نیل پستمن ( Neil Postman ) (زاده ۸ مارس ۱۹۳۱ – درگذشت ۵ اکتبر ۲۰۰۳)، منتقد اجتماعی، نویسنده، نظریه‌پرداز ارتباطات و استاد دانشگاه نیویورک بود. وی بیشتر به دلیل انتقاد از ارتباطات جمعی، به‌ویژه تلویزیون، باتوجه به تأثیرات آن بر ذهن در حال رشد کودکان شناخته شده است.

پستمن در مارس ۱۹۳۱ متولد شد. وی حدود چهل سال استاد علوم و فنون دانشگاه نیویورک بود. او یکی از منتقدان و صاحب‌نظران پرآوازه در عرصه رسانه و تکنولوژی می‌باشد. از پستمن حدود ۲۰ کتاب و بیش از ۲۰۰ مقاله به چاپ رسیده است. مشهورترین (و بحث برانگیزترین) اثر وی سرگرم کردن خود تا سرحد مرگ (۱۹۸۵) بود، با موضوعی علیه تلویزیون و اینکه چگونه همه چیز را به سرگرمی‌های پیش پا افتاده تبدیل می‌کند(از جمله آموزش و اخبار). 

وی در پنجاه و یک سالگی، کتابی به نام نابودی کودکی (۱۹۸۲) را منتشر کرد و در آن شرح داد که تلویزیون با از میان برداشتن مرز بین آگاهی کودکان و بزرگسالان، از یک سو خصلت کودکانه کودکان را کاهش می‌دهد و از سوی دیگر از بلوغ فکری و فرهنگی بزرگسالان می‌کاهد. 

پستمن در کتاب معروف زندگی در عیش و مردن در خوشی (۱۹۸۶) که به بیش از ده زبان ترجمه شده است به بررسی وتحلیل و نقادی گسترده تلویزیون در بستر فناوری جدید می‌پردازد. 

وی جوایز معتبر بسیاری دریافت داشته‌است. از جمله جایزه Christian Lindback، به‌خاطر کیفیت عالی در تدریس و آموزش و نیز جایزه جورج اورول (۱۹۸۷)، به دلیل بیان و قلم شفاف و روشن.

نیل پستمن در ۷۲ سالگی و در سال ۲۰۰۳ میلادی به دلیل ابتلا به سرطان ریه درگذشت.

آثار

پستمن اولین کتابش «تلویزیون و آموزش انگلیسی» را در ۱۹۶۱ منتشر کرد. در این کتاب که یکسال قبل از «کهکشان گوتنبرگ» مک لوهان منتشر شد، او درباره ایده هایی که مک لوهان بعدها در کتاب هایش مطرح کرد، صحبت می کند و پایه های چیزی را می ریزد که بعداً اسمش را «بوم شناسی رسانه ای» می گذارد.

چند کتاب بعدی اش را مشترکاً با چارلز دینگارتز می نویسد که دو تا از مهمترین هاشان یکی «زبان شناسی» (گفتم که مشخص کردن حیطه کاری اش کار سختی است) و دیگری «آموزش به عنوان یک فعالیت مخرب» است (کتاب معروفی که بخشی از موج اصلاحات آموزشی دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ بود).

بعد از همکاری با دینگارتز، کتاب« گفت وگوی دیوانه وار، گفت وگوی احمقانه» را در زمینه معناشناسی و ارتباطات بین فردی منتشر کرد که با استقبال روبه رو شد. در کنار فعالیت های دانشگاهی، کم کم تلاش هایش را متوجه تلویزیون کرد تا سه گانه اش را تألیف کند: «آموزش به عنوان یک فعالیت سازنده» (اگرچه اسمش نقیض، کتاب، آموزش به عنوان یک فعالیت مخرب است، بیشتر نوعی دنباله برای آن کتاب محسوب می شود) «زوال کودکی» (به عقیده چند نفر از دوستانش، بهترین کتاب اوست که تحت تأثیر شهرت کتاب بعدی اش کمتر مورد توجه قرار گرفته) و «زندگی در عیش، مردن در خوشی» (معروفترین کتابش که در ۱۹۸۵ منتشر و به ۸ زبان ترجمه شد. ترجمه تحت اللفظی اسم کتاب چیزی می شود شبیه «سرگرم کردن خودمان تا سر حد مرگ»).

بعد از چند متن کوتاه، تکنوپولی، تسلیم فرهنگ به تکنولوژی را نوشت. سپس به همراه استیو باروس «چگونه اخبار تلویزیون را تماشا کنیم» را تألیف کرد. دو کتاب آخرش «پایان آموزش» و «ساختن پلی به قرن ۱۸» بودند. (آخری در ۱۹۹۹ منتشر شد).

در مجموع در زمان مرگش، صاحب ۲۰ کتاب و بیش از ۲۰۰ مقاله بود که بعضی هایشان را برای نیویورک تایمز و نیشن نوشته بود (با وجود نوشتن برای نیشن اساساً دست چپی بود).

از کتاب های پستمن، «زوال کودکی»، «زندگی در عیش مردن در خوشی» و «تکنوپولی» به فارسی ترجمه شده اند. 

