جان فرگوسن مک لنان ( John Ferguson McLennan ) متولد 14 ژوئن 1881 در اینورنس اسکاتلند و متوفای 16 اکتبر 1827 در 53 سالگی ، حقوقدان اسکاتلندی در توسعه و گسترش حقوق مقایسه ای نقش تعیین کننده ای  داشته است. او مطالعات خود را درباره ازدواج انجام داده است . او ازجمله کسانی بود که با مورگان بر سر اهمیت نسبی برون‌همسری ، واژۀ ابداعی مَکْ‌لنان، و واژگان خویشاوندی به‌مثابۀ نشانه‌هایی از گذشته، بحث داشت.

جان فرگوسن مک لنان ، قوم شناس اسکاتلندی، مورخ جامعه بدوی، یکی از بنیانگذاران مکتب تکاملی در قوم نگاری. آثار عمده به تاریخ اولیه ازدواج و خانواده اختصاص دارد .

او در اینورنس ، از پدری که نماینده بیمه بود و مادرش جسی راس متولد شد. وی در آن شهر تحصیل کرد ، سپس در کالج کینگ ، آبردین در رشته حقوق تحصیل کرد و در سال 1849 فارغ التحصیل شد. سپس وارد دانشگاه ترینیتی ، کمبریج شد ، جایی که در سال 1853 موفق به کسب جایگاه Wrangler (کلاس اول ) در مطالب ریاضی شد . وی بدون گرفتن مدرک در آنجا از کمبریج خارج شد.

او معتقد بود که جوامع ابتدایی نوزادان ناشی از آداب و رسوم داخل قبیله ای از فقدان بیش از حد زنان و مردان رنج برده ، و عواقب آن بر دو قسم است:

اول، پیاده سازی و در نتیجه مادرشاهی اختیار چند شوهر توسط زن دران واحد

دوم این است که به استفاده از خشونت به غارت دیگر همسر زنان قبیله ای، ربایش عروس است.

درباره یونان باستان در سال بعد دو مقاله خویشاوندی منتشر شده است.

در عرصه خانواده نظریه تکامل گرایی توسط باخوفن ، مک لنان و هنری میل بسط پیدا می‌کند.

جان فرگوسن مک لنان، لوییس هنری مورگان و دیگر نویسندگان استدلال نمودند که توسعه ی نهاد های اجتماعی به صورت موازی است. انسان های اولیه از نظر امور جنسی بی قید بودند (برای مثال زمانی که میمون های افریقایی بوده اند) اما در برخی مراحل، پیوندهای خونی میان مادر و فرزند شناسایی شد و نزدیکی جنسی میان مادر و پسر ممنوع گشت. در گذر زمان اشکال محدودتری از جفت گیری معرفی شد و رابطه پدری شناخته شد. پیوندهای خونی از روابط محلی (territorial) بازشناسی شد و ساختارهای سیاسی مشخص در ورای دایره خانوادگی گسترش یافت. در نهایت ازدواج تک همسری به تدریج شیوع یافت.  همگام با این تحولات، پیشرفت های فنی سبب رشد ثروت شد و ترتیباتی که مالکیت را تضمین می کرد و وراثت را قانونی می نمود اهمیت بیشتری یافت. در نهایت نهادهای مدرن مالکیت خصوصی و سیستم های سیاسی ارضی همراه با خانوار هسته ای گسترش یافتند.

ازدواج مک لنان

مک لنان دو بار ازدواج کرد:

1- در 23 دسامبر 1862 ، با مری بل رمزی مک کولاک ، دختر جان رامسی مک کالوچ ، که توسط او یک دختر داشت ؛
2- در 20 ژانویه 1875 ، به الونور آن براندام ، دختر فرانسیس هولس براندام ، که در سال 1896 درگذشت.

ابداعات جدید در جامعه شناسی

در نیمه قرن نوزدهم مک لنان Mac Lennan ادیان قدیم و ربرت سن اسمیت Robertson Smith ادیان سامی را با آیین بومیان استرالیایی سنجیده و مقایسه کردند.

وی نخستین محققی بود که اصطلاحات «برون همسری» و «درون همسری» را در رسالهٔ ازدواج ابتدائی و نظریهٔ «توتم‌گرائی» را در مقالات «توتم‌گرائی» و «نیایش حیوانات و گیاهان» با مفاهیم و تعابیری که هنوز نیز معتبر و با ارزش است به مردم‌شناسی همگانی معرفی کرد.

«برون همسری» را بر قاعده‌ئی اطلاق کرد که مواصلت بین افراد هم گروه در جامعه «زنا» محسوب می‌شد و مردان هر گروه موظف بودند همسران خود را از بیرونِ گروه و از طوایف و قبائل غیر برگزینند. «درون همسری» را هم بر قاعده‌ئی اطلاق نمود که برطبق آن ازدواج اعضای یک گروه با اعضای گروه دیگر در جامعه ممنوع شناخته شده بود و مردان موظف بودند همسران خود را از میان زنان گروه و طایفه و قبیلهٔ خود انتخاب کنند.

نظام «توتم‌گرائی» را نظامی می‌دانست که در آن، اعضای هر قبیله یا «کلان» با توتمی گیاهی یا حیوانی که نشانهٔ خانواد‌گی آن قبیله و کلان بود شناخته می‌شدند. توتم ارتباطی رمزی میان افراد گروه پدید می آورد و حافظ وحدت گروهی بود. افراد هر کلان، توتم خود را می‌پرستیدند و طبق‌ اصول و قواعدی روابط خود را با اعضای هم توتم و افراد معتقد به توتم‌های دیگر تنظیم می‌کردند.

مک لنان نیایش خدایان حیوانی و گیاهی و نمادهای آن‌ها و روابط سلسله مراتبی آن‌ها را با یکدیگر در میان اقوام یهود، هندی، یونانی، و رُم باستان از بنیاد توتم‌گرائی یا یک ساخت توتمی قبیله‌ئی می‌پنداشت. همچنین ظهور نظام «توتم‌گرائی» را مقدم بر شیوهٔ «برون همسری» می‌انگاشت و می‌گفت که قاعدهٔ «برون همسری» با مرحلهٔ دوم توسعهٔ نهاد زناشویی - یعنی مرحله «چند شوهری» و زمانی که کمبود زن باعث زن رُبائی از گروه غیر بود - تطبیق می‌کند. مختصر این که «توتم‌گرائی» را فرآیندی دینی تصور می‌کرد که اقوام از آن گذر کرده بودند.

وی ضمن پژوهش‌های خود در زمینهٔ آئین‌های زناشوئی متوجه شد که در برخی جامعه‌های ساده و ابتدائی مراسم ازدواج غالباً با نمایش دروغین ربودن عروس از میان گروه و طایفه‌اش همراه است. پس از تدقیق موضوع دریافت که در بیش‌تر ازدواج‌ها با این که خانوادهٔ عروس و داماد قبلاً در مورد وصلت پسر و دخترشان موافقت کرده بودند، باز جوانان طایفهٔ داماد در شب عروسی به‌محل سکونت طایفهٔ عروس حمله می‌کردند و دختر را با آداب و رسوم خاصی می‌ربودند. با تهیه مدارک و شواهد به‌این نتیجه رسید که زمانی مردان زنان خود را با زور و ستیز به‌چنگ می‌آورده‌اند. در آن زمان، میان این جوامع، مردان اجازه نداشتند با دختران درون ایل و قبیلهٔ خود ازدواج بکنند و زن گرفتن از بیرون گروه و طایفه معمول بود. اما چون در آن دوره اکثر طایفه‌ها و قبائل با هم در جنگ و ستیز بودند، لذا مردان قبائل برای دستیابی به‌زن ناگزیر بودند به‌قبائیل و طایفه‌های یک‌دیگر حمله کنند و با زد و خورد دختران یک‌دیگر را بربایند. مک لنان عمل ربودن زن برای ازدواج را به‌همهٔ جامعه‌های ابتدائی تعمیم داد و آن را مطابق با دورهٔ دوم توسعهٔ نهاد زناشوئی دانست.

بسیاری از فرضیه‌ها و نگرش‌های مک لنان در این زمان بی‌اعتبار شده است و مردم‌شناسان با تحقیقات وسیع و دقیق خود بر آن‌ها خط بطلان کشیده‌اند. پنی من می‌نویسد که «مک لنان با شواهدی اندک فرضیه‌های بسیار ساخته است» . نظام «مادرتباری» رایج در قبائل بومی استرالیائی را به‌اکثر اقوام ابتدائی تعمیم داده و آن را مقدّم بر نظام «پدرتباری» دانسته و ادعا دارد که همهٔ جوامع در خط تکامل از این مراحل گذشته‌اند. در صورتی که هر دو نظام «مادرتباری» و «پدرتباری» همزمان با هم در جوامع مختلف وجود داشته با هم رشد کرده‌اند وامروز نیز هر دو نظام در جوامع وجود دارند. همچنین مک لنان قاعدهٔ «چند شوهری» را همراه با رسم «دخترکشی» به‌همه جوامع ابتدائی تعمیم می‌دهد در صورتی که جوامعی که این قاعده و رسم را به‌کار می‌بردند نادر بودند. این نظریه دیگر مورد تأئید مردم‌شناسان نیست.

اوانس - پریچارد می‌نویسد خطای بزرگ مک لنان این بود که تصور می‌کرد نهادهای ازدواج و خانواده در میان ابتدائی‌ترین اقوام صورت بسیار جنینی داشته. اگر او هم مثل ما می‌دانست که نهادهای ازدواج و خانواده به‌اشکال امروزی در جوامع ابتدائی نیز بدون استثناء یافت می‌شده است هرگز به‌این نتایج جزمی که جامعه‌های اولیّه فاقد نهادهای ازدواج و خانواده بوده است نمی‌رسید.

توتمیسم

جان فرگوسن مک لنان ، به دنبال روند تحقیق قرن 19 ، در مطالعه خود به توتمیسم پرداخته است . مک لنان در پی توضیح منشأ خاص پدیده توتمیستی نبود بلکه سعی داشت نشان دهد که همه نژاد بشر در زمان های قدیم ، مرحله توتمیستی را طی کرده است.

کار مک لنان در زمینه تاریخ دین تأثیراتی داشت. در مطالعه "پرستش حیوانات و گیاهان" مک لنان پیشنهاد ارتباط بین ساختارهای اجتماعی و ادیان بدوی را داد. و وی کلمه "توتمیسم" را برای عملکرد اجتماعی دین بدوی ابداع کرد. ثابت شد که این اصطلاح مختصر برای مورخان بعدی دین مفید است و جامعه شناسانی مانند ویلیام رابرتسون اسمیت و امیل دورکیم (در میان دیگران). نقل قول زیر توسط مک لنان (1865) حاوی پیش فرض اساسی برای روش مقایسه ای (همانطور که رابرتسون اسمیت از آن استفاده می کند):

در علوم حقوق و جامعه ، قدیمی به معنای قدیمی نیست ، بلکه در ساختار: باستانی ترین است که نزدیکترین آغاز بشر به عنوان یک پیشرفت محسوب می شود و مدرن ترین است که از ابتدا دورتر است.

ثابت شد که روش مقایسه ای مک لنان از نظر رابرتسون اسمیت مهم است. یکی از مقالات تأثیرگذار رابرتسون اسمیت ، پرستش حیوانات و قبایل حیوانات در میان اعراب و در عهد عتیق ، مستقیماً از عقاید مک لنان در توتمیسم پیروی می کند. این عشایر معاصر عرب و مردمان مقدس کتاب مقدس را با عملکرد اجتماعی توتمیسم در ادیان بدوی پیوند می داد.پ

لفظ توتم به نوعى از موجودات و اشیاء، خاصه حیوانات مخصوصى که اعضاء کلان آن را مقدس شمرده و یا طبق نظر برخى از محققین آن را جد خویش نیز تصور مى نمایند، گفته مى شود. به عبارت دیگر، کلمه توتم برخی از موجودات و یا اشیاء است که تمام اعضای یک طائفه آن را مقدس و غیر عادی تصور می کنند. این موجودات از نوع جانوران مانند: گاومیش، عقاب، طوطى، کانگورو، شاهین، و حشرات مانند کرم درخت، و برخى موارد از نوع گیاه و نباتات مانند: بوته هاى چاى و گاه بندرت از موجودات بی جان طبیعت چون: باران و دریا یا کواکب و ستارگان مى باشند. مثلا تمام افراد طایفه کان گورو، تمام مظاهر نوع کانگورو را مقدس می شمارند. هر قوم و کلانى که مثلا عقاب توتم آنها است، تمام اصناف عقاب را مقدس و محترم شمرده و آن را تقدیس مى کنند! به علاوه توتم نام اعضای طایفه است و آن را متحد می سازد. پیوستگان به یک توتم، همه با هم منسوب بشمار آمده و در حقیقت توتم نشانه قومى و علامت قبیلگى و همبستگى نیز به شمار مى رود. افراد این جامعه یا کلان از سایر کلان ها تنها به واسطه توتم مورد تقدیس، مشخص و شناخته مى شوند. در آئین توتمى هر یک از قواى طبیعت به توتمى خاص منسوب است! در یکى از قبائل استرالیا آفتاب خویشاوند مرغى به نام کاکائوس سفید است. در بیشتر اجتماعات کودک نام توتم را از مادرش به ارث می برد. همچنین توتم شعاری است که از علایم نسب یک دسته به شمار می رود. گاهی اتفاق می افتد که این شعار را روی زمین یا سپر و یا چادر و یا منزل رسم می کند، غالبا علامت توتم روی جسم انسان خال کوبی می شود. روی شخص زنده قبل از الحاق به طایفه و روی مرده قبل از تدفین جنازه نقاشی و رسم می گردد. اعضای طایفه کوشش می کننند حالت و صورت خارجی توتم خودشان را به خود بگیرند. مثلا در طایفه ای که توتم آنها گاومیش است موهای سر را به صورت شاخ آرایش می دهند. در طایفه ای که توتم آنها لاک پشت است سر تراشیده و شش حلقه که پنجه ها دم حیوان می باشد سر را محدود می سازد. در صورتی که توتم یک پرنده باشد پرهای آن پرنده را همراه دارند. 

دورکیم معتقد است که توتم تقبل از هر چیز یک نام و یک شعار است، توتم در حالی که یک آیین اجتماعی است دارای خصلت دینی نیز هست، توسط آن تمام اشیاء به مقدس و ناپاک طبقه بندی می شود. تصاویر توتمی بیش از توتم مقدس است، خصلت تقدس توتم و تصویرش به شخص انسان منتقل می شود. دلیل این تقدس شخصی این است که انسان بدوی معتقد است همان لحظه که به معنی معمولی کلمه انسان است حیوان و یا گاهی از جنس توتم نیز به شمار می رود و در نتیجه نام آن را به خود می گیرد. بنابراین همانندی نام موجب همسانی طبیعت می گردد، یک عضو طایفه کانگورو می نامد، پس به معنی واقعی حیوانی از آن نوع است. بعضی از قسمت های بدن انسان مانند خون و گیسوان، مقدس است. رتبه و مقام دین متساوی تقسیم نمی گردد. مردان از زنان و پیران از جوانان برترند. توتم غالبا عنوان پدر و نیاکان افراد کلان است. در قبیله ایی که منقسم به کلان های توتمی است تمام اشیاء و موجودات نسبت به رابطه ای که با توتم دارند طبقه بندی می گردد. تمام حیوانات و گیاه ها و باران، و رعد و ستارگان و فصول، بین توتم های گوناگون تقسیم می شود. در یک قبیله استرالیایی خورشید با نوعی از طوطی سفید می نامند. ماه با طوطی سیاه خویشی دارد در این صورت طوطی سیاه نامیده می شود.

در سال 1869 (سه سال پس از آنکه تیلور تعریف خود را از آنیمیسم ارائه داد) ، وکیل ادینبورگ جان فرگوسن مک لنان ، استدلال کرد که تفکر جان گرایی آشکار در فتیشیسم باعث ایجاد دینی شد که وی به نام توتمیسم گفته می شود . وی استدلال كرد كه افراد بدوی عقیده دارند كه آنها از نژاد مشابه حیوان توتمی خود هستند.

منشأ خانواده از دیدگاه جان فرگوسن مک لنان

(مرحله اول) او مادر تباری و ربودن زن را نتیجه کمبود زن در کلان می­دانست- هویت افراد و سلسله و نسب و قرابت از طرف مادر تعیین می­شود.

(مرحله دوم) به نظر وی آمیختگی در طول تاریخ از شکل­های ابتدائی به سوی تکامل حرکت کرده از نظر وی در شرایط آمیختگی جنسی یا اختلاط آزاد هیچ­گونه قاعده یا ممنوعیتی در روابط جنسی بین زن و مرد وجود ندارد. فرزندان حاصل از این آمیختگی جنسی، اشتراکی و منطبق به گله انسانی است.

