ژان مارتین شارکو
ژان مارتن شارکو ( Jean-Martin Charcot ) متولد ۲۹ نوامبر ۱۸۲۵ در پاریس و متوفای ۱۶ اوت ۱۸۹۳ در نی یور فرانسه ، یک عصبشناس و استاد آسیبشناسی آناتومی اهل فرانسه بود.
ژان مارتين شارکو (۱۸۲۵-۱۸۹۳) که در سال ۱۸۵۳ درجهٔ .M.D خود را از دانشگاه پاريس دريافت کرد، در همان دانشگاه در سمت استاد تشريح مرضى در سال ۱۸۶۰ مشغول به کار شد. انتصاب او در سالپتريه در سال ۱۸۶۲ بود وى در آنجا کلينيک معروف اعصاب را که در تمام اروپا و دنيا در قرن نوزدهم نمونه بود، تأسيس کرد. ژانه و فرويد هر دو از شاگردان وى بودند، و بسيارى از فيزيولوژيستها که در دانشگاهها چه در زمان دانشجوئى و چه بعد از دريافت درجهٔ دکترا در بيمارستانها کارآموزى مىکردند، ترتيبى مىدادند که يک سال در کلينيک شارکو بهسر برند.
مطالعه هیستری
کارى که شارکو کرد، مطالعهٔ بيماران مبتلا به هيسترى بود - سايکونوراتيکها - که به کلينيک مراجعه مىکردند. او نشانههاى بيمارى آن را طبقهبندى کرد. ولى توجه ويژه داشت به فلجها، بىحسى و فراموشى مرض و اين حقيقت که فلج و بىحسى اين بيماران بيشتر به تصور آنها راجع به ساختار جسمانى آنها مربوط و کمتر به واقعيت ساختمان بدن و اعصاب آنان است. شارکو علاقهمند به حالات غش در بيماران بود و غالباً از پديدهٔ صرع - هيسترى چنان سخن مىراند که گوئى از يک فرآيند واحد صحبت مىکند. در اصل، فرض بر اين بوده که هيستري، عمدتاً يک بيمارى جنسى در زنان است؛ در زبان يونانى واژهٔ 'Hysteria' به معنى رحم است. شارکو کم و بيش با اين نظريه موافق بود، و از اينرو، موفق شد که در آن واحد، ديدگاهى جديد و قديمى داشته باشد - جديد به لحاظ اينکه پيشبينى نظرگاه فرويد را که امور جنسى عامل مهمى در ايجاد رواننژندى و روانپريشى است، کرد و قديمى از اين جهت که با برداشت قدما که معتقد بودند که جنزدگان اکثراً از جنس مؤنث هستند، همسو بود.
شارکو جهت درمان بيماران هيستريک خود، هيپنوتيزم را برگزيد، البته موفقيتهائى هم نصيب او شد. از آنجا که هيسترى و هيپنوتيزم هر دو، گونهاى مسخ شده و اغراقآميز از انگيزههاى طبيعى مىباشند. او بدين باور بود که هيپنوتيزم از سه مرحله مىگذرد:
۱. بىحالى (Letargy)
۲. سقوط ناگهانى (Catalepsy)
۳. راه رفتن در خواب (Somnobulism)
وى کشف کرد که نشانههاى اين مراحل با علائم هيسترى شباهت دارد. او مطمئن بود که علائم، تقليدى نيست. کدام بيمار قادر است تمام اين علائم را دائماً تقليد نموده و جعل کند؟ او نشانههاى هر دو حالت - هيسترى و هيپنوتيزم - را براساس واژههاى استاندارد شدهٔ پزشکى مانند تغيير وضع عضلاني، اعمال انعکاسى و پاسخهاى حسي، توصيف کرد. در اين شرايط بود که وى گزارشى به آکادمى علوم در سيزدهم فوريه سال ۱۸۸۲ تقديم کرد، در همان آکادمى که سه بار مسمريزم را رد کرده بود. شارکو با پذيرش کامل براى دادههاى پزشکى خود روبهرو شد. زمانى که اين کشفيات، صورت سحرآميزى داشت، پزشکان آن را کوبيدند، ولى آن هنگام که تفسير فيزيولوژيائى از آن بهعمل آمد، مورد اقبال قرار گرفت.
تشابه بين نشانههاى هيپنوتيزم و هيستري، شارکو را به اين فکر انداخت که قابليت هيپنوتيزم شدن از ويژگىهاى هيسترى و از جهتى نشانهٔ آن است. اين ديدگاه، اشتباه بود، زيرا همانطور که مکتب نانسى نشان داد، هيپنوتيزم بستگى به تلقينپذيرى دارد و تلقينپذيرى نشانهاى از بيمارى سايکونوروسيز نيست. البته اين اشتباه، حسن اثر داشت، زيرا با دادن رنگ پزشکى به پديدهٔ هيپنوتيزم، در زمانى که تأييد آکادمي، حياتى بود، هيپنوتيزم مورد تأييد همگانى قرار گرفت و يک نسل جديدى از متخصصين اعصاب جوان را در جهت صحيح هدايت کرد. گرچه هدف آن، بعداً نياز به کمى تصحيح داشت. علم مملو از لحظههائى است که در آن، نظريههاى اشتباه سبب ايجاد پيشرفت واقعى شده است .
آموزش به فروید
زيگموند فرويد، در سال 1885 ميلادي، پس از گذراندن امتحانات كتبي و شفاهي و ايراد يك سخنراني، به كار تدريس در دانشگاه وين مشغول شد و در اين هنگام 29 ساله بود. فرويد، كمي پس از آغاز تدريس در دانشگاه وين، براي تكميل تحصيلات به مدت چهار ماه و نيم بورس گرفت و به خرج دانشگاه به فرانسه و نزد شاركو، يكي از عصبشناسان نامي قرن نوزدهم، رفت و در آزمايشگاه سالپتريه پاريس مشغول تحقيق و تجربه شد.
در سال 1885 بود که فروید، به دنبال تکمیل یک پژوهش، با ژان مارتین شارکو، متخصص سرشناس مغز و اعصاب در پاریس، همکار شد. در پی این همکاری، شارکو روش هیپنوتیزم را به عنوان یک ابزار آزمایشگاهی، برای درمان اختلالات به فروید معرفی کرد و در ابتدا فروید برای درمان علائم هیستری بیماران خود به هیپنوتیز روی آورد.
شاركو، استاد فرويد، علت فلج هيستريك را غده پوياي نامريي ميدانست كه فرويد آن را نپذيرفت و مدت ده سال از عمر خود را صرف مطالعات عصبشناشي و يافتن معناي اين غده پوياي و غير قابلرويت كرد.
فروید زمانی که با بروئر همکاری می کرد دریافت بروئر معتقد است ، علايم بيماري، جانشين انگيزههاي سركوب شده بودند كه چنانچه اين انگيزههاي سركوب شده و عواطف وابسته به آنها آزادانه بيان ميشدند، بيمار بهبودي خود را به دست ميآورد. در اينجا بود كه فرويد به اين نتيجه رسيد كه همان غده پويايي را يافته است كه شاركو از آن ياد كرده بود.
هم فروید و هم بروئر مدتی با یک روانپزشک به نام ارنست بروک کار کرده بودند که او شدیاً به دارو درمانی و درمانهای فیزیکی در معالجۀ بیماریهای ذهنی اعتقاد داشت. فروید به شدت شیفتۀ روش تخلیۀ روانی بروئر شد ، ولی زمانی که در این زمینه با شارکو صحبت کرد ، اشتیاق ، تأئید و حمایتی را از سوی او دریافت نکرد . دکتر بروک هم با شدت و خشونت بسیار زیادی با مضمون هیپنوتیزم مقابله می کرد و آنرا از مصادیق بارز شارلاتانیسم معرفی می نمود. از سوی دیگر، هرچند فروید در کارهای درمانی بروئر از حدود سال 1882 هیپنوتیزم و هیپنوتیزم درمانی را مشاهده کرده بود، ولی خودش تا حدود سال 1887 به انجام آنها مشغول نگردیده بود.
استادی پی یر ژانه
پىيرژانه (۱۸۵۹-۱۹۴۷) شاگرد و جانشين شارکو بود. علائق اوليهٔ ژانه در فلسفهٔ طبيعى و اخلاقى بود که شامل روانشناسى مىشد وى در سن ۲۲ سالگى به سمت مدرس فلسفه در لوهاور (Le Havre) منتصب شد. زمانى که آنجا بود مىخواست رسالهاى در باب توهمات تقديم دانشگاه پاريس کند، ولى يک دوست پزشک او را به بررسى بيمارى بهنام لونى (Léonie) که موضوع مطالعهٔ هيپنوتيسم توسط دوپوته (Dupotet) بود و داراى حالات عجيب ديدن از راه دور (Clairvoyance) و هيپنوتيزم از فاصله بعيد بود، دعوت کرد. وى در سال ۱۸۸۲ دربارهٔ لونى گزارشى داد، گزارشى که بعد از آن، غالباً طرفداران 'پژوهشهاى روحي' (Psychic Research) به آن استناد مىکردند، ولى به گفتهٔ خود ژانه بسيار مايل بود که در سالهاى تکامل او، نامى از آن برده نشود. اين گزارش او را در تماس با بعضى از روانشناسان پاريس و بهويژه شارکو قرار داد. ژانه شروع به مطالعهٔ عقايد شارکو و برنهايم کرد و فعاليت آنها را در ارتباط با تاريخ هيسترى و مسمريزم قرار داد. وى نوشتههاى زيادى در اين باب در سال ۱۸۸۶ و بلافاصله پس از آن منتشر کرد، و سپس با معطوف کردن توجه خود به توصيف اعمال خودبهخودى (Automatic Action) دريافت که شارکو هر روز بيشتر به کارهاى او علاقهمند مىشود. ژانه در سال ۱۸۸۹ به دريافت درجهٔ دکتراى در پاريس براساس رسالهاى تحت عنوان 'اتوتيسم رواني' (L'autotisme Psychologique) نائل آمد، رسالهاى که تا سال ۱۹۱۳ به چاپ ششم رسيد و اساس ادعاى ژانه که او به مفهوم ناخودآگاه قبل از فرويد دست يافته بود، گرديد.
شارکو در سال ۱۸۹۰، ژانه را با سالپتريه بهعنوان رئيس آزمايشگاه روانشناسى دعوت کرد. ژانه در سمت جديد خود، بهسرعت دست به کار شد تا دادههاى کلينيکى دربارهٔ هيسترى را جمعآورى نموده، نظم بخشيده و آنها را در ارتباط با مفاهيم شناخته شدهٔ روانشناسى قرار دهد. نتيجهٔ اين کوشش، کتابى است که در سال ۱۸۹۲ به چاپ رسيد و شهرت ژانه بيشتر از طريق اين کتاب است. کتاب 'L'état Mental Des Hysteriques' که شارکو به آن مقدمهاى نوشت و در آن متذکر شد که اين فعاليت در سالپتريه صورت گرفته، ضمناً از کوشش ژانه جهت تلفيق روانشناسى کلينيکى با روانشناسى آکادميک، حمايت کرد. ژانه براى اين کار، نائل به دريافت درجهٔ M.D در سال ۱۸۹۳ شد. شارکو در همان سال از دنيا رفت .
ژانه بهعنوان يک آسيبشناس نظامدار، جايگاهى بين شارکو و فرويد را اشغال مىکند. او نتوانست از اين برداشت که هيسترى روند زوالى (Degenerative) دارد، دست بردارد و هنوز هم علائم عمدهٔ هيسترى را استيگماتا (Stigmata) مىخواند که واژهاى در اصل به وام گرفته شده از نشانهشناسى ساحران است.
استادی اعلم الملک ثقفی
دكتر شاركو دستيار ديگري داشت بنام دكتر اعلم الملك كه از اولين دانشجويان اعزامي از ايران در دوره قاجاريه بوده و پس از مرگ شاركو ، جانشين وي در بيمارستان روانپزشكي پاريس گرديد .
دكتر اعلم الملك پس از روي آوري به علوم غريبه ، از مقام خويش استعفا داده و به ايران بازگشت و به عنوان پزشك دربار مظفرالدين شاه مشغول به كار شد . او هيپنوتيزم را از شاركو آموخته بود و براي سرگرمي درباريان در مجلس شاه هيپنوتيزم انجام مي داد. در واقع او اولين كسي است كه هيپنوتيزم را با اين نام به ايران آورده ، به سرزميني كه مردمش از هزاران سال قبل اين علم را به خوبي مي دانستند و به مقاصد مختلف از آن بهره مي بردند .
اعلم الملک هم دورۀ فروید در بخش شارکو ، اولین دکترای پزشکی ایرانی که با هیپنوتیزم و هیپنوتیزم درمانی آشنا شد ، نویسندۀ حدود 60 کتاب به زبان فارسی در زمینه های هیپنوتیزم و علم الروح ، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه ، اولین ایجاد کننده « جلسات معرفه الروحی تجربی » در تهران ، استاد مدرسه طب دارالفنون ، یکی از مشوقان مظفرالدین شاه در امضای فرمان مشروطیت ، کسی که برای امضای فرمان مشروطیت قلم به دست شاه قاجار داد .
دکتر خلیل خان ثقفی فرزند عبدالباقی حکیم باشی ملقب به اعتضادالاطباء بود . میرزا عبدالباقی از اطباء معروف ناصرالدین شاه و احتمالاً آخرین نسل حکیم باشی های دربار قاجار بود که از آنجا که تحصیلات پزشکی را نگذرانده بود ، مانند پسرش از عنوان دکتر استفاده نمی کرد . خلیل خان ثقفی فرزند عبدالباقی حکیم باشی تحصیلات پزشکی را در دارالفنون تهران به پایان رسانید ، ولی به علت هوش فراوان و علاقه به کسب دانش بیشتر برای ادامۀ پزشکی به فرانسه رفت ولی خیلی زود متوجه و قانع شد که پس از تکمیل زبان فرانسه ، بایستی تحصیلات پزشکی را دوباره از سال اول دانشکده ی پزشکی پاریس شروع کند .
در آن زمان وضع مالی فرزند یک حکیمباشی دربار ناصرالدین شاه آنقدر خوب بود که نیازی به کار جانبی نداشته باشد . از آنجا که او قصد داشت با کسب بیشترین میزان دانش و تجربه ، حرفۀ پزشکی پدر را دنبال و نه به عنوان حکیم باشی ، بلکه دکترِ برگشته از فرنگ به کار پزشکی در ایران ادامه دهد ، با مطالعه دروس پزشکی آن چنان درخششی پیدا کرد که توانست پس از پایان دورۀ پزشکی ، درعالی ترین رشتۀ تخصصی اعصاب و روان درکنار بزرگانی مانند دکتر زیگموند فروید ، ژانه ، شارل فره و ژیل دولا تورت در بــخش بــیماریهای اعصاب ، روان پزشکی و آموزش روان شناسی ـ که هنوز رشته های روانپزشکی ، بیماریهای اعصاب یا نورولژی و روان شناسی هنوز از هم جدا نشده بودند ـ در دپارتمان پروفسور شارکو مشغول به تحصیل و تحقیق شود .
پس از برگشت به ایران ، به عنوان « معلم طب دارالفنون » مشغول به کار شد و مدتی هم پزشک مخصوص مظفرالدین شاه قاجار بود . ثقفي در اواخر عمر انجمنی به نام "انجمن معرفه الروح تجربي" را در تهران تاسيس كرد ، كه تا مدتي پس از مرگ وي نيز به كار خود ادامه داد .