اثر هم حسی یا سینستزیا
هم حسی یا حس آمیزی یا حسترکیبی ( synesthesia ) فرایندی عصبشناختی است که در آن، تحریک یک گذرگاه حسی یا شناختی به تجربهای خود به خود و بیاختیار در یک گذرگاه حسی یا شناختیِ دیگر میانجامد. هم حسی درواقع به نوعی ترکیب حواس است، به این صورت که مثلاً فرد با شنیدن یک کلمه، مزه ای در دهان خود حس میکند. واژهٔ synesthesia از ریشهٔ آلمانی syn به معنای باهم دیگر و aisthēsis به معنای حس کردن میآید.
حسآمیزی یا سینستزی Synaesthesia یک پدیده ادراکی است که در آن تحریک یک حس باعث احساس تجربهای در حس دیگر میشود. برای مثال، ممکن است هنگام پخش موسیقی، کسی که حسآمیزی دارد، رنگها را ببیند یا وقتی کلمات متفاوتی را بیان میکند، طعمها را بچشد.
کلمه synaesthesia از کلمههای یونانی ‘syn’ به معنی همراهی و ‘aesthesis’ برای احساس گرفته شده، پس کلمه از نظر لغوی معنی همراهی حسها را میدهد.
بیش از ۷۰ نوع سینستزی وجود دارد که باعث ایجاد همراهی بین حسهای مختلف میشوند، اما وجه مشترک همه آنها این است که تداعیها غیرارادی هستند، از اوایل کودکی وجود دارند و در طول زندگی ثابت میمانند. تصور میشود که سینستزی به دلیل اتصال اضافی بین مناطق حسی مغز ایجاد میشود، بنابراین تحریک یک حس، حس دیگر را به صورت متقابل تحریک میکند.
در حالی که بسیاری از انسانها دیدنی ها را می بینند و صداها را می شنوند، عده ای دیگر می توانند رنگها را بشنوند و طعم واژه ها را بچشند، پدیده ای مرموز که "هم حسی" نامیده شده و زمانی رخ می دهد که تحریک یکی از حواس پنجگانه منجر به فعال شدن حسی نامرتبط با محرک شود. اکنون دانشمندان دریافته اند این پدیده شاید فواید ذهنی زیادی داشته باشد و بر این باورند که می توانند ریشه تکاملی این پدیده را توضیح دهند.
با وجود اینکه هم حسی می تواند در اثر داروهای روانگردان، آسیبهای مغزی، ضعف حسی و حتی هیپنوتیزم رخ دهد، مطالعات نشان می دهند دو تا چهار درصد از انسانها به صورت طبیعی هم حسی را تجربه می کنند و حتی این پدیده می تواند در میان خانواده ها منتقل می شود. تحلیلهای جدیدی که بر روی هم حسی حرفی-رنگی انجام شده است نشان می دهد این پدیده به دلیل افزایش تعداد اتصالات میان مناطق حسگر مغزی به وجود می آید.
یکی از کلیدی ترین سوالات درباره هم حسی این است که چرا چنین پدیده ای درصورتی که برای انسانها فایده ای نداشته، باید در روند تکامل باقی مانده باشد. دانشمندان اکنون با بازخوانی اطلاعات قدیمی درباره افرادی که در گذشته به این اختلال مبتلا بوده اند، پاسخی برای این سوال یافته اند.
نتایج بررسی محققان نشان می دهد هم حسی برای مثال در میان نقاشان، شاعران و رمان نویسان هفت برابر دیگران است. محققان عصب شناس دانشگاه کالیفرنیا سن دیه گو بر این باورند که هم حسی در پی جهش ژنتیکی به وجود آمده و باعث می شود انسانها نه تنها میان احساسات نامرتبط، بلکه میان ایده های نامرتبط، ارتباطی احساس کرده و منجر به بروز پدیده ای شوند که "خلاقیت" نام دارد.
این پدیده در گنجایش حافظه افراد نیز تاثیر قابل توجهی دارد. برای مثال برای "دانیل تامت" نویسنده بریتانیایی برای هر یک از عدد صحیح مثبت تا رقم 10 هزار، شکل، رنگ، بافت و احساس متفاوتی را در ذهن دارد و از این توانایی برای به خاطر سپردن امتداد عدد پی تا رقم 22 هزار و 514 استفاده کرده است.
