تعارض زناشویی یا تعارض زوجین
ازدواج مرحله گذار در یک زندگی است. زوج ازدواج کرده با اندیشه تشکیل یک خانواده وارد نهادی می شوند که انتظارات و مسئولیت های زیادی را برای آنها بدنبال خواهد آورد. ازدواج نه تنها منبعی برای کامیابی های مطلوب است، بلکه نیازمند توجه دائمی از طرف زوجین است. زوجین در زندگی فراز و فرودهای بسیاری را تجربه می کنند. کمال مطلوب معمولاً در همه حوزه های زندگی قابل دستیابی نیست. تعارضات در زندگی غیرقابل اجتناب و گاهی اوقات برای حفظ علاقه و عاطفه در زندگی ضروری است (دلدار، 2013).
شواهد تجربی نشان می دهدکه تعارض هم در ازدواج هایی که زوجین رضامندی دارند و هم در ازدواج هایی که زوجین رضایت ندارد به وقوع می پیوندد، اما رفتارهایی که برای اداره این تعارضها بکار گرفته می شود در هر دو دسته بطور قابل توجهی متفاوت است. روش سازنده برای اداره کردن تعارض ها در رابطه ممکن است صمیمیت را تسهیل نماید، در حالیکه شیوه های غیر سازنده برای اداره کردن تعارض ممکن است بدکارکردی را افزایش دهد و باعث پریشانی بیشتر در ازدواج گردد (فاروق و اف بات ، 2012؛ کوسار و کاهلید ، 2001؛ لیم ، 2000؛ فالکنر ، 2002).
محققان روابط زوجین بر فراوانی بروز تعارض در روابط زوجین و شیوه ای که زوجین با این تعارض درگیر شده و یا آنرا حل می نمایند، تمرکز نموده اند. سه اصل کلی از این کار نشأت گرفته است.
اول ، تعارض بطور مرتب در اغلب روابط صمیمی اتفاق می افتد ( برهم ، مایلر ، پرلمن ، کمپبل ، 2002).
دوم، کنار آمدن با تعارض، در برخی شرایط ممکن است صمیمیت و رضایت از رابطه را تسهیل نماید (کاناری و کاپاچ ، 1998؛ فینچام ، بیچ ، 1999؛ گاتمن ، 1994؛ هلمز و بون ، 1990).
سوم، در ازدواج های ناشاد، تعارض با الگوهای رفتاری (مانند عاطفه منفی متقابل، پرتوقعی- کناره گیری) و اینکه تشدید تعارض آنرا در دستیابی به راه حل مشکل تر می سازد مرتبط دانسته اند (برادبری و فینچام، 1990؛ فینچام و بیچ، 1999). اینکه تعارض صمیمیت را تسهیل نماید یا پریشانی را افزایش دهد ممکن است بر تفاوت های فرد در شیوه تفسیر و پاسخدهی به تعارض مربوط باشد.
افراد ممکن است در مواجهه با تعارض های ناشی از روابط بین فردی راهبردهای مختلفی به خود بگیرند آنچه در این امر شایسته مطالعه و تعمق است بررسی نوع سبک های مقابله با تعارض است ( کوان ، 2004). اگر تعارض ها بصورت مثبتی از طرف زوجین حل و فصل شود و راهبردهای مناسبی به مرور زمان جهت حل مشکلات ناشی از روابط زناشویی اتخاذ شود باعث پایداری و بهبود روابط در بلند مدت خواهد شد و مهارتهای ناشی از روابط زناشویی را بالا خواهد برد، حتی یادگیری این رویکرد انطباقی، میتواند فرد را در مقابل دیگر رویدادهای فشارزای زندگی هم مقاومتر کند (دان هام، 2008) ولی اگر تعارض ها بصورت نامطلوبی اداره شود موجب تخریب زندگی زناشویی شده و اثرات زیان آوری بر سلامت فیزیکی و هیجانی زوجین به جا میگذارد (ماهونی، 2006) و می تواند موجب ایجاد دامنه ای از مشکلات رفتاری و هیجانی کودکانی شود که در معرض تعارضات والدین هستند (هیندمن ،2002).
کوردک (1995)، نشان داده است که بین سبکهای حل تعارض و رضامندی از ازدواج رابطه وجود دارد ( هاروک ، 2010). هاکر و ویلموت (1995) “تعارض” را بعنوان تلاش انجام شده بین حداقل دو نفر وابسته به هم که طرفین، هدفهای ناسازگار، پاداش های اندک، و دخالت از طرف دیگری را برای دستیابی به هدفهایش دریافت می نماید، تعریف نموده است (هاکر و ویلموت، 2001).
هندریک (1998) دریافت که رضامندی زناشویی به معنای ، ارزیابی ذهنی همسران از رابطه زناشویی است، و در رابطه با مفهوم کیفیت زناشویی یا سازگاری زناشویی بکار می رود. گاتمن و لیونسون (1998) نشان دادند، شیوه ای که یک زوج احساسات منفی را در زمان بروز تعارض کنترل می نمایند، تعیین می کند که ازدواج موفق است یا ناموفق(به نقل از لیم،2000). محققان مختلفی مانند گاتمن (1999)، جاکوبسن و ادیس (1993)، کوردک (1995)، نشان داده اند که الگوهای تعاملی تعارض زوجین با رضایت از رابطه مرتبط است. الگوی تعاملی کناره گیری – پرتوقعی با رضایت از رابطه همبستگی منفی دارد. در این الگوی تعاملی، یکی از زوجین توقع حل مسأله دارد در حالیکه دیگری سعی بر کناره گیری دارد. گاتمن و کروکوف (1989) نشان دادند که سبک تعاملی پرتوقع-کناره گیر برای زوجین سودمند نیست، زیرا اجتناب از تعارض باعث بدتر شدن رابطه می گردد(فالکنر، 2002).
تعارض و اختلاف، قلب روابط عاشقانه است (ها و همکاران، 2013 ). وجود لطیفهاي چون ،« علت عمدة طلاقها، ازدواج است » ، ناظر بر پیوند تعارض و صمیمیت است (السون و ديفرین و اسکوگراند ، 2010) . بنابراین، تعارض در روابط صمیمی، طبیعی است و ازدواج از این قاعده مستثنی نیست؛ زیرا تعاملات مکرّر و مختلف زوجین، زمینه هاي بیشمار تعارض را فراهم می کند ( ویکس و تریت ، 2001).
تعارض بطور طبيعي در تمام زمينههاي شغلي،تحصيلي، خانوادگي، ازدواج و در سطح فردي و جمعي روي ميدهد. روابط خانوادگي فشردهترين موقعيت براي تعارضات بين فردي است. روابط عاطفي و عاشقانه زمينه را براي محک زدن جدي مهارتهاي آموخته شده براي زندگي مهيا ميکنند. در ارتباط بين افراد تعارض وقتي بروز ميكند كه فرد بين اهداف،نيازها، يا اميال شخصي خودش و اهداف، نيازها و اميال شخصي طرف مقابلش ناهمسازي و ناهمخواني ميبيند. بطورکلي، طراوت و سلامت خانواده تا اندازهاي به ميزان تعارض در خانواده و نوع تعارضي که تجربه ميکنند، بستگي دارد. تعارضات در خانواده اغلب منجر به استرس ميشود، ميتواند پيش بيني كننده شروع افسردگي، اضطراب و بسياري از بيماريهاي جسمي و رواني باشد.
در دهه حاضر مطالعات علمي پيرامون تعارض زناشويي توجه زيادي را به خود جلب کرده است. در مقايسه با يافته هاي علمي دهه هاي گذشته در این دهه حجم زيادي ازمطالعات به جنبه هاي مختلف تعارض زناشويي اختصاص داشته است. درک کيفيت و ارزش ازدواج وسيله اي براي درک اثرات ان بر روي تمام فرايندهاي داخلي و خارج خانواده است. دلايل معقول و منطقي مطالعه برروي جزييات تعارض زناشويي، درک محدوديت ان در عدم سلامت خانواده و اشخاص ،اهمیت ان براي جامعه در حاليکه ازدواج هاي موفق شکل مي گيرد، دست کشيدن از جرم و نياز به گسترش مداخلات تجربي براي زوجين به منظور جلوگيري يا کم کردن فشارهاي زناشويي و طلاق است .
رابطه زناشويي و زندگي مشترک مانند هر رابطه ديگري داراي جنبه هاي مثبت و منفي است.صميميت و مشارکت از جنبه هاي مثبت آن و ناسازگاري و عدم رضايت از جنبه هاي منفي آن به حساب مي ايد.
از نگاه ترمن، عدم ثبات و استواري عواطف در زندگي زناشويي موجب ناخرسندي و تعارض مي گردد که تاثیرات سوء آن بر کودکان غیر قابل انکار خواهد بود . هنگامی که دو نفر به عنوان زن و شوهر با یکدیگر زندگی میکنند تعارض به وجود خواهد آمد. در تعاملهای بسیار طبیعی زن و شوهر، مواقعی هست که اختلافهایی به وجود میآید و یا نیازها برآورده نمیشوند، در نتیجه، هر دو شریک نسبت به هم احساس خشم، ناکامی و نارضایتی میکنند. بنابراین اگر تعارض به وجود میآید، زن و شوهر باید برای آن آماده شوند. این آمادگی باید نه تنها بر حسب توانایی برقراری ارتباط مؤثر باشد بلکه با توجه به انجام راهبرد حل مساله به شیوه نظامدار که ساختار و نظمی برای جلسات حل تعارض فراهم میآورد، به وجود آید.
