نظریه های لوئیس هنری مورگان
لوئیس هنری مورگان ( Lewis Henry Morgan ) متولد ۲۱ نوامبر ۱۸۱۸ در یک منطقهٔ روستایی در نیویورک/ اورورا (Aurora) و متوفای درگذشته ۱۷ دسامبر ۱۸۸۱ در راچستر (Rochester)، نیویورک ، مردمشناس و باستانجامعهشناس آمریکایی و نویسنده کتاب «جامعه باستان» ، وى را پدر علم مردمشناسى آمريکا مىخوانند.
- تحصیلات آکادمیک در رشتهٔ حقوق
- فارغالتحصیلی از Union College در سال ۱۸۴۰
- اشتغال به حرفهٔ وکالت در راچستر و اورورا
مورگان از اوان کودکی به سرخپوستان علاقمند بود همچنین علاقه مفرطی به سازمان دادن داشت هنگامیکه هنوز در مدرسه درس می خواند ، دوستان خود را وارد یک انجمن بنام گوردون نات کرده بود بی شک همانطور که میان اغلب خردسالان آمریکایی مرسوم است مورگان نیز در کودکی هنگام بازی خود را به شکل سرخپوستان در می آورد .
مورگان در سال 1840 دانشکده را به پایان رساند و علاوه بر رشته تحصیلی خود که حقوق بود اقتصاد ،سیاسی ، روان شناسی ، زبان های لاتینی ، یونانی و ایتالیایی را نیز آموخت . (قرائی مقدم ، 1388 ، 152 ).
مورگان در شهر راچستر دفتر وکالت تأسیس نمود ولی کارهادر آن شهر راکد بود و هیچکس به وکیل جوان مراجعه نمی کرد وی انجمن گوردان نات را از نو تشکیل داد و اعضای جدید برای آن پذیرفت از جمله سرخپوست جوانی به نام الی پارکر (هیس ،1340 ،26 ). شخصیت بارز پاکر اثر عمیقی در مورگان داشت آندو از منطقه سرخپوستی سنکا دیدن کردند آشنایی مورگان با سنکا به تدریج مبدل به علاقه ای علمی شد به همین شکل محیط انجمن گوردون نات نیز تغییر کرد و به شکل یک انجمن جدی تاریخی در آمد لذا موسس آن تصمیم گرفت که انجمن درصدد ضبط فرهنگ سرخپوستان که به سرعت رو به زوال بود برآید ( همان ،28 ).
اما آنچه باعث اعتماد و اطمینان کامل قبائل سنکا به مورگان شد دفاع مورگان از این قبیله در زمینه اقامه دعوی علیه شرکت اراضی بود که با دسیسه چینی می خواست بخش عظیمی از اراضی سرخپوستان را از چنگشان درآورد .
مورگان برای پی گیری این کار به واشنگتن رفت و توانست از روی تقلب و تزویر شرکت پرده برداشته و قراراد شرکت را باطل نمود . این کار باعث شد در سال 1846 قبائل سنکا در جشن خرمن چینی ضمن قدردانی ، مورگان را به نام دائووه کوه ( کسی که بین 2 منطقه حائل میان دو نژاد سرخپوست و سفید پوست زندگی می کند ) و به عنوان یکی از افراد «کلان»برگزیدند ( همان ، 29 ).
مورگان به مطالعه مردم نگاری قبیله ایرویکوی روی آورد و ظرف شش ماه اثری را با عنوان اتحادیه قبایل ایریکوی تکمیل نمود این اثر خلاصه ای است از مطالعات مورگان در زمینه مذهب ،خانه سازی ، حکومت و سازمان اجتماعی ، فرهنگ مادی زبان و نام اماکن . این تک نگاری که به لحاظ نمودارها و نقشه ها نیز از غنای بالایی برخوردار است ، داده های مردم نگارانه مفصلی را ارائه می نماید همچنان به عنوان یک منبع با ارزشی اطلاعاتی تلقی می گردد ( مور ، 1389 ، 40 ).
سپس زمان تشکیل خانواده برای مورگان فرا رسیده بود ، وی بوضوح میدید که از این پس باید از سرگرمی جالب و بدون منفعت خود دست بردارد و تحقیق در خصوص سرخپوستان را موقتاً کنار بگذارد مورگان دست اندرکار ساختمان خط آهن و استخراج معادن آهن گردید و از این راه به ثروت زیادی دست یافت .
مورگان قادر نبود از موضوع سرخپوستان صرف نظر نماید و در سال 1855 از اقامتگاه قوم چی پوا دیدن نمود . آنچه باعث تحیر وی گردید عقاید این قوم بود که اگر چه به زبان دیگری غیر از ایرکویی صحبت می کردند ولی واژه های خویشاوندی عمه و خاله ها و برادران و خوهران کلان در بین هر دو قوم یکی بود و ایلهای آنها نیز بر وفق توتم های مختلف به کلان های متعدد تقسیم شده بودند.( هیس ،1340 ،36).
مطالعات خود را بهویژه بر تاریخ، سازمان اجتماعی و فرهنگ سرخپوستان آیروکویی ، ازجمله بر قبیلۀ سِنِکا ، قبیلهای که در ۱۸۴۶ او را به عضویت خود پذیرفت، متمرکز کرد. نتایج مطالعات او دربارۀ سِنِکاها در ۱۸۵۱ با نام اتحادیۀ قبایل آیروکویی منتشر شد. مورگان در ۱۸۵۶ پژوهش گستردهای را در زمینۀ واژگان خویشاوندیِ رایج بین آیروکویی آغاز کرد. مورگان با تحقیقات خود به این نتیجه رسید که منشأ سرخپوستان امریکا احتمالاً آسیایی بوده است. او در کتاب نظامهای همخونی و وصلت (۱۸۷۱) تلاش کرد که نظامهای خویشاوندی را طبقهبندی کند. همچنین، با تفسیر واژگان خویشاوندیِ سرخپوستان، نظریهای تطبیقی درخصوص تطور شکلهای خانواده عرضه کرد. پس از تحصیل در رشتۀ حقوق در راچستر نیویورک در همین زمینه مشغول به کار شد، اما بعد به انسانشناسی روآورد. در ۱۸۷۲ نخستین اثر انسانشناختی را دربارۀ نظام خویشاوندی در استرالیا منتشر کرد. در کتاب جامعۀ باستان (۱۸۷۷) خط سیر تحول نهادهای اجتماعی را از دورهای که او آن را دوران توحش مینامید تا دوران بربریت و سرانجام تا تمدن ترسیم کرد و تلاش کرد تا نشان دهد که میان توسعه و رشد تکنولوژیک و میزان رشد فرهنگ در هر جامعه رابطهای معنادار وجود دارد. کارل مارکس و فریدریش انگلس ، به نظریات مورگان و تأکید او بر نقش مالکیت در تطور فرهنگ و نیز نقش تغییرات فرهنگی در دگرگونی زندگی انسانها علاقهمند شدند. انگلس کتابمنشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت (۱۸۸۴) را تحت تأثیر جامعۀ باستان تألیف کرد.