محققان همچنین دریافته اند ابتلا به هم حسی عددی-رنگی بهتر از ابتلا به دیگر انواع هم حسی از قبیل هم حسی آینه ای-حسی است، اختلالی که در آن فرد با لمس شدن دست فرد دیگری که در برابر دید او قرار دارد، احساس لمس شدن را در دستانش خواهد داشت، زیرا در چنین حالتهایی حس لامسه فرد به شدت تحریک می شود. این نشان می دهد هم حسی می تواند به ظریف ترین شکل ممکن حواس انسان را تقویت کند.
بر اساس گزارش ام اس ان، محققان به طور کلی به این نتیجه رسیده اند که هم حسی نشانه های محکمی از بالابردن درک عمومی در ذهن انسان را از خود به جا می گذارد. در واقع به نظر می آید این اختلال نوعی پردازش چند حسی اطلاعات در مغز انسان باشد که به واسطه آن در لحظه ای واحد چند احساس مختلف و نامرتبط در مغز پردازش می شوند.
حس آمیزی درحیطه نوروفیزیولوژی به معنای این است که تحریک یک حس به تحریک یک حس دیگر در انسان منجر شود، به عنوان مثال با شنیدنِ یک لغت، به صورتِ همزمان انسانِ حس آمیز شروع به ادراک یک رنگ مینماید.
اگر چه حس آمیزی معمولاً به عنوان یک وضعیت نورولوژی شناخته میشود اما در طبقهبندی DSM4 یا ICD فهرست نشدهاست .
که این خود بیانگر عدم تداخل منفی و بیماریزایی حس آمیزی با عملکرد معمولی و روزانه در افرادِ حس آمیز میباشد.
حس آمیزی را میتوان به صورتهای مختلفی دستهبندی نمود:
- Simple Synesthesia (حس آمیزی ساده): تحریک یک حس باعث تحریکِ تنها یک حس دیگر میگردد.
- Polymodal Synesthesia (حس آمیزی چند حسی): تحریک یک حس باعث تحریک هم زمانِ چند حس میگردد.
- Idiopathic synesthesia (حس آمیزی با علت ناشناخته): در این حالت، علتِ حس آمیزی به صورت اولیه بوده و ایجاد تجربهٔ حس آمیزی، ثانوی به صرع، مصرف داروهای روان گردان، بیماریهای عصبی یا ضایعات اکتسابی مغز نمیباشد.
- Acquired synesthesia (حس آمیزی اکتسابی): به صورت اکتسابی و ثانویه بوده و عوامل زیر میتوانند باعث به وجود آمدن تجربهٔ حس آمیزی گردند:
- حملهٔ صرع لوب تمپورال
- مصرف داروهای روانگردان (مسکالین، ال اس دی)
- آسیبهای اکتسابی مغزی و …
در دهه ۱۹۹۰، آزمایشی انجام شد که در آن افراد دارای حسآمیزی که رنگ و صدا را با هم حس میکردند، در یک اسکنر fMRI قرار دادند. این دستگاه MRIعملکردی است. برخلاف انواع معمول MRI این نوع MRI میزان فعالیت نواحی مغز و نه فقط آناتومی آن را نشان میدهد.
با بررسی با این دستگاه مشخص شد که واقعا هنگام پخش صداها در افراد «حسآمیز»، فعالیت در نواحی بینایی مغز رخ میدهد، الگویی که در افراد غیر «حسآمیز» دیده نمیشود.
پس اکنون میدانیم که ماده سفید، که نواحی مختلف مغز را به هم متصل میکند، در مغز حسآمیزها به طور متفاوتی سازماندهی شده است و در ضمن آنها ماده خاکستری بیشتری در مناطق مسئول ادراک و توجه دارند.
در واقع همه ما با بسیاری از اتصالات متقابل بین نواحی مغز به دنیا میآییم، اما در بیشتر ماها؛ این اتصالات در مراحل اولیه رشد «هرس» میشوند. یک نظریه این است که اتصالات مغز حسآمیزها کمتر هرس و تعدیل میشود، بنابراین حواس به هم پیوسته را در طول زندگی تجربه میکنند.
تاریخچه پیدایش سینستزی
فیلسوفان یونانی ممکن است اولین کسانی باشند که این پدیده را در قرن هفدهم بررسی کردند. آنها در این زمان در این مورد فکر میکردند که آیا رنگ یک ویژگی فیزیکی موسیقی میتواند باشد یا خیر.
اولین گزارش ثبت شده از این پدیده برای سال ۱۶۹۰ است که جان لاک فیلسوف و پرفسور دانشگاه آکسفورد گزارش داد که یک مرد نابینا هنگام شنیدن صدای ترومپت رنگ قرمزی در جلوی چشمانش تجربه میکند. البته معلوم نیست که این گزارش به هم حسی اشاره دارد یا به صورت استعاری این گزارش را ثبت کردهاست. اولین گزارش پزشکی مربوط به پزشک آلمانی Georg Tobias Ludwig Sachs در سال ۱۸۱۲ است.
با این حال، اولین مستندسازی حسآمیزی توسط گئورگ توبیاس لودویگ ساکس، یک پزشک اتریشی انجام شد که در سال ۱۸۱۲ در مورد تجربه حسآمیزی خود و ترکیب حس رنگ و موسیقی نوشت.
علاقه به این پدیده در طول قرن نوزدهم محو شد و حسآمیزی تا دهه ۱۹۸۰ به طور رسمی به عنوان یک بیماری عصبی شناخته نشد. از آن زمان، محققان شروع به کشف ریشههای تکاملی ، عصبی و روانشناختی حسآمیزیکردهاند، اما سؤالات زیادی باقی مانده است.
این پدیده برای اولین بار در قرن 19 میلادی کشف شد، زمانی که محققان دریافتند افرادی خاص هر عدد یا حرف را آغشته به رنگهایی خاص می بینند حتی اگر آن حروف یا اعداد با جوهر مشکی نوشته شوند. این وضعیت که به هم حسی حرفی-رنگی شهرت دارد یکی از رایجترین نمونه ها از 60 مدل شناخته شده از اختلال هم حسی است.
سندروم هم حسی یا سینستزیا
سندروم هم حسی یا اختلال حس آمیزی تا مدت ها به عنوان موضوعی غیرواقعی تعبیر می شد، اما تحقیقات سالهای اخیر دانشمندان، واقعی بودن آن را آشکار کرده است.
یک علت احتمالی که برای بروز این حالت مطرح میشود وجود ارتباط متقاطع میان برخی نواحی ادراک حسی در مغز این گونه افراد است که قاعدتاً باید مانند مغز افراد عادی به صورت مجزا فعالیت کنند.
افراد مبتلا به حس آمیزی یا سینستیت ها (Synesthetes) می توانند صداها را “ببینند”، کلمات را بچشند یا رایحه ها را با پوست خود لمس کنند. آن ها حتی ممکن است مفاهیم انتزاعی مانند زمان را در اطراف خود ببینند! و تحقیقات وجود این افراد را به اثبات رسانده است، که جمعیت شان 4 درصد از مردم را شامل می شود و واقعیت ها را به صورتی کاملا متفاوت تجربه می کنند.
سنستزیا، پدیده ای کاملاً غیر ارادی است؛ شخص نیازی ندارد به طور آگاهانه از حس دومش استفاده کند. این تجربه به تنهایی و در پاسخ به یک محرک حاصل می شود؛ در نتیجه فرد نمی تواند آن را کنترل کند. همچنین سینستزیا بسیار پایدار است و در سنین کم شکل گرفته و با گذر زمان تغییر نمی کند.
از سویی دیگر به گفته دانشمندان، این توانایی ژنتیکی است و نمی توان آن را نوعی اختلال نامید، چون این توانایی فرد را از انجام کارهای خود بازنمی دارد. دانشمندان معتقدند که حواس این افراد، با هم ادغام شده و با تحریک یکی از حواس پنجگانه آن ها، حس دیگر هم تحریک می شود.
یک طرفه یا دو طرفه بودن حس آمیزی
دو طرفه بودن هم حسی به این معنا است که اگر در فردی دیدن یک عدد باعث ایجاد حس یک رنگ میشود، آیا دیدن آن رنگ باعث میشود آن شخص آن عدد را ببیند.
اگرچه تجربیات خودآگاه ناشی از هم حسی به صورت یک طرفه گزارش داده شدهاست، اما مطالعاتی وجود دارد که احتمال دوطرفه بودن هم حسی را (بدون اینکه به ناخودآگاه برسد) بررسی میکند.
Cohen-Kadosh et al. ,2005 آزمایشی در این زمینه انجام داد. او مشاهده کرد، اعدادی که نزدیک همند ولی فاصلهٔ رنگی زیادی دارند در افرادی که هم حسی دارند سریعتر پاسخ داده میشوند تا افرادی که رنگها را حفظ کردهاند؛ و بالعکس اعدادی که فاصلهٔ زیادی دارند ولی فاصلهٔ رنگی کمی دارند، در افراد عادی سریعتر پاسخ داده میشوند.
از این آزمایش نتیجه گرفت که این یک پدیدهٔ دوطرفه است اگرچه به سطح خودآگاه نمیرسد.
اما سؤال پیش میآید که اگر دوطرفه است چرا مثلاً فرد با دیدن یک رنگ، یک عدد را نمیبیند؟ دودلیل برای آن پیشنهاد شدهاست:
- ممکن است به این دلیل باشد که آن رنگ مشخصههای فیزیکی مثل سایز و شکل نداشته باشد که بتواند به ذهن پیوند بخورد
- شاید اتصالات برای رسیدن آن عدد به خودآگاه به اندازهٔ کافی قوی نیستند. (برای اینکه موضوعی به خودآگاه برسد، اتصالات مغزی باید از آستانه ای عبور کنند)
انواع حس آمیزی
بهطور کلی دو نوع هم حسی داریم:
1- هم حسی انعکاسی (projective): افراد رنگها، اشکال یا فرمها را واقعاً میبینند.
2- هم حسی انجمنی (associative): افراد اتصال بین محرک و حسی که ایجاد میکند را بهطور قوی حس میکنند.
1. هم حسی حرف - رنگ
افراد دارای هم حسی حرف-رنگ (grapheme-color) با دیدن حروف یا اعداد، رنگ مشخصی را همزمان مشاهده میکنند. با وجود اینکه افراد متفاوت معمولاً رنگهای متفاوتی گزارش میکنند، اما شباهتهایی در رنگهای دیده شده از حروف وجود دارد (برای مثال، حرف A معمولاً قرمز است)
این نوع از هم حسی، بیشتر از انواع دیگر دیده شدهاست.
2.کرومستیزیا
این افراد با شنیدن هر نوع صدا رنگ متفاوتی و در برخی موارد شکل یا حرکاتی میبینند به همین دلیل احتمالاً pitch perfect دارند و در زمینهٔ موسیقی استعداد زیادی دارند.
3. هم حسی دنبالهٔ فضایی
این نوع هم حسی (spatial sequence) به این صورت است که فرد دنبالههای عددی را به صورت نقطههایی در فضا میبیند. این گونه افراد معمولاً حافظهٔ خیلی خوبی دارند.
4. فرم عددی
وقتی فرد به اعدادی فکر میکند، نقشه ای از اعداد برایش ظاهر میشود.
5. هم حسی شنوایی - لامسه ای
افراد دارای این نوع هم حسی، زمانی که صدایی میشنوند، حسی در بخشی از بدنشان تحریک میشود. مثلاً با شنیدن یک کلمهٔ خاص، حس میکنند یک بخش خاص از بدنشان انگار لمس میشود.
6. تجسم زبانی ترتیبی
تجسم زبانی ترتیبی ( ordinal linguistic personification ) به این صورت است که دنبالههای مرتب مانند اعداد مرتب یا روزهای هفته مانند یک شخصیت خاص با جنسیت و ویژگیهای خاص نمود پیدا میکند. مثلاً عدد ۲ میتواند مانند یک پسربچهٔ حساس باشد یا حرف G مانند مادری که سرش شلوغ است و چهرهٔ مهربانی دارد، به نظر برسد. این نوع از هم حسی توسط Julia Simmer و همکارانش OLP خوانده میشود. این نوع معمولاً همراه دیگر انواع هم حسی مثل حرف-رنگ پدید میآید.
7. صدابیزاری
صدابیزاری، صدابیزاری گزینشی، یا میسوفونیا ( Misophonia ) یا تنفر از صدا، اختلالی عصبی است که فرد مبتلا به آن با شنیدن بعضی صداهای خاص دچار احساسات منفی شدیدی مانند عصبانیت، گریختن، تنفر و انزجار میشود. این صداها میتوانند آرام یا بلند باشند.
صدا بیزاری به این صورت است که با شنیدن یک صدای خاص، احساسات منفی مانند خشم، تنفر یا ترس در شخص به وجود میآید. تحقیقات جدید نشان میدهند که بستگی به شدت آن، این نوع هم حسی میتواند همراه با کم بودن کنترل شناختی وقتی فرد در معرض محرکهها قرار میگیرد، باشد.
مبتلایان به صدابیزاری معمولاً با شنیدن صداهایی مانند جویدن آدامس، تخمه شکستن، صاف کردن گلو، هورت کشیدن، سرفه یا فین فین کردن مداوم، تایپ کردن، یا صدای تقتق مداوم دچار عصبانیت شده و میل شدیدی به ترک محیط پیدا میکنند. محرکهای دیداری مثلاً تکانهای مداوم پا یا دست دیگران در اثر بیقراری، دیدن فرد در حال جویدن آدامس یا جویدن ناخن هم میتوانند عامل تحریک عصبی این افراد شوند. هر فرد به دستهٔ خاصی از محرکها حساسیت نشان میدهد و میزان حساسیت فرد به هر کدام از محرکها متفاوت است.
این احساسات منفی میتواند از متوسط تا زیاد باشد و حتی به اضطراب یا عصبانیت تمام عیار تبدیل شود. همچنین احساس نیاز به ترک سریع مکان هم معمول است. فرد در مواجهه با محرکها ممکن است دچار آشفتگی، حالت تدافعی یا تهاجمی شود. فرد ممکن است با تقلید و شکلک درآوردن، دور کردن خود از محرک یا نشان دادن خشم و عصبانیت به شخص ایجادکنندهٔ محرک واکنش نشان دهد.
بعضی افراد مبتلا به صدابیزاری تلاش میکنند تماسشان را با محل یا افراد و موقعیتهایی که آنها را در معرض محرکها قرار میدهند محدود کنند. متأسفانه این امر همیشه ممکن نیست. در بیشتر موارد نزدیکترین افراد به فرد مبتلا، ایجادکنندهٔ بدترین محرکها (که در صدر آنها صداهای ایجاد شده از دهان قرار دارد) هستند.
فرد مبتلا به صدابیزاری ممکن است روابط اجتماعی خود را محدود کند، تا جایی که روابط شخصیاش دچار مشکل یا حتی قطع شود. وجود محرکها در محیط کار میتواند باعث شود فرد مبتلا ساعات کاری خود را کاهش دهد یا منجر به ترک شغل شود. افراد مبتلا ممکن است از واکنشهای خود احساس گناه کنند، خودداری فرد از بیان مشکل برای خانواده و دوستان ممکن است آنها را دچار سردرگمی کند زیرا این افراد نمیتوانند بفهمند چرا فرد این احساسات منفی را نشان میدهد زیرا از نظر آنها دلیلی برای چنین واکنشهای قویای در این موارد وجود ندارد.
مکالمهٔ مداوم و باز افراد مبتلا با افراد خانواده میتواند باعث کاهش تنش شود. هر فرد به دسته خاصی از این محرکها حساسیت نشان میدهد و نسبت میزان حساسیت فرد به هر کدام از محرکها متفاوت است. اختلال این سندرم میتواند ژنتیکی باشد و علت آن، اختلال در عملکرد قشر سینگولیت و انسیولار مغزی است. این بیماری معمولاً قبل از بلوغ جنسی، بین سنین ۹ تا ۱۳ سال اتفاق میافتد و بروز آن در دختران بیشتر از پسران است.
8. آینه ای - لامسه ای
اینگونه افراد حسی را که فرد دیگری دارد، حس میکنند. مثلاً با ممکن است فرد دیگری به پشت فرد دیگری بزند و این شخص حس کند که کسی به پشتش میزند. ممکن است به نورونهای آینه ای که در نواحی موتوری مغز قرار دارند مربوط باشند که حس همدردی به آن برمیگردد. به همین دلیل این افراد حس همدردی بیشتری نسبت به بقیه دارند.
9. حرفی - ذائقه ای
نوع خیلی نادری از هم حسی است که وقتی فرد کلمه ای را میشنود یا میخواند، مزه ای در دهان خود حس میکند.
10. کینستتیک
زمانی است که فرد دارای ترکیبی از انواع مختلف هم حسی است. این نوع هم حسی به ندرت دیده شدهاست.
11. انواع دیگر
حداقل ۸۰ نوع شکل برای هم حسی وجود دارد که به دلیل کمتر دیده شدن، به اندازهٔ کافی به آنها پرداخته نشدهاست.
حسآمیزی چه حواسی را تحت تأثیر قرار میدهد؟
به تعداد جفت حسهای ما، حسآمیزی مختلف وجود دارد. یعنی هر دو حس مختلفی میتواند توسط حسآمیزی به هم مرتبط شود.
برخی از رایجترین موارد عبارتند از دیدن حروف یا اعداد رنگی ، دیدن رنگها هنگام شنیدن صداها یا موسیقی (کروماستزیا)، و چشیدن کلمات (سینستزی واژگانی- چشایی).
تداعیهای دقیق بین افراد متفاوت است. یک حسآمیز ممکن است حرف “t” را قرمز و دیگری به عنوان آبی توصیف کند. به نظر میرسد که این تداعیها در دوران کودکیشکل میگیرند. به عنوان مثال، تجربههای حسآمیز اغلب میتواند با رنگهای اسباب بازیهای دوران کودکی مطابقت داشته باشد.
شیوع و دلیل ایجاد هم حسی
تعداد افراد دارای هم حسی از ۱ از ۴ تا ۱ از ۲۵۰۰۰ و حتی ۱ از ۱۰۰۰۰۰ تخمین زده شدهاست. بیشتر تحقیقات براساس این است که افراد دارای هم حسی خودشان را معرفی کنند که این باعث ایجاد نوعی تعصب میشود. دقیقترین مطالعه روی آمار هم حسی تا کنون ۴٫۴ درصد را گزارش کردهاست.
بعضی افراد به دلایل ژنتیکی از بچگی هم حسی دارند. در مقابل بعضی به دلیل صدماتی که به مغزشان وارد شده بر اثر سکته، تومور یا… دچار این اختلال میشوند. بعضی نشانههای هم حسی بعد از مصرف داروهای روان گردان مثل الاسدی یا مسکالین را گزارش دادهاند. (در مواردی تجربهٔ هم حسی موقت بر اثر استفاده از ماریجوانا گزارش شدهاست)
نشانهای این اختلال بعد از یک دوره مدیتیشن یا تحریم حسی دیده شدهاست. (تحریم حسی کاهش یا حذف عمدی محرکههای یک حس است) .
دلایل عدم حذف اینگونه افراد در طبیعت
در مطالعات اخیر متوجه شدند، شباهتهایی در گروههای ژنی این افراد و افرادی که اختلالهای مربوط به ایمنی بدن مانند MS, IBS و بعضی از انواع سردردها دارند وجود دارد. البته دلیل این موضوع هنوز مشخص نیست.
سؤالی که پیش میآید این است که اگر این افراد در معرض این بیماریها هستند چرا به صورت تکاملی، توسط انتخاب طبیعی حذف نشدهاند؟ جواب این است که برتریهایی در این افراد نسبت به سایر افراد دیده میشود. مثلاً این افراد معمولاً حافظهٔ بهتری دارند و به دلیل اینکه بیشتر از یک مسیر برای دسترسی به یک خاطره دارند در برابر از دست دادن حافظ بر اثر افزایش سن محفوظ ترند. همچنین این افراد به صورت معمول از تجسم و خلاقیت بیشتری برخوردارند.
عوارض سندروم هم حسی
عوارض سندروم هم حسی:عدم تطبیق محیط اطراف و اطرافیان با آن ها می تواند مشکلاتی را به وجود آورد، از جمله :
1. حس تنهایی ،درک نشدن ،عدم توانایی در به اشتراک گذتشتن احساسات اهمیت نداشتن برای دیگران ، احمق شمرده شدن(مخصوصا در کودکان) ، بی اعتمادی به دنیای بیرون و نداشتن قدرت توصیف شخصیت و علایق خود . سینستزیا نیازی به توضیح ندارد. (تقریبا همه نوعی ، البته متفاوت ، از آن را دارند!).
2. افراد دارای (OLP (ordinal linguistic personification به هر حرف الفبا یا اعداد به دید یک انسان نگاه می کنند. مثلا ممکن است حرف A یک زن 29 ساله باشد اما عدد 2 یک پسر بچه بازیگوش ! در نتیجه کلماتی که این افراد دوست دارند تحت تاثیر قرار می گیرند.دقت کنید که این حالت منافاتی با رنگی بودن اعداد ندارد .
3. برای افرادی که صدا ها رنگ دارند ممکن است در برداشتشان از یک نفر حتی در برخورد اول تاثیرگذار باشد.البته این به معنی قضاوت در مورد آن ها نیست.
4. مشکل محاسبات ریاضیات.بسیارس از افراد دارای سینستزیا قبول کرده اند که ممکن است در محاسبات مشکل داشته باشند(با توجه به شرایط فیزیکی در لحظه محاسبه) اما در درک اشکال فضایی و مختصات در سه بعد عملکرد خیلی خوبی دارند. در این مورد محققان در حال آزمایش بیشتر هستند.
5. سینستزیای حروف به رنگ می تواند در صورت وجود سینستزیای صدا به رنگ ،با گوش دادن به موزیک تشدید شود. همچنین گوش دادن به گروه کر ناهماهنگ می تواند باعث سر درد و یا حالت تهوع در آنان شود.
6.تب می تواند باعث تشدید سینستزیا شود و حتی فعالیت های روز مره را مختل کند. اما با اتمام آن بدن به حالت نرمال برمی گردد.
7. مغز این افراد ممکن است زود تر از non-synesthetes خسته شود (چون حالا دیگه فک کنم بتونین تصور کنین چی تو سرشون میگذره !!!!)
مزایای سندروم هم حسی
1_ سریع تر پیدا کردن یک کلمه خاص در بین یک متن.
2_ حافظه تصویری OK ! سینستزیا باعث می شود شخص به هنگام حفظ کردن یک متن یا عدد علاوه بر شکل کلمات ، شخصیت آن ها و رنگ آن ها یا حتی مزه و بوی آن ها را به یاد بسپارد !!!
3_حافظه بلند مدت بالا تر از حد معمول.
افراد حسآمیز به دلیل تجربه حسی غنیتری که دارند، بیشتر از فعالیتهای خلاقانه لذت میبرند و حسآمیز گزارش میدهند که از تجربیات حسی غیرمعمول خود را برای ارتقای هنر و موسیقی استفاده میکنند.
شخصیتهای مهمی در دنیای موسیقی مانند فارل ویلیامز، مری جی بلیج و لیدی گاگا ادعا میکنند که کروماستزیا (دیدن رنگها هنگام گوش دادن به صداها) دارند. حتی فیزیکدان معروف -ریچارد فاینمن- گفته بود که حسآمیز حروف و کاراکترها با رنگ را دارد. یعنی هنگام دیدن کاراکترها، رنگ هم میبینید و این نوع از حسآمیزی به او کمک کرده تا معادلات را بنویسد و به خاطر بسپارد.همین نوع حسآمیزی ممکن است باعث بهبود حافظه و پردازش سریعتر اطلاعات شود و در کودکان با دایره لغات بزرگتر و سواد بالاتر همراه است.
تحقیقات نشان میدهد که بیشتر حسآمیزها از این امر خشنود هستند.
اگرچه حسآمیزی معمولاً از دوران کودکی وجود دارد، شواهدی وجود دارد که افرادی که از اول حسآمیزی نداشتهاند میتوانند برخی از تداعیهای حسی را بیاموزند و در موارد نادر، افراد پس از آسیب مغزی دچار حسآمیزی شدهاند.
برخی از دانشمندان فکر میکنند که آموزش افراد برای ارتباط حواس مختلف میتواند به محافظت در برابر کاهش حافظه با افزایش سن کمک کند.
محققان همچنین در حال بررسی این موضوع هستند که آیا حسآمیزی که به آموزش به دست آید؛ میتواند به بهبود بیماریهایی مانند اوتیسم، دیسلکسی یا نارساخوانی و ADHD کمک کند یا خیر.
دیوید ایگلمن
دیوید ایگلمن (David Eagleman) دانشمند عصب شناس و مدیر آزمایشگاه ادراک و عمل در دانشکده پزشکی بیلور می گوید: « این حالت اصلا توهم نیست و در واقع دخالت در توانایی دید آن ها هم نیست، درست به همان شکلی که شما می توانید تصویر یک کدو تنبل بزرگ نارنجی را که جلوی شما نشسته ببینید، ولی این دید مانع این نمی شود که ببینید در گذشته چه شکلی بوده یا بعدا به چه شکلی در خواهد آمد » .
جیمی وارد و جولیا سیمنر
تحقیقات پروفسور جیمی وارد و پروفسور جولیا سیمنر در دانشگاه ساسکس نشان داده است که حدود ۴ درصد از افراد یکی از سه نوع رایج سیناستزی را تجربه میکنند. فرد مبتلا به سینستزی چشایی واژگانی ممکن است کلمات یا اعداد را به صورت ذرههای کوچکی دراای طعم و بافت روی زبان خود توصیف کند، در حالی که افراد مبتلا به حسآمیزی لمسی آینهای اغلب با مشاهده لمس شخصی احساس گزگز، گرما یا فشار در بدن خود دارند.
مدل فعال سازی متقابل محلی
راماچاندران ( Ramachandran ) و هوبارد ( Hubbard ) در سال ۲۰۰۱ با ارائهٔ این مدل (local cross-activation) پیشنهاد میدهند که این پدیده ممکن است به دلیل عدم هرس کردن (pruning) باشد. هرس کردن یکی از مکانیزمهای کلیدی در synaptic plasticity است و یک پروسهٔ تکاملی نرمال است که طی آن با رشد انسان اتصالات بین بخشهای مختلف مغز کم میشود.
مثلاً مدل حرفی-ذائقه ای میتواند به دلیل زیاد بودن اتصالات بین بخشی از مغز که مربوط به درک مزه است و بخش همسایهٔ آن در temporal lobe که مربوط به پردازش شنوایی است، باشد. یا برای مثال نوع حرف-رنگ به این دلیل باشد که ناحیهٔ VMFA (visual word form area) همسایهٔ ناحیهٔ پردازش رنگ (V4) است؛ بنابراین این مدل دلیل هم حسی را تأثیر فعالیت یک ناحیه روی فعال شدن ناحیهٔ دیگر (cross-activation) میداند
ایدهٔ اصلی این مدل از روی مطالعات انجام شده روی Phantom limb صورت گرفتهاست که طی آن فرد با وجود اینکه عضوی از بدن خود را ازدست داده، خارش یا درد در آن اندام حس میکند. در واقع این مطالعات نشان میدهد که اتصالات درون غشا باعث تجربهٔ حسی از داشتن یک اندام میشوند که این حس مانند هم حسی کاملاً غیر اختیاری و سیستماتیک است.
یک دلیل برای پیشنهاد این مدل مشاهدهٔ اتصالات مادرزادی بین مناطق زیرین temporal مغز و ناحیهٔ V4 است. مثلاً در جنین میمون ۷۰ تا ۹۰ درصد اتصالات از نواحی بالاترند در صورتی که در میمون بزرگسال این اتصالات به ۲۰ تا ۳۰ درصد کاهش مییابد.
اگر یک جهش ژنتیکی باعث جلوگیری از هرس کردن این مسیرهای شکل گرفته قبل تولد بشود، اتصالات بین VWA و V4 در بزرگسالی باقی میماند که میتواند باعث هم حسی رنگی شود.
مدل واکنش بدون تأثیر مهاری در درازمدت
این مدل (long-range disinhibited feedback) دلیل احتمالی هم حسی را کاهش مقدار اثر کاهشی (inhibition) در گذرگاههای واکنشی (feedback pathways) میداند.
اطلاعات از نواحی حسی اولیه (primary sensory) به بخشهای مربوط به پردازش هر حس در مغز میروند و از بخشهای بالایی غشای مغز به نواحی حسی آغازین(early sensory) منتقل میشوند. در این انتقال بین اثر افزایشی(excitation) و اثر کاهشی همواره تعادل وجود دارد. اگر این اطلاعات در مسیر واکنشی inhibit نشوند سیگنالهایی که از بخشهای آخری پردازش فرستاده میشوند ممکنه روی پردازشهای اولیه تأثیر بگذارند مثلاً صدا میتواند روی نواحی غشایی بینایی تأثیر بگذارد. به همین دلیل بعد از استفاده از مخدرهای مانند LSD یا mesculing بهطور موقت هم حسی به وجود میآید.
مطالعاتی که منجر به ارائهٔ این مدل شدند:
۱) مطالعه ای روی یک بیمار که در سن ۴۰ سالگی نابینا شد، انجام شد. بعد از گذشت ۲ سال از نابینا شدن در اثر بیماری، شخص گزارش داد که محرکههای لمسی باعث میشود که حرکتهایی ببیند و جالب اینجا بود که وقتی دست بیمار جلوی صورتش بود این حس بیشتر بود تا وقتی که دستش پشت سرش بود.
۲) بعضی افراد در اثر داروهای روان گردان، تجربهٔ هم حسی دارند. (هرچند مطالعات نشان دادهاست که مکانیزم هم حسی در این گونه افراد نسبت به افرادی که هم حسی مادرزادی دارند متفاوت است)
مدل پردازش دوبارهٔ ورودی
re-Entrant processing پیشنهاد میدهد که دلیل هم حسی پردازش دوبارهٔ غیرعادی ورودی است. به این معنا که علاوه بر اینکه فعالیت به صورت جلورونده از V1 به V4 و بعد به PIT و بعد AIT است، یک فعالیت نورونی غیرعادی از AIT به PIT و V4 هم وجود دارد.
مشاهدهٔ اینکه محتوای بینایی و مفهوم و معنای آن محتوا، روی رنگهایی که فرد مورد مطالعه میبیند، تأثیر گذار است باعث شد به این نتیجه برسند که امکان دارد بخش AIT که مسئول آنالیز معنا است درگیر باشد.
(ناحیهٔ AIT مسئول آنالیز معنا است و مخفف anterior inferior temporal است و ناحیهٔ PIT مخصوص آنالیز فرم و شکل است و مخفف posterior inferior temporal است)
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .