نظریه جرم شناسی رافائل گاروفالو
رافائل گاروفالو ( Raffaele Garofalo ) متولد 18 نوامبر 1851 در ناپل و متوفای 18 آوریل 1934 در ناپل ، یک کارشناس حقوقی ایتالیایی در جرم شناسی بود. علاوه بر این ، او اولین نویسنده ای بود که از این اصطلاح برای اشاره به دانش مطالعه مجرمان ، جرایم و کنترل های اجتماعی مرتبط با یک جرم یا جرم احتمالی استفاده کرد. مواضع آنها برخلاف آنچه توسط مکتب کلاسیک جرم شناسی صحیح تصور می شد ، مغایرت داشت.
در سال ۱۸۸۵ استاد ایتالیایی حقوق، رافائل گاروفالو واژه جرم شناسی را برای نخستین بار برگزید. انسان شناسی فرانسوی پل تپینارد تقریبا در همان دوران واژه جرم شناسی را به کار برد.
او برخلاف عقاید استادش سزار لامبروسو بود که در آن زمان پدر جرم شناسی محسوب می شد. گاروفالو با اعتقاد رایج در اواسط قرن نوزدهم که ادعا می شد این جنایات کاملاً ریشه ای انسان شناسانه دارد ، متفاوت بود.
سابقه کمی از زندگی این جرم شناس وجود دارد ، اما مشخص است که رافائل گاروفالو در 18 نوامبر 1851 در ناپل ایتالیا متولد شد. وی زندگی خود را وقف مطالعه قوانین کرد و برخلاف عقاید سنتی آن زمان ، نظریه پوزیتیویستی جرم شناسی را توسعه داد. وی پس از اخذ مدرک حقوق ، در رشته جرم شناسی نزد سزار لامبروسو ، پدر این علم تحصیل کرد. به گفته لامبروزو ، مهمترین عواملی که مردم را به ارتکاب جرم واداشته است ، انسان شناسی بوده است. عقاید گاروفالو متعلق به مکتب پوزیتیویست تلقی می شد و او عقاید استاد خود را با روانشناسی ترکیب کرد.
گاروفالو به عنوان دادرس در سیستم قضایی ایتالیا کار می کرد ، به عنوان سناتور جمهوری فعالیت می کرد و حتی در سال 1903 وزیر دادگستری شد.
گارو فالو هم قاضی دادگستری و جرم شناس بود ایشان هم کتابی به نام جرم شناسی در 1885 منتشر کرده است.
با این حال ، گاروفالو معتقد بود که یک عمل خشونت آمیز هنگامی که طبیعت انسان را نقض کند ، جرم محسوب می شود. گاروفالو پس از وقف زندگی خود به جرم شناسی ، در 18 آوریل 1934 در زادگاه خود درگذشت.
مکتب پوزیتیویسم و مدرسه جرم شناسی ایتالیا
در قرن نوزدهم، شکست های پیاپی ِ نئوکلاسیک ها، چه در عرصه های علمی – حقوقی و چه در عرصه های اجرایی – سیاسی هم زمان شد با پیشرفت های علوم ِ گوناگون مانند ِ زیست شناسی، جامعه شناسی و فلسفه، چنین پیشرفت هایی به همراه ِ برخی نظرات نو و جدید، درکی بدیع از ماهیت ِ جرم را به دست ِ برخی از حقوق دانان داد.
در طی ِ این سال ها، تحت آموزه های زیست شناختی نظریه های وراثت و خارج از کنترل بودن ِ برخی عوامل ِ موجود در فرد به دست آمد. در پی حضور ِ آگوست کنت – که از او به عنوان نخستین جامعه شناس یاد می شود - و پذیرش ِ برخی آرای هگل، لودویگ فوئرباخ، کارل مارکس و فردریش انگلس در فلسفه، فلاسفه و اندیشمندان ِ اجتماعی برای همیشه ریسمان ِ ارتباطی ِ خویش با آسمان را قطع کرده و برای نخستین بار در تاریخ ِ بشری، حقیقتاً پا بر زمین نهادند. در این دوران، میراث ِ فلسفی قرن هجدهم، یعنی تأکید بر خردورزی و تجربه گرایی بر بسیاری از اندیشمندان و محققان تأثیر گذاشت. در طی ِ همین دوره بود که ما شاهد ِ نخستین اقدام ِ اثبات گرایانه و طبقه بندی شده از سوی "آندره گری" فرانسوی و "کِتِله" بلژیکی هستیم، این دو نفر برای نخستین بار از طریق ِ آمار و بررسی ِ داده های آماری به ارزیابی ِ جرایم پرداختند.
در چنین شرایطی، گروه ِ کوچکی از دانشمندان و متفکران ایتالیایی به وجود آمد. این گروه که تحت تأثیر شدید نظرات آگوست کنت قرار داشت، معتقد بود که تنها راه مبارزه ی مؤثر علیه جرم، رها کردن و از بین بردن کامل مکاتب کلاسیک است.
اعضای این گروه شامل "سزار لومبروزو"، "انریکو فری" و "رافائل گاروفالو" بود. لومبروزو که پزشک بود، به سال 1876 با انتشار ِ کتاب ِ "انسان ِ بزهکار" جنجال ِ عظیمی در محافل ِ حقوقی اروپا به پا کرد. انریکو فری استاد ِ حقوق ِ کیفری و جامعه شناسی بود که در سال 1892 کتاب ِ معروف و ارزشمند ِ خود، "افق های نوین ِ حقوق کیفری" که بعد ها "جامعه شناسی ِ جنایی" نام گرفت را منتشر ساخت و رافائل گاروفالو قاضی ِ دادگستری بود که کتاب ِ "جرم شناسی" اش را در سال 1885 انتشار داد.
در حقیقت تولد علم جرم شناسی(جرم شناسی علمی)با انتشار افکار سه دانشمند بزرگ یعنی سزار لمبروزو، آنریکو فری و گارو فالو بوده است.این سه دانشمند بزرگ به سه تفنگدار علم جرم شناسی شهرت یافته اند.
این سه در پیوند با یکدیگر مکتبی را پایه گذاشتند که به نام ِ "مکتب ِ تحققی یا اثباتی ِ ایتالیایی" دارای شهرت و اعتبار شد. در حقیقت دیدگاه های اثباتیون خصوصاً انریکوفری و گاروفالو منجر به ایجاد جرم شناسی بالینی شد .
ابداع مفهوم جرم شناسی
خدمت گاروفالو به این مکتب ارائه تزی در خصوص چگونگی واکنش دستگاه عدالت کیفری با مجرم بوده است. ایشان در سال 1885 کتابی به عنوان جرم شناسی نوشتند و در حقیقت واضع عنوان و اصطلاح جرم شناسی، گاروفالو بوده است.
جرم شناسی قبلا وجود داشته که از آن به عنوان جرم شناسی غیر علمی یا ربانی یا عقلانی یاد می کنیم.
از این نظر، گاروفالو بر ضرورت شناختن زندگی مجرم، خانواده، تربیت، اشتغال و روابط مجرم اصرار کرده است. به عبارت دیگر، به اعتقاد او باید به تحقیقات اجتماعی پیرامون مجرم پرداخت (وایت و هینس، 1382: 313).
تعریف جرم
علمای حقوق کیفری هر یک جرم را به گونه ای تعریف کرده اند. هر یک از این تعاریف، اغلب از گرایش های نظری مکتب های خاصی ملهم شده است. برای نمونه مکتب عدالت مطلق، جرم را «هر فعل مغایر اخلاق و عدالت» تعریف کرده است. یا بنا به تعریف گارو فالو یکی از بنیانگذاران دانش جرم شناسی، جرم عبارت است از تعرض به احساس اخلاقی بشر یعنی «جریحه دار کردن آن بخش از حس اخلاقی که احساسات بنیادی نوع خواهانه یعنی شفقت و درستکاری را شامل می شود.»
او دانشجو بود سزار لومبروسو، اغلب به عنوان پدر جرم شناسی. او آموزه اراده آزاد را رد کرد ( که اصل اصلی مدرسه کلاسیک است ) و از این موضع حمایت كرد كه جرم فقط در صورت بررسی با روشهای علمی قابل فهم است. او تلاش كرد تا تعریفی جامعه شناختی از جرم را بیان كند كه اعمالی را كه می توانند با مجازات سرکوب شوند ، تعیین كند. اینها "جرم طبیعی" محسوب می شدند و جرایمی نقض دو احساس اساسی نوع دوستی مشترک بین همه مردم ، یعنی حسن نیت و تقوا محسوب می شدند. جرم عملی غیراخلاقی است که برای جامعه مضر است. این بیشتر جهت گیری روانشناختی بود تا انسان شناسی نوع فیزیکی لومبروزو.
لومبروزو وجود استعداد ارثی را در تبهکاری تاکید کرده که عبارت است از چیزی مخصوص که هنوز معین نشده است و گاروفالو تصور کرده بود که این استعداد در فقدان یا اختفا یا ضعف حس اخلاقی وجود دارد .
طبقه بندی جرم
گاروفالو جرائم را به طبیعی و مصنوعی تقسیمبندی کرد و معتقد بود که جرائم طبیعی دو غریزه را تحت تاثیر قرار میدهند اول غریزه شفقت و نوع دوستی(زنای به عنف)، دوم غریزه تقوی و درستکاری(سرقت).
نظریه جرم شناسی گاروفالو
استاد گاروفالو ( سزار لومبروزو ) ویژگی های جسمی (مانند اندازه فک) را مربوط به احتمال ارتکاب جرم توسط یک شخص دانست. او این را به عنوان یک تأثیر انسان شناختی می دانست ، زیرا فکر می کرد صفات خاصی با افکار گره خورده است.
گاروفالو در مورد بسیاری از مسائل با استاد خود موافقت کرد. یکی از این موارد رد افکار سنتی بود که جنایتکاران را "برده انگیزه های خود" و افرادی که تسلط کامل بر اعمال خود ندارند تعریف می کرد.
وی که به عنوان عضوی از سیستم قضایی ایتالیا خدمت می کرد ، بسیاری از مشکلاتی را که در جرم شناسی وجود داشت درک کرد و زمان وی به عنوان وزیر پایه ای برای ارائه ایده های آینده خود بود.
گاروفالو شروع به تعریف گرایش مجرمانه هر فرد به عنوان نقض وضعیت طبیعی امور ، فراتر از نقض قوانین خود کرد.
مطابق این مفهوم ، اگر یک عمل خاص با یکی از دو شرط طبیعی قطع شود ، این عمل جرم محسوب می شود: منزلت ، وضعیت طبیعی فردی است که در آن صداقت و صداقت خود را حفظ می کند. و تقوا ، که در این مورد اشاره به ترحمی است که مجرم می تواند نسبت به همسایه خود داشته باشد.
علاوه بر این ، مفهوم دیگری را برای اشاره به جرایم جزئی معرفی کرد که مستقیماً نقض یکپارچگی انسان نبود.
این اقدامات "تخلف فنی قانون" تلقی می شد و بنابراین ، مجازات به آن شدت نبود. طبق این مفهوم ، این اقدامات می توانند با استفاده از جریمه یا مجازات حل شوند.
با این حال ، گاروفالو معتقد بود که برای محافظت از جامعه در برابر خطر نهفته ، باید جدی ترین اعمال مجازات شود.
مجازات
گاروفالو مینویسد: « هدف از طرد، حفظ صیانت پیکر اجتماعی با از میان برداشتن اعضایی است که قابلیت لازم را ندارند. »
به طور سنتی در نظر گرفته می شد که یک جرم باید به تناسب مجازات شود: هرچه جنایت قویتر باشد ، مجازات آن نیز بیشتر است. گاروفالو با این مفهوم متفاوت بود ، در عوض اظهار داشت که افراد بدون توجه به اینکه چه جنایتی مرتکب شده است ، باید به طور خاص مورد مطالعه قرار گیرد.
اگر فردی که مرتکب جرم شده است به دلیل نقض یکی از دو شرط طبیعی انسان مقصر شناخته شود ، مجرم باید حذف شود. اگر جرم عمده نبود ، نیازی به مجازات سختگیرانه برای مسئول نبود.
او همچنین در کتاب خود پیش بینی کرد که مجازات باید موجب ترمیم خسارت قربانی جرم یا طرد مجرم شود و دولت باید صندوقی برای ترمیم خسارت بزه دیدگاه توسط مجرمان به وجود آورد (رایجیان اصلی، 1381: 29).
وی اثر عوامل ارثی در ارتکاب جرائم را قبول داشت و اصل «تطابق مجازات با شخصیت مجرم» را پیشنهاد کرد و تقویت دو عنصر اخلاقیِ حس خیرخواهی که مانع از ایجاد مزاحمت و آزار دیگران می شود و حس مساوات و عدالت که مانع تعدی و تعرض به دیگران می شود را از عوامل مؤثر در پیشگیری از ارتکاب جرم بیان کرد (دانش، 1386: 26).
برخی از راه حل های پیشنهادی ِ فری و یا گاروفالو برای ضمانت ِ اجرای اقدامات ِ پیشگیرانه و اقدامات ِ فردی، بسیار از مجازات های همسان سنگین تر و به عبارت درست تر، ناعادلانه تر بوده اند.
حذف
مفهوم حذف گاروفالو لزوماً به معنای حکم اعدام نبود. وی برای تعریف هر یک از جرایم ، قانون سازگاری را ایجاد کرد که برای صدور حکمی آبرومندانه برای مجرم مورد استفاده قرار گرفت. وی سه مجازات برای حذف پیشنهاد کرد:
- اولین نوع مجازات ها حکم اعدام بود.
- مجازات دوم به اصطلاح حذف جزئی بود که به نوبه خود به دو ایده تقسیم شد: حبس طولانی مدت یا انزوا در مستعمرات ارضی برای جوانان که می توانند دوباره توانبخشی شوند.
- روش سوم اصطلاحاً ترمیم اجباری بود. این بدان معنی است که مجرم مجبور بوده است خسارت وارده توسط جرم مرتکب شده را اصلاح کند.
در صورت وقوع جرم به دلیل شرایط خارجی (مانند فشار گروهی یا نیاز شدید) ، مجازات کمتری تعیین شد ، زیرا احتمال وقوع مجدد آن زیاد است.
قانون سازگاری اجتماعی
گارو فالو اصول عقاید او در کتاب جرم شناسی در سال ١٨٨۵ منتشر شد، در کتاب جرم شناسی خودمبنای حق کيفر جامعه را به نشانه واکنشی طبيعی برسی کرده و تحت تاثير عقاید داروین برای توجيه نظریه خود قانونی را به نام قانون سازگاری اجتماعی ارائه می دهد، او حق کيفر را یک واکنش طبيعی میداند، که از نظر دفاع اجتماعی ضروری است، و به نظر او جامعه حق دارد که برای دفاع از خود هرگونه سياستی را در برابر تجاوز اتخاذ کند.
قانون سازگاری گاروفالو از اصول بیولوژیکی پیروی می کند چارلز داروین از نظر سازگاری و حذف افرادی که نمی توانند در یک نوع انتخاب طبیعی اجتماعی سازگار شوند. در نتیجه ، او پیشنهاد کرد :
- مرگ برای کسانی که اعمال مجرمانه آنها از یک ناهنجاری روانشناختی دائمی رشد کرده و آنها را از زندگی اجتماعی ناتوان کرده است.
- حذف جزئی یا حبس طولانی مدت برای افرادی که فقط برای زندگی انبوه عشایر یا قبایل بدوی مناسب هستند و
- جبران اجباری کسانی که فاقد احساسات نوع دوستانه هستند اما تحت فشار شرایط استثنایی مرتکب جنایات خود شده اند و احتمال تکرار آن نیز وجود ندارد
گاروفالو اظهار داشت که قانون سازگاری سه مزیت اصلی ، هم برای جامعه و هم برای سیستم عدالت خواهد داشت. اولین مورد تأمین نیازهای اجتماعی برای مجازات مشخص برای هر مجرم بود.
وی سپس اظهار داشت كه نظریه حذف وی باعث می شود مجرمان از انجام اقدامات غیرقانونی مستمر منصرف شوند ، زیرا قبل از ارتكاب جرم قبلاً تصور واضحی از مجازات داشتید.
سرانجام ، اطمینان حاصل شد که اجرای این قانون کیفیت عمومی جامعه را بهبود می بخشد. مجرماني كه از تغيير رفتار خود امتناع ورزند ، به هر طريقي از جامعه "حذف" مي شوند. کسانی که رفتار خود را اصلاح کردند می توانند به عنوان افراد توانبخشی دوباره به سیستم اجتماعی بپیوندند.
سیستم گاروفالو به گونه ای طراحی شده بود که افرادی را که قادر به فعالیت در یک جامعه متمدن نیستند و به نوبه خود از کسانی که بخشی از آن جامعه هستند مراقبت کند.
این سیستم بسیاری از اندیشه های قضایی و جنایی را که امروزه در حال اجرا است پایه ریزی کرد.
حالت خطرناک
گاروفالو اولین کسی بود که در سال ۱۸۷۸ م مطالعاتی روی مفاهیم حالت خطرناک در مرحله انجام داد . وی ابتدا استعداد جنایی را در نظر گرفت و سپس مطالعات خود را بر توانایی بخشیدن به سازگاری اجتماعی معطوف نمود از دیدگاه وی مفهوم حالت خطرناک متظن ارزیابی ظرفیت جنایی شخصی و امکان انطباق او با زندگی اجتماعی بود .
بررسی شخصیت بزهکار و تحلیل مؤلفههای آن در جرمشناسی بالینی هنگامیکه طرفداران نظریه جبریت جرم در جستوجوی یافتن ضابطه کیفری جدیدی بودند، منجر به درک حالتی شد که گاروفالو که یکی از بنیانگذاران مکتب تحققی بود، آن را حالت خطرناک نامید. با مطرحشدن این مفهوم حالت خطرناک و تبیین آن بهوسیله گاروفالو، جرمشناسی بالینی توسعه و تکامل یافت.
طرح علمیمفهوم حالت خطرناک بر اساس نظریات و اندیشههای مکتب تحققی شکل گرفت و گاروفالو که یکی از بنیانگذارن این مکتب بود به این مفهوم جنبه علمیبخشید و بیان نمود که این حالت به شیوه رفتار خاصی اشاره دارد که نشانگر تمایل دائم و مستمر فرد به انجام اعمال خشونتبار در آینده است. در این تعریف ملاک تعیین حالت خطرناک فرد تمایلات دائمیدر انجام اعمال خشونتبار است اما لزوماً این تمایلات در فرد همیشگی و دائمینمیباشد. با ارائه این مفهوم، جرمشناسی بالینی به رشد و تکامل رسید و مرکز و هسته اصلی مطالعات خود را بر پایه این مفهوم بنا نهاد. در طول حیات جرمشناسی بالینی، تعاریف متعددی از مفهوم حالت خطرناک ارائهشده است. برخی از جرم شناسان، حالت خطرناک را حالتی میدانند که بر اثر اقتران عوامل جرمزا در شخص خاص، وی را در مظان ارتکاب جرم قرار میدهد. همچنین به وسوسهی احتمالی که در فرد بزهکار وجود دارد تا او را بهسوی جرم بکشاند نیز حالت خطرناک گفته میشود. این تعریف اخیر صرفاً مربوط به شخصی میشود که قبلاً مرتکب جرم شده است و لذا اشخاصی که هنوز جرمیمرتکب نشدهاند، مشمول این تعریف نخواهند بود. (آنسل، 1391، 132)
حالت خطرناک «Temibiilte » واژه ای است که گاروفالو دانشمند مشهور ایتالیایی در این باره بکار برده است. این حالت در اصطلاح زبان فرانسه « Etat dangereux » گفته می شود. به عبارتی، پروفسور گاروفالو نخستین کسی بود، که از مفهوم حالت خطرناک سخن گفته است. او این موضوع را در مقاله ای تحت عنوان « studi reentisulla penalita » در اکتبر سال 1878 میلادی منتشر کرد.
در این مقاله که پس از انتشار چاپ دوم کتاب مرد جنایتکار ( انسان جنایتکار ) اثر سزارلمبروزو و نظریه آنریکوفری منتشر گردیده بود، درباره مفهوم « Temibilite » سخن گفته است. او بعداً در مطالعات معروف خود که درسال 1880 در نایل تحت عنوان « Penalita Diuncritirio Positivo della » انتشار یافت توضیحات دقیقی درباره مفهوم حالت خطرناک ارائه کرده و سپس به طور گسترده و مفصل در کتاب مهم خود به نام « جرم شناسی » به ارزیابی در این باره پرداخته است. گاروفالو می گوید: تعمداً واژه ایتالیایی « Temibilite » ( حالت خطرناک ) را به کار برده است زیرا معادلی برای آن در زبان فرانسه وجود نداشته، تا فساد مداوم و موثر مجرم و میزان زشتی وحشتناک او و استعداد بزهکاریش را بیان کند. بر این اساس می توان دریافت که چرا این لغت را وحشت انگیزی و خطرناکی ترجمه کرده اند.
جرم شناسان حالت خطرناک را به « حالتی که بر اثر اقتدان عوامل جرم و تأثیر آن ها در شخص معین او را در مظان ارتکاب جرم قرار می دهد » تعریف کرده اند. به تعبیر گاروفالو « برای تعیین تبهکاری بزهکار ( حالت خطرناک ) و ارزیابی آن، باید استعداد جنایی فرد مذکور در نظر گرفته شود ». وی در واقع حالت خطرناک را همان استعداد جنایی فرد می داند.
به طور کلی جرم شناسان حالت خطرناک را به حالتی که بر اثر اقتران عوامل جرم زا و تاثیر آنها در شخص معین او را در ارتکاب جرم قرار می دهد تعریف کرده اند .بر این پایه حتی حالت خطرناک را می توان در شرایط پیش از ارتکاب جرم نیز جستجو کرد چنین برداشتی قطعاً می تواند به نقض آزادی های فردی و زیر پا نهادن عدالت منجر شود . علیرغم ایراد این انتقاد جدی بر تئوری حالت خطرناک و اندیشه های مکتب تحققی در زمینه هایی چون آزادی اراده ی مجرمین و طبقه بندی بزهکاران به مجرم بالفطره و …. مفهوم حالت خطرناک کماکان در عرصه ی حقوق کیفری باقی ماند . در این راستا قانونگذاری های جدید با توجه به اصل قانونی بودن جرم و مجازات و با هدف تحقق دفاع اجتماعی و جلوگیری از تجاوز به آزادیهای فردی در تبین مفهوم حالت خطرناک و شناسایی مولفه های مجرمین خطر ناک و واکنش های کیفری و تامین مناسب به تدوین قوانین پرداختند .
گاروفالو زمانی که مفهوم حالت خطرناک را مطرح نمود صرفاً به یک مؤلفه حالت خطرناک توجه نمود که ظرفیت جنایی یا استعداد مجرمانه نامیده میشد. این مؤلفه حاکی از خطر احتمالی موجود در فرد است. او سپس به گسترش دامنه این اصطلاح دست زد و بیان نمود که حالت خطرناک معنای سازگاری را نیز در خود دارد و نباید تنها نشانه حالت خطرناک تلقی شود، بلکه باید در موارد مختلف به قدرت تطابق و حالت سازگاری بزهکار با زندگی اجتماعی نیز توجه شود. بر همین مبنا باید امکانات سازگاری و تطابق بزهکار با شرایط که در آن میتوان حدس زد بزهکار قادر خواهد بود حالت عادی خود را به دست آورد و دیگر خطرناک نباشد، بهطور دقیق بررسی گردد. (گودرزی و مقدادی، 1393، 41)
با مطرحشدن مفهوم حالت خطرناک از سوی گاروفالو، جرمشناسان بالینی نظریاتی در خصوص عوامل مؤثر بر این حالت ارائه کردند و به همین جهت برای مجازات کارکرد اصلاحی و بازپروانه در نظر گرفتند، زیرا از دید این جرم شناسان مجازات باید بهگونهای باشد که حالت خطرناک بزهکار را از بین ببرد و بنابراین با اصلاح و درمان او از وقوع مجدد جرم پیشگیری میشود. ازاینرو جرمشناسان سعی نمودند که تغییر و تحولاتی در ساختار مجازاتها پدید آورند بهنحویکه بیشتر از این که مجازاتها خاصیت ارعابی و سزا دهنده داشته باشند، جنبه اصلاحی و بازپرورانه داشته باشند. این دیدگاه اصلاحی- درمانی مورد استقبال حقوقدانان کیفری قرار گرفت و مقررات کیفری بر مبنای آن دستخوش تغییر و تحول گردید. (Lamperti, 2019, 131)
این اندیشمند، فساد یا تباهی مستمر و عدم قابلیت انطباق اجتماعی را دو نشانه حالت خطرناک می داند.