نظریه های روانشناسی نیکولای الکساندروویچ برنشتاین
نیکولای الکساندروویچ برنشتاین ( Nikolai Bernstein ) ؛ متولد 5 نوامبر 1896 در مسکو و متوفای 16 ژانویه 1966 در مسکو ، متخصص مغز و اعصاب شوروی بود . وی در سال به دنیا آمد و در مسکو درگذشت .
پدر وی الكساندر نیكاویویچ برنشتاین روانپزشک مشهور ، برادرزاده ریاضیدان سرگئی ناتانوویچ برنشتاین ، نوه ناتان اوسیپیویچ برنشتاین پزشک ، فیزیولوژیست و چهره مشهوری بودند. در سنین جوانی ، توانایی های خارق العاده دانشمند آینده در زمینه های موسیقی ، زبانی ، ادبی ، ریاضی ، مهندسی و غیره آشکار شد . او به راحتی زبان های خارجی را فرا گرفت ، پیانو را می نواخت .
مادر نیکولای الکساندرویچ ، الکساندرا کارلوونا ، از نظر همه افراد فوق العاده ای با شخصیت قوی بود. او که برای استقلال تلاش می کرد خانه را ترک کرد و ابتدا به عنوان بافنده در Tver و سپس به عنوان پرستار در بیمارستان zemstvo کار کرد. بعداً او یک پرستار عمل و سرانجام پرستار در یک کلینیک روانپزشکی شد و در آنجا با همسر آینده اش ملاقات کرد.
برنشتاین در سال 1913 وارد دانشگاه مسکو شد . او ابتدا وارد دانشکده تاریخ و فلسفه شد و قصد داشت خود را وقف فلسفه کند اما با وقوع جنگ جهانی اول وی در سال 1914 به دانشکده پزشکی منتقل شد. آموزش وی با شتاب بیشتری روبرو شد زیرا پزشکان در جنگ مورد نیاز بودند و دانشجویانی که به مدت چهار سال تحصیل می کردند ، به جبهه اعزام می شدند. با این حال ، فارغ التحصیلی از دانشگاه در سال 1919 بود ، هنگامی که یک جنگ داخلی از قبل آغاز شده بود. برنشتاین بین سالهای 1919 تا 1921 به عنوان پزشک وارد ارتش سرخ شد و در یکی از کازان خدمت کرد .
وی پس از جابجایی در سال 1920 ، مدتی به عنوان روانپزشک در کلینیک V. A. Gilyarovsky مشغول به کار شد ، اما خیلی زود به انستیتوی مرکزی کار رفت و در آنجا ریاست آزمایشگاه بیومکانیک را در دست گرفت .
در سال 1921-1922 او در مؤسسات مختلف پزشکی در مسكو ، از جمله مؤسسات روانشناختی و پزشکی-پداگوژیك مسكو ، آموزش و كار كرد.
اولین کار علمی او در سال 1922 بود ، زمانی که او ، به همراه سایر محققان ، برای مطالعه جنبش در حین کار یدی به مسکو موسسه مرکزی کار دعوت شد . هدف از این مطالعه بهینه سازی بهره وری بود و تجزیه و تحلیل برنشتاین بر روی برش فلز با یک اسکنه بود. وی برای ردیابی حرکت انسان از تکنیک های چرخه سنجی استفاده کرد ، تکنیکی که برای بسیاری از آزمایشات خود به کار خود ادامه می داد. تحقیقات وی نشان داد که بیشتر حرکات ، مانند ضربه زدن به اسکنه با چکش ، از حرکات کوچکتر تشکیل شده اند. هر یک از این حرکات کوچکتر ، اگر تغییر کند ، روی حرکت به طور کلی تأثیر می گذارد.
وظیفه اصلی که این آزمایشگاه حل کردن مطالعه حرکات نیروی انسانی در شرایط طبیعی و با هدف تسهیل نیروی کار و افزایش کارآیی آن بود ، تاکنون مشکل تنظیم حرکت انسان تنها به یک روش حل شده است: با خاموش کردن درجه های اضافی آزادی. برنشتاین راه حل دیگری را پیشنهاد کرد - یک وضعیت غیرقابل پیش بینی در حال توسعه در حاشیه مناطق باید تحت نظارت قرار گیرد و پیش بینی تغییرات با کمک "اصلاحات پیشرو" می شود. بنابراین ، او اصلاح حسی را به عنوان یک عنصر جدایی ناپذیر از عملکرد حرکتی ، قابل مقایسه با پیچیدگی با روند روشنفکرانه درک کرد. یعنی این حرکت طبق گفته دانشمند ، اجرای مکانیکی یک فرمان دریافتی از سیستم عصبی نیست ، فرایندی برای حل یک کار حرکتی است .