نظریه ها

پستمن از دیدگاهی به شدت تحت‌تاثیر مارشال مک‌لوهان، نظریه‌پرداز و متفکر کانادایی و همچنین اقتصاددان سیاسی، هارولد اینیس بود. بخشی از مهم‌ترین تفکرات او به شرح زیر است:

  • رسانه، پیام است ( The medium is the message ) وی با وام گرفتن از مک‌لوهان، توضیح داد که هر رسانه (تلویزیون، رادیو، تایپوگرافی، بیان شفاهی) پیام را تغییر می دهد و بر آن تاثیر می‌گذارد. برای مثال اخبار روزنامه و تلویزیون حتی اگر موضوع یکسانی داشته باشند، دارای دو پیام متفاوت هستند.
  • آموزش ≠ سرگرمی ( Education ≠ entertainment ) نمایش‌هایی مانند سسمی استریت مدرسه را تضعیف می‌کند زیرا کودکان را تشویق می‌کند که مدرسه را دوست داشته باشند فقط اگر مدرسه مانند سسمی استریت باشد. مدرسه درباره سوال پرسیدن است؛ تلویزیون در مورد مصرف منفعل. مدرسه در مورد توسعه زبان است؛ تلویزیون توجه به تصاویر را می طلبد، همیشه سرگرم کننده است و در آن آموزش جدی نیست. پستمن نسبت به برابر دانستن تحصیل و سرگرمی ابراز تاسف می‌کرد، و معتقد بود با این کار کودکان هرگز آموزش جدی مدرسه را یاد نمی‌گیرند.
  • نحوه گفتگو ما، تفکر ما است. ( How we talk is how we think ) "هر تغییر اساسی در شیوه گفتگو می تواند به تغییر دیدگاه منجر شود." از این‌رو، بر سر برچسب‌ها و عناوین، جنگی بر پا است - اینکه کسی حامی سقط جنین است، طرفدار حق انتخاب یا حامی زندگی خوانده شود، همجنس‌باز یا همجنس‌گرا، میهن پرست یا تروریست و غیره. کلماتی که ما استفاده می کنیم معانی را منتقل می کنند، پس اگر بتوانید دیگران را متقاعد کنید که از کلمات مورد نظر شما استفاده کنند، به دنبال آن دیدگاه‎ها هم تغییر خواهد کرد.
  • فناوری، یک شمشیر دو لبه است ( Technology is a doubled-edged sword ) فناوری می بخشد و می‌برد. چاپ به ما اجازه داد تا بهتر دانش را تدوین و منتقل کنیم اما در ازای آن خاطرات خود را کنار گذاشتیم. تلفن همراه به ما ارتباطی دائمی داد اما اکنون، حواسمان همیشه پرت آن است.

از جالب ترین _ و مطمئناً به درد بخورترین _ ایده های پستمن این بود که این زوال، ناتوانی در گفتمان منطقی و سقوط فرهنگ چیزی نیست که از بیرون به ما تحمیل شده باشد. برعکس، ما خودمان، «سقوط» را آغاز می کنیم. او پیشگویی جورج اورول در ۱۹۸۴ را با پیشگویی آلدوس هاکسلی در دنیای قشنگ نو مقایسه می کرد.«چشم هایمان را دوخته بودیم به سال ۱۹۸۴. وقتی که سال آمد، ولی پیشگویی، نه. اندیشمندان آمریکایی در ستایش خودشان آواز شادی سر دادند. بنیان های لیبرال دموکراسی پابرجا مانده بود. کابوس جورج اورول به وقوع نپیوسته بود.»«اما ما فراموش کرده بودیم. به موازات پیشگویی اورول پیشگویی دیگری بود. قدیم تر و گمنام تر؛ برخلاف عقیده های رایج حتی میان تحصیلکرده ها اورول و هاکسلی یک چیز را پیشگویی نکردند. اورول هشدار می داد که ما مغلوب ستم و جوری خواهیم شد که بر ما تحمیل می شود.

ولی در رویای هاکسلی، برای محروم کردن مردم از استقلال و تاریخ شان هیچ نیازی به «برادر بزرگ تر» نیست. آن طور که او می دید، مردم به جایی خواهند رسید که ستم را دوست خواهند داشت، و تکنولوژی هایی را که توانایی  تفکرشان را سلب می کنند، ستایش خواهند کرد.»اورول از کسانی می ترسید که کتاب ها را ممنوع کنند. هاکسلی از این می ترسید که دلیلی برای ممنوع کردن کتاب ها نباشد، چون کسی نیست که کتابی بخواند. اورول از کسانی می ترسید که ما را از اطلاعات محروم کنند. هاکسلی از این می ترسید که آنقدر اطلاعات در اختیارمان بگذارند تا به انفعال دچار شویم. در ۱۹۸۴ اورول مردم با «درد» کنترل می شدند. ولی در«دنیای قشنگ نو» با «لذت».«در یک کلام اورول می ترسید چیزی که از آن متنفریم ما را نابود کند… هاکسلی می ترسید چیزی ما را نابود کند که عاشقانه دوستش داریم.»

تلویزیون

پستمن همیشه درباره تبعات تکنولوژی ها فکر می کرد و تلویزیون هم از این قاعده مستثنی نبود. امروز البته این که تلویزیون، چه ضررهایی برای فرد و خانواده و جامعه دارد و چیزهایی از این قبیل را می توانید از هر شبکه تلویزیونی ای ببینید و بشنوید! ولی اواخر دهه ۵۰، اوایل دهه ۶۰ وقتی پستمن تحقیقات جدی اش را روی تلویزیون شروع کرد از چنین اجماعی خبری نبود. برعکس این ایده که «تلویزیون، برنامه درسی اول است و مدرسه، دوم»،  حرف نسبتاً جدیدی بود.معروفترین کتاب او «زندگی در عیش، مردن در خوشی» هم درباره تلویزیون بود: «خیلی سخت است که بخواهید درباره تأثیر فرهنگ عامه و تلویزیون مطلبی بنویسید و نخواهید که به «زندگی درعیش، مردن در خوشی» ارجاع بدهید. یکی از آن کتاب های پایه است که مجبورید به آن ارجاع بدهید.»

نیل در «زوال کودکی» هم به تأثیر تلویزیون بر کودکان پرداخت. مقدمه او در زوال کودکی این بود که تا قبل از تلویزیون و در جهانی با فرهنگ مکتوب، کودکان، دنیایی مجزای مخصوص به خودشان را داشتند. بزرگترها حریم این دنیا را حفظ می کردند و از وارد شدن مسائلی مثل مرگ، مسائل جنسی و درد به دنیای بچه ها جلوگیری می کردند. از طرفی بچه ها نمی توانستند تا زمانی که «بچه» هستند، بخوانند. پس به دنیای کتاب ها؛ جایی که پر بود از مسائل دنیای بزرگ تر ها راهی نداشتند. در حقیقت، «خواندن» دنیای بزرگ ترها و کوچک ترها را از هم جدا می کرد. اما ورود تلویزیون همه چیز را عوض کرد. تماشای تلویزیون، نیازی به سواد ندارد. پدر و مادر ها هم عملاً نمی توانند مانعی محسوب شوند. این طور بچه ها با خشونت، مرگ و مسائل جنسی خیلی زودتر از قبل آشنا می شوند؛ دوران کودکی به پایان می رسد. «تلویزیون نسبت به بچه ها بی عاطفه و غیر انسانی است. چون به آنها جواب سئوال هایی را می دهد که هرگز نپرسیده اند.» پستمن نگران بود که در چنین فرهنگی، مرز هایی که دنیای بچه ها را از خطر ها و وسوسه های دنیای بیرون حفاظت می کرد، نابود شود.البته تبعات تلویزیون، محدود به این یکی نمی شد. تلویزیون، «زندگی کردن» را عوض کرده بود همیشه در کلاس هایش می گفت: «شما باید بفهمید کاری که آمریکایی ها می کنند، تلویزیون تماشا کردن است. نمی گویم آنها که هستند، ولی این کاری است که آنها می کنند: «آمریکایی ها … تلویزیون … تماشا می کنند.»

این محقق برجسته امریکایی معتقد است که فناوری تأثیرات شگرف بر ذهن و زندگی بشر می‌گذارد؛ تأثیراتی که لزوماً همواره مثبت نیست. او با دقت، این تأثیرات را تحلیل و بررسی کرده و بر همین اساس به نقد جایگاه تلویزیون به ویژه در آمریکا و نقش منفی آن در ذهن و عمل مردم می‌پردازد.

او بر آن است که تلویزیون هر چیزی را در چهارچوب استراتژی سرگرمی و تفریح ارائه می‌کند و هنگامی خطرناک می‌شود که بکوشد امور مهمی چون دین و هنر و سیاست و تاریخ و علم و نظایر آنها را در قالبی تصویر محور و به شکلی سرگرم‌کننده عرضه کند. پستمن منتقد جدی ارائه دین در تلویزیون یا به تعبیر خودش «دین تلویزیونی» است. وی در نهایت به این نتیجه می‌رسد که تلویزیون بنا به ماهیت خود تصوری این جهانی از امور ارائه می‌دهد و نمی‌تواند شرایط لازم برای ایجاد حالات معنوی و تجربیات دینی را فراهم آورد.

در یكی از كتابهای معروف خود به نام نابودی كودكی (۱۹۸۲) این نظر را مطرح می كندكه تلویزیون با از میان برداشتن مرز بین آگاهی كودكان و بزرگسالان از یك سو خصلت كودكانه كودكان را كاهش می دهد و از سوی دیگر از بلوغ فكری و فرهنگی بزرگسالان می كاهد. به گمان او تلویزیون دنیای كودكان وبزرگسالان را به هم می پیوندد و اطلاعات و تصاویری در اختیار كودكان قرار می دهد كه روزگاری تنها در اختیار بزرگسالان بود.

او در كتاب معروف زندگی در عیش و مردن در خوشی (۱۹۸۶) كه به بیش از ده زبان ترجمه شده است به بررسی وتحلیل ونقادی گسترده تلویزیون در بستر فناوری جدید می پردازد. 

 او با دقت، این تأثیرات را تحلیل و بررسی می‌کند و بر همین اساس به نقد جایگاه تلویزیون به ویژه در امریکا و نقش منفی آن در ذهن و عمل مردم می‌پردازد. او بر آن است که تلویزیون هر چیزی را در چهارچوب استراتژی سرگرمی و تفریح ارائه می‌کند و هنگامی خطرناک می‌شود که بکوشد امور مهمی چون دین و هنر و سیاست و تاریخ و علم و نظایر آنها را در قالبی تصویر محور و به شکلی سرگرم‌کننده عرضه کند. پستمن منتقد جدی ارائه دین در تلویزیون یا به تعبیر خودش «دین تلویزیونی» است.

وی در نهایت به این نتیجه می‌رسد که تلویزیون بنا به ماهیت خود تصوری این جهانی از امور ارائه می‌دهد و نمی‌تواند شرایط لازم برای ایجاد حالات معنوی و تجربیات دینی را فراهم آورد.

نیل معتقد بود، نیمه دوم قرن بیستم، پایان عصر چاپ و آغاز عصر تلویزیون است. در دنیای مکتوب به واسطه  ذات و مقتضیات خواندن و نوشتن، شما به منطق نیاز دارید. دنیای مکتوب توجه دقیق، تحلیل منطقی و تخیل خلاق را طلب می کند، اما تلویزیون با تصاویر تند و گذرایش بر توجه کوتاه مدت و اندک، تفکر گسیخته و پراکنده و عکس العمل های مطلقاً احساسی تاکید می کند. پستمن معتقد بود در دنیای نوشته ها می شد به کشف واقعیت امید داشت اما در تلویزیون نه. «به این ترتیب پیام های بازرگانی بر دنیای سیاست اثر می گذارد! چون آنها برای تاثیر گذاری، بر احساسات و هیجانات شما تاکید می کنند، نه به دلیل و منطق.»از طرف دیگر، گفتمان عمومی و منطقی و مشارکت مردم- رای دهنده ها- برای فهمیدن واقعیت ها از نظر او جزو اساسی دموکراسی بود و با حذف گفتمان عمومی از فرآیند انتخابی چیز چندانی از دموکراسی باقی نمی ماند.

در روز بعد از مرگ نیل، با انتخاب شدن آرنولد به فرمانداری ایالت ، حرف های نیل، به طرز دردناکی درست به نظر می رسید.و اگر درباره جایگاه گفتمان عمومی و مناظره های لینکلن _ داگلاس در این دنیای قشنگ نو سئوال کنید، باید اعتراف کنم در سرتاسر برنامه تبلیغاتی چند ماهه آرنولد و در میان تمام سفرهای تبلیغاتی و آگهی ها و فیگورهای مختلف، فقط یک مصاحبه با حضور رقبا وجود داشت. آن هم به مدت یک ساعت و با این شرط که این سئوال  ها را ۲۴ ساعت قبل به شرکت کنند ه ها تحویل بدهند _ که دادند _ تا دقت کافی برای حفظ کردن جواب هایشان را داشته باشند.به همین خاطر، هنوز هم حاضرم روی خنده نیل شرط بندی کنم. ممکن است درباره خنده اش بعد از صدای زنگ موبایل وسط مراسم تدفین، کوتاه بیایم، اما آرنولد نه… می توانم او را دقیقاً تصور کنم. همان طور که ایستاده سیگار می کشد (سیگار از معدود تکنولوژی هایی بود که نتوانست در برابر وسوسه اش مقاومت کند) با صدای بلند می خندد: «آرنولد؟… همون آرنولد خودمون؟»مطمئنم استادهای دانشگاه حق دارند از تحقق پیش بینی هایشان خوشحال بشوند، حتی اگر این اتفاق دو روز بعد از مرگشان بیفتد.

تکنولوژی

پستمن در آثار متعدد خود به تاریخ و تأثیر انواع تكنولوژی از جمله تلگراف، صنعت چاپ ، تلویزیون ، كامپیوتر و اینترنت بر زندگی و ذهن بشر می پردازد و اندیشه پیشرفت و ترقی مثبت را در مورد تاریخ تكنولوژی به خصوص درعرصه ارتباطات جمعی مورد سؤال قرار می دهد. زمینه استدلال او این است كه هر وسیله ارتباط جمعی ازنوعی بازتاب برخوردار است. هر وسیله و ابزاری، صرف نظر از چارچوب محدود و كاربرد اولیه آن، این قدرت را دارد كه از محدوده نخستین جدا شود و سیطره خود را در چارچوبی نوین و غیرقابل پیش بینی گسترش دهد. این نقش تا آنجا پیش می رودكه نه تنها در برداشت و استنباط ما از مفاهیمی مانند نیكی و پارسایی و زیبایی اثر می گذارد بلكه حتی بالهای تأثیر خود را بر نوع و چگونگی برداشت و بیان ما از هستی و حقیقت می گستراند.

یكی از مثالهای پستمن در این باره اختراع تلگراف است. مورس پس از اختراع تلگراف گفته بود: «تمامی سرزمین ها و ایالت های این قاره به یك سرزمین همجوار واحد مبدل خواهند شد». اما اختراع مورس راهی را پیمود كه او هیچ گاه پیش بینی نكرده بود: تولید و انتقال سیل عظیمی از اطلاعات كه هرچند در بسیاری موارد كم بها، كم اعتبار و بی اهمیت بود در مجموع نسبت و توازن میان خبر و عمل را بر هم می زد. پیش از اختراع تلگراف و پس از آن سایر رسانه ها از جمله تلویزیون رابطه منطقی و متعادلی میان خبر و عمل وجود داشت اما با اختراع این ابزار این رابطه به شدت دگرگون شد. انسانها در گذشته به دنبال اطلاعاتی بودند كه روشنی بخش ساختار و چارچوب واقعی زندگی آنان بود حال آنكه امروزه باید برای اطلاعاتی كه به سوی آنها سرازیر است چارچوب واقعی پیدا كنند.

پستمن حتی اختراع به ظاهر كوچك ساعت را دارای پیامدهای عمیق پیش بینی نشده می داند او در این باره چنین می گوید:«در سده های ۱۲ و ۱۳ میلادی راهبان كاتولیك بند یكتی كه ساعت مكانیكی را اختراع كردند قصد داشتند با چنین اختراعی زمان منظم عبادات و مراسم مذهبی را مشخص كنند، در حقیقت هم همین كار را كردند. اما آنچه در این خصوص پیش بینی نشده بود این بود كه ساعت صرفاً تعیین كننده زمان نیست بلكه وسیله ای است كه اعمال انسان را به گونه ای كنترل و زمانبندی می كند.»

بدین ترتیب در اواسط قرن ۱۴ میلادی ساعت به بیرون از دیوار صومعه ها راه پیدا كرد و نظم و ترتیب دقیقی در زندگی كارگران و بازرگانان به وجود آورد. ساعت مكانیكی مفهوم تولید قاعده مند، زمان كار قاعده مند وتولید استاندارد را امكان پذیر ساخت. بدون ساعت، سرمایه داری پدید نمی آمد اما شگفتی بزرگ در همینجاست: ساعت كه آن را مردانی اختراع كردندكه قصد داشتند زندگی خود را وقف خدمت خدا كنند به صورت تكنولوژی ای با بزرگترین بهره برای كسانی درآمد كه زندگی خود را یكسره وقف كسب ثروت و مادیات كرده بودند. تكنولوژی همواره نتایج پیش بینی نشده ای داشته است. اما مقصود پستمن از تكنولوژی چیست؟ او می گوید كه تكنولوژی نه صرف ماشین آلات و تجهیزات ماشینی بلكه نظام اعتقادات تشكیل دهنده یك دنیای فكری تكنولوژیك است . این نظام اعتقادی شامل عقایدی از این قبیل است: هدف اولیه و اصلی فكر انسان كارایی است؛ محاسبه گری تكنیكی از هر لحاظ بدتر از داوری انسان است، آنچه را نمی توان اندازه گیری كرد وجود ندارد و كار و امور شهروندان را به بهترین نحو می توان توسط متخصصان تكنیكی هدایت كرد.

پستمن تصریح می كندكه سیطره تكنولوژی وتفكر وابسته به آن خود به یك كیش جدید بدل شده است كه می كوشد همه چیز را تحت سلطه و انقیاد خود درآورد.او تكنولوژی را به صراحت نوعی ایدئولوژی می خواند و می گوید: «الهیات شایع حاصل از تكنولوژی جدید مستلزم آن است كه همه هوش و خرد و توان خود را متمركز بر این پرسش كنیم كه تكنولوژی چه كارهایی برایمان انجام می دهد اما تقریباً هیچ پرسشی در این باره نمی كنیم كه چه چیزهایی را به زوال و انحطاط می كشاند و نابود می كند».

پستمن منكر فایده های تفكر تكنولوژیك نیست. او می پذیرد كه دستاوردهای تكنولوژی فواید چشمگیری برای بسیاری از مردم داشته است و تصریح می كند: «اما تا زمانی كه این فواید با گرایش نسنجیده به كسب قدرت و سیطره خداگونه برطبیعت، این پندار كه ابداعات تكنولوژیك مترادف با پیشرفت و ترقی انسان است، و تفكر تكنولوژیك بهترین راه حل برای عمیق ترین مسائل انسان است توأم باشد خود را غرق خیالبافی های كودكانه و امیدهای واهی كرده ایم و در پی یك بت ضعیف و ناتوان رفته ایم».

به عقیده پستمن خوش بینی ما نسبت به تكنولوژی می تواند به شكلی از بت پرستی بدل شود و اعتقادمان به خوب بودن ذاتی آن می تواند به طور مطلق نادرست باشد. بهترین نوع نگاه به تكنولوژی این است كه بدانیم تكنولوژی بخشی ازطرح و مشیت خدا نیست بلكه محصول خلاقیت و نخوت انسان است و استعداد خیر و شر آن بستگی تمام به آگاهی ما نسبت به عملكرد تكنولوژی و تأثیری دارد كه بر ما می نهد.

پستمن برای دگرگونی های حاصل از تكنولوژی پنج مؤلفه بر می شمارد .

1- نخست اینكه ما همواره برای تكنولوژی بهایی می پردازیم . هرچه تكنولوژی عظیم تر باشد بهای آن بیشتر است.

2- دوم اینكه در نسبت با تكنولوژی همیشه برخی برنده وبرخی بازنده اند و برنده ها سعی دارند بازنده ها را متقاعد كنند كه واقعاً برنده هستند.

3- سوم اینكه درهر تكنولوژی بزرگ یك پیش داوری وتعصب اجتماعی سیاسی یا معرفت شناسانه وجود دارد. گاه این پیش داوری و گرایش نهفته برای ما بسیار سودمند است اما گاه نیز چنین نیست. برای مثال صنعت چاپ سنت شفاهی را نابود كرد، تلگراف فضا را از بین برد، تلویزیون كلام را خوار و خفیف كرد و كامپیوتر شاید زندگی اجتماعی را تضعیف كند.

4- چهارم اینكه تغییر و دگرگونی حاصل از تكنولوژی یك تغییر افزودنی نیست بلكه تغییری بوم شناختی است به این معنی كه هر چیزی را تغییر می دهد و بنابراین مهمتر از آن است كه یكسره در دستان بیل گیتس رها شود .

5- پنجم اینكه تكنولوژی متمایل به آن است كه به امری اسطوره ای بدل شود یعنی به صورت بخشی از نظم و نظام طبیعی اشیا درآید، از این رو مستعد آن است كه بیش از اندازه لازم زندگی ما را تحت كنترل خود درآورد.پستمن می گوید كه شكل دادن به زندگی براساس مقتضیات تكنولوژی و نه مقتضیات فرهنگ گونه ای حماقت است بویژه در عصر تغییرات گسترده تكنولوژیك.

پس ضروری است كه با چشمان كاملاً باز و هوشیار حركت كنیم تا بیش از آنكه مورد استفاده تكنولوژی قرار گیریم، از آن استفاده كنیم. پستمن در جایی می نویسد هر كسی كه تاریخ تكنولوژی را مطالعه كرده باشد می داند كه تغییر تكنولوژیك در هر حال یك «معامله فاوستی» است، تكنولوژی چیزهایی می دهد و چیزهایی می گیرد و این داد و ستد همواره برای دوطرف مساوی نیست. یك تكنولوژی جدید گاه بیش از آنچه خراب می كند می آفریند وگاه بیش از آنچه می آفریند، خراب می كند.

پستمن در یكی از آثار خود این سخن جورج اورول نویسنده انگلیسی (۱۹۵۰ـ۱۹۰۳) را نقل می كند كه انسان میانه حال امروز همانقدر ساده و زودباور است كه انسان قرون وسطی. اما پستمن عقیده دارد كه عبارت دقیق تر این است كه وضعیت انسان میانه حال قرون وسطی تا حدودی بهتر از انسان میانه حال امروزی بوده است. در قرون وسطی مسیحیت جهان بینی وچهارچوب فكری لازم را برای انسانهای آن عصر فراهم می كرد اما امروزه در عصر تفوق علم و تكنولوژی در غرب، چهارچوب فكری و عملی مشخصی كه بتواند جایگاه هر چیزی را تعیین كند وجود ندارد.

پستمن با استفاده از تعبیر آلدوس هاكسلی (۱۹۶۳ـ۱۸۹۴) مبنی بر اینكه همه ما مختصر گویان بزرگی هستیم می گوید: «هیچ كس از آن میزان عقل و خرد بهره مند نیست كه بتواند حقیقت را دریابد.» وی در جایی دیگر با لحنی مطایبه آمیز می گوید: «در قرون وسطی حتی اگر یك فرد عادی بر این باور بود كه جهان مثلاً در ساعت ۹بعدازظهر ۲۳اكتبر سال۴۰۰۴ پیش از میلاد آفریده شد باز حسی از نظم و انتظام جهان در او حضور داشت. برای چنین شخصی دنیای قرون وسطی، رازآمیز و پر از حیرت و شگفتی بود اما فاقد حس نظم و نظام مندی نبود. اما امروز چنین چهارچوبی وجود ندارد. انسان میانه حال امروزی حیران و سرگشته در میان سیل اخبار و اطلاعات پراكنده و پاره پاره ای است كه نمی تواند آنها را در چهارچوب مشخصی جای دهد و راهنمای عمل خود سازد و به سبب فقدان یك جهان بینی منسجم هر چیزی را پذیرفتنی می انگارد.»، «ما به فلان چیزها باور داریم زیرا هیچ دلیلی برای باور نكردن نداریم.»

پستمن در سال۱۹۹۸ در بیان مثالی از سیل اطلاعات و اخبار و تصاویر می گوید: «در آمریكا ۲۶۰‎/۰۰۰تابلوی آگهی، ۱۱۵۲۰روزنامه، ۱۱۵۵۶نشریه ادواری، ۲۷۰۰۰نمایندگی اجاره و فروش ویدئو، ۳۶۲میلیون دستگاه تلویزیون و بیش از ۴۰۰میلیون دستگاه رادیو وجود دارد. هر سال نیز ۴۰۰۰كتاب جدید منتشر می شود و بیش از ۶۰میلیارد آگهی تبلیغاتی اینترنتی وارد صندوق های پست الكترونیكی می شود. پیداست كه میزان اطلاعات و اخبار و تصاویر برخلاف دوران گذشته هیچ نسبتی (یا تناسبی) با حل مسأله ندارد.

به عقیده پستمن ما دیگر كنترلی بر اطلاعات نداریم و نمی دانیم با آنها چه كنیم. این امر دوعلت دارد: «نخست اینكه ما دیگر نگرش و تصور منسجمی نسبت به خود، نسبت به عالم و نسبت به رابطه مان با یكدیگر نداریم. برخلاف قرون وسطی ما اكنون نمی دانیم از كجا آمده ایم، به كجا می رویم و چرا؟
به تعبیر پستمن ما نمی دانیم اطلاعات مفید چیست و اطلاعات زائد و غیرمفید كدام است. دوم اینكه همه انرژی و هوش و استعداد خود را صرف تكنولوژی و اختراع ماشین آلاتی كرده ایم كه كاری جز افزودن بر حجم اطلاعات ندارند. در نتیجه نظام امنیت اطلاعاتی ما بی اثر است. ما نمی دانیم اطلاعات را چگونه تصفیه و پالایش كنیم، آنها را چگونه كاهش دهیم و چه استفاده ای از آنها كنیم.»

پستمن در برابر مخالفانی كه از فواید گسترش تكنولوژی اطلاعات سخن می گویند این سؤالها را مطرح می كندكه آیا برای مثال اشغال كویت توسط عراق به دلیل فقدان اطلاعات بود؟ آیا جنگ آمریكا و عراق به خاطر كمبود اطلاعات رخ داد؟ آیا مرگ كودكان گرسنه در اتیوپی به سبب فقدان اطلاعات است؟ آیا نژادپرستی در آفریقای جنوبی به خاطر كمبود اطلاعات بود؟ آیا جرم و جنایت ولگردان خیابانهای نیویورك به دلیل در دسترس نبودن اطلاعات كافی است؟ آیا طلاق زن و شوهران به خاطر كمبود اطلاعات است؟ آیا رفتار كودكانی كه مایه شرمساری خانواده هایشان هستند به سبب كمبود اطلاعات است؟ در دنیایی كه برخی از ساكنان آن بر این باورند كه با كسب اطلاعات بیشتر به بهشت می روند، كارشناس كامپیوتر پادشاه است.

پستمن در ادامه می گوید: «اما من همه اینها را موجب اتلاف توانایی و استعداد انسان می دانم. تصور كنید كه این میزان انرژی و استعداد به سمت فلسفه و الهیات و هنر و ادبیات و یا به طور كلی تحصیل، سوق پیدا می كرد: چه كسی می داند كه از چنین انسانهایی چه چیزها می شد آموخت.» شاید دلیل جنگ و گرسنگی و بی خانمانی و بیماری روانی و خشونت همین باشد.»

اینجاست كه هنری دیوید تورو (۱۸۶۲ـ۱۸۱۷) می گوید: اختراعات ما چیزی جز وسایلی مناسب برای اهداف نامناسب نیستند. در همین زمینه گوته اظهار می دارد: انسان باید هر روز بكوشد یك آواز كوچك بشنود، یك شعر خوب بخواند، یك تصویر زیبا ببیند و اگر امكان داشت چند واژه خردمندانه بر زبان آورد. میكاه پیامبر نیز می گوید: خداوند به ما فرموده است كه از ما چه می خواهد. آنچه او از ما می خواهد این است كه رحم و انصاف داشته باشیم و با كمال فروتنی احكامش را به جا آوریم.

پستمن پس از نقل این سخنان می گوید: «در اینجا می توان به سخنانی از عیسی، محمد، كنفوسیوس، بودا، اسپینوزا و شكسپیر نیز اشاره كرد كه همه محتوای یكسانی دارند و آن این است كه هیچ راه گریزی از خودمان نداریم. وضعیت آدمی همانطور است كه تاكنون بوده است، ما با آویختن به شكوه و عظمت خیره كننده تكنولوژی هیچ مسأله بنیادینی را حل نكرده ایم... این عقیده كه تغییرات تكنولوژیك روزگار ما حكمت روزگاران گذشته و خرد پیامبران و فرزانگان پیشین را به چیزهایی بی ربط و غیرمؤثر بدل كرده است پندار نادرستی بیش نیست.»

به اعتقاد پستمن ما باید حسی از كل نگری و كلیت را در خود تقویت كنیم و مانع از گسترش قلمرو خاص تكنولوژی شویم. این همان چیزی است كه نوربرت وینر بنیانگذار سیبرنتیك از آن به «استفاده انسانی از انسانها» تعبیر می كرد. اصطلاح خود پستمن برای این اندیشه الحاد تكنولوژیك (technological atheism) است. مقصود وی از این اصطلاح آن است كه باید به الهی بودن تكنولوژی كافر شد و قائل به خدای آن نبود. انسان باید تمام هوش و توان و انرژی خود را به كار گیرد كه اسیر و بنده مصنوعات خویش نشود...»

نظریه اگبورن نیل پُستمن

در تاریخ فرهنگ، سه نوع فرهنگ غالب بر جوامع بشری تاکنون وجود داشته است:

۱ . فرهنگ ابزار،

۲ . فرهنگ تکنوکراسی (فنْ سالاری/ انحصارگرایی تکنولوژی)

۳ . فرهنگ تکنوپولی (تسلّط تکنولوژی بر فرهنگ).

هر کدام از این فرهنگ ها در عین این که دوره زمانی خاص خود را دارند؛ امّا به صورت استثنا نیز در جهان امروزی یافت می شوند. فرهنگ ابزار از ابتدای تاریخ تا اوایل قرون وسطا و فرهنگ تکنوکراسی از قرون وسطی تا قرن ۱۹ میلادی حاکم بوده است و فرهنگ تکنوپولی نیز همان فرهنگ کنونی است. قبایل بدوی که در گوشه و کنار جهان وجود دارند، می توانند به عنوان نمونه های نادری از «فرهنگ ابزار» به حساب آیند که به صورت استثنا، هنوز به حیات خود ادامه می دهند.

فرهنگ ابزار

اصطلاح فرهنگ ابزار، رابطه انسان های آن جامعه را با مبانی اعتقادی و سیستم اجتماعی و این ابزار مشخص می کند. جوامع دارای فرهنگ ابزار می توانند مقادیر زیاد و متنوعی از این ابزار را دارا باشند؛ امّا تعالیم مذهبی و جهان بینی دینی، ایدئولوژی هدایت کننده و کنترل کننده ای است که کاربرد ابزارآلات و کم و کیف استفاده از آنها را تعیین می کند. این فرهنگ، وحدت و همگانی خود را از مبانی متافیزیکی (غیر مادّی) گرفته است. این «تفکر» است که به هستی معنا می بخشد و مانع آن می شود که تکنیک (فن) خود را بر انسان ها و نیازهای آنان تحمیل کند. مهم ترین ابزاری که در این دوره، ابداع شده، آسیاب، دوربین نجومی، باروت و ساعت بوده است.

فرهنگ تکنوکراسی

در یک جامعه تکنوکرات، ابزارآلات، نقش کلیدی ای را در جهان اندیشه های فرهنگی آن جامعه برعهده دارند. همه شرایط، تحوّلات و خواسته ها و تمام ویژگی های اجتماعی باید تا حدود زیادی، تابع خواسته ها و ضوابطی باشد که رشد این تکنیک و سیر تکاملی آن ایجاب می کند.امّا نقش تکنیک هنوز به آن حدی نرسیده است که موجب تغییر در ساختار فرهنگی و تحوّل آن شود. هنوز مبانی ماورایی و اهداف، جای خود را در فرهنگ ها حفظ کرده اند و هنوز افراد، بر این باورند که ماشین و ابزار صنعتی، دیگر همچنان در استخدام بشریت خواهند بود و هرگز به قدرت حاکم، مبدّل نخواهند شد.این تصوّر در چنان جامعه ای وجود داشت که استفاده بیشتر از تکنیک در جهت رفاه مادی، قدرت خوشه دار کردن سیستم ارزشی جامعه را نخواهد داشت. بنابراین، تکنوکراسی به انهدام کامل و تمام عیار آداب و سنن زندگی اجتماعی و تخریب تمامی ارزش های فرهنگی نپرداخت؛ بلکه جایگاه آن را در ورای همه اینها قرار داد. تکنیک نمی خواست در معارضه با سنّت و فرهنگ قرار گیرد؛ بلکه با رسوخ در بخش های مختلف زندگی، نفوذی به وجود آورد که بالطبع، تأثیر فرهنگ و سنت، کم رنگ می شد. در نهایت، دو جهان بینی در تقابل با هم شکل گرفت: «تکنولوژی» و «سنت و فرهنگ».

مهم ترین وسیله ای که در این دوران ابداع شد، «دستگاه چاپ» بود. با این اختراع، یک تحوّل عظیم در ساخت فرهنگ، رخ داد و آن، تبدیل فرهنگ شفاهی به فرهنگ مکتوب بود. از این پس، عنان ارابه فرهنگ، به دست «کتاب» افتاد. این مرحله در کشور ما، با فاصله بسیار زیادی به وقوع پیوست و به همین خاطر، کتاب نتوانست آن طور که در فرهنگ غربی «همه گیر» شد، در ایران، ایفای نقش کند. از مهم ترین علل این مسئله، سطح پایین سواد در لایه های مختلف جامعه بود و کتاب، وسیله ای شد که فقط طبقه روشن فکر، با آن در ارتباط باشد. کتاب، به عنوان مهم ترین محصول تکنیک، ویژگی هایی داشت .  در واقع، این ویژگی ها مربوط به متنی است که در کتاب و چارچوب آن به چاپ می رسد. خصوصیاتی که باعث تمییز «مفهوم نوشتاری» از «مفهوم شفاهی» می شود.

فرهنگ تکنوپولی

وجه بارز این فرهنگ، قرار دادن تکنولوژی به جای خداست. و لذا شاخصه ای آن، «خدای گونه» است. بدین معنا که فرهنگ، اعتبار خود را در تکنولوژی جستجو می کند و دستورالعمل های خود را از تکنولوژی می گیرد. این راه، الزاماً به فروپاشی و نابودی باورها و عقاید سنّتی منتهی می شود.نظام تکنوپولی را این چنین می توان تعریف کرد: «نظامی که در آن، جامعه انسانی سیستم ایمنی و قدرت دفاعی خود را در برابر تهاجم سیل اطلاعات، از دست داده است».

بنابراین، در این فرهنگ، «وسیله» با «هدف»، یکی می شود و دیگر بدان معنا، هدفی وجود ندارد که بتواند مانع استفاده بی مورد از تکنیک شود. پس، خصلت نظام تکنوپولی، انبوه اطلاعات است که در قالب ابزاری چون کامپیوتر و تلویزیون، ایفای نقش می کند.  ( تکنوپولی» نام اثری است از نویسنده و منتقد فقید آمریکایی، نیل پستمن (۲۰۰۲ـ۱۹۳۱) که در بین آثار وی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. وی در این اثر، با رد نظریه خنثی بودن تکنولوژی، به تأثیرات و پیامدهای ورود و گسترش تکنولوژی در عصر جدید پرداخته و جامعه‌ی آمریکا و فرهنگ حاکم بر آن را ـ که به عنوان تمدن و فرهنگ اعلای بشر شناخته می‌شود ـ مورد نقد و بررسی قرار داده.)

با نگاهی گذرا به سه فرهنگ مذکور و ابزار غالب در هر دوره، با دو پدیده مواجه می شویم:

۱- . کثرت استفاده از ابزار، ۲ . کاهش اعتقاد به «اهداف» و شاید کم رنگ شدن «ماورا» در زندگی.

این دو پدیده، ملازم یکدیگرند و هم زمان و به همراه هم، باعث تغییر فرهنگی در جامعه کنونی شده اند.

در فرهنگ ابزار، «هدف» و میل رسیدن به آن، ایجاب می کند که افراد در پی راهی جهت سهولت و سرعت امور خود باشند. افراد بر این واقف اند که «ابزار» رسالتی جز این ندارد و هر جا که وسایل نیل به اهداف را خدشه دار کنند، به راحتی کنار گذاشته می شوند. هدف، به وضوح، جای خود را در فرهنگْ حفظ می کند.در فرهنگ تکنوکراس، ابزار، نفوذ خود را گسترش می دهند؛ امّا افراد بر این باورند که هنوز می توانند میزان استفاده از تکنیک را تعیین کنند.در فرهنگ تکنوپولی، هدف در هجوم تکنولوژی گم می شود. استفاده از وسایل، افزایش می یابد، بدون این که چراییِ این استفاده در میان و مطرح باشد. آن قدر تکنولوژی در منافذ زندگی انسان رسوخ می کند که به امری بدیهی مبدل می شود و چرایی در امور بدیهی، جایی ندارد.

در عصر دوم رسانه‌ها که مرزها شکسته شده است، تولیدکنندگان بسیار با مصرف‌کنندگان بسیار ارتباط برقرار می‌کنند. عصر دوم رسانه‌ها، انسان‌های لایه‌لایه، متغیر، منفعل و مصرف‌زده پرروش می‌دهد. مهم‌ترین پیام‌های فرهنگی رسانه‌‌ای الکترونیک جدید، ظهور هویت فراملی نزد استفاده کنندگان آنها است.

از نظر ویلیام ملودی اولین ویژگی جامعه اطلاعاتی، تلاش در جهت دستیابی به تصویری عام از تکنولوژی‌‌های ارتباطی در تمام سطوح اجتماعی است. برخلاف دوران گذشته که اطلاعات تکنولوژیکی در اختیار متخصصان و صاحب‌نظران فن و صنایع قرار داشت و مشروعیت آن نیز به تأیید و تصدیق آنها مرتبط بود، در جامعه جدید، اطلاعات تکنولوژیست‌ها، علمای اجتماعی و مردم معمولی نیز مرتبط با تکنولوژی‌ اطلاعاتی قرار گرفته‌ و بخشی از زندگی روزمره آنان شده است. زیرا اطلاعات و اخبار در گروه نیازهای اساسی همه مردم قرار گرفته است و تولیدات آن استفاده همه جانبه دارد. در حالی که در دوران گذشته استفاده از تکنولوژی مرتبط به قشر خاصی بود و فراگیری زیاد نیز نداشت.

ویژگی دیگر جامعه اطلاعاتی، کالا شدن اطلاعات است. اطلاعات کالا شده به مدد تکنولوژی‌های جدید ارتباطی در دسترسی هر کس که طالب آن باشد، قرار می‌گیرد. در این وضعیت دیگر خرید و فروش اطلاعات صرفاً در سطح ملی و فراملی معنادار نخواهد بود، بلکه اطلاعات در سطح متفاوت بازار بین‌المللی، بازار ملی، بازار محلی و نهایتاً بازارهای شخصی و فردی مورد توجه قرار می‌گیرد. عامل ارتباط نیز در جامعه اطلاعاتی است که در ماهواره‌ها، اینترنت‌‌ها، واقعیت‌های بالقوه (Virtual Reality) و داده مبناها (data base) نماد یافته است. گسترش و توسعه تکنولوژی‌های جدید ارتباطی در راستای ارائه خدمات سریع و روزآمد، مانند خبر و اطلاعات، زمینه‌ساز اختلالات و نابسامانی‌هایی در ساختار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بسیاری از کشورهای مصرف‌کننده شده است. از این رو، سؤالات بسیاری برای عالمان علوم اجتماعی و سیاسی به وجود آمده که مهم‌ترین آنها به شرح زیر است:

1- تکنولوژی‌های جدید ارتباطی چه تأثیری بر فرهنگ ملل (به معنای عام) می‌گذارد؟

2- آیا به راستی سلطه فرهنگی غرب دوباره برای جهانیان بازتولید خواهد شد؟

3- آیا این تکنولوژی‌ها به غربی‌شدن بیشتر جهان خواهد انجامید؟

4- آیا تکنولوژی‌های جدید ارتباطی به افزایش نابرابری‌های “شمال – جنوب” کمک خواهد کرد؟ و…