یوزف برویر ( Jozef Breuer ) متولد 15 ژانویه 1842 در وین اتریش و متوفای 20 ژوئن 1925 در وین اتریش ، روان‌شناس اهل اتریش و جزو بهترین پزشکان اتریش بود که نقش کلیدی در کشف فیزیولوژی اعصاب داشت. یوزف بروئر یک پزشک و فیزیولوژیست برجسته ای بود که نقشی اساسی در پیدایش روانکاوی داشت.  بروئر به عنوان پدر بزرگ روانکاوی است . برویر در دهه ۸۰ با بیماری به اسم آنا او روان‌کاوی کرد. او شیوه روان‌کاوی را با کمک همکارش زیگموند فروید توسعه داد.

یوزف بروئر برجسته بود پزشک که در اکتشافات کلیدی نوروفیزیولوژی، و کار او در دهه 1880 با بیمار خود برتا پاپنهایم، معروف به آنا او، توسعه یافته است ، صحبت درمان (روش كاتارتیك) ، پایه و اساس روانکاوی را بنا نهاد همانطور که توسط همکار او فروید زیگموند توسعه داده شده است .

پدر یوزف برویر ، لوپارد برویر در جامعه یهودیان وین تدریس می‌کرد. وقتی سه ساله بود مادرش را از دست داد و تحت سرپرستی مادر بزرگ مادریش رشد کرد و پدرش تا سن ۸ سالگی به او تعلیم می‌داد. او از آکادمی ژیمناستیک در سال ۱۸۵۸ فارغ‌التحصیل شد و پس از یک سال در دانشکده پزشکی وین ثبت نام کرد و به تحصیل در دانشگاه وین پرداخت. او در سال ۱۸۶۷ در امتحانات دانشگاهی قبول شد و به عنوان دستیار ژوان اوپولزر شروع به کار کرد. در آنجا ، او نزد بزرگترین دانشمندان آن زمان مانند کارل روکیتانسکی و یوزف اسکودا تحصیل کرد.

وی همچنین تحت تعلیم و تربیت یوهان ریتر فون اوپولزر ، یک متخصص داخلی بالینی در وین بود. فون اوپولزر بروئر را به عنوان دستیار خود در بیمارستان عمومی وین به عهده گرفت. بعداً ، وی شروع به کار در آزمایشگاهی کرد که توسط فیزیولوژیست ایوالد هرینگ اداره می شد و تحقیقاتی در زمینه درک داشت.

یوزف برویر یکی از دو شخصیت اصلی رمان وقتی نیچه گریست اثر اروین د. یالوم است.

یوزف برویر در سال ۱۸۶۸ با ماتیلدا آلتمن ازدواج کرد و پنج بچه داشت. دختر او دورا خودکشی کردن را به اخراج شدن توسط نازی ترجیح داد. دختر دیگر او مارگارت شیف در اردوگاه کار اجباری ترزینشتات در ۹ سپتامبر درگذشت. نوهٔ دختری او هانا شیف در حالی که زندانی نازی‌ها بود جان سپرد.

در سال 1894 بروئر به عنوان عضو مسئول انجمن آکادمی علوم وین انتخاب شد .

فیزیولوژی اعصاب

این پزشک اتریشی رابطه بین تنفس و دمای بدن و گوش داخلی و تعادل را کشف کرد. مورخان همچنین وی را خالق روش Cathartic ، پیش درآمد روش ارتباط آزاد روانکاوی می دانند. 

برویر، زیر دست اولد هرینگ در مدرسه پزشکی نظامی وین کار می‌کرد، او اولین کسی بود که طبیعت رفلکس تنفس عصب واگ را اثبات کرد. او کشف کرد که چگونه عصب واگ در تنظیم دمای بدن از طریق تنفس بازی می کند . این یک خروجی از مبحث روانشناسی قبلی بود و این تحولی بود در دید دانشمندان در رابطه با ارتباط سیستم عصبی با ریه‌ها بود. این مکانیزم هم‌اکنون به اسم رفلکس هرینگ-برویر ( Hering – Breuer ) شناخته می‌شود. این کشف باعث شهرت وی در جامعه پزشکی شد.

در سال 1873 ، بروئر و فیزیکدان و ریاضیدان ارنست ماچ مستقل از یکدیگر ، چگونگی عملکرد حس تعادل (به عنوان مثال درک عدم تعادل سر) را کشف کردند ، که اطلاعاتی توسط حرکت مایعی در کانال های سه گانه نیم دایره ای از گوش داخلی به مغز حس تعادل را ایجاد می کند ، رابطه حس تعادل با کانال های نیم دایره ای گوش ، در سال 1870 توسط فردریش گولتز متخصص فیزیولوژی کشف شد ، اما گولتز چگونگی عملکرد دستگاه سنجش تعادل را کشف نکرد.

درمان هیستری

از اواخر دهه 1870 ، یوزف بروئر احساس کرد که به روانشناسی گرایش پیدا کرده است. او علاقه زیادی به هیپنوتیزم داشت که در آن زمان بسیار محبوب بود. برخی معتقدند که علاقه وی به سلامت روانی برانگیخته شده است زیرا بیشتر بیماران وی زنان ثروتمندی با علائم هیستری بودند.

بروئر قبل از اينکه فرويد به او بپيوندد، کوشيده بود بيماران مبتلا به هيسترى را با هيپنوتيزم درمان کند، و آنچه را که فرويد، برون‌ريزى روانى (Catharsis) ناميد، تحت عنوان 'درمان کلامي' (Talking - Cure) مى‌شناخت. دخترى که علائم بسيارى از جمله عدم توانائى در نوشيدن آب داشت، از چنگ مشکلات وى رهائى يافت و توانست آب بنوشد، البته پس از اينکه تحت هيپنوتيزم، وقايع هيجا‌ن‌آورى که مشکلات او را به‌وجود آورده بودند، به ياد آورد و بعد از اينکه احساس‌هاى خود را به شکل کامل، دربارهٔ آن بيان کرد. اين آغاز يک درمان جديد بود، و فرويد به بروئر، امتياز ابداع‌کننده اين روش درمانى را داد.

شيوه پالايش رواني و عقايد زيربنايي آن كه پايه اساسي نظريه كامل روان‌كاوي به حساب آمد،‌ بعدا توسط فرويد تدوين شد و توسعه يافت. بعدها فرويد در تدوين نظريه روان‌كاوي خويش از روش پالايش رواني كناره گرفت و براي درمان، روش تداعي آزاد خاطرات را به كار گرفت.

به عقيده دكتر ژوزف بروئر، علايم بيماري، جانشين انگيزه‌هاي سركوب شده بودند كه چنانچه اين انگيزه‌هاي سركوب شده و عواطف وابسته به آن‌ها آزادانه بيان مي‌شدند، بيمار بهبودي خود را  به دست مي‌آورد. در اينجا بود كه فرويد به اين نتيجه رسيد كه همان غده پويايي را يافته است كه شاركو از آن ياد كرده بود.

آنا او

آنا او که نام اصلی‌اش برتا پاپن‌هایم بود. در سال ۱۸۵۹ در وین به دنیا آمد و در یک خانواده ثروتمند یهودی بزرگ شد. به دلیل ناراحتی‌های هیستریکی که در اثر مرگ پدر برایش به وجود آمده بود، از سال ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۲ تحت درمان یوزف برویر قرار داشت.

یوزف برویر برای حفظ حریم شخصی او، وی را با نام مستعار آنا او خطاب می‌کرد. برتا پاپن‌هایم یکی از پایه‌گذاران اتحادیه زنان یهودی بود و سال‌های زیادی سمت مدیریت اتحادیه زنان آلمان را بر عهده داشت. آنا اُ يك مددكار اجتماعى و طرفدار تساوى حقوق زنان شد و بر لزوم تعليم و تربيت زنان صحه گذاشت . او برای روسپیان جوان سرپناه تهیه می‌کرد و علیه معامله بر سر ایشان مبارزه می‌کرد. در کنار این فعالیت‌ها داستان می‌نوشت و تحقیقاتش در مورد مسائل تئوریک زنان را به رشته تحریر درمی‌آورد. او داستانهاى كوتاهى درباره ى ” هوش ، هوس ، و تعقل ” نوشت و نمايشنامه اى در مورد حقوق زنان منتشر كرد .

او در سال ۱۹۳۶ در گذشت.

بروئر شاید بیشتر بخاطر کارهایش در دهه 1880 با آنا او شناخته شود ، زنی که از فلج اندام خود ، بیهوشی ، و همچنین اختلالات بینایی و گفتاری رنج می برد . بروئر مشاهده کرد که علائم وی پس از توصیف علائم بیماری کاهش یافته یا از بین می رود. او همچنین نام جدی تری را برای این نوع درمان به نام صحبت درمان ایجاد کرد . بعداً بروئر از آن به عنوان "روش كاتارتیك" یاد كرد.

بروئر بيش از يك سال همه روزه آنا را مى ديد . در ملاقاتهايشان آنا رويداد هاى ناراحت كننده ى روزانه را تعريف مى كرد ، و پس از آن غالباً نوعى رهايى از نشانه هاى بيمارى را تجربه مى كرد . او از گفتگوهايش با بروئر به عنوان ” پاك كردن دودكش ” و ” درمان از راه صحبت كردن ” ياد مى كرد . با ادامه ى درمان ، بروئر را متوجه شد ( و براى فرويد توضيح داد ) رويدادهايى كه آنا اُ تحت شرايط هيپنوتيسم به ياد مى آورد افكار و تجاربى را شامل مى شد كه برايش نفرت انگيز بودند . هنگامى كه مى توانست تحت شرايط هيپنوتيسم خود را از اين تجارب رها كند ، يا از شدت نشانه هاى بيمارى كاسته مى شد و يا به طور كلى از بين مى رفت .

بروئر برای معالجه خود از هیپنوتیزم استفاده کرد و آنها پیشرفت خوبی داشتند. با این حال ، آنا او به خصوص به دکتر علاقه داشت و او را ناراحت می کرد. روابط حرفه ای آنها هنگامی پایان یافت که آنا او. خبیث ادعا کرد که او قصد دارد فرزند دکتر بروئر را به دنیا بیاورد.

همسر بروئر از رابطه عاطفى كه بين آنا و بروئر ايجاد مى شد دچار حسادت شد . آنا نسبت به بروئر آنچه را كه بعدها انتقال مثبت ناميده شد ابراز داشت ، يعنى احساسات درونى خود نسبت به پدرش را به بروئر انتقال داد . شباهت ظاهرى بين پدرش و بروئر اين انتقال را سبب شد . بروئر نيز ممكن است يك وابستگى هيجانى نسبت به بيمارش پيدا كرده باشد ، ” جاذبه هاى جوانى ، درماندگى فريبنده ، و از همه مهمتر اسم آنا … بار ديگر اميال اديپى نهفته اش را نسبت به مادر خودش در وى بيدار كرد . “

 ولی در جریان کارهای درمانی خــانم «آنا او»، یک بار در جمع این خانم بروئر را عاشقانه بغل کرد و از عشق شدید و پرالتهابی که در جریان کارهای درمانی نسبت به وی پیدا کرده بود ، سخن گفت .

سرانجام بروئر اين وضعيت را تهديد آميز يافت و به آنا گفت كه ديگر نمى تواند به درمان وى ادامه دهد . آنا چند ساعت پس از شنيدن گفته هاى بروئر نشانه هاى زايمان هيستريكى را تجربه كرد . بروئر اين رويداد را از راه هيپنوتيسم پايان داد و چنانكه معروف است روز بعد با همسرش براى دومين ماه عسل به ونيز رفت كه در آن روز همسرش آبستن شد .

همچنين براساس مطالعات بيشتر به نظر مى رسد كه آنا اُ ( كه نام واقعيش برتا پاين هايم بود ) از راه درمان پالايشى بروئر معالجه نشد . پس از آنكه بروئر معالجه آنا اُ را متوقف كرد ، او مدتى در بيمارستان بسترى شد و در آنجا ساعتها در كنار عكس پدرش مى نشست و درباره ى زيارت قبرش صحبت مى كرد . بروئر به فرويد گفت كه او ديوانه شده است و اظهار اميدوارى مى كرد كه ممكن است بميرد و درد و رنجش پايان يابد . 

بروئر تصمیم گرفت بیمار خود را به فروید ارجاع دهد ، حرکتی که نتیجه آن عواقب توسعه تئوریک و عمل روانکاوی را در پی داشت. همچنین این رویداد بود که در نهایت دوستی بین این دو معروف اتریشی را از بین برد. هنگامی که کار خود را با آنا او پایان داد ، فروید آماده انتشار نظریه قطعی در مورد هیستری بود. اما بروئر با نظریه فروید موافق نبود.

همکاری با فروید

در سال 1871 ، یوزف بروئر تصمیم گرفت که اقدامات پزشکی خود را آغاز کند. وی بیماران معتبری مانند فرانتس برنتانو و یوهانس برامس را معالجه کرد. او زمان خود را بین تدریس و تحقیق در مرکز فیزیولوژی و داروسازی در دانشگاه وین تقسیم کرد ، جایی که در سال 1877 با یکی از دانشجویانش دوست صمیمی می شود. نام این دانشجو زیگموند فروید بود.

فروید پس از اتمام تحصیلات متوسطه برای دوره پزشکی وارد دانشگاه وین شد. بین سال‌های ۱۸۷۶ و ۱۸۸۲ در موسسه فیزیولوژی وین زیر نظر پزشک مشهور «ارنست بروک» به پژوهش و مطالعه پرداخت. در آن‌جا بود که با «ژوزف بروئر» آشنایی پیدا کرد. این آغاز روابط دوستانه و مستحکمی بود که در آن بروئر سال‌ها به عنوان دوست و مشاور فروید باقی ماند.

هم فروید و هم بروئر مدتی با یک روانپزشک به نام ارنست بروک کار کرده بودند که او شدیاً به دارو درمانی و درمانهای فیزیکی در معالجۀ بیماریهای ذهنی اعتقاد داشت. فروید به شدت شیفتۀ روش تخلیۀ روانی بروئر شد ، ولی زمانی که در این زمینه با شارکو صحبت کرد ، اشتیاق ، تأئید و حمایتی را از سوی او دریافت نکرد . دکتر بروک هم با شدت و خشونت بسیار زیادی با مضمون هیپنوتیزم مقابله می کرد و آنرا از مصادیق بارز شارلاتانیسم معرفی می نمود. از سوی دیگر، هرچند فروید در کارهای درمانی بروئر از حدود سال 1882 هیپنوتیزم و هیپنوتیزم درمانی را مشاهده کرده بود، ولی خودش تا حدود سال 1887 به انجام آنها مشغول نگردیده بود.

بروئر كه پزشك حاذق و موفقى بود ، دوستى و رايزنى خود را از فرويد جوان و تهيدست دريغ نكرد ، و حتى مبلغى به وى قرض داد . بروئر براى فرويد به منزله ى پدر بود ، و بروئر نيز آشكارا فرويد را به عنوان برادر باهوش و كوچكترين تلقى مى كرد . بروئر در نامه اى به يكى از دوستانش نوشت ” هوشمندى فرويد به اوج خود مى رسد ، و من مانند مرغى كه به شاهين خيره شده باشد او را نظاره مى كنم ” . 

بروئر سپس مربی سیگموند فروید جوان بود و به او در دستیاری پزشکی کمک کرده بود. ارنست جونز به می گوید ، "فروید علاقه زیادی به شنیدن پرونده آنا او داشت ، که ... تأثیر عمیقی بر او گذاشت" .

بروئر و فرويد، فعاليت‌هاى خود را ادامه دادند. آنها در مورد آفازى (Aphasia) در سال ۱۸۹۱ و راجع به هيسترى در ۱۸۹۵ مقاله نوشتند. 

بروئر و فروید کارشان را روی درمان بیماران هیستریک متمرکز کردند. فروید و بروئر کارهای خود در مورد آنا او و سایر کیس ها را در کتاب خود مطالعات در هیستری در سال 1895 مستند کردند . مباحث مربوط به رفتار بروئر با آنا او ، به ویژه اهمیت تخیلات (در موارد شدید ، توهم) هیستری به پایه و اساس تکنیکی روانکاوی تبدیل شد ، و مفهوم و روش کاتارسیس که سهم عمده بروئر بود.

لویی برگر در مطالعات اش مشاهده کرده است که ، فروید به دنبال یک نظریه ی بزرگ بوده است که باعث شهرت او شود و به همین دلیل ، او همیشه به آنچه دلیل اصلی هیستری باشد ، مانند درگیری جنسی ، فکر می کرد ...  این دو مرد به طور فزاینده ای از هم دور شدند. از دیدگاه فرویدی ، "در حالی که بروئر ، با آنا او بیمار باهوش و عاشق خود ، ناخواسته زمینه روانکاوی را فراهم کرده بود ، این فروید بود که عواقب ناشی از پرونده بروئر را دنبال کرد ." با این حال ، برگر خاطر نشان می کند که بروئر گرچه ارزش کمک های فروید را ارزیابی می کرد ، اما موافق نبود که مسائل جنسی تنها علت بروز علائم نوروتیک است. وی در نامه ای به همكار خود در سال 1907 نوشت: "فروید مردی است كه به فرمول های مطلق و انحصاری واگذار شده است: این یك نیاز روانی است كه به نظر من منجر به تعمیم بیش از حد می شود." فروید بعداً به بروئر روی آورد ، دیگر به او اعتباری نداد و به انتشار شایعه ای مبنی بر اینكه بروئر نتوانسته است از عهده توجه اروتیك آنا او برآید و پرونده خود را رها كرده است ، گفت ، هرچند تحقیقات نشان می دهد كه این اتفاق هرگز رخ نداده است و بروئر درگیر پرونده خود برای چندین سال در حالی که حال او خوب نبود.

یکی از اساسی‌ترین اختلاف نظرهای بروئر و فروید مربوط به اهمیت مسئله جنسی بود. بروئر تاکید فروید بر نقش قاطع مسئله جنسی در پیدایش روان‌رنجوری را رد کرد.

بنابراین ، یکی از پربارترین روابط در آن عصر به تلخی و شیرین پایان یافت. تحسین متقابل آنها هرگز متوقف نشد ، اما اختلافات آنها بیش از دوستی بود. امروزه هر دو مرد شناخته شده هستند ، اگرچه نام فروید برای افراد عامی بیشتر شناخته شده است. با این وجود ، یادآوری مشارکت های اساسی که یوزف بروئر در زمینه روانکاوی انجام داده ، مهم است.

وقتی بروئر در سال 1925 درگذشت ، فروید به پسر بروئر تسلیت گفت. پسرش پاسخ داد که پدرش هرگز علاقه به کار فروید و پیشرفت در روانکاوی را از دست نداده است. فروید پاسخ داد: "آنچه در مورد رابطه پدرتان با کارهای بعدی من گفتید برای من خبر است و زخم دردناکی را درمان می کند که هرگز خوب نشده است".

انرژی روانی

بروئر معتقد بود که مقدار معينى از انرژى موجود زنده، صرف تحريک‌هاى مغزى مى‌شود و گرايشى در موجود زنده براى نگه داشتن اين تحريک‌ها در سطح ثابتى وجود دارد. فعاليت رواني، تحريک‌ها را افزايش داده، انرژى را رها مى‌کند. استراحت و خواب، امکان ايجاد مجدد آن را فراهم مى‌نمايد. اين نظريه آنقدر شبيه نظريهٔ اوناريوس در سال‌هاى (۱۸۸۸-۱۸۹۰) است که ممکن است تصور کنيم شايد اين نوع انديشع، در فضاى فکرى آن زمان موجود بوده است. اما آنچه بروئر و فرويد از آن برداشت کردند، اين مفهوم بود که جريان‌هاى رواني، بستگى به انرژى دارد که از سوى موجود زنده ايجاد شده و هنگامى که سطح آن زياد شود، آن انرژى رها مى‌گردد. به‌دليل اينکه بروک آنها را تعليم داده بود که فيزيکاليست‌هاى سرسختى باشند، آنان توانستند به آسانى از مغز به روان بروند، بدون اينکه موجب برانگيختن سؤالاتى که در آن زمان دوسوگرايان را مى‌آزرد، بشوند.

هنر

ژوزف بروئر كه اولين بررسى هاى روانكاوانه در هنر را در كتاب (مطالعاتی درباره هیستری) منتشر كرده .با بررسى اشعار (گوته) نتيجه گيرى مى كند كه شعر گفتن او نوعى جلوگيرى از رنج هاى روانى و تغيير مسير عواطف تند و پرخاشگرانه به فعاليتهاى ادبى بوده است.

«ژوزف بروئر» اولين كسي بود كه بررسى‌هاى روانكاوانه در هنر را در كتاب (مطالعاتی درباره‌ی هیستری) منتشر كرده است.

بروئر جوزف که کاملاً به فلسفه تبحر داشت ، به تئوری دانش و مبانی نظری داروینیسم علاقه مند بود ، که با شرکت در کنفرانس در سال 1902 و تبادل نامه با فرانتس فون برنتانو این موضوع را تأیید می کند. وی در بحث درباره مبانی سیاست و ایدئولوژی شرکت فعال داشت و همچنین در مورد مسائل هنری ، ادبیات و موسیقی بحث می کرد.

روش روانکاوی جوزف بروئر

یک روانپزشک اتریشی چندین سال است که روی ایجاد روشی به نام کاتارسیس کار می کند. تحقیقات از 1880 تا 1882 به طول انجامید. بیمار دکتر دختری 21 ساله با فلج هر دو اندام راست و عدم حساسیت کامل بود. همچنین، این دختر از غذا و بسیاری از اختلالات نه تنها جسمی، بلکه روانی نیز بیزار بود. دکتر بروئر بیمار را وارد هیپنوتیزم کرد و به وسیله آن دختر را به لحظه ای از زندگی خود آورد که برای اولین بار تجربه آسیب رساندن به روان ظاهر شد. او به آن حالت روانی و عاطفی که در آن لحظه از زندگی او را تسخیر کرده بود، دست یافت و از شر علائم چنین حالتی "گیر" در آگاهی خلاص شد. تاریخچه مورد بیمار یک پیشرفت واقعی بود و در سال 1895 برویر و فروید یک کار مشترک بر اساس این داده ها منتشر کردند - اثری به نام "تحقیقات هیستری". تجربیات و اختلالاتی که علائم بیماری را برانگیخت، بعدها ترومای روانی نامیده شد. کار بریر تأثیر بسزایی در مقدمه روانکاوی زیگموند فروید داشت.