الیزابت لوفتوس ( الیزابت فیشمن لافتس ، Elizabeth Fishman Loftus ) در ۱۶ اکتبر ۱۹۴۴ در یک خانواده یهودی در لس آنجلس آمریکا به دنیا آمد. پدر و مادرش سیدنی و ربکا فیشمن بودند . پدرش پزشک و مادرش کتابدار بود . وقتی لوفتوس 14 ساله بود ، مادرش غرق شد . دایی او سال ها بعد به او یک بار گفت که الیزابت اولین نفری بوده که مادرش را در استخر پیدا کرده بود. این گفته دایی باعث شد تا تصاویری از این واقعه به ذهن الیزابت هجوم بیاورد. او احساس می کرد تصاویر روشنی از این ماجرا و زمانی که به تنهایی مادرش را در استخر پیدا کرده دارد. اما بعد از مدتی دایی او گفته خود را اصلاح کرد و گفت در واقع نفر اولی که مادر غرق شده را پیدا کرده خاله او بوده و نه الیزابت.

با اینکه پیدا شدن مادر توسط الیزابت واقعیت نداشت، اما به هر حال تصاویر روشنی از این وضعیت در ذهن او به وجود آمده بود. حافظه او چه طور توانسته بود این چنین تصاویر خیالی بسازد و جای یک خاطره را پر کند؟ این موضوع یکی از عواملی بود که باعث شد تا الیزابت لافتوس کار حرفه ای خود را وقف مطالعه روی حافظه و اشتباهات آن کند.

او یک روانشناس شناختی است که متخصص در عملکرد حافظه انسان و روانشناسی شناختی است. او تحقیقات گسترده‌ای را در مورد قابلیت‌های حافظه انسانی انجام داده است. الیزابت لوفتوس به خاطر تحقیقات گسترده‌ی خود در زمینه‌ی تاثیر اطلاعات نادرست بر حافظه‌ی شاهدان عینی و ایجاد و ماهیت خاطرات دروغین شامل خاطراتی که از سوءاستفاده جنسی در دوران کودکی افراد شکل می‌گیرد، شناخته شده است. به علاوه، کار بسیار جنجالیش در آزمایشگاه که به شدت از آن در امور حقوقی و قانونی استفاده نموده است. تاثیر کارهای الیزابت لوفتوس در حقوق و دادگاه‌ها آن قدر زیاد بود که دانشگاهی در نیویورک در سال ۱۹۹۴ به او دکترای افتخاری در حقوق را اعطا کرد.

نخستین رویای او معلم ریاضی شدن بود، اما وقتی وارد دانشگاه شد، روان شناسی و ریاضیات را به صورت همزمان برای ادامه تحصیل انتخاب کرد.

او تازه کارشناسی خود را گرفته بود که با یک روانپزشک ازدواج کرد،  البته در اوایل میانسالی از او جدا شده و بعد از آن ازدواج نکرد.  سپس برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد اقدام کرد و وارد دانشگاه استنفورد شد.  در دوره ارشد، او جذب موضع حافظه بلندمدت شد.  لافتوس دکتری خود را نیز در روان شناسی و از دانشگاه استنفورد دریافت کرد .

هم کلاسی هایش او را خانمی حراف و پرانرژی توصیف کرده اند.  جالب آنکه کمتر کسی در آن زمان در دانشگاه استنفورد فکر می کرد که او بتواند در روان شناسی باشد.  بعد از پآیان یافتن دوره دکتری، او به دانشگاه واشنگتن در سیاتل رفت.

الیزابت فیشمن لیسانس هنر خود را در ریاضیات و روانشناسی با بالاترین افتخارات از دانشگاه کالیفرنیا ، لس آنجلس در سال 1966. وی کارشناسی ارشد خود را در سال 1967 و دکترای خود را در سال 1970 دریافت کرد (هر دو در روانشناسی ریاضی و هر دو از دانشگاه استنفورد) ، تنها زن در گروه خود. عنوان پایان نامه وی تحت عنوان "تحلیلی از متغیرهای ساختاری تعیین کننده مشکل حل مسئله در یک تلپیت مبتنی بر رایانه" بود.

شهرت او به‌واسطهٔ پژوهش‌های مهم و اساسی‌اش در زمینهٔ حافظه انسان و به‌ویژه «اثر گمراه‌کنندگی» (Misinformation Effect) و «حافظه شاهد عینی» (Eyewitness Memory) و نحوهٔ ایجاد «خاطرات غیرواقعی» (False Memories) و طبیعت ذاتی اینگونه خاطرات و از جمله خاطرات بازیافت‌شده از سوءاستفاده‌های جنسی دوران کودکی است.

علاوه بر کارهای فراوان و پربارش در زمینهٔ آزمایش و پژوهش، الیزابت لافتس، دانش و نتایج یافته‌هایش را به‌طور گسترده‌ای در زمینه‌های حقوقی و قانونی بکار گرفته‌است و به‌عنوان کارشناس و متخصص برای صدها پرونده حقوقی و کیفری در دادگاه حاضر شده‌است.

شهرت الیزابت لافتس بین‌المللی است و بابت کارهای علمی‌اش، عناوین افتخاری و جوایز گوناگونی را از مراکز علمی و دانشگاه‌های مختلف دنیا دریافت داشته‌است. در سال ۲۰۰۲ میلادی، الیزابت لافتس در فهرست ۱۰۰ پژوهشگر تأثیرگذار قرن بیستم در مجلهٔ «ریویو آو جنرال سایکولوژی»، در ردهٔ ۵۸ ام قرار گرفت و بالاترین رتبه را در میان زنان متخصص این حوزه داشت.

در سال 1968 ، الیزابت فیشمن با یک روانشناس دیگر ازدواج کرد جفری لوفتوس، نام خانوادگی خود را آنها در سال 1991 طلاق گرفتند ، اما دوستان باقی مانده لوفتوس فرزندی ندارد.

لوفتوس اولین انتصاب علمی خود را در سال 1970 در دانشگاه انجام داد مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی در شهر نیویورک تحقیقات او در مدت حضور خود در آنجا بر سازمان دهی بود اطلاعات معنایی در حافظه بلند مدت؛ با این حال ، لوفتوس خیلی زود فهمید که می خواهد با ارتباط اجتماعی بیشتری تحقیق کند . لوفتوس این تحقق را تا حدی ناشی از مکالمه با یکی از آشنایان خود می داند که وی در حال توصیف یافته های خود در مورد حافظه معنایی است ، که درمقابل هزینه تحقیق نسبت به ارزش آن تعجب کرده است.

روانشناس الیزابت لوفتوس علاقه‌مند بود تا بداند اطلاعاتی که به صورت متعاقب و پسین در اختیار افراد قرار می‌گیرد، چگونه بر تشریح و توصیف شاهدان عینی در خصوص یک رویداد تأثیرگذار می‌باشد.

