نظریه های روانشناسی گوتفرید ویلهلم لایبنیتس
گوتفرید ویلهلم ( فون ) لایبنیتس ( Gottfried Wilhelm Leibniz ) متولد 1 ژوئیه 1646 و متوفای 14 نوامبر 1716 ، یک دانشمند آلمانی بود که به عنوان یک ریاضیدان ، فیلسوف ، دانشمند و دیپلمات فعال بود . او هم در تاریخ فلسفه و هم در تاریخ ریاضیات شخصیتی برجسته است . او آثاری در زمینه فلسفه ، الهیات ، اخلاق ، سیاست ، حقوق ، تاریخ و زبان شناسی نوشت.. لایب نیتس همچنین کمک های عمده ای به فیزیک و فناوری کرد و مفاهیمی را پیش بینی کرد که بسیار دیرتر در نظریه احتمالات ، زیست شناسی ، پزشکی ، زمین شناسی ، روانشناسی ، زبان شناسی و علوم کامپیوتر ظاهر شدند. علاوه بر این، او در زمینه علم کتابداری مشارکت داشت : در حین خدمت به عنوان ناظر کتابخانه ولفنبوتل در آلمان ، سیستم فهرست نویسی را ابداع کرد که می توانست به عنوان راهنما برای بسیاری از بزرگترین کتابخانه های اروپا عمل کند. کمک های لایب نیتس به این مجموعه گسترده از موضوعات در موارد مختلف پراکنده بود. مجلات آموخته شده ، در ده ها هزار نامه، و در نسخه های خطی منتشر نشده. او به چندین زبان، عمدتاً به زبان های لاتین ، فرانسوی و آلمانی ، اما همچنین به زبان های انگلیسی ، ایتالیایی و هلندی نوشت .
او به عنوان یک فیلسوف یکی از بزرگترین نمایندگان خردگرایی و ایده آلیسم قرن هفدهم بود . به عنوان یک ریاضیدان، بزرگترین دستاورد او توسعه ایده های اصلی حساب دیفرانسیل و انتگرال ، مستقل از تحولات همزمان اسحاق نیوتن بود. کارهای ریاضی پیوسته از نماد لایب نیتس به عنوان بیان مرسوم حساب دیفرانسیل و انتگرال حمایت می کنند.
در یکشنبه 1 ژوئن 1646، پسرم گوتفرید ویلهلم یک ربع قبل از هفت شب در آکواریوس به دنیا آمد.
لایب نیتس در 3 ژوئیه همان سال در کلیسای سنت نیکلاس لایپزیگ غسل تعمید داده شد . پدرخوانده او مارتین گایر الهی دان لوتری بود . پدرش در سن شش سالگی درگذشت و از آن زمان به بعد، لایب نیتس توسط مادرش بزرگ شد.
پدر لایب نیتس استاد فلسفه اخلاق در دانشگاه لایپزیگ بود و پسر بعداً کتابخانه شخصی پدرش را به ارث برد. از هفت سالگی به او دسترسی رایگان به آن داده شد. در حالی که کار مدرسه لایبنیتس عمدتاً به مطالعه یک قانون کوچک از مراجع محدود میشد، کتابخانه پدرش او را قادر ساخت تا طیف گستردهای از آثار پیشرفته فلسفی و کلامی را مطالعه کند - آثاری که در غیر این صورت تا سالهای دانشگاه نمیتوانست بخواند. دسترسی به کتابخانه پدرش که عمدتاً به زبان لاتین نوشته شده بود، به مهارت او در زبان لاتین نیز منجر شد که در سن 12 سالگی به آن دست یافت. او در سن 13 سالگی شعرهای لاتین زیادی را سروده است.
در آوریل 1661 در سن 14 سالگی در دانشگاه سابق پدرش ثبت نام کرد، و مدرک لیسانس خود را در فلسفه در دسامبر 1662 به پایان رساند. او از Disputatio Metaphysica de Principio Individui خود دفاع کرد. که در 9 ژوئن 1663 به اصل تشخص می پردازد. لایب نیتس مدرک کارشناسی ارشد خود را در فلسفه در 7 فوریه 1664 دریافت کرد. در دسامبر 1664 پایان نامه ای را منتشر کرد و از آن دفاع کرد . مشکلات حق که هم برای رابطه نظری و هم یک رابطه آموزشی بین فلسفه و حقوق استدلال می کند. پس از یک سال تحصیل حقوقی، در 28 سپتامبر 1665 مدرک لیسانس خود را در رشته حقوق دریافت کرد. پایان نامه او De conditionibus ( در مورد شرایط ) نام داشت.
لایب نیتس سپس در دانشگاه آلتدورف ثبت نام کرد و به سرعت پایان نامه ای را ارائه کرد که احتمالاً قبلاً در لایپزیگ روی آن کار می کرد. عنوان پایان نامه او Disputatio Inauguralis de Casibus Perplexis in Jure ( مشاهده افتتاحیه در مورد پرونده های حقوقی مبهم ) بود. لایب نیتس مجوز خود را برای وکالت و دکترای حقوق خود را در نوامبر 1666 به دست آورد. او سپس پیشنهاد یک انتصاب دانشگاهی در آلتدورف را رد کرد و گفت که "افکار من در جهتی کاملاً متفاوت بود".
در بزرگسالی، لایب نیتس اغلب خود را به عنوان "گوتفرید فون لایب نیتس" معرفی می کرد. بسیاری از نسخه های منتشر شده پس از مرگ از نوشته های او نام او را در صفحه عنوان به عنوان " Freiherr GW von Leibniz" نشان می دهد. با این حال، هیچ سندی از هیچ دولت معاصری که انتصاب او را به هر شکلی از اشراف نشان دهد، یافت نشد .
اولین موقعیت لایب نیتس به عنوان منشی حقوق بگیر در انجمن کیمیاگری در نورنبرگ بود. او در آن زمان نسبتاً کمی در مورد موضوع می دانست، اما خود را عمیقاً آموخته معرفی می کرد. او به زودی با یوهان کریستین فون بوینهبورگ (1622-1672)، وزیر ارشد برکنار شده انتخاب کننده ماینس ، یوهان فیلیپ فون شونبورن ، ملاقات کرد.
فون بوینبورگ لایب نیتس را به عنوان دستیار استخدام کرد و اندکی پس از آن با انتخاب کننده آشتی کرد و لایب نیتس را به او معرفی کرد. لایب نیتس سپس مقاله ای در مورد قانون را به امید به دست آوردن شغل به انتخاب کننده اختصاص داد. مکر کار کرد. انتخاب کننده از لایب نیتس خواست تا در تدوین مجدد قانون قانونی برای انتخاب کنندگان کمک کند.
در سال 1669، لایب نیتس به عنوان ارزیاب در دادگاه تجدید نظر منصوب شد. اگرچه فون بوینهبورگ در اواخر سال 1672 درگذشت، لایب نیتس تحت استخدام بیوه خود باقی ماند تا اینکه در سال 1674 او را از کار برکنار کرد.
فون بوینهبرگ برای ارتقای شهرت لایبنیتس تلاش زیادی کرد و یادداشتها و نامههای لایبنیتس شروع به جلب توجه کرد. پس از خدمت لایب نیتس به انتخاب کننده، به زودی نقشی دیپلماتیک به دست آمد. او مقاله ای را با نام مستعار یک نجیب زاده ساختگی لهستانی منتشر کرد که در آن برای کاندیدای آلمانی برای تاج و تخت لهستان بحث می کرد (ناموفق). نیروی اصلی ژئوپلیتیک اروپا در دوران بزرگسالی لایب نیتس، جاه طلبی لوئی چهاردهم فرانسه بود که با حمایت قدرت نظامی و اقتصادی فرانسه همراه بود. در همین حال ، جنگ سی ساله اروپای آلمانی زبان را خسته، تکه تکه و از نظر اقتصادی عقب مانده بود. لایب نیتس پیشنهاد کرد که از اروپای آلمانی زبان با پرت کردن لویی به شرح زیر محافظت شود. از فرانسه برای تصرف مصر دعوت می شودبه عنوان پله ای برای فتح نهایی هند شرقی هلند . در مقابل، فرانسه موافقت خواهد کرد که آلمان و هلند را بدون مزاحمت ترک کند. این طرح مورد حمایت محتاطانه الکتور قرار گرفت. در سال 1672، دولت فرانسه لایب نیتس را برای گفتگو به پاریس دعوت کرد، اما این طرح به زودی با وقوع جنگ فرانسه و هلند از بین رفت و نامربوط شد. حمله نافرجام ناپلئون به مصر در سال 1798 را می توان به عنوان اجرای ناخواسته و دیرهنگام طرح لایب نیتس در نظر گرفت، پس از آن که برتری استعماری نیمکره شرقی در اروپا از هلندی ها به انگلیسی ها منتقل شده بود.
بنابراین لایب نیتس در سال 1672 به پاریس رفت. بلافاصله پس از ورود، فیزیکدان و ریاضیدان هلندی کریستیان هویگنس را ملاقات کرد و متوجه شد که دانش خود از ریاضیات و فیزیک ناقص است. با هویگنس به عنوان مربی خود، او یک برنامه خودآموزی را آغاز کرد که به زودی او را به انجام مشارکت های عمده در هر دو موضوع سوق داد، از جمله کشف نسخه خود از حساب دیفرانسیل و انتگرال . او نیکلاس مالبرانش و آنتوان آرنو ، فیلسوفان برجسته فرانسوی آن روز را ملاقات کرد و نوشتههای دکارت و پاسکال را که منتشر نشده و همچنین منتشر شده بودند، مطالعه کرد. او با یک ریاضیدان آلمانی دوست شد،Ehrenfried Walther von Tschirnhaus ; تا آخر عمر مکاتبه کردند.
در سال 1675 او تلاش کرد تا در آکادمی علوم فرانسه به عنوان عضو افتخاری خارجی پذیرفته شود، اما تصور می شد که خارجی ها به اندازه کافی در آنجا وجود داشتند و بنابراین دعوت نامه ای انجام نشد. او پاریس را در اکتبر 1676 ترک کرد.
لایب نیتس پس از یک سفر کوتاه دیگر به لندن، جایی که نیوتن او را متهم کرد که از قبل کار منتشر نشده خود را در مورد حساب دیفرانسیل و انتگرال دیده است، توانست ورود خود را به هانوفر تا پایان سال 1676 به تعویق بیندازد. ادعا میشود که این شواهدی است که دههها بعد از این اتهام حمایت میکند که او حساب دیفرانسیل و انتگرال را از نیوتن دزدیده است. در سفر از لندن به هانوفر، لایبنیتس در لاهه توقف کرد و در آنجا با ون لیوونهوک ، کاشف میکروارگانیسمها آشنا شد. او همچنین چندین روز را با اسپینوزا که به تازگی شاهکار خود، اخلاق را تکمیل کرده بود، به بحث و گفتگو پرداخت.
لایب نیتس در سال 1716 در هانوفر درگذشت . در آن زمان، او چنان مورد توجه نبود که نه جورج اول (که در آن زمان در نزدیکی هانوفر بود) و نه هیچ یک از درباریان به جز منشی شخصی او در مراسم تشییع جنازه شرکت نکردند. حتی اگر لایب نیتس عضو مادام العمر انجمن سلطنتی و آکادمی علوم برلین بود ، هیچ یک از این سازمان ها برای احترام به مرگ او مناسب ندیدند. قبر او برای بیش از 50 سال بی نشان ماند. او، با این حال، توسط Fontenelle ، قبل از آکادمی علوم فرانسه در پاریس، که او را به عنوان یک عضو خارجی در سال 1700 پذیرفته بود ستایش شد. مداحی به دستور دوشس اورلئان ، خواهرزاده الکترس سوفیا تشکیل شده بود.
لایب نیتس هرگز ازدواج نکرد. او در مواردی از پول شکایت می کرد، اما مبلغ عادلانه ای که برای تنها وارثش، پسر خوانده خواهرش، باقی گذاشت، ثابت کرد که برانزویک ها، در مجموع، حقوق خوبی به او داده اند. او در تلاشهای دیپلماتیک خود، در مواقعی با افراد بیوجدان روبهرو میشد، همانطور که اغلب در مورد دیپلماتهای حرفهای زمان او چنین بود. در موارد متعدد، لایبنیتس دستنوشتههای شخصی را به عقب برگرداند و آنها را تغییر داد، اقداماتی که او را در طول مناقشههای حسابداری در وضعیت بدی قرار داد .
او جذاب، خوش اخلاق و بدون طنز و تخیل بود. او دوستان و ستایشگران زیادی در سراسر اروپا داشت. او را یک پروتستان و یک خداباور فلسفی معرفی کرد. لایب نیتس در طول زندگی خود به مسیحیت تثلیث متعهد باقی ماند .
او معتقد بود که تمامی شاخه های علوم (انسانی ، تجربی، تئوری و ...) از نظام واحدی پیروی می کنند و اصول مشترکی بر آنها حاکم می باشد. نگاه او به هستی بر این اساس بود که یک روح و خرد واحد در راس همه امور بر جهان حاکم می باشد که بر تمام ذرات جهان احاطه دارد.
نظریه معرفت شناسی
لایب نیتس معتقد بود که هر عنصر واقعیت ، اعم از شخص ، منظره یا شی با چیزی به نام "مفهوم" همراه است. مفهوم هر آنچه در مورد عنصر واقعیتی که با آن مرتبط است ، صادق است. به عنوان مثال ، رنگ یک زاغ سیاه است ، انگشتان اندام عقب آن فاقد پر و غیره است.
لایب نیتس به شدت از خردگرایی الهام گرفته بود ، و به همین دلیل او معتقد بود که بیشترین زبانی که می تواند آرزو کند شباهت به ریاضیات است ، یک سیستم هرمتیک نمادها. به همین دلیل است که برای او ، اگر چیزی درست است ، مجبور است به حقایق دیگر عناصر واقعیت متصل شوند حداقل از منظر نظری با مفاهیم متناظر آنها توصیف شده است.
یعنی اگر این روابط بین مفاهیم مختلف را کشف کنیم ، همه واقعیت را به طور کلی خواهیم شناخت. در اعماق قلب ، یک مفهوم نه تنها حاوی حقایقی در مورد عنصری است که با آن ارتباط دارد ، بلکه در مورد همه عناصری که با آن ارتباط دارد نیز به ما می گوید.
به عنوان مثال ، اگر چیزی باشد که انگشتان پای اندام تحتانی آن با پر پوشانده شده باشد ، این یک زاغ نیست.
- شاید برایتان جالب باشد: "سودگرایی: فلسفه ای که بر سعادت متمرکز است"
لایب نیتس می داند که اگرچه کشیدن رشته مفاهیم می تواند به ما در شناخت حقیقت کمک کند ، اما در عمل این غیرممکن است ، زیرا عقلانیت ما به اندازه کافی قدرتمند نیست به اندازه کافی برای کار با چنین حجم عظیمی از اطلاعات. با این حال ، این بدان معنا نیست که هر عنصر جهان حاوی قطعاتی از حقیقت نیست. در حقیقت ، برای لایب نیتس جهان از واحدهایی به نام مونادها تشکیل شده است ، واحدهایی متافیزیکی که حاوی بازنمایی هایی از همه موجودات هستند.
یک موناد ، صادق بودن و صحبت کردن از گذشته و حال و آینده ، با موناد دیگری یکسان است ، زیرا همه آنها حاوی واقعیت هستند.
با این حال ، وجود مونادها این واقعیت را تغییر نمی دهد که ما قادر به جذب حضور آنها نیستیم و در عمل ما اغلب طوری رفتار می کنیم که گویی هیچ چیز ایمن نیست.
اگرچه ما از طریق ریاضیات می توانیم به سبزه های ساده دسترسی پیدا کنیم ، اما این اجازه نمی دهد که ما بپریم و همه چیز درست و معتبر را بشناسیم. ما فقط در آنجا می مانیم ، با کمی ذره واقعیت که مجموع یک و یک برابر با دو است.
به همین دلیل است که در نظریه گوتفرید لایب نیتس بین حقایق عقل و واقعیت تمایز قایل شده اند ، این مورد شر شرور کمتری است که می تواند با اطمینان نسبی در مورد آنچه برای ما اتفاق می افتد کار کند. تنها موجودی که به حقایق عقل دسترسی کامل دارد، طبق گفته لایب نیتس ، این خدای مسیحی خواهد بود.
مونادها
شناخته شده ترین سهم لایب نیتس در متافیزیک نظریه مونادها است که در Monadologie توضیح داده شده است. او نظریه خود را ارائه می دهد که جهان از تعداد بی نهایت ماده ساده به نام موناد ساخته شده است. مونادها را همچنین میتوان با مجموعههای فلسفه مکانیکی رنه دکارت و دیگران مقایسه کرد. این مواد ساده یا مونادها «واحدهای نهایی وجود در طبیعت» هستند. مونادها هیچ قسمتی ندارند اما هنوز با کیفیتی که دارند وجود دارند. این ویژگی ها به طور مداوم در طول زمان در حال تغییر هستند و هر موناد منحصر به فرد است. آنها نیز تحت تأثیر زمان قرار نمی گیرند و تنها در معرض آفرینش و فنا هستند.
مونادها مراکز نیرو هستند; جوهر نیرو است، در حالی که فضا ، ماده و حرکت صرفاً خارق العاده هستند. گفته میشود که او با استدلال علیه نیوتن، آلبرت انیشتین را پیشبینی کرد که فضا ، زمان و حرکت کاملاً نسبی هستند همانطور که او به طعنه گفت . چیزی صرفاً نسبی باشد، همانطور که زمان است، که من آن را مرتبه ای از همزیستی ها می دانم، زیرا زمان مرتبه ای از توالی است.»
انیشتین که خود را "لایبنیتسیان" می نامید حتی در مقدمه کتاب مفاهیم فضا نوشته ماکس جمر نوشت. لایبنیزیانیسم بر نیوتنییسم برتری داشت و اگر ابزارهای ضعیف تکنولوژیکی آن زمان نبود، عقاید او بر نیوتن چیره می شد. استدلال شده است که لایب نیتس راه را برای نظریه نسبیت انیشتین هموار کرد .
اثبات خداوند لایب نیتس را می توان در Theodicée خلاصه کرد . عقل بر اساس اصل تناقض و اصل دلیل کافی حاکم است . لایب نیتس با استفاده از اصل استدلال به این نتیجه رسید که دلیل اول همه چیز خداست. همه چیزهایی که ما می بینیم و تجربه می کنیم در معرض تغییر هستند و این واقعیت که این جهان ممکن است را می توان با امکان ترتیب متفاوت جهان در مکان و زمان توضیح داد. جهان اقتضایی باید دلیلی لازم برای وجود خود داشته باشد. لایب نیتس از کتاب هندسه به عنوان مثال برای توضیح استدلال خود استفاده می کند. اگر این کتاب از زنجیره بی نهایت نسخه کپی شده باشد، حتما دلیلی برای محتوای کتاب وجود دارد. لایب نیتس به این نتیجه رسید که باید « موناس مونادوم » یا خدا وجود داشته باشد.
ماهیت هستی شناختی یک موناد، سادگی تقلیل ناپذیر آن است. برخلاف اتم ها، مونادها هیچ ویژگی مادی یا فضایی ندارند. آنها همچنین به دلیل استقلال کامل متقابل با اتم ها متفاوت هستند، به طوری که فعل و انفعالات بین مونادها فقط آشکار است. در عوض، به موجب اصل هماهنگی از پیش تعیین شده ، هر موناد از مجموعه ای از پیش برنامه ریزی شده از «دستورالعمل ها» خاص خود پیروی می کند، به طوری که یک موناد در هر لحظه «می داند» چه کاری انجام دهد. به موجب این دستورات ذاتی، هر موناد مانند آینه کوچکی از جهان است. لازم نیست مونادها "کوچک" باشند. به عنوان مثال، هر انسانی یک موناد را تشکیل می دهد، در این صورت اراده آزاد مشکل دارد.
ظاهراً مونادها از شر این مشکل خلاص شده اند:
- کنش متقابل ذهن و ماده برخاسته از نظام دکارت .
- فقدان تشخص ذاتی سیستم اسپینوزا ، که موجودات منفرد را صرفاً تصادفی نشان می دهد.
او معتقد است که عالم از ذرات تقسیمناپذیر تشکیل شده که اسمش را مناد میگذارد که جوهر فرد هم ترجمه شده است. این منادها خصوصیتشان این است که از جنس روح، فکر و اندیشهاند.
مسئله عقل و ایمان
لایب نیتس اظهار داشت که حقایق الهیات (دین) و فلسفه نمی توانند با یکدیگر تضاد داشته باشند، زیرا عقل و ایمان هر دو "هدیه های خداوند" هستند، به طوری که تعارض آنها به معنای مخالفت خدا با خودش است. Theodicy تلاش لایب نیتس برای آشتی دادن نظام فلسفی شخصی خود با تفسیر او از اصول مسیحیت است. این پروژه تا حدی ناشی از اعتقاد لایب نیتس بود که توسط بسیاری از فیلسوفان و متکلمان در دوران روشنگری مشترک بود.، در ماهیت عقلانی و روشن دین مسیحیت. همچنین با اعتقاد لایب نیتس به کمال بودن ماهیت انسان (در صورتی که بشریت بر فلسفه صحیح و دین به عنوان راهنما تکیه کند) و با اعتقاد وی به این که ضرورت متافیزیکی باید مبنایی عقلانی یا منطقی داشته باشد، شکل گرفت، حتی اگر این علیت متافیزیکی در آن غیر قابل توضیح به نظر برسد. شرایط ضرورت فیزیکی (قوانین طبیعی که توسط علم مشخص شده است).
از آنجا که عقل و ایمان باید کاملاً با هم آشتی داشته باشند، هر اصل ایمانی که با عقل قابل دفاع نباشد باید رد شود.
مسئله شر
لایب نیتس سپس به یکی از انتقادات اصلی خداباوری مسیحی پرداخت: اگر خدا همه چیز خوب ، همه حکیم و قدرتمند است، پس چگونه شر به جهان آمد ؟ پاسخ (به گفته لایب نیتس) این است که، در حالی که خداوند در حقیقت از نظر حکمت و قدرت نامحدود است، مخلوقات انسانی او به عنوان مخلوقات، هم در حکمت و هم در اراده (قدرت عمل) محدود هستند. این امر انسان را مستعد باورهای نادرست، تصمیمات اشتباه و اقدامات ناکارآمد در اعمال اراده آزاد خود می کند .
خداوند خودسرانه درد و رنج را بر انسان وارد نمی کند. بلکه شر اخلاقی (گناه) و شر فیزیکی (درد و رنج) را به عنوان پیامدهای ضروری شر متافیزیکی (نقص)، به عنوان وسیله ای که انسان ها می توانند به وسیله آن تصمیمات اشتباه خود را شناسایی و تصحیح کنند، و در مقابل خیر واقعی، مجاز می داند.
بعلاوه، اگرچه اعمال انسان از علل قبلی ناشی می شود که در نهایت در خداوند منشأ می گیرند و بنابراین برای خداوند به عنوان یقینات متافیزیکی شناخته می شوند، اراده آزاد فرد در چارچوب قوانین طبیعی اعمال می شود، جایی که انتخاب ها صرفاً به طور مشروط ضروری هستند و باید در مورد آن تصمیم گیری شود. خودانگیختگی شگفت انگیز» که به افراد امکان گریز از سرنوشت سخت را می دهد.
فضا ، زمان و مکان
لایبنتیس در طول حیات فلسفیش در باب زمان و مکان نظریههای متفاوتی داشته است. وی قبل از اینکه به نسبی بودن آنها معتقد شود، مثل نیوتن مکان را مطلق و واقعی میدانست، چنانکه در نامه به توماسیوس نوشت: «مکان عبارتست از موجود ممتد اولیه یا جسم ریاضی که متضمن سه بعد است و مکان عمومی تمام اشیاست…همچنانکه ماده موجودی است که در مکان یا همبودی با مکان است.» وی همچنین زمان را مقدار حرکت تعریف کرد.
راسل بر این باور است که لایبنیتس درباره زمان و مکان دو دیدگاه اتخاذ کرده است:
یکی ذهنی بوده و صرفا بین ادراکات هر مناد ارتباط برقرار میکند و دیگری عینی و ناظر به ارتباط بین ادراکات فرینه اعیان خارجی است و در مورد همه منادها و حتی در تمام عوالم ممکن یکسان و واحد است.
در کل میتوان گفت که روند شکلگیری اندیشه لایبنتیس درباره زمان و مکان از قول به عینی، پدیداری و مطلق بودن به ذهنی و نسبی بودن زمان و مکان گرایش داشته است. خود او تصریح میکند:
قبلا وقتی مکان را به عنوان مکان واقعی بیحرکتی فرض میکردم که فقط دارای امتداد است، میتوانستم حرکت مطلق را بعنوان امر واقعی تعریف کنم اما بتدریج این تردید در من پیدا شد که آیا اصلا چیزی بنام مکان وجود دارد؟
لایب نیتس مقدار زیادی به استاتیک و پویایی در حال ظهور در اطراف او کمک کرد و اغلب با دکارت و نیوتن مخالف بود . او نظریه جدیدی از حرکت ( دینامیک ) مبتنی بر انرژی جنبشی و انرژی پتانسیل ابداع کرد که فضا را نسبی میدانست، در حالی که نیوتن کاملاً متقاعد شده بود که فضا مطلق است. یک نمونه مهم از تفکر فیزیکی بالغ لایب نیتس، پویایی نمونه او در سال 1695 است .
تا قبل از کشف ذرات زیراتمی و مکانیک کوانتومی حاکم بر آنها، بسیاری از ایدههای گمانهزنی لایبنیتس در مورد جنبههایی از طبیعت که قابل تقلیل به استاتیک و دینامیک نبودند، منطقی نبود. برای مثال، او با استدلال علیه نیوتن، آلبرت انیشتین را پیشبینی کرد که فضا ، زمان و حرکت نسبی هستند، نه مطلق: «در مورد نظر خودم، من بیش از یک بار گفتهام که فضا را چیزی صرفاً نسبی میدانم. زمان این است که من آن را مرتبه ای از همزیستی ها می دانم، همانطور که زمان ترتیب توالی است.»
لایب نیتس در برابر دیدگاه های جوهری نیوتن، مفهوم رابطه گرایانه ای از فضا و زمان داشت. بر اساس ماهیت گرایی نیوتن، فضا و زمان موجوداتی هستند که مستقل از چیزها وجود دارند. در مقابل، رابطهگرایی لایبنیتس، فضا و زمان را بهعنوان نظامهایی از روابطی که بین اشیا وجود دارند، توصیف میکند. ظهور نسبیت عام و کارهای متعاقب آن در تاریخ فیزیک ، موضع لایب نیتس را در دید مطلوب تری قرار داده است.
یکی از پروژه های لایب نیتس این بود که نظریه نیوتن را به عنوان نظریه گردابی بازنویسی کند . با این حال، پروژه او فراتر از نظریه گرداب بود، زیرا در قلب آن تلاشی برای توضیح یکی از دشوارترین مسائل در فیزیک، یعنی منشأ انسجام ماده وجود داشت.
در کیهانشناسی اخیر به اصل دلیل کافی استناد شده است ، و هویت او در مکانیک کوانتومی غیرقابل تشخیص است، حوزهای که برخی حتی به نوعی پیشبینی کرده است. کسانی که از فلسفه دیجیتال ، جهت گیری اخیر در کیهان شناسی حمایت می کنند، لایب نیتس را پیشرو می دانند. علاوه بر نظریه های او در مورد ماهیت واقعیت، مشارکت لایب نیتس در توسعه حساب دیفرانسیل و انتگرال نیز تأثیر عمده ای بر فیزیک داشته است.
لایبنیتس در باب زمان و مکان ابتدا به مطلق بودن آنها قائل بوده، سپس نظر خود را تغییر داد. نظر واقعی و نهایی وی اینست که زمان و مکان نسبی و ذهنی هستند، برخلاف نیوتن که باور داشت زمان و مکان مطلق و مستقل از پدیدارها، وجود واقعی و عینی دارند. او در مکاتباتش با ساموئل کلارک ضعف دیدگاه نیوتن و کلارک را گوشزد کرده است و براهین فلسفی و کلامی متعددی بر رد آن آورده است. زمان و مکان در اندیشه وی بلحاظ هستی شناسی وجود دارند و وجود آنها نسبی است و بلحاظ شناخت شناسی این مفاهیم منطبق بر پدیدارها و ناظر به پدیدارها و اشیاء خارجیند. از جنبه روانشناسی این مفاهیم از طریق مشاهده روابط و نسب پدیدارهای عینی در ذهن شکل گرفتهاند و زمان و مکان از آن پدیدارها هستند نه منادها یا جواهر بسیط.
بر خلاف نظر نیوتن وجود مکان خالی یا خلأ محال است و با اصول پذیرفته شده لایبنیتس در تناقض است. او در اغلب آثارش براهین متافیزیکی و کلامی بر رد این امر آروده است.
بطور خلاصه دانستیم که لایبنیتس مکان را صرفا نظم پدیدارهای همبود و زمان را فقط نظم پدیدارهای متوالی میداند و مهمتر اینکه هر دو را ذهنی میانگارد. در اینجا دو نکته حائز اهمیت است، یکی اینکه زمان و مکان نسبی هستند و دوم اینکه ذهنیند، یعنی نه جواهر واقعیند و نه صفات جوهرهای واقعی، یلکه صرفا نسب و روابط پدیدارهای همبود و متوالی هستند.
وی در کنار مفاهیم نسبی و تبعی چون مکان، زمان امتداد و…حرکت را نیز میآورد. در حقیقت بحث زمان و مکان با بحث حرکت همبسته است و بحث از آندو به بحث از این یکی نیز کشیده میشود. اگر حرکت را صرفا انتقال مکانی بدانیم، چنانکه دکارت معتقد بود، یعنی «انتقال جزئی از ماده یا یک جسم از کنار اجسامی که بدون فاصله با آن اتصال دارند و ما آنها را در سکون تلقی میکنیم، به کنار اجسام دیگر» یا طبق نظر لایبنیتس حرکت را صرفا تغییر وضع در مجاورت مستقیم با اشیاء بدانیم، بدون فرض مفاهیم زمان و مکان حرکت مفهومی لایبنیتس مکان را صرفا نظم پدیدارهای همبود و زمان را فقط نظم پدیدارهای متوالی میداند و مهمتر اینکه هر دو را ذهنی میانگارد. در انجا دو نکته حائز اهمیت است، یکی اینکه زمان و مکان نستبی هستند و دوم اینکه ذهنیند.
روانشناسی
روانشناسی یکی از علایق اصلی لایب نیتس بوده است. به نظر می رسد که او یک "پیشگام روانشناسی قدردانی نشده" است ، او در مورد موضوعاتی نوشت که اکنون به عنوان زمینه های روانشناسی در نظر گرفته می شود: توجه و آگاهی ، حافظه ، یادگیری ( تداعی )، انگیزه (عمل " تلاش")، فردیت نوظهور ، پویایی کلی رشد ( روانشناسی تکاملی ). بحث های او در مقالات جدید و مونادولوژیاغلب به مشاهدات روزمره مانند رفتار سگ یا سر و صدای دریا تکیه می کند و قیاس های شهودی را ایجاد می کند (حرکت همزمان ساعت ها یا فنر تعادل یک ساعت). او همچنین مقدمات و اصولی را ابداع کرد که در روانشناسی کاربرد دارند: تداوم ادراکات کوچک نادیده گرفته تا ادراک متمایز، خودآگاه و توازی روانفیزیکی از منظر علیت و هدف: «ارواح بر اساس قوانین نهایی عمل میکنند. اسباب، از طریق آمال، غایات و اسباب، اجسام بر اساس قوانین علل مؤثر، یعنی قوانین حرکت عمل می کنند و این دو قلمرو، یعنی علل فاعلی و علل غایی، با یکدیگر هماهنگ می شوند».
این ایده به مشکل ذهن و بدن اشاره دارد و بیان می کند که ذهن و مغز بر روی یکدیگر عمل نمی کنند، بلکه در کنار یکدیگر جداگانه اما هماهنگ عمل می کنند. اما لایب نیتس از اصطلاح روانشناسی استفاده نکرد . موضع معرفتشناختی لایبنیتس - در برابر جان لاک و تجربهگرایی انگلیسی ( حسگرایی ) - به وضوح بیان شد: «Nihil est in intellectu quod non fuerit in sensu, nisi intellectu ipse». – «هیچ چیز در عقل نیست که اول به حسّ نبود، مگر خود عقل». در ادراک و شعور انسان می توان اصولی را که در تأثیرات حسی وجود ندارد بازشناخت: استنتاجات منطقی، مقولات فکری، اصل علیت و اصل هدف ( غایت شناسی ).
لایب نیتس مهمترین مترجم خود را در ویلهلم وونت ، بنیانگذار روانشناسی به عنوان یک رشته، یافت. وونت از نقل قول «… nisi intellectu ipse» در سال 1862 در صفحه عنوان Beiträge zur Theorie der Sinneswahrnehmung (مشارکت در نظریه ادراک حسی) استفاده کرد و یک تک نگاری مفصل و مشتاق در مورد لایب نیتس منتشر کرد.
وونت اصطلاح برداشت را شکل داد توسط لایبنیتس به روانشناسی ادراک مبتنی بر روانشناختی تجربی معرفی شد که شامل مدلسازی عصبروانشناختی بود – نمونهای عالی از این که چگونه یک مفهوم ایجاد شده توسط یک فیلسوف بزرگ میتواند یک برنامه تحقیقاتی روانشناختی را تحریک کند. یک اصل در تفکر لایب نیتس نقش اساسی داشت: «اصل برابری دیدگاههای جداگانه اما متناظر». وونت این سبک فکری ( دیدگاهگرایی ) را به گونهای توصیف کرد که برای او نیز کاربرد داشت - دیدگاههایی که «همدیگر را تکمیل میکنند، در حالی که میتوانند بهعنوان متضادهایی ظاهر شوند که تنها زمانی حل میشوند که عمیقتر در نظر گرفته شوند». بسیاری از کارهای لایب نیتس تأثیر زیادی بر حوزه روانشناسی گذاشت.
لایب نیتس فکر می کرد که بسیاری از ادراکات کوچک یا ادراکات کوچکی وجود دارد که ما از آنها ادراک می کنیم اما از آنها بی خبر هستیم. او معتقد بود که بر اساس این اصل که پدیده های موجود در طبیعت به طور پیش فرض پیوسته هستند، این احتمال وجود دارد که گذار بین حالت های خودآگاه و ناخودآگاه مراحل میانی داشته باشد.
برای اینکه این درست باشد، باید بخشی از ذهن نیز وجود داشته باشد که ما در هر لحظه از آن بی خبر باشیم. نظریه او در مورد آگاهی در رابطه با اصل تداوم را می توان به عنوان یک نظریه اولیه در مورد مراحل خواب دانست . به این ترتیب، نظریه ادراک لایب نیتس را می توان به عنوان یکی از بسیاری از نظریه های منتهی به ایده ناخودآگاه در نظر گرفت. لایب نیتس تأثیر مستقیمی بر ارنست پلاتنر داشت، که در اصل واژه Unbewußtseyn (ناخودآگاه) را ابداع کرد. بهعلاوه، ایده محرکهای زیرآگهی را میتوان به نظریه او درباره ادراکات کوچک ردیابی کرد. ایده های لایب نیتس در مورد موسیقی و ادراک آهنگ بر مطالعات آزمایشگاهی ویلهلم وونت تأثیر گذاشت.
حقوق دان و اخلاق شناس
نوشتههای لایبنیتس در مورد حقوق، اخلاق و سیاست برای مدت طولانی توسط دانشمندان انگلیسی زبان نادیده گرفته شد، اما این موضوع اخیراً تغییر کرده است.
در حالی که لایب نیتس هیچ مدافعی برای سلطنت مطلقه مانند هابز ، یا برای استبداد به هر شکلی نبود، او نظرات سیاسی و قانون اساسی جان لاک معاصر خود را نیز تکرار نکرد ، نظراتی که در حمایت از لیبرالیسم در آمریکای قرن هجدهم و بعدها در جاهای دیگر مورد استناد قرار گرفت. گزیده زیر از نامه ای در سال 1695 به فیلیپ پسر بارون جی سی بوینبورگ، احساسات سیاسی لایب نیتس را بسیار آشکار می کند: " در مورد ... مسئله بزرگ قدرت حاکمان و اطاعتی که مردمشان از آنها مدیون هستند، معمولاً می گویم که خوب است شاهزادگان متقاعد شوند که مردمشان حق مقاومت در برابر آنها را دارند و برای مردم نیز در مورد آنها خوب است. از سوی دیگر، متقاعد شدن به اطاعت منفعلانه از آنها. با این حال، من کاملاً بر عقیده گروتیوس هستم، که به عنوان یک قاعده باید اطاعت کرد، شر انقلاب فراتر از شریانی است که باعث آن می شود. با این حال میدانم که یک شاهزاده میتواند آنقدر زیادهروی کند و رفاه دولت را چنان در معرض خطر قرار دهد که تعهد به تحمل از بین برود. با این حال، این بسیار نادر است، و الهیدانی که به این بهانه خشونت را مجاز میداند، باید از افراط و تفریط مراقبت کند. افراط بی نهایت خطرناک تر از کمبود است. "
در سال 1677، لایب نیتس خواستار یک کنفدراسیون اروپایی شد که توسط یک شورا یا سنا اداره میشد، اعضای آن نماینده کل ملتها بودند و میتوانستند آزادانه رای دهند. گاهی اوقات این پیش بینی اتحادیه اروپا در نظر گرفته می شود . او معتقد بود که اروپا یک دین واحد را اتخاذ خواهد کرد. او این پیشنهادات را در سال 1715 تکرار کرد.
اما در همان زمان، او وارد پروژه ای بین مذهبی و چندفرهنگی برای ایجاد یک نظام جهانی عدالت شد، که از او یک دیدگاه بین رشته ای گسترده می طلبید. او برای طرح آن، زبان شناسی (به ویژه گناه شناسی)، فلسفه اخلاق و حقوق، مدیریت، اقتصاد و سیاست را با هم ترکیب کرد.
جهان گرایی
لایبنیتس تلاشهای فکری و دیپلماتیک قابل توجهی را صرف تلاشهایی کرد که اکنون به آن تلاشهای جهانی میگویند و در پی آشتی دادن کلیساهای کاتولیک رومی و لوتری بود. در این رابطه، او از حامیان اولیه خود، بارون فون بوینهبورگ و دوک جان فردریک پیروی کرد - هر دو لوتریان گهواره ای که در بزرگسالی به کاتولیک گرویدند - که هر چه می توانستند برای تشویق اتحاد مجدد دو مذهب انجام دادند و به گرمی استقبال کردند. چنین تلاش هایی توسط دیگران (خاندان برانزویک لوتری باقی ماند، زیرا فرزندان دوک از پدر خود پیروی نکردند.) این تلاش ها شامل مکاتبه با اسقف فرانسوی ژاک بنین بوسوئه بود .و لایب نیتس را در برخی از مناقشات الهیاتی درگیر کرد. او ظاهراً فکر می کرد که به کارگیری کامل عقل برای التیام شکاف ناشی از اصلاحات کافی است.