سلست مک کالو هاوارد ( Celeste McCollough ) متولد 1927) یک روانشناس آمریکایی است که در زمینه ادراک بصری انسان تحقیق می کند . او بیشتر به دلیل کشف اولین افترافکت احتمالی در سال 1965 شناخته می شود که بلافاصله پس از آن به عنوان اثر مک کولو شناخته شد .

سلست مک کالو اولین مقاله خود را از تحقیقات پایان نامه خود در دانشگاه کلمبیا منتشر کرد (مک کولو، 1955). پس از تدریس در سال‌های 1954-1956 در کالج اولیوت، میشیگان، او اولین زنی بود که به یک موقعیت تمام وقت در بخش روانشناسی کالج اوبرلین منصوب شد . در سال‌های 1962-1963 در طول اولین مرخصی تعطیلات خود ، تحقیقاتی را در کانادا در مورد تأثیرات ادراکی استفاده از عینک‌های دو رنگ انجام داد (McCollough, 1965b). این منجر به کشف اثری شد که نامش را دارد (McCollough, 1965a). مقاله او جرقه صدها مقاله علمی دیگر را برانگیخت.

در سال 1970 مک کالو از سمت خود در اوبرلین استعفا داد و وقت خود را وقف تربیت یک دختر و پسر کرد. در سال 1986، او با قراردادی با موسسه تحقیقاتی دانشگاه دیتون (UDRI) به تحقیقات بینایی بازگشت. او روی نقش رنگ در نمایشگرهای شبیه سازی پرواز برای آزمایشگاه منابع انسانی نیروی هوایی در پایگاه نیروی هوایی ویلیامز ، آریزونا کار کرد (به عنوان مثال، هاوارد، 1992؛ هاوارد، 1994؛ هاوارد، 1996).

کار او بر روی نور کم موجود از نمایشگرهای رنگی اولیه، او را به شرکت در بخش کمیسیون بین‌المللی (CIE) در نورسنجی مزوپیک سوق داد (به عنوان مثال، هوارد، 1997). او همچنین تحقیقاتی را در مورد رابطه بین اثر مک‌کالو و پردازش الگوی جهانی تکمیل کرد (مک‌کالو، 2000).

پس از سال 1995، او تحت قراردادهایی که توسط شرکت های خصوصی بسته شده بود، به برنامه تحقیقاتی آموزش دید در شب آزمایشگاه نیروی هوایی پیوست . این تحقیق شامل مطالعات مربوط به انطباق مزوپیک اولیه با کاهش روشنایی بود که در کابین خلبان هنگام استفاده از عینک دید در شب مشاهده می شد (Howard, Tregear, & Werner, 2000).

در نوامبر 2003، مک کالو از برنامه تحقیقاتی آموزش دید در شب استعفا داد و به پورتلند ، اورگان نقل مکان کرد .

اثر مک کالو ( McCollough effect )

اثر مک کالو پدیده ای از انسان است ادراک بصری که در آن بی رنگ است گریتینگ رنگی به نظر می رسد مشروط در گرایش از توری ها این یک افترافکت نیاز به یک دوره از القا برای تولید آن به عنوان مثال ، اگر کسی به طور متناوب چند دقیقه به یک مشبک افقی قرمز و یک مشبک عمودی سبز نگاه کند ، پس از آن یک مشبک افقی سیاه و سفید به رنگ سبز و یک مشبک عمودی سیاه و سفید به رنگ صورتی مایل به نظر می رسد. این اثر قابل توجه است زیرا ، اگرچه با آزمایش های مکرر به سرعت کاهش می یابد ، اما گزارش شده است که در صورت محدود بودن قرار گرفتن در معرض آزمایش ، 2.8 ماه طول می کشد.

اثر مک کالو در سال 1965 توسط سلست مک کالوگ ، روانشناسی که قبلاً در دهه های اول قرن گذشته در حال مطالعه سایر پدیده های ادراکی بود ، کشف شد ، اگرچه در طی سالهای بعدی به صورت جامع تری تعریف شد.

مک کالو در ابتدا گزارش داد که این تأثیرات ممکن است یک ساعت یا بیشتر طول بکشد. جونز و هولدینگ (1975) دریافتند كه با آزمایش مكرر اثر ، خود اثر كاهش می یابد. افراد به مدت 15 دقیقه القا شدند و پس از چند بار آزمایش در طی چند روز در عرض 5 روز اثر خود را از دست دادند ، اما افرادی که برای همان زمان القا شدند اما در معرض آزمایش قرار نگرفتند تا اینکه 2040 ساعت بعد اثر را حفظ کردند.

اثر با رنگ متفاوت است تصویربرداری ، که بر روی هر آنچه دیده می شود و کاملاً مختصر به نظر می رسند. این بستگی به جهت گیری شبکیه دارد (کج شدن سر به سمت 45 درجه باعث از بین رفتن رنگها در مثال فوق می شود ؛ کج شدن 90 درجه به سر باعث می شود که رنگها دوباره ظاهر شوند به طوری که گرتاسیون عمودی گرانشی اکنون سبز به نظر می رسد). چندین اثر را می توان با القا with با مجموعه های مختلف شبکه انباشته کرد. مجموعه ای از شبکه های القایی افقی و عمودی و مجموعه ای جداگانه از شبکه های القایی مورب مخالف هنگام نگه داشتن یک شبکه سیاه و سفید به طور معمول و در 45 درجه ، دو تصویر پس زمینه متمایز ایجاد می کنند. تعداد جهت های مختلفی که می توان روی هم قرار گرفت ناشناخته است. همچنین ، القا اثر با یک چشم منجر به هیچ تأثیری با چشم دیگر نمی شود. با این حال ، برخی شواهد از فعل و انفعالات دو چشمی وجود دارد.

محرکهای القایی می توانند رنگهای مختلفی داشته باشند. با این وجود وقتی رنگ ها وجود دارد ، اثر قوی ترین است مکمل ، مانند قرمز و سبز ، یا آبی و نارنجی. نسخه مرتبط با اثر مک کالو نیز با یک رنگ و جهت گیری واحد رخ می دهد. به عنوان مثال ، القا فقط با یک مشبک افقی قرمز باعث می شود که یک مشبک تست افقی سیاه و سفید به رنگ مایل به سبز ظاهر شود ، در حالی که یک مشبک آزمایشی عمودی سیاه و سفید بی رنگ به نظر می رسد (گرچه در این باره بحث و استدلال وجود دارد). استرومایر (1978) اینها را اثرات غیر اضافی نامید ، به گفته وی ، تأثیر کلاسیک با القا از دو جهت و رنگ متفاوت به سادگی باعث می شود که رنگ های واهی بیشتر از این به چشم تضاد بیایند .

این اثر مختص ناحیه شبکیه است که در معرض محرکهای القایی قرار دارد. این امر با القای اثرات مخالف در مناطق مجاور شبکیه نشان داده شده است (به عنوان مثال ، از یک ناحیه عمودی شبکیه به رنگ صورتی و افقی به رنگ سبز دیده می شود ؛ از یک منطقه مجاور شبکیه ، عمودی ها به رنگ سبز و افقی ها به رنگ صورتی ظاهر می شوند) با این وجود ، اگر ناحیه کوچکی از شبکیه در معرض محرک های القایی قرار گیرد و خطوط آزمایش از این ناحیه عبور کنند ، اثر در امتداد آن خطوط آزمایش گسترش می یابد. البته ، اگر منطقه القا شده در باشد فاوا (دید مرکزی) و چشمها اجازه حرکت دارند ، سپس اثر در همه جا در صحنه بصری بازدید شده از شیار ظاهر می شود.

این اثر همچنین هنگامی مطلوب است که ضخامت میله های محرک القایی با آن محرک آزمایش مطابقت داشته باشد (به عنوان مثال ، اثر به طور گسترده ای تنظیم می شود ، فرکانس مکانی ) این ویژگی منجر به اثرات غیر اضافی توسط افرادی که استفاده کرده اند گزارش شده است مانیتورهای رایانه ای با رنگ یکنواخت فسفر انجام دادن پردازش کلمه. این مانیتورها در دهه 1980 محبوب بودند و معمولاً متن را به رنگ سبز روی سیاه نشان می دادند. بعداً مردم هنگام خواندن متنی با همان فرکانس مکانی ، مانند کتاب ، متوجه شدند که صورتی به نظر می رسد. همچنین ، یک مشبک افقی با همان فرکانس مکانی خطوط افقی متن القایی (مانند نوارهای افقی روی حروف "IBM" روی پاکت برای اوایل فلاپی دیسک ) صورتی به نظر می رسید.

انواع تأثیرات مشابه نه تنها بین الگوی و رنگ های احتمالی ، بلکه بین حرکت / رنگ ، فرکانس / رنگ فضایی و سایر روابط کشف شده است. همه این اثرات ممکن است تحت عنوان اثرات مک کالو یا ME شناخته شوند.

این یک توهم نوری است که در گروه پس از اثر قرار می گیرد ، یعنی عکس های پستی که نیاز به دوره قبلی قرار گرفتن در معرض الگوی خاصی از محرک ها دارند برای رسیدن به باز شدن در این موارد معمولاً از رنگها یا اشکال بسیار خاصی استفاده می شود که فقط روی سطحی ترین جنبه های پردازش بصری تأثیر می گذارد و چند ثانیه طول می کشد.

با این حال ، اثر موجود تا حدودی پیچیده تر است و مکانیسم بالقوه توضیحی برای روشی است که در آن محرک های بصری معمولاً به صورت مرکزی ادغام می شوند. به همین دلیل است که برای سالها ، از آنجا که برای اولین بار توصیف شده است ، تحقیقات مختلفی را ایجاد کرده است که در آنها روش اصلی تغییر یافته است تا منشا دقیق پدیده را کشف کند. با وجود همه موارد ، هنوز دانش قطعی در این مورد وجود ندارد ، اگرچه برخی سرنخ ها وجود دارد که به دنبال ادامه جستجو می باشد.

اثر مک کالو (مانند سایر توهمات موجود در طبقه بندی آن) به یک مرحله قبل از القای نیاز دارد ، که در آن فرد باید به طور متناوب در معرض دو شبکه رنگی قرار گیرد. به طور خاص ، این یک الگوی خطوط افقی به رنگ قرمز (روی زمینه سیاه) و دیگری از خطوط عمودی سبز (با همان زمینه) است. هر دو حدود سه ثانیه به سوژه نشان داده می شوند و از یک به دیگری در حال نوسان هستند برای مدت زمانی که به طور کلی سه دقیقه طول می کشد (اگرچه ممکن است بسته به قصد شخصی که مطالعه را انجام می دهد متفاوت باشد).

پس از این دوره سازگاری ، به شخصه ای متشكل از خطوط سیاه / سفید ، كه به صورت افقی و عمودی مرتب شده اند ، به فرد نشان داده می شود. این یک شبکه پیچیده است که شامل الگوهای توضیح داده شده در بالا است ، اما در این مرحله فاقد هرگونه رنگی است (فقط جهت خطوط را حفظ می کند). این محرک جدید به صورت مشروط به موضوع ارائه می شود (در پایان مرحله القایی) ، و اولین شواهد از تغییر ادراکی بر روی آن ظاهر می شود. گاهی اوقات این شکل تک رنگ قبل از القا نیز نشان داده می شود ، بنابراین قدردانی می شود که واقعا فاقد رنگ است و اثر آن بیشتر مشهود است.

مغز و اثر مک کالو

هنگامی که مدت طولانی در معرض محرک قرار می گیریم ، مغز تلاش برای جلب توجه را متوقف می کند و به سادگی "می فهمد" که این چنین است ، شروع به "نادیده گرفتن" آن از آنجا می کند و منابع خود را برای درک بقیه چیزها در دسترس می گذارد در محیط اگر این مقاله را از طریق تلفن همراه می خوانید ممکن است همین اتفاق برای شما هم اکنون رخ دهد: حتی اگر آن را با یک دست بگیرید ، مغز شما همه لوازم جانبی را از تجربه جدا می کند (به عنوان مثال احساس وزن او) ، و او فقط برای درک متن تلاش می کند. خوب ، پدیده ای مشابه با توهمی که ما را نگران می کند اتفاق می افتد.

وقتی چشم ها دائماً در معرض خطوط سبز / قرمز قرار بگیرند ، مغز می فهمد که این الگو (طبیعت بسیار نادر) در هر موقعیت ممکن همیشه یکسان خواهد بود. به این دلیل، آن را در حضور محرکهایی که رابطه شباهتی با آن دارند مانند خطوط تک رنگ افقی و / یا عمودی پیش بینی خواهد کرد. این امر در طی اولین فازهایی که به عنوان بخشی از پردازش بصری رخ می دهد نیز اتفاق خواهد افتاد ، اما فراتر از آنچه قبل از رسیدن به شبکیه اتفاق می افتد (به دلیل اثر انتقال بین چشمی فوق الذکر).

بنابراین ، این قشر بینایی اولیه است که در ناحیه خلفی پارانشیم مغزی (لوب پس سری) واقع شده است و در سالهای اخیر کانون ها را در انحصار خود دارد. این منطقه (V1) در درک اشیا stat ساکن و متحرک ، اما مهمتر از همه در شناخت الگوها (مانند الگوهایی که در مرحله القا of اثر مک کالو رخ می دهد) تخصص دارد. به همین ترتیب ، آن نیز هست نقطه ای که تصاویر هر دو چشم با هم ادغام می شوند، صحنه های یکپارچه و منسجم (دوربین شکاری) را شکل می دهد.

فرضیه ای که در حال حاضر بیشتر مورد توجه قرار می گیرد شامل تغییراتی در این زمینه است ، اساسی برای درک نحوه نمایش رنگها و شکل ها در سطح قشر. با وجود این ، آنها هنوز مدلهای ابتکاری و تأیید نشده ای هستند که فعالیتهای تحقیقاتی را هدایت می کنند (مبتنی بر روشهای تصویربرداری عصبی و مطالعات مقایسه ای که شامل افراد با آسیب های مغزی بسیار متنوع است).

اگرچه اثر فوق الذکر با گذشت زمان کمرنگ می شود ، اما یک روش فرضیه ای نیز برای مقابله با آن وجود دارد. در چنین حالتی ، شبکه های جدیدی ارائه می شوند (اما با رنگ پایین تر) تا به مغز کمک کنند یاد بگیرد که الگوی قبلی دیگر معتبر نیست (و برداشت "عادی" را بدست آورد). اثر مک کالو به عنوان روشی برای "اصلاح" ساختار مغز از طریق قرار گرفتن در معرض یک تصویر در نظر گرفته می شود و اگرچه تأثیر آن دائمی نیست ، اما نباید آن را بدون آگاهی دقیق از آنچه در آن است و دامنه آن انجام داد.

اثر ضد مک کالو

در سال 2008 ، یک اثر مشابه با نتایج مختلف کشف شد ، و به آن "اثر ضد مک کالو " گفته شده است. این اثر ممکن است با جفت شدن متناوب گریتینگ ها در تراز موازی ایجاد شود ، یکی آکروماتیک (سیاه و سفید) و دیگری سیاه و یک رنگ (مثلاً سیاه و قرمز). اگر رنگ مورد استفاده قرمز بود ، پس از مرحله القا ، مشبک آکروماتیک کمی قرمز به نظر می رسید. این اثر از سه نظر مهم از اثر کلاسیک متمایز است: رنگ ادراک شده پس از اثر همان رنگ القا کننده است ، رنگ پس از اثر آن ضعیف تر از اثر کلاسیک است و اثر پس از آن انتقال کامل بین چشمی را نشان می دهد. مانند اثر کلاسیک ، اثر ضد مک کالو (AME) نیز ماندگار است.

با توجه به اینکه AME ها از طریق چشم انتقال می یابند ، منطقی است که تصور کنیم این موارد باید در نواحی بالاتر و دو چشمی مغز رخ دهند. علیرغم تولید یک رنگ واهی کمتر اشباع شده ، القای AME ممکن است یک ME را که قبلاً القا شده است نادیده بگیرد ، و اضافه وزن اضافی برای استدلال اینکه AME در نواحی بینایی بالاتر از ME رخ می دهد.