ریچارد یوجین نیسبت ( Richard Eugene Nisbett ) متولد ۱ ژوئن ۱۹۴۱ در لیتلفیلد تگزاس ، روانشناس و نویسنده اجتماعی آمریکایی است. او استاد برجسته روانشناسی اجتماعی تئودور ام. نیوکمب و مدیر مشترک برنامه فرهنگ و شناخت در دانشگاه میشیگان در آن آربور است. علایق تحقیقاتی Nisbett در شناخت اجتماعی، فرهنگ، طبقه اجتماعی و پیری است. وی دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا، جایی که مشاور او استنلی شاختر بود، که از دیگر دانشجویان آن زمان لی راس و جودیت رودین بودند، دریافت کرد.

شاید تأثیرگذارترین نوشته او «گفتن بیش از آنچه می‌توانیم بدانیم: گزارش‌های شفاهی در مورد فرآیندهای ذهنی» (با TD Wilson , 1977, Psychological Review , 84, 231-259)، یکی از پراستنادترین مقالات روانشناسی منتشر شده با بیش از 13000 باشد. استناد. این مقاله اولین استدلال جامع و مبتنی بر تجربی در مورد اینکه انواع فرآیندهای ذهنی مسئول ترجیحات، انتخاب‌ها و احساسات برای آگاهی آگاهانه غیرقابل دسترس هستند. نیسبت و ویلسون معتقد بودند که گزارش‌های درون‌نگر فقط می‌توانند شرحی از «آنچه مردم در مورد اینکه چگونه فکر می‌کنند» را ارائه دهند، اما نه «چگونه واقعاً فکر می‌کنند». برخی از روانشناسان شناختی این ادعا را رد کردند، اریکسون و سایمون (1980) دیدگاهی جایگزین ارائه می دهند.

مالکوم گلدول در مصاحبه ای با نیویورک تایمز گفت : "تاثیرگذارترین متفکر در زندگی من، روانشناس ریچارد نیسبت بوده است. او اساساً دیدگاه من را نسبت به جهان به من داد."

جغرافیای تفکر

ریچارد ای. نیسبت در کتاب « جغرافیای تفکر » ( The geography of thought ) به مقایسة جامعی پیرامون نحوة تفکّر در فرهنگ شرق و غرب دست زده است. وی با هدف شناخت ریشه های تفکّر، زمینه های فلسفی، تاریخی، بوم شناختی و جغرافیایی را مورد توجّه قرارداده و با طرح سئوالات و فرضیات چالش انگیز، به کاوش در فرآیندهای شناختی از منظر روان شناسی اجتماعی و بین فرهنگی پرداخته است. نویسنده تلاش کرده تا با ارج نهادن به عادات تفکّر و ویژگی ها و تمایزات موجود در فرهنگ ها، افراد بشر را به مواجهة عقلانی با یکدیگر و آموختن از سایر فرهنگ ها ترغیب کند.

البته منظور مؤلف از غرب عمدتاً اروپا و آمریکای شمالی و منظور از شرق، آسیای شرقی و به خصوص چین است. وی با هدف شناخت ریشه‌های تفکر از یک سو زمینه‌های فلسفی، تاریخی، بوم‌شناختی و جغرافیایی را مورد توجه قرار داده و از سوی دیگر با طرح سئوالات و فرضیات چالش انگیز به کاوش در فرآیندهای شناختی از منظر روان شناسی اجتماعی و بین فرهنگی پرداخته است.
شایان ذکر است که مؤلف بر مبنای دیدگاهی قوم نگارانه با نگارش مراحل و نتایج آزمون‌های تجربی که با هوشمندی، طراحی و تفسیر شده اند، نه تنها به وضوح معنا کمک کرده، بلکه وارد لایه‌های عمیق تر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، تربیتی و زبان شناختی نیز شده است.
باور مؤلف، اثر متقابل بین روش‌ها و جهت گیری‌های اجتماعی و فرآیند‌های شناختی است، به طوریکه تغییر یکی منجر به تغییر دیگری می‌گردد. نیسبت که خود منتقد عادات تفکر رایج در غرب است در این کتاب کوشیده تا با ارج نهادن به عادات تفکر و ویژگی‌ها و تمایزات موجود در فرهنگ‌ها، مواجهه عقلانی افراد بشر با یکدیگر و آموختن از سایر فرهنگ‌ها را ترغیب کند.

"بحث و جدل در آسیای معاصر همانند چین باستان، غیر متداول و غیر مرسوم است. در حقیقت، علم بدیع که مربوط به فصاحت و بلاغت گفتار بوده و دومین جایگاه عمده نزد غربی‌ها را دارا می‌باشد، عمدتاً در آسیا وجود ندارد. آمریکایی‌های شمالی ایده‌های خود را از مدرسه و دوره ابتدایی اظهار می‌کنند و در همان جلسات کلاسی که به "نشان بده و بگو"(Show and tell) موسوم است از افکار و آراء خود دفاع کرده و آن‌ها را موجه می‌کنند. " این آدم مصنوعی من است، بازی با آن سرگرم کننده است زیرا..........."
در عوض، مباحثه و رد و بدل کردن ایده‌ها در زندگی شرقی‌ها چندان دیده نمی‌شود. دوستی ژاپنی به من گفت که مفهوم " زندگی توأم با بحث و گفتگو " در ژاپن وجود ندارد، زیرا‌ هارمونی گروه در خطر قرار می‌گیرد. در حقیقت، تلاش وی چندان به جایی نرسید هنگامی‌که مهمانی ناهاری با شیوه آمریکایی در ژاپن ترتیب داد و فقط ژاپنی‌هایی را دعوت کرد که برای مؤسسه سرمایه گذاری کرده بودند. همه چیز از نوشیدنی‌ها گرفته تا استیک و پای سیب تهیه دیده شده بود. هنگامی‌که از مدعوین درخواست شد تا نظرات خود را بیان کرده و از آن‌ها دفاع نمایند، تلاش وی به شکست منجر شد."

در کتاب «جغرافیای فکر» نیسبت می نویسد : « چگونه آسیایی‌ها و غربی‌ها متفاوت فکر می‌کنند... و چرا » (2003) ادعا می‌کند که «شناخت انسان در همه جا یکسان نیست»، آسیایی‌ها و غربی‌ها «نظام‌های فکری بسیار متفاوتی را برای هزاران نفر حفظ کرده‌اند. سال‌ها» و اینکه این تفاوت‌ها از نظر علمی قابل اندازه‌گیری هستند. کتاب نیسبت « هوش و چگونگی بدست آوردن آن: چرا مدارس و فرهنگ ها شمارش » می کنند (2009) استدلال می کند که عوامل محیطی بر عوامل ژنتیکی در تعیین هوش غالب هستند. این کتاب مورد توجه گسترده مطبوعات و برخی از دانشگاهیان قرار گرفت. برای مثال، دانیل اوشرسون ، روانشناس دانشگاه پنسیلوانیانوشت که این کتاب "تحلیل بسیار مهمی از عوامل تعیین کننده ضریب هوشی" است. از سوی دیگر، منتقدان منتقد بیشتر استدلال کردند که کتاب نتوانست با قوی ترین شواهد برای عوامل ژنتیکی در تفاوت های هوش فردی و گروهی دست و پنجه نرم کند.

نیسبت در کتاب « فرهنگ عزت ( روانشناسی خشونت در جنوب ) » بیان می کند که در بسیاری از فرهنگ‌های جهان موقعیت اجتماعی، رفاه اقتصادی و زندگی، به خودی خود با چنین اعتباری پیوند خورده است. این مقوله، هرکجا که به دست آوردن منابع یا نگهداری آنها، بسته به این باور جامعه، که شخص قادر به دفاع از خود در برابر چپاول است، صدق می کند. موارد خشونت جنوب اغلب بازتاب این نگرانی است که صدمه به اعتبار یا موقعیت، هتک عزت شخصی است، با این اعتقاد ضمنی که خشونت پاسخی مناسب به چنین هتاکی به حساب می‌آید. در حقیقت فرهنگ‌های عزت به طور مستقل توسط بسیاری از جوامع دنیا ساخته شده‌اند. این فرهنگ‌ها از بسیاری جهات متفاوت هستند، اما یک عنصر مشترک دارند. شخص آماده است تا با توسل به خشونت، از اعتبار، قدرت یا هر دو محافظت کند.

پدیده سوگیری بازیگر - مشاهده گر ( actor observer bias )

ریچارد نیسبت با ادوارد ای. جونز ، پدیده تعصب بازیگر - مشاهده گر را در سال 1971 مطرح کردند ، پدیده ای که در آن افراد بازیگر و افرادی که مشاهده می کنند از توضیحات متفاوتی برای اینکه چرا یک رفتار رخ می دهد استفاده می کنند. این یک مفهوم مهم در نظریه اسناد است و به تمایل به نسبت دادن رفتار خود به عوامل موقعیتی، و رفتار دیگران به گرایش آنها اشاره دارد. توضیح خود جونز و نیسبت برای این موضوع این بود که توجه ما به موقعیت زمانی که ما بازیگر هستیم معطوف است، اما زمانی که ناظر هستیم، توجه ما معطوف به فردی است، اگرچه توضیحات دیگری برای سوگیری بازیگر- ناظر ارائه شده است.

اغلب ما تمایل داریم واکنش‌های خود را به موقعیتهای خارجی خارج از کنترل ما، و اعمال و رفتار دیگران را به عوامل درونی آنان نسبت دهیم. مثلاً وقتی ما می‌بینیم کسی روی زمین می‌افتد تمایل داریم این اتفاق را به طرز راه رفتن وی نسبت دهیم، اما اگر همین اتفاق برای خودمان بیفتد آن را به عوامل خارجی نظیر یخ‌زدگی پیاده‌رو نسبت می‌دهیم.

علت سوگیری بازیگر-مشاهده‌گر این است که اغلب ما نسبت به پیشینه و عوامل خارجیِ بسیاری که روی اعمال و رفتارمان اثر می‌گذارند آگاه‌ایم اما وقتی توجه خود را بر اعمال دیگران معطوف میکنیم کمتر به وجود چنین پیشینه‌ای توجه می‌کنیم. بنابراین اعمال و رفتاری که از خودمان سر می‌زند را به عوامل خارجی و رفتار دیگران را برخاسته از ویژگی‌ها و صفات و حالات درونی آنان فرض می‌کنیم.

جونز و نیسبت بیان کردند که این دو نقش (بازیگران و ناظران) توضیحات نامتقارنی تولید می کنند. یافته های تحقیق آنها نشان داد که "تمایل فراوانی برای بازیگران وجود دارد که عملکردهای خود را به الزامات موقعیتی نسبت دهند ، در حالی که ناظران تمایل دارند همان اقدامات را به شرایط شخصی پایدار نسبت دهند". به عنوان مثال ، دانش آموزی که برای یک امتحان سخت درس می خواند ، احتمالاً مطالعه فشرده خود (بازیگر) را با مراجعه به امتحان دشوار پیش رو (یک عامل موقعیتی) توضیح می دهد ، در حالی که سایر افراد (ناظران) احتمالاً مطالعه او را با اشاره به ویژگی های او ، مانند سخت کوش یا بلند پروازانه تفسیر می کنند .

عدم تقارن بازیگر-مشاهده گر ( سوگیری بازیگر-مشاهده گر ) خطاهایی را توصیف می کند که فرد هنگام شکل دادن نسبت به رفتار دیگران مرتکب می شود (Jones & Nisbett 1971 ). وقتی افراد رفتار خودشان را قضاوت می کنند ، و آنها بازیگر هستند ، به احتمال زیاد کارهایشان را به موقعیت خاص نسبت می دهند تا به یک تعمیم در مورد شخصیت آنها. با این وجود ، هنگامی که ناظری در حال توضیح رفتار شخص دیگری (بازیگر) است ، احتمالاً این رفتار را بیشتر به عوامل موقعیتی به موقعیت کلی بازیگران نسبت می دهند. این خطای مکرر ، تعصبی را نشان می دهد که افراد در ارزیابی رفتار خود دارند (Miller & Norman 1975 ).

از آنجا که افراد بهتر با عوامل موقعیتی (بیرونی) موثر در تصمیم گیریهای خود آشنا هستند ، احتمالاً رفتار خود را تحت تأثیر اوضاع اجتماعی که در آن قرار دارند ، بیشتر می بینند. با این حال ، زیرا تأثیرات موقعیتی رفتار مادران کمتر در دسترس است مشاهده گر ، مشاهده کنندگان رفتار بازیگر را بیشتر تحت تأثیر شخصیت کلی بازیگر می بینند. عدم تقارن بازیگر-مشاهده گر جز خطای انتسابی نهایی است. بعضی اوقات عدم تقارن بازیگر و مشاهدهگر به عنوان خطای اساسی اسناد تعریف می شود. این زمانی است که افراد تمایل دارند بیشتر به ویژگیهای درونی ، خصوصیات شخصی یا خلقیات خود به عنوان علت یک رفتار توجه کنند نه عوامل بیرونی یا تأثیرات موقعیتی. عدم تقارن بازیگر-مشاهدهگر در رویدادهایی اتفاق می افتد که افراد احساسات رفتاری خود را بروز می دهند ، مانند اولین ملاقات ، قرار ملاقات نابینا ، خرید در یک سوپرمارکت و غیره (جونز و نیسبت 1971 ). از مطالعه ای توسط شلدون و جانسون (1993) هنگام پرسیدن از افراد ، کدام شی را هنگام صحبت با دیگری مشاهده کرده اند شخص ، پاسخهای مشترک آنها بر اساس افکار خود و ظاهر شخص مقابل بود.

این اصطلاح تحت "انتساب " یا "تئوری اسناد " قرار می گیرد. فرضیه سوگیری بازیگر-مشاهده گر در انتساب در ابتدا توسط جونز و نیسبت (1971) مطرح شد ، زمانی که آنها ادعا کردند که "بازیگران تمایل دارند که علل رفتار خود را به محرکهای ذاتی اوضاع نسبت دهند ، در حالی که ناظران تمایل دارند رفتار را به خلوص پایدار بازیگر نسبت دهند "(Jones & Nisbett 1971 ، p. 93) این فرضیه که با اثبات شواهد اولیه پشتیبانی می شد ، مدتها به صورت کاملاً محکم ثابت می شد ، و یک پدیده قوی و فراگیر شناخت اجتماعی را توصیف می کرد.

بلافاصله پس از انتشار فرضیه بازیگر-مشاهده گر ، بسیاری از مطالعات تحقیقاتی اعتبار آن را مورد آزمایش قرار دادند ، به ویژه اولین آزمون توسط نیسبت و همکاران (1973) نویسندگان شواهد اولیه این فرضیه را یافتند ، و همچنین Storms (1973) ، که همچنین یکی از توضیحات احتمالی این فرضیه را مورد بررسی قرار داد: بازیگران رفتارهای خود را با اشاره به موقعیت توضیح می دهند زیرا آنها به وضعیت توجه می کنند ( نه به رفتارهای خودشان) در حالی که ناظران رفتار بازیگر را با استناد به تمایلات بازیگر توضیح می دهند زیرا آنها به رفتار بازیگر توجه می کنند (نه به موقعیت). عمدتاً بر اساس این شواهد پشتیبان اولیه ، اطمینان از فرضیه به طور یکنواخت بالا رفت. عدم تقارن به عنوان "قوی و کاملاً عمومی" ، "کاملاً تثبیت شده" و "بخشی جا افتاده از روانشناسی علمی" توصیف شد. به همین ترتیب ، شواهد مربوط به عدم تقارن "فراوان" و "فراگیر" در نظر گرفته شد.

با این حال ، فراتحلیل از همه آزمونهای منتشر شده فرضیه بین 1971 و 2004 (Malle 2006 ) یافته ای متناقض بدست آورد: سوگیری بازیگر-مشاهده گر از نوع جونز و نیسبت (1971) وجود نداشت. Malle (2006) این نتیجه را نه به عنوان اثبات توضیح بازیگران و ناظران دقیقاً به همان شیوه ، بلکه به عنوان شواهدی مبنی بر اینکه فرضیه اصلی از نظر نحوه تنظیم توضیحات مردم از رفتار ناقص است ، تفسیر کرد - یعنی به عنوان انتساب به اوضاع پایدار یا وضعیت. در برابر یک نظریه متفاوت توضیح ، مال و همکاران. (2007) یک مجموعه جایگزین از سه عدم تقارن بازیگر-مشاهده کننده را آزمایش کرد و پشتیبانی مداومی از همه آنها یافت. بنابراین ، عدم تقارن کنشگر-مشاهده گر در یک فرمول نظری (نظریه اسناد سنتی) وجود ندارد بلکه در فرمول نظری جایگزین جدید وجود دارد. Malle (2011) استدلال کرد که این امر به عنوان فرم نظری جایگزین طرفداری می کند ، اما در زمان نگارش ، کتابهای درسی هنوز به طور کامل به این چالش نظری نپرداخته اند.

ملاحظات تفاوت بازیگر و مشاهده کننده را می توان در سایر رشته ها نیز ، مانند فلسفه (به عنوان مثال دسترسی ممتاز ، اصلاح نشدنی ) ، مطالعات مدیریت ، هوش مصنوعی ، نشانه شناسی ، مردم شناسی و علوم سیاسی یافت .

مفاهیم مرتبط اما متمایز با پدیده سوگیری بازیگر - مشاهده گر

1- تعصب بازیگر - مشاهده گر
به جای صحبت از فرضیه عدم تقارن بازیگر-مشاهده گر ، برخی از کتابهای درسی و مقالات پژوهشی از "تعصب بازیگر-مشاهدهگر" صحبت می کنند. اصطلاح "تعصب " معمولاً بدین معنی است که یکی از مفسران (اعم از بازیگر یا ناظر) در توضیحات خود مغرضانه یا نادرست است. اما اینکه کدام یک - بازیگر یا ناظر - نادرست است ، از نظر ادبیات روشن نیست. از یک طرف ، فرضیه راس در مورد "خطای اصلی اسناد " از راس نشان می دهد که ناظران نادرست هستند ، زیرا آنها تمایل کلی به تأکید بیش از حد بر توضیحات موقتی و تأکید کمتر بر توضیحات موقعیتی دارند. از سوی دیگر ، Nisbett و Wilson (1977) استدلال کردند که بازیگران واقعاً از علل واقعی اقدامات خود (به اصطلاح "توهم درون نگری ") اطلاع ندارند و غالباً صرفاً توضیحات قابل قبول را ابداع می کنند. Jones & Nisbett (1971) خود متعهد نبودند كه عدم تقارن بازیگر-مشاهده گر فرضیه را مغرضانه یا خطا بنامند. به همین ترتیب ، مواضع نظری اخیر عدم تقارن را یک سوگیری می داند ، بلکه نتیجه اختلافات شناختی و انگیزشی متعددی است که اساساً بین بازیگران و ناظران وجود دارد.

2- تعصب خود - خدمت

عدم تقارن بازیگر-مشاهدهگر غالباً با فرضیه تعصب خودباختگی در انتساب اشتباه گرفته می شود - این ادعا که مردم توضیحات را به روشی استراتژیک انتخاب می کنند تا خود را در پرتو مثبت جلوه دهند. تفاوت مهم بین این دو فرضیه این است که انتظار می رود عدم تقارن بازیگر-مشاهده گر برای همه رویدادها و رفتارها (مثبت یا منفی) باشد و به مقایسه خاصی بین توضیحات بازیگر و توضیحات ناظر نیاز دارد. تعصب خود-خدمتکاری اغلب به عنوان یک وارونگی کامل در تمایلات توضیح بازیگران و ناظران به عنوان تابعی از رویدادهای مثبت در مقابل منفی صورت می گیرد. در اصطلاح انتساب سنتی ، این بدان معنی است که برای رویدادهای مثبت (به عنوان مثال ، گرفتن A در یک آزمون) ، بازیگران توضیحاتی را انتخاب می کنند که مربوط به ویژگی های خودشان باشد (به عنوان مثال "من باهوش هستم") در حالی که ناظران توضیحاتی را که به وضعیت بازیگر (به عنوان مثال ، "آزمون آسان بود") ؛ با این حال ، برای رویدادهای منفی (به عنوان مثال ، دریافت F در امتحان) ، بازیگران توضیحاتی را انتخاب می كنند كه به اوضاع مربوط باشد ، (به عنوان مثال ، "آزمون غیرممكن بود سخت بود") در حالی كه ناظران توضیحاتی را انتخاب می كنند كه به شرایط بازیگر اشاره دارد (به عنوان مثال ، "او به اندازه کافی باهوش نیست").

3- تعصب مثبت بودن

عدم تقارن بازیگر-مشاهده گر می تواند شبیه فرضیه سوگیری مثبت در انتساب باشد - این ادعا که مردم نسبت به ارزیابی های مطلوب تعصب دارند. این فرضیه بیان می کند که افراد رفتار خود را با پیامدهای مثبت به عوامل درونی و رفتار خود را با پیامدهای منفی به عوامل بیرونی نسبت می دهند. سوگیری مثبت از نظر انتساب بازیگران از رفتار خودشان توصیف می شود. این بدان معناست که افراد رفتارهای خود را که نتیجه مثبتی داشته است (قبولی در آزمون رانندگی و دریافت گواهینامه رانندگی خود را) به یک عامل داخلی نسبت می دهند (من واقعاً این مطالب را می دانم). با این حال ، مردم رفتار خود را که در آن نتیجه منفی (عدم موفقیت در آزمون رانندگی) دریافت کرده اند ، به یک عامل خارجی نسبت می دهند (خورشید در چشم من بود).

4- سوگیری مکاتبه ای

ناظران اعمال دیگران را به رفتار آینده آنها نسبت می دهند. مشاهده اعمال خود ، شاهد را نسبت می دهد که همان اقدامات را به رفتار آینده آن شخص نسبت می دهد. این توضیح می دهد که چرا برداشت های اول برای ما بسیار مهم هستند. به محض مشاهده عملی ، تصور رفتارهای متفاوت دیگری از بازیگر برای ناظر سخت است. با این حال ، از طرف دیگر ، بازیگران برایشان سخت است كه عملی را كه انجام داده اند به كل رفتار خود نسبت دهند. آنها خود را پاسخگوتر می دانند ، و بنابراین معتقدند كه كنترل همه امور موقعیتی را بر عهده دارند. همانطور که بازیگر می تواند هر عملی را که در گذشته انجام داده نسبت دهد ، ناظر فقط می تواند عملی را که به آن بازیگر مشاهده می شود نسبت دهد. بنابراین ، به جای عوامل موقعیتی ، فاعلی را به بازیگر نسبت می دهد.

تفاوت های فرهنگی در پدیده سوگیری بازیگر - مشاهده گر

تفاوتهای فرهنگی ممکن است بر نحوه انتساب و تفسیر برخی رفتارها یا اعمال تأثیر بگذارد. تحقیقات فعلی این ایده را تأکید می کند که فرهنگ غربی بر فردگرایی تأکید دارد ، در حالی که فرهنگ های آسیای شرقی بر جمع گرایی تأکید دارند. خطای اصلی اسناد در آن فرهنگ ها متفاوت است. در فرهنگ فردگرایانه مردم تمایل دارند از توضیحات موقتی برای رفتار استقبال کنند. در حالی که ، در فرهنگ جمع گرایانه که PB Smith و Bond (1994) بیان داشتند که خطای اساسی اسناد حداقل است یا حتی وجود ندارد ، بنابراین آنها تمایل دارند که بر توضیح وضعیت برای رفتار تمرکز کنند. Masuda & Nisbett ( 2001) در هنگام مشاهده یک صحنه در زیر آب ، آمریکایی ها بیش از پس زمینه محیط بیشتر در ماهی های پیش زمینه و جهت شنا در داخل مخزن متمرکز شدند. این از این ایده حمایت می کند که آمریکایی ها بیشتر دوست دارند رفتارهایی را به نشانه های ذهنی نسبت دهند که مستقیماً در محیط یا پیش زمینه وجود دارند. این مخالف شرکت کنندگان ژاپنی است که بر روی ماهی تمرکز کرده اند ، اما علاوه بر این بر زمینه محیط (گیاهان ، حیوانات دیگر) تمرکز کرده اند. این نشان می دهد که چگونه افراد از فرهنگ های شرق آسیا بیشتر نسبت به رفتارهای نشانه های موقعیتی و موقعیتی در محیط نسبت می دهند. علاوه بر این ، Choi & Nisbett (2008) خطای harvtxt: بدون هدف: CITEREFChoiNisbett2008 (کمک ) دریافت که وقتی محدودیت های موقعیتی شرکت کنندگان در یک آزمایش برجسته تر می شود که فقط در شرق آسیا شرکت کنندگان درک بیشتری از محدودیت های موقعیتی داشتند و بر این اساس قضاوت می کردند. این در مقابل شرکت کنندگان آمریکای شمالی است که به دلیل برجسته تر نشان دادن محدودیت های موقعیتی ، هیچ تغییری نشان ندادند.

مطالعات اخیر ، تأثیر فرهنگ بر عدم تقارن بازیگر-مشاهده کننده را بررسی کرده است. محققان توماس D. گرین و Duane G. McClearn در مطالعه خود در سال 2010 ، "اثر بازیگر - مشاهده به عنوان تابعی از نتیجه عملکرد و ملیت افراد دیگر" ، گروهی متشکل از 55 دانشجوی دانشگاه آمریکایی را از یک فرد نامشخص گرفتند. انستیتوی جنوب شرقی در ایالات متحده و آنها را در لیست سناریوهای فرضی قرار داد تا تعیین کند که آیا ملیت فرد بر نحوه مشاهده یا مشاهده دانشجویان از نتیجه سناریو تأثیر دارد. هر سناریو شامل یک "بازیگر" از ملیت زیر بود. مکزیکی ، ژاپنی ، روسی ، انگلیسی و آمریکایی ، که در آن دانشجو و "بازیگر" در کاری شرکت می کنند که به همکاری متکی است. پس از اتمام ، از دانش آموزان خواسته شد تا نتایج را به عنوان موفق (A در امتحان) یا ناموفق (F در امتحان) و عملکرد "بازیگر" و خودشان ارزیابی کنند. نتایج این مطالعه نشان داد که دانش آموزان به طور مداوم عملکردهای خود را بسیار عالی ارزیابی می کنند ، مطابق با این فرضیه که افراد نسبت به عوامل خارجی اشتباهات را نسبت می دهند و عملکرد بازیگران پایین است. نتایج هنگام تعیین موفقیت متفاوت بود. سناریوهایی که رتبه ناموفق داشتند "بازیگران" ژاپنی و روسی را به طور مداوم درگیر می کردند ، در حالی که سناریوهای موفقیت آمیز شامل "بازیگران" مکزیکی ، انگلیسی و آمریکایی کانادایی بود که همبستگی بین همسایگی کشورهای همسایه و عدم تقارن بازیگر-ناظر را نشان می دهد.

مطالعه دیگری که در سال 2019 در روانشناسی اجتماعی و علوم شخصیت توسط محققان آنیتا کرنر ، سوفی موریتز و رولاند دویچ منتشر شد ، نشان داد که چگونه فاصله ، در ارتباط با فضا یا ذهنیت ، می تواند عدم تقارن بازیگر-مشاهدهگر را بیشتر فراهم کند. شرکت کنندگان در مورد چگونگی مشاهده وضعیت آزمایش شدند. بیکاری ، بی خانمانی یا فقر ، شخصی که با او نزدیک و غریبه بودند. آنها به طور مداوم وضعیت یک فرد ناآشنا (یک غریبه) را به عنوان منشأ داخلی (بد با پول ، تنبل) و وضعیت یک فرد آشنا را به عنوان منشا خارجی ارزیابی می کنند. عدم تقارن بازیگر-مشاهدهگر بیشتر در مجاورت در فاصله نسبت به مجاورت اعمال می شود.

علاوه بر این ، عدم تقارن بیننده و بازیگر با دیدگاه مذهبی فرد متفاوت است. پروتستان ها بیشتر تمایل به عوامل داخلی برای رفتار دارند تا کاتولیک ها که تمرکز بیشتری روی عوامل خارجی دارند. یک دلیل این است که پروتستان ها بیش از حد به شواهد همبستگی و بدون شواهدی از علیت اعتماد می کنند (مک کینون ، 2008). دلیل دیگر این است که پروتستان ها ایمان قویتری دارند و نسبت به کاتولیک ها از وضعیت روح آگاهی بیشتری دارند.