تمرکز اصلی الیزابت لوفتوس بر روی تأثیر اطلاعات پیشین و غلط‌‌انداز تصاویر بصری و فرمول سوالات قرار دارد که در رابطه با شهادت شاهد عینی بررسی می‌شود. به نظر می‌رسد یافته‌های لوفتوس نشان می‌دهد خاطره‌ی یک رویداد که فرد شاهد آن بوده است، بسیار انعطاف‌پذیر می‌باشد. اگر کسی در طول فاصله‌ی بین مشاهده‌ی رویداد توسط شاهد و یادآوری آن، اطلاعات جدیدی را در معرض دید او قرار دهد، این اطلاعات جدید ممکن است اثرات مشخصی بر آنچه که او به یاد می‌آورند داشته باشد. خاطره‌ی اصلی می‌تواند اصلاح، تغییر یا تکمیل شود.

واقعیت این است که شهادت شاهد عینی می‌تواند نامطمئن بوده و تحت‌تاثیر سوالاتی قرار بگیرد. این موضوع به‌وسیله‌ی مطالعات روانشناسی کلاسیک توسط الیزابت لوفتوس و پالمر (۱۹۷۴) در آزمایش تصادف خودرو شرح داده شده است که در ذیل به آن پرداخته خواهد شد.

سالجایزه
1991همکار افتخاری (و عضو مادام العمر) این انجمن روانشناسی انگلیس
1994در ستایش عقل جایزه از کمیته تحقیق علمی ادعاهای ماورا الطبیعه
1995سهم برجسته جایزه روانشناسی قانونی از آکادمی علوم پزشکی قانونی آمریکا
1996سهم برجسته جایزه روانشناسی علمی پایه و کاربردی از انجمن روانشناسی کاربردی و پیشگیری آمریکا
1997جیمز مک کین کتل جایزه همکار از انجمن علوم روانشناسی
2001ویلیام جیمز جایزه همکار از انجمن علوم روانشناسی
2002مشارکت در جایزه علوم جنسی از انجمن مطالعه علمی جنسیت
2002جایزه Quad-L از دانشگاه نیومکزیکو
2003جایزه برنامه های علمی برجسته روانشناسی از انجمن روانشناسی آمریکا؛ آدرس جایزه را در کنوانسیون APA 2003 ارائه داد.
2003همکار انتخاب شد آکادمی هنر و علوم آمریکا
2003انتخاب شده تورستن سلین همکار آکادمی علوم سیاسی و اجتماعی آمریکا
2004انتخاب شده به الف عضو آکادمی ملی علوم
2005عضو محترم پیسی چی
2005منتخب مربوطه همکار انجمن سلطنتی ادینبورگ (FRSE)
2005جایزه Grawemeyer در روانشناسی از دانشگاه لوئیزویل
2005جایزه موفقیت دانشکده Lauds & Laurels از دانشگاه کالیفرنیا ، ایروین
2006انتخاب شده به انجمن فلسفی آمریکا.
2007برگزیده برنده اومانیست توسط آکادمی بین المللی اومانیسم
2009جایزه های برجسته روانشناسی و جایزه حقوق از انجمن روانشناسی و حقوق آمریکا
2010هوارد کراسبی وارن مدال از جامعه روانشناسان تجربی
2010جایزه آزادی علمی و مسئولیت از طرف انجمن آمریکایی پیشرفت علم
2012جایزه ویلیام تی. راسیتر از انجمن سلامت روان پزشکی کالیفرنیا
2016جایزه آیزاک آسیموف از انجمن اومانیست آمریکا
2016جایزه جان مادوکس به طور مشترک توسط طبیعت، بنیاد کوهن ، و حس درباره علم
2018انجمن روانشناسی غرب جایزه یک عمر دستاورد

پرونده خانم الین فرانکلین

یکی از جنجالی ترین پرونده ها در آمریکا توانست الیزابت لافتوس را به سمتی سوق دهد که یکی از اثر گذارترین پژوهش ها در حوره حافظه را انجام دهد.

اما داستان این پرونده چه بود؟ الین فرانکلین خانمی جوان بود و ادعا کرد بیست سال پیش ، یعنی زمانی که کودکی هفت، هشت ساله بوده، پدرش به دوست صمیمی او تجاوز کرده و سپس او را به قتل رسانده است.

الین مدعی بود که خاطرات مربوط به این واقعه را فراموش کرده و یا به عبارتی سرکوب کرده بود، اما این اواخر در نتیجه جلسات روان درمانی که در آنها شرکت داشته، خاطرات برای او زنده شده و آنها را به یاد آورده است.

پرسشی که در آن زمان برای لافتوس مطرح شد این بود که آیا الین به درستی به یاد آورده؟ و واقعاً پدر او قاتل است؟ و یا اینکه حافظه او به دلایلی دچار اشتباه شده است؟ این موضوع باعث شد تا الیزابت تصمیم بگیرد تا پژوهشی درباره حافظه و مکانیسم به یادآوردی خاطرات گذشته و از آن مهمتر تلقین پذیری حافظه انجام دهد . او تمایل داشت تا پیرامون یادآوری خاطرات تلخ گذشته کار خود را انجام دهد.

لافتوس می خواست صحت بازیابی خاطرات را بررسی نماید. البته قصد اصلی او بیشتر متوجه موضوع مناقشه برانگیز آزار جنسی در دوران کودکی و خاطرات مربوط به آن بود، اما با توجه به محدودیت های اخلاقی، او مطالعه خود را معطوف به موضوعی دیگر، یعنی گم شدن در مرکز خرید کرد. او می کوشید تا دریابد که آیا تعریف خاطره ای نادرست از گم شدن در مرکز خرید می تواند حافظه آزمودنی ها را دچار تحریف کرده و آنها را به اشتباه بیندازد یا خیر.

به عبارتی او به دنبال بررسی تلقین پذیری حافظه بود .  در نخستین بررسی ها، او متوجه شد در حدود ۲۵ درصد آزمودنی ها با تعریف خاطره ای نادرست دچار تحریف حافظه می شوند و آنها خاطراتی از واقعه ای که هیچ گاه اتفاق نیفتاده را به خوبی یاد می آورند!

با مطالعات بیشتر به کمک روشی که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته بود، لافتوس متوجه شد تا حدود یک سوم افراد امکان دارد حوادثی را از گذشته به یاد بیاورند که اصلاً روی نداده است و گاهی این حوادث ، مسائلی بسیار تلخ ، حاد و اثر گذارند که البته در عالم واقع هیچ گاه برای فرد روی نداده اند.

این یافته به شدت مناقشه برانگیز بود ، چرا که می توانست به این معنا باشد که فردی که در دادگاه مدعی است قربانی بدرفتاری در سنین کودکی توسط فردی خاص شده، تمام آنچه را بیان می کند، به اشتباه به یادآورده باشد! یعنی ممکن است الین که پدرش را متهم به قتل کرده بود، حافظه اش به اشتباه این کار را انجام داده باشد. اما آیا این چنین است؟ در پاسخ باید گفت که چنین امری ، یعنی به یادآوردن حوادثی که هیچ گاه روی نداده به عنوان خاطراتی واقعی، نه تنها ممکن است ، بلکه بارها این نیز روی داده است.

در مورد الین – همان طور که خود او نیز اشاره کرده بود – شرکت در جلسات روان درمانی باعث شده بود تا بخشی از خاطرات تلخ او زنده شده و به یادآورده شوند. اما در واقع آنچه او به یاد آورده بوده بود، عصبانیت و ناراحتی شدیدی بود که از پدرش داشت.  او به یاد آورده بود که چقدر از پدرش دلخور است در عین حال که در تمامی سال هایی که او بزرگ شده بود، معمایی حل نشده ، یعنی قتل دوستش او را آزار داده بود و حالا در پی جلسات درمان زنده شدن این دو بخش از خاطرات تلخ گذشته ، الین در فرآیندی ناهشیار ، پدرش را به عنوان قاتل به یاد آورده بود! در واقع حافظه الین به او کمک کرده بود تا به کمک یادآوری خاطراتی که واقعی نبودند انتقامش را از پدرش بگیرند.

مطالعه‌ی الیزابت لوفتوس و پالمر (۱۹۷۴)

هدف:

بررسی این فرضیه که زبانی که شاهد عینی در شهادت خود از آن استفاده می‌کند، می‌تواند خاطره را تغییر دهد. به این ترتیب، هدف آنها این است که نشان دهند سوالات هدایت‌شده می‌توانند محاسبات شاهدین عینی در شهادتشان را دستخوش تحریف کنند و آنها را به سمت خیالبافی پیش ببرند و محاسبات با استفاده از اشارات و نشانه‌هایی که در دل سؤالات نهفته است، دچار تحریف گردند.

به‌منظور انجام این آزمایش، لوفتوس و پالمر (۱۹۷۴) از افراد خواستند تا سرعت وسایل نقلیه موتوری را با استفاده از انواع مختلف سوالاتی که در اختیار آنها قرار می‌گیرد، برآورد کنند. برآورد سرعت یک وسیله نقلیه چیزی است که مردم معمولاً در دادن پاسخ صحیح به آن ضعیف هستند و به همین ترتیب آنها ممکن است به راحتی هر چیزی بگویند.

آزمایش اول:

روش:

۴۵ دانشجوی آمریکایی این نمونه را تشکیل دادند. این یک آزمون آزمایشگاهی با پنج وضعیت بود و برای هر شرکت‌کننده تنها یک وضعیت مورد آزمایش قرار می‌گرفت (یک طرح آزمایشی با سنجشی مستقل). ۷ فیلم از تصادفات رانندگی که در محدوده ۵ تا ۳۰ ثانیه بودند، به صورت تصادفی به هر گروه نشان داده شد. پس از تماشای فیلم، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا آنچه را که اتفاق افتاده بود، همانند یک شاهد عینی که بیننده‌ی چنین تصادفی بوده است، شرح دهند. سپس آنها تحت پرسش‌های خاصی قرار گرفتند. «هنگامی که اتومبیل‌ها در هم کوبیده شدند/ باهم تصادف کردند/ برخورد کردند/ به هم ضربه وارد آوردند/ تماس یافتند، چه سرعتی داشتند؟». بنابراین، IV (متغیر مستقل) فرمول و جمله‌بندی سوال بود و DV (متغیر وابسته) نیز میزان سرعت گزارش شده توسط شرکت‌کنندگان.

یافته‌ها:

سرعت پیش‌بینی شده تحت‌تأثیر فعل مورد استفاده ‌شده در جملات پرسشی قرار داشت. فعل به طور ضمنی و تلویحی بر اطلاعات مربوط به سرعت اثر می‌گذارد که به دنبال آن به طور سیستماتیک خاطره‌ی شرکت‌کنندگان در مورد تصادف را نیز تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد. شرکت‌کنندگانی که در سوال آنها «درهم کوبیده شدن» وجود داشت، سرعت بالاتری را نسبت به افرادی که در سوال آنها کلمه‌ی «ضربه زدن» وجود داشت، گزارش کرده بودند.

شرکت‌کنندگان در وضعیت «درهم کوبیده شدن» بالاترین سرعت را برآورد کردند (۴۰٫۸ مایل در ساعت) و پس از آن «تصادف کردن» (۳۹٫۳ مایل در ساعت)، «برخورد کردن» (۳۸٫۱ مایل در ساعت)، «ضربه زدن» (۳۴ مایل در ساعت) و «تماس یافتن» (۳۱٫۸ مایل در ساعت) به ترتیب در سیری نزولی قرار داشتند.

نتیجه:

نتایج نشان می‌دهد که فعل، اثری را در خصوص سرعت خودروی در حال حرکت منتقل کرده و توانسته است دیدگاه شرکت‌کنندگان را تغییر دهد. لوفتوس و پالمر دو توضیح محتمل را برای این نتیجه ارائه می‌دهند:

۱. عوامل منحرف‌کننده‌ی پاسخ: اطلاعات گمراه کننده ممکن است به سادگی، پاسخی که یک فرد می‌دهد را تحت‌تأثیر قرار دهد و عملا منجر به خاطره‌ی نادرست و غلط در خصوص یک رویداد نیز نشود (زیرا فرد باور ندارد که دچار اشتباه شده است). مثلا برآوردهای متفاوت در خصوص سرعت به این دلیل رخ می‌دهد که کلمه بحران‌آمیز (مثلا «تصادف» یا «ضربه») بر پاسخ یک فرد تاثیر می‌گذارد و یا آن را منحرف می‌کند.

۲. تصویرگری حافظه تغییر کرده است: فعل بحران‌آمیز، تصور فرد از حادثه را تغییر می‌دهد. برخی از واژه‌های بحران‌آمیز باعث می‌شوند تا فرد تصور کند حادثه جدی‌تر بوده است. این ادراک در خاطره‌ی‌ رویداد‌ی فرد ذخیره می‌شود.

اگر توضیح دوم درست باشد، ما انتظار داریم تا شرکت‌کنندگان جزئیات دیگری را که درست نمی‌باشند نیز به یاد آورند. الیزابت لوفتوس و پالمر این مورد را در آزمایش دوم خود مورد بررسی قرار دادند.

آزمایش دوم:

روش:

به ۱۵۰ دانشجو یک فیلم یک دقیقه‌ای از خودرویی که در حال حرکت در حومه‌ی شهر بود، نشان داده شد. و به دنبالش به مدت چهار ثانیه تصادفات متعددی نمایش داده شد. دانشجویان سپس در مورد فیلم مورد سوال قرار گرفتند.

متغیر مستقل، نوع سوال‌های پرسیده شده بود. دو سؤال مطرح شد. از ۵۰ نفر از دانشجویان خواسته شد به این سؤال پاسخ دهند که «سرعت خودرو در زمانی که آنها به یکدیگر ضربه وارد آوردند، چقدر بود؟» و از ۵۰ دانشجوی دیگر نیز این سؤال پرسیده شد که «سرعت خودرو در زمانی که آنها در هم کوبیده شدند، چقدر بود؟». از ۵۰ شرکت‌کننده‌ی دیگر نیز به هیچ وجه سؤالی پرسیده نشد (به‌عبارت دیگر اینها گروه کنترل یا شاهد بودند).

یک هفته بعد، متغیر وابسته اندازه‌گیری شد. این بار آنها بدون دیدن فیلم، به ده پرسش پاسخ دادند که یکی از آن پرسش‌ها شامل کلمه‌ای بحران‌ساز بود که به شکل تصادفی در لیست قرار داده شده بود: «آیا شما (در فیلم) هیچ شیشه‌ شکسته‌ای دیدید؟ بله یا خیر؟» در فیلم اصلی، شیشه‌ی شکسته‌ای وجود نداشت.

یافته‌ها:

شرکت‌کنندگانی که به سوال «سرعت خودرو در زمانی که آنها در هم کوبیده شدند، چقدر بود؟» پاسخ داده بودند، با احتمال بیشتری اظهار کردند که  شیشه‌ی شکسته را دیده‌اند.

نتیجه:

این تحقیق نشان‌می‌دهد حافظه به‌راحتی توسط روش طرح سوالات و همچنین اطلاعاتی که پس از رویداد به‌دست می‌آید، تحریف‌می‌شود. و اگر این مورد با خاطره‌ی اصلی ادغام‌گردد، می‌تواند باعث فراخوانی نادرست اطلاعات و همچنین بازسازی خاطره به‌شیوه‌ای غلط بشود.

نتایج حاصل از آزمایش دوم نشان‌می‌دهد که این اثر تنها به‌دلیل انحراف ایجادشده در پاسخ (پاسخ جهت‌داده شده در اثر سؤال هدفمند) نیست. چرا که سوالات پیشنهادی حقیقتاً و به صورت بالفعل خاطره‌ی شرکت‌کنندگان در خصوص رویداد موردنظر را تغییر داده‌اند. اضافه کردن جزئیات کاذب به خاطره‌ی یک رویداد، افسانه‌سازی نام دارد. این امر پیامدهای مهمی برای سوالات استفاده شده‌ی پلیس در مصاحبه با شاهدان عینی دارد.

ارزیابی انتقادی

یکی از محدودیت‌های تحقیقی که در توضیح بالا ذکر شد اینست که از اعتبار واقعی و اکولوژیکی معمولی برخودار نیست. شرکت‌کنندگان به جای اینکه شاهد یک تصادف در یک زندگی واقعی باشند، کلیپ‌های ویدئویی را مشاهده کردند. به دلیل اینکه کلیپ‌های ویدئویی تاثیر مشابهی همانند تأثیر یک حادثه در زندگی واقعی را بر روی شاهدین عینی نمی‌گذارند، شرکت‌کنندگان احتمالا کمتر توجه کرده و انگیزه‌ی آنها برای قضاوتی صحیح نیز کم می‌شود.

مطالعه‌ای که توسط یوئیل و کاتشال (۱۹۸۶) انجام شد، یافته‌های این مطالعه را با چالش مواجه ساخته است. آنها دریافتند که اطلاعات گمراه کننده، خاطره‌ی افرادی را که شاهد عینی یک سرقت مسلحانه واقعی بوده‌اند، تغییر نداده است. این بدان معنی است که اطلاعات گمراه کننده ممکن است صرفاً تاثیر بیشتری در آزمایشگاه داشته باشد و مطالعات الیزابت لوفتوس و پالمر ممکن است به این دلیل فاقد اعتبار اکولوژیکی باشد.

مشکل دیگر این مطالعه، استفاده از دانشجویان به عنوان شرکت‌کننده بود. دانشجویان بنا بر دلایلی، نمایانگر جمعیت عمومی نیستند. نکته‌ی مهم در اینجا این می‌باشد که دانشجویان موردنظر ممکن است رانندگانی با تجربه‌ی اندک باشند. و بنابراین با توجه به این موضوع، از توانایی کمتری در برآورد سرعت برخوردار خواهند بود. این امر می‌تواند تأثیر‌گذاری فعل‌های جهت‌دهنده را در آنها بیشتر کند.

نقطه‌ی قوت مطالعه در این است که تکرار آن (به عبارت دیگر؛ نسخه‌برداری و کپی آن) آسان می‌باشد. دلیلش نیز اینست که روش استفاده‌شده در این تحقیق، آزمونی آزمایشگاهی است که با رویه‌ای استاندارد‌سازی شده صورت پذیرفته‌است.

افسانه خاطره

الیزایت لافتس که یک روانشناس است که در مورد خاطرات مطالعه می‌کند. به طور دقیق‌تر او در مورد خاطرات نادرست مطالعه می‌کند، زمانی که افراد چیزهایی را به یاد می‌آورند که اتفاق نیفتاده یا این خاطرات را متفاوت از حالتی که اتفاق افتاده به یاد می‌آورند. این موضوع خیلی رایج‌تر از آن چیزی است که تصور می‌کنید، و خانم لافتس داستانها و آمارهای عحیبی را در به اشتراک می‌گذارد، وبرخی سوالات اخلاقی را مطرح می‌کند که همه ما باید به خاطر داشته باشیم که آنها در نظر بگیریم.

گاهی پیش می آید که فرد بیگناهی باور می کند که واقعا مجرم است! از نظر کاسین این وضعیت از «خاطره ای غلط» ناشی می شود.
روانشناس الیزابت لوفتوس نشان داده است که می توان خاطره ای که فردی از گذشته خود دارد، خاطره ای ساخته شده با تمامی اجزا را کاملا منحرف کرد.

برای مثال: یک روز، زمانی که ۵ ساله بودی، در فروشگاه بزرگی گم شدی، و بعد پیدا شدی. اگر این خاطره در میان دیگر خاطرات واقعی جا داده شود، یک چهارم افراد مجدداً این واقعه را به ناگاه بیاد می آورند. افراد بسیاری نیز اگر از آنها خواسته شود جزئیات دقیقی از این حادثه می دهند.

خاطرات ساختگی

ممکن است فردی تحت تاثیر شنیدن مکرر روایتی متفاوت از آنچه که خود تجربه کرده است، به خاطره خاص خود شک کند، سپس در گذشته خود وقایعی خیالی را وارد نماید و آنگاه تجربه ای تازه امکان تصدیق آن را فراهم کرده باشد.

از دانشجویان خواسته می شود تا کاری را بر روی یک کامپیوتر انجام دهند، اما به آنها سفارش می شود تا به یکی از دکمه های کیبورد دست نزنند وگرنه دستگاه دچار مشکل خواهد شد. در جریان این تجربه ، کامپیوتر خراب می شود دستگاه مخصوساً برای این کار برنامه ریزی شده بود.

درجریان نظر سنجی بعدی مشخص شد که ۴۳ درصد دانشجویان می پذیرند که خودشان عامل این خرابی بوده اند!

برخی واقعا فکر می کنند که خطایی مرتکب شده اند، بعضی هم تردید می کنند یا دیگر از کارها زیاد مطمئن نیستند، و بالاخره دیگران هم فقط به خاطر اینکه به نظرشان می رسد که تکذیب خطا بی فایده و پر هزینه تر است، اعتراف می کنند.

اعترافات اختیاری، اعترافات اجباری، اعترافات درونی شده و اعترافات ساختگی توجه بسیاری را به خود جلب کرده اند. بویژه اگر وزن اعترافات را در حکم دادگاه بشناسیم. این مسئله دقیقاً یکی از نقاط مهم روانشناسی قضایی و در حال پیشرفت روزافزون است.

اثر اطلاعات غلط

در سال 1973 ، لوفتوس استادیاری را در دانشگاه پذیرفت دانشگاه واشنگتن و از موقعیت جدید استفاده کرد تا خط جدیدی از تحقیق در مورد نحوه کار حافظه در تنظیمات دنیای واقعی را شروع کند ، شروع مطالعه تجربی از شهادت شاهد عینی. یکی از اولین مطالعاتی که وی انجام داد بازسازی مطالعه تخریب اتومبیل بود ، که برای بررسی اینکه آیا حافظه شاهد عینی با اطلاعاتی که پس از یک رویداد به آنها ارائه می شود ، می تواند تغییر کند ، طراحی شده است. 

مطالعات قبلی ثابت کرده بود که خاطرات لزوماً نمایش دقیق وقایع واقعی نیستند بلکه در واقع با استفاده از تجربیات گذشته و دستکاری های دیگر ساخته شده اند. این مطالعه نشان داد که نحوه بیان س questionsالات ، خاطرات گزارش شده توسط افراد را تغییر می دهد. 

گام بعدی لوفتوس بررسی این بود که آیا پرسیدن س leadingال های اصلی یا ارائه اطلاعات گمراه کننده به اشکال دیگر ، ممکن است بر حافظه افراد برای واقعه اصلی تأثیر بگذارد. برای پاسخ به این سوال ، او توسعه داد اثر اطلاعات غلط پارادایمی ، که نشان می دهد خاطرات شاهدان عینی پس از قرار گرفتن در معرض اطلاعات نادرست در مورد یک رویداد - از طریق سوالات اصلی یا سایر اشکال اطلاعات پس از رویداد ، تغییر می یابد. و این حافظه بسیار قابل انعطاف و قابل پیشنهاد است.

 تأثیر اطلاعات غلط به یکی از تأثیرگذارترین و شناخته شده ترین تأثیرات در روانشناسی تبدیل شد ، و کارهای اولیه لوفتوس در مورد اثر ، صدها مطالعه پیگیری را برای بررسی عواملی که باعث بهبود یا بدتر شدن دقت حافظه ها می شوند و همچنین کشف مکانیسم های شناختی اساسی اثر ایجاد کرده است.

شهادت شهود عینی ( Eyewitness Testimony )

از مسایلی که همواره ماموران پلیس در پرونده‌ها با آنها درگیر هستند، وجود فرد یا افرادی با نام «شهود عینی» است که بنا به شهادت خود، در صحنه حضور داشته‌اند و با مشاهده موارد، حاضر به ادای شهادت هستند.

شهادت این شهود، چه در شناسایی فردی خاص و چه در تشریح جزئیات حادثه، مشکلاتی را به وجود می‌آورد.

ریشه این مشکلات آن‌جاست که از سویی، شهادت شهود عینی بسیار باورپذیر بوده و در تصمیمات هیات منصفه تاثیر بسزایی دارد و از سوی دیگر، شهادت آنها همواره موثق نیست، بلکه ممکن است صرفاً به علت ماهیت فرایندهای معمولی و طبیعی حافظه انسان، کسب، حفظ و بازیابی اطلاعات، مخدوش شده باشد.

در بسیاری از مواقع شهادت اشتباه شهود عینی، موجب اتهام و نیز محاکمه افراد بی‌گناه شده است. با این حال، تحلیل و باز کردن موضوع و شهادت گواهان، اهمیت خاصی یافته که بررسی هرچه بیش‌تر آن می‌تواند در دست‌یابی به حقایق، ماموران انتظامی را یاری کند.

نگارنده، با بیان موارد گوناگون پیش آمده در حوزه شهادت اشتباه شهود عینی و با تشریح تحقیقات انجام‌شده در زمینه صحت و اعتبار گواهی شهود عینی در مواجهه با حوادث و وقایع مهم، راه را برای درک خوانندگان از شرایط و پیشرفت‌های علمی و فنی پیشین و موجود، در اعتبارسنجی شهادت شهود عینی هموار می‌کند.

لوفتوس در موارد مختلف در مورد ماهیت حافظه شاهد عینی شهادت داده و به دادگاه ها مشاوره داده است. این درگیری مستقیم با استفاده از کار او در سیستم حقوقی از مقاله ای منتشر شد که Loftus در سال 1974 در مورد رابطه بین یافته های علوم روانشناسی و شهادت شاهد در دادگاه قتلی که مشاهده کرده بود ، که در آن حافظه شاهد متناقض نقشی اساسی در شواهد بازی کرد. 

وکلائی که مقاله را می خوانند شروع به تماس با لوفتوس کردند تا در مورد پرونده هایشان با او مشورت کنند و قضات درخواست سمینارهای آموزشی در مورد شواهد شاهدان عینی کردند ، بنابراین او کار خود را به عنوان مربی وکلا آغاز کرد.

در سال 1975 ، لوفتوس قانونی تنظیم کرد سابقه وقتی او تهیه کرد ایالت واشنگتن اولین شهادت متخصص در مورد حافظه شاهد عینی (به طور خاص ، در مورد شناسایی هویت عینی). وی از آن زمان در بیش از 250 مورد شهادت داده و در بسیاری از موارد دیگر مشورت کرده است.

موارد قابل توجهی که وی به دلیل تخصصش درگیر شده است شامل موارد زیر است آزمایش پیش دبستانی مک مارتین, O.J. سیمپسون، دادگاههای قاتلان جمعی تد باندی, ویلی ماک، و آنجلو بوونو جونیور، آبسکم موارد ، دادگاه از الیور نورثدادگاه افسران متهم در ردنی کینگ کتک زدن ، دادگاه برادران منندز، جنگ بوسنی دادگاههای لاهه، بمب گذاری در شهر اوکلاهما پرونده ، و دعوا درگیر مایکل جکسون, مارتا استوارت, لوئیس "اسکوتر" لیبی و تیم لاکروس دانشگاه دوک.

جنگ های حافظه

در اوایل دهه 1990 ، تمرکز کارهای لوفتوس به بررسی امکان کاشت پیوست خاطرات دروغین برای کل حوادثی که هرگز رخ نداده بود. انگیزه این تحقیق جدید موردی بود که از لوفتوس خواسته شد تا در سال 1990 شهادت نامه تخصصی ارائه دهد.

نکته منحصر به فرد در این پرونده این بود که جورج فرانکلین به قتل متهم شد ، اما تنها مدارک علیه وی توسط دخترش آیلین فرانکلین-لیپسکر ارائه شد ، وی ادعا کرد که او در ابتدا سرکوب حافظه از او 20 سال قبل ، دوست دوران کودکی خود ، سوزان ناسون ، را مورد تجاوز و قتل قرار داد و به تازگی تجربه کرده بود بهبود یافت آن را در حالی که تحت درمان است.

لوفتوس شواهدی در مورد انعطاف پذیری حافظه ارائه داد ، اما مجبور شد اعتراف کند که او از هیچ تحقیق درباره نوع خاصی از حافظه که ادعا می کرد فرانکلین-لیپسکر دارد ، اطلاعی نداشت. فرانکلین محکوم شد (اگرچه در سال 1996 با تجدید نظر در دادگاه آزاد شد).

در آن زمان ، بسیاری دیگر نیز متهم به اتهاماتی می شدند ، چه در دادگاه و چه در خارج از دادگاه ، بر اساس خاطرات بهبود یافته از تروما. لوفتوس شروع به کار کرد تا دریابد که آیا برخی از این خاطرات بازیابی شده در واقع ممکن است خاطرات نادرستی باشد که توسط تکنیک های پیشنهادی استفاده شده توسط برخی از درمانگران در آن زمان ایجاد شده و در برخی از کتاب های خودیاری تشویق شده است.

از نظر اخلاقی ، او نمی توانست متقاعد شود که افراد تحقیق از سو as استفاده جنسی از سوی یکی از اقوام خود در کودکی سو، استفاده شده اند ، بنابراین لوفتوس مجبور شد با ایجاد الگویی که شامل آسیب های دوران کودکی است بدون آسیب رساندن به افراد. شاگرد او جیم کوآن توسعه یافته گم شده در تکنیک مرکز خرید. این روش شامل تلاش برای کاشتن یک خاطره کاذب از دست رفتن در یک مرکز خرید در دوران کودکی و آزمایش اینکه آیا بحث در مورد یک رویداد نادرست می تواند "خاطره ای" از رویدادی را که هرگز رخ نداده است ، ایجاد کند. در مطالعه اولیه خود ، لوفتوس دریافت که 25٪ از افراد مبتلا به "حافظه" شدند ، همچنین به عنوان "حافظه کاذب غنی" شناخته می شود برای واقعه ای که هرگز واقعاً اتفاق نیفتاده است. 

گسترش و تغییرات گمشده در روش خرید و فروش نشان داد که به طور متوسط ​​یک سوم افراد آزمایشی می توانند اطمینان یابند که آنها در کودکی چیزهایی را تجربه کرده اند که هرگز واقعاً رخ نداده اند - حتی حوادث بسیار آسیب زا و غیرممکن. از کارهای لوفتوس برای مخالفت با شواهد حافظه بازیابی ارائه شده در دادگاه استفاده شد و منجر به نیازهای سختگیرانه تری برای استفاده از حافظه های بازیابی شده در آزمایشات و همچنین نیاز بیشتر برای آنها می شود شواهد موافق. علاوه بر این ، برخی از ایالت ها دیگر مجاز به پیگرد قانونی براساس شهادت حافظه بازیابی نشده بودند و شرکت های بیمه تمایلی به بیمه درمانگران در برابر شکایت های بد قضائی مربوط به خاطرات بازیابی نداشتند.

ارزیابی اخلاقی مطالعات لوفتوس

اولین مطالعه لوفتوس با استفاده از روش گمشده در بازار توسط لین كروك و مارتا دین بر اساس اخلاق در روش استخدام موضوعی مورد انتقاد قرار گرفت. همچنین ، کنت پوپ استدلال کرده است که وی به طور نامناسب یافته ها را برای نتیجه گیری درباره خاطرات کاذب و تکنیک های درمانی تعمیم داده است. 

این نویسندگان قصد داشتند خطاها ، اغراق ها و حذفیات تحقیقات وی را شناسایی کنند. لوفتوس رد این منتقدان را منتشر كرد و اظهار داشت كه به نظر می رسد این انتقادها بیش از آنكه درك معتبری از تحقیق باشد ، بر اساس خصومت شخصی است. در مورد اصول اخلاقی ایجاد مطالعه ، لوفتوس اظهار داشت که در درجه اول این یک همکار بود که مطالعه را به همراه دخترش انجام داد و بعداً به عنوان بخشی از کلاس کارشناسی که تدریس می کرد ، دوباره این ایده را مرور کرد. وی همچنین تأکید کرد که شرکت کنندگان پس از پیگیری هیچگونه عوارض جانبی نشان ندادند و اشاره کرد که طرح و یافته های مطالعه به طور مکرر تکرار شده است ، که نتیجه گیری صحت نتایج را نشان می دهد.

علاوه بر مخالفت محققان همکار ، لوفتوس توسط دادستانی مورد توهین قرار گرفته و توسط یک مسافر هواپیما که او را شناخته است ، مورد حمله قرار گرفته است ، نامه های نفرت انگیز و تهدید به مرگ دریافت کرد ، و مجبور شده است هنگام ارائه آدرسهای دعوت شده ، توسط محافظان امنیتی محافظت شود. دعوت وی برای سخنرانی اصلی در کنفرانس انجمن روانشناسی نیوزلند در سال 2000 ، مدیر امور علمی جامعه ، جان رد ، را برانگیخت تا از سمت خود استعفا دهد و حاضران در کنفرانس به توزیع مطالب انتقادی از کارهای لوفتوس بپردازند. لوفتوس اظهار داشت که "به دلیل ترس از پرواز گوجه فرنگی" آدرس مناسب خود را "نپوشیده است".

آزار و اذیت آنلاین لوفتوس

پس از انتقاد از نظریه حافظه بازیابی و شهادت در مورد ماهیت حافظه و ادعاهای دروغین در مورد آزار جنسی کودکان به عنوان بخشی از مراقبت روزانه سو استفاده جنسی هیستری، Loftus مورد آزار و اذیت آنلاین توسط نظریه پرداز توطئه دیانا ناپولیس، که معتقد بود Loftus درگیر است سو استفاده از مراسم شیطانی یا به عنوان بخشی از یک توطئه بزرگتر ، در پوشاندن این جنایات کمک کرد.

پرونده "جین دو"

موردی که مسلماً بیشترین تأثیر منفی را بر Loftus داشته است مربوط به "جین دو" (نام واقعی نیکول تاوس). در سال 1997 ، دیوید کروین و همکارش ارنا اولافسون مطالعه موردی را منتشر کردند . از یک مورد ظاهراً صادقانه از یک مورد دقیق ، حافظه بازیابی شده سو abuse استفاده جنسی در دوران کودکی با شک و تردید ، لوفتوس و همکارش ملوین گویر تصمیم گرفتند تحقیقات بیشتری را در این باره انجام دهند. آنها با استفاده از سوابق عمومی و مصاحبه با افراد مرتبط با تاوس ، اطلاعاتی را کشف کردند که کروین در مقاله اصلی خود وارد نکرده است - اطلاعاتی که فکر می کردند حافظه تائوس از سو abuse استفاده نادرست است.

در حالی که لوفتوس و گویر تحقیقات خود را انجام می دادند ، تاوس با آنها تماس گرفت دانشگاه واشنگتن و لوفتوس را به نقض حریم خصوصی خود متهم کرد. در پاسخ ، دانشگاه پرونده های لوفتوس را توقیف کرد و لوفتوس را به مدت 21 ماه تحت تحقیق قرار داد و وی را در این میان به اشتراک گذاشتن یافته هایش منع کرد. وی سرانجام توسط دانشگاه از هرگونه تخلف پاک شد و اجازه یافت نتایج خود را در سال 2002 منتشر کند .

در سال 2003 ، لوفتوس ، دانشگاه واشنگتن و چند نفر دیگر بودند شکایت توسط Taus در مورد انتشار 2002 این دادخواست در ابتدا ادعاهایی را در رابطه با تعرض به حریم شخصی, افترا, تقلب، و ایجاد پریشانی عاطفی؛ 21 شمارش و علل عمل در مجموع؛ با این حال ، در فوریه ، 2007 دادگاه عالی کالیفرنیا همه موارد به جز یک مورد را رد کرد دادخواست راهبردی علیه مشارکت عمومی قانون گذاری. 

تنها شمارش باقیمانده ادعای تاوس بود که لوفتوس در مصاحبه با مادر خوانده تاوس خود را به عنوان ناظر کروین اشتباه معرفی کرده است. این پرونده در آگوست 2007 زمانی که شرکت بیمه لوفتوس با یک موافقت کرد ، حل و فصل شد حل و فصل مزاحمت از 7،500 دلار به جای پرداخت هزینه دادرسی برای ادعای باقی مانده. تاوس موظف شد قبوض حقوقی همه متهمان را که مبلغی بالغ بر 450578.50 دلار بود ، پرداخت کند. این دستور متعاقباً مورد تجدید نظر قرار گرفت. لوفتوس تحلیل خود را از این پرونده در سال 2009 منتشر كرد.

تحقیقات بعدی

در سال 2001 ، لوفتوس ترک کرد دانشگاه واشنگتن و او سیاتل خانه 29 ساله برای کار در دانشگاه کالیفرنیا ، ایروین جایی که او یک استاد ارجمند بوم شناسی اجتماعی و استاد حقوق و علوم شناختی در گروه های روانشناسی و رفتار اجتماعی و جرم شناسی ، قانون و جامعه. وی همچنین مدیر مرکز روانشناسی و حقوق است و یکی از همکاران مرکز نوروبیولوژی یادگیری و حافظه. کارهای لوفتوس از زمان ورود به UCI نتایج رفتاری و مزایای احتمالی خاطرات کاذب مانند توانایی خاطرات کاذب در کاهش میل به خوردن برخی غذاها را بررسی کرده است.

تاثیری فراتر از روان شناسی

تاثیر کارهای لافتوس محدود به روان شناسی باقی نماند .  تاثیر کارهای او در حقوق و دادگاه ها آن قدر بود که دانشگاهی در نیویورک در ۱۹۹۴ به او دکترای افتخاری در حقوق اعطا کرد.

از مهم ترین پیآمدهای پژوهش های او آن بود که در برخی ایالت های آمریکا، دادگاه ها در صورتی که تنها مدرک شاکی، شهادت عینی شاهدان باشد، پرونده تشکیل نداده و دادخواست او را قبول نمی کنند. در واقع آنها می گویند برای اثبات اتهام، در کنار شهادت شاهدان به مدارک دیگری نیز نیازمندیم. البته بعد از اعلام نتایج تحقیقات و گسترش کارهایش، لافتوس دچار مشکلاتی نیز شد . او ایمیل های تهدیدآمیز دریافت کرد و یا اینکه یک بار در یکی از پروازها، مسافری او راشناخت و البته حسابی از خجالت او درآمد ! در یک مورد دیگر و در نتیجه پژوهش های او روی یکی از پرونده های قضایی که مربوط به سال های پایانی دهه ۹۰ میلادی بود، علیه لافتوس، همکاران پژوهشی اش و البته دانشگاه واشنگتن نسبت به طرح ۲۱ اتهام شکایت شد.

در این پرونده که تا سال ۲۰۰۷ به طول انجامید ، در نهایت در یک مورد لافتوس مجرم شناخته شد . البته اختلاف نظر پیرامون هزینه های دادگاه باعث شد تا پرونده برای تجدید نظر به دادگاهی بالاتر ارجاح داده شده و بسته نشود.

عواملی که خطای حافظه را شدت می بخشد

علاوه بر فرآیندهایی که درون فرد می تواند روی یادآوری خاطرات اثر گذار باشند، عوامل محیطی نیز می توانند به حافظه خط بدهند.  برای نمونه، کلماتی که در یک جلسه دادگاه برای پرسش انتخاب می شوند می توانند به حافظه ما جهت دهند تا داستان به شکلی متفاوت بازیابی شود.

البته علاوه بر نوع کلمات انتخاب شده در زمان پرسش، عوامل دیگری نیز می توانند در تحریف اطلاعات توسط حافظه نقش داشته باشند. یکی از موضوعات مورد علاقه لافتوس همین مسئله بوده؛ که پژوهش های زیادی را به کمک دانشجویان خود در این زمینه انجام داده است.

درهمین راستا نیز لافتوس تا به امروز آموزش هایی را برای قضاوت و اعضای هیئت منصفه دادگاه ها داشته است. البته تجربه او در زمینه شهادت شاهدان عینی و یا بازیابی خاطرات، محدود به پژوهش های دانشگاهی نبوده و او برای بررسی موضوعاتی از این دست، در بیش از ۲۰۰ جلسه دادگاه با موضوع آزار جنسی شرکت داشته است .

حافظه کاذب ( False Memories )

بسیاری از مردم به حافظه خود به عنوان یک منبع قابل اعتماد تکیه می کنند . اما با همین حافظه گاهی اوقات پیش آمده که شماره تلفن یا یک آدرسی را فراموش می کنیم. در هنگام مواجهه با رویدادهای مهم زندگی، مثل رویدادهای دوران کودکی چطور؟ آیا حافظه ما قابل استناد است؟

همه ما فکر می کنیم که حافظه ما همانند یک دوربین عکاسی است که همه جزئیات را به دقت ثبت می کند. اما متاسفانه ما حافظه خود را آرایش می کنیم و بصورت کاملا آشکار خودمان آن را می سازیم.

حافظه غلط بر اثر تداخل های خیلی کوچک و پیشنهادها و دست کاری های خیلی کوچک ما بوجود می آیند. در چندین آزمایش معروف به وضوح نشان داده شده است که حافظه کاذب شکل می گیرد. برای مثال : در سال ۱۹۹۴ الیزابت لوفتوس نشان داد که ۲۵ درصد از افراد پذیرفته اند که در کودکی در یک بازار گم شده بوده اند درحالی که اینگونه نبوده. در مطالعه دیگری در سال ۲۰۰۲ نیمی از شرکت کنندگان بر اثر دستکاری هایی بر روی عکس آنان، پذیرفتند که در یک هوای گرم سوار بالن هایی شده اند.

در بسیاری از مواقع این حافظه کاذب در رابطه با مسائل کم اهمیت تر رخ می دهد، ولی بسیاری از اوقات پیش می آید که همین حافظه کاذب در دادگاه های جنایی حکم اعدام فردی را رقم بزند، و گاهی این حافظه های کاذب پتانسیل این را دارند که به مشکلی جدی بدل شوند.

اما سوال اینجاست که این حافظه دروغین یا کاذب چگونه شکل می گیرد؟

شاختر بیان می کند که این اشتباه از بقیه اشتباهات حافظه سنگین تر است و عواقب خطر ناک تری نیز دارد. حافظه کاذب عبارت است از خاطراتی که هیچ وقت اتفاق نیفتاده و دیگران طوری بازنمود می کنند که ما قبول می کنیم که اتفاق افتاده و طوری هم رفتار می کنیم که واقعا اتفاق افتاده!!

الیزابت لوفتوس در تحقیقات خود به طور واضح نشان می دهد که چطور خیلی راحت می توان حافظه و خاطره ای را کاشت.

عواملی که باعث اینگونه حافظه ها می شوند

1- ادراک نادرست Inaccurate Perception:

ادراک انسان همیشه کامل نیست و باید این نکته خیلی مهم را مد نظر داشت که ادراک ما در همان وهله اول کد گذاری نمی شود. وقتی ادراک کامل نباشد در بررسی های بعدی ما تلاش می کنیم تا در بازسازی صحنه موارد اشتباه یا کد گذاری نشده را خودمان با صحنه اصلی بیافزاییم.

۲- استنتاج Inference:

در بسیاری از مواقع دیده شده است که رقابت اطلاعات قدیمی و جدید باعث گمراهی فرد شده است و وی را برای گمانه زنی هایی در مورد پیش بینی صحنه ها کشانده است. ممکن است تداخل اطلاعات قدیمی تر در جدید اتفاق بیافتد و یا بالعکس.
تحقیقات نشان داده است که اغلب افراد یک طرح کلی از وقایع را برداشت می کنند و معمولاً در فراخوانی جزئیات به حدس و گمان های خود متوسل می شوند. برای مثال در حادثه ۱۱ سپتامبر، بسیاری از افراد صحنه هایی از آن را در خاطر داشته اند و بر اثر تکرار در اخبارها و شایعات اطلاعات آنها با اطلاعات جدید رقابت داشته و ممکن است این رقابت به یک حافظه غلط شکل دهد.

۳- احساسات Emotions:

احساسات و بخصوص احساسات دردناک، به احتمال بیشتری باعث تحریف در حافظه و شکل گیری حافظه های غلط می شود. در تحقیقی نیز نشان داده شده است که نه احساسات منفی بلکه سطح بر انگیختگی و سطح بر انگیختگیِ بالا می تواند با حافظه کاذب در ارتباط باشد.

۴- اطلاعات غلط Misinformation:

گاهی اوقات اطلاعات درست می تواند با اطلاعات غلط مخلوط شود.  در یک مطالعه در دهه ۱۹۷۰ که توسط لوفتوس انجام شد نشان داده شد که افرادی که پس از وقوع یک حادثه در معرض اطلاعات غلط دیگر قرار می گرفتند، در مقایسه با افرادی که در معرض چنین اطلاعاتی قرار نمی گرفتند بیشتر اجتمال داشت تا در حافظه خود تحریف داشته باشند.

۵- ترکیب رویدادها Misattribution of Memory :

بارها پیش آمده است که بخواهید یک رویداد را برای فردی تعریف کنید ولی در حین تعریف گریزی به رویدادهای مشابه و دیگر بزنید و جزئیات دو رویداد یا چند رویداد را باهم تعریف کنید. همین خود ممکن است کمک مند تا شما صحنه ای را که در کودکی رخ نداده است را بیاد آورید.

۶- ردیابی فازی Fuzzy Tracing:

زمانی که حافظه ای شکل می گیرد ما بیشتر روی کلیات آن متمرکز هستیم و کمتر برروی جزئیات آن متمرکز هستیم و به اصطلاح جان کلام را به حافظه می سپاریم که نشانی از رمز گردانی معنایی در حافظه ماست. نظریه ردیابی فازی به این اشاره دارد که ما گاهی جزئیات کلمه به کلمه را به خاطر می سپاریم و گاهی اوقات جان کلام را به خاطر می سپاریم. در همین مورد اخیر است که بیشتر حافظه های غلط شکل می گیرند.