مراحل تکاملی خویشاوندی مک لنان

در سال 1865 ، مک لنان ازدواج بدوی را منتشر کرد. او در این مقاله از اشکال نمادین و تشریفاتی عروس ربایی بحث کرد (همچنین به انواع ازدواج مراجعه کنید). اندیشه های وی تا حدودی توسط یوهان یاكوب باكفن پیش بینی شده بود ، اما فعالیت آنها مستقل از هم بود و در سال 1861 در مورد مادر سالاری نوشت . مک لنان از داده های مردم نگاری نظریه ازدواج تکامل گرای اجتماعی و همچنین سیستم های خویشاوندی را مطابق قوانین طبیعی ایجاد کرد. او جامعه مردسالار را به عنوان مرحله اولیه رد کرد و استدلال کرد که به نفع بزرگ شدن به عنوان یک نکته اساسی تکاملی استدلال می کند.

باخوفن و مک لنان هر دو از طرفداران نظریۀ تکامل فرهنگی و نظریۀ مادرسالاری بوده که اعتقاد داشتند سیر تحول خانواده از بی بندوباری جنسی شروع و به مادرسالاری، پدرسالاری و تک همسری ختم شده است.

وی یک مدل اولیه از گروه های اجتماعی ، شامل یک گروه جنگی عمدتاً مرد ، با تمرین کودک کشی زن ( زنده به گور کردن دختران ) و برای دست آوردن شریک جنسی زن ، با بی بند و باری و زاد و ولد از ویژگی های برجسته مدل ارائه شده او بود .

مک لنان در اثر خود تحت عنوان ازدواج ابتدایی (Primitive marriage) در سال 1856 از اهمیت مادرسالاری سخن رانده است او در ضمن ارائه نظریه خویشاوندی خویش به رسم عروس ربایشی و مراحل چهارگانه خانواده اشاره می کند که عبارتند از:
1) مرحله در هم آمیختگی،
2) خانواده مادر تبار که نسبت از طریق مادر است،
3) خانواده پدر تبار،
4) خانواده تک همسری.

مورگان سیر خانواده را نیز در انطباق با خط تطوری خود از هرج و مرج جنسی به سوی ازدواج های همخون که به تدریج محدودیت می یابند، سپس ازدواج های گروهی میان چندین زن و چندین مرد، سرانجام ازدواج چندهمسر و ازدواج تک همسر می داند. این اندیشه ها به طور همزمان در نزد مک لنان در کتاب ازدواج ابتدایی در بریتانیا و یوهان یاکوب باخوفن، در کتاب حق مادری در سوئیس نیز مطرح شده بودند.

مراحل تکاملی خویشاوندی را مک لنان چنین تقسیم بندی نموده است :

- دوران هرج و مرج جنسی :

این دوران فاقد مفهوم خویشاوندی است. به عقیده مک لنان این دوران انسان براساس مفاهیم تکاملی هنوز حیوان است و نمی تواند خوی حیوانی خود را کنار بگذارد .

اين نظریه هنگامي مطرح و مورد قبول قرار گرفت كه انسان شناسان مطالعات همه جانبه و عميقي بر روي مردم جوامع ديگر غير از مردم بين النهرين به عمل آوردند و بر اساس شواهد و مدارك دريافتند كه تشكيل خانواده لزوماً از ازدواج آدم و حوا شروع نشده بلكه در ابتدا مرد و زن با يكديگر روابط جنسي آزاد داشتند «آميختگي جنسي» و خانواده را بوجود آوردند .

- دوران مادر شاهی و مادر تباری

مک لنان دوره‌ئی را که در آن روابط جنسی میان افراد اجتماع آزاد بود و هرج و مرج در نهاد زناشوئی وجود داشت و در نتیجه موقع و نقش پدر در این دوره شناخته و معلوم نبود، دورهٔ‌ «مادرتباری» نامید و اظهار داشت که در این مرحله از حیات، افراد و جامعه نسب از طریق زن می‌بردند. 

«خانی اوشانی به نقل از آدلر،2006،193» مادر سالاری را این گونه تعریف می کند:« واژه مادر سالاری دارای ریشه ای یونانی و متضاد پدرسالاری است و به معنای مادر و فرماندهی به کار می رود.» این معنا هم چنین در واژه زن محوری نیز کاربرد دارد.»
مادر سالاری جامعه ای است که در آن رهبری با مادران است و سلسله ای از تبار زنان، اداره امور را بدست دارند. و به حیث «ایدئولوژیک»، مادر سالاری بر این پایه استوار است که قدرت و انرژی مادری و عشق مادر نیروی انسجام بخشِ اجتماعی است.
به باور "پیرو" مادرسالاری یا مادرسَری" نشانگر حالت و وضعی اجتماعی است که در آن زنانِ مزدوج و در مواردی زنان قدیمیِ کلان از اقتدار، قدرت و فرماندهی برخوردارند. (پیرو،1370؛221)
در جامعه مادرسالار، مرد خِصالِ خویش را از "داییِ" خود به ارث می برد. حال آنکه در جامعه پدر سالار رابطه پسر و پدر از هرگونه رابطه ای در مقایسه با جامعه مادر سالار بیشتر و محکمتر است زیرا در یک جامعه مادر سالار وظایفِ پدر عملاً میان پدر و دایی کودک تقسیم می گردد و این در حالی است که در جامعه های «مادرتباری» گذشته، افزون طلبی های خانوادگی به زنان محدود می شد. اما چون زنان طبعاً جنگجو نیستند از این رو فزون طلبیِ چنین خانواده هایی به مراتب کمتر از هنگامی است که ریاست خانواده بر عهدۀ مرد است.

در این خصوص "برتراند راسل" می گوید:« در آغاز تشکیل جوامعِ مادر سالار که قدرت مطلق در دستان زنان بود نام مادر را بر فرزند می نهادند، نه نام پدر را زیرا که فقط «مادر را مولد فرزند» می دانستند، بعد که قدرت به دست مردان افتاد، مادر هم چنان تولید کننده اصلی فرزند شمرده می شد. نام مردانِ همخونِ خانواده را که نزدیک ترینشان برادر مادر بود بر فرزند می نهادند..(زیرا که میانِ شوهرِ مادر یا حتی درِ مادر با فرزندِ مادر قائل به رابطۀ همخونی نبودند)....»وی در جایی دیگر ادامه می دهد که:« می توان تصور کرد که کشف نَسَبِ پدری، جوامع بشری را در رقابتِ بیشتری وارد کرده و آن را فعال تر و پر جنب و جوش تر از جوامع مادرسالاری نموده است.»(ژان پل سارتر، ادبیات چیست؟)
حال آنکه "یوهان یاکوب باخوفن، Johann – Jacob Bachofen, حقوق دان آلمانی تبار که در سوئیس به تدریسِ حقوق اشتغال داشن. 1815 -1887" از نخستین کسانی است که نظریه "حق مادری یا مادر سالاری" را در کتاب خود موسوم به «حق مادری» بیان می کند و بنابر دیدگاه وی از جمله ویژگی های جوامعِ باستانی، "مادرسالاری" بوده است.

نظریه مادرسالاری اولیه توسط مردم شناسانِ قرن نوزدهم به ویژه "مورگان" پایه گذاری شد. وی بر این امر تأکید داشت که "برابری خواهی بر جوامع اولیه" حاکم بود و هیچ یک از نابرابری های جامعۀ امروزی که بر پایه خانواده، مالکیت خصوصی و دولت بنیان نهاده شده است، وجود نداشته است.در این باره نگاهی بر نظریه "انگلس" می اندازیم که به ظهور مالکیت خصوصی اشاره دارد، مبنی بر این که «ظهور مالکیت خصوصی آغاز سقوط منزلت زنان بود. تولید بیرون از خانوار به مراتب سریع تر از تولید درون خانوار گسترش یافت....» همچنین جوامع اولیه، جامعه هایی مادرسالار بوده که زنان در تولید و زندگی اجتماعی جایگاه رهبری را به دست داشته و از ارج و ارزش بسیاری برخوردار بودند که البته به تدریج و با جایگزینی اقتصاد کشاورزی به جای اقتصاد شکار، سیستم مادر سالاری به تدریج به سیستم پدرسالاری تبدیل شد. و این در حالی است که شغل کشاورزی یکی از قدیم ترین مشاغل زنان بوده که همواره به آن پرداخته و به وسیله آن معیشت خود و خانواده خویش را تأمین می کرده اند. کشتزار ها را شخم می زدند، دانه می افشاندند و ذرت درو می کردند. اگرچه در تاریخ به این امر کمتر پرداخته شده است.

"ویل دورانت در کتاب خود موسوم به تاریخ تمدن"، بر این باور است که در جوامعی که عدد مردان بر زنان فزونی داشته، زنان به عنوان «عنصر محوری»، چندین مرد را تحت نظام خانوادۀِ خود بر می گزیدند( تاریخ تمدن، دورانت 1379، 5) در حالی که " لاو و شانکین" می گوید:« جامعه مادرسالار جامعه ای است بیگانه نشده که در آن زنان شرایط مادری و محیطِ زیستِ نسلِ بعد را تعیین می کنند، نگهداری از کودکان ایجاد اعتبار می کند و رابطه تغذیه کنندگی میان مادر و فرزند الگوی همه روابط است.» ویل دورانت در ادامه می نویسد: مادر عهده دار وظیفهِ توجه و پرستاری از کودکان خود بوده است، نظم خانواده در ابتدای امر چنان بود که بر اساسِ «وجودیِ» مادر تکیه می کرد و پدر منزلتِ "عرضی و ناچیز" داشت. (همان منبع؛39) از این بیش در دوران های نخستین، نوع دیگری از ازدواج وجود داشت که در واقع آن را می توان «زناشوییِ سرِ خانه» نامید. به این معنا که مرد قبیله خود را ترک کرده و به قبیله و خاندان زن می پیوست و برای او یا با او، برای خدمت به والدین زن کار می کرده است. در این صورت نَسبت/نَسَبِ فرزند از جانب مادر نگاه داشته شده و وراثت نیز از سوی مادر به فرزند منتقل می گشت. حتی «حق سلطنت» نیز از سوی زن به فرزندان به توارث منتقل می شد و نه از طرف مرد.

در این باره "ماتیلدا گِیج، مؤلف کتابِ "زن، کلیسا و دولت"، هم وجود یک دوره مادرسالاری را در دوران گذشته مسلم می داند که در آن نقش مادری مسلط بوده و به همین دلیل جهان در دوره ای از صلح و نیکوکاری به سر می برده است. به باور او در عصر مادرسالاری هر حیاتی مقدس شمرده می شد به گونه ای که حتی « ذبحِ حیوانات هم امری ناشناخته» بود. اما پس از گذشت این دوران و برقراری سلطه مردانه، مجموعه ای از زشتی ها از قبیل فاحشه گری، بردگی، جدالِ خانوادگی، جنگ و.... جهان را آلود. این نویسنده فراتر از این موارد می رود و بر وجود عنصر زنانه یا "مادری در الوهیت" یا "الوهیت در مادری" تأکید می ورزد، و بازگشت آن را شرطِ بازگشت به دوران خوب گذشته می داند. از نگاه او، تشخیصِ عنصر الهی در مادری از سوی انسان ها در جوامع گذشته، عامل اصلیِ منعِ شرارت در حق زنان بوده است. اگر «زنانگیِ عالمِ الوهیت» دوباره مورد اعتراف و باور قرار گیرد، قدوسیت و همه گیر بودن الوهیت دوباره آشکار می شود. «وقتی همه چیز مادرانه شد، همه چیز الهی می شود و شرور از جهان می رود .»، (مردی ها، 1384؛ به نقل از گِیج، 1893؛21- 32). وی تلاش می کند تا به این نتیجه رسد که تعبیرِ «جهانِ گمشده» که در ادبیاتِ رازوار وجود دارد، خاطره ای واقعی از الوهیت گمشدۀِ مادری و زنانگی» است.

- دوران ازدواج های چند شوهری

دورهٔ بعد از درآمیختگی در روابط جنسی را مک لنان دورهٔ «چند شوهری» - یعنی مرحله‌ئی که یک زن با چند شوهر زندگی می‌کرد - خواند. دورهٔ «چند شوهری» را به‌دو مرحله تقسیم می‌کرد و مدعی بود که در مرحلهٔ نخست یک زن به‌ازدواج چند مرد از نیاهای مختلف در می‌آمد، و در مرحلهٔ دوم - که آن را مرحله‌ئی پیشرفته‌تر از مرحلهٔ قبل می دانست - یک زن به‌چند برادر شوهر می‌کرد. رسم «لویرئیت» - ازدواج با بیوهٔ برادر - را نیز بازمانده‌ئی از مرحلهٔ دوم دوره «چندشوهری» می‌پنداشت.

مک لنان علت پدید آمدن رسم «چند شوهری» را تداول «دخترکُشی» در جامعه‌های ابتدائی می‌انگاشت و چنین استدلال می‌کرد که در این گونه جوامع تنازعی برای کسب غذا و ایجاد امنیت وجود داشت، و چون دختر بچه‌ها برای خانواده و گروه مفید نبودند آن‌ها را می‌کشتند، و همین رسم دخترکشی باعث کمبود زن در جامعه شد و در نتیجه عامل پدید آمده اصل «چند شوهری» در جامعه و نیز قاعدهٔ «برون همسری» شد. 

در معدود كشورها و جوامع اجازه داده مي شود كه يك زن در كي زمان بيش از يك شوهر داشته باشد مثل ثبت - قوم ناياركرالاي و توداها در هند و جزاير ماركيز و مردم «يسو» در جنوب اقيانوس آرام روابط جنسي خارج از چهارچوب زناشويي را پذيرفتني مي دانند به شرط آنكه معشوق همسر، هدايايي به زن ارايه كند تا تحويل شوهرش بدهد .

- دوران ازدواج های چند برادر شوهری

در این دوران کم کم اجتماعات برادران برای دفاع از کیان تشکیل می شود و چند برادر شوهر باهم زندگی می کنند

- دوران پدر شاهی و پدر تباری

اولین رِید ( Evelyn Reed ) بر تقدمِ مادر سالاری بر پدرسالاری تأکید دارد. وی با مرجع قرار دادنِ منشاء خانوادهِ (نظریه انگلس) برتری زنان را تشریح می کند. وی بر این باور است که پدرسالاری تنها می توانست با رشد کشاورزیِ اسکان یافته روی دهد، که اساساً دیدگاهی است «تحول گرا».

معمولاً در رابطه «زن سالاری و مرد سالاری»، «مادرتباری و پدرتباری» نیز مطرح می گردند. تحتِ "ایدئولوژیِ پدرتبار" که بسیار رواج دارد، همه فرزندان اعضای وابسته به گروهِ تباریِ پدرشان بشمار می آیند. اگر مردی عضو یک گروه خاص باشد و حقوق اجتماعیِ ویژه ای در ارتباط با تبار داشته باشد، فرزندانش نیز همین عضویت و حقوقِ مربوط به آن را به ارث می برند. این بدین معنا نیست که فرزندان وابستگی کمتری به مادر دارند. در یک چنین جامعه ای یک مادر تنها نمی تواند عضویت در گروه تباری اش یا حقوق ِ اجتماعیِ مربوط به آن را به فرزندانش انتقال دهد. بنابر مفهوم مادرتباری، همه فرزندان اعضای وابسته به گروه تبار مادرشان بشمار می روند و پدربه گروه هم تبار فرزندانش تعلق ندارد.

- دوران ازدواج تک همسری

مک لنان که ظاهراً از کار و اندیشهٔ باخوفن بی‌اطلاع بود با تحقیقات وسیع خود در زمینهٔ توالی تحول و توسعهٔ نهاد خانواده و ازدواج به‌نتایجی کم و بیش مشابه با نتایج تحقیقات باخوفن رسید. او معتقد بود که نهاد خانواده و زناشوئی باید از وضع درآمیختگی جنسی - نخستین و ابتدائی‌ترین مرحلهٔ حیات اجتماعی انسان - گذر کرده در طول دوره‌های بسیار دراز و متمایز از هم توسعه و پیشرفت یافته به « تک همسری » رسیده باشد.

او قویاً معتقد بود که جامعه‌ها به‌طور کلی در مسیر تحول تکامل خود از مرحلهٔ «چند شوهری» گذشته به‌دورهٔ «پدرتباری» (زمانی که نقش و اقتدار پدر یا مرد در جامعه ظاهر شده بود و اعضای جامعه نسب از سوی پدر می‌بردند) و مرحلهٔ «تک همسری» (شکل امروزین خانواده، که این شکل را صورت توسعه یافتهٔ همهٔ دوره‌ها می‌پنداشت) رسیده‌اند.

جورج مرداك (George Murdack)(1949) در يك بررسي از 238 جامعه ما قبل صنعتي به اين نتيجه رسيد كه فقط در 34 جامعه چند همسري (polygamy) ممنوع است. ازدواجي شامل يك همسر از يك جنس و يا چند همسر از جنس مخالف. در 4 جامعه زن مجاز است كه بيش از يك شوهر داشته باشد و در بقيه مرد مجاز است كه بيش از يك زن داشته باشد و اين ميزان نشان دهنده برتري قدرت و مقام مرد در نهاد خانواده است.(ص 319 درآمدي بر جامعه)