مهمترين عامل و شاخص تعيين کننده کيفيت ازدواج نوع رابطه بين زن و شوهر است و يکي از عوامل مهم در هر رابطه زناشويي رضايت خاطري است که زن و شوهر از ان احساس مي کنند.
رابطه زناشويي رضايت بخش تاثير زيادي بر سلامت رواني و رشد شخصي زوجين و فرزندان انان دارد. ميزان رضايت خاطر از رابطه زناشويي روي ارسال و دريافت پيام تاثير مي گذارد. شوهري که از ازدواج خود ناراضي است به حوادث منفي زندگي توجه مي کند و از پيام همسرش برداشت منفي مي نمايد در حاليکه شوهر راضي برداشت هايي مثبت دارد.
وقتي زوجين به طور پيوسته دچار مشكل مي شوند ميتوان آنها را در چند علّت رديابي كرد. تعارض زماني به وجود مي آيد كه زوجين به دليل همكاري و تصميمات مشتركي كه مي گيرند درجات مختلفي از استقلال و همبستگي را نشان ميدهند كه اين تفاوت ها را مي توان روي يك پيوستار از تعارض خفيف تا تعارض كامل طبقه بندي كرد . از نظر گلاسر، تعارض زناشويي ناشي از ناهماهنگي زن و شوهر در نوع نيازها و روش ارضاي آن، خودمحوري، اختلاف در خواسته ها، طرحواره هاي رفتاري و رفتار غير مسئولانه نسبت به ارتباط زناشويي و ازدواج است . يكي ديگر از اين عوامل مهم، مبهم و نارسا بودن ارتباطات به صورت غير مستقيم است. در خانواده هاي آشفته اصولاً ارتباطات غير كلامي به شكل كاملاً منفي احساس و ابراز مي شود .همچنين از مهمترين مسائلي كه زوجين با آن دست به گريبان هستند عدم آشنايي كافي از همديگر است كه بلافاصله بعد از زندگي مشترك بروز پيدا ميكند .
تعاریف متعدد برای واژه تعارض زناشویی ارائه شده است.درمانگران سیستمی تعارض زناشویی را تنازع بر سر تصاحب پایگاهها و منابع قدرت و حذف امتیازات دیگری میدانند . از نظر وایل ، کنش و واکنش دو فرد که قادر نیستند منظور خود را تفهیم نمایند، تعارض یا تنازع نامیده میشود.
کلینیکه، معتقد است اختلاف در روابط نزدیک وقتی بوجود میآید که نزدیکان کارهایی انجام دهند که ما دوست نداریم یا از انجام کارهایی امتناع ورزند که دوست داریم.
هالفورد، ضمن بحثي درمورد آشفتگي روابط زناشويي به گزارش نارضايتي مهم و مداوم در رابطه توسط حداقل يكي از زوجين اشاره مينمايد. در اينجا منظور از اصطلاح «مهم» تأثير اين موضوع بر كاركرد همسر و منظور از «مداوم» اشاره به اختلافات دائمي ميباشد. به نظر كاهن، هرجا عدم توافق، تفاوت يا ناسازگاري بين همسران وجود داشته باشد تعارض به وجود ميآيد. فاورز و السن ، نيز زوجين متعارض را ناراضي از عادات و شخصيت همسر و داراي مشكل ارتباطي در حوزههاي گوناگون ميدانند.
در مورد تعارض دو دیدگاه متداول وجود دارد و هرکدام از جنبهای به آن میپردازند.دیدگاه سنتی که نظریهای غالب است تعارض را موجب افت و تخریب و مسبب بحران میداند و بر پیامدهای مخرب و معایب آن تمرکز دارد؛بنابراین جهتگیری این دیدگاه درمان و حل سریع تعارض میباشد.از طرف دیگر، دیدگاه تعاملی اختلاف ادراک و نظرات مختلف و عدم توافق در تصمیمات را موجب بهبود و رشد و رفع نقایص و عامل پویای و تحرک میداند.
بر همین اساس ابتدا به پیامدهای مثبت و آنگاه به تأثیرات سوءتعارض زناشویی پرداخته میشود.ترنر، به نقل از ویکز و تریت، اصطلاح بهرهبرداری از تعارض را عنوان میکند و آن را فرایندی فعال و پویا در جهت استفاده زوج از تعارض و بسنده نکردن به حل مشکل تعریف مینماید.به نظر وی تعارض میتواند مثبت، مولد و عامل رشد باشد.هشت کارکرد مثبت تعارض از نظر ترنر، عبارتند از:بهرهگیری از انرژی به جای سرکوب آن.استفاده خلاقانه از تعارض در جهت رشد پرسشها و آرای جدید.برملا شدن احساسات و افکاری که تاکنون مخفی ماندهاند.خلق شیوههایی نوین برای مدیریت تعارض توسط زوجین.ارزیابی مجدد قدرت در رابطه.خلق یک فضای همکاری و مشارکت.یادگیری دیدی منطقی نسبت به مسائل ومذاکره دوباره در مورد قراردادهای دیرین و تغییر انتظارات در رابطه
در زمینه تأثیرات مخرب تعارض میتوان به پیامدهای جسمی، روانی و رابطهای آن اشاره نمود.از لحاظ روانی، اکثر افراد تعارض در روابط را بینهایت تنشزا تجربه میکنند.تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصا در زنان، سوء مصرف مواد خصوصا در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری فزاینده در فرزندان خصوصا اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد.
البته ارتباط بین تعارض و اختلالات روانی یکسویه نیست.بلکه اختلالات روانی شدید و طولانی نیز احتمال رشد رابطهای لذتبخش برای فرد را کاهش میدهند.مثلا ازدواج بیماران اسکیزوفرن یا اختلال شخصیتها به احتمال بسیار بیشتری به طلاق میانجامد.
علاوه بر اختلالات روانی، تعارض بر سلامتی جسمی نیز تأثیر دارد.افرادی که روابطی رضایتبخش و حمایتآمیز دارند در مقایسه با زوجهای دارای مشکل به احتمال کمتری دچار بیماریهای مهم میشوند و در هنگام بیماری نیز بهتر معالجه میگردند.همچنین رابطه مستندی بین درد و رفتارهای سازگارانه با بیماریهای مزمن و تقویت غیرعمدی رفتار بیماری در روابط دارای مشکل وجود دارد.
به همین ترتیب مشکلات زناشویی تأثیرات مستقیمی بر فرایندهای فیزیولوژیک بر جای میگذارد؛از جمله تعارض در رابطه با کاهش ایمنی بدن، افزایش فشار خون و احتمال تصلبشرایین رابطه دارد. تعارض زناشویی با پدیده خشونت نیز مرتبط است. حدود یک چهارم ازدواجها حداقل در یک مقطع با تهاجم فیزیکی بینفردی روبرو میشوند، خشونت تقریبا همیشه با آشفتگی رابطه ارتباط دارد.
تقریبا سهچهارم زوجهای درمانده که برای درمان مراجعه میکنند، خشونت یک همسر نسبت به دیگری را در یک سال اخیر گزارش میکنند.این خشونت غالب اوقات به صورت پرتاب اشیاء، هل دادن، سیلی زدن یا پرتاب کردن میباشد. میزان خشونت اوایل رابطه یکی از پیشبینی کنندههای مهم شکست در ازدواج است .
تعارض در روابط زناشویی بر کل رابطه نیز تأثیر دارد.پژوهش نشان میدهد زوچین متعارض کمترین میزان رضایتمندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان میدهند.
در ایران نیز از هر ۱۰۰۰ ازدواج حداقل ۱۷۴ مورد آن با رضایت از رابطه، اسنادهای بوجود آمده و استحکام رابطه مرتبط است. بنابراین تعارض از جمله مهمترین مباحث در مطالعه ارتباط بینفردی و روابط زوجین در نظریههای زوجدرمانی به شمار میرود و بررسی آن ضروری به نظر میرسد.
رايس، دو نوع تعارض را در روابط زناشويي مطرح ميسازد: تعارض سازنده و تعارض مخرّب. در تعارض سازنده تمركز بر حل مسئله بوده، در حالي كه در تعارض مخرّب زوجين همديگر را به جاي مسئله مورد حمله قرار مي دهند. در اين تعارض از طريق سرزنش و انتقاد هر يك از زوجين سعي دارند ديگري را تحت نفوذ خود درآورده و اظهارنظرهاي بسيار منفي عليه يكديگر به كار مي برند كه در اين حالت ارتباط درستي بين آنها برقرار نمي شود .
در تعريفي که وينچ و همکاران، از تعارض زناشويي عنوان کرده اند آن را به عدم انطباق بين وضعيتي که وجود دارد و وضعيتي که مورد انتظار است به حساب اورده اند .
انها معيارهاي هشت گانه اي را براي موفقيت زناشويي برشمرده اند. اين معيارها عبارتند از:ثباتانتظارات اجتماعيرشد شخصيتمصاحبتشاديرضايتسازگاريکپارچگي
شاد بودن بعنوان يک فرد يا زوج پيوسته در تمام عمر کار سختي است ، هيچ فردي هميشه شاد نيست و براي زوج ها نيز طبيعي است که دوره هايي از ناشادي، کشمکش يا فشار داشته باشند.واقعيت اين است که ازدواج فرد را شاد نمي کند،شاد نگه نمي دارد و يا به وي کمک نمي کند که از زحمت و سختي دور شود.قطعاً کسي که هدفش از ازدواج هميشه شاد بودن است محکوم به شکست است .
ادل ، توافق در ارزش ها را با عدم تعارض زناشويي مرتبط مي داند به اين معناکه زوج هاي موفق خود را با نظام زندگيشان منطبق مي سازند. مطالعه ازدواج هايي که امکان ارزيابي به انها وجود دارد بر اين دلالت مي کند که الگو هاي متفاوتي در عملکرد موفقيت اميز ازدواج ها به نمايش گذاشته مي شوند.
بنابرانتظارات ليدرر، يک روش واحد براي دو نفر به منظور داشتن زندگي زناشويي خشنود وجود ندارد اما با پيگيري عناصر اصلي معلوم مي شود که گرچه الگوها متنوعند ولي قواعد مشترکي وجود دارند. برخي از قواعد مشترکي که در ازدواج ها خشنود با الگوهاي عملکردي متنوع مشاهده مي شوند عبارتند از:همسران در يک زندگي زناشويي موفق، بادوام و توام با رضايت به يکديگر احترام مي گذارند ، هريک از همسران يعني ويژگي ها يا توانايي هاي قابل احترام را در ديگري مي يابد.مثل همسر خوبي بودن،تامين مخارج کردن، طبع و ذوق هنري داشتن و… هر چه ميدان احترام گذاري به يکديگر وسيع تر باشد زندگي زناشويي رضايتمندانه تر خواهد بود. اين همسران تاييد و ارزش گذاري خود براي همسرشان را نشان مي دهد و به طور پيوسته کارهايي را انجام مي دهند و بيان مي کنند که عواطف ، عشق و احترامشان را با يکديگر نشان مي دهند و کلمات و اعمالي را که اهداف مثبت ازدواجشان را تاييد و حمايت مي کند انتخاب مي کنند.همسران نسبت به يکديگر صبور هستند. انها درک مي کنند که امکان فريب خوردن يا خطا کردن در خودشان وجود دارد. انسان را اسيب پذير مي بينند و به اين ترتيب مي توانند قصور و کوتاهي ديگري را بپذيرند.آنها مسئوليت رفتار و عزت نفس خودشان را به طور فردي مي پذيرند و انتظار ندارند که شريک زندگيشان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن انها باشد. بهمين دليل از سرزنش يکديگر اجتناب مي کنند و در عوض انچه درمورد همسرشان درست است تاييد مي کنند ، با همدلي به سخنان يکديگرگوش ميدهند،در جستجوي عوامليند که درروابط انها تاثيرمثبت بجاي مي گذارد.همسران بر پايه اعتماد متقابل به تشريک مساعي مي پردازند. تشريک مساعي بر اعتماد تقابل زوج هاي داراي زندگي زناشويي با ثبات و رضايت بخش بنيان نهاده شده است و به انها امکان صرف وقت،انرژي، رغبت و اطمينان به درگير شدن در فعاليت ها و کارهاي فرعي خارج از محيط زناشويي شان را مي دهد. انها ازاد هستند که نه تنها فقط از يکديگر بلکه از هر چيز و هر کس ديگر که ممکن است انها را بطور فردي يا دوتايي غلاقه مند سازد، لذت ببرند.در يک ارتباط زناشويي توام با حس همکاري و مشارکت ممکن نيست زن و مرد هميشه با يکديگر موافق باشند اما مي توانند براحتي مخالفت خود را اعلام کنند و اين امر مورد پذيرش قرار گيرد. انها بدنبال راه حل مي گيرند که مورد تاييد هر دو قرار گيردريال،مشکلات زندگي را همواره با يکديگر حل کنند و بطور منظم و صحيح براي تعريف و حل مشکلات حتي خيلي ساده باشند به گفتگو مي پردازند .
نتايج تحقيقات بوث و اماتو، نشان داد که سازگاري روانشناختي بيشتر در بعد فردي مي تواند سازگاري و رضامندي زناشويي بهتري را در پي داشته باشد. از سوي ديگر رضایت مندي زناشويي نيز به سازگاري و رضايت عمومي در زمينه هاي مختلف مانند روابط اجتماعي بين فردي و رضامندي شغلي کمک مي نمايد. با وجود اين نبايد تصور شود که فقط کيفيت روان شناختي يکطرفه کافي است .چون وجود سازگاري ، روابط دوستانه و محبت اميز بازخوردها و سبک زندگي کاملاً متفاوت از يکديگر است. به بيان ديگربراي نارضايتي و ناسازگاري زناشويي ضرورتاً نبايد هر دو نفر مشکل داشته باشند.رضایت مندي زناشويي مي تواند بطور کامل بر کيفيت زندگي تاثير گذارد. تحقيقات انجام شده اهميت تاثير ان را بر انواع نتايج باليني مانند برداشت رواني، برداشت جسماني و حتي طول عمر تاييد نموده اند ، با توجه به اهميت رضایت مندي زناشويي در بهداشت و سلامت، بسياري از متخصصان اين سازه را همواره مورد سنجش قرار مي دهند .
نگرش و نياز
دو مقولهی نگرش همسران به تعارض و توجه به نيازهاي يکديگر در چگونگي برخورد با تعارض و رفع زمينههاي آن، اهميت فراوان دارند؛ چراکه نگرشها و نيازها، رفتار انسانها را هدايت ميکنند.
نگرش: آنچه اهمیت دارد توجه به نگرشهاي کليدي مسلطي است که بهمثابه ويروسهاي ارتباطي در نگرش همسران نسبت به تعارض، مسموميت ايجاد ميکند. نگرش جامع و سازنده دربارهی اختلاف و تعارض از سه رکن تشکيل ميشود:اختلاف ميان همسران امري طبيعي و اجتنابناپذير است. بعضي از همسران فکر ميکنند بايد با کپي برابر اصل خود ازدواج کنند و تحمل هيچ مخالفت، سليقهی متفاوت و نظر ديگري را ندارند.نيازهاي زن و شوهر به يک اندازه معتبر است؛ زن و شوهر با درک نيازهاي يکديگر و توجه به تأمين نيازهاي ديگري ميتوانند زمينهی آرامش يکديگر را فراهم کنند.بهترين راه حل براي حل تعارض، توافق طرفين دربارهی موضوع مورد اختلاف است؛ بهترين راه حل براي اختلاف زن و شوهر راه حلي است که در آن منافع هر دو طرف تأمين شود.
نقش درک نيازهای همسر در مديريت تعارض: به موازات نقش نگرش در شيوهی مواجه زوجين با تعارض، شناخت و توجه به نيازهای طرف مقابل نقش اساسي در کاهش زمنيههاي تعارض یا ايجاد بحران در روابط همسران دارد.ويليام گلاسر ميگويد: هر کاري که ما ميکنيم خوب يا بد، مؤثر يا بياثر، دردناک يا لذتبخش، ديوانهوار يا معقول… براي ارضاي نيروهاي قدرتمند درون خودمان است. به عقيدهی وي حتي رفتار نامناسب نيز در اختيار کارکردي ويژه است؛ بهطوري که اينگونه رفتارها بهطرزي مخدوش و منحرف يک نياز روانشناسانه را برطرف ميکند. هرچه همسران، انگيزهی دروني رفتار طرف مقابل را بيشتر درک کنند، بهتر ميتوانند تغيير مثبت بهوجود بياورند؛ به طوري که اگر در رفع آن نيازها به همسرانشان کمک کنند، شاهد تغيير رفتار همسرشان در جهت مثبت خواهند بود. گري چاپمن ، معتقد است که پنج نياز اساسي، رفتار انسان را تحت تأثير قرار ميدهد و اغلب اوقات انگيزهی رفتار را تشکيل ميدهد. اين نيازها به اين شرح هستند:
نياز به عشق: اساسيترين نياز انسانها، نياز به عشق ورزيدن و مورد عشق واقع شدن است. ميل و آرزوي دوست داشتن ديگران، انگيزهی فعاليتهاي نوعدوستانه و خيرخواهانهی بشر نيز هست. وقتي آدمي به ديگران کمک ميکند، احساس خوبي دربارهی خودش دارد. از سوي ديگر، بخش قابل ملاحظهاي از رفتارهاي انسان با انگيزهی دريافت عشق و محبت صورت ميگيرد. وقتي انسان احساس ميکند که ديگران به او توجه دارند و خوشبختي او براي آنها مهم است و علایق او را دنبال ميکنند، رفاه و آسايش او را ميخواهند، احساس ميکند که مورد عشق و محبت است. کلمات محبتآميز و عاشقانهی همسران به يکديگر نيازهاي آنها را به دوست داشتن ديگري ارضا ميکند و از سوي ديگر عشق و به احتمال قوي دوستي طرف مقابل را در پي دارد.