چنین نظریه هایی از برنشتاین خلاف عقاید و اهداف A. K. Gastev ، بنیانگذار و رئیس انستیتوی کار بود ، که قصد داشت جنبش را به عنوان یک ماشین ساخته شود ، و به فرد هر نوع پیشرانشی می دهد. در سال 1925 ، برنشتاین کار خود را ترک کرد و به انستیتوی روانشناسی نقل مکان کرد ، جایی که مشکل جنبش زندگی علاقه زیادی را برانگیخت. در سال 1926 ، کار مهم او ، بیومکانیک عمومی ( General Biomekanics ) منتشر شد.
در سال 1926 ، برنشتاین یک سری آزمایشات را شروع کرد که راه رفتن انسان را بررسی می کرد. در اصل ، این کار برای کمک به مهندسی پل های عابر پیاده بود. وی رشد و نمو پیاده روی را با بلوغ و پیر شدن انسان مطالعه کرد و همچنین چگونگی ایستادن افراد آسیب دیده مغزی را مورد بررسی قرار داد.
برنشتاین به عنوان شخصی با علایق بسیار متنوع ، آثار بسیاری را به مشکلات مربوط به حوزه های زیست شناسی ، ریاضیات ، سایبرنتیک ، پزشکی و موسیقی اختصاص داد. وی که پیانیست عالی بود ، قوانین آموزش موسیقی و خلاقیت را مورد مطالعه قرار داد ، تعدادی از کارهای علمی را نیز به آن اختصاص داد ، از جمله "مطالعات بیودینامیک ضربان پیانو" ، که در سال 1930 با عنوان "داده های مدرن در مورد ساختار فرآیند عصبی-حرکتی" ، منتشر شد در سال 1939 ، و همچنین فصلی "درباره تکنیک نوازندگی ویولن و پیانو" در کتاب "در تکرار حرکت" دارد .
در سال 1935 ، وی دکترای علوم مدرک بدون ارائه پایان نامه دریافت کرد . وی همچنین یکی از اولین اعضای آکادمی علوم پزشکی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که در سال 1944 تاسیس شد. در سال 1948 ، او جایزه استالین برای علم از درجه دوم زیست شناسی را دریافت کرد .
از سال 1932 وی سرپرستی آزمایشگاه بیومکانیک در انستیتوی مرکزی کار معلولین را برعهده گرفت. وی در سال 1933 آزمایشگاه فیزیولوژی حرکات را در انستیتوی All-Union of Medicine Experimental (VIEM) ایجاد کرد. در سال 1941-1943 ، در تخلیه در اولان-اوده و تاشکند ، در مؤسسه بهداشتی جمهوری خواهان بهداشت خلق شوروی ازبک مشغول به کار شد. از سال 1943 ، استاد گروه فیزیولوژی انستیتوی دولتی فرهنگ جسمی و گروه روانشناسی در دانشگاه ایالتی مسکو ، وی در گروه ترمیمی درمانی در VIEM مشغول به کار شد.
از سال 1949 در چارچوب مبارزات استالینیستی علیه "جهان وطن" ، او را از کار آزمایشی دور کردند و در سال 1950 به دلیل " موضع ضد پائولوف " مورد انتقاد قرار گرفت. پس از مرگ استالین ، وی احیا شد. وی در سالهای آخر عمرش به تحقیقات نظری ، تدوین نظریه فیزیولوژی فعالیت و سخنرانی پرداخت.
در اواسط دهه 1960 او به سرطان کبد مبتلا شد. دانشمندی چند سال باقی مانده را برای او را محاسبه کرد ، آزمایشگاه را ترک کرد و توسعه بیشتر مشکلات نظری فیزیولوژی فعالیت ، جنبه های بیولوژیکی سایبرنتیک را شروع کرد ، با دانش آموزان خود بسیار کار کرد ، به زبان شناسان ، ریاضیدانان ، هنرمندان ، فیزیولوژیست ها و پزشکان توصیه کرد. برنشتاین در سال 1966 درگذشت.
برنشتاین عمدتاً خودآموخته بود ، اما همكارانش كار او را احترام می گذاشتند.
از آنجا که او تحقیق خود را در پشت پرده اهنین اتحاد جماهیر شوروی انجام داده است ، ایده های او فقط برای دانشمندان غربی در دهه 1960 شناخته شد ، زمانی که کتاب اصلی او ، هماهنگی و تنظیم حرکات ، از روسی به انگلیسی ترجمه شد.
برنشتاین از اعضای حلقه ویگوتسکی - لوریا بود .
جدال با پاولف
حریف اصلی نظریه های برنشتاین ، پاولوف بود ، جدال آنها مدتها طول کشید و به دلیل اعتراض پاولوف ، برنشتاین کتاب "تاریخ دکترین تحریک عصبی" را نوشت. در سال 1936 ، یک گفتگوی حضوری در انستیتوی All-Union of Medicine Experimental برنامه ریزی شد. اما پاولوف درگذشت. پس از این که متوجه شد طرف مقابلش هرگز نمی تواند دوباره به او پاسخ دهد ، برنشتاین انتشار کتاب را لغو کرد
حرکت شناسی
به خاطر فعالیت های برنشتاین در زمینه حرکت انسان به او لقب « مردی که راز حرکت زنده را حل کرد » داده شد .
در بررسی مشکلات حرکتی ، برنشتاین توجه زیادی به پزشکی بالینی داشت. او یک متخصص مغز و اعصاب عالی بود که در ترمیم حرکات در بیماری های مختلف و آسیب های سیستم عصبی مشغول به کار بود. این مطالعات باعث شده است که اساساً بتوانید ایده محلی سازی کارکردها در سیستم عصبی را تغییر داده و همچنین روشهای موثری برای بازگرداندن عملکردهای مختل ایجاد کنید که معلوم شد که برای معالجه مجروحان در طول جنگ بزرگ میهنی بسیار مهم است.
در سال 1947 ، برنشتاین نظریه "در ساخت حرکات" داد . در این تئوری ساختن ساختار عصبی و فیزیولوژیکی اعمال و مهارت ها از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این دانشمند معتقد بود که تمام سطوح مغز در ساخت حرکات دخیل هستند.
سطح زیر قشر پایین (A) بیانگر فیزیولوژی خالص است. این از پیش تعیین شده تن عضله را فراهم می کند ، که اجرای اعمال حرکتی با پیچیدگی های مختلف را ممکن می سازد. سپس از بالاترین سطح زیر قشر (B) پیروی می کند ، در مراحل خاصی از فیلوژنز در جهان حیوانات نقش اصلی را ایفا می کند. در انسان ، او تابع سطح قشر است ، اما نقش وی بسیار عالی است. در ثروت حرکتی ، وی ، از جهاتی خاص ، بالاترین سطح را پشت سر می گذارد. این سطح مسئول حرکاتی است که در آن هماهنگی دقیق حرکات پیچیده ای انجام می شود که به صورت ریتمیک به موقع تکرار می شوند ، تمام اندام و بدن را می پوشانند (به عنوان مثال راه رفتن ، دویدن ، شنا و سایر موارد).
به گفته برنشتاین ، این سطح "تمام تکنیک های خشن داخلی حرکت پیچیده را به خود اختصاص می دهد" ، هنگامی که سطح دیگری با سطح بالاتر سازگاری با جهان خارج و اشیاء خارجی را فراهم می آورد.
اولین مورد از بین سطوح قشر ساخت و ساز حرکات (C) ، به گفته نویسنده ، مورد توجه نه تنها فیزیولوژیست ها ، بلکه برای روانشناسان نیز است. از تقسیم بالاتر گرههای زیر قشر و برخی از لایه های قشر مغز (میدان بینایی ، میدان لمسی و موارد دیگر) تشکیل شده است.یکاترین نشانه این سطح عینیت آن است. او از تأثیر فیزیولوژی بدن خود ، که نسبت به سطوح قبلی گرانش می شود ، آزاد می شود. وی در تسلط بر فضایی پر از اشیاء با اندازه ، شکل و جرم ، دقت و دقت به دست آورد. حرکات سطح C دارای یک هدف مشخص و مشخص است. بنابراین ، با پوسیدگی دردناک این سطح ، حرکات داوطلبانه در درجه اول تحت تأثیر قرار می گیرند.
سطح بعدی عمل (D) تقریباً منحصراً متعلق به انسان است. اینجاست که طبق گفته برنشتاین ، آغاز ادغام فیزیولوژی با روانشناسی است ، انتقال متقابل آنها را ببینید. انگیزه پیشرو در این سطح حتی در خود موضوع نیست بلکه در سمت معنایی اعمال با اشیاء است ، بنابراین میدان حسی در اینجا از نظر توپولوژیکی پیچیده تر است. سطح D دارای ورزش عالی و اتوماسیون بالایی است. عناصر معنایی به صورت خودکار نیستند بلکه خصوصیات فنی انجام اقدامات هستند. برای این کار ، سطح زیرین تا سطح C درگیر هستند. اما در آنها سطح موضوع مهارتهای آمادگی پیدا نمی کند ، بلکه باید آنها را توسعه دهد. بنابراین ، این اتوماسیونهای بالاتر به دست می آیند.
سطح D بالاتر از گروه D قرار دارد. برنشتاین معتقد بود كه آنها اقدامات همه سطوح قبلی را با هم تركیب می كنند. در اینجا ، مهارتها و اقدامات پیچیده ای مانند خلبانی هواپیما ، کار یک فضانورد و دیگران شکل می گیرد. در این سطح ، اصلاح معنایی پیچیده مطابق با "آینده مطلوب" انجام می شود. سطح E مسئول انواع فعالیت گفتاری است: موسیقی ، رقص و سایر موارد. وقتی از بین برود ، این فعالیتهای روانی بالاتر رنج می برند. پس از آن مونوگرافی "ساخت حرکات" جایزه استالین را دریافت کرد.
یکی از اولین فرمول های واضح و مفهوم بازخورد در فیزیولوژی را ایجاد کرد ، ایده یک سازمان مبتنی بر سطح حرکات را بیان کرد. در رابطه با کمبود مفهوم "قوس رفلکس" برای توضیح اقدامات حرکتی ، وی مفهوم "حلقه رفلکس" را بر اساس تفسیر کل سیستم روابط ارگانیسم با محیط به عنوان یک فرایند چرخه ای مداوم معرفی کرد. وی رفلکسهای حرکتی را "اقدامات ابتدایی" می نامید ، برای تحریکات عصبی غیرقابل برگشت است.
حوزه کنترل حرکتی و سیستم عصبی مرکزی
برنشتاین یکی از پیشگامان حوزه کنترل حرکتی و یادگیری حرکتی است . حوزه کنترل حرکتی اساساً نحوه کنترل وضعیت و حرکت سیستم عصبی مرکزی (CNS) را بررسی می کند. درک اینکه انسان چگونه برنامه ریزی و کنترل حرکت می کند یک چالش اساسی است زیرا تعداد زیادی از مفاصل باعث می شوند که سیستم اسکلتی عضلانی انسان دارای درجات حرکتی متعدد حرکتی باشد. از آنجا که هدف اکثر وظایف حرکتی ، مانند حرکت دادن دست به سمت هدف ، با توجه به تعداد بسیار کمتری از درجه حرکتی حرکتی تعریف می شود ، می توان آن را به تعداد نامحدودی از راه های مختلف (که به آن "معکوس" نیز گفته می شود ، تحقق بخشید). مشکل سینماتیک '). بعلاوه ، تعداد عضلاتی که در یک مفصل عمل می کنند به طور کلی از تعداد درجات حرکتی آن مفصل بیشتر است. در نتیجه ، یک حرکت معین را می توان با تعداد نامحدودی از الگوهای فعال سازی عضله تحقق بخشید (همچنین به عنوان "مشکل دینامیک معکوس" نیز شناخته می شود). حتی اگر از طریق روشهای بی نهایت بتوان به یک هدف رسید ، بسیاری از مطالعات الگوهای کاملاً ثابت و کلیشه ای مربوط به حرکت شناسی و فعال سازی عضلات را نشان داده اند. بدیهی است که سیستم عصبی مرکزی (CNS) توانایی کنترل کافی درجات آزادی را دارد. اولین بار توسط برنشتاین این سوال که چگونه CNS توانایی کنترل کافی بسیاری از دردهای سیستم اسکلتی عضلانی را دارد ، مورد بررسی قرار گرفت. و اکنون به عنوان 'مشکل برنشتاین ( گرچه متمایز از مشکل برنشتاین در ریاضیات) است .
برنشتاین اظهار داشت كه CNS قادر است "از نظر عملكردی درجه آزادی را مسدود كند". به عنوان یک قیاس ، کنترل مستقل چهار چرخ یک ماشین بسیار دشوار است. با این حال ، با انجماد عملکردی درجه آزادی (دو چرخ عقب فقط مجاز به چرخش در اطراف یک محور افقی مشترک هستند و همچنین دو چرخ جلو نیز مجاز به چرخش موازی در اطراف یک محور طولی هستند که توسط فرمان کنترل می شود) کنترل آن بسیار آسان تر است. برنشتاین همچنین کارهای عمده ای را با یادگیری حرکتی انجام داد و مدل هایی را برای مراحل یادگیری ایجاد کرد. کارهای او در دهه های 1950 و 1960 بصیرت چشمگیری داشت و امروزه نیز معتبر و قابل احترام است.
برای انجام این یا آن حرکت ، مغز نه تنها یک "دستور" خاص را به عضلات می فرستد ، بلکه سیگنالهایی را نیز از اعضای حسی محیط پیرامون نتایج بدست آمده دریافت می کند و براساس آنها "دستورات" جدید و اصلاحی را ارائه می دهد. بنابراین ، فرایندی از حرکات ساختمان سازی وجود دارد که در آن بین مغز و سیستم عصبی محیطی نه تنها یک بازخورد مستقیم ، بلکه بازخورد نیز وجود دارد.
مطالعات بعدی برنشتاین را به این فرضیه سوق داد كه برای ایجاد حرکات با پیچیدگی متفاوت ، "تیمها" در سطوح سلسله مراتبی سیستم عصبی ارائه می شوند. هنگام خودکار سازی حرکات ، این عملکرد به سطح پایین تر منتقل می شود.
او احتمالاً بسیار تحت تأثیر کار جان هیولینگز جکسون ، که سازمان سلسله مراتبی از سیستم عصبی را مطرح می کرد بوده است .
در برنشتاین ثابت کرد که وقتی شخصی یک عمل خاص را انجام می دهد ، مقایسه ای انجام می شود ، مقایسه اطلاعاتی که در مورد عملکرد یک عمل با برنامه موجود به مغز می رسد. اقدامات اصلاح می شود ، در جهت طرح اصلی تغییر می کند.
كارل نیوول كینزیولوژیست آمریكایی یكی از آنهاست كه بسیار تحت تأثیر برنشتاین است. نیول (1986) محدودیت ها را به سه گروه اصلی تقسیم کرد: محدودیت های فردی (ساختاری یا عملکردی) ، وظیفه و محیط.
نظریه سازماندهی سطح حرکتها
در برنشتاین با جزئیات توسعه داده شد نظریه سازماندهی سطح حرکتها، اجازه می دهد تا حرکات پیچیده حرکتی به اجزای جداگانه تجزیه شود ، و همچنین وضعیت سطوح مغز ، نقش آنها در تنظیم حرکات و اعمال آشکار شود.
هر سطح از حرکات با محلی سازی مورفولوژیکی ، وابستگی پیشرو ، ویژگیهای خاص حرکات ، نقش اصلی و زمینه ای در اعمال حرکتی سطوح بالاتر ، سندرمهای آسیب شناختی و اختلال عملکرد مشخص می شود.
از نظر فیلوژنتیک ، اولین سطح روبروسپینال تنظیم حرکت (سطح A) تنظیم ناخواسته ناخودآگاه لحن عضلات بدن را با استفاده از حس عمقی فراهم می کند.
سطح روبروسپینال حرکت از هفته های اول زندگی کودک شروع به کار می کند. با آسیب شناسی در فعالیت سطح حرکت روبروسپینال ، دیستوپی های مختلف ، اختلالات هیپو یا هیپرودینامیکی مشاهده می شود.
سطح تالاموپالیداری تنظیم حرکت (سطح B) در نیمه دوم زندگی شروع به کار در کودک می کند ، هماهنگی ، هماهنگی داخلی اجزای حرکت بزرگ ، یکپارچگی حرکات و عملکرد تمبرهای حرکتی را فراهم می کند. وابستگی اصلی سطح تالاموپالیداری ، تصور مفصلی-زاویه ای بدن خود است. فعالیت های سطح B حرکات رسا ، حالات چهره ، پانتومیم و انعطاف پذیری را پوشش می دهد. حرکات کنترل شده توسط این سطح به صورت خودکار ، شبیه ماشین و قابل اندازه گیری دقیق نیستند. با آسیب شناسی در فعالیت سطح B ، اختلافات و عدم هم افزایی های مختلف ، اختلالات بیش از حد و هیپودینامیک ایجاد می شود. نارسایی وابسته به این سطح منجر به تضعیف بیانگر حرکات ، حالات صورت ، پلاستیسیته ، فقیر شدن لحن صدا می شود.
در نیمه دوم زندگی کودک ، سطح سوم تنظیم حرکت شروع به کار می کند - هرمی -استریال (سطح C). تصحیح حسی این سطح هماهنگی عمل حرکتی با فضای خارجی را با نقش اصلی علاقه مندی بصری تضمین می کند. سطح C الگوهای حرکتی هدفمند را ارائه می دهد. چنین حرکاتی به موقع ، دقیق و قابل اندازه گیری هستند. با آسیب شناسی در فعالیت سطح هرمی-striatal سازماندهی حرکات ، فلج و پارزی ، اختلال در هماهنگی (دیستاکسی و آتاکسی) رخ می دهد.
سطح قشری (جداری-پیش حرکتی ، عینی) سازماندهی حرکات (سطح D) ظهور اولین اقدامات معنی دار را تعیین می کند. در این سطح ، حس عمقی نقش فرعی ایفا می کند و وابستگی اصلی با سازندهای گیرنده مرتبط نیست ، بلکه بر جنبه معنایی عمل با شی تکیه می کند. حوزه فضایی که جنبش ها در آن سازماندهی می شوند ، دسته بندی های جدید توپولوژیکی (بالا ، پایین ، بین ، پایین ، بالا ، قبل ، سپس) را به دست می آورد. در صورت آسیب شناسی در فعالیت سطح قشر (شکست یا توسعه نیافتگی) ، سازمان معنایی و تحقق حرکات (دیسپراکسی و آپراکسی) مختل می شود. خودکارسازی های قشری بالاتر دچار مشکل می شوند. فرصت توسعه مهارت های جدید از دست می رود.
ابداع بیومکانیک
نتایج کار برنشتاین همچنین برای مهندسانی که سازوکارهای در حال حرکت را کنترل می کنند و حرکت آنها را کنترل می کند نیز حائز اهمیت است و می تواند از دانش برخی از انواع کنترل حرکات پیچیده ای که طبیعت "اختراع" کرده و توسط برنشتاین مورد مطالعه قرار گیرد ، استفاده کند.
برنشتاین اصطلاح بیومکانیک را نیز ابداع کرد ، بیومکانیک عبارت است از مطالعه حرکت از طریق استفاده از اصول مکانیکی .
او مبانی بیومکانیک مدرن و نظریه کنترل حرکات انسانی را پایه گذاری کرد. آثار برنشتاین در رشد فیزیولوژی ، روانشناسی ، روانشناسی ورزشی ، زیست شناسی ، سایبرنتیک ، فلسفه علوم طبیعی تأثیر گذار بوده و از برنامه های آموزشی از ایده ها در مناطقی که نیاز به شکل گیری مهارت های حرکتی دارند استفاده می شود.
کلمه "بیومکانیک" به معنی "حرکت زنده ها" است. ما شگفت زده و خوشحالیم که می بینیم مرغ های دریایی که در پشت کرانه کشتی پرواز می کنند مانند سنگی سقوط می کنند و تکه های نانی را که توسط مسافران پرتاب می شود ، می گیرند. ما حرکت سبک و در عین حال قدرتمند اسب در حال حرکت را ، از پیچ های برازنده بدن یک مار خزنده تحسین می کنیم. اما در مقایسه با حیوانات ، یک فرد از نظر تنوع ، پیچیدگی و دقت حرکات یک موجود بسیار منحصر به فرد است.
ربات سریع القدم Runbot حرکات و سازگاری اش براساس نظریه های برنشتاین است .
متفکران دوران باستان سعی کردند راز حرکت زنده ها را فاش کنند. اولین آثار در این موضوع توسط ارسطو (384-322 قبل از میلاد) نوشته شد که به الگوهای حرکت حیوانات خشکی و انسان ها علاقه داشت. مسائل بیومکانیک پزشک رومی گالن (131-201 میلادی) ، لئوناردو داوینچی (1452-1519) ، جووانی بورلی (1608-1679) ، دانشجوی گالیله و نویسنده اولین کتاب بیومکانیک "در مورد حرکات حیوانات" را مشغول کرد . ماهیت حرکات ، مکانیزم کنترل آنها توسط بسیاری از دانشمندان روسی مورد بررسی قرار گرفت : I.M. Sechenov (1829-1905) ، I.P. Pavlova (1849-1936) ، P.F.Lesgaft (1837-1930) ، A.A. Ukhtomsky (1875-1942).
اما انقلاب واقعی در بیومکانیک توسط نیکولای الکساندرویچ برنشتاین انجام شد. او نه تنها نظریه ای در مورد فعالیت حرکتی حیوانات و انسان ها ایجاد کرد ، بلکه آن را به ابزاری برای درک کار مغز تبدیل کرد.
فیزیولوژی فعالیت
برنشتاین خالق یک علم جدیدی که او به طور متوسط آن را "فیزیولوژی فعالیت" (متوسط) نامیده است - زیرا این مسیر نه تنها فیزیولوژی ، بلکه روانشناسی و زیست شناسی فعالیت را نیز در بر می گیرد. ) کاشف تعدادی از قوانین آن است. دانشمندان معتبر آثار علمی او را به همان طبقه آثار اسخنوف ، اوختومسکی ، پاولوف نسبت می دهند.
برنشتاین معتقد است در فیزیولوژی فعالیت ، تأکید بر اینکه محتوای اصلی زندگی بشر اقتباس غیرفعال نیست ، بلکه اجرای برنامه های داخلی است.
برنشتاین در جریان "ذوب" خروشچف دوباره احیا شد. مدل های او بلافاصله در بین فیزیولوژیست ها ، سایبرنتیک و روانشناسان رواج یافت. در اوایل دهه 1960 او با فیزیکدانان و ریاضیدانان زیاد صحبت کرد ، در نشریات سایبرنتیک نوشت و در سمیناری که توسط ریاضیدانان جوان ، زیست شناسان و فیزیکدانان برگزار می شد سخنرانی می کرد.
در این زمان ، پایه های آنچه شروع شد به نام فیزیولوژی فعالیت ، شکل گرفت. بر خلاف مطالعه ارگانیسم در حالت استراحت ، N. N. معتقد است که جهت جدیدی از تحقیقات است. برنشتاین ، باید بر رفتار فعال بدن ، غلبه بر محیط و نه سازگاری با آن تأکید کند.
مفهوم فیزیولوژی فعالیت ، ایجاد شده توسط برنشتاین بر اساس یک تحلیل عمیق نظری و تجربی از حرکات طبیعی انسان در هنجار و آسیب شناسی (ورزش ، زایمان ، پس از جراحات و آسیب دیدگی اعضای بدن حرکات و غیره) با استفاده از روش های جدید برای ثبت آنها توسط Bernsteinstein ، پایه ای برای درک عمیق از هدف بود. تعیین رفتار انسان ، مکانیسم های شکل گیری مهارت های حرکتی ، سطح حرکات ساختمان در حالت عادی و تصحیح آنها در آسیب شناسی. کار برنشتاین با حل مشکل روانشناسی در روحیه مادی گرا با استفاده از آخرین دستاوردهای علم فیزیولوژیکی و همچنین ایده های فردی سایبرنتیک اثبات شد.
مفهوم فیزیولوژی و زیست شناسی فعالیت زمینه ساز توسعه اصول جدید برای درک زندگی یک ارگانیسم بود. برنشتاین با تأکید بر مسئله فعالیت ارگانیسم در رابطه با محیط ، مبنای علمی گسترده ای از جمله تجربی را برای مطالعه ماهیت مصلحت آمیز موجودات زنده جمع بندی کرده است. وی ایده بومی سازی عملکردها در سیستم عصبی را تغییر داد و روشهای مؤثر برای ترمیم اختلالات آن ارائه داد. اصل تصحیح حسی که از طرف او تدوین شده است یکی از مهمترین رویکردهای مدرن برای تنظیم رفتار انسان و حیوان است.
