ساندور رادو ( Sandor Rado ) در سال 1890 در مجارستان متولد شد و در 14 مه 1972 در نیویورک فوت کرد . در ابتدا ، وی در رشته حقوقی فعالیت خود را آغاز کرد و در سال 1911 موفق به اخذ مدرک علوم سیاسی شد. بعداً ، برخلاف میل پدرش ، تصمیم به تحصیل در رشته پزشکی گرفت. این اشتیاق بزرگ او از همان کودکی بود ، زیرا علاقه زیادی به علوم طبیعی داشت. وی در سال 1915 دکترای خود را دریافت کرد. او از روانکاوان نسل دوم ، که در دهه 30 به آمریکا منتقل شد .

در آن زمان ، او قبلاً اولین طعم دنیای روانکاوی را چشیده بود. هنگامی که 19 ساله بود ، با نوشته های ساندور فرنزی ( Sandor Ferenczi )روبرو شد و با خواندنش منفجر شد. پس از آن ، وی علاقه خود را به کار زیگموند فروید آغاز کرد. او حتی برای شرکت در سخنرانی پدر روانکاوی به وین رفت. وی بعداً دوستی نزدیک با فروید بست که بیش از 15 سال به طول انجامید.

در مجارستان ، وی انجمن روانکاوی مجارستان را با فرنچی تاسیس کرد. سپس وی توسط Erzsebet Revesz ، که به نوبه خود ، توسط فروید روانکاوی شده بود ، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در آن زمان ، ساندور رادو ازدواج کرده بود. با این حال ، در طی مراحل ، او عاشق تحلیلگر خود شد ، که باعث شد همسر اول خود را طلاق دهد و با او ازدواج کند.

پس از انقلاب بلشویستی در مجارستان ، از جمله تحلیلگران برجسته خود بود: " رادو تا حدودی تأثیر داشت. با استادان جدید ، و او بود که [...] فرنزی را به عنوان اولین استاد دانشگاه در تحلیل روانشناسی مانور داد. " تغییر رژیم سپس منجر به انتقال وی به برلین شد .

در سال 1922 ، ساندور رادو به برلین نقل مکان کرد. در آنجا ، وی دومین روانکاوی را انجام داد ، این بار توسط کارل آبراهام انجام شد. به زودی از وی برای پیوستن به انستیتوی روانکاوی برلین دعوت شد. در سال 1924 ، از او خواسته شد که سردبیر مجله بررسی بین المللی روانکاوی (International Zeitschrift Für Psicoloanalyse)توسط خود زیگموند فروید شود . سه سال بعد ، وی همچنین سردبیر مجله ایماگو معروف شد .

در برلین بود که پس از مرگ آبراهام ، ارنست جونز ، رادو را برای "جایگزینی وی در کمیته [مخفی]" پیشنهاد کرد "اگرچه این اتفاق نیفتاد ، رادو به سرعت" به عنوان یک نظریه پرداز برجسته شناخته شد. "

در حالی که از ساندور رادو به عنوان یکی از پیشگامان روانکاوی یاد می شود ، وی در ایجاد اصلاحات بزرگ در این زمینه نیز تأثیرگذار بود. او که به عنوان یک بحث کننده ماهر شناخته می شد ، از نظر فکری درخشان بود. این امر ، به همراه مهارتهای استدلالی شدید وی ، هم در دنیای روانكاوی و هم در سطح عمومی شهرت زیادی به وی بخشید.

سایر جنبه های شخصیتی کمتر قابل توجه وی نیز مشهور شد. او عاشق غذای خوب و مردی بانوی پرکار بود و آرزو داشت که هر زنی را که از مسیر او عبور می کرد جلب کند. این امر ، همراه با تزهای مبالغه آمیز وی در مورد فالوسنتریسم ، شهرت او را به عنوان زن ستیز بدست آورد. در هر صورت ، او دقیقاً همان چیزی نبود که شما فمینیست بنامید. به تمام این دلایل و موارد دیگر ، ساندور رادو با همکار روانکاو کارن هورنی خصومت شدید و طولانی مدت داشت. و اگرچه او در ابتدا یکی از مشتاقترین پیروان فروید بود ، اما با فاصله گرفتن از روانکاوی کلاسیک ، راهی جدید را در پیش گرفت.

وی در مدت حضور خود در برلین ، نقش تربیت روانکاوان جدید را نیز عهده دار شد. چهره های مهمی مانند ویلهلم رایش ، اتو فنیچل و هاینز هارتمن روانکاوی های تعلیمی را با او انجام دادند. اما در آن زمان ، رادو در زندگی شخصی خود سختی های زیادی را تجربه می کرد. همسر وی که در آن زمان شش ماهه باردار بود ، دچار کم خونی مخرب شد. او تصمیم گرفت سزارین شود و دو روز بعد درگذشت. نوزاد او نیز یک هفته بعد درگذشت.

پس از این واقعه تلخ ، ساندور رادو رابطه ای طوفانی و کوتاه مدت با هلن دویچ روانکاو داشت. وی بعداً عاشق یکی از بیماران خود شد و با زنی به نام امی کریسلر ازدواج کرد. در نتیجه ، اغلب گفته می شود که وی در زمینه روانکاوی ، صریح ترین تخلفات را مرتکب شده است ، و هم با تحلیلگر و هم با بیمار خود ازدواج کرده است.

در سال 1931 ، به دعوت آبراهام آردن بریل ، ساندور رادو در ایالات متحده مستقر شد. این دو با هم موسسه انجمن روانکاوی نیویورک را تاسیس کردند و به عنوان همتای موسسه ای که رادو قبلاً در برلین تاسیس کرده بود ، فعالیت کردند. هنگامی که نازی ها به قدرت رسیدند ، رادو نقشی فعال در کمک به همکارانش برای مهاجرت به ایالات متحده داشت. در 1938 اولین موسسه آموزشی روانکاوی را در دانشگاه کلمبیا تاسیس کرد .

در این مرحله ، او شروع به فاصله گرفتن از روانکاوی کلاسیک کرد. وی از ایده ادغام رشته های پزشکی و روانکاوی حمایت کرد و نسبت به تجربیات ناخودآگاه اهمیت بیشتری را برای پدیده های بیولوژیکی قائل شد. او همچنین علاقه ای به مطالعه اعتیاد پیدا کرد و خیلی زود به یکی از بزرگترین مقامات در این زمینه تبدیل شد.

سرانجام ، وی اصول رفتاری را در پیش گرفت و آموزش و پرورش احساسی را در قلب روشهای درمانی خود قرار داد. در سال 1942 ، او انجمن پزشکی روانکاوی را ایجاد کرد. بعداً ، وی دانشکده روانپزشکی نیویورک را تأسیس کرد ، موسسه ای که ارتباط چندانی با حوزه روانکاوی نداشت. هنگام مرگ در سال 1972 ، وی به عنوان یکی از مشهورترین روانپزشکان در ایالات متحده شناخته می شد.

یکی از منظم ترین و سازمان یافته ترین تجدید نظرها در مورد شیوه های سنتی روانکاوی را انجام داد. رادو پس از عدم رضایت از این شیوه ها، روشی را بر اساس " روان پویایی سازگارانه " پیشنهاد می کند. او به انتقاد از شیوه مرسوم روانکاوی در مورد وادار کردن بیمار به واپس روی به مراحل اولیه رشد پرداخته و بیان می کند که پس از این واپس روی باید پیشرفتی در کار باشد که از نظر او به معنی تطابق و سازگاری موفقیت آمیز با وضعیت کنونی زندگی است.

کار رادو "در نوشته های او در مورد" روان پویایی تطبیقی ​​"به اوج خود می رسد ، اصلاح مجدد مختصری از آنچه که به عنوان روانکاوی خود شناخته شده است ." در آنها او پیش از این "مشغله انحصاری درمانگر نسبت به گذشته بیمار و غفلت از حال او را نقد می کند" از جمله موارد دیگر: "در تمام این نکات رادو بسیار جلوتر از زمان خود بود."

با این حال ، در آن نوشته های متأخر ، "یکی از همکارانش می فهماند که رادو برای اصطلاحات تحریم شده سنتی غیر ضروری معرفی کرده است ، به عنوان مثال " خودتنظیمی لذت جویانه " برای " اصل لذت " در نتیجه بیشتر به انزوای حرفه ای او کمک می کند.

او در این رابطه سوالی اساسی را پیش می کشد: « آیا درک بیمار از گذشته خود برای آنکه تغییری در او رخ دهد کافی است؟ » او می گوید: «غلبه بر سرکوبی و یادآوری خاطرات ناخوشایند گذشته یک مطلب است و استفاده از این خاطرات برای یادگیری و بوجود آوردن دانشی جدید مطلبی دیگر.»

به اعتقاد رادو بیمار باید از شیوه های سازگاری کودکانه به سوی روشهای بالغانه حرکت داده شود. بیمار تمایل دارد که رابطه خود با درمانگر را به سوی یک رابطه والد-کودک سوق دهد ، اما درمانگر باید در مقابل این خواسته بیمار ایستاده و کوشش در برقراری رابطه ای بالغانه با وی نماید. فقدان عزت نفس عامل این واکنش بیمار است و رادو بر شکوفایی اعتماد به نفس بیمار در یک فضای واقع بینانه تأکید می کند.

رادو اعتقاد دارد: «حتی اگر یافته هایی دقیق از گذشته در دسترس باشند، تعبیر و تفسیر همیشه باید با ارجاع به عملکرد کنونی زندگی فرد آغاز شده و پایان یابد.»

او روانکاوی سنتی را به علت تأکید بیش از حد بر گذشته که سبب طولانی شدن غیر ضروری روند درمان شده و واپس روی بیمار را تشدید می نماید، سرزنش می کند. از دید رادو، کنکاش در گذشته باید در خدمت زمان حال زندگی بیمار و اساسی برای سازگاری آینده وی باشد. او از بوجود آمدن " نوروز انتقالی " در جریان درمان ممانعت به عمل می آورد و در عوض برای درمانگر نقشی فعال و آموزشی قائل است.

رادو چهار سطح را در رابطه با انسجام و سازمان دهی روانی انسان پیشنهاد می کند. این مراحل با الهام گرفتن از مراحل تکامل مغز که به سمت تأثیر بیشتر قشر مخ بر مناطق تحت قشری حرکت می کند، مطرح شده است.

1- در اولین سطح که " سطح لذت گرایانه (Hedonic) است، موجود بر اساس پیش بینی درد و لذت عمل می کند.

2- در مرحله هیجانی (Emotional) با پیدایش هیجانات سر و کار داریم و رادو این هیجانات را به دو دسته " هیجانات اضطراری " (Emergency Emotions) و " هیجانات لطیف " (Tender Emotions) تقسیم می کند. احساسات اضطراری مانند خشم و ترس و احساسات لطیف مانند عشق و افتخار به ترتیب پاسخهایی نسبت به درد و لذت واقعی یا پیش بینی شده هستند.

3- تخیلات، توهمات، پیش داوری ها و هذیان ها همگی مشخص کننده " تفکر احساسی (Emotional Thinking) هستند که مرحله سوم را از دید رادو می سازند.

4- در مرحله آخر با " تفکر غیر احساسی " (Non- Emotional Thinking) سر و کار داریم که مترادف « اصل واقعیت » مطرح شده از سوی فروید است و به فرد کمک می کند که تمایلات فوری خود را به علت نفع آتی کنار بگذارد.

رادو سلامت روانی را به عنوان غلبه نسبی هیجانات لطیف بر هیجانات اضطراری در فردی که مستقل و به خود متکی است تعبیر می کند. فرد سالم در دیگران احساسی لذت بخش بوجود می آورد و این خود موجب تقویت احساس لذت بخش فرد از خودش می شود. پاسخهای اضطراری در فرد سالم هنوز فعالند اما راه های غیر مخرب برای تخلیه انرژی آنها در پیش گرفته می شود. در روان درمانی، هدف تغییر سازمان دهی احساسی و هیجانی فرد در جهت افزایش عزت نفس اوست تا تأثیر هیجانات لطیف بر رفتار او بیشتر گردد.

رادو به دلیل اصطلاح" 60 " اسکیزوتایپ "در سال 1956 به عنوان مخفف" اسکیزوفرنیک فنوتیپ " شناخته شده است . این نوشته ها نقش اساسی در مفهوم سازی مدرن اسکیزوتایپی و علت شناسی ژنتیکی اسکیزوفرنی و روان پریشی دارند .

رادو یازده مقاله روانکاوی را بین سالهای 1919 و 1942 منتشر کرد. مهمترین آنها مقاله سال 1927 "مسئله مالیخولیا" بود ، که "راه حل هایی را برای برخی از مشکلات مهم و مهم که هنوز روشن نشده است" به ارمغان آورد. اوتو فنیچل در نظر گرفت "مقاله رادو [1928] سرزنشهای خود را به عنوان یک ناسازگاری دوسویه از (شی object و) سوپرگو ماسک زد" و "تمایز" خوب "(یعنی محافظت) و" بد "( جنبه های سوپرگو برای شفاف سازی اهداف مکانیسم های افسردگی استفاده شد. "

رادو همچنین مقالاتی اساسی درباره مسئله اعتیاد نوشت:" مفهوم او از "ارگاسم غذایی" ، که جایگزین برتری دستگاه تناسلی در فارماکوتیمیا شد ، که به طور گسترده نقل شده است. "رادو ریشه شخصیت های اعتیاد را در تلاش برای" جلب رضایت باستان شناسی اشتیاق شفاهی که اشتیاق جنسی ، نیاز به امنیت و نیاز به حفظ عزت نفس به طور همزمان [...] شرکای آنها [...] دید . برای آنها چیز دیگری نیست جز تحویل دهندگان لوازم ."

ساندور رادو به طور مشخص همجنس گرایی را بیماری در نظر گرفت .