نظریه های روانشناسی ادوارد هال
ادوارد هال (یا به شکل کاملتر: ادوارد تی. هال (Edward T. Hall)) در بیرون فضای دانشگاهی به اندازه کسانی مانند پل اکمن، آلبرت محرابیان و مارشال مک لوهان شناخته شده نیست. او سالها به عنوان استاد برتر دانشگاه نورث وسترن، هاروارد و ایلی نویز تدریس داشت و شاگردان بسیار برجسته ای را نیز تربیت نمود. باید اذعان کنم که هال متخصص تمام عیار آموزش به دیپلماتهای ایالات متحده آمریکا بود اما هال اساسا یک محقق و دانشمند کار آزموده بود.
اما جایگاه او در توسعه فرهنگ شناسی، ارتباطات میان فرهنگی و نیز دانش ارتباطات غیرکلامی، با بزرگانی که نام بردیم کاملاً قابل مقایسه است.
ادوارد هال در اوایل جنگ جهانی اول ، 16 می ۱۹۱۴ ، در ایالت میسوری به دنیا آمد و در سن ۹۵ سالگی ، در 20 جولای سال ۲۰۰۹ در نیومکزیکو درگذشت و در سن نود و پنج سالگی از جهان خاکی دیده فرو بست.
او دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا در سال ۱۹۴۲ دریافت کرد ومطالعاتش را با کار میدانی و تجربه مستقیم در سراسر اروپا ، خاور میانه و آسیا ادامه داد. دهه ۱۹۵۰او برای وزارت امور خارجه ایالات متحده کار می کرد ، در مؤسسه خدمات خارجی، ”مهارت های ارتباطات بین فرهنگی“ به پرسنل خدمات خارجی آموزش می داد و چندین کتاب عملی در زمینه برخورد با مسائل میان فرهنگی نوشت . اوبه عنوان پدر موسس ارتباطات بین فرهنگی در حوزه علمی نامیده می شود.
هال در زمینهی انسان شناسی، فرهنگ و ارتباطات میان فرهنگی تحصیل و تدریس کرد و در طول مدت تدریس، دانشجویان دانشگاههای بسیاری (از جمله دانشگاه نورث وسترن، هاروارد و ایلی نویز) این فرصت را داشتند که در کلاسهای درس او حاضر شوند.
با وجودی که بخش مهمی از فعالیت حرفهای هال به آموزش دیپلماتها اختصاص داشت، اما همواره کوشید در فضای آرام تدریس و تحقیق، تنفس کند.
کلاسهای دوستانه و غیررسمی سالهای پایانی عمرش در سنتا فِی (Santa Fe) و روایتها و اشاراتی که خود در زندگی نامهاش (انسان شناسیِ زندگیِ روزمره) مطرح میکند، به خوبی نمایشدهندهی این ترجیح است (او از سال ۱۹۷۷ دوران بازنشستگی خود را آغاز کرد).
با وجودی که جزو متأخرین محسوب میشود و تنها حدود یک دهه از مرگ او گذشته است، به سختی میتوانید عکس و فیلمی از او در اینترنت بیابید. آن هم برای فردی که به جرأت میتوان گفت اگر کتابی درباره ارتباطات غیرکلامی و روابط میان فرهنگی منتشر شود و در جایی از مباحث از او نام نبرد، کتابی ناقص و نارسا است.
ادوارد هال بیش از بیست کتاب تألیف کرده است که میتوان گفت در میان آنها، پنج کتاب زیر، شناخته شدهتر هستند:
- اتوبیوگرافی ادوارد هال: انسان شناسی زندگی روزمره (An Anthropology of Everyday Life)
- زبان خاموش (The Silent Language)
- فراتر از فرهنگ (Beyond Culture)
- بعد پنهان (The Hidden Dimension)
- رقص زندگی: بعد دیگر زمان (The Dance of Life)
نقش ادوارد هال در توسعه ارتباطات غیرکلامی
اگر بخواهیم دو کتاب را در قرن بیستم نام ببریم که تقریباً راه را برای بحث ارتباطات غیرکلامی و زبان بدن در دهههای بعد هموار کردند، باید به دو عنوان زیر اشاره کنیم:
- کتاب Silent Language یا زبان خاموش نوشتهی ادوارد تی. هال (سال ۱۹۵۹ و نسخهی تکمیلتر آن ۱۹۷۳)
- کتاب Silent Messages یا پیامهای خاموش نوشتهی آلبرت محرابیان (سال ۱۹۷۲)
ممکن است با دیدن سال انتشار کتابها، احساس کنید که با نوشتههایی ابتدایی و قدیمی مواجه هستید. اما با مطالعهی آنها به نتیجه میرسید که آنچه امروز در بسیاری از کلاسهای زبان بدن در سراسر جهان تدریس میشود، نه شکل کاملتر این مباحث، بلکه بخشهای کوچک و ناقص و منتخب مطالب این کتابهاست.