نياز به آزادي: هر انساني آرزو دارد که خودش زندگي را پيش ببرد و تحت کنترل ديگران نباشد؛ بهعبارت ديگر، انسان خواهان آزادي در انتخاب شيوهی زندگي است. بههمين دليل، همسران ميخواهند آزادانه احساسات، افکار و آرزوهاي خود را بيان کنند و آزادانه اهداف خود را انتخاب کنند و آنچه را برايشان لذتبخش است بخوانند، بنويسند و برنامههاي مورد علاقهی خود را از تلويزيون تماشا کنند. اين آرزوي آزادي بهقدري قوي است که هرگاه همسري احساس کند که شريک زندگياش سعي در کنترل او دارد، موضع تدافعي ميگيرد و خشمگين ميشود. البته او اشاره ميکند که آزادي هرگز مطلق و بيحد و حصر نيست و زوجينی که نتوانند بين عشق و آزادي تعادل برقرار کنند، هرگز زندگي رضايتبخشي نخواهند داشت.
نياز به مهم بودن: سومين نيازي که انگيزهی رفتار آدمي است، نياز به مهم بودن است. اين نياز، درون همهی آدمها آرزوي انجام کاري را ايجاد ميکند که به آنها احساس رضايت و اهميت ميدهد. بسياري از رفتارهاي ما از اين نشأت ميگيرد که ميخواهيم تأثير مهمي بر جهان بگذاريم و در ياد همگان بمانيم. قدرداني همسران از يکديگر موجب ارضا شدن اين نياز ميشود.
نياز به استراحت: انسانها به لحاظ فيزيکي، ذهني و عاطفي چنان خلق شدهاند که به ضربآهنگ و تعادل بين کار و بازي نياز دارند. شيوههاي رفع اين نياز بيشمار است و تحت تأثير علايق منحصر بهفرد افراد قرار دارد.
نياز به کسب آرامش: نياز در کانون دروني انسان قرار دارد و چيزي درون انسان هست که به دنبال اتصال با جهان غيرمادي است. بشر عطشي معنوي دارد که او را وادار ميسازد فراتر از دنياي مادي و فعاليتهاي روزمره به جستوجوي معنا بپردازد.
مفهوم تعارض: در واقع تعارض عبارت است از: عدم توافق و مخالفت دو فرد با يكديگر، ناسازگاري و نظرات و اهداف و رفتاري كه درجهت مخالفت با ديگري صورت ميگيرد و همچنين ستيزهاي بين افراد دراثر منافع ناهمسو و اختلاف اهداف و ادراكات مختلف.
تعارض به طور طبيعي درتمام زمينههاي شغلي،تحصيلي،خانوادگي،ازدواج و درسطح فردي وجمعي روي ميدهد. روابط خانوادگي فشردهترين موقعيت براي تعارضات بين فردي است. روابط عاطفي وعاشقانه زمينه رابراي محک زدن جدي مهارتهاي آموخته شده براي زندگي مهيا ميکنند. در ارتباط بين افراد تعارض وقتي بروز ميكند كه فرد بين اهداف،نيازها،يا اميال شخصي خودش و اهداف،نيازها و اميال شخصي طرف مقابلش ناهمسازي و ناهمخواني ميبيند بروز اختلاف و عدم تفاهم درخانواده امری شایع است و هیچ خانوادهای از این امر مستثنی نیست،گاهی این اتفاقات به تعارضهای شدید منجر میشود. کافیست نگاهی به صفحات روزنامه یا گذری به دادگاه خانواده بزنید. امروزه خانوادهها درگیرانواع مختلفی ازتعارضات واختلافات شدید هستند،این اختلافات باعث عدم کارکرد خوب و سالم خانواده به عنوان اولین و قدیمیترین نهاد اجتماعی میشود.نهادی که وظیفه اصلی آن ایجاد روحیه وشخصیت سالم است خود بعاملی برای اختلالات عاطفی،رفتاری وشخصیتی تبدیل شده است تعاریف متعدد برای واژه تعارض زناشویی ارائه شده است. درمانگران سیستمی تعارض زناشویی را تنازع برسر تصاحب پایگاهها و منابع قدرت و حذف امتیازات دیگری میدانند .
نتایج تعارض
تعارض در موقعیتهای متنوع رخ میدهد و در جریان یک تعارض چندین موضوع مختلف ممکن است بو جود آید. وقتی بین زن و شوهر اختلافی پیش آید، به نتایج خاصی می انجامد، سه نتیجه احتمالی تعارض به شرح زیر است:
ناپدید شدن -به بن بست رسیدن -حل و فصل مشکل یا تعارض.در ناپدید شدن، موضوعی که موجب تعارض و اختلاف شده است، با گذشت زمان از بین میرود. در به بنبست رسیدن شرکای زندگی، گیر میکنند و هیچ اقدانی نمیکنند. این وضعیت ممکن است مشمول توافق برای گذران موقف یا بی تصمیم و بلا تکلیفی توافق برای مخالفت ورزی برای مدت طولانی تر، یا رسیدن یک کنارهگیری (بیتفاوتی) همراه با جبهه گیری واقعی گردد. در حل مشکل، زن و شوهر برای خاتمه دادن به تعارض دست به کار میشوند.
علت بروز تعارض زناشویی
تعارضات زناشویی وقتی بروز پیدا می کند که رفتار یک شخص با توقعات شخص دیگر جور درنیاید .
آنچه که تعارض را ایجاد می کند ، وجود نظرات مختلف و به دنبال آن ، سازگاری یا ضد و نقیض بودن آن نظریات است. درک نظریات مختلف کمک می کند تا شیوه های مناسبی را برای حل تعارض انتخاب کنیم. تعارض زناشویی ناشی از نا هماهنگی زن و شوهر در نوع نیازها و روش ارضای آن، خود محوری، اختلاف در خواسته ها ، تله های رفتاری و رفتار نا مسئولانه نسبت به ارتباط زناشویی و ازدواج است .
گاه دیده میشود مرد یا زن دائماً در صدد هستند خود را با رفتارها و انتظارات همسر، چه غلط و چه صحیح، سازش و تطبیق دهند. این حالت با وضعیف سازگاری مثبت، صبر و بردباری که لازمه هر زندگی جمعی و گروهی است، تفاوت دارد .گاه دیده میشود در خانواده ای روابط اعضا نسبت به یکدیگر توام، با تحقیر و سرزنش و رفتارهای تند و خشن و اهانت آمیز است. بعضی اوقات در خانواده اشتباهات و خطاهایی از اعضا سر می زند و یا ما تصور میکنیم همسر و فرزندانمان آن گونه که مورد انتظارمان بوده رفتار نکردهاند، در چنین مواقعی سرزنش کردن فرد خاطی باعث میشود که در اعضای خانواده احساس حقارت به وجود آید و این روند ایجاد شده باعث وجود تنش و جنجال در خانواده میشود.ازجمله موانع بر سر راه تغییر زندگی زناشویی این است که گرفتاریها را بهعنوان صفت و خصیصه همسر تلقی کرده و گناه را برگردن او می اندازیم. وقتی همسر خود را مسئله قلمداد میکنیم ممکن است که نتیجه گرفته شود که کاری از شما ساخته نیست و بعد برای آنکه وضع را از آنچه هست وخیم تر کنید، احتمالا مسئله را به قدری بزرگ میکنید که حتی فکر امکان اصلاح شرایط به نظر شما غیر ممکن میرسد.تعارض میتواند به علل زیر بوجود آید:تفاوت در تصور و برداشت از ا طلاعات حسیمخالفت باورها، تغییرها، توقعات و ارزشهاآشفتگی احساسات، رقابت بین خواستهها و رغبت هاتخطی رفتارها
عوامل ایجاد تعارضات زناشویی
پول ، روابط جنسی ، روابط خویشاوندی ، دوستان ، فرزندان ، مصرف مواد مخدر ، نحوه ی صرف اوقات فراغت ، اختلافات مذهبی ، خیانت جنسی ، به پایان رسیدن عشق متقابل ، مشکلات مادی و عاطفی ، سوء استفاده جسمی ، مشکلات ارتباطی ، ازدواج در سنین پایین ، درگیری های شغلی و امثال آنها.
منابع تعارض زوجین
براساس مطالعات انجام شده در مورد مشاوره خانواده شناسایی منابع تعارض و دقت در مورد عوامل موثر بر اتمام یا کاهش تعارض ها می تواند مفید باشد. از منابع رایج تعارض های زوجین می توان به موارد زیر اشاره کرد که عبارتند از:
1) تعارض در حوزه های خاص:
مواردی که باعث تعارض های مکرر یا شدید می شوند می توان به مواردی نظیر مسائل مالی، فرزندان، رابطه جنسی، تقسیم مسئولیت ها و یا نحوه گذراندن اوقات فراغت اشاره کرد. شناسایی این حوزه خاص و یادگیری مدیریت لازم و هم چنین مهارت های زناشویی برای کنترل کردن تعارض ها مفید خواهد بود.
2) تعارض درباره مرزهای زناشویی و خانوادگی:
تعیین حد و مرزهای مناسب مهم ترین ترفند برای اجتناب از بدتر شدن اوضاع است. باید پیوسته مرزهای بین خود و همسر و همچنین بین زوجین و دیگران ایجاد شود. داشتن یا نداشتن مرز بندی ممکن است زمینه ساز تعارض هایی شود به همین دلیل زوجین در زندگی زناشویی باید به توافق هایی برسند که به چه میزان باید برای فرزندان و خانواده هایشان وقت بگذارند و همچنین تعیین ارتباط یا فعالیت های دیگر مثلا گفت گو درباره صمیمیت جسمانی می تواند تاثیر گذار باشد.
3) تعارض های مربوط به منابع مشترک:
بعضی از زوجین در توصیف مال من، مال تو یا مال ما در حوزه های مختلف مشکل دارند. مثلا در مسائلی نظیر پول و وسایل که گاهی این تعارض ها در نتیجه پیچیدگی خود موقعیت است. ممکن است که این تعارض ها جزئی و زود گذر به نظر برسند اما میتوانند ماشه چکان احساسات شدید تر باشند. پیوسته زوجین به دنبال استفاده از راهکارهایی هستند تا احساس عدالت را در رابطه زناشویی خود ایجاد کنند.
4) تعارض های مرتبط با فرصت ها و مسئولیت ها:
طبق نظر مشاوران خانواده ، گاهی زوج ها نمی دانند بین فرصت ها و مسئولیت هایی که در زندگی دارند چگونه تعادل ایجاد کنند. زمانی که زوجین هویت گروهی دارند هر دو به شکلی و در زمان های مختلفی در مدیریت احساس انصاف و برابری و تشویق متقابل همکاری می کنند. پس به عبارتی برای کاهش تعارض ها، زوجین باید تلاش کنند تا هویت گروهی خود را حفظ نمایند.
5) تعارض های مربوط به ترجیح ها و ارزش ها:
تعارض های ارتباطی می تواند پیامد تفاوت در ترجیح ها و ارزش های بنیادین افراد باشد و تمایز بین آن ها مهم است. ترجیح ها همان دوست داشتن ها و دوست نداشتن ها است و میتوان چنین تفاوت هایی را به راحتی تحمل کرد یا با مذاکره کردن به راه حلی که هر دو طرف راضی باشند، دست یافت. اما مصالحه در مورد ترجیح ها و ارزش های بنیادین متفاوت، سخت تر و دشوارتر است. مشکل بزرگ تر برای زوج ها این است که به هر چیزی بر چسب ارزش یا باور اصلی می زنند و هیچ چیز را در فهرست ترجیح ها قرار نمی دهند. هر گاه به تفاوت های زیاد به چشم مسائل مهمی مثل ارزش های بنیادین نگاه شود، معمولا زوج ها در باتلاق این نظرات متضاد گیر می افتند، و دوست ندارند به سمت حد وسط میل کنند. معمولا هر زوجی در مخمصه های این چنینی قرار می گیرند که کنار آمدن با این تعارض نیازمند یاد گیری مهارت های ضروری در ارتباط زوجین می باشد.
6) تعارض مرتبط با تفاوت در سبک های شخصیتی:
پژوهش های متفاوتی در مورد تفاوت های اساسی در سبک های شخصیتی زوجین انجام شده است و آنچه که در این موضوع اهمیت دارد آن است که زوج چقدر می توانند معمار نقطه های قوت و تفاوت های خود باشند. مثلا اگر هر دو زوج برای به کرسی نشاندن حرف خود بجنگند آن رابطه زناشویی هرگز خوب کار نخواهد کرد. زندگی زناشویی زمانی بهتر کار خواهد کرد که هر دو همسر زمینه ها و حوزه های تخصصی خود و جایگاهشان را بشناسند و نقش رهبری را با هم جا به جا کنند. مواردی نظیر میل به با هم بودن یا تنهایی، افشای احساسات و حل مسئله از تفاوت های رایج بین زوجین می باشد و برای حفظ رابطه زناشویی نیازمند استفاده از راه کارهای مفید برای حل کردن این تفاوت ها می باشد.
نظریه شناختی آرون بک و آلیس
براساس نظریههای شناختی بک (1976) و آلیس (1962) در مورد رفتار سازش نایافته، 5 طبقه از پدیـدههای شـناختی، نقش مهمی در پدیدآیی و تداوم نابهنجاری زناشویی دارند. در همین راستا، برای دستیابی به یک رویآورد نـظامدار پنـج نوع مؤلفه شناختی را در زوجها، بررسی کردهاند (بوکام ، اپستین ، سییرز و شر ، 1989)، این دستهبندی مبتنی بر مرور ادبیات پژوهش تجربی، الینی و نـظری شـناختی اجـتماعی است(نقل از فیسک و تایلور ، 1991).
این پنج مؤلفه عبارتند از: توجه انتخابی: تمرکز بر برخی از جـنبههای ارتـباطی و رفتار همسر.
اسنادها: تفسیر و سبک اسنادی معین برای وقایع زناشویی و رفتار همسر.
انتظارها: پیشبینی دربارهء آینده و حیطههای خاص رابطه زناشویی.
مفروضهها: باورهایی در مـورد واقـعیت و کارکرد رابطه(برای مثال زوجها چگونه رفتار میکنند؟
معیارهای ذهنی: باورهایی در مورد اینکه روابط فـرد و هـمسرش چگونه باید باشد.
نیسبت و راس (1980)و سیلر (1984)مؤلفههای شناختی را «سـاختهای شـناختی » و ساختهای دانـش » یا«روانبنهها »نامیدهاند که تجسمهای درونیسازی شدهء اصول و قـواعد زنـدگی در افرادند. از طریق این اصول و قواعد است که افراد میتوانند اشخاص و رویدادها را طبقهبندی کـرده، مشکلات را حـل نموده، میزان جایز و مناسب بـودن هـر واقعه را ارزیـابی کـنند (نـقل از بوکام، اپستین، سییرز و شر،1989).
پژوهشگران متعددی شواهدی را در تـأیید پنج مؤلفه شناختی که توسط بوکام(1998)شناسایی شدهاند و بر سطح رضایتمندی همسران از روابـطشان و بـر میزان ارتباط و گفتگوی زوجها با یـکدیگر، چه به شکل مثبت و چـه مـنفی، تأثیر میگذارند، فراهم کردهاند(نقل از اپستین ، چن و بـی در-کـامچو ،2005). طبق نظریه منطقی-هیجانی الیس، آشفتگی یک زوج بطور مستقیم به اعمال طـرف دیـگر یا شکستهای سخت زندگی مـربوط نـمیشود بـلکه بیشتر به دلیـل بـاور و عقیدهای است که ایـن زوج در مـورد چنین اعمال و شکستهایی دارد. الیس مدعی است، تفکر غیر منطقی که ویژگی آن عبارتست از اغراق زیـاد، انـعطاف ناپذیری بیجا، غیر عقلانی و بویژه مـطلق گـرایی در بسیاری مـوارد تـواما بـه نوروز فردی و اختلال ارتـباطی میانجامد. بنابراین، باورهای غیر منطقی به اختلالهای فردی منجر میشود و باعث نارضایتمندیهای بیاساس در حیطه زناشویی مـیگردد(الیس، سـیجل، ییچر، دای بایتا و دایگیزپ، ترجمه صلاحی فـدردی و امـین یـزدی، 1375).
آرون بـک، سـردمدار شناخت درمانی، مـعتقد اسـت که مهمترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای شناختی و افکار اتوماتیک است. به اعتقاد او تفاوت در نـحوه نـگرش افـراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن میشود. همچنین او مـعتقد اسـت کـه یـکی از مـهمترین عـلل اختلافات زناشویی، انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است. اغلب زوجها درباره دخل و خرج خانواده، نگهداری فرزندان، فعالیتهای اجتماعی، گذراندن اوقات فراغت و تقسیم کار در خانواده باورهای متفاوتی دارنـد (بک؛ ترجمه قراچهداغی، 1392).
نظریه روان پویایی و ارتباط شئ
دیدگاه کلاسیک روانپویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، مـشکلات زنـاشویی را پیامدهای مشکلات درون روانی همسران میداند(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
یکی از دیدگاههای معاصر روانپویشی، نظریه روابط فردی است. برطبق ایـن دیـدگاه اشـخاصی که در ازدواج به یکدیگر میپیوندند، هرکدام میراث روانی یکتا و جداگانهای را وارد آن رابطه مـیکنند. هر کـدام دارای تـاریخچهای شخصی، یک شخصیت بیهمتا و مجموعه ای از افراد درونی کرده و مخفی هستند که آنها را در تمامی تـبادلاتی کـه مـتعاقبا با یکدیگر خواهند داشت دخالت میدهند. روابط زناشویی مسئلهدار و ناآرام تحت تأثیر درون فکنیهای آسیبزا یـعنی اثـرات یا خاطرات مربوط به والدین یا سایر اشخاص قرار دارد. این درونفکندهها حاصل روابـطی هـستند کـه هر همسر در گذشته با اعضای نسل قبلی داشته و اینک در درون او لانه کرده است (گلدنبرگ و گلدنبرگ 2000؛ برواتی و نقش بندی، 1392).
یکی از نظریه پردازان این رویکرد، جیمز فرامو، معتقد است که معمولا مشکلات خـانوادگی ریـشه در نـظام خانوادگی گسترده دارد. ماهیت و کیفیت رابطه زناشویی به خانواده پدری زن و شوهر و خصوصا به اینکه تا چه حـد تـعارضات خانوادههای آنها حل شده باشد بستگی دارد(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
نظریههای رفتاری
بر طبق مدل تـبادل رفـتار، اخـتلافهای زناشویی تا حد زیادی پیآیند میزان تقویت و یا تنبیه اعمال شده ا زطرف زوجین نسبت بـه هـم و هـر رابطه تقویت و تنبیهی که هر زوج از خود نشان میدهد در نظر گرفته میشود(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
در درمان زناشویی رفتاری که بر اساس ترکیبی از نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه مبادله اجتماعی است، فرض میشود کـه افـراد با یک سری نیازها یا انتظارات برای تقویت کنندهها(فواید)وارد ازدواج می شـوند کـه این انتظارات در سنین کودکی در آنها شکل گـرفته اسـت. هنگام انـتخاب همسر فرد سعی دارد رابطهای ایجاد کند کـه حـداکثر فایده و حداقل هزینه را در برداشته باشد. هنگامی که فواید رابطه انتظارات را برآورده نکنند یا نـسبت هـزینه به سود بالا باشد اخـتلاف رخ مـیدهد. در مراحل اولیـه رابـطه، تـضادها معمولا با پذیرش یا اجتناب پوشـانده مـیشوند ولی اگر زوجین مهارتهای ارتباطی خوب یا مهارتهای حل اختلاف نداشته بـاشند، اخـتلافات بالا رفته و بصورت پیچیده درمیآیند. با زیـاد شدن تعداد دفعات اخـتلافات، سـازگاری زناشویی مختل شده و رضایت کـمتری از رابـطه خواهند داشت(داگلاس و داگلاس، 1995؛ به نقل از احمدی، رحمت الهی، فاتحی زاده، 1385).
نظریههای سیستمی
در نظریه ساختی، مینوچین معتقد است، خانواده وقتی معیوب میشود که قواعدش اجرا نشود. وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر میشوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مـختل مـیشود. اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش میآید.گاهی صفبندیهای درون خانواده مخرب و به مثلثسازی مـنجر مـی شوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست(شارف؛ ترجمه فیروز بخت، 1390).
در نظریه تجربهنگر، ویتاکر، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هـم از بـعد فرآیندی مورد توجه قرار مـیگیرد. ازلحاظ سـاختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خرده نظامها، تبانیهای مخرب انعطاف ناپذیری نقشها و جدایی نسلها از هم گردند. مشکلات مـربوط بـه فرآیند می توانند مـوجب فـروپاشی امکام مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود. در مجموع ویتاکر چنین فرض میکند که نشانههای اختلال هنگامی ظهور میکنند کـه فـرآیندها و ساختهای مختل به مدت طولانی تداوم مییابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی میشوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ برواتی و نقش بندی، 1392).
نظریههای بین نسلی
در نظریه بین نسلی، بوون، تصور میکرد در بسیاری از خانوادههای مشکلدار غالبا اعـضای خـانواده فاقد هـویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی میدهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روان شناختی از خانوده پدری مـجزا نساختهاند(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خـویشتن یـا بـرعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج عاطفی بیشتری میان خویشتن بادیگران وجود خـواهد داشـت.افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احـساسات نـیستند در تـفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل میشوند و ضعیفترین کـارکرد را دارند. هرچه امتزاج خانواده هستهای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بیثباتی بیشتر خواهد بـود و تمایل خانواده برای یـافتن راه حـل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کارکرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد.
سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هستهای کـه محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از: بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشدهای که در طی آن دورههایی ازفاصله گیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ می دهد، آشـفتگی روانـی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آنها. هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود (گلدنبرگ و گلدنبرگ 2000؛ برواتی و نقش بندی، 1392).
نظریه دلبستگی
طبق نظریه دلبستگی، افراد هنگام برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه یـکی از ایـن سه سبک دلبستگی را میپذیرند: ایمن، اجتنابی، و مضطرب دو سوگرا. سبک دلبستگی ایمن با میل به قدردانی، توجه و فدا کردن خود بخاطر افراد نزدیک و مهم ارتباط دارد. سبک دلبستگی اجتنابی با فقدان دلبـستگی و عـلاقه نسبت به افراد مهم و نزدیک همراه است. افراد با دلبستگی مضطرب دو سواگرا در روابط صمیمانه خود احساس نا امنی و حسادت میکنند(کلینکه، ترجمه محمدخانی، 1392).
بر اساس این نظریه، تنش در روابط با عـدم امـنیت دلبـستگی ارتباط دارد هنگامی که امنیت دلبـستگی مـورد تـهدید قرار میگیرد، عصبانیت اولین پاسخ است. این عصبانیت اعتراضی در مقابل از دست دادن دلبستگی ایمن است. اگر چنین اعتراضی منجر به پاسخدهی نـشود مـمکن اسـت با ناامیدی و فشار توأم شود و بصورت یک اسـتراتژی مـزمن برای کسب و حفظ الگو دلبستگی درآید. قدم بعدی، کندوکاو و جستجو است که بعدا منجر به افسردگی و ناامیدی میشود. اگر همه ایـن اقـدامات شـکست بخورد، رابطه دچار مشکل می شود، غمانگیز شده و جدایی رخ مـیدهد. پاسخهای خشن در روابط با وحشت از دلبستگی مرتبطاند که در آن زوجها عدم امنیت خود را با اعمال کنترل و بدرفتاری نسبت بـه هـمسر خود تـنظیم میکند.
رخدادهای تروماتیک یا آسیبزایی که به پیوند بین زوجین صدمه مـی زنـند و اگر برطرف نشوند باعث نگهداری چرخههای منفی و ناامنی در دلبستگی میشوند، از جمله آسیبهای دلبستگیاند. این رخدادها هنگامی اتـفاق مـیافتند کـه یک زوج نمیتواند در لحظه نیاز فوری به دیگری پاسخ دهد. رخدادهای منفی مـربوط بـه دلبـستگی، مخصوصا ترک کردنها و خیانتها، اغلب باعث وارد آمدن آسیب همیشگی به روابط نزدیک میشوند (جـانسون و دنـتون، 2002؛ به نقل از احمدی و همکاران، 1385).
مدل مـک مـستر
الگوی مک مستر در مورد ارزیابی عملکرد خانواده، بر رویکرد سیستمی استوار است که در آن ساختار، چگونگی سازمان دهی و الگوهای تبادلی خانواده مورد بررسی قرار می گیرد. اصول بنیادین این الگو عبارتست از: ارتباط بین بخش ها و اجزای خانواده با یکدیگر، قابل درک نبودن یک جز جدای از سایر اجزای خانواده، نقش مهم ساختار و الگوهای تعاملی خانواده در تعیین و شکل دهی رفتار اعضای خانواده و این که کارکرد خانواده چیزی است بیش از از کارکرد مجموع اجزای آن. الگوی مک مستر، عملکرد خانواده را در سه دسته وظایف بنیادی (شامل موارد فطری و ذاتی چون تدارک غذا و سرپناه، مهرورزی، عاطفه و ...)، وظایف رشدی (شامل مسائل مربوط به رشد فردی چون نوزادی، کودکی و ... و مسائل مربوط به مراحل خانواده چون ازدواج اول، اولین بارداری، تولد اولین فرزند) و رویدادهای مخاطره آمیز (شامل بحران های مربوط به بیماری، تصادف ، بیکاری و ...) دسته بندی می نماید(اپشتاین ، بیشاپ و لوین ، 1978). طبق الگوی مک مستر، ابعاد مهم عملکرد خانواده، عبارتند از (اپشتاین و همکاران، 2003؛ به نقل از یوسفی، 1391):
حل مسئله : مشکل خانوادگي بستگي به عنوان يک امر مهم تـوانايي عـملکردي و تـماميت خانواده را تهديد ميکند که در آن صورت خانواده در حل مشکل ناتوان ميشوند. خـانواده گـاهي مـشکلاتشان مداوم است که در اين صورت آنها احساس تهديد نميکنند، در اين موارد ميزان مشکلات به حدي اسـت کـه خـانواده براي حل مشکلات اقدام نميکنند. مشکلات خانوادگي ميتواند به دو دسته تقسيم شود: ابزاري و عـاطفي. مـشکلات ابزاري جدي و مانيکي هستند، مثل مشکلات پول، غذا، پوشاک، خانه و حمل و نقل ميباشد. مـشکلات عـاطفي مـثل نگراني، عصبانيت يا افسردگي ميباشد. خانوادهها با مشکلات ابزاري نسبتاً بهتر از مشکلات عاطفي برخورد مـيکنند و مـشکلات عاطفي اساساً ماهيت و ريشه در مشکلات ابزاري دارند. به هر صورت خانوادهها با مـشکلات عـاطفي مـمکن است با مشکلات ابزاري مواجه شوند.
ارتباطات : ارتباط به عنوان تغيير و تبادل اطلاعات ميان اعـضاء خـانواده تعريف شده است. در مورد ارتباط دو حيطه عمده وجود دارد که شامل: ارتباط عـاطفي و غـير کـلامي ميباشد. ارتباط عاطفي به طور ويژه شامل رفتار کلامي ميباشد، ما خود را در ارتباط کلامي تقريباً در مـواردي کـه ابـهام وجود دارد، محدود ميکنيم. در هر دو حيطه ما کيفيت و دوام هر دو ارتباط را ارزيابي ميکنيم. ارتـباط يک پيوستار از وضوح و روشني تا ابهام و تاريکي را در بر ميگيرد. معمولاً پيام از حالت روشن به حالت غير روشن، نـقابدار، گـنگ و نامفهوم حرکت ميکند، يک پيام روشن داراي وضوح، انسجام است و همسان با اطلاعات مـخاطب اسـت. طبق این مدل چهار سبک ارتباط روشـن و مـستقيم، روشـن و غير مستقيم، مبهم و مستقيم و مبهم و غير مـستقيم وجـود دارد. نقشها : نقشهاي خانوادگي شامل الگوهاي تکراري رفتار و عملکرد اعضاء يا کل خانواده ميباشد. ارزيابـي خـانواده از لحاظ ابعاد نقشي شامل ارزيابـي چـگونگي عملکرد اعـضاءخانوادگي مـيباشد کـه تکميلکننده يکديگر هستند.
اين نقشها شامل پنـج گـروه الف: بخش منابع: مثل پول، غذا، لباس و سرپناه،
ب: پرورش و حمايت مثل راحتي، گرمي، اعتماد و حـمايت،
ج: رشـد شخصي: مثل رشد فيزيکي، عاطفي، آمـوزشي، رشد اجتماعي کودکان، حـرفه، شـغل، روانشناسي و رشد اجتماعي،
د: نگهداري و مـديريت سـيستم خانوادگي: مثل عملکردهاي تصميمگيري، مرزها و عضويت، عملکردهاي کنترل رفتار، امور مالي،
ن: خشنودي جـنسي بـزرگسالان: مثل رضايت زناشويي در واکنشهاي زوجـين مـيباشد.
واکـنشهاي عاطفي : واکنشهاي عـاطفي عـبارت است از: توانايي پاسخ بـه مـجموعهاي يا دامنهاي از محرکها با کيفيت و فراواني مناسب ميباشد، دو دسته از عواطف قابل شناسايي هستند: یکی هـيجانات آرام: مـثل عواطف، گرمي، تمايل، عشق، شادي، لذت، دلداري. دیـگری هـيجانات ناخوشايند (فـوري): عـصبانيت، تـرس، اضطراب، نگراني، نااميدي و افـسردگي.
براي ارزيابي واکنشهاي عاطفي خانواده، ضروريست ظرفيت فردي هر يك از اعضاء خانواده در زمينهي تجربهشان در چارچوب اين عـواطف ارزيابـي شود و عواطفي که آنها در موقعيتهاي مـختلف تـجربه نـمودهاند، ارزيابـي شـود.
آميزش (درگيري) عـاطفی : آمـيزش عاطفي را به عنوان مجموعهاي از فعاليتهاي اعضاء خانواده تعريف ميکنند که آن را در علائق، ارزشها و ديگر فعاليتها و اقدامات نـشان مـيدهند، مـا میبینیم که افراد چگونه و به چه طـريقي، عـلائق و خـواستههايشان را بـا ديگـران در مـيان ميگذارند، آميزش عاطفي داراي دامنهاي از عدم وجود آميزش عاطفي(هيچ علاقه يا مراودهاي نشان داده نميشود يا تجربه نميشود) تا بينهايت آميزش عاطفي ميباشد که سلامتي در وسط اين طيف قرار دارد.
کنترل رفـتار : کنترل رفتار را ميتوان به عنوان روشي از معيارهاي خانواده تلقي كرد كه براي مهار رفتار اعضايش به كار ميرود. مثل خطر فيزيکي، نيازهاي بيولوژيکي و انگيزشي مثل خوردن، خوابيدن، غريزه، امور جنسي و پرخاشگري، رفتار اجـتماعي کـه رفتار درون و بيرون خانواده را شامل ميشود. چهار سبک براي کنترل رفتار وجود دارد: کنترل سختگيرانه، کنترل منعطف، کنترل با عدم مداخله و کنترل بينظم و هرج و مرج. تمام خانواده های دارای عملکرد ضعیف ، در زمینه ی موضوعات عاطفی مشکل داشته و اغلب از طی فرایند حل مساله عاجزند، در این خانواده ها، ارتباطات نادیده گرفته شده و یا فاقد صلاحیت است، تخصیص و پاسخدهی نقش، مشخص و واضح نیست، گستره ی واکنش های هیجانی، محدود بوده، کمیت و کیفیت این واکنش ها، متناسب با بافت و محیط، غیر عادی است، در عین حال، اعضای خانواده به یکدیگر علاقه ای نداشته و در مورد یکدیگر، اقدام به سرمایه گذاری عاطفی نمی کنند، آنچه مینوچین از آن تحت عنوان خانواده های گسسته نام می برد ( زهرا کار و جعفری، 1389).
مدل بـرادبوری
مدلی از عـملکرد زنـاشویی ارائه شده است که بصورت یک پژوهش طولی در مورد ازدواج است.
در این پژوهش 200 مـتغیر مـختلف تعیین کننده کیفیت ازدواج و ثبات زناشویی و حدود 900 نتیجه بررسی شدهاند که همگی را میتوان به 3 دسته کـه در بـردارنده چهار زمینه بنیادی ازدواج هستند تقسیم نمود.
1. یک دسته از متغیرها در بردارنده فرایندهای تطابقی، یا روشـهایی کـه افراد و زوج ها با اختلاف عقاید و مشکلات فـردی یـا زنـاشویی کنار میآیند. در پژوهشهای این زمینه بر رفـتارهای قـابل مشاهدهای تأکید شده است که همسران هنگام حل مشکلات زناشویی نسبت بهم دارنـد و نـیز شناختهایی که پس از این رفتارها ایـجاد مـیشوند. اکثر این پژوهـشها تـوسط مـدل رفتاری یا مدل یادگیری اجتماعی هـدایت مـیشوند. یعنی اینکه زوجها چگونه باهم رفتار میکنند و چگونه به یکدیگر پاسخ میدهند و واکـنشهای آنـها به این پاسخها، همگی بر کـیفیت و ثبات ازدواج اثر میگذارند.
2. مجموعه دوم متغیرها مـربوط بـه رخدادهای تنش زایا گذرهای تـحولی، شـرایط، حوادث و موقعیتهای مزمن یا حاد میشود که زوجها با آنها روبرو میشوند. مطالعات مـربوط بـه این متغیرها بر این مـوضوع تـأکید مـیکند که چطور حـوادث و شـرایط محیطی که زوج هـا بـا آن روبرو میشوند بر کیفیت و ثبات ازدواج تأثیر میگذارد. ریشه بررسی این دسته از متغیرها در نظریه بحران اسـت کـه چگونگی اثر بحرانها بر ثبات زنـاشویی میپردازد.
3. دسته سـوم عبارتند از آسـیبپذیریهای پایـدار یـا عوامل جمعیتی، تاریخی، شـخصیتی یا تجربی پایدار که افراد با خود وارد ازدواج میکنند تحقیقات در این زمینه مشخص کرده است کـه کـیفیت و ثبات ازدواج ممکن است تحت تـأثیر طـیفی از مـتغیرهایی قـرار گـیرد که در طول ازدواج زیـاد تـغییر نمیکند. بعنوان نمونه، یک ویژگی پایداری که ازدواج را تحت تأثیر قرار میدهد شامل سبک صمیمیت همسران در روابط بـزرگسالی اسـت. با ایـن فرض که تجربیات اولیه افراد در روابط نـزدیک، مـاهیت و چـگونگی روابـط بـعدی آنـها در بزرگسالی را تشکیل میدهد.
متغیرهای دیگر در این مورد عبارتند از: تجربات آموزشی، موفقیتها، تعاملات با همکلاسیها، سابقه زناشویی، نمو جنسی، سابقه پزشکی، تجربیات خانواده اصلی یعنی جدایی و طلاق والدین، تـعارض خانواده، روابط همشیرها تنگناهای مالی و نیز نوروتیک بودن که به معنای گزارش کردن تنش، ناراحتی و نارضایتی در طول زمان صرف نظر از شرایط، حتی بدون وجود یک منبع آشکار تنشزا است. بر اساس ایـن مـدل میتوان گفت فرآیندهای تطابقی احتمالا بیشترین تأثیر مستقیم را بر کیفیت زناشویی دارند، به نوبه خود باعث ثبات یا عدم ثبات ازدواج میشوند. این فرایندها، بعنوان متغیری که در کیفیت زنـاشویی نـقش اصلی دارد، ممکن است عملکرد رخدادهای تنشزایی باشد که زوجین با آن روبرو میشوند.