مفهوم فیزیولوژی فعالیت ، توسط برنشتاین بر اساس تجزیه و تحلیل عمیق نظری و تجربی حرکات طبیعی انسان در سلامت و بیماری (ورزش ، زایمان ، پس از زخم ها و جراحات اندام های حرکتی و غیره) با استفاده از روش جدید روشهای ثبت آنها توسط برنشتاین ، به عنوان پایه ای برای درک عمیق تعیین هدف رفتار انسان ، مکانیسم های شکل گیری مهارت های حرکتی ، سطوح شکل گیری حرکت در هنجار و اصلاح آنها در آسیب شناسی بود. در آثار برنشتاین ، حل مشکل روانکاوی با روح مادی گرا با استفاده از آخرین دستاوردهای علم فیزیولوژی و همچنین ایده های فردی سایبرنتیک اثبات شد.
ارگانیسم از منظر برنشتاین
اساس کار علمی برنشتاین درک جدید او از زندگی ارگانیسم است. او ارگانیسم را به عنوان یک سیستم واکنشی منفعل نمی بیند که به محرک های خارجی پاسخ می دهد و با شرایط محیطی سازگار است (به عنوان متفکران دوره مکانیسم "کلاسیک" در اندیشه فیزیولوژی) ، بلکه به عنوان یک سیستم فعال و هدفمند ایجاد شده در طول تکامل است. اقدامات این ارگانیسم هر بار با هدف برآوردن نیازهای آنها ، در رسیدن به یک هدف خاص انجام می شود ، که برنشتاین به صورت تصویری آن را "الگوی آینده مورد نیاز" نامید. به عبارت دیگر ، روند زندگی "توازن با محیط" نیست ، بلکه غلبه بر این محیط است. این نه تنها برای حفظ وضعیت بلکه در جهت حرکت به سمت یک برنامه عمومی توسعه و خودکفایی است. بنابراین ، یک ارگانیسم زنده یک آنتروپی انعطاف پذیر ، یک سیستم غیر آنتروپیک است.
چنین درک درستی از فرایندهای زندگی تجلی اصل تلولوژی ماتریالیستی ، اصل مصلحت (انطباق هدف!) با ماهیت اعمال یک ارگانیسم زنده است. با این درک از زندگی ارگانیسم ، یک روش جدید برای مطالعه حرکات آن مورد نیاز بود. اگر در فیزیولوژیک فیزیولوژیکی مکانیکی حرکات در شرایط آزمایشگاهی مورد مطالعه قرار گرفت ، برنشتاین مطالعه آنها را در شرایط طبیعی (عملی) ضروری دانست. وی تکنیکی را ایجاد کرد که امکان بدست آوردن یک فیلم کاملاً واضح (به شکل یک سری منحنی) بر روی یک فیلم حسگر چگونگی و با چه سرعتی آن نقاط از بدن یک شخص در حال حرکت را به دست می آورد ، حرکتی که در فضای سه بعدی انجام می دهد در یک عمل موتور خاص مهم است. همچنین روش هایی برای تجزیه و تحلیل منحنی های حاصل ساخته شد ، نیروهایی که بر روی قسمت متحرک بدن عمل می کنند محاسبه می شود. برنشتاین روش خود را کیموسیکلوگرافی و سایکلوگرام نامید.
با کمک سایکلوگرام ، دانشمند موفق شد آموزش ورزشکاران را به روشی جدید سازماندهی کند. پس از تجزیه و تحلیل تکنیک دویدن رکورددار جهانی ژول لیادومگ از فرانسه ، N.A. Bernstein در سال 1934 به برادران Georgy و Serafim Znamensky کمک کرد تا نتایج خود را به میزان قابل توجهی بهبود بخشند.
در آثارش برنشتاین فصل جدیدی در فیزیولوژی حرکات آغاز کرده است - یک ارگانیسم زنده نه به عنوان واکنشی (فقط به محرک ها پاسخ می دهد) بلکه به عنوان یک سیستم فعال در تلاش برای دستیابی به "آینده مورد نیاز" تلقی می شود.