این ویژگی خصوصاً در مورد کتابهای ادوارد هال صدق میکند.
کتاب زبان خاموش عمدتاً بر اساس تجربیات و مطالعات هال در انستیتو خدمات بین الملل یا Foreign Services Institue (که معمولاً به اسم FSI شناخته میشود) تدوین و تألیف شده است.
دستور زبان فرهنگی
مفهوم ادوارد هال از دستور زبان فرهنگی است که در درک تفاوت ها و بروز تحمل به نمایندگان از فرهنگ های مختلف است. به عبارت دیگر، شما نیاز به شریک زندگی خود را احترام، آن را به عنوان حق است متفاوت باشد است، به فکر متفاوت. آگاهی از زندگی از فرهنگ های دیگر تعیین کننده ای در ارتباط و رفتار در افراد است.
هال ادوارد فکر می کردم که دسته فرهنگی مهم ترین زمان است. این دسته شاخص ریتم زندگی ها و فعالیت به طور کلی است. و تا آنجا که فرهنگ وقت با ارزش است، و بنابراین تغییر نوع و شکلی از ارتباط بین افراد. به همین دلیل، در هنگام برخورد با یک نماینده از یک فرهنگ، لازم است را به حساب نگرش خود را نسبت این دسته است.
به عنوان مثال، مردم در غرب که ارزش زمان، به طوری که تاخیر می تواند به عنوان یک جرم سخت در نظر گرفته. اما در کشورهای عربی و یا آسیایی اواخر هیچ جای تعجب. علاوه بر این، برای شروع یک گفت و گو کسب و کار عادی، ما باید اول در مورد هر چیزی صحبت می کنید، این است که به صرف زمان در پچ پچ بیکار.
در اغلب موارد، نمایندگان از فرهنگ های مختلف هستند با مفاهیم کمی از وقت هر یک از دیگر هدایت می شود. این امر منجر به ارتباطات بی اثر و همکاری دشوار است.
بنابراین، هر فرد باید قادر به درک نظام فرهنگی، موقت خارجی باشد.
رابطه فرهنگ و زمان
دانش ارتباطات غیرکلامی را میتوان به سه حوزهی کلی تقسیم کرد: زمان / فضا / بدن
از حوزهی بدن که بگذریم، میتوانیم بگوییم ادوارد هال در توسعهی دو بخش دیگر (ارتباطات غیرکلامی و مباحث میان فرهنگی مرتبط با فضا و زمان) نقشی کلیدی و انکارناپذیر داشته است.
ادوارد تی.هال شیوه های آگاهانه و غیر آگاهانه استفاده فرهنگها از زمان را مطالعه میکند.هال معتقد است فرهنگها به دو شیوه متفاوت سازماندهی و واکنش به زمان دارند، که آنها را چندزمانی و تک زمانی می نامد.
هرچند این نظامها به معنای دو حالت قطعی نیست، ولی دو رویکرد متمایز به زمان را نشان می دهد.
فرهنگهای نواحی مدیترانه، افریقا، و امریکای جنوبی فرهنگهایی چندزمانی هستند که کارهای زیادی در یک زمان انجام میدهند، بیشتر با افراد و زمان حال درگیر هستند تا با برنامه ریزی، و معتقدند که بیشتر مسلط بر زمان هستند تا اینکه تحت کنترل آن باشند.
فرهنگهای تک زمانی شمال اروپا و امریکای شمالی، از سوی دیگر، بر برنامه ریزی، تقسیم بندی زمان، و وقت شناسی تاکید دارند. امکان سوء تفاهم در هنگام تعامل افراد با چنین ریشه های متفاوتی به راحتی قابل تصور است.
اصطلاحات منوکرونیک (تک زمانی) و پلی کرونیک (چند زمانی)، بحث اهمیت حاشیه و زمینه در ارتباطات (Context)، فضای شخصی و اجتماعی افراد و مدل کوه یخی برای شرح فرهنگ، تنها بخشی از اصطلاحات، مفاهیم و نظریههایی هستند که او به دانش فرهنگ و ارتباطات، افزوده است.
به نظر می رسد که یرای اولین بار در جهان هال توانسته رابطه منطقی و معنی داری بین ارتباطات غیرکلامی و مباحث دیگر و مخصوصا زمان و فضا و فرهنگ و رابطه آن با باهم کشف و ابداع کند که در نوع خود کاملا بسیار بی نظیر است.
شاید زمان آن فرا رسیده است که به واکاوی تئوری های جدید هال در زمینه زمان بپردازیم هال معتقداست درک نسل بشر از زمان به دو دسته کلی بخش بندی می شود :
اول- پلیکرونیک یا چند زمانی، Polychronic
دوم – مونوکرونیک یا تکزمانی، Monochronic
اما هال در فرهنگ مونوکرونیک خود چه میگوید : « ترجیح مردم ان است که در زمان مشخص، یک کار انجام دهند و فقط روی یک کار متمرکز شوند این در حالی است که در فرهنگ پلیکرونیک ترجیح انسانها معمولا ان است که در زمان مشخص، چند کار را ادامه به انجام برسانند ».
هدف هال از ارائه فرهنگ مونوکرونیک ان بود که بگوید زمان خطی است و ابتدادو انتهای دارد. مانند روز و شب زندگی تا مرگ . در آن سوی ماجرا و در فرهنگ پلیکرونیک هال معتقد است که زمان کاملا سیال است، زمان مانند یک دایره حدود شروع و پایان ندارد و هر لحظه و هر ساعت در حال تکرار است و اساسا هرگز از بین نخواهد رفت .
به نظر می رسد که هال در فرهنگ مونوکرونیک خود چون زمان را خطی فرض کرده است پس هدر دادن زمان یعنی کشتن فرد مقابل.
اما در فرهنگ پلیکرونیک ما معتقدیم حالا حالا ها زنده ایم و وقت هست و تفکر ایرانی و اروپایی و یا ژاپنی حول این دو تفکر می چرخد و حالا به چرایی های بسیاری پیدا می کنید چرا اتوبان تهران ۴۰ یا۵۰ سال ساخته نشده و یا در ژاپن برای یک روز دیرکرد مهندسان خودکشی می کنند.
به نطر می رسد در فرهنگ مونوکرونیک وقتی zoom میشوند تا کار را به پایان نرسد هرگز کار را رها نمی کنند و در مونوکرونیک بیشتر نتیجه محور هستند و میخواهند نتیجه بگیرند. اما در فرهنگ پلیکرونیک بیشتر به نظر می رسد که در رویدادها و اتفاقات به اتفاقات میانی متمرکز می شوند تا نتیجه نهایی. مثلا در حین انجام کار حواسمان به روابط هم هست و هزاران عامل کوچک و بزرگ دیگر. باید اذعان کنم که در فرهنگ مونوکرونیک پیوسته زمانی را برای برنامهریزی دقیق و زمان دیگر را برای اجرایی و شروع و پایان کار تبیین می کنند اما در فرهنگ پلیکرونیک مانند کشور عزیزمان تمام وقت قانون و برنانه و دستورالعمل و لایتنهاهی و غیر قابل عملیاتی لذت می بزند حتی اگر اجرایی و عملیاتی نگردد.
ما در فرهنگ مونوکرونیک برنامه داشتن برایمان مهم است اما انها فرهنگ پلیکرونیک و برنامهریزی برایشان بسیار لذت بخش تر است. در جوامع آنچه در حال تحقق است این است که بشر امروز بیشتر به سمت فرهنگ پلیکرونیک متمایل است و انچه که در حال رنگ باختن است، فقط و فقط توجه است.
تکنولوژی نوین پیوسته ما را تشویق به multitasking یا چندین کارگی که بیشتر باب طبع فرهنگ پلیکرونیک است میکند. هوشمندی را بیشتر اختصاص به افرادی میدهیم که چند کار را همزمان انجام میدهند،ا اصلاصصج به طور کل، تکنولوژیها در فرهنگهای پلیکرونیک رشد بیشتری داشت۶ و دارند. پنسل جدید توجه پای کار مشخص را عبس و بیهوده تلقی می کند.
البته کاملا واضح و مبرهن است که هر کدام از این دیدگاهها نسبت به زمان خود نقاط +و یا – خود را دارد . مثبت و منفی خودشان را دارند در انتها باید بگویمهیچ کداماز این دو فرهنگ به تنهایی برای نسل بشر کفایت نمی کند . و باید تلفیقی از هر دو استراتژی سود ببریم.
نظریه همجواری
ادوارد تی هال انسانشناس آمریکایی در کتاب بعد پنهان به بررسی رابطه انسان و فضا میپردازد. او این موضوع را زیر عنوان همجواری (proxemics) توضیح میدهد. هال موضوع همجواری را فضای شخصی، فضای عمومی و درک انسان از فضا معرفی میکند. پیش از هال کسانی مانند ورف (Benjamin Lee Whorf) به ارتباط میان زبان و ادراک اشاره کردهاند و زبان را نه تنها ابزار ارتباط انسانها که طراح و بنیان ادراک انسان میدانند. آنها معتقدند که زبانهای گوناگون ادراکهای متفاوتی را از مفاهیم برای متکلمانشان درپی خواهند داشت. هال این موضوع را درباره فضاهای حسی انسان نیز گسترش میدهد و با بیان مثالهایی از تفاوت در ادراک اندامهای حسی و یا شیوه چیدمان وسایل در فرهنگهای مختلف به بیان نظریات خود میپردازد.
هال برای توضیح همجواری سه سطح یا نمود را مطرح میکند. او از بنیادهای زیستی درک فضا، یعنی حواس پنجگانه و بیان قابلیتها و محدودیتهای آنها شروع میکند. هال این موضوع را سطح زیربنای فرهنگی (Infraculture) مینامد و در بیان آن جابجا از مطالعات رفتارشناسان حیوانی یاد میکند. مانند نظریات هدیگر (H. Hediger) در تقسیمبندی حیوانات به گونههای تماسی و غیرتماسی و درپی آن تعریف دو فاصله شخصی و اجتماعی. هدیگر فاصله شخصی را متعلق به حیوانات گونه غیر تماسی میداند و فاصلهای است که این گونه از حیوانات در زمانی که به صورت گروهی هستند نسبت به هم رعایت میکنند. در مقابل فاصله اجتماعی متعلق به حیوانات گونه تماسی است؛ مانند شیرهای دریایی. در این گونه فاصله اجتماعی فاصلهای است که حیوان در آن احساس جدایی از جمع و اضطراب میکند. این فاصلهها بیشتر از آن که جنبه فیزیکی داشته باشند بعد روانشناختی دارند.
هال در بیان همجواری از این مفاهیم استفاده برده است و از آن به نمود دوم مدل همجواری یعنی آنچه پیش فرهنگی (Precultural) مینامد میرسد. اینجا نیز مطالعات رفتارشناسان حیوانی کمک زیادی به هال در شکل دهی به نظام همجواری میکند. هال در این قسمت به ارتباط ادراک فضا با مسائل روانشناختی میپردازد. مانند مثالهایی از مطالعات رفتارشناسان حیوانی که ارتباط رفتار حیوانات را با تراکم جمعیتی آن میسنجند. هال سومین نمود را با عنوان سطح خردفرهنگی (Microcultural) معرفی میکند. این سطح در واقع بررسی سیمای فضا یا نمود بیرونی فضا است. هال سه نوع از فضا را در این سطح معرفی میکند. اول فضا با سیمای ثابت، یعنی بخشی از فضا که توسط انسان به صورت پایدار تغییر کرده یا ساخته شده است. مانند ساختمانها و خیابانهای شهر. دوم فضا با سیمای نیمه ثابت که در ارتباط با سیمای ثابت است. برای نمونه شیوه چیدمان وسایل در یک اطاق فضایی را میسازد با سیمای نیمه ثابت. هال سومین نوع را فضای بیشکل مینامد.
هال در کتاب "بعد پنهان" در فصلی با عنوان "فواصل در انسان" (Distance in Man) به تشریح فضای بیشکل میپردازد. او آن فصل را اینگونه آغاز میکند،"پرندگان و پستانداران نه تنها سرزمینی دارند که آن را اشغال کردهاند و از آن در مقابل هم نوع خود دفاع میکنند، بلکه یک دسته از فواصل یک نواختی را هم بین خود خفظ میکنند. هدیگر این فواصل را به نامهای فاصله گریز، فاصله بحرانی، فاصله شخصی و فاصله اجتماعی طبقهبندی کرده است. انسان نیز روشهای مشابهی برای برقراری فاصله از دیگران دارد. فاصله گریز و فاصله بحرانی بجز در چند مورد، از واکنشهای انسانی حذف گردیده است. اما فاصله شخصی و اجتماعی هنوز بطور آشکاری وجود دارد. سئوال اینست که تعداد فواصل در بین انواع انسان چندتا میباشد و نحوه تشخیص و تمایز بین آنها چگونه است؟ ... " هال درک انسان را از فضا نه ایستا و بر اساس پرسپکتیو خطی دوره رونسانس بلکه درکی پویا میداند. او درک نادرست از فضا را ناشی از دو عامل اصلی میشناسد. اول اینکه برای هر معلولی درپی یک علت واحد و معین میگردیم و دوم آنکه آغاز و پایان حدود انسانی را با پوست یکسان میشماریم. هال بر اساس آزمایشهایی که انجام داده چهار فاصله را شناسایی و نامگذاری میکند و هرکدام را هم به دو بخش دور و نزدیک تقسیم میکند.
● تقسیمبندی فضای بیشکل از دیدگاه هال
الف) فاصله صمیمی (Intimate Distance) :
1ـ فاصله صمیمی نزدیک (close phase) : معاشقه، نوازش و درگیری از رفتارهای معمول در فاصله صمیمی نزدیک هستند. در این حالت قوانین رعایت فاصله به شدت کاهش مییابند. حس بویایی و احساس گرما افزایش مییابند و جزئیات بصورت خارق العادهای دیده میشوند. در این فاصله گفتگو نقش بسیار کمی در ارتباط دارد و اکثر فرآیند ارتباط از طرق دیگر است.
2ـ فاصله صمیمی دور (far phase): فاصله بین ۶ تا ۱۸ اینچ، هال میگوید در این فاصله سر، ران و لگن به راحتی با هم تماس ندارند اما در مقابل دستها به راحتی میتوانند به هم برسند.
ب) فاصله شخصی (Personal Distance) : هدیگر از آن برای بیان فاصله ثابتی استفاده کرده است که حیوانات گونه غیر تماسی را از هم جدا نگه میدارد. به عبارتی حباب حفاظتی که یک موجود زنده برای خود قائل است.
1ـ فاصله شخصی نزدیک (close phase) : فاصله بین ۱.۵ تا ۲.۵ فوت که در این فاصله شخص میتواند افراد دیگر را نگهداشته یا بگیرد. در این فاصله انحراف چشم محسوس نیست.
2ـ فاصله شخصی دور (far phase) : فاصله بین ۲.۵ تا ۴ فوت که خارج از دسترس است و تماس فیزیکی سهل نیست. بحثها پیرامون موضوعات مورد علاقه و سطح صدا متعادل است. هر چند حرارت بدن افراد احساس نمیشود اما بوی نفس و عطری که استفاده کردهاند قابل تشخیص است.
ج) فاصله اجتماعی (Social Distance) : خط مرزی بین فاصله شخصی دور و فاصله اجتماعی نزدیک خطی را مشخص میکند که به آن خط تسلط (limit of distance) میگوییم.
1ـ فاصله اجتماعی نزدیک (close phase) : فاصله بین ۴ تا ۷ فوت که کارهای غیر شخصی در این فاصله انجام میگیرد. برخوردها در فاصله اجتماعی نزدیک بیشتر است. افرادی که با هم کار میکنند و یا کسانی که در گردهمآییها شرکت کردهاند از این فاصله استفاده میکنند.
2ـ فاصله اجتماعی دور (far phase) : فاصله بین ۷ تا ۱۲ فوت و فاصلهای است که مردم در آن جابجا میشوند. میزهای اداری افراد مهم نسبت به مراجعه کنندگان این فاصله را ایجاد میکند. در این فاصله ظرایف صورت محو میشود اما بافت پوست و موها قابل تشخیصند. در ارتباطها تماس بصری برای تداوم ارتباط اهمیت دارد و سطح صدا افزایش مییابد. قرارگرفتن در این فاصله امکان جدایی را فراهم میکند.
د) فاصله عمومی (Public Distance):
1ـ فاصله عمومی نزدیک (close phase) : فاصله بین ۱۲ تا ۲۵ فوت. در این فاصله یک فرد هوشیار در صورت تهدید میتواند فرار کند و یا حالت تهاجمی یا دفاعی به خود بگیرد. صدا بلند است اما نه در آخرین سطح آن. انتخاب کلمات و جملات دقیق صورت میگیرد و به این دلیل زبانشناسان آن را سبک رسمی (formal style، توسط مارتین جوز Martin Joos) نام نهادهاند.
2ـ فاصله عمومی دور (far phase) : فاصله ۲۵ فوت و بیشتر فاصله عمومی دور است. از خصوصیات مهم آن اغراق، استفاده از حرکات دست و بدن و کاهش سرعت کلام است. هر چه دورتر شویم امکان ارتباط برقرار کردن به عنوان یک انسان کمرنگتر میشود.
باید دقت کرد که هال بارها تاکید میکند که این فواصل را بنابر نمونههای آمریکایی که بر آنها مطالعه کردهاست بیان میکند و به هیچ عنوان مدعی جهان شمول بودن آنها نیست. در نهایت او اضافه میکند که پشت هر سیستم طبقهبندی یک فرضیه یا تئوری نهفته است و فرضیه نهفته در سیستم طبقهبندی مدل همجواری این است که بروز رفتارهایی که ما آن را تایین مرز، قلمرو یا مالکیت مینامیم در سرشت تمامی حیوانات و انسان وجود دارد و برای این کار آنها از حواس خود به منظور تشخیص یک فاصله یا فضا از فضای دیگر استفاده میکنند و انتخاب یک فاصله بستگی به کنش متقابل و ارتباط افراد کنشگر، احساس آنها و آنچه انجام میدهند دارد. مشخصا منظور از همجواری در مدل هال، در کنار هم قرارگرفتن دو یا چند انسان در فرهنگی مشخص است. هال با در نظر گرفتن مبانی زیستی و روانشناختی ادراک، بر مسائل فرهنگی درک فضا و چگونگی بکارگیری آن خصوصا در فضای بیشکل تاکید دارد. خصوصیت دیگر مدل هال توجهی است که او به عوامل دیداری و بصری نسبت به دیگر حواس دارد. هرچند که از فواصل دقیقی استفاده کرده اما در توضیح آنها بیشتر به عوامل بصری تکیه و تحلیل فضا از این منظر تاکید دارد.
فضای شخصی
مفهوم فضای شخصی ارتباط نزدیک با مطالعه هال بر روی فاصله های تعامل دارد. فضای شخصی به عنوان محیط اطراف بدن شخص تعریف شده است که ورودافرادبه آن بدون مشکل نیست.این فضایک مکان جغرافیائی معین نیست، همراه شخص حرکت می کندوبسته به موقعیت بزرگ وکوچک میشود. اغلب به صورت حبابی ازفضا توصیف شده است که افرادرادربرمیگیرد.این حباب متقارن نیست وبیشترین فضارادرقسمت جلوی شخص دارد (ادوارد هال،1966)
تعریف فضای شخصی با فضای شخصی شده متفاوت است، اگر چه ممکن است این دو واژه به جای یکدیگر استفاده شوند. فضای شخصی به فاصلهای گفته می شود که حیوانات هم گونه، بجز درمواردی که تماس های خصوصی بین آنها جریان دارد بین خود رعایت می کنند ( Hall 1966, Horowitz, Duff and Stratton 1970, Becker and Mayo 1971 ).
فضای شخصی شده به محدوده ای از محیط طبیعی یا مصنوع که به عنوان قلمرو تعیین شده باشد گفته می شود. شخصی سازی به نشانه گذاری، یا یکپارچگی و همسانی اشیای یک مکان موجب احساس مالکیت بر آن مکان است گفته می شود . مفهوم فضای شخصی را محدوده ای غیر قابل رویت در اطراف فرد که مزاحمتی به آن راه ندارد تعریف کرد، فضای شخصی نه الزاما شکل حجمی دارد، نه به طور مساوی درتمام جهات گسترش می یابد، بلکه شبیه صدف حلزونی، حبابی از صابون، تشعشی نورانی و با یک چادر اکسیژن است. اگر شخصی وراد این فضا شود فرد احساس مزاحمت میکند و عدم رضایت خود را نشان می دهد (لنگ،1383 و گافمن ،1971). فضای شخصی را چنین تعریف می کند: فضای پیرامون فرد که ورود دیگری به آن باعث می شود که فرد احساس کند به حریم او تجاوز شده است و این عمل به ابراز ناراحتی و گاه کنار کشیدن او منجر می شود (آلتمن،1975).