بررسی خرافات جدید و معاصر در ایران 2
ز) خواب و حجيت آن (خوابگرايي يا خرافهگرايي؟)
خواب يكي از نعمت ها و اسرار نهفته الهي است. به طور قطع، رؤيا يا همان خواب ديدن از زمانهاي قديم، كه نميتوان تاريخي براي آن مشخص كرد، همراه انسان بوده است. همين مسئله، يعني وجود رؤياهاي گوناگون و توجه بسيار مردم به آنها باعث شده كه اقوال، مباحث و تحقيقات بسياري در مورد رؤيا صورت گيرد كه مهمترينِ آن علم تعبير خواب است كه به بيان قوانين مختلفي مي پردازد كه با آنها مي توان خواب را تعبير و رموز آن را كشف كرد، اما آيا همه خواب ها تعبير دارند و بايد به آنها توجه كرد؟ به طور كلي، دين اسلام در مورد خواب چه مي گويد؟ براي پاسخ به اين سؤال ابتدا رؤيا در قرآن و در روايات را بررسي ميكنيم.
يك ـ رؤيا در قرآن
قرآن كريم به چند مورد از رؤياهاي مهم اشاره داشته است. قرآن درباره رؤياي حضرت ابراهيم عليه السلام درمورد قرباني كردن پسرش، اسماعيل، رؤياي حضرت يوسف عليه السلام درباره سجده كردن يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او، رؤياي دو رفيق زنداني يوسف، رؤياي پادشاه مصر و نيز خواب مادر موسي عليه السلام براي اينكه او را در صندوق بگذارد و به دريا بيندازد، سخن گفته است. البته در مورد مادر موسي عليه السلام لفظ آيه آن است كه به مادر موسي عليه السلام وحي كرديم، اما علامه طباطبايي رحمه الله مي فرمايد: «در روايات آمده كه اين وحي به صورت رؤيا بوده است.» همچنين قرآن از خواب هاي رسول اكرم صلي الله عليه و آله درباره فتح مكه يا رؤياهاي ايشان كه بر فتنه هاي پس از رحلت آن بزرگوار دلالت داشت، پرده برمي دارد.
بنابراين، قرآن در آيات متعدد صراحت دارد كه حداقل برخي خوابها، انعكاسي از آينده دور يا نزديك است.
دو ـ رؤيا در روايات
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در مورد اقسام رؤيا مي فرمايد: «رؤيا سه گونه است: رؤياهاي ترسناك شيطاني، كه شيطان براي غمگين كردن آدمي به وجود مي آورد، گفتوگوهاي دروني انسان با خويش كه در خواب مي بيند و رؤياهايي كه يكي از چهل و شش جزء نبوت است.» همچنين از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه رؤيا سه گونه است: نويدي از جانب خدا به مؤمن، ترسي كه شيطان مي افكند و خوابهاي آشفته.» البته در حديثي كه در بحارالانوار از قول پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده، آمده است كه رؤيا چهار قسم است:
ـ رؤيايي كه از سوي خدا و براي آن تأويل است؛
ـ رؤيايي كه از وسوسه هاي شيطاني ريشه مي گيرد؛
ـ رؤيايي كه از غلبه و افزايش اخلاط ناشي مي شود؛
ـ رؤيايي كه از افكار برخاسته است.
اين سه دسته اخير خواب هاي آشفته است. تنها خوابي درست است و تأويل دارد كه از سوي خداوند باشد كه الهام است و در خواب به فرد القا مي شود.
بنا بر روايات ذكر شده و روايتهاي بسيار ديگر، رؤيا ممكن است صادق باشد و بر حقيقتي دلالت كند و تعبير داشته باشد. همچنين ممكن است اضغاث احلام يا همان خواب هاي آشفته باشد كه تعبير و تفسيري ندارد.
سه ـ خواب از ديدگاه روانشناسان
روانشناس ها معتقدند رؤيا ممكن است چند علت داشته باشد:
الف) ممكن است خواب ديدن و رؤيا نتيجه مستقيم كارهاي روزانه انسان باشد؛ يعني آنچه براي انسان در روزهاي گذشته روي داده هنگام خواب در ذهنش مجسّم شود.
ب) ممكن است سلسله آرزوهاي برآورده نشده باعث خوابهايي شود؛ همانگونه كه شخص تشنه آب در خواب مي بيند.
ج) ممكن است ترس از چيزي باعث شود انسان خواب آن را ببيند؛ زيرا بارها تجربه شده است كساني كه از دزد وحشت دارند شب هنگام خوابِ دزد مي بينند.
فرويد و پيروان مكتبش نوعي تفسير و تعبير ماديِ ديگري براي خود دارند: «آنها طي مقدمات مشروحي اظهار ميدارند خواب و رؤيا عبارت است از ارضاي تمايلات واپس زده و سركوفته اي كه هميشه با تغيير و تبديل هايي براي «فريب من» به عرصه خودآگاهي روي مي آورند. آنها پس از پذيرفتن اين مسئله كه روان آدمي مشتمل بر دو بخش آگاه و ناآگاه است، مي گويند:
بسيار مي شود اميال ارضا نشده ما كه در ضمير باطنمان جاي گرفته اند، هنگام خواب، كه سيستم خودآگاه از كار مي افتد، براي نوعي اشباع تخيلي به مرحله خودآگاه روي مي آورند، گاهي بدون تغيير منعكس مي شوند (همانند عاشقي كه محبوبِ از دست رفته خود را در عالم خواب ميبيند) و گاهي تغيير شكل داده، به صورت هاي مناسبي منعكس مي شوند كه در اين صورت، به تعبير نياز دارند.
بنابراين، رؤياها هميشه مربوط به گذشته است و هرگز از آينده خبر نمي دهد. آنها تنها ميتوانند وسيله خواندن ضميرناآگاه باشند و به همين سبب براي درمان بيماريهاي رواني، كه متكي به كشف ضمير ناآگاه است، مي توان از خوابهاي بيمار كمك گرفت».
با توجه به آيات قرآن و روايات، بطلان سخن دانشمندان مادي ثابت ميشود؛ زيرا بسيار اتفاق مي افتد خوابها از حوادث و رويدادهاي آينده انسان را آگاه مي كنند؛ مانند خواب دو رفيق زنداني يوسف يا خواب رسول اكرم صلي الله عليه و آله در مورد فتح مكه. علامه طباطبايي رحمه الله مي فرمايد: «هيچ يك از ما نيست كه در زندگي خود خوابهايي نديده باشد كه به پاره اي از امور پنهاني يا مشكلات علمي و حوادث آينده از خير و شر دلالت نكرده باشد. از هر كه بپرسي، يا خودش چنين رؤيايي داشته يا از ديگران شنيده و چنين امري را نمي توان حمل بر اتفاق كرد و گفت هيچ ارتباطي ميان آنها و تعبيرشان نيست؛ به ويژه خوابهاي صريحي كه اصلاً به تعبير احتياج ندارد».
البته علامه طباطبايي رحمه الله تأكيد مي كند، بيشتر رؤياها و خواب ها ناشي از تخيلات نفساني است و حقيقت ديگري ندارد.
بنابراين، انكار خواب، انكار تجربه است و هيچ انسان عاقلي نمي تواند تجربه افراد بسياري را زير سؤال برد.
چهار ـ خوابگرايي يا ترويج خرافه
متأسفانه، يكي از خرافات رايج عصر ما مسئله ترويج خواب و ملاك عمل قرار دادنِ آنهاست. رؤياي صادقه انكارپذير نيست و با آيات قرآن، روايات و تجربه ثابت شده است، اما آنچه هيچ انسان خردمندي نمي پذيرد و زير بار آن نمي رود اين است كه هر كس از هر گوشه اي برخيزد و ادعاي خوابي بكند، آنان يا كساني بخواهند بر اساس آن خواب ها، حركت هاي معنوي را سمت و سو بدهند يا بهره هاي خاص ببرند، عقيده بسازند، تكليف درست كنند و... .
خواب نمي تواند براي كسي تكليف شرعي و بايد و نبايد ويژه اي بتراشد و محور و مدار كارها و برنامه هاي كاري و عبادي انسان متشرع باشد. انسان مسلمان و شرع مدار بايد دستورها و برنامههاي زندگي خود را از كتاب و سنّت بگيرد و از چهارچوب آنها بيرون نرود؛ زيرا او تنها در برابر شرع (كتاب و سنّـت) و دستورهاي عقل پاسخگوست، نه خواب خود و ديگران.
بنابراين، علما و مراجع تقليد در استفتائات خود در مورد خواب تأكيد ميكنند خواب حجت شرعي نيست و نبايد ملاك عمل و مورد توجه قرار گيرد.
امروزه خرافهسازان، كساني كه ميخواهند مردم را از كوثر زلال شريعت دور بدارند، از جمله با خوابهاي رنگارنگ برنامه خود را به پيش مي برند و شماري ساده لوح را به دنبال خود مي كشند. خواب گرايي خرافه است؛ به اين معنا كه شخص در برداشت هايي كه از متون ديني مي كند، خواب را دخالت بدهد و بخش مهم انديشهاش را استناد به خواب در بر بگيرد. اين حالت به حدي رشد كند كه دلايل علمي، اعم از عقلي و نقلي را تحت تأثير قرار بدهد و از فروغ آن بكاهد و محور اصلي تصميم گيري قرار بگيرد. اين همان خرافهگرايي است. رواج خوابگرايي به اين معنا ممكن است دستاويز مهمي براي به ابتذال كشاندن عناصر دين و دين شناسي باشد.
بررسي برخي از خرافات رايج در عصر حاضر
الف) فال زدن
انسان موجودي نيازمند و بسيار وابسته است. گاهي شيطان از اين نياز شديد، كه بايد با پناه بردن به خدا برطرف شود، سوءاستفاده مي كند و انسان را به انحراف مي كشاند، از جمله اين بيراهه ها و انحرافها، فال بد زدن و بد شگون دانستنِ چيزي است.
يك ـ معناي فال زدن
فال زدن به اين معناست كه انسان در مورد مسئله اي ظن و گمان (اعم از خوب و بد) به ذهنش خطور مي كند و سپس در مورد آن منتظر وقوع حادثهاي مي شود. فال زدن يا تفأل بر دو نوع است:
1. تفأل به خير و نيكي: يعني شخصي با در نظر گرفتن آن گمان، منتظر رسيدن خير و خوبي است.
2. فال بد زدن: با اين ظن، انسان منتظر اتفاقهاي شوم و ناگوار خواهد بود.
ابن منظور در لسان العرب مي آورد: «عرب ها طيور (پرندگان) را نگه ميداشتند و با آن تطير مي زدند. از اين رو، نحوست را طير، طائر و طيره ميگفتند، چون به انواع پرندگان فال مي زدند.» بنابراين، در بسياري از كتابها و حتي در قرآن براي رساندن معناي فال بد زدن از واژه تطير استفاده مي شود، اما براي رساندن معناي فال نيك بيشتر فال و تفأّل را به كار برده اند.
دو ـ نمونههاي فال نيك و بد
عرب از باد و اينكه از كدام سمت به كدام سمت مي وزد و از باران و ريز و درشتي آن، باران بي رعد و برق و با رعد و برق، از سنگ و اشكال گوناگون آن، از هر چيزي كه در اولين لحظه خروج يا ورود خود به آن برمي خوردند، از حيوانات و رنگ ها و انواع آنها و از غذاها و اسامي مكانها، اشخاص سالم و ناسالم و... تطيرات و تشأماتي مي زدند و قسمت مهمي از فرهنگ عرب جاهلي را همين تطيرات يا پيشگويي هايي كه بر اثر هر يك از اين اشيا به عمل مي آورده و... تشكيل مي دهد.
مثلاً هنگامي كه از منزل بيرون مي آمدند، اگر چشمشان به سگِ در حالات خوردن يا نشستن و خوابيدن و حالات ديگري مي افتاد، در مورد هر يك از اين حالات تطير خاصي مي زدند و طبق همان تطيرات، تصميم ها را عوض ميكردند و تصميم جديدي ميگرفتند.
ابن قيم مي گويد: «عرب به منظور پيشبيني در امري، پرنده ها يا حيوانات وحشي را به پرواز يا دويدن وامي داشتند. آنگاه اگر اين پرنده يا حيوان به سمت راست به پرواز يا حركت مي آمد، آن را «سانح» مي ناميدند و اگر به چپ بود آن را «بارح» مي خواندند».
آلوسي مي گويد: «بيشتر عرب و خاصه اهل نجد «سانح» را ميمون و خوب و «بارح» را شوم ميشمردند.» اين پندارهاي باطل آنچنان در ميان عرب فراگير و ريشه دار بود كه حتي ظهور اسلام و دستورها و تعليمهاي مقدس اين دين نيز نتوانست به كلي اين موهومات را نابود كند.
در ميان مردم عصر ما نيز نمونه هاي تفألات و تطيرها فراوان است. برخي مردم صداي كلاغ يا جغد را شوم مي پندارند. گروهي به گربه سياه فال بد مي زنند و برخي معتقدند به دنبال خنديدن زياد، گريه و ناراحتي خواهد آمد. گاهي شكستن آينه در عروسي را بدشگون مي دانند و بعضي ايستادن تفاله چاي وسط استكان را به فال نيك ميگيرند و منتظر رسيدن مهمان مي شوند. در شهرها و روستاهاي ايران، نمونه هاي بسياري از اين اعتقادات ديده ميشود.
سه ـ پيشينه فال زدن و تطير
ظاهراً هميشه در ميان انسانها و اقوام و ملل مختلف، فال نيك و بد رواج داشته است و آيات قرآن از فال بد زدن در مورد انبيا در زمانهاي بسيار دور حكايت مي كنند.
از جمله اقوام و امت هاي پيشين كه خداوند از آنان ياد مي كند و به روش هاي آنان براي برخورد با بلايا و مشكلات شديد اشاره مي كند، قوم ثمود است. آنان قومي بودند كه پس از برخورد با مسئله دعوت صالح به ايمان به پروردگار، از آن سر باز زدند و او را عامل تشتّت در جامعه دانستند و از اينكه آنها را به عذاب و بلا تهديد مي كند، به ستوه آمدند و در واكنش به اعمال و گفتار صالح، مسئله تطير را به كار گرفتند. از نظر قوم ثمود، صالح و پيروانش، انسانهاي بديمني بودند. از اين رو، به وجود آنان تطير زدند و وجودشان را بد يمن شمردند. (نمل: 45 ـ 47)
از ديگر اقوامي كه به تطير معتقد بودند و فال بد مي زدند و قرآن از آنان ياد مي كند، فرعون و قوم وي بودند. آنان بر اين باور بودند كه همه بلايا و سختي هايي كه مردم مصر دچارش مي شوند از وجود نامبارك موسي عليه السلام و پيروان وي است. (اعراف: 131) از نظر آنان، افرادي چون موسي عليه السلام ، كه جامعه مصري را دچار قحطي، ناراحتي هاي فراوان و بلاياي مختلف كرده، موجودي بد يمن و شوم است.
قرآن گزارش مي كند قوم انطاكيه (اصحاب القريه) نيز در برابر پيامبران چنين واكنشي نشان دادند و وجود ايشان را بد يمن دانستند و تطير زدند. (يس: 13 ـ 19)
در عصر پيامبر اكرم نيز برخي مسلمانان سست ايمان اين شيوه را آغاز كردند و وجود پيامبر را بديمن دانستند و تطير زدند. (نساء: 78)
چهار ـ پاسخ انبياي پيشين و پيامبر اكرم به تطير مخالفان
با توجه به آيات قرآن، درمييابيم پيامبران خدا به مردم گوشزد ميكردند، حوادث ناگواري كه برايشان رخ ميدهد گاهي براي امتحان مردم و گاهي براي كيفر دادن آنان بوده است. براي نمونه، پيامبران «اصحاب القريه» در پاسخ به تطير آنان فرمود: شومي شما از خود شماست: «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ؛ زيرا شما در نافرماني خداوند زياده روي مي كنيد». (يس: 19)
خداوند در آيه 79 سوره نساء به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز مي فرمايد: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ؛ هر خيري به تو رسد از خداست و اگر بدي به تو برسد از خود توست».
قرآن در اين آيات استدلال مي فرمايد كه پيامبران و پيروانشان ناگواريها را براي مردم به وجود نياورده اند. اين ناملايمات براي آن است كه امتحان شوند و مؤمن از كافر مشخص شود.
خداوند به فال بد زنندگان مي فرمايد: «طائر شما از خود شماست، اگر درست بينديشيد.» اين عملِ انسان است كه منشأ خوبي يا بدي است؛ منفعتي براي انسان جلب يا مفسده اي را از او دفع مي كند و اين خداست كه خيرات و بركات را به انسان عطا مي فرمايد يا از او در مقابل حوادث ناگوار محافظت مي كند و او را در زندگي مي آزمايد.
پنج ـ نظر اسلام در مورد تطير و تفأل
انسانها به علت جهل و ناداني از شناخت حقايق اشيا و اسباب و علل واقعيِ بروز حوادث و ناتواني از درك صحيح روابط اشيا با يكديگر، تطيرات و تفألات را كاملاً واقعي و صحيح مي دانستند. واقعيت آن است كه فال خوب و بد اثر طبيعي ندارد، به ويژه فال بد كه تنها جنبه خرافي و نامعقول دارد. اما بيترديد اثر رواني دارد. از نظر علامه طباطبايي، فال بد زدن مؤثرتر از فال خير زدن است. علامه مي فرمايد: «اين تأثير مربوط به آن چيزي نيست كه با آن فال مي زنند؛ مثل صداي كلاغ و بوم كه نه اثر خير دارد و نه اثر شر، اين تأثير مربوط به نفس فال زننده است».
اسلام بين فال نيك و بد تفاوت قائل شده و در ميان اين عقايد، تنها تفأل نيك را جايز قلمداد ميكند. البته جواز آن نه از اين باب است كه واقعيت دارد، بلكه از اين نظر است كه گاه موجب اميد بيشتر يا شوق و حركت است.
فال نيك اميدآفرين است؛ در حالي كه فال بد موجب نااميدي و ناتواني مي شود و از آنجا كه اسلام هميشه از مسائل مثبت استقبال مي كند، از فال نيك نهي نكرده، ولي فال بد را به شدت محكوم كرده است تا آنجا كه در برخي روايات، فال بد را تا سر حدّ شرك و كفر شمرده اند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «اَلطِّيرةُ شِركٌ؛ فال بد زدن، شرك است.» همچنين مي فرمايد: «هر كه براي سفر خانه اش را ترك كند و بر اثر فال بدي برگردد، به آنچه بر محمد نازل شده، كفر ورزيده است».
پيامبر گرامي اسلام با اينگونه تعبيرها مسلمانان را از فال بد زدن نهي مي كند و در مقابل، به فال نيك زدن تشويق مي كند و مي فرمايد: «تَفألَّوا بِالخَيرِ تَجِدوهُ؛ همواره فال نيك بزنيد تا آن را بيابيد.» همچنين از آن بزرگوار نقل شده كه بسيار تفأل مي زده؛ همچنان كه در داستان حديبيه، وقتي سهيل بن عمرو از طرف مشركان مكه آمد، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «حال ديگر امر بر شما سهل و آسان شد.» همچنين در داستان نامه نوشتنش به خسرو پرويز آمده است كه وي را دعوت به اسلام كرد و او نامه آن حضرت را پاره كرد و در جواب نامه مشتي خاك براي ايشان فرستاد. حضرت همين عمل را به فال نيك گرفت و فرمود: «به زودي مسلمانان خاك او را مالك مي شوند».
شش ـ راهكارهايي براي رهايي از فال بد
گرچه عقل و دين بر بي اثر بودن فال بد حكم مي كنند، بسياري از مردم از فال بد زدن رها نيستند. گاهي اموري اتفاق مي افتد و دل آنها را مي لرزاند، ولي چگونه مي توان از اين حالت روحي و رواني جدا شد و ايمان خود را از شرك و كفر پاك نگه داشت؟
اول ـ توكل به خدا
توكل، فال بد را جبران مي كند. چنانكه رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «كفاره فال بد، توكل است» و نيز مي فرمايد: «خداوند اثر فال بد را با توكل از ميان مي برد».
دوم ـ بياعتنايي
رسول گرامي اسلام مي فرمايد: «إِذا تَطَيرت فَامضِ...؛ هرگاه فال بد زدي، كارت را انجام بده [و به آن فال اعتنا مكن].» در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام ميخوانيم: «اثر فال بد به دست شماست. اگر آن را سست گرفتي، سست است و اگر سخت گرفتي، سخت است و اگر كاملاً بي توجهي كردي و براي آن اثري قائل نشدي كاملاً بي اثر است».
سوم ـ دعا
در كتاب ميزان الحكمه آمده است: «پيامبر فال خوب زدن را دوست داشت و فال بد زدن را خوش نداشت و مي فرمود: كه هر كس چيز ناخوشايندي ديد كه به نظرش بدشگون مي آيد، بگويد: «اللَّهمَ لا يُؤتي الخيرَ إلّا اَنتَ وَلَا يَدفَعُ السّيئاتِ اِلّا انتَ ولا حولَ ولا قوّة إلا بك؛ خدايا خوبي را كسي جز تو نمي دهد و بديها را كسي جز تو دفع نمي كند و هيچ جنبشي و نيرويي نيست، مگر به كمك تو».
همچنين از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه براي نجات از تطير دعايي معروف بين مردم تعليم داده اند: «اِعتَصمتُ بِكَ يَارَبِّ مِن شَرّ مَا اَجِدُ فِي نَفْسي»؛ روايات ديگري نيز وجود دارد كه ما از ذكر تمام آنها معذوريم، اما مضمون اين دعاها آن است كه قدرت و تأثير همه اسباب و علل در دست خداوند متعال است و فقط اراده اوست كه بر جهان حكومت دارد. بنابراين، او ميتواند هر گونه بدي و شومي را دفع كند.
چهارم ـ فال خوب زدن
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «راست ترين فال، فال خوب است» و نيز مي فرمايد: «بهترين فال زدن فال خوش است.» با توجه به اين احاديث، انسان بايد به محض خطور كردن افكار خرافي و فال هاي بد در ذهنش، به خداوند توكل كند و فال نيك بزند. فال نيك تلقيني مثبت است كه انسان را به سوي اميدواري به فضل و رحمت خدا سوق مي دهد.
پنجم ـ صدقه دادن
مطابق با احاديث وارده، قرآن خواندن و ولايت ائمه اطهار از معصومين انسان را از هر شومي حفظ مي كند.
ب) خرافه نژادپرستي يا عصبيت
انسان به هر سرزمين يا قبيله و قوم و نژادي كه تعلّق داشته باشد، به آن عشق ميورزد. اين پيوند و عشق و علاقه، عيب و نقص محسوب نميشود، بلكه در حد متعادلي لازم و ضروري است و موجب سازندگي و همكاريهاي اجتماعي ميگردد، اما اگر در اين ميل افراط شود و به تعصب و قومپرستي و نژادپرستي منجر شود، صفتي مذموم خواهد بود.
شخصي كه دچار تعصب جاهلي ميشود، تنها پيروزي قبيله و خويشان خود را در نظر دارد. از ديد او، كمك و يارياش بايد براي قوم و عشيره خود باشد، خواه ظالم باشد يا مظلوم. دفاع و طرفداري از قوم و قبيله و نژاد و وطن سرچشمه بسياري از جنگها در طول تاريخ بوده و عاملي براي انتقال خرافات و زشتيها ـ با عنوان آداب و سنن قبيله و نژاد ـ به اقوام ديگر شده است.
تعصب نژادي پردهاي از خودخواهي و جهل بر افكار و درك و عقل انسان قرار ميدهد و قضاوت صحيح را از انسان ميگيرد.
عصبيت و نژادپرستي در ميان بعضي از اقوام صورت حادتري داشته و دارد. سالهاي سال است كه نژادپرستي و تبعيض نژادي در امريكا و اروپا به شدت رواج يافته است. قتل و كشتار فلسطينيان به علت همين نژادپرستي افراطي است كه صهيونيست ها آن را با شعار برتري نژاد يهود توجيه مي كنند، اما آيا در ايران نژادپرستي وجود ندارد يا ما از آن غافليم؟ متأسفانه، در كشور ما نيز گاهي مشاهده مي شود كه قبايل فارس، ترك، لر، كرد و... همديگر را مسخره ميكنند و به يكديگر نسبتهاي ناروا مي دهند. گاهي نژاد ايراني خود را از نژاد افغاني، پاكستاني، عرب و... برتر مي داند و از برقراري ارتباط با آنان خودداري مي كند. اين تفكر خرافي در زمان بعثت رسول اكرم صلي الله عليه و آله نيز رواج داشت، اما برخورد اسلام با آنچه بود؟
گروهي از عرب به تعصب معروف و مشهور بود. قرآن در آيه 198 و 199 سوره شعرا به اين حالت آنان اشاره ميكند و مي فرمايد: «وَ لَوْ نَزّلْناهُ عَلي بَعْضِ اْلاعجَمينَ»، «فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ». تعصب عربي جاهلي تا آن حد بود كه اگر قرآن بر غيرعرب نازل مي شد، هرگز به آن ايمان نميآوردند.
تعبير ديگري كه از عصبيت در قرآن آمده، حميّت يا حميّت جاهليت است. «حميّت» از ماده «حمي» به معناي حرارتي است كه از اجسام گرم مثل آتش و خورشيد و نيروي حرارتيِ ديگر در بدن و ساير اجسام توليد ميشود. قوه خشم و غضبي هم كه طغيان ميكند و با غيرت زياد ميشود، به حميه تعبير شده است. خداوند در قرآن كريم در سوره فتح آيه 26 به اين صفت جاهلانه كه از تفكر خرافي نژادپرستي سرچشمه ميگيرد، توجه ميكند و ميفرمايد:
إِذْ جَعَلَ الّذينَ كَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الْحَمِيّةَ حَمِيّةَ الْجاهِلِيّةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التّقْوي وَ كانُوا أَحَقّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمًا. (فتح: 26)
[به خاطر بياوريد] هنگامي را كه كافران در دلهاي خود خشم و نخوت جاهليت داشتند و [در مقابل] خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت و آنان از هركس شايستهتر و اهل آن بودند و خداوند به همه چيز داناست.
آيات قرآن نشان ميدهد اين كبر و غرور در دلهاي كافران موجب شد آنها در ماجراي حديبيه مانع ورود پيامبر و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قرباني شوند و گفتند: اگر اينها كه در ميدان جنگ، پدران و برادران ما را كشتهاند وارد سرزمين و خانههاي ما شوند و سالم بازگردند، عرب درباره ما چه خواهد گفت و چه اعتبار و حيثيتي براي ما باقي ميماند؟
آري، فرهنگ جاهليت به حميّت و تعصب و خشم جاهلي دعوت ميكرد، ولي فرهنگ اسلام به سكينه، آرامش و تقوا. در حقيقت، داروي اين بيماري در همين آيه بيان شده؛ زيرا در نقطه مقابل اعرابِ جاهل و متعصب، از مؤمناني بحث ميشود كه سكينه و روح تقوا دارند.
قرآن در ميان اقوام جاهلي، كه افتخار به انساب و قبايل رايجترين افتخار موهومشان بود و هر قبيله و نژادي، خود را والاتر ميشمرد، نازل شد و فرمود:
يا أَيّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ إِنّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ. (حجرات: 13)
اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست) گراميترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست، خداوند دانا و آگاه است.
فرهنگ اسلام باور واهيِ برتري قومي و قبيلهاي را باطل و انديشه برابري انسانها را مطرح و تبعيض نژادي را منسوخ كرد و ملاك برتري را پرهيزكاري دانست. اسلام كوشيد تعصب كور را در مسير صحيح قرار دهد تا بر طبق قواعد انساني و عواطف حقيقي و فضايل اخلاقي و به خصوص بر اساس احساسات ديني صحيح حركت كند و تلاش كرد از اين روحيه در بنيانگذاري امت اسلامي بر اساس پايههاي صحيح و سالم استفاده كند. اسلام كوشيد به عصبيت قبيلهاي جهت صحيح دهد و عنصرهاي انحرافي و نادرست را از آن حذف كند و براي همين به صله رحم و نيكي به والدين امر فرمود و هر يك از آنها را واجبات ديني قرار داد و سعي كرد به اين طريق ارتباط امت اسلامي را با هم مستحكمتر كند. چنانكه خداوند در قرآن ميفرمايد: «أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ.» روايات اسلامي نشان ميدهد پيامبر اكرم و ائمه معصومين عليهم السلام عصبيت را به شدت نكوهيدهاند تا آنجا كه پيامبر اكرم ميفرمايد: «كسي كه در قلبش به اندازه دانه خردلي عصبيت باشد، خداوند روز قيامت او را با اعراب جاهليت محشور ميكند».
همچنين از روايتي از اميرالمؤمنين علي عليه السلام استفاده ميشود كه اولين كسي كه تعصب به خرج داد ابليس بود. حضرت علي عليه السلام در خطبه قاصعه درباره عصبيت فرمود: «ابليس در برابر آدم به سبب اصل و اساس خويش تعصب ورزيد و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گِل.» سپس اضافه ميفرمايد: «اگر قرار است تعصبي داشته باشيد، اين تعصب شما به خاطر اخلاق پسنديده، افعال نيك و كارهاي خوب باشد».7
پس با توجه به تعاليم و آموزههاي ياد شده، بكوشيم افكار خرافيِ برتري نژادي و تعصبّات قومي و قبيلهاي را از جامعه ايراني و اسلاميمان محو كنيم و در اين راه پدران و مادران، آموزش و پرورش، رسانههاي جمعي و تمام مسئولان فرهنگي و تربيتي بايد دست به دست هم دهند و با هم براي رسيدن به مدينه فاضله و كشوري خالي از تعصبات قومي تلاش كنند.
ج) نحوست عدد 13
يكي از خرافاتي كه در ميان مردم جوامع مختلف به شدت رواج دارد، اعتقاد به نحوست عدد 13 است. علامه يحيي نوري درباره ريشه اين عقيده مينويسد:
نحسي اين عدد از آنجا متوهم و متصور شد كه مردم آتن، پايتخت يونان، طبق رسم جاهلي به دوازده بت اعتقاد داشتند و دسته اي از همان مردم سيزدهمين بت را بر سر زبانها انداختند، اما زماني كه نام اين سيزدهمين بت در افواه افتاد، تصادفاً بر اثر باران زياد سيلاب متعددي در يونان پديد آمد و از پي آن زلزله و قحطي نيز اتفاق افتاد؛ لذا يونانيان سيزدهمين بت را نحس دانستند و در زمان كشورگشاييِ اسكندر، اين توهمات مانند ساير مباحث و عقايد يونان در كشورهاي مختلف نفوذ نمود. امروزه نه تنها در ايران و كشورهاي آسيايي و عربي، بلكه در اروپا و امريكا نيز عدد سيزده نحس تصور مي شود.
واقعيت اين است كه اعتقاد به نحوست عدد سيزده، اعتقادي بي پايه و اساس است؛ زيرا هيچ دليل عقلي يا نقلي در اثبات نحوست عدد 13 وجود ندارد و اين مهمترين دليل در اثبات خرافي بودن اين اعتقاد است.
شهيد مطهري در سخنراني خود در 16 فروردين 1349 به دفاع از روز 13 پرداخت و نخس انگاشتن آن را امري خرافي، خلافِ عقل و قرآن اعلام كرد و فرمود:
به نظر من، دو خاصيتي كه در بشر هست، سبب پيدايش فكر نحوست در اشيا و اعداد شده است. يكي اينكه، بشر به طور كلي خودخواه است، يك حالت گريز از مركزي در مسئله تقبل مسئوليت ها دارد؛ يعني نمي خواهد مسئوليت شكست هاي خودش را متوجه خودش بكند. هميشه دنبال اين مي گردد كه يك چيز ديگري پيدا كند و بگويد اين بدي، اين شكست، اين بدبختي كه پيدا شد، اين من نبودم، جهل و نادانيِ من نبود كه باعث اين شكست شد، يك چيز ديگري بود.
اين يك علت بوده كه بشر براي اينكه از تقبّل مسئوليت ها فرار كند، آمده است براي اشيا، براي چهارشنبه، براي 13، براي صداي كلاغ، براي صداي جغد نحوست قائل شده است.
ويژگي ديگر روح انسان تنبلي است. انسان وقتي بخواهد علت قضايا را بفهمد، بايد از طريق علمي و عقلي كاوش و تفكر و جستوجو كند تا علت واقعي اشيا را درك كند، ولي همه قضايا را ميتوان به سرعت با خيال حل كرد. اگر در جنگي شركت كرديم و شكست خورديم، چنانچه بنا شود روي اصول دقيق علمي بررسي كنيم كه چرا شكست خورديم، دو ناراحتي داريم: يكي اينكه به اين مي رسيم كه خودمان مسئول اين شكست بوديم؛ دوم اينكه مدتها بايد زحمت بكشيم. به خودمان رنج بدهيم علت ها را به دست بياوريم؛ سپس رنج ديگري متحمل شويم آن علت ها را از ميان ببريم، ولي با يك كلمه خودمان را راحت مي كنيم: مي گوييم علت اينكه ما در اين جنگ شكست خورديم اين بود كه مثلاً در روز چهارشنبه شروع كرديم يا روز 13 بود و... .
خوشبختانه در كشور ما چند سالي است كه تلاش مي شود اين اعتقاد ريشهكن شود و روز 13 فروردين، روز طبيعت و خانواده معرفي شود تا ذهن مردم و به ويژه نسل آينده از اين خرافه پاك شود.
براي تأكيد بيشتر بر اينكه اين اعتقادات خرافي از فال بد زدن و تلقينات نفساني انسان ناشي مي شود، به دو روايت اشاره مي كنيم:
در روايت اول پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «لا تُعادوا الايامَ فَتُعادِيكُم؛ با روزگار دشمني نكنيد كه او با شما دشمني خواهد كرد».
در روايت ديگر حسن بن مسعود مي گويد: خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم، در حالي كه در مسير انگشتم مجروح شده بود و سواري از كنارم گذشت و به شانه من صدمه زد و در وسط جمعيت گرفتار شدم و لباسم را پاره كردند. گفتم: خدا مرا از شر تو اي روز حفظ كند؛ عجب روز شومي هستي! امام فرمود: با ما ارتباط داري و چنين مي گويي و روز را كه گناهي ندارد گناهكار مي شمري؟! حسن مي گويد: از شنيدن اين سخن به هوش آمدم و به خطاي خود پي بردم. عرض كردم: اي مولاي من، من استغفار مي كنم و از خدا آمرزش مي طلبم. امام هادي عليه السلام افزود: روزها چه گناهي دارند كه شما آنها را شوم مي شمريد، هنگامي كه كيفر اعمال شما در اين روزها دامنتان را ميگيرد؟! حسن مي گويد: اي پسر رسول خدا، آمرزش مي خواهم و استغفار مي كنم و اين توبه من باشد. امام فرمود: به خدا سودتان نبخشد، بلكه خداوند به سبب نكوهشي كه بر بي گناهي روا داشتيد، شما را كيفر دهد و... .
د) پاشيدن خون قرباني به ديوار مسجد، خانه، اتومبيل و خرافه تخم مرغ شكستن
يكي از رسوم خرافي و جاهلانه كه ميان مسلمانان و مردم جامعه ما رواج يافته، آن است كه براي دور ماندن از شرور و بلاها، هنگامي كه حادثه شيريني در زندگي شان روي مي دهد، (مانند خريدن خانه و اتومبيل يا در عروسي ها و...) گوسفندي را ذبح مي كنند و خون اين قرباني را به در و ديوار منزل، مسجد و سپر اتومبيلشان مي پاشند.
اين رسم خرافي سابقه اي طولاني و ريشه اي تاريخي دارد. در جاهليت نيز رسم بود كه خون و گوشت قرباني را (پس از اعمال حج در وقت انجام قرباني) به در و ديوار كعبه مي ماليدند. در رواياتي از ابن عباس و ديگران آمده است: اصحاب رسول خدا گفتند: اگر چنين عملي درست باشد، ما سزاوارتريم كه آنها را به در و ديوار كعبه بماليم و كعبه را بزرگ بداريم و تعظيم كنيم. آيه 37 سوره حج نازل شد و خداوند فرمود: «لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التّقْوي مِنْكُمْ...؛ نه گوشتها و نه خون هاي آنان هرگز به خدا نمي رسد. آنچه به او مي رسد تقوا و پرهيزكاري شماست».
خداوند باري تعالي و حكيم در اين آيه به مسلمانان توجه مي دهد كه گوشت و خون اين قربانيان هرگز به خدا نمي رسد؛ زيرا اصولاً خدا به گوشت و قرباني نياز ندارد. او نه جسم است و نه نيازمند. او وجودي است كامل و از هر جهت بي منتها. آنچه به خدا مي رسد تقوا و پرهيزكاري و پاكي اعمال بندگان است.
البته اعراب جاهل و نادان رسم علامت گذاري با خون را در مورد عقيقه فرزندان خود نيز انجام ميدادند. عقيقه سنت نبوي و عمل شايسته اي است كه اسلام به آن بسيار سفارش كرده است، اما آنان اين سنت را نيز به خرافه آلوده ساختند؛ يعني خون قرباني را به سر كودكان مي ماليدند. بنابراين، رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام مردم را از اين كار خرافي و مشركانه باز داشتند؛ از جمله در روايتي كه از عقيقه كردن پيامبر براي امام حسين عليه السلام در روز هفتم ولادتش نقل شده، آمده است: رسول خدا به اسماء بنت عميس مي فرمايد:... «إنّ الدَّم مِنْ فِعلِ الجَاهليّه؛ ماليدن خون عمل جاهليت است.» همچنين امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «جده ام فاطمه عليها السلام روز هفتم ولادت دو فرزندش حسن و حسين عليهم السلام عقيقه كرد و سر آنان را تراشيد و برابر موي سر آن دو، در راه خدا نقره صدقه داد.» و فرمود: «شماري از مردم خون عقيقه را بر سر نوزاد مي ماليدند. پدرم ابوجعفر باقر عليه السلام مي فرمود: اين كار شرك است».
عاصم كوزي نيز مي گويد: «از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا از خون گوسفند عقيقه سر بچه را خونآلود كنيم؟ حضرت فرمود: اين كار شرك است. گفتم: سبحانالله، شرك است؟ حضرت فرمود: چرا شرك نباشد؟ اين كار در جاهليت انجام مي گرفت و اسلام از آن نهي كرد».
بنابراين، با توجه به روايتهايي كه ذكر شد، عرض مي كنيم: اصل قرباني كردن گوسفند براي عقيقه، عروس و داماد، مسافر و... از نظر شرع نه تنها مانعي ندارد، بلكه مستحب است؛ به ويژه در مورد عقيقه روايتهاي بسياري وارد شده است، اما اين كار بايد صرفاً براي تصدّق و شكر به درگاه پروردگار متعال باشد؛ يعني نيت قرباني كننده تنها اين باشد كه براي رضاي خدا به مستمندان صدقه دهد و آنها را اطعام كند و البته از كارهاي خرافي مثل ماليدن خون به نوزاد، خانه، مسجد و... بپرهيزد. اگر قرباني كردن تنها با خلوص نيت باشد، شرايط تقرب به خدا را فراهم مي آورد.
در پايان گفتني است براي تخم مرغ شكستن و نوشتن حروف و كلمات بر روي آن، كه مردم براي رفع شورچشمي يا بيماري انجام مي دهند، دليل معتبر و منشأ روايي و ديني نيافتيم. اين كار نمونه اي از خرافات و از مصاديق اسراف است و با دين و فرهنگ عالي اسلام هيچگونه تناسبي ندارد؛ به ويژه در مواردي كه هنگام شكستن تخم مرغ نام كساني كه مورد اتهام شورچشمي هستند برده مي شود، قطعاً از مصاديق سوء ظن به مردم، تهمت و گناه خواهد بود.
ز) دخيل بستن و روشن كردن شمع
تمام كساني كه به زيارت اماكن مذهبي مشرف مي شوند با قفل ها، نخ ها و پارچه هاي رنگارنگ و تسبيح هايي روبه رو مي شوند كه به ضريح، نرده ها و حتي درختان نزديك به آن مكانها بسته شده است. عوام به اين كار دخيل بستن مي گويند و گمان مي برند به نيت مشكل خود گره زده اند و قفل بسته اند. زماني كه آن امام يا امامزاده نظر كنند و بخواهند آن مشكل را برطرف كنند، آن پارچه يا قفل نيز باز مي شود. براي آنان اهميتي ندارد كه متوليان و خادمان با چه زحمت و مشقتي بايد تك تك اين به اصطلاح دخيل ها را باز كنند، اما حقيقت آن است كه دخيل بستن از نظر عقل و شرع توجيه و اعتباري ندارد.
علما و مراجع عظام تقليد نيز به علت فراگير شدن اين عمل خرافي هشدار داده اند. آيتالله نوري همداني، آيتالله ناصر مكارم شيرازي، آيتالله وحيد خراساني در پاسخ به استفتاي خبرگزاري مهر، دخيل بستن را بدعت و خرافات اعلام كردند و به مسلمانان توصيه كردند از اينگونه اعمال بپرهيزند.
آيتالله جوادي آملي نيز فرمود: «افرادي كه به زيارت مشاهد مشرفه نائل مي شوند از اعمالي نظير دخيل بستن و قفل زدن بپرهيزند؛ زيرا دخيل بستن از آثار فرهنگ جاهلي است و هيچ دستوري به آن در منابع ديني وجود ندارد».
البته اين مسئله به ايران اختصاص ندارد و در كشورهاي ديگر نيز چنين خرافاتي وجود دارد، اما از آنجا كه دشمنان اسلام و ايران از كوچكترين اشتباههاي شيعيان سوءاستفاده هاي بزرگي مي كنند، وظيفه تمام مسلمانان است كه براي جلوگيري از تضعيف و وهن دين و مذهب تشيع، نه تنها از انجام اين اعمال خودداري كنند، بلكه ديگراني را كه به اينگونه كارهاي خرافي اقدام مي كنند نيز نهي از منكر كنند.
خرافه ديگر در عصر حاضر و در كشور ما، روشن كردن شمع است. واقعيت آن است كه در گذشته و زماني كه اماكن مذهبي چون حرم ها و مساجد از نعمت برق بي بهره بودند، مردم براي روشن نگه داشتن آن مكانها از شمع استفاده مي كردند و از آنجا كه شمع يكي از نيازهاي اين اماكن بود، گاهي براي برآورده شدن حاجتشان شمع نذر مي كردند.
مردم ناآگاه و خرافاتي ميانگارند شمع روشن كردن آنها را به حاجتشان مي رساند؛ غافل از اينكه دعا و تقرب به درگاه الهي و توسل به صاحب اماكن مقدسه، يعني امامان و امامزادگان، در برآورده شدن حاجت انسان مؤثر است، نه شمع روشن كردن.
ح) غيبگويي و كهانت (فالگيري، رمالي، طالعبيني و...)
امروزه، بازار غيب گويي با نام هاي مختلف چون فالبيني (فال قهوه، فال ورق، فال حافظ و...)، طالعبيني (چيني، هندي و ژاپني)، كفبيني و انواع مختلف پيشگويي داغ است. البته علاقه شديد انسان به دانستن امور غيبي ناشي از غريزه اي است كه در وجود تمام انسانها وجود دارد و با توجه به غريزي بودن آن، سابقه طولاني و تاريخيِ نسبتاً مشخصي براي آن ميتوان يافت.
يك ـ پيشينه كهانت و غيبگويي
از روزگاران قديم براي آگاهي از اطلاعات غيبي تلاش ميشده است. اين امر در ميان قبايل وحشي، متمدن، معتقدان به شرايع و غيرمعتقدان به شرايع رايج بود. آنها كهانت را نوعي از علم مي دانستند. علمي كه از رويدادها و اتفاقات آينده (سيل، زلزله، جنگ، بيماري، قحطي و...) سخن مي گفت.
در دايرةالمعارف فارسي آمده است: كهان علم (Kehanat) يكي از علوم موهوم اقوام ابتدايي، كه هدفش پي بردن به حوادث آينده است، بر اساس ارتباط ارواح بشري با ارواح مجردّه، يعني شياطين و جنيان است. علم كهانت در ميان عرب عصر جاهلي شيوع بسياري داشته و كاهنان معروفي از قبيل شِقّ (Seqq) و سطيح (Satih) در تاريخ عرب عصر جاهلي بوده اند كه داستانهاي بسياري از ايشان نقل شده است. اسلام عقيده كهانت را شديداً رد كرده است.
علامه يحيي نوري در مورد كهانت مي نويسد:
در تعريف كهانت و شرح مفهوم آن، نظريات يكسان نيست، ولي با توجه به مجموع اقوال بايد گفت: كاهنان مردمي بودند كه مدّعي بودند از آينده خبر مي دهند و حوادث آينده را با وسايلي پيشبيني مي كنند. البته با اين نوع تعريف، كاهن از عرّاف مشخص مي شود، زيرا عرّاف به كسي گويند كه مدّعي است با وسايلي از گذشته خبر مي دهد يا از روي حقايق نهاني گذشته پرده برمي دارد.
كاهنان افراد زيرك، تيزهوش، مستعد و بافراست بودند. از احوال قبايل و حاجتهاي خاصشان اطلاعاتي كسب ميكردند و نيز حركات و وضع خاص مراجعان و جهل آنها، كمك شاياني به كارشان مي كرد. كاهنان و عرّافان براي اينكه افراد را بيشتر تحت تأثير قرار دهند، خود را با رازدانان عالم سرّ مرتبط معرفي مي كردند و هر يك براي خود رابطي آگاه از اجنه قائل بودند. ابزاري كه بيشتر با آنها كاهن و عرّاف به پيشگويي و بيان اخبار گذشته مي پرداخت مشتي سنگريزه، دانه هاي نخود و گندم و نگريستن در آب يا شيشه و آينه و استخوان مردگان و چشمها و شانه و تفألاتي از حركات و كلمات پرسش كنندگان و مخاطب بود.
ابن خلدون مي نويسد: تمام قدرت كاهن همان تيزي ذهن و قوه تخيل و ادراك او بود. اين وسايل بيشتر براي كمك و تقويت و تمركز دادن نيروي استنباطش به كار مي رفت يا وسايل و ابزار بازارگرمي و معمّا و مرموز جلوه دادن كار كهانت به مراجعان بود.
از جمله زيركي كاهنان، كليگويي، اداي جملات چند پهلو و به كار بردن لغات متروكه يا عبارتهاي مبهم و نامفهوم و در عين حال آهنگين بود.
در دوره جاهليت، كاهن و عّراف مرجع حل و فصل دعاوي و تعيين نسب ها و اتهامها و حمل ها و اينكه آيا فلان زن در غياب شوهر ارتباطي نامشروع داشته يا نه و خلاصه، مرجع تمام مسائل فروبستهاي كه به غيب داني نياز داشت محسوب مي شدند. ايشان براي شفاي بيماري ها و از كار افتادن عقلها و انديشه ها عاملي بسيار مؤثر به شمار مي آمدند.
در هر قبيله اي، نگهباني خرافات جاهلي را كاهن آن بر عهده داشته و هر دم با دستورهاي نوظهور و معماوش خود بر انبوه خرافات مي افزودند و مردم را به گمراهي بيشتري ميكشاندند.
در عصر حاضر، گرچه غيبگويان و فالگيران و طالعبينان، شئون و پُست هاي دوره جاهليت را از دست داده اند، ولي از همان ابزار و روش كاهنان مانند كليگويي و جملات چند پهلو و مبهم استفاده مي كنند.
دو ـ راههاي آگاهي از غيب
برخي راه هاي مشهور قديم و جديد آگاهي يافتن از غيب بدين شرح است:
اول ـ احكام علم نجوم
ابوريحان بيروني در كتاب التفهيم خود مي آورد: «احكام نجوم پنج صنف خواهد شد: حوادث جو، وقايع عالم، احكام مواليد، و اختيارات و مسائل ضمير و خفي (يعني پنهان). چهار قسم اول به گفته بيروني همگي بر مبادي معلوم مبتني است و قسم پنجم، يعني مسائل ضمير و خفي، از اينجا پيدا ميشود كه مي خواهند همان احكام را با مبادي مجهوله به دست بياورند و از اين روست كه گاهي فن نجوم از حد خود خارج مي شود و پا از گليم خويش فراتر مي كشد و داخل ميدان زجر [نوعي تفأل] و فال مي شود».
دوم ـ علم فراست
علمي است كه از هيئت انسان و اشكال و الوان و اقوال او به اخلاق و فضايل و رذايل او پي مي برند.
سوم ـ علم رؤيا
رؤيا بر دو قسم است:
1. بيشتر خواب ها اضغاث احلام است؛
2. كمترِ خوابها صحيح است و گاهي اين خوابهاي صحيح به تأويل نياز ندارد و گاهي محتاج به تأويل است كه معبّري ماهر لازم است تا خواب را تعبير كند.
چهارم ـ علم كهانت و عرافه
كهانت علمي مخصوص به امور آينده و عرافه مخصوص امور گذشته است.
پنجم ـ علم زجر
علمي است كه با آن از اصوات و حركات و ساير احوال حيوانات بر حوادث استدلال مي كردند.
ششم ـ علم كفبيني
يكي از راه هاي استطلاع، كيفيت مجاري كف دست است.
هفتم ـ علم رمل
عبارت است از معرفت طرق استدلال بر وقايع خير و شر از اَشكال مخصوصه و كيفيت استخراج و دلالتهاي آن و مشهور است كه واضع آن دانيال عليه السلام بوده و گويند اين علم معجزه او بوده است و... .
برخي فال قهوه، ورق و روشهاي ديگر را نيز براي آگاهي از غيب برشمرده اند، اما به راستي چرا مردم به سراغ كفبيني و رمالي و امثال اينها مي روند؟
سه ـ علل گرايش به رمالي، طالعبيني و هر گونه غيبگويي
در مقدمه اشاره شد كه علاقه به دانستن و آگاهي از امور غيبي به صورت غريزي در انسان وجود دارد، اما در عصر حاضر عواملي نيز وجود دارد كه اين غريزه را تحريك و تشديد مي كند و موجب آن ميشود كه در عصر دانش، همچنان مشتريان فراواني براي اين بازار وجود داشته باشد.
اول ـ ضعف ايمان؛ توكل و دور شدن از آموزه هاي ديني و انحراف از اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله ؛
دوم ـ جهل و ناآگاهي؛
سوم ـ كمرنگ شدن ارزشهاي اخلاقي؛
چهارم ـ ناتواني در حل مشكلات روزمره، فقدان راههاي مناسب براي عموم مردم و نااميدي؛
پنجم ـ خيالپردازي و اوهام؛
ششم ـ اثرگذاري شديد برخي رمالان بر مراجعان و ادعاي توانايي رفع انواع مشكلات از سوي آنان؛
هفتم ـ تبليغات وسيع و معرفي اين شيادان به ديگران كه به وسيله مشتريان ساده لوح انجام مي گيرد.
چهار ـ نظر اسلام در مورد كهانت و مراجعه به غيبگو و كاهن
اسلام براي آنكه مبادا زندگي و سرنوشت خلق بازيچه غيب گوياني شود كه با سخنانشان تيري در تاريكي مي افكنند، هرگونه كهانت را به شديدترين وجه حرام كرد. رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مسلمانان را از رفتن نزد كاهنان براي آگاهي از سرنوشت و آينده شان منع كرد و فرمود: «هر كس نزد عرّاف يا كاهني برود و گفته هاي او را تصديق كند، به آنچه بر محمد صلي الله عليه و آله نازل شده كفر ورزيده است».
همچنين حسن بن محبوب از هيثم بن واقد نقل مي كند كه گفت: «به امام صادق عليه السلام عرض كردم: در جزيره ما مردي است كه خبر مي دهد كسي را كه از او، از دزدي اموالش مي پرسد و رويدادهايي مانند اين. آيا ما هم از او چيزي بپرسيم؟ پس امام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هركس به سوي ساحر برود يا به كاهني توجه كند، يا دروغگويي را تصديق كند، به آنچه خداوند متعال بر رسول خدا نازل فرموده كفر ورزيده است».
شيخ انصاري در مكاسب محرمه با استناد به اين احاديث و احاديث ديگر، كهانت و هر گونه خبر دادن از غيب را، ولو به غير كهانت، حرام ميداند.
بر همين اساس، مراجع معظم تقليد نيز انواع فالگيري را بي اعتبار دانسته و پول گرفتن براي فال را جايز ندانسته اند.
با توجه به مطالب ياد شده، نه تنها كسي كه به فالگيري، رمالي و چنين مشاغلي مي پردازد، گناه كرده و مال حرامي به دست آورده، مشتريان آنها و افرادي كه در پي اينگونه پيشگويي ها مي روند نيز گناهكار محسوب ميشوند و به اسلام كفر ورزيده اند.
آنها به جاي تلاش و توجه به علم و عقل مي خواهند يك شب ره صدساله را بپيمايند، غافل از آنكه مطابق آيه «وَ ما كانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ» در مرحله اول، تنها خداست كه از غيب باخبر است، اما گاهي خداوند برخي اسرار عالم غيب را براي مقربان خود همانند پيامبران و اولياي الهي فاش مي كند و خداوند عالم تنها به ميزان مصلحت، اين علم و آگاهي را در اختيار آنان قرار مي دهد و به طور قطع، اين مقربّان نيز اسرار الهي را نزد خود پنهان ميكنند و به هيچ وجه از آن بهرهبرداري نمي كنند.
فالگيران، رمالان و طالعبينان نوعاً افراد شياد و كلاهبرداري هستند كه با بيان جملات و مسائل كلي و دوپهلو، كه با افراد مختلف قابل انطباق باشد، كسب درآمد مي كنند. گاهي نيز از حدسيات خود استفاده و وانمود مي كنند پيشگوييشان كاملاً صحيح است. براي مثال به هر مراجعهكنندهاي مي گويند در زندگي رنج زيادي كشيده اي، نزديكان يا دوستانت به تو خيانت كرده اند و از پشت به تو خنجر زده اند، به زودي خبر خوشي به تو مي رسد، موقعيت عالي به دست مي آوري، مواظب باش از دست ندهي و... .
علاقه انسانها به شنيدن چنين سخناني آنها را واميدارد همواره به سراغ فالگيران بروند تا شايد دريچه اميدي به رويشان باز شود، ولي مسلمانان بايد بدانند در تمام مشكلات زندگي بايد به خدا پناه ببرند و بر او توكل كنند و با دعا و صدقه و تعقل و تفكر و البته كوشش خود، سخت ترين مشكلات زندگي را پشت سر گذارند. رمال ها و فالگيران اگر انسانهاي توانا و قدرتمندي بودند، خودشان را از بدبختي ها و گوشه خيابان نشيني مي رهاندند و به بالاترين مقامات و درجه ها در دنيا مي رسيدند؛ حال آنكه عموماً زندگي كثيف و نكبت باري دارند.
خ) مهرهمار
به اين تبليغات اينترنتي در مورد مهرهمار توجه كنيد:
اول ـ اگر مي خواهيد در بين دوستان و آشنايان خود محبوبيت بيشتري داشته باشيد!
دوم ـ اگر مي خواهيد خوشبختي به شما رو كند!
سوم ـ اگر مي خواهيد در تمام مراحل زندگي احساس پيروزي و خوششانسي كنيد!
چهارم ـ اگر مي خواهيد در مراحل درسيِ خود موفق باشيد و پيشرفت كنيد!
پنجم ـ اگر مي خواهيد ايمانتان محكم تر شود و خدا را با احساس بيشتري درك كنيد! و اگرهاي ديگر، با مهرهمار آرزوهاي شما دستيافتني مي شود. مطمئن باشيد اين خرافات نيست. چاره همان مهرهمار معروف است كه فرصت خريدش شايد فقط يك بار فراهم شود.
كساني كه مهرهمار را تبليغ ميكنند در توجيه اين همه آثار مفيد ميگويند: بدن مار به گونه اي آفريده شده كه در طول سال يك ترشح استخواني از جنس شاخ بر روي سر خود همانند پينه ترشح مي كند كه نسبت به ساير اجسام و اشيا بيشترين بار مغناطيسي را دارد و به صورت تك قطبي است كه آن را با نام مهرهمار مي شناسيم.
مهرهمار پس از عمل جفتگيري از سر مار جدا شده، بر زمين مي افتد. اگر فردي بتواند مهره ها را (كه متعلق به دو مار جفتگيري كننده است) از آنِ خود كند و چهل روز با خود داشته باشد، اين آثار بيشمار برايش حاصل ميشود! آيا به راستي مهرهمار اين همه آثار و بركات به دنبال دارد؟ آيا پينه روي سر مار حتي زماني كه از سر مار جدا شود، بار مثبت و منفي دارد؟ آيا دليل قطعي و علمي بر وجود اين نيروي مغناطيسي در مهرهمار وجود دارد؟
از كجا معلوم كه مهرهمار در زمان آميزش اين حيوانات باعث جذابيت و كشش آنها شده است؟ چه بسا هيچ ارتباطي بين اين مهره و آميزش و جذابيت مارها وجود نداشته باشد. آيا واقعاً رابطه علّي و معلولي بين مهرهمار و جذابيت مار برقرار است؟ در فرضي كه پاسخ به اين سؤال مثبت باشد و از لحاظ علمي ثابت شود وجود مهرهمار باعث جذابيت مار ميشود، هيچ دليل علمي نداريم كه با آن ثابت شود همراه داشتن اين مهره ها براي انسانها نيز جذابيت مي آورد.
حتي اگر دارندگان مهرهمار جذاب باشند، ممكن است آنها به واسطه اعتماد به نفس و قدرت تلقين به اين مرحله رسيده باشند. ظاهراً تمام ادعاهايي كه در مورد آثار مهرهمار بيان مي شود دروغ است، زيرا تاكنون هيچ دليل عقلي، علمي و شرعي براي اعتبار اين ادعاها اقامه نشده است.
برخي مي گويند چون از قديم الايام معروف است در مورد شخص جذاب مي گويند مهرهمار دارد، شايد اين مسئله واقعيت داشته باشد. حال آنكه ممكن است اين گفته صرفاً كنايه از اين باشد كه همانگونه كه مهرهمار براي مارها ايجاد جذابيت مي كند، اين شخص نيز نيروي خاصي دارد كه باعث مي شود همه به سمت او توجه كنند و نگاه همه به او جلب شود. آنها به نيروي خاصي كه هميشه درون برخي از افراد وجود دارد به مهرهمار تعبير كرده اند.
مسئله ديگر آنكه اگر داشتن مهرهمار باعث تقويت ايمان مي شود، چرا در قرآن كريم، كه بهترين كتاب هدايت بشر است، و نيز در كلام معصومان عليهم السلام كه همواره در تلاش بودند انسانها را به خدا نزديك كنند و راه هاي قرب الهي را براي ما در احاديث مختلف يادآور شده اند، هيچ اشاره اي به آن نشده است؟!
نكته بعدي آنكه اگر به راستي مهرهمار اين همه موفقيت براي انسان به دنبال مي آورد. چرا هيچ عالم و دانشمند يا هيچ تاجري و خلاصه هيچ انسان موفقي حتي براي يك بار راز موفقيت خود را داشتن مهرهمار اعلام نكرده و آن را به ديگران توصيه نمي كند؟ همه افراد موفق تنها لطف خدا، توكل و تلاش خود را عامل پيروزي شان معرفي مي كنند. در صورتي كه اين مطالب واقعيت داشته باشد، بايد حداقل يك نفر از افراد موفق جهان (حتي اگر بقيه قصد كتمان داشته اند) از اين راز پرده برمي داشت.
سخن آخر اينكه به نظر مي رسد اعتقاد به مهرهمار بيشتر خرافه باشد تا واقعيت، اما حتي اگر روزي دليل محكم و قطعي براي اثبات اين گونه ادعاها اقامه شود، به طور قطع بايد گفت تقريباً همه مهره هاي مار كه به صورت اينترنتي و غير آن به فروش مي رسند، تقلّبياند؛ زيرا اين مهره ها كميابند و تنها كساني كه مدتها با اين موجودات زندگي كنند مي توانند اين مهره ها را (كه البته در صورت اصل بودن قيمت گراني هم دارد) به دست آورند.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .