آشنایی با روانشناسان : ویلهلم وونت
ویلهلم وونت ماکسیمیلیان ( Wilhelm Wundt ) ؛ متولد 16 اوت 1832 و متوفای 31 اوت 1920 ، یک فیزیولوژیست، فیلسوف، و استاد آلمانی، امروزه به عنوان یکی از پدران مدرن شناخته شده بود روانشناسی . وونت که روانشناسی را به عنوان یک علم از فلسفه و زیست شناسی متمایز کرد ، اولین کسی بود که خود را روانشناس نامید . او به طور گسترده به عنوان "پدر روانشناسی تجربی " در نظر گرفته می شود. در سال 1879، در دانشگاه لایپزیگوونت اولین آزمایشگاه رسمی را برای تحقیقات روانشناختی تأسیس کرد. این موضوع روانشناسی را به عنوان یک رشته تحصیلی مستقل مشخص کرد. او با ایجاد این آزمایشگاه توانست روانشناسی را به عنوان علمی مجزا از سایر رشته ها تثبیت کند. او همچنین اولین مجله دانشگاهی برای تحقیقات روانشناختی را به نام Philosophische Studien (از 1881 تا 1902) تشکیل داد که برای انتشار تحقیقات موسسه راه اندازی شد.
یک نظرسنجی که در سال 1991 در American Psychologist منتشر شد ، شهرت وونت را بر اساس رتبهبندیهای ارائه شده توسط 29 مورخ روانشناسی آمریکایی به عنوان اولین شهرت وونت برای «برجستگی تمام دوران» رتبهبندی کرد. ویلیام جیمز و زیگموند فروید در رتبه های دوم و سوم قرار گرفتند.
وونت در 16 اوت 1832 در نکاراو ، بادن (اکنون بخشی از مانهایم ) به دنیا آمد، چهارمین فرزند از والدین ماکسیمیلیان وونت (یک وزیر لوتری ) و همسرش ماری فردریک به نام آرنولد (1797-1868). پدربزرگ پدری وونت، فردریش پیتر وونت (1742–1805)، استاد جغرافیا و کشیش در ویبلینگن بود . وقتی وونت حدوداً چهار ساله بود، خانوادهاش به هایدلسهایم ، که در آن زمان یک شهر کوچک قرون وسطایی در بادن-وورتمبرگ بود ، نقل مکان کردند .
وونت که در آلمان در زمانی به دنیا آمد که از نظر اقتصادی بسیار باثبات بود، در دورهای بزرگ شد که سرمایهگذاری مجدد ثروت در توسعه آموزشی، پزشکی و فناوری امری عادی بود. تلاش اقتصادی برای پیشرفت دانش، توسعه یک روش جدید مطالعه روانشناختی را تسریع کرد و رشد او را به چهره برجسته روانشناختی که امروز است تسهیل کرد.
وونت از 1851 تا 1856 در دانشگاه توبینگن ، دانشگاه هایدلبرگ و دانشگاه برلین تحصیل کرد . پس از فارغ التحصیلی به عنوان دکترای پزشکی از هایدلبرگ (1856)، با مشاور دکتری کارل اوالد هاسه ، وونت برای مدت کوتاهی با یوهانس پیتر مولر مطالعه کرد ، قبل از پیوستن به کارکنان دانشگاه هایدلبرگ، دستیار فیزیکدان و فیزیولوژیست هرمان فون هلمهولتز در 1858 با مسئولیت تدریس درس آزمایشگاهی فیزیولوژی. در آنجا او مشارکتی در نظریه ادراک حسی نوشت(1858-1862).
در سال 1864، او دانشیار انسانشناسی و روانشناسی پزشکی شد و یک کتاب درسی درباره فیزیولوژی انسان منتشر کرد. با این حال، علاقه اصلی او، طبق سخنرانی ها و کلاس هایش، در زمینه پزشکی نبود - او بیشتر جذب روانشناسی و موضوعات مرتبط بود. سخنرانیهای او در زمینه روانشناسی بهعنوان سخنرانیهایی درباره روانشناسی انسان و حیوان در سالهای 1863-1864 منتشر شد. وونت در سال 1874 خود را برای نوشتن اثری که یکی از مهمترین آثار در تاریخ روانشناسی به شمار میرفت ، یعنی اصول روانشناسی فیزیولوژیکی ، در سال 1874 به کار گرفت. این اولین کتاب درسی بود که در زمینه روانشناسی تجربی نوشته شد.
در سال 1867، در نزدیکی هایدلبرگ، وونت با سوفی مائو (1844-1912) ملاقات کرد. او دختر بزرگ پروفسور الهیات کیل بود : هاینریش آگوست مائو و همسرش لوئیز، خواهرزاده فون رومور، و خواهر باستان شناس آگوست مائو . آنها در 14 اوت 1872 در کیل ازدواج کردند. این زوج سه فرزند داشتند: النور (1876-1957)، که از بسیاری جهات دستیار پدرش، لوئیز، به نام لیلی، (1880-1884) و د: ماکس وونت (1879-1963) شد. ، که استاد فلسفه شد.
در سال 1875، وونت به عنوان استاد "فلسفه استقرایی" در زوریخ ارتقا یافت و در سال 1875، وونت به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه لایپزیگ منصوب شد، جایی که ارنست هاینریش وبر (1795-1878) و گوستاو تئودور فچنر (1801-1887) در آنجا بودند. تحقیقاتی را در زمینه روانشناسی حسی و روان فیزیک آغاز کرد - و جایی که دو قرن قبل گوتفرید ویلهلم لایبنیتس فلسفه و روانشناسی نظری خود را توسعه داده بود.، که به شدت بر مسیر فکری وونت تأثیر گذاشت. تحسین وونت از ارنست هاینریش وبر از خاطراتش آشکار بود، جایی که او اعلام کرد که وبر را باید پدر روانشناسی تجربی در نظر گرفت: «من ترجیح می دهم وبر را پدر روانشناسی تجربی بنامم... این سهم بزرگ وبر بود که به اندازه گیری کمیت های روانی فکر کرد. و نشان دادن روابط دقیق بین آنها، اولین کسی باشد که این را درک کرده و آن را اجرا کند.»
آزمایشگاه روانشناسی تجربی
در سال 1879، در دانشگاه لایپزیگ، وونت اولین آزمایشگاهی را افتتاح کرد که به طور انحصاری به مطالعات روانشناختی اختصاص داشت، و این رویداد تولد رسمی روانشناسی را به عنوان یک رشته تحصیلی مستقل نشان داد. آزمایشگاه جدید مملو از دانشجویان فارغ التحصیل بود که در مورد موضوعات تعیین شده توسط وونت تحقیق می کردند، و به زودی محققان جوانی را از سراسر جهان که مشتاق بودند در مورد علم جدیدی که وونت توسعه داده بود بیاموزند، جذب کرد.
دانشگاه لایپزیگ در سال 1876 آزمایشگاهی را به وونت اختصاص داد تا تجهیزاتی را که از زوریخ آورده بود ذخیره کند. واقع در ساختمان Konvikt، بسیاری از تظاهرات Wundt در این آزمایشگاه به دلیل ناراحتی حمل و نقل تجهیزات او بین آزمایشگاه و کلاس درس انجام شد. وونت برای ساخت و ساز از ابزار مناسب چیده شده و جمع آوری تکه های بسیاری از تجهیزات مانند tachistoscopes ، chronoscopes ، پاندول، دستگاه های الکتریکی، تایمر، و دستگاه های نقشه برداری حسی، و به اختصاص یک ابزار به دانش آموزان مختلف فارغ التحصیل با این کار از حال توسعه استفاده می کند برای شناخته شده بود تحقیقات آینده در آزمایش بین سالهای 1885 و 1909، 15 دستیار وجود داشت.
در سال 1879، وونت شروع به انجام آزمایشهایی کرد که بخشی از کار درسی او نبودند، و او ادعا کرد که این آزمایشهای مستقل مشروعیت آزمایشگاه او را به عنوان یک آزمایشگاه رسمی روانشناسی تثبیت میکند، اگرچه دانشگاه تا سال 1883 این ساختمان را بهعنوان بخشی از محوطه دانشگاه به رسمیت نمیشناخت. آزمایشگاه رشد کرد و در مجموع یازده اتاق را در بر می گرفت، موسسه روانشناسی، همانطور که شناخته شد، در نهایت به ساختمان جدیدی منتقل شد که وونت به طور خاص برای تحقیقات روانشناختی طراحی کرده بود.
تدریس ووندت در موسسه روانشناسی تجربی
فهرست سخنرانیهای وونت در فصل زمستان 1875-1879 یک برنامه گسترده را نشان میدهد، 6 روز در هفته، به طور متوسط 2 ساعت در روز، به عنوان مثال در ترم زمستان 1875: روانشناسی زبان ، انسانشناسی ، منطق و معرفتشناسی . و در طول ترم تابستان بعدی: روانشناسی ، مغز و اعصاب، و همچنین فیزیولوژی . کیهان شناسی ، تاریخی و فلسفه عمومی در اصطلاحات زیر گنجانده شده است.
دانشجویان دکتری وونت
وونت مسئول تعداد فوقالعادهای از پایاننامههای دکترا بین سالهای 1875 و 1919 بود: 184 دانشجوی دکترا شامل 70 خارجی (که 23 نفر از روسیه، لهستان و دیگر کشورهای اروپای شرقی بودند، 18 نفر آمریکایی بودند). چند تن از شاگردان وونت به تنهایی روانشناسان برجسته ای شدند. آنها عبارتند از: آلمانی ها Oswald Külpe (استاد دانشگاه وورتسبورگ)، ارنست میومن (استاد لایپزیگ و هامبورگ و پیشگام در روانشناسی آموزشی)، هوگو مونستربرگ ، استاد در فرایبورگ و در دانشگاه هاروارد ، پیشگام در روانشناسی کاربردی. ، ویلی هلپاخ (در آلمان به دلیل روانشناسی فرهنگی معروف است) ، گورگن ادیلیان ( اولین رئیس موسسه روانشناسی ارمنستان ) .
آمریکایی های ذکر شده عبارتند از: جیمز مک کین کتل (اولین استاد روانشناسی در ایالات متحده)، گرانویل استنلی هال (پدر جنبش روانشناسی کودک و نظریه پرداز رشد نوجوانان، رئیس دانشگاه کلارک )، چارلز هابارد جاد (مدیر دانشکده تحصیلات در دانشگاه شیکاگو)، والتر دیل اسکات (که به توسعه روانشناسی صنعتی کمک کرد و در دانشگاه هاروارد تدریس کرد)، ادوارد برادفورد تیچنر ، لایتنر ویتمر (موسس اولین کلینیک روانشناسی در کشورش)، فرانک آنجل ، ادوارد ویلر. کتاب مقدس ،جیمز مارک بالدوین (یکی از بنیانگذاران دپارتمان روانشناسی پرینستون که کمک های مهمی به روانشناسی اولیه، روانپزشکی و نظریه تکامل داشت).
بنابراین، وونت در «شجره خانواده» آکادمیک اکثریت روانشناسان آمریکایی، نسل اول و دوم حضور دارد. - شایان ذکر است چارلز اسپیرمن انگلیسی . رومانیایی کنستانتین Rădulescu-Motru (Personalist فیلسوف و رئیس بخش فلسفه در دانشگاه بخارست )، هوگو Eckener ، مدیر Luftschiffbau زپلین - به ذکر آن دانش آموزانی که فیلسوفان شد (مانند نه رودولف اسلر یا صربستان Ljubomir Nedić ) . - دانشجویان (یا بازدیدکنندگان) که بعداً به شهرت رسیدند عبارتند از ولادیمیر میخائیلوویچ بخترف (Bechterev)،فرانتس بواس ، امیل دورکیم ، ادموند هوسرل ، برونیسلاو مالینوفسکی ، جورج هربرت مید ، ادوارد ساپیر ، فردیناند تونیس ، بنجامین لی وورف .
بسیاری از کارهای وونت در اواسط قرن در ایالات متحده به دلیل فقدان ترجمه های کافی، ارائه نادرست توسط دانشجویان خاص، و بحث های رفتارگرایی با برنامه وونت مورد تمسخر قرار گرفت.
بازنشستگی و مرگ
وونت در سال 1917 بازنشسته شد تا خود را وقف نوشتن علمی خود کند. طبق گفته Wirth (1920)، در تابستان سال 1920، وونت "احساس کرد که نشاطش رو به کاهش است... و اندکی پس از تولد هشتاد و هشتمین سالگرد تولدش، درگذشت... با مرگی ملایم در بعدازظهر سه شنبه، 3 اوت. " (ص 1). وونت در گورستان جنوبی لایپزیگ به همراه همسرش سوفی به خاک سپرده شد .
نظریات روانشناسی
وونت در ابتدا یک پزشک و یک نوروفیزیولوژیست معروف بود قبل از اینکه به فیزیولوژی حسی و روان شناسی روی آورد. او متقاعد شده بود که برای مثال، فرآیند ادراک فضایی را نمیتوان صرفاً در سطح فیزیولوژیکی توضیح داد، بلکه شامل اصول روانشناختی نیز میشود. وونت روانشناسی تجربی را به عنوان یک رشته پایه گذاری کرد و پیشگام روانشناسی فرهنگی شد . او یک برنامه تحقیقاتی گسترده در روانشناسی تجربی ایجاد کرد و سیستمی از فلسفه و اخلاق را از مفاهیم اساسی روانشناسی خود ایجاد کرد - چندین رشته را در یک شخص گرد هم آورد.
در ادراک و شعور انسان می توان اصولی را که در انطباعات حسی وجود ندارد بازشناخت: استنتاجات منطقی ، مقولات فکری، اصل علیت ، اصل هدف ( غایت شناسی )، اصل ظهور و سایر اصول معرفتی.
حافظه
ویلهلم وونت آزمایشهایی روی حافظه انجام داد که امروزه به عنوان حافظه نمادین، حافظه کوتاهمدت و تأثیرات نمایش و تولید در نظر گرفته میشود.
نظریه فرآیند
روانشناسی به فرآیند جاری، یعنی تغییرات ذهنی و روابط عملکردی بین ادراک ، شناخت ، عاطفه و اراده / انگیزه علاقه دارد . پدیده های ذهنی (روانی) فرآیندهای آگاهی را تغییر می دهند . آنها را فقط میتوان بهعنوان یک واقعیت ، «واقعیت فوری یک رویداد در تجربه روانشناختی» تعیین کرد. روابط آگاهی، یعنی فرآیندهای فعالانه سازماندهی شده، دیگر با استفاده از یک " روح " جاودانه یا یک امر متعالی انتزاعی به صورت متافیزیکی توضیح داده نمی شوند.( معنوی ) اصل.
ترسیم دسته بندی ها
وونت ارجاع به موضوع (Subjektbezug)، ارزیابی ارزش (Wertbestimmung)، وجود هدف (Zwecksetzung) و اعمال ارادی (Willenstätigkeit) را مقوله های خاص و اساسی برای روانشناسی می دانست. او مکرراً از فرمول «انسان به عنوان موضوعی با انگیزه و متفکر» [29] برای مشخص کردن ویژگیهای مشترک با علوم انسانی و تفاوتهای مقولهای با علوم طبیعی استفاده میکرد .
توازی روانی
وونت تحت تأثیر لایبنیتس، اصطلاح موازیسازی روانفیزیکی را اینگونه معرفی کرد: «... هر جا روابط منظمی بین پدیدههای ذهنی و فیزیکی وجود داشته باشد، این دو نه یکسان هستند و نه قابل تبدیل به یکدیگر زیرا فی نفسه غیرقابل مقایسه هستند؛ اما در روشی که برخی فرآیندهای ذهنی به طور منظم با فرآیندهای فیزیکی خاصی مطابقت دارند یا به بیان مجازی، «موازی با یکدیگر» پیش میروند.» اگرچه تجربه درونی بر اساس عملکردهای مغز است، هیچ دلیل فیزیکی برای تغییرات ذهنی وجود ندارد.
لایب نیتس می نویسد: "ارواح بر اساس قوانین علل غایی، از طریق آرزوها، غایات و وسایل عمل می کنند. اجسام بر اساس قوانین علل کارآمد، یعنی قوانین حرکت عمل می کنند. و این دو قلمرو، علت فاعلی و علت غایی عمل می کنند. علل، هماهنگ با یکدیگر." (مونادولوژی بند 79).
وونت از لایب نیتس پیروی می کند و بین یک علیت فیزیکی (علیت طبیعی فیزیولوژی عصبی ) و یک علیت ذهنی ( روانی ) فرآیند آگاهی تفاوت قائل می شود. با این حال، هر دو علیت به معنای متافیزیکی دوگانه متضاد نیستند، بلکه به دیدگاه بستگی دارند . تبیینهای علی در روانشناسی باید به جستوجوی تأثیرات علل پیشین بسنده کنند، بدون اینکه بتوانند پیشبینیهای دقیقی به دست آورند. وونت با استفاده از مثال افعال ارادی، وارونگی احتمالی را در در نظر گرفتن علت و معلول، غایت و ابزار توصیف میکند و توضیح میدهد که چگونه تبیینهای علّی و غایتشناختی میتوانند یکدیگر را برای ایجاد یک ملاحظه هماهنگ تکمیل کنند.
موضع وونت با نویسندگان معاصری که موازی گرایی را نیز دوست داشتند، متفاوت بود. او به جای اینکه به اصل موازی گرایی بسنده کند، اصول علیت ذهنی خود را در تقابل با علیت طبیعی نوروفیزیولوژی، و روش شناسی مربوطه توسعه داد. دو رویکرد اساساً متفاوت از واحد روانفیزیکی فرضی وجود دارد، نه فقط دو دیدگاه در مفهوم فرضیه هویت گوستاو تئودور فچنر . گزاره های روانشناختی و فیزیولوژیکی در دو سیستم مرجع کاملاً متفاوت وجود دارند . به منظور جلوگیری از اشتباهات دسته بندی که توسط نیکولای هارتمن بحث شده است، باید بر مقوله های مهم تأکید شود . در این راستا وونت اولین معرفت شناسی و روش شناسی اصیل روانشناسی تجربی را ایجاد کرد (اصطلاح فلسفه علم هنوز وجود نداشت).
ادراک
ادراک مفهوم اصلی نظری وونت است. لایب نیتس ادراکشن را فرآیندی توصیف کرد که در آن تأثیرات حسی ابتدایی به آگاهی (خود) منتقل میشود ، که در آن آرزوهای فردی (تلاش، اعمال ارادی) نقش اساسی دارند. وونت توسعه مفاهیم روانشناسی، روش های روانشناختی تجربی استفاده می شود و مدل سازی عصب در را به جلو قشر فرونتال از مغز سیستم - با تفکر امروز در خط. ادراک طیفی از مفروضات نظری را در مورد فرآیند یکپارچه آگاهی نشان می دهد. کنترل انتخابی توجه یک مثال ابتدایی از این یکپارچگی فعال شناختی، عاطفی و انگیزشی است.
نظریه رشد ذهن
وظیفه اساسی ایجاد یک نظریه توسعه جامع ذهن است - از روانشناسی حیوانات تا بالاترین دستاوردهای فرهنگی در زبان، دین و اخلاق. بر خلاف دیگر متفکران زمان خود، وونت در پیوند دادن مفاهیم توسعه علوم انسانی (در روح فردریش هگل و یوهان گوتفرید هردر ) با نظریه بیولوژیکی تکامل که توسط چارلز داروین توضیح داده شد ، مشکلی نداشت .
رئالیسم انتقادی
وونت تشخیص داد که "روانشناسی یک علم تجربی است که علوم طبیعی و علوم انسانی را هماهنگ می کند و ملاحظات هر دو مکمل یکدیگر هستند به این معنا که تنها با هم می توانند دانش تجربی بالقوه ای را برای ما ایجاد کنند." او مدعی شد که دیدگاههایش عاری از متافیزیک و مبتنی بر پیشفرضهای معرفتشناختی معینی است ، از جمله تمایز موضوع و ابژه در ادراک، و اصل علیت. وونت با اصطلاح رئالیسم انتقادی خود را از سایر مواضع فلسفی متمایز می کند.
تعریف روانشناسی
وونت وظیفه خود را بازتعریف حوزه وسیع روانشناسی بین فلسفه و فیزیولوژی، بین علوم انسانی و علوم طبیعی قرار داد. به جای تعریف متافیزیکی به عنوان علم روح، بر اساس نظریه علمی، روانشناسی تجربی به عنوان روانشناسی آگاهی با مقولات و اصول معرفت شناختی خاص خود تعریف شد. روانشناسی "کل تجربه را در واقعیت ذهنی فوری آن" بررسی می کند. وظیفه روانشناسی تجزیه و تحلیل دقیق فرآیندهای آگاهی، ارزیابی ارتباطات پیچیده ( psychische Verbindungen )، و یافتن قوانین حاکم بر چنین روابطی است.
- روانشناسی «علم روح فردی نیست. زندگی فرآیندی یکنواخت ذهنی و جسمانی است که میتوان آن را به طرق مختلف برای شناخت اصول کلی، بهویژه اصول روانشناختی- تاریخی و بیولوژیکی رشد در نظر گرفت . وونت خواستار درک کارکردهای عاطفی و ارادی، علاوه بر ویژگیهای شناختی، به عنوان جنبههای به همان اندازه مهم فرآیند روانفیزیکی واحد (کل) بود.
- روانشناسی را نمی توان به فیزیولوژی تقلیل داد. ابزارهای فیزیولوژی اساساً برای کار روانشناسی ناکافی هستند. چنین پروژه ای بی معنی است "زیرا روابط متقابل بین فرآیندهای ذهنی غیرقابل درک خواهد بود حتی اگر روابط متقابل بین فرآیندهای مغز به وضوح مکانیزم یک ساعت جیبی درک شود."
- روانشناسی با فرآیندهای آگاهانه سروکار دارد. وونت تبدیل فرآیندهای ذهنی ناخودآگاه به موضوع روانشناسی علمی را به دلایل معرفت شناختی و روش شناختی رد کرد. در زمان او، قبل از زیگموند فروید ، نویسندگان تأثیرگذاری مانند فیلسوف ادوارد فون هارتمن (1901) وجود داشتند که متافیزیک ناخودآگاه را فرض کردند . وونت دو ایراد اساسی داشت. او تمام روانشناسی متافیزیکی را رد کرد و هیچ رویکرد روش شناختی قابل اعتمادی مشاهده نکرد. او همچنین به زودی در مفروضات اولیه خود در مورد قضاوت های ناخودآگاه تجدید نظر کرد . هنگامی که وونت فرض "ناخودآگاه" او نیز نشان شک و تردید خود را در مورد نظریه Fechner از ناخودآگاه و وونت است شاید حتی تا حد زیادی با سیل نوشتن در آن زمان در تحت تاثیر قرار رد هیپنوتیزم و اعتقاد به عالم ارواح (وونت، 1879، 1892). در حالی که فروید مکرراً از آثار وونت نقل قول میکرد، وونت در مورد همه فرضیههایی که با مفهوم «ناخودآگاه» عمل میکردند، تردید داشت. برای وونت، تعریف روانشناسی به عنوان یک علم رفتاری به معنای مفهوم متأخر رفتارگرایی سخت، به همان اندازه یک سوء تفاهم است . متغیرهای رفتاری و روانی متعددی قبلاً در آزمایشگاه لایپزیگ مشاهده یا اندازهگیری شده بود. وونت تاکید کرد که اثرات فیزیولوژیکی، برای مثال تغییرات فیزیولوژیکی همراه با احساسات ، تنها ابزار روانشناسی هستند، همانطور که اندازه گیری های فیزیکی شدت محرک در روان شناسی . با این حال، توسعه بیشتر این رویکردهای روششناختی بهصورت یکطرفه، در نهایت به فیزیولوژی رفتاری، یعنی تقلیلگرایی علمی منجر میشود ، و نه روانشناسی عمومی و روانشناسی فرهنگی.
- روانشناسی یک علم تجربی علوم انسانی است. وونت به وضعیت سه گانه روانشناسی متقاعد شد:
- به عنوان یک علم تجربه مستقیم، در تضاد با علوم طبیعی است که به محتوای غیرمستقیم تجربه و انتزاعی از موضوع اشاره می کند.
- به عنوان یک علم "اشکال عمومی معتبر تجربه مستقیم انسانی، پایه و اساس علوم انسانی است".
- در میان همه علوم تجربی، «علومی بود که نتایج آن بیشترین سود را برای بررسی مسائل کلی معرفت شناسی و اخلاق - دو حوزه اساسی فلسفه - دارد».
مفاهیم وونت در طول تقریباً 60 سال تحقیق و تدریس توسعه یافت که او را از فیزیولوژی عصبی به روانشناسی و فلسفه هدایت کرد. بنابراین، روابط متقابل بین فیزیولوژی، فلسفه، منطق، معرفت شناسی و اخلاق برای درک روانشناسی وونت ضروری است. هسته اصلی حوزههای مورد علاقه و ایدههای راهنما وونت را میتوان در Vorlesungen über die Menschen- und Tierseele (سخنرانیهایی درباره روانشناسی انسان و حیوانات) در سال 1863 مشاهده کرد: روانشناسی فردی (اکنون به عنوان روانشناسی عمومی شناخته میشود، یعنی حوزههایی مانند ادراک، توجه. ادراک، اراده، اراده، احساسات و عواطف). روانشناسی فرهنگی (Wundt's Völkerpsychologie) به عنوان نظریه رشد ذهن انسان). روانشناسی حیوانات ; وعصب روانشناسی . طرحهای مفهومی اولیه وونت 30 ساله (1862، 1863) منجر به یک برنامه تحقیقاتی طولانی، به تأسیس اولین مؤسسه و درمان روانشناسی به عنوان یک رشته و همچنین به مجموعهای از کتابهای درسی اساسی شد.
نظریه ادراک
وونت نظریه تداعی گسترده را رد کرد که بر اساس آن ارتباطات ذهنی ( یادگیری ) عمدتاً از طریق فراوانی و شدت فرآیندهای خاص شکل می گیرد. اصطلاح روانشناسی ادراک او به این معنی است که او فعالیت آگاهانه خلاق را مهمتر از تداعی ابتدایی می دانست. ادراک یک فعالیت نوظهور است که هم اختیاری و انتخابی و هم تخیلی و مقایسه ای است. در این فرآیند، احساسات و ایدهها تصاویری هستند که بهطور ادراکی با لحنهای معمولی احساس مرتبط هستند، به روشهای مختلف انتخاب میشوند، تجزیه و تحلیل میشوند، مرتبط و ترکیب میشوند، و همچنین با عملکردهای حرکتی و خودمختار مرتبط میشوند - نه صرفا پردازش شده، بلکه همچنینبه طور خلاقانه سنتز شده است (در زیر به اصل سنتز خلاق مراجعه کنید). در فرآیند یکپارچه فعالیت آگاهانه، وونت یک فعالیت ابتدایی سوژه را می بیند، یعنی یک عمل ارادی، برای انتقال عمدی محتوا به درون خودآگاه. تا آنجا که این فعالیت نوظهور نمونه ای از همه فرآیندهای ذهنی است، می توان دیدگاه او را اراده گرایانه توصیف کرد.
وونت فرآیندهای ادراکی را از لحاظ روانشناختی بسیار متمایز توصیف می کند و از بسیاری جهات، این را بر اساس روش ها و نتایج حاصل از تحقیقات تجربی خود قرار می دهد. یک مثال، مجموعه وسیعی از آزمایشها بر روی زمانسنجی ذهنی زمانهای واکنش پیچیده است . در تحقیقات روی احساسات، هنگام ثبت نبض و تنفس با استفاده از کیموگراف ، اثرات خاصی برانگیخته می شود . تفاوت های مشاهده شده به منظور کمک به حمایت از نظریه عواطف وونت با سه بعد آن بود: خوشایند - ناخوشایند، تنش - آرام، هیجان زده - افسرده.
فیزیولوژی
در طول سال های هایدلبرگ از 1853 تا 1873، وونت مقالات متعددی در مورد فیزیولوژی، به ویژه در فیزیولوژی عصبی تجربی، یک کتاب درسی در مورد فیزیولوژی انسان (1865، ویرایش چهارم 1878) و یک کتابچه راهنمای فیزیک پزشکی (1867) منتشر کرد. او حدود 70 بررسی از انتشارات فعلی در زمینه های فیزیولوژی عصبی و نورولوژی، فیزیولوژی، آناتومی و بافت شناسی نوشت. حوزه دوم کار فیزیولوژی حسی، از جمله ادراک فضایی، ادراک بصری و توهمات نوری بود. توهم نوری شرح داده شده توسط او به نام توهم وونت ، یک نوع از این توهم هرینگ . این نشان می دهد که چگونه خطوط مستقیم هنگامی که در برابر مجموعه ای از خطوط تابشی دیده می شوند منحنی به نظر می رسند.
عصب روانشناسی
وونت به سه طریق به وضعیت عصب روانشناسی در آن زمان کمک کرد: از طریق انتقاد از نظریه بومیسازی (که در آن زمان در عصبشناسی گسترده شد )، از طریق تقاضای او برای فرضیههای پژوهشی مبتنی بر تفکر عصبشناختی و روانشناختی، و از طریق عصبروانشناختیاش. مفهوم یک مرکز ادراک apperception در قشر فرونتال . وونت توجه را در نظر گرفت و کنترل توجه نمونه ای عالی از ترکیب مطلوب تحقیقات تجربی روانشناسی و فیزیولوژی عصبی است. وونت خواستار آزمایش برای بومی سازی عملکردهای عصبی مرکزی عالی شد که بر اساس فرضیه های تحقیقاتی روشن و مبتنی بر روانشناختی باشد، زیرا سؤالات به تنهایی در سطوح آناتومیکی و فیزیولوژیکی دقیقاً به اندازه کافی قابل ارائه نیستند.
وونت نظریه مرکزی خود در مورد ادراک را بر اساس مدل سازی عصب روانشناختی (از ویرایش سوم Grundzüge به بعد) استوار کرد . بر این اساس، مرکز ادراک فرضی در قشر مغز پیشانی که او توضیح داد میتواند اجزای فرآیند حسی، حرکتی، خودمختار، شناختی، عاطفی و انگیزشی را به هم متصل کند . بنابراین وونت اصل راهنمای یک تحقیق عمدتاً روانشناختی را ارائه کرد. برنامه در بالاترین فرآیندهای یکپارچه بنابراین او پیشرو در تحقیقات فعلی در مورد عملکردهای اجرایی شناختی و عاطفی در قشر مغز پیشانی و در مورد مناطق همگرایی چندوجهی فرضی است.در شبکه عملکردهای قشر و لیمبیک. این مفهوم از علوم اعصاب بین رشتهای در حال حاضر بدیهی تلقی میشود، اما سهم وونت در این توسعه تقریباً فراموش شده است. CS Sherrington مکرراً از تحقیقات وونت در مورد فیزیولوژی رفلکس ها در کتاب درسی خود نقل می کند، اما نه مفاهیم عصب روانشناختی وونت.
اصول علیت ذهنی
مقصود از این اصول، پیش نیازهای ساده پیوند حقایق روانشناختی است که نمی توان آنها را بیشتر تعمیم داد . سیستم اصول دارای چندین نسخه است که بارها و بارها تجدید نظر شده است، با قوانین توسعه متناظر برای روانشناسی فرهنگی (Wundt، 1874، 1894، 1897، 1902-1903، 1920، 1921). وونت عمدتاً بین چهار اصل تفاوت قائل شد و آنها را با مثال هایی توضیح داد که از فیزیولوژی ادراک، روانشناسی معنا، از تحقیقات ادراک، نظریه هیجان و انگیزه و از روانشناسی و اخلاق فرهنگی سرچشمه می گیرند.
- اصل سنتز خلاق یا نتایج خلاق (اصل ظهور). "هر ادراکی را می توان به برداشت های اساسی تقسیم کرد. اما هرگز فقط مجموع این برداشت ها نیست، بلکه از پیوند آنها برداشت جدیدی با ویژگی های فردی ایجاد می شود که در خود برداشت ها وجود نداشت. بنابراین ما آنها را کنار هم قرار دادیم. تصویر ذهنی یک فرم فضایی از انبوهی از تأثیرات نور. این اصل در همه پیوندهای علیت ذهنی خود را ثابت می کند و رشد ذهنی را از مرحله اول تا مرحله کامل آن همراهی می کند. وونت این ترکیب خلاقانه را فرموله کرد که امروزه به عنوان اصل ظهور در نظریه سیستم نیز توصیف می شود.به عنوان یک اصل معرفتشناختی اساسی روانشناسی تجربی – مدتها قبل از اینکه عبارت کل بیش از مجموع اجزای آن است یا مافوق جمع در روانشناسی گشتالت استفاده شود .
- اصل تحلیل رابطه ای (اصل زمینه). این اصل می گوید که «هر محتوای ذهنی فردی معنای خود را از طریق روابطی که در آن با محتوای ذهنی دیگر قرار دارد دریافت می کند».
- اصل تضادهای ذهنی یا تقویت اضداد یا توسعه در دوگانگی. اثرات متضاد معمولی را باید در ادراکات حسی، در جریان احساسات و در فرآیندهای ارادی مشاهده کرد. گرایش کلی به نظم دادن به جهان ذهنی بر اساس اضداد وجود دارد. بنابراین بسیاری از فرآیندهای فردی، تاریخی، اقتصادی و اجتماعی تحولات بسیار متضادی را نشان می دهند.
- اصل ناهمگونی هدف (غایات). پیامدهای یک عمل فراتر از هدف اصلی است و انگیزه های جدیدی با تأثیرات جدید ایجاد می کند. هدف مورد نظر همیشه باعث ایجاد عوارض جانبی و اثرات ضربهای میشود که خود به اهداف تبدیل میشوند، یعنی سازمانی همیشه در حال رشد از طریق خودسازی.
وونت علاوه بر این چهار اصل، اصطلاح اجتماع فکری و مقولات و اصول دیگری را که کارکرد ارتباطی و بینشگرانه مهمی دارند، توضیح داد.
وونت خواهان تحلیل هماهنگ جنبه های علی و غایت شناختی است. او خواستار روانشناسی همه کاره از نظر روش شناختی شد و خواستار تصمیم گیری بین روش های تجربی-آماری و روش های تفسیری ( روش های کیفی ) نشد. در صورت لزوم، او به یافته های تفسیر و تحقیقات تجربی در یک رویکرد چند روشی اشاره کرد. بنابراین، به عنوان مثال، فصول مربوط به توسعه زبان یا در مورد گسترش فعالیت های فانتزی در روانشناسی فرهنگی نیز حاوی یافته های تجربی، آماری و روان-فیزیولوژیکی است. او با این روش ها آشنا بود و در پروژه های تحقیقاتی گسترده از آن ها استفاده می کرد. این بدون سابقه بود و از آن زمان به ندرت توسط محقق دیگری به دست آمده است.
جهت گیری فلسفی وونت
وونت در مقدمه ای بر روانشناسی Grundzüge der physiologischen خود در سال 1874، امانوئل کانت و یوهان فردریش هربارت را فیلسوفانی توصیف کرد که بیشترین تأثیر را در شکل گیری دیدگاه های خود داشتند. کسانی که این ارجاعات را دنبال میکنند، درمییابند که وونت نظریات هر دوی این متفکران را به صورت انتقادی تحلیل کرده است. او از علم هربارت درباره روح و به ویژه از «مکانیسم بازنمایی ذهنی» و گمانهزنیهای شبه ریاضی او فاصله گرفت. در حالی که وونت کار انتقادی کانت و رد روانشناسی «عقلانی» را که از متافیزیک استنباط میشود ستایش میکرد، او در نشریهاش Was soll uns Kant nicht sein علیه معرفتشناسی کانت استدلال کرد ؟(کدام کانت را رد کنیم؟) 1892 با توجه به اشکال ادراک و پیش فرض ها و نیز نظریه مقوله کانت و جایگاه او در مناقشه در تبیین های علّی و غایت شناختی.
گوتفرید ویلهلم لایب نیتس تأثیر بسیار بیشتر و سازنده تری بر روانشناسی، فلسفه، معرفت شناسی و اخلاق وونت داشت. این را می توان از انتشارات لایبنیتس وونت (1917) و از اصول و اصطلاحات اصلی او بدست آورد، اما از آن زمان تقریباً هیچ توجهی نشده است.
وونت داد تا برنامه های خود را برای یک بیوگرافی از لایبنیتس، اما تفکر لایب نیتز در سالگرد دو صدم از مرگ او در سال 1916. او، با این حال، با لایبنیتس مخالف ستایش مونادولوژی و همچنین نظریه در مورد mathematisation از جهان توسط حذف قلمرو ذهن از این دیدگاه. لایب نیتس مفهوم جدیدی از روح را از طریق بحث در مورد جوهر و فعلیت ایجاد کرد، در مورد تغییر معنوی پویا و در مورد مطابقت بین جسم و روح ( موازی سازی ). وونت چنین اصول راهنما را سکولاریزه کرد و مواضع مهم فلسفی لایب نیتس را به دور از اعتقاد به خدا به عنوان خالق و اعتقاد به روح فناناپذیر مجدداً تنظیم کرد. وونت در اصول و روششناسی روانشناسی تجربی خود به ایدههای مهمی دست یافت و از آنها به شیوهای بدیع بهره برد: اصل فعلیت، موازیسازی روانفیزیکی، ترکیب تحلیل علّی و غایتشناختی، نظریه ادراک، روانشناسی تلاش.یعنی اراده و گرایش اختیاری، مبانی معرفت شناسی و دیدگاه گرایی اندیشه. تمایز وونت بین «علیت طبیعی» فیزیولوژی عصبی و «علیت ذهنی» روانشناسی (عقل)، برداشتی مستقیم از معرفت شناسی لایب نیتس است.
وونت اصطلاح موازیسازی روانفیزیکی را ابداع کرد و بدینترتیب به معنای دو روش اساسی متفاوت برای در نظر گرفتن واحد روانفیزیکی مفروض بود، نه فقط دو دیدگاه در مفهوم نظریه هویت فچنر. وونت بررسی هماهنگ علیت طبیعی و علیت ذهنی را از تمایز لایب نیتس بین علیت و غایت شناسی ( اصل دلیل کافی ) به دست آورد. گزاره های روانشناختی و فیزیولوژیکی در دو سیستم مرجع کاملاً متفاوت وجود دارند . برای جلوگیری از اشتباهات دسته بندی باید بر دسته بندی های اصلی تاکید شود. او با معرفت شناسی علیت ذهنی با نویسندگان معاصری که از موضع موازی گرایی نیز دفاع می کردند، متفاوت بود. وونت اولین معرفت شناسی و روش شناسی واقعی روانشناسی تجربی را توسعه داده بود.
وونت اصطلاح ادراک را که توسط لایبنیتس معرفی شد، در یک روانشناسی مبتنی بر روانشناختی تجربی شکل داد که شامل مدلسازی عصبی روانشناختی بود. هنگامی که لایب نیتس بین دو کارکرد اساسی، ادراک و تلاش تفاوت قائل می شود، این رویکرد را می توان در نظریه انگیزش وونت تشخیص داد. موضوع اصلی «وحدت در چندگانگی» (واحد در کثرت) نیز از لایب نیتس سرچشمه می گیرد که بر درک کنونی از دیدگاه گرایی و وابستگی به دیدگاه تأثیر گذاشته است .
وونت این سبک فکری را به گونهای توصیف میکند که برای او نیز کاربرد دارد: «...اصل برابری دیدگاههایی که مکمل یکدیگر هستند» نقش مهمی در تفکر او بازی میکند - دیدگاههایی که «همدیگر را تکمیل میکنند و در عین حال میتوانند ظاهر شوند». به عنوان متضادهایی که تنها زمانی حل می شوند که عمیق تر مورد بررسی قرار گیرند."
برخلاف اکثریت نویسندگان معاصر و کنونی روانشناسی، وونت مواضع فلسفی و روش شناختی کار خود را به وضوح بیان کرد. وونت مخالف روانشناسی تجربی پایهگذار در مورد یک اصل (متافیزیکی یا ساختاری) روح بود، مانند اعتقاد مسیحی به روح فناناپذیر یا در فلسفهای که از «جوهر» - از نظر هستیشناختی - بحث میکند . موضع وونت به طور قاطع توسط چندین روانشناس و فیلسوف مسیحی گرا به عنوان روانشناسی بدون روح رد شد.اگرچه او از این فرمول فریدریش لانگ (1866) که سلف او در زوریخ از 1870 تا 1872 بود استفاده نکرد. اصل راهنمای وونت نظریه رشد ذهن بود. اخلاق وونت همچنین به دلیل چشم پوشی او از یک مبنای متعالی اخلاقی (خدا، مطلق) به نقدهای جدلی منجر شد. تکامل گرایی وونت همچنین به دلیل این ادعا که هنجارهای اخلاقی از نظر فرهنگی در مسیر رشد فکری انسان تغییر کرده است مورد انتقاد قرار گرفت.
زندگینامه وونت و سخنرانیهای افتتاحیهاش در زوریخ و لایپزیگ و همچنین سخنرانیهای یادبود او برای فچنر و مقالهاش درباره لایبنیتس بینشی از تاریخ آموزش وونت و جریانها و روشنفکری معاصر ارائه میکند. اختلافات در نیمه دوم قرن نوزدهم. وونت در درجه اول به لایب نیتس و کانت اشاره می کند، به طور غیرمستقیم به یوهان گوتلیب فیشته ، گئورگ ویلهلم فردریش هگل ، فردریش ویلهلم جوزف شلینگ و آرتور شوپنهاور اشاره می کند . و به یوهان فردریش هربارت ، گوستاو تئودور فچنر و هرمان لوتزهدر مورد روانشناسی علاوه بر جان لاک ، جرج برکلی ، دیوید هیوم و جان استوارت میل ، فرانسیس بیکن ، چارلز داروین و چارلز اسپنسر ، و همچنین متفکران فرانسوی مانند آگوست کنت و هیپولیت تین را میتوان یافت، که وونت به ندرت از همه آنها نقل قول کرده است.
متافیزیک
وونت از اصطلاح متافیزیکی روح و از نظریات مربوط به ساختار و ویژگی های آن، همانطور که توسط هربارت، لوتزه و فچنر مطرح شده است، فاصله گرفت. وونت از کانت پیروی کرد و نسبت به روانشناسی مبتنی بر متافیزیکی و استنتاج فلسفی هشدار داد: «در جایی که به دیدگاه متافیزیکی نویسنده در درمان هر مشکلی توجه میشود، دیگر علم تجربی بدون قید و شرط در کار نیست – بلکه یک نظریه متافیزیکی است که در خدمت است. به عنوان نمونه ای از تجربه." با این حال، او متقاعد شده است که هر علم دارای پیش نیازهای کلی ماهیت فلسفی است. "تمام تحقیقات روانشناختی برگرفته از پیش فرض های متافیزیکی است." معرفتشناسی برای کمک به علوم بود تا جنبههای متافیزیکی خود را بیابند، روشن کنند یا تکمیل کنند و تا آنجا که ممکن است خود را از آنها رها کنند. روانشناسی و سایر علوم در اینجا همیشه به کمک فلسفه و بهویژه منطق و معرفتشناسی تکیه میکنند، وگرنه در علوم فردی فقط یک فلسفه درونی، یعنی مفروضات متافیزیکی ماهیت غیر سیستماتیک شکل میگیرد.
وونت قاطعانه مخالف تفکیک فلسفه است. او نگران است که روانشناسان اعتقادات متافیزیکی شخصی خود را وارد روانشناسی کنند و اینکه این پیش فرض ها دیگر در معرض نقد معرفتی قرار نگیرند. بنابراین هیچ کس بیشتر از خود روانشناسان و از طریق آنها روانشناسی از چنین جداسازی رنج نمی برد." «هیچ چیز بیشتر از جدایی آن از فلسفه، انحطاط [روانشناسی] را به یک صنعتگری صرف ترویج نمی کند.»
نظام فلسفه
وونت مدعی شد که فلسفه به عنوان یک علم کلی، وظیفه «ایجاد وحدت برای تبدیل شدن به یک سیستم منسجم از طریق دانش عمومی که از طریق علوم فردی به دست میآید» دارد. عقلانیت انسانی برای یک اصل توضیحی یکسان، یعنی غیر متناقض، برای هستی و آگاهی، برای استدلال نهایی برای اخلاق، و برای یک مبنای جهانی فلسفی تلاش می کند. متافیزیک همان تلاش برای به دست آوردن یک جهان بینی الزام آور، به عنوان جزئی از دانش فردی، بر اساس کل آگاهی علمی از یک عصر یا محتوای برجسته است.
وونت متقاعد شده بود که روانشناسی تجربی فراتر از حوزه علمی محدود خود، به دانش بنیادی در مورد درک انسان - برای انسان شناسی و اخلاق کمک می کند. وونت با شروع از فرآیندهای ادراک فعال و خلاقانه- ترکیبی آگاهی، معتقد بود که کارکرد وحدت بخش را باید در فرآیندهای ارادی و تنظیم آگاهانه اهداف و فعالیت های بعدی یافت. "به سادگی هیچ چیز دیگری برای یک مرد وجود ندارد که بتواند آن را کاملاً متعلق به خود بداند - به جز اراده خود." میتوان یک «گرایش داوطلبانه» را در نظریه انگیزش وونت، بر خلاف شناختگرایی رایج کنونی ( روشنفکری ) تشخیص داد. وونت این روانشناسی ارادی مبتنی بر تجربی را به یک ارادهگرایی متافیزیکی تعمیم داد.. با این حال، او میخواهد که ارادهگرایی تجربی-روانشناختی و متافیزیکی مشتقشده از یکدیگر جدا نگه داشته شوند و قاطعانه معتقد است که روانشناسی تجربی او مستقل از آموزههای متافیزیک ایجاد شده است.
وونت پیشرفت فکری-فرهنگی و تکامل بیولوژیکی را به عنوان فرآیندی کلی از توسعه تفسیر کرد که به موجب آن، او نمیخواست از ایدههای انتزاعی انتالشی ، حیاتگرایی ، جانگرایی و به هیچ وجه از ایدههای شوپنهاور پیروی کند .متافیزیک ارادی او معتقد بود که منشأ رشد پویا را باید در ابتداییترین تجلیهای زندگی، در رفتار انعکاسی و غریزی جستجو کرد، و زنجیرهای از فرآیندهای توجه و ادراک، اعمال ارادی یا انتخابی، تا فعالیتهای اجتماعی و تصمیمگیریهای اخلاقی را ساخت. در پایان این ایده عقلانی، او یک آرمان عملی را تشخیص داد: ایده انسانیت به عنوان بالاترین معیار اعمال ما و اینکه می توان سیر کلی تاریخ بشر را با توجه به آرمان بشریت درک کرد.
اخلاق
به موازات کار وونت در زمینه روانشناسی فرهنگی، او اخلاق بسیار خوانده شده خود را نوشت (1886، ویرایش سوم در 2 جلد، 1903)، که مقدمه آن بر اهمیت ملاحظات توسعه برای درک دین ، آداب و رسوم و اخلاق تأکید داشت . وونت پرسشهای اخلاق را با روانشناسی تجربی کنشهای انگیزشی پیوند نزدیک میدانست ، «روانشناسی برای من چنان مقدمه مهمی و کمکی ضروری برای بررسی اخلاق بوده است که نمیدانم چگونه میتوانم بدون آن انجام دهید."
وونت دو راه می بیند: بررسی انسان شناختی حقایق یک زندگی اخلاقی (به معنای روانشناسی فرهنگی) و تأمل علمی در مفاهیم اخلاق. اصول مشتق شده، قرار است در زمینه های گوناگون مورد بررسی قرار گیرد: خانواده، جامعه، دولت، آموزش، و غیره در بحث خود در اراده آزاد (به عنوان تلاش برای میانجیگری بین جبر و indeterminismاو به طور قاطع بین دو دیدگاه تمایز قائل می شود: در واقع یک علیت طبیعی فرآیندهای مغزی وجود دارد، اگرچه فرآیندهای آگاهانه توسط یک امر معقول تعیین نمی شود، بلکه توسط شخصیت تجربی انسان ها تعیین می شود - اعمال ارادی تابع اصول علیت ذهنی هستند. «وقتی مردی فقط از علیت درونی پیروی میکند، در یک مفهوم اخلاقی آزادانه عمل میکند، که تا حدی با خلق و خوی اصلی او و تا حدی با رشد شخصیت او تعیین میشود.»
از یک سو، اخلاق یک رشته هنجاری است، در حالی که، از سوی دیگر، این «قوانین» تغییر می کنند، همانطور که از بررسی تجربی اخلاق مرتبط با فرهنگ می توان دریافت . اخلاق وونت را میتوان، به زبان ساده، به عنوان تلاشی برای میانجیگری بین پیشین گرایی و تجربهگرایی کانت تفسیر کرد . قواعد اخلاقی نتایج تشریعی یک رشد فکری جهانی هستند، اما نه به طور دقیق تعریف شده اند و نه صرفاً از شرایط متغیر زندگی پیروی می کنند. فردگرایی و فایده گرایی به شدت مردود است. از نظر او، تنها حیات فکری جهانی را می توان به خودی خود هدف تلقی کرد . وونت همچنین در مورد ایده انسانیت در اخلاق، در مورد حقوق بشر صحبت کردو وظایف انسانی در سخنرانی خود به عنوان رئیس دانشگاه لایپزیگ در سال 1889 در صدمین سالگرد انقلاب فرانسه .
منطق، معرفت شناسی و نظریه علمی روانشناسی
وونت تقسیم تا او سه جلدی LOGIK به منطق عمومی و معرفت شناسی، منطق از علوم دقیق و منطق انسانی است. در حالی که منطق، آموزه مقولات و اصول دیگر توسط وونت به صورت سنتی مورد بحث قرار گرفت، از منظر نظریه رشد عقل انسانی، یعنی مطابق با روانشناسی اندیشه، مورد توجه قرار گرفت. توصیف عادلانه بعدی اصول ویژه علوم طبیعی و علوم انسانی وونت را قادر ساخت تا معرفت شناسی جدیدی ایجاد کند. ایدههایی که جاری هستند شامل معرفتشناسی و روششناسی روانشناسی است: وظایف و جهتهای روانشناسی، روشهای تفسیر و مقایسه، و همچنین آزمایش روانشناختی.
نگرش سیاسی
در آغاز جنگ جهانی اول، وونت، مانند ادموند هوسرل و ماکس پلانک ، دعوت میهن پرستانه به اسلحه را امضا کرد و حدود 4000 استاد و مدرس در آلمان امضا کردند و در طول سال های بعد چندین سخنرانی و مقاله سیاسی نوشت که از ویژگی های آن نیز بود. با احساس برتری علم و فرهنگ آلمان. وونت در اوایل دوران هایدلبرگ خود یک لیبرال بود، وابسته به اتحادیه آموزش کارگران (Arbeiterbildungsverein) و به عنوان یک سیاستمدار در بادن. پارلمان ایالتی (همچنین به سخنرانی او به عنوان رئیس دانشگاه لایپزیگ در سال 1889 مراجعه کنید). در سنین پیری به نظر می رسید که محافظه کارتر می شود (رجوع کنید به Wundt، 1920؛ مکاتبات Wundt)، سپس - همچنین در پاسخ به جنگ، ناآرامی های اجتماعی متعاقب آن و رویدادهای شدید انقلابی دوره پس از جنگ - نگرشی میهن پرستانه اتخاذ کرد. و به ناسیونالیسم وام داد. پسر ویلهلم وونت، فیلسوف ماکس وونت، موضعی حتی شدیدتر و تا حدودی ناسیونالیستی داشت. در حالی که او عضو حزب نازی (NSDAP) نبود، درباره سنتهای ملی و نژاد در تفکر فلسفی نوشت.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .