جیکوب آرلو ( Jacob Arlow ) (1912–2004) یک معلم ، محقق و پزشک بالینی آمریکایی که سالها به عنوان رئیس انجمن روانکاوی آمریکا و انستیتوی روانکاوی نیویورک خدمت می کرد .

آرلو از سال 1972 تا 1979 سردبیر فصلنامه روانکاوی بود. و چندین مقاله در مورد روانکاوی منتشر کرد ، و همچنین نگارش تاریخچه روانکاوی، و با همکاری چارلز برنر متن تأثیرگذار مفاهیم روانکاوی و نظریه ساختاری را نوشت .

فانتزی ( خیال ) و اسطوره

شاید مهمترین سهم نظری آرلو در روانکاوی ، نقش فانتزی ( خیال ) ناخودآگاه را از نظر روانشناسی ایگو مورد بررسی قرار داد ، که هم کاربرد آن را در نظریه ملانی کلاین قرار داد ، و هم بلوک ساختمانی را برای توسعه بعدی نظریه تعارض برنر فراهم کرد .

هدف اصلی روانکاوی تئوری تعارض مدرن، تغییر تعادل تعارض در بیمار با آگاه کردن جنبه‌هایی از راه‌حل‌های کمتر سازگار (که «شکل‌های سازش» نیز نامیده می‌شود) است، به‌گونه‌ای که بتوان آن‌ها را بازاندیشی کرد و راه‌حل‌های انطباقی بیشتری یافت. نظریه پردازان فعلی که کارهای چارلز برنر ، به ویژه ذهن در تضاد (1982) را دنبال می کنند، عبارتند از سندور آبند ،  جاکوب آرلو و جروم بلکمن.

مقاله قبلی او در مورد "سیستم های فانتزی در دوقلوها" (1960) توسط مینارد سولومون که موسیقی دان است برای روشن کردن رشد درونی بتهوون استفاده شد، آرلو مشاهده کرد که "پیوند درک کاملی که با والدین وجود ندارد، دوقلوها را در آرزوی آرزو متحد می کند. ..وجود فرد دیگری که بازتابی از خود است، تجربه همزادگی را با روانشناسی دوگانه همسو می کند. 

او همچنین نقش اسطوره را در پر کردن شکاف بین تعارضات غریزی فردی و آرمان های فرهنگی مورد بررسی قرار داد. 

از زمان انتشار کتاب اسطوره ی تولد قهرمانِ رانک تاکنون جریان اصلی روانکاوی دستخوش دگرگونی های چشمگیر شده است. در پی رشد روان شناسیِ من محور ، که دایره ی مطالعات روانکاوی را از شخصیت نابهنجار به شخصیت بهنجار گسترش داده، روانکاوان معاصری نظیر جیکوب آرلو (1912-2004)، روانکاو آمریکایی، نقش اسطوره را کمک به رشد بهنجار دانسته اند تا تداوم روان رنجوری. آنان می گویند اسطوره به شخص کمک می کند بزرگ شود، تا این که مثل پیتر پن همین طور بچه بماند. اسطوره موجب انطباق فرد با جهان های اجتماعی و فیزیکی می شود تا فرار بچگانه از آن ها. نقش اسطوره شاید کمک به ارضای امیال نهاد (آن بخش از ذهن که منشأ سائقه های غریزی است) باشد، اما بیش از آن کمک به وظایف من-دفاع و سازگاری-و فرامن-کفّ نفس-است. از این گذشته، به عقیده ی فرویدهای معاصر اسطوره در خدمت همه است، نه فقط افراد روان رنجور. خلاصه ی کلام این که فرویدی های معاصر برخلاف فرویدی های کلاسیک، که اسطوره را با دید منفی می نگریستند، دید مثبتی به آن دارند. به قول آرلو:
سهم روانکاوی در مطالعه ی اساطیر بیش از اثبات [صرف] وجود امیالی در اسطوره هاست که غالباً در اندیشه ی ناخودآگاه بیماران نهفته است. اسطوره نوعی تجربه ی جمعی خاص است؛ نوعی خیال پردازی مشترک خاص، که کارکردش ایجاد رابطه بین فرد و اعضای گروه فرهنگی اش بر اساس پاره ای نیازهای مشترک مشخص است. در نتیجه اسطوره را می توان از منظر کارکردش در ایجاد یکپارچگی روانی مطالعه کرد-این که چه نقشی در رفع احساساتی نظیر عذاب وجدان و اضطراب دارد. چگونه به ایجاد نوعی سازگاری فرد با واقعیت و با گروهی که در آن زندگی می کند کمک می کند، و چه تأثیری بر تبلور هویت فرد و شکل گیری فرامن دارد (Arlow,Ego Psychology and the Study of Mythology,p.375).

آرلو عقیده دارد که اسطوره معمولاً نمود نیازهای فرامن در تعارض با عمل نهادانگیخته و امیال خودمحورانه ی من است.

تحلیل گر خاموش

در مفهوم «تحلیلگر خاموش» ، در واقع، تحلیلگر با استفاده از رویکرد آرلو که در «پیدایش تفسیر» آمده است، گوش می‌دهد و از مداخله فعال برای تفسیر مقاومت‌ها، دفاع‌هایی که آسیب‌شناسی می‌کنند و خیال‌پردازی‌ها از سکوت استفاده می‌کند. سکوت یک تکنیک روانکاوی نیست . « بی طرفی تحلیلی » مفهومی است که به معنای ساکت بودن تحلیلگر نیست. این به موضع تحلیلگر مبنی بر عدم جانبداری در مبارزات داخلی بیمار اشاره دارد. به عنوان مثال، اگر یک بیمار احساس گناه کند، تحلیلگر ممکن است بررسی کند که بیمار چه کاری انجام داده یا فکر می کند که باعث احساس گناه می شود، اما به بیمار اطمینان نمی دهد که احساس گناه نمی کند.

محدودیت های روانکاوی

آرلو بر محدودیت‌های روانکاوی، که هم در تکنیک آن و هم در خود تجربه انسانی نهفته است، پافشاری می‌کرد و نسبت به هرگونه جستجوی کمال از طریق روانکاوی هشدار می‌داد.