در روابطی که وی با قبایل سرخپوست به ویژه «ایروکویها»ها داشت، شیوه زندگی، نامگذاریها، توتمیسم رایج بین آنها (نوعی همذات پنداری قبایل و اعضایشان با عناصر طبیعی) و خانواده برایش مسائل جذابی بودند. نظام خویشاوندی اما جایگاهی ویژه برایش داشت و پیش از «جامعه باستان» کتابها مقالات زیادی را به این موضوع و مسئله طبقهبندیها و نامگذاریهای میان سرخپوستان اختصاص داده بود. اصولا چهار نظام اقتصاد، دین، خانواده و سیاست و نهادهایشان یعنی «بازار» و «مالکیت خصوصی»، ادیان ابراهیمی، خانواده هستهای و کوچک و «دولت» مبنای اصلی قضاوت مردمنگاران و پژوهشگران درباره جوامعی که «ابتدایی» یا «وحشی» می نامیدند بود.
مورگان با دوست سرخپوست خود پارکر به ديدن قبيلهٔ سرخپوست 'سينيکا' (Senneca)، رفت و از نزديک شاهد شيوهٔ زندگى قومى آنها شد، مدتى بعد، يعنى در سال ۱۸۵۵، از اقامتگاه چىپوا ديدن کرد و دوباره به ادامه مطالعات خود دل بست. سپس براى آگاهى از قواعد خويشاوندى و رسوم ازدواج در ميان سرخپوستان آمريکائى پرسشنامهاى تنظيم کرد و آن را براى تمام کسانى که سرپرست امور سرخپوستان بودند فرستاد. وى با يک مسيحي، که از جنوب هندوستان آمده بود، ديدار کرد و از زبان او شنيد که آداب و رسوم مردم تاميل، در جنوب هندوستان، مانند رسومى است که در قوم ايروکوى وجود دارد. با توجه به اينکه در آن زمان حدود ۲۴ ميليون آسيائى در قاره آمريکا زندگى مىکردند اين گزارش انگيزه قوى مورگان براى ادامه کار او شد.
در سال ۱۸۶۶ مورگان کتاب قواعد قرابت نسبى خانواده بشرى را منتشر ساخت. وى در اين کتاب، به انواع طبقهبندىهاى خويشاوندى در سراسر جهان پرداخت و آنها را با يکديگر مقايسه کرد.
وى تحت تأثير تئورى تکامل داروين قرار گرفت و کوشيد تا تکامل جامعه بشرى را در طى قرون وسطى در سراسر کره خاک تشريح نمايد. در سال ۱۸۷۷ کتابى تحت عنوان 'جامعه باستاني' منتشر ساخت که در آن کوشيد سير و پيشرفت بشر را از دوران توحش و مرحله بربريت تا تمدن مورد بررسى قرار دهد و بر آن شد که : 'اکنون، براساس شواهد متقين، مىتوان اثبات کرد که در همه قبائل بشرى دوران توحش مقدم بر عهد بربريت بود، و چنانکه معلوم است بربريت قبل از تمدن وجود داشته است' .
وى نتيجه گرفت که تاريخ نژاد بشرى يک سرچشمه دارد و از نظر تجربه و پيشرفت يکى است.
از اينرو او را پايهگذار نظريه تحول يا تطور فرهنگى مىدانند. وى هر يک از مراحل سهگانه توحش، بربريت و تمدن را به مراحلى فرعى تقسيم نموده و هرکدام از آنها را معرف نوع خاصى از زندگى و فرهنگ جامعه بشرى مىداند.
ضابطه عمدهاى که در طبقهبندى مورگان بهکار رفته است عامل معيشتى و ابزارى است، بدين سبب متفکران بعدي، مثل مارکس و انگلس، تحت تأثير افکار او قرار گرفتهاند. وى دربارهٔ تحول خانواده به تفصيل بحث کرده، و در جريان تطور خانواده مراحل ازدواج گروهي، چند همسرى و يک همسرى را يادآورى کرده است. مطالعات وى سبب شده که نظام خويشاوندى و عوامل مربوط به آن، بيش از گذشته مورد توجه صاحبنظران قرار گيرد.
مورگان همين طبقهبندى را در مورد تطور اعتقادات بشرى بهکار برده است و از اعتقاد بهوجود روح در همه موجودات زنده، مذهب شرک يا چند خدائى و بالاخره توحيد يا يکتاپرستى نام برده است.
به سبب مطالعات زيادى که مورگان در زمينههاى خانواده، خويشاوندي، مالکيت، ازدواج انجام داده است او را پايهگذار انسانشناسى فرهنگى مىدانند.
حوزه مطالعات و مفاهیم کلیدی نظریه ها و اندیشه مورگان
- مطالعه کامل مراجع کلاسیک یونان و رم باستان
- مطالعات عمیق و گسترده و ثبت مشاهدات از «ایروکویها» (Iroquois) اقوام بومی آمریکا، در قالب انسانشناسی اضطراری
- ارائهٔ نخستین توصیف و تحلیل نظام مند از نظام خویشاوندی
- رویکرد تطور گرایانه، طرح نظریات تحول و تکامل اجتماعی و فرهنگی، نظریهٔ مراحل تطور اجتماعی (نظریهٔ گذار جوامع انسانی از سه مرحلهٔ توحش، بربریت، تمدن)
- نظریهٔ تکامل فرهنگی او که به توسعهٔ نظریهٔ «سوشال داروینیسم» (Social Darwinism) کمک کرد.
انسان شناسی مدرن
مورگان که به عنوان یکی از بنیانگذران رویکرد تطوری شناخته میشود، مطالعات خود را بر سرخپوستان بومی محل زندگی اش از دههٔ ۱۸۴۰ آغاز کرد. او به ثبت رساندن سنتهای بومی ایروکوییها را در شرایطی که نفوذ و سلطهٔ استعمارگران اروپایی در حال از بین بردن فرهنگهای بومی بود، وظیفهٔ مسلم خود میدانست؛ بنابراین به شکل جدی وارد عمل شد و با مطالعات گسترده به شکل تماس مستقیم و زندگی در میان این قوم مطالعاتش را تکمیل نمود. در این مدت، ایروکوییها او را به عضویت یکی از کلان ۶های خود درآورده و به او لقب Tayadaowukuh دادند؛ به معنی کسی که فاصلهها را از میان برمیدارد، یا کسی که پل میسازد (پلی میان بومیها و سفیدپوستان). او به کمک دوست خود Ely S. Parker از قبیله سنکا (Seneca) مطالعاتش بر فرهنگ ایروکوی را کامل کرد و گزارشات خود را از کلیهٔ مشاهداتش در نخستین اثر خود (The League of the Ho-de-no-sau-nee or Iroquois) به ثبت رساند. این اثر جزو نخستین نمونههای اتنوگرافی محسوب میشود.
نظام خویشاوندی مورگان
چنانکه پیشتر گفته شد، مورگان بود که برای نخستین بار تحلیل نظام مندی از اشکال خویشاوندی ارائه داد. مورگان متوجه ساختار ویژهٔ نظام خویشاوندی ایروکوییها شد؛ بنابراین در صدد مطالعهٔ بومیهای ساکن آمریکای شمالی برآمد و در نهایت نتایج مطالعاتش بر نظام خویشاوندی بومیها را در کتاب The Indian Journals) منتشر نمود. او نخستین گونهشناسی نظامهای خویشاوندی را ابداع کرد و با تألیف اثر ماندگار و تأثیرگذار خود «نظام همخونی و وصلت خانوادهٔ انسانی» (۱۸۷۱) «خویشاوندی را یک بار برای همیشه، به سان یک موضوع اصلی انسانشناسی تعریف کرد». نکتهای که در اینجا قابل توجه است، توجه مورگان به پیوندهای خویشاوندی، به مثابهٔ ستون و پایهٔ اصلی سازمان یافتگی جوامع ابتدایی است؛ و این همان نقطهٔ آغازین ورود به مطالعهٔ تطور اجتماعی بود.
مورگان نشان داد که پیوندهای خویشاوندی، لزوماً نمودار نزدیکی زیست شناختی نیستند، چنانکه در نزد ایروکوییها کودکان عموی خود را نیز پدر صدا میکنند. او به علاوه با توجه به شباهتی که میان نظامهای خویشاوندی در سرتا سر جهان وجود دارد، به یگانگی منشأ انسانیت اشاره میکند.
بیشترین تلاش مورگان بازسازی تحول نظام های خویشاوندی است مورگان در سال 1855 از قوم چی پوا تحقیقاتی در خصوص اصطلاحات خویشاوندی بعمل آورد و در عین تحیر ، متوجه شد که گرچه قوم چی پوا به زبان دیگری غیر از قوم ایروکوی صحبت می کردند ولی اصطلاحات آنها درباره بنی اعمام ، عمه ، خاله های ، برادران و خواهران کلان و رسوم عروسی همانند قوم ایروکوی بود .
شاید این اصطلاحات در بین تمامی اقوام سرخ پوست امریکا چنین بود به همین سبب مورگان پرسش نامه ای تهیه کرد و برای تمام افرادیکه در سراسر ایالات متحده سرپرستی سرخپوستان را بر عهده داشتند فرستاد و خود وی هم به تحقیق در این باره پرداخت ، ولی آنچه مسیر زندگی تحقیقاتی مورگان را تغییر داد برخورد تصادفی وی با فردی بود که از هندوستان بازگشته بود وی به مورگان گفت که یکی از قبایل هندهم همان شیوه و اسلوب خویشاوندی اقوام ایرکوی را دارند از شنیدن این خبر ، حدسی جسوانه در خیال مورگان نقش بست وی برای اثبات فرضیاتش پرسش نامه ای به کلیه کنسولگریهای ایالات متحده در سراسر جهان و نیز عین این پرسشنامه را به علمای طراز اول به دعاه مسیحی فرستاد ( هیس ،1340 ، 38 ،37 ).
مورگان با تطبیق آیین خویشاوندی سرخپوستان آمریکا و مردم آسیا در پی اثبات فرضیه آسیائی بودن سرخپوستان آمریکا بود بعد از تطبیق آئینهای خویشاوندی مورگان تصور میکرد یک سلسله رسومی را به عنوان مدرک پیدا کرده است که معرف تکامل جامعه بشری از یک حالت هرج و مرج در روابط جنسی است . تا سرمنزل تمدن نهائی ( همان ،64 ).
برای اطلاع از این سیر تکاملی مورگان این مراحل را به اختصار نقل خواهیم نمود :
1- هرج و مرج جنسی یا پرومیسکویته مرحله ای است که اثبات آن ممکن نیست جامعه ای با این ویژگیها مشاهده نشده است ولی مورگان فرض میکرد که جماعات بدوی هیچگونه علایق جنسی دائمی ومشخصی نداشتند .
2- روابط جنسی میان برادران و خواهران : به نظر مورگان ازدواج بامحارم در خانواده سلطنتی مصر دلیلی بود بر وجود روابط جنسی میان برادران و خواهران .
3- خانواده اشتراکی : بخاطر اصلاح نسل برادران و خواهران همخون، ازدواج با یکدیگر را کنار گذاشتند ولی جماعتی از مردان گروهی از زنان بدور هم گردآمدند و یکنوع باشگاه عروسی تشکیل دادند ( همان ، 67 ،66 )
مورگان در توجیه نظریه خود معتقد است از آنجا که تمام مردان و زنان به عنوان والدین دارای روابط در هم و مختلط بودند تحت یک عنوان واحد نامیده می شوند .
تمام خواهران و برادران و هر شخص دیگری در شرایط بین نسلی نیز با یک اصطلاح نامیده می شوند و تمام فرزندان مورد مراقبت هر یک از مردان قرار می گیرند .
مورگان در کتاب جامعه باستان می گوید: از آنجا که برادران و خواهران مجاز نیستند با یکدیگر ازدواج کنند ، این طبقات در مورد حق ازدواج یا همبستری که این رابطه را بهتر بیان می کند ، در جهت متفاوتی رویاروی یکدیگر قرار می گیرند .این یک قانون اصلی است . (مورگان ،1371 ،141 ).
مورگان در خصوص ازدواج قبایل در این نوع خویشاوندی اینگونه بیان می کند :
«ایپای تنها می تواند با کاپوتا ازدواج کند و نه با دیگری
کومبو تنها می تواند یا ماتا ازدواج کند و نه با دیگری
موری تنها می تواند با بوتا ازدواج کند و نه با دیگری
کوبی تنها می تواند با ایپاتا ازدواج کند و نه با دیگری » (همان ،141).
4- سازمان کلان : در این مرحله که روابط جنسی خواهران و برادران منع شده بود ممنوعیت دیگری وضع شد و آن اینکه فرد مجبور بود از خارج از گروه خویشاوندی خود همسر انتخاب کند ( یوسفی زاده ، 1382 ،323 ) به عبارت دیگر هر زن با مردی از هر کلان غیر از کلان خودش می توانست ازدواج کند.در این مرحله هم مادر تباری وجود دارد و فرزندان به لحاظ بیولوژیکی توسط مادران خود بهتر از پدرانشان شناخته می شدند و پسران این مادر باید با کلانی به جز کلان مادر ازدواج می کردند. بنابر مطالعه مورگان نخستین کلان های مادر تباری در این مرحله شکل گرفت .
5- ازدواج زوجی و تک همسری : در پایان دوره بربریت گرایش به ازدواج زوجی پدید آمد
- گذر از مادر تباری به پدر تباری : مورگان معتقد است دامداری که همراه با کوچگری بود شکل بعدی است که با پدر تباری همراه بوده است ( همان ، 324 ).
مورگان بر این باور بود که تمامی نظام های خویشاوندی را می توان به دو مقوله گسترده تقسیم نمود :
- نظام های توصیفی : این نظام که در بین اقوام سامی ، آریایی و اورایی وجود دارد ، میان خویشاوندان خطی و جانبی تفاوت قایل می شوند و پدر و عمو با یک لفظ مشترک تعریف نمی شوند .
- نظام های رده بندی : در این نظام الفاظ مشابهی برای خویشاوندان خطی و جانبی به کار می برند این نظام که در بین خانواده های مالایی ، تورانی و گانوایی وجود دارد ، برای پدر و عمو ، خاله و مادر و ... الفاظ مشترکی به کار می برند ( مور ، 1389 ،42 ).
مورگان سعي داشت كه نظامهاي خويشاوندي را بر طبق اصل تكامل، طبقه بندي كند و ويژگي¬هاي سير تكاملي آنها را تشريع سازد. به همين جهت نظامهاي خويشاوندي را به دو نوع اصلي تقسيم كرد:
1ـ نظام هاي خويشاوندي عام: كه در آن براي هر فرد اصطلاح متناسب و منفردي در رابطه¬اش با ساير خويشاوندان وجود ندارد.
2ـ نظام خويشاوندي توصيفي: كه در آن براي هر فرد در رابطه اش با ديگران اصطلاح منفرد و مشخصي وجود دارد.(خويشاوندي سوداني)
نظریات تطورگرایانه
پژوهشها و مطالعات مورگان در مورد ایروکوییها، او را متوجه سؤالات جدیدی در مورد سازمانهای اجتماعی کرد. او توجه مردم را به این باور جلب کرد که سازمانمندی یونانیان و رمیان باستان مشابه نظام طایفهای (کلانی) قبایل هندی-امریکایی است. تا پیش از دههٔ ۱۸۷۰ مردم طبیعت این نظام را درک نمیکردند و تصور میکردند که این سازمانمندی صرفاً یک نمود تشریفاتی، مذهبی یا مناسکی دارد یا از برگرفته از اسطوره هاست. آنها چنین نهادهایی را به عنوان واحدهای بنیادین نظام اجتماعی نمیشناختند. مورگان نگرش جدید خود را در این حوزهٔ جامعهٔ انسانی و تاریخ روشن ساخت.
مورگان پس از مطالعات طاقت فرسای خود در حوزهٔ یونان و رم باستان به مدت ۴۰ سال، به طرح نظریات تطوری خود در اثر مهمش جامعه باستانی (۱۸۷۷) میپردازد. نظریهٔ تکامل اجتماعی که سیر خط تاریخی پیشرفت جوامع انسانی را در سه مرحله نشان میدهد: «توحش، بربریت و تمدن». او گذار از هر مرحله به مرحلهٔ بعد را با در نظر داشتن چند مؤلفهٔ شاخص در هر دوره نمودار میسازد، مؤلفههای فناورانهای که در هر دوره شکل ابزاری برجستهای داشتهاند: آتش، کمان و سفال در عصر توحش (نمود شکارچی گردآور بودن انسان این عصر)، فلز در عصر بربریت (یا همان انقلاب نوسنگی/ نئولیتیک و نمود گرایش یافتن انسان به کشاورزی، یکجانشینی، و اهلی کردن حیوانات)، و سپس عصر تمدن با تأکید بر اختراع الفبا و نوشتن. او هرج و مرج جنسی را به انسان ابتدایی عصر توحش، مادرسالاری را به دورهٔ بربریت، و پدر سالاری را به عصر تمدن نسبت میدهد. در این رویکرد مورگان پیشرفت تکنولوژیک را به عنوان عامل پیشرفت اجتماعی نشان میدهد. به علاوه او معتقد بود هر شکل از تغییر اجتماعی نیز، اعم از تغییر در سازمانها، نهادها و ایدئولوژی با تحولات فناورانه آغاز میشوند.
سرانجام مورگان در آخرین سال از عمر خود، (۱۸۸۱) آخرین کتابش را (Houses and hose-lives of American aborigines) تألیف میکند و در آن با استفاده از شواهدی که عمدتاً از آمریکای شمالی و جنوبی میآورد، توضیح میدهد که پیشرفت معماری خانهها و بافت فرهنگی آن، از پیشرفت سایر سازمانهای داخلی جدایی ناپذیر است.
توحش و بربریت
لوییس هنری مورگان (Lewis Henry Morgan: 1818-1881) پدر انسانشناسی آمریکا و از معتقدین به تکامل است و نظریات اساسیاش در مورد تئوری تکامل فرهنگی در کتاب مشهورش "جامعه کهن"، آورده شده است. او معتقد بود که بشر با گذشتن از مراحل توحش و بربریت به مرحله تمدن امروزی رسیده است. در نظر او هر مرحله با یک اختراع عمده فنی آغاز شده و هر دوره با توسعه مشخصی در دین، خانواده و سازمان سیاسی و نظام مالکیت همراه میباشد. در واقع او ذهن انسان را در حال تکامل میداند، که از حالت صغارت خود در مرحله بربریت به مرحله توسعه کنونی خود رسیده است. اصل عمومی هوش در مرحله وحشیگری، بربریت و تمدن در انسان ایجاد شد و رشد کرد. به خاطر همین اصل بود که بشر توانست، به اختراعات و اکتشافات و ابزارسازیهای جدید بپردازد. بهعبارتی او با توجه به توسعه تکنولوژی در جوامع، آنها را دستهبندی نموده است.
میتوان مراحل مورد نظر او را به صورت خلاصه اینگونه بیان کرد:
حالت اولیه توحش، حالت میانی توحش، حالت اخیر توحش، حالت اولیه بربریت، حالت میانی بربریت، حالت اخیر بربریت و مرحله تمدن.
شناخت نسبت به آن بسیار اندک است، و به سه خرده، یا دوره و یا مرحله ذیل تقسیم میشود:
1) مرحله اولیه وحشیگری؛ این مرحله، از دوره نوزادی بشر آغاز شد و میتوان گفت که با ماهیگیری و استفاده از آتش، خاتمه یافت. در این دوره غذای انسان را فندق و بادام و غیره تشکیل میداد. آغاز سخن، یا به کار بردن کلام ملفوظ مربوط به این دوره است. هیچ نمونهای از قبائل انسانی در طی این شرایط در دوره تاریخی باقی نماند.
2) حالت میانی وحشیگری؛ این دوره با ماهیگیری و استفاده از آتش آغاز شد و با اختراع تیر و کمان پایان یافت. بشر در این شرایط، در نواحی وسیعتری از زمین پراکنده شد. در میان موجودات امروز، استرالیاییها و بخش عمدهای از پولینیزیها، هنوز هم در این مرحله بهسر میبرند.
3) حالت اخیر وحشیگری؛ این حالت با اختراع تیر و کمان آغاز شد و با کوزهگری پایان یافت. قبائل آتاپسکن (Athapascan) در نواحی خلیج هودسن، قبائل دره کلمبیا و پارهای از قبائل کنارههای آمریکای شمالی و جنوبی نیز در این مرحله بهسر میبرند. در اینجا عصر توحش به پایان میرسد. تیر و کمان تأثیر فوقالعادهایی در جامعه کهن داشت مانند تأثیری که سلاحهای گرم در عصر تمدن دارد.
در این عصر تعداد انسانها کم و زندگی بشر ساده و نواحی تحت اشغال محدود بود. هیچ هنر و نهادی را نمیتوان به این دوره نسبت داد، مگر اختراع زبان که به این دوره مربوط میباشد. نژادهای حیوانی بسیار پیشتر از انسان وجود داشتهاند و انسان زندگی خود را بدون تجربه و سلاحی در میان حیوانات وحشی آغاز کرد و بنابراین احتمال میرود که برای حفاظت خود، حداقل تا اندازهای درختزی بوده باشد. ادامه زندگی بشر در این دوره با تلاش دائم برای کسب غذا است و احتمال کلی میرود که در دورههای بسیار ابتدایی انسان از غذای حیوانی استفاده میکرده است و از آنجا که سدجوع برای انسان نسبت به سایر حیوانات دشوارتر بوده است، از اینجا به بعد هوش به صورت عامل ممتازی در میآید.
ماهی بهعنوان اولین غذای مصنوعی شناخته شد؛ زیرا بدون پختن، کاملا برای خوردن آماده نبود و بعید نیست که آتش نخستینبار برای این منظور به کار گرفته شده باشد و بدین ترتیب انسان با تکیه بر تغذیه از ماهی، با دنبال کردن رودخانهها و سواحل دریاها، توانست در نواحی گستردهتری در سطح زمین پراکنده شود که تغذیه او از گیاهان و میوهها این امکان را به او نمیداد. مدت زیادی طول کشید تا انسان از تغذیه با ماهی به کشت غلات و نباتات رسید که این مدت قسمت اعظم دوره توحش را دربر میگیرد.
راجع به ازدواج در مرحله توحش برخی جامعهشناسان گفتهاند که «به صورت گروهی بوده است.» لکن واضح است که این مطلب در میان همه جوامع و اقوام خصوصا دینی صادق نیست؛ چرا که با توجه به حضور دین از همان مرحله اولیه خلقت و زندگی بشر و با توجه به عدم پذیرش چنین نوع از ازدواج در هیچ یک از ادیان، این مطلب قابل توجیه نیست.
دوره بربریت نیز به سه مرحله زیر تقسیم میشود:
1) حالت اولیه بربریت؛ اختراع یا بهکار گرفتن هنر کوزهگری، احتمالا موثرترین محک قطعی است که میتواند بهعنوان تعیین کننده مرز بین توحش و بربریت تلقی شود. از مدتها قبل، متمایز بودن شرایط این دو مرحله شناخته شده بود اما تاکنون ملاکی در مورد چگونگی انتقال توحش به بربریت به دست نیامده است. بنابراین قبایلی که به هنر کوزهگری دست نیافتند، در مرحله وحشیگری جای میگیرند و آنها که هنر کوزهگری را آموخته بودند، لیکن هرگز الفبای صوتی نداشتند و از خط استفاده نمیکردند، در مرحله بربریت قرار داده میشوند.
بعد از سپری شدن دوره توحش، نعمتها و مواهب شروع به تاثیرگذاری در امور انسانی کردند. در نیمکره شرقی، اهلی کردن حیوانات و در نیمکره غربی، کشت و آبیاری ذرت و نباتات و خانهسازی با استفاده از سنگ و خشت، بهعنوان مدارک کافی برای ارتقاء حالت اولیه بربریت به حالت میانی تلقی شدهاند.
2) حالت میانی بربریت؛ در نیمکره غربی این دوره با اهلی کردن حیوانات و آبیاری و خانهسازی با خشت و گل آغاز شد. پایان این دوره را میتوان با اختراع گداختن سنگهای آهنی دانست. نمونههای این جوامع، در جوامع دهکدهنشین بومی اصلی آمریکا و در ایالت نیومکزیکو و مکزیک، آمریکای مرکزی و پرو دیده شدهاند. در نیمکره شرقی، قبایلی نیز که حیوانات اهلی در اختیار داشتند، لیکن آهن را نمیشناختند، در این دوره قرار میگیرند.
3) حالت اخیر بربریت؛ این عصر، با ساختن ابزارهای آهنی آغاز شد و با اختراع الفبای فونتیک و استفاده از خط برای نوشتن پایان یافت. در این عصر تمدن شروع میشود. این دوره قبایل یونانی عصر هجر و قبایل ایتالیایی پیش از تاسیس روم و قبایل آلمانی زمان قیصر را دربر میگیرد.
تغذیه و ازدواج در دوران بربریت
در این دوران کشت غلات بعد از اهلی کردن حیوانات صورت گرفته است و به نظر میرسد که کشت و زرع ابتدایی، بیشتر بهخاطر رفع نیازهای حیوانات بوده است. نخست؛ کشت و زرع در قطعاتی از زمینهای رسوبی و سپس در فضاهای محدود و باغها انجام شده است و سرانجام در مزارعی که به وسیله گاوآهن به کمک حیوانات شخم زده میشد. به هرحال استفاده از غلات و نباتات بهجای ماهیگیری و شکار باعث شده بود که انسان در جریان تهیه غذا آسودگی بیشتری را احساس کند و دسترسی به این غذا بسیاری از قبایل را از بلای آدمخواری رهایی داده بود. همچنین در دوره بربریت با توجه به اهلی کردن حیوانات بهتدریج شیوه جدیدی از زندگی شبانی با بهرهگیری از گوشت و شیر حیوانات نیز به وجود آمد. در دوران اخیر بربریت بشر به تغذیه نامحدود از طریق کشاورزی دست یافته بود؛ زیرا با استفاده از نیروی حیوانات اهلی و به کار گرفتن آهن در تهیه خیش و بیل توانسته بود کشت و زرع ابتدایی را به کشاورزی ارتقا دهد.
ازدواج در مرحله بربریت، به صورت یکزوجی است. میان ازدواج یکزوجی و یکهمسری. در مرحله اخیر بربریت، دورهای قرار دارد که در آن مردان برده داشتند و چندزنی رایج بوده است.
مرحله تمدن
این عصر با استفاده از الفبای فونتیک و نوشتن آغاز شد و به دورههای قدیم و جدید تقسیم میشود. نوشتهها و حروف تصویری روی سنگها را میتوان مربوط به این دوره دانست.
مرحله تمدن قدیم با پیدایش خط، مرحله تمدن میانی با اختراع قطبنما و باروت و کاغذ و چاپ، و تمدن جدید با اختراع بخار و برق و ... مشخص میشود.
مورگان معتقد بود که جوامع استرالیایی اولین صورت تمدن برای کلیه افراد بشر بوده و جامعه سرمایهداری غربی، مرحله نهایی تکامل کلیه جوامع انسانی است.
ازدواج در عصر تمدن: به صورت یکهمسری و همراه با زنا و روسپیگری است.
جامعه باستان
مورگان در این کتاب خطوط عمده شیوهای را ترسیم میکند که به کمک آن انسان خود را از راه اختراع پی در پی شیوههای کارآمدتر تولید، از توحش به بربریت و سرانجام به تمدن فراکشید. او در جامعه باستان همه پرسشهای عمدهای را که هنوز هم برای علم دگرگونی اجتماعی اساسی است، مطرح میکند و درباره آنها به روشنگری میپردازد.
لوئیس هنری مورگان نویسنده این اثر به عنوان پدر انسان شناسی تکاملی شناخته میشود او که از تماس با سرخپوستان «ایروکوایی» در ایالت بومیشان یعنی در نیویورک به بررسی انسان کشیده شده بود این مطالعات را ادامه داد و علم انسان شناسی تکاملی را قوام بخشید.
در نگاه نخست، روش سرخپوستان در نامگذاری خویشاوندانشان که برای او غیر عادی بود، توجهش را جلب کرد و در ادامه از راه سفرهای شخصی و نیز مکاتبات گسترده به گردآوری موادی درباره اصطلاحات خویشاوندی اقوام گوناگون پرداخت و در خلال همین گردآوریها به این کشف ژرف و هیجان انگیز رسید که نظامهای خویشاوندی در سراسر جهان وجود داشتهاند که با یکدیگر همسان اما بانظامهایی که برای مردمان هند و اروپایی و سامیزبان شناخته شده بودند، تفاوت بسیار داشتند.
این کشف زمینهساز مطالعات بعدی مورگان شد تا سرانجام او را به نگارش کتاب مهم «جامعه باستان» رساند. مورگان در این کتاب خطوط عمده شیوهای را ترسیم میکند که به کمک آن انسان خود را از راه اختراع پی در پی شیوههای کارآمدتر تولید، از توحش به بربریت و سرانجام به تمدن فراکشید.
با وجود اشتباهاتی که امروزه از این اثر مشخص شده و انتقاداتی که بر آن وارد آمده، او در جامعه باستان همه پرسشهای عمدهای را که هنوز هم برای علم دگرگونی اجتماعی اساسی است، مطرح میکند و درباره آنها به روشنگری میپردازد.
ما و انسانهای اولیه
شاید بهترین و جامعترین معرفی کتاب را بتوانیم در جملات آغازین آن و پیش از ورود به مطالب اصلی ببینیم که میگوید: «زمانی که نخستین انسانها در نخستین سرزمینها پدیدار شده بودند، چونان انبوهی بیگفتار و فرورتبه بودند که نخست بر سر میوه درختان وحشی و خوابگاههای ابتدایی با چنگال و مشت و سپس با چماق و سرانجام با جنگافزارهایی که تجربه زان پس برایشان فراهم ساخته بود به نبرد برمیخاستند.
تا آنکه کاربرد کلام را فراگرفتند و توانستند به یاری آن آواهای شنیداری و اندیشهها را برسانند و نامها را به کار برند. پس از آن، پیشگیری از جنگ را آغاز کردند و شهرهای دیواربندیشده ساختند و قانونها را بنیاد گذاشتند تا نه کسی دزدی کند، نه به غارت دست یازد.
علم نوین بر آن است تا با دقیقترین و جامعترین بـررسی انسان و کارهای او اثبات کند که نژاد ما وجود خویش را به جای آنکه از پله فرازین آغاز کرده باشد، از پله فرودین آغاز کرده و اندکاندک به بالا کشیده شـده است؛ دیگر اینکه قدرتهای بشـری تاریخی از تحـول را پشت سر گذاشتهاند و سرانجـام اینکه همه عنصرهای فرهنگ چون فنون زندگی ــ هنر، علم، زبان، دین و فلسفه ــ با کوششهای اندکاندک و رنجآمیزی فراهم شدهاند و در نبرد بین روح و ذهن انسان از یک سوی و طبیعت بیرونی از سوی دیگر به دست آمدهاند.
مورگان برای انسان اولیه احترام بسیار قائل بود. او به جای آنکه انسان اولیه را چونان آدمی بینگارد که کورمالانه به دستاوردهایی رسیده باشد که هزاران برابر از شگفتیهای تمدن ناچیزترند-نظری که چندان هم درست نیست- بر اهمیت بنیادی اختراعهای اساسی و نخستینی تاکید میورزید که به کندی و با رنج به دست آمده بودند.»
از اکتشاف تا مالکیت
مورگان برای تقسیم بندی این دورهها و توضیح این تاریخ طولانی و پر فراز و نشیب، کتاب خود را در چهار بخش اصلی سامان داده است که هر کدام از این بخشها به زیر فصلهای فرعی تقسیم میشوند: رشد عقل از رهگذر اختراعها و کشفها، رشد مفهوم حکومت، رشد اندیشه خانواده و رشد مفهوم دارایی عمدهترین مفاهیمی هستند که کتاب بر آنها متمرکز شده است.
نویسنده دلیل تمرکز بر این مفاهیم را این طور توضیح میدهد: «اختراعها و کشفها به موازات خطوط پیشرفت بشری در یک رشته متوالی و منظم قرار گرفتهاند و مرحلههای پی در پی این پیشرفت را نمودار میکنند؛ ضمن آن که نهادهای اجتماعی و مدنی که با نیازهای جاودانی بشر ارتباط دارند، از اندک جوانههای آغازین اندیشه تحول یافتهاند.
این نهادها، اختراعها و کشفها وقایع عمدهای را در خود متجسم و حفظ کردهاند که بیانگر تجربه پیشرفت بشرند… در سراسر فرجامین بخش دوره توحش و در همه دوره بربریت، نوع بشر عموماً درون تیرهها، طایفهها و قبیلهها سازمان یافته بود… ساختار این سازمانها، روابط آنها به عنوان حلقههای یک رشته ارگانیک و حقوق و امتیازها و تعهدهای اعضای تیره و طایفه و قبیله و رشد ایده حکومت را در ذهن بشر نشان میدهند.
نهادهای اصلی بشری در توحش بنیاد گرفته، در بربریت تحول یافته و در تمدن به بلوغ رسیدهاند. به همین سان خانواده نیز صورتهای پی در پی را پشت سر گذاشته و نظامهای بزرگ همخونی و خویشاوندی سببی را آفریده است که تا زمان کنونی بر جای ماندهاند… مفهوم مالکیت نیز رشد و تحولی همسان داشته است.
سودای تصرف دارایی به عنوان نمودار زیست مایه انباشته که در دوره توحش در حد صفر بود اکنون بر ذهن نژادهای متمدن چیره شده است.»
مراحل تکامل بشر براساس تکنولوژی از منظر مورگان
مورگان مراحل تکامل و تحول را کشف و ابداع ابزار و وسایل مشخص می کند تقسیم بندی مورگان بر خصوصیات تکنولوژی استوار است او هر یک از این سه مرحله توحس بر بریت و تمدن را به 3 مرحله قدیم ، میانه و جدید تقسیم می کند :
• توحش قدیم یا حالت اولیه وحشیگری : این مرحله از دوره نوزادی بشر شروع می شود. انسان در این دوره از طریق جمع آوری گیاهان و غذای گیاهی زندگی می کرده است مشخصه این دوره را پیدایش زبان می دانند . این مرحله با ماهیگری و استفاده از آتش خاتمه می یابد .
• توحش میانه : این مرحله با یادگیری ماهیگیری و پیدایش تبر و نیزه سنگی چوبی آغاز شد و با اختراع تیروکمان خاتمه یافت .
• توحش جدید : این مرحله با اختراع تیر و کمان شروع شد و با پیدایش سفال و کوزه گری پایان یافت( قرائی مقدم ، 1388 ،154).
• بربریت قدیم : این مرحله با کشف سفال و کوزه گری آغاز می شود .
• بربریت میانه : اهلی کردن حیوانات و انجام کار کشاورزی و آبیاری در این مرحله اتفاق می افتد .
• بربریت جدید :
• تمدن قدیم : پیدایش خط
• تمدن میانه: اختراع قطب نما ، باروت و کاغذ چاپ
• تمدن جدید: این مرحله آخرین مرحله تمدن است که انسان قوه بخار ، برق و ... را کشف
می نماید .
این تقسیم بندی بر فرهنگ مادی و عوامل تکنولوژی در طی تاریخ متکی است . ( روح الامینی ، 1385 ، 109 ).
اسامی تکامل خطی که توسط مورگان بیان شده است عبارتند از :
الف) فرهنگ طی مراحلی متوالی متحول می شود .
ب ) فرهنگ اساساً در همه جای دنیا مشابه است
ج) در نتیجه نظم مراحل گریز ناپذیر است و محتوی آنها محدود است
د) فرآیندهای ذهنی در تمام جهان و در میان انسان مشابه هستند (یوسفی زاده ، 1382 ، 321).
مراحل تکامل ذهن انسان
مورگان برای ذهن انسان هم دوره تکاملی بر می شمرد و معتقد است که ذهن انسان در دوره توحش کوچک بوده و در مرحله بربریت توسعه یافته و به کیفیت کنونی رسیده است اصل عمومی هوش در مرحله توحش ، بربریت و تمدن در انسان ایجاد شد و رشد کرد بشر توانست با اتکا به ذهن و در شرایط مساوی ،به اختراعات و ابزار سازی مشابه دست یابد هر اندازه بشر به اختراعات و اکتشافات دست می یازید و نهادهای اجتماعی فرهنگی توسعه می یافت ، مغزش نیز بزرگتر می شد زیرا مغز انسان همراه با کسب تجربه رشد می کند بنابراین ،تکامل زیستی همراه با تکامل فرهنگی صورت می گیرد و رابطه مستقیمی بین رشد مغز و هوش وجود دارد . ( فرخ نیا ، 1389 ، 75 ).
تاثیر گرفتن انگلس و مارکس از مورگان
مطالعات مورگان درباره سرخپوستان بعدها تا حد زیادی به وسیله مطالعات گسترده و عمیق و آکادمیک بوآس و شاگردانش در دانشگاههای آمریکا بر جوامع سرخپوست به زیر سئوال رفتند و از این رو کتاب «جامعه باستان» امروز فاقد ارزش استنادی است. اما انسان شناسان از دوران پارینه سنگی که ۴ میلیون سال به طول انجامیده و سپس از سه انقلاب بزرگ کشاورزی(یا نوسنگی) حدود ۱۰ هزار سال پیش، صنعتی (حدود ۲۵۰ سال پیش) و اطلاعاتی (حدود ۳۰ سال پیش) نام میبرند.
فردریش انگلس دوست و هماندیش کارل مارکس، زمانی که کمی پس از انتشار با کتاب مورگان برخورد کرد، چنان به هیجان آمد که بلافاصله به مارکس نامهای نوشت که: «دلایل و اسناد» علمی این کتاب مواد مورد نیاز نظریه آنها «ماتریالیسم تاریخی» را افزون بر اروپا، در آن سوی دنیا و در علم مردمشناسی نشان میدهند. به همین دلیل بود که او کتاب «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت: در پرتو «جامعه باستان» لویس هنری مورگان» را (۱۸۸۴) نوشت که به نوعی تشریح کتاب مورگان و انطباق دادن آن بر نظریه مارکسیستی (از جمله بر اساس یادداشتهای مارکس بر کتاب) بود.
کتاب انگلس، پس از انقلاب روسیه و رشد انسانشناسی مارکسیستی تقریبا به کتابی «مقدس» در بلوک شرق تبدیل شد. بر اساس این کتاب نظریه تطوری ِ مارکسیستی ِ مبتنی به شروع «تاریخ» از کمونهای اولیه (بدون خانواده و مالکیت خصوصی و دولت) و عبور تمام جوامع از مراحل بردهداری، فئودالیسم و سرمایه داری و قریب الوقوع و ناگزیر بودن انقلاب پرولتری برای رسیدن به سوسیالیسم تثبیت و نطالعات در همه حوزه های علمی وادار شدند این تز را ولو به دروغ در کارهای خویش بیاورند و سندسازی کنند.
نظریه جامعه شناسی خانواده هنری لوئیز مورگان
مورگان خانواده را جزئی از نظام کلی جامعه و در ارتباط تنگاتنگ با آن می داند و تطور خانواده را با مقایسه خانواده در جوامع مختلف، می جوید. او حرکت خانواده را سیری تکاملی و تک خطی میداند که دارای نظمی مشخص، مستمر و به سوی تعالی است. او به همزمانی انواع گوناگون خانواده اعتقادی ندارد بلکه یک نوع خانواده تکوین می یابد و دوران خود را می گذراند و سپس جای خود را به نوعی دیگر می دهد. حرکت خانواده از نظر مورگان جبری بوده و از آن گریزی نیست. در این دیدگاه انسان ها سازنده ی تاریخ به حساب نمی آیند، انسان موجودی است منفعل در برابر جبر تاریخ، بدون قدرتی در تعیین سرنوشت خود. دیدگاه او تکاملی و ارتقایی است. پس نظریه مورگان دارای ویژگی های زیر است:
1- رهیافت نهادی: تلقی خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی که در سراسر جهان در حال تطوربوده است.
2- تکامل گرایی: اعتقاد به تکامل به خانواده در طی تاریخ
3- تبیین تاریخی: اعتقاد به خانواده های متفاوت در زمان های مختلف
4- جبرگرایی و تکامل تک خطی: اعتقاد به اینکه این سیر تطور خانواده، مسیر مشخصی را طی می کند و امکان بازگشت به عقب وجود ندارد.
مراحل خاص تطور خانواده از نظر مورگان بدین منوال است:
1. اختلاط آزاد: در این مرحله روابط بین دو جنس تابع هیچ قاعده ای نیست، هنوز مفهوم مشروعیت تولد نیافته است و بعد فرهنگی زوجیت بسیار ناچیز و نزدیک به صفر است اما باید توجه داشت که منظور او از این مرحله هرج و مرج نیست.
2. خانواده همخون: اولین شکل خانواده است( اختلاط آزاد چون فاقد قرارداد زوجیت و مشروعیت است است
خانواده نیست) این نوع خانواده با پیدایی پدیده منع زنای با محارم همراه است؛ پیدا شدن محارم، نخستین گام در راه اجتماعی شدن زناشویی به حساب می آید. در اینجا محارم عمودی است یعنی ازدواج بین والدین و فرزندان آنان ممنوع است.
3. خانواده پونالدون: خانواده ای است پیچیده تر و از نظر ارزشی در سطحی بالاتر از خانواده همخون؛ در آن محارم مضاعف به چشم می خورد یعنی زنای با محارم هم عمودی است هم افقی.
4. خانواده سندیاسمیک: خانواده ای نزدیک به خانواده ی امروزی که در آن پدیده محارم چند بعدی است یعنی فقط به والدین و فرزندان و خواهران و برادران اختصاص ندارد.تداوم پیوند زناشویی به چشم می خورد، تک همسری تجلی دارد ولی آزادی های مرد در رابطه با اختلاف جنسی بیشتر است و هم آنکه در زمینه چند همسری از امکانات بیشتری سود می برد.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .