگی مغز بود. بیماران. اول ، پوزنر و همکاران ، افراد تحت تأثیر فلج فوق هسته ای پیشرو را مورد بررسی قرار دادند ، شرایطی که انجام حرکات چشم به طور ارادی ، به ویژه حرکات عمودی دشوار است. مشخص شد که بیماران در ناحیه میانی مغز و نواحی قشر مرتبط با آن آسیب دارند. اگرچه بیماران قادر به حرکت دادن چشم خود نبودند ، اما باز هم می توانستند به صورت پنهانی توجه خود را جلب کنند. با این حال ، روند تغییر توجه در این بیماران کاهش یافته است ، که نشان می دهد نواحی میانی مغز و قشر مغز باید با جابجایی های پنهانی توجه همراه باشند. علاوه بر این ، تحقیقات قبلی پشتیبانی از تغییرات جلب توجه پنهانی را که با فعالیت در لوب جداری مرتبط است ، نشان داده است. از طرف دیگر ، به نظر می رسد تحقیقات نشان دهنده تفاوت در مناطق مغزی فعال شده برای جلب توجه آشکار ، در مقایسه با شیفت های پنهانی است. شواهد قبلی نشان داده است که کولکولوس فوقانی با حرکات چشم یا جابجایی آشکار همراه است. علاوه بر این ، مخچه داخلی فقط در حرکات چشم فعال شده است.

همپوشانی عصبی برای توجه آشکار و پنهان

اگرچه پس از بررسی تحقیقات پوزنر ، نتیجه گیری این توجه پنهان و آشکار منطقی به نظر می رسد شیفت ها از مکانیسم های عصبی مختلفی استفاده می کنند ، سایر مطالعات اخیر هم پوشانی بیشتری را نشان داده اند. مطالعات متعدد فعالیت در قشر پیشانی مشهود را نشان می دهد ، تمرکز در غده حفره ، قشر جداری ، به طور خاص در حفره داخل حفره و در قشر جانبی قشر برای هر دو تغییر توجه آشکار و پنهان. این در حمایت از اگرچه این مطالعات ممکن است در زمینه ها توافق داشته باشند ، اما همیشه در مورد اینکه آیا تغییر توجه آشکار یا پنهان باعث فعال شدن بیشتر می شود ، توافق ندارند. Corbetta و همکاران ، با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکرد (fMRI) ، دریافتند که وظایف آشکار و پنهان جابجایی توجه ، فعالیت در همان مناطق ، یعنی لوب های پیشانی ، جداری و گیجگاهی را نشان می دهد. علاوه بر این ، این مطالعه گزارش داد که جابجایی های پنهانی توجه ، فعالیت بیشتری نسبت به شرایط آشکار توجه نشان می دهد. با این حال ، توجه به این نکته مهم است که وظایف مختلفی برای پنهانی در مقابل شرایط آشکار استفاده می شد. یک کار شامل پرتاب یک پروب به شیپور موضوعی بود ، در حالی که یک کار دیگر کاوشگر را در دید محیطی شرکت کننده نشان داد ، و این سوال را مطرح می کند که آیا این نتایج می توانند به طور مستقیم مقایسه شوند. نوبر و همکاران همچنین به دنبال تعیین اینکه آیا جلب توجه پنهان و آشکار باعث فعال شدن در همان مناطق مغزی شده است یا خیر. بار دیگر از فناوری fMRI و همچنین دو وظیفه جداگانه استفاده شد ، یکی برای توجه پنهانی و دیگری برای توجه آشکار. نتایج نشان داد که همپوشانی در مناطق فعال برای جلب توجه آشکار و پنهان ، به طور عمده در لوب های جداری و پیشانی وجود دارد. با این حال ، یک منطقه خاص توجه پنهانی نشان داده شد ، که قشر پشتی پشت بود. به طور معمول با تغییر توجه داوطلبانه و کار حافظه همراه است. باید سئوال شود که آیا این فعال سازی اضافی ارتباطی با وظیفه انتخاب شده برای شرایط پنهانی دارد یا بهتر است بگوید اگر مختص تغییر توجه پنهانی است.

Beauchamp و همکاران. اخیراً سعی شده است با انجام یک مطالعه با استفاده از همان کار برای هر دو شرایط و همچنین در چندین نرخ تغییر ، نتایج مشابه را تولید کند. نتایج مطابقت داشتند که جابجایی های پنهان و آشکار توجه همان مکانیسم های عصبی را درگیر می کنند. با این حال ، این مطالعه از این جهت متفاوت است که جابجایی آشکار توجه ، فعالیت بیشتری را در این مناطق عصبی نشان می دهد ، و این حتی در نرخ شیفت های متعدد نیز رخ داده است. یک بار دیگر ، مناطق عصبی دخیل در این مطالعه شامل غوطه داخل حفره ای ، ساکوس قبل از مرکز و قشر پس سری جانبی است. این فعال سازی بزرگتر که با جابجایی های آشکار مشهود است ، به درگیری بیشتر حرکات چشم .

ریاضیات و مغز کودکان

دانشمندان از طریق مانیتور كردن مغز شیرخواران اثبات كرده اند شیرخوارانی كه فقط شش ماه سن دارند می توانند اشتباهات ریاضی را تشخیص دهند.

اين کشف به يک مشاجره ده ساله در اين زمينه پايان مي دهد. گروهي آمريکايي و اسرائيلي، 24 شيرخوار را در معرض يک نمايش عروسکي ويدئويي قرار دادند. آنها از عروسکها براي انجام عمل جمع و تفريق استفاه کرده وواکنش عروسکهارا مشاهده کردند.براي مثا ل انها اين نمايش رابادوعروسک اغازکردندوقبل از پايان نمايش يک عروسک خارج شده وسپس چشمهاي شيرخوارتوسط يک پرده پوشانيده شد.زماني که پرده به کنار رفت دوحالت اتفاق افتاد درحالت اول مطابق انتظار يک عروسک ودر حالت دوم بر خلاف منطق رياضي دوعروسک باقي ماند.شيرخواران زماني که تعداد عروسکها دو تابوده وبا جواب 1=1- 2 مغايرت داشت، براي مدت زمان بيشتري به پرده خيره مي شدند (04/8).

به طور ميانگين زماني که بر روي پرده تعداد صحيح عروسکها نمايش داده مي شد، شيرخواران براي 94/6 ثانيه به آن خيره مي ماندند.

در طول آزمايش برروي سر کودکان، توري حاوي 128 گيرنده گذاشته شده بود که فعاليت مغز را مانيتور مي کردند. تحليل داده ها نشان داد، فعاليت مغزي کودکان در زمان مواجهه با پاسخ هاي درست و نادرست رياضي، مشابه بزرگسالان است. به گفته ي مايکل پوسنر، استاد روانشناسي دانشگاه ارگون، اين امر نشان مي دهد آناتومي مغز بزرگسالان و کودکان مشابه يکديگر است. اين يافته که در شماره پانزدهم گزارشات آکادمي ملي علوم به چاپ رسيده است، با اين عقيده که مغز از شيرخوارگي تا بلوغ دست خوش تغييرات اساسي مي شود، منافات دارد. وي مي گويد: نتيجه گيري مهم تر براي ما اين است که نظام مديريتي مي بايست در دوران کودکي ريشه داشته باشد. پژوهشهاي قبلي نشان داده بودند اين سيستم که با تصميم گيري و انجام وظيفه ارتباط دارد، تا سن 5/2 سالگي کامل نمي شود.

ساير پژوهش ها نشان داده اند مهارت هاي رياضي بسيار زود ايجاد مي شوند. در يک مطالعه نشان داده شده است توانايي تشخيص و جفت و جور کردن اعداد در کودکان وجود دارد. آنها زماني که دو صدا را شنيدند، به تصوير دو چهره خيره شدند و زماني که سه صدا را شنيدند به تصوير سه چهره نگاه کردند. مطالعه اي ديگر نشان داده است، يک کودک پنج ساله مي تواند عمليات نسبتا پيچيده رياضي را انجام داده و براي مثال محاسبه کند که آيا جمع دو عدد، بزرگتريا کوچک تر از عدد سوم است يا خير.

خودتنظیمی ( خودرایانی ، self-regulation )

مایکل پوزنر (Michael Posner) و مری راث‌بارت (Mary Rothbart)، استادان و پژوهش‌گران برجسته روان‌شناسی در دانشگاه اورگُن، سال‌هاست که درباره ساز و کار‌های ذهنی و مغزی خودرایانی مطالعه می‌کنند. فهم این موضوع کمک می‌کند هم تفاوت‌های فردی را درک کنیم هم بفهمیم چگونه می‌توان مهارت در هدایت احساسات، افکار و رفتار را پرورش داد. ضمن اینکه با مطالعه فرایندهای مغزی و ذهنی خودرایانی، می‌توان به درک و دریافت بهتری از ساز و کار مغز دست پیدا کرد.

عصب‌شناسان برای مطالعه ساز و کار مغز با تصویربرداری مشخص می‌کنند چه قسمت‌هایی از مغز در حین خودرایانی فعالند. سپس در زمان‌های مختلف و با استفاده از آزمون‌هایی که فرد را وادار می‌کند به محاسبه رفتار و عملکرد خویش بپردازد، قسمت‌های مغزی درگیر خودرایانی را در کودکان و بزرگسالان مطالعه می‌کنند و با بررسی و تحلیل نتایج، درک بهتری از ساز و کار مغز هنگام خودرایانی به دست می‌دهند.

نتایج پژوهش‌های پوزنر و راث‌بارت حکایت از یافته‌های شگفت‌انگیزی دارد؛ مثلا اکنون به یقین می‌دانیم که شکل‌های ابتدایی خودرایانی از حدود هفت ماهگی در انسان ظاهر می‌شوند؛ هر چند مادرپدرها نشانه‌های خودرایانی را در کودکان تا زمانی که بزرگ‌تر شوند به سختی می‌توانند تشخیص دهند.

ساز و کار خودرایانی در کودکان سه تا هشت ساله کم‌کم کامل می‌شود، به نحوی که مادرپدرها می‌توانند بفهمند فرزندشان کجا برای محاسبه و اصلاح رفتارشان به خود زحمت می‌دهد. پژوهش‌ها نشان می‌دهند خودرایانی در کودکان در سه مورد بیشتر مشاهده می‌شود: در همدلی با دیگری، وقتی عملی را به تاخیر می‌اندازند و هرگاه از دروغ و تقلب پرهیز می‌کنند.

مطالعات همچنین نشان می‌دهند کودکانی که برای محاسبه و تنظیم رفتارشان تلاش بیشتری می‌کنند و از توانایی خوبی برای مدیریت تعارض در کردارشان برخوردارند، کمتر رفتارهای گوشه‌گیرانه و ضداجتماعی بروز می‌دهند، مثلا کمتر از مدرسه فرار یا پرسه‌زنی می‌کنند.

شبکه‌های مغزی درگیر خودرایانی در همه افراد گونه انسان یکسان است اما از نقش موثر ژنتیک در رشد و تکامل این شبکه‌ها نمی‌توان غافل شد. برخی پژوهش‌ها نشان می‌دهند در مدیریت تعارض و بحران، ژن‌ها بخصوص ژن‌های مرتبط با هورمون‌های دوپامین و سروتونین با عملکرد فرد در ارتباطند. مطالعات در عین حال که نقش ژنتیک در تفاوت‌های فردی را نشان می‌دهند، حکایت از تاثیر مستقیم و غیرقابل انکار تجربه‌های زیسته فرد در رشد و بهره‌وری خودرایانی دارند.

بنا بر یافته‌های پوزنر و راث‌بارت، خودرایانی را می‌توان در کودکان و بزرگسالان بهبود بخشید. به عنوان نمونه تحقیقات حاکی از آن است وقتی فرد متوجه تناقض یا اشتباهی در رفتارش می‌شود، سریع سرعت عملکردش را پایین می‌آورد تا با محاسبه دقیق و تحلیل شرایط، رفتارش را طوری تنظیم کند که احتمال اشتباه بعدی را پایین بیاورد. این بدان معناست که با افزایش خودآگاهی و تمرکز می‌توان کیفیت خودرایانی را بهبود بخشید.