در واقع با فرض مساوی بودن همه شرایط، کیفیت تطابق برای تـنشهای شـدید ضعیفتر عمل میکند و اثر کـمتری دارد و حـوادث تنشرا احتمالا تشدید میشوند، آنچه در اینجا چالش برانگیز است، چگونگی سازگاری زوجین است، چون توانایی افراد با پیشینهها و شخصیتهای مختلف برای کنار آمدن بـا اخـتلاف عقاید و مشکلات زناشویی یـا انـتقالی با هم متفاوت است. بطور کلی ازدواج به سطح بالایی از تطابق یا مدارا نیاز دارد. زوجین باید علیرغم هر گونه انتظاراتی که از گذشته با خود حمل کرده اند با تفاوتهای فردی یـکدیگر خـوگرفته و محدودیتهای یکدیگر رابپذیرند. افرادی که در خانواده اصلیشان مورد آسیب یا بد رفتاری قرار گرفتهاند، در زندگی زناشویی خود به الگوهای مخرب رفتاری روی میآورند. چناچه میزان تطابق زوجین به حد کافی نباشد، هیچ یـک از زوجـین در بیان احـساسات خود احساس امنیت نکرده و اعتمادی در بین نخواهد ماند(فورمن، 2002؛ به نقل از احمدی و همکاران، 1385)
طرح سه محوری تسنگ و مک درموت
طرح سه محوری تسنگ ومک درمـوت، یک طبقهبندی سه محوری از خانوادههای مشکلدار ارائه داده است. محور این طرح تعیین سـه طـبقه از مـشکلات بود: مشکلات رشدی خانواده، مشکلات نظام خانواده، مشکلات گروه خانواده. مشکلات رشدی خانواده مسائلی از قبیل اشکال در تحقق رابطه زناشویی رضـایتآمیز، اشـکال در فرزندآوری و فرزندپروری، مشکلات تفرد و جدایی و اشکال در گردهمایی خانواده و نیز مشکلات مربوط به خـانواده گـسیخته، خـانواده والد، خانواده باز ساخته و بیثبات مزمن را در بر میگیرد. مشکلات نظام خانواده، اشکلاتی در مورد نظامهای فرعی زن و شوهری، والد-کـودک و فرزندان را شامل میشود. مشکلات گروه خانواده اختلالات کنشی-ساختاری و مشکلات سازگاری اجتماعی را در برمیگیرد(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
مدل السون
در مـدل چند مختصاتی السون و هـمکارانش، ابـعاد همبستگی و انطباقپذیری مشخص شدهاند. بعد انطباقپذیری از پایین به بالا در مقولههایی بصورت الف)خشک، ب)با ساختار، ج)انعطافپذیر، د)هرج و مرج گونه مشخص میشوند. مقولههای با ساختار و انعطافپذیر دو سطح ملایم عملکرد هستند. بعد همبستگی در چهار سطح الف)گسسته، ب)جدا شده، ج) متصلد)بهم تنیده مشخص میشوند. فرض بر آن است که سطوح بالای بهم تنیدگی یا سطوح پایین همبستگی در شکل گسستگی ممکن است برای خانوادههایی که آشکارا در هر دو بعد، همبستگی و انطباقپذیری خیلی بـالا یـا خیلی پایین دارند ناکارساز به نظر میرسند(مینارد و السون، 1987؛ به نقل از گلادینگ، ترجمه بهاری و همکاران، 1390).
مدل بیورز
مدل بیورز دارای دو محور است: یکی مربوط به کیفیت سبک تعامل خانواده که تحت عنوان گرایشی به مـرکز، آمـیخته و گریز از مرکز طبقهبندی میشود و دیگری پیوستار گرمسیری(انعطاف و انطباق) نامیده میشود که ساختار، اطلاعات موجود و انعطافپذیری انطباقی نظام خانواده را در بر میگیرد و مربوط به میزان کارآیی خانواده است. و بر همین اساس خـانوادهها بـه پنج دسته تقسیم میشوند: خانوادههای با عملکرد شدیدا مختل، خانواده های مرزی، خانوادههای متوسط، خانوادههای باکفایت یا مناسب و خانوادههای باعملکرد بهینه(باکر؛ ترجمه دهقانی و دهقانی، 1388).
از طرف دیگر کرانهها در سبک نامرکزگرا یا مرکزگرا تـعامل خـانوده بـعنوان سبک زندگی احتمال دارد که مـوجب عـملکرد خـانوادگی ضعیف شوند. خانوادههای دارای سبک مرکزگرا اعضایی دارند که رضایت از رابطهشان را بصورت آمدن به درون خانواده میبیند. آنها تمایل دارند بچههایی را پرورش دهند که خـانواده از آنـها سـفت و سخت مراقبت میکند بطوری که مستعد رفتار ضـد اجـتماعی، غیر مسئولانه و خودمحورانه هستند و انواع خاص نشانههای مرضی را در نوجوانی نشان می دهند. مشخصه خانوادههای دارای سبک گریز از مرکز، تمایل به بـیرون رانـدن اعـضا و دیدن رضایت از رابطهشان بصورت بیرون آمدن از خانواده میباشد. احتمال دارد آنها بـچههایی را تربیت کنند که از نظر اجتماعی منزوی، درهم ریخته یا کنارهگیر باشند (گلادینگ، ترجمه بهاری و همکاران، 1390).
مدل توماس و کیلمن
کنت توماس و رالف کیلمن (1970) 5 سبک عمده کنار آمدن زوجین با تعارض را که در میزان مشارکت و ابراز وجود متفاوت است معرفی نمودند. این سبک ها عبارتند از : رقابتی، اجتنابی، اجباری، مشارکتی و توافقی (لیم، 2000).
کنت توماس و رالف کیلمن را براساس دو بعد جراتورزی یا صراحت و همکاری یا ملاحظهکاری توصیف و تحلیل میکند. اطلاعات حاصل از ابزار سنجش سبکهای حل تعارض توماس-کیلمن (TKI) به خوبی جزییات مرتبط با چگونگی استفاده اثربخش فرد از سبکهای مختلف حل تعارض را به فرد و سازمان بازخورد میدهد. این ابزار پنج سبک حل تعارض شامل رقابت، همکاری، مصالحه، اجتناب و سازگاری را در بر میگیرد و یکی از فراگیرترین مدلهای توسعه و توانمندسازی در محیط کار و اجتماعی شکل میدهد.
الف- جراتورزی یا صراحت: این بعد بازتابی از تلاش برای رسیدن به دغدغهها و خواستههای خود فرد است.
ب- همکاری یا ملاحظهکاری: این بعد بازتابی از تلاش فرد برای کسب رضایت خاطر دیگر افراد دخیل در موقعیت تعارضآمیز است.
1- سبک رقابتی ( برتری طلبی )
افرادی که شاخص جرأتمندی بالا و شاخص همدلی پایینی داشته باشند در طبقهبندیِ افراد برتریطلب قرار میگیرند. برتریطلبها در موقعیت تعارض گرایشات قدرتطلبانه دارند و به دنبال رفع نیازها و احتیاجات خودشان هستند حتی به قیمت برآورده نشدنِ نیازهای دیگران.
آنها دوست دارند حرف و نظر خودشان به کرسی بنشیند و کاری ندارند که خواستهٔ دیگران در این موقعیت چیست. آنها از هیچ تلاشی برای تحمیل کردن خواستهٔ خودشان نمیگذرند. برتریطلب بودن در تعارض به معنی این است که روی حق و حقوق خودتان پافشاری کنید و برای کسب جایگاهی که میدانید درست است تلاش کنید. در سادهترین حالت، برتریطلب بودن یعنی تلاش برای برنده شدن.پیشفرض ذهنی· من برندهام- تو بازندهایتعریف
· افراد در این سبک بر تأمین نیازها و منافع خود – حتی به قیمت زیان سایرین- تأکیددارند، البته ممکن است تمایلی به شکست سایرین نداشته باشند اما کاملاً بر تأمین منافع کوتاهمدت خود متمرکز هستند و اغلب از هر منبع قدرتی که در دستیابی به هدف یاریشان دهد بهره میبرند. (قدرت حاصل از جایگاه، اطلاعات ویژه، جایگاه برتر رقابتی در بازار و …)
· در حالت افراطی این سبک افراد به سمت رفتارهای تهاجمی تمایل میابند نظیر لحن خشونتبار، رفتارهای یکطرفه و حتی تهدید و ارعاببهتر است این سبک در چه شرایطی استفاده شود؟
· زمانی که برای دستیابی به نتایج تحتفشار زمانی قرار دارید.
· در مواردی که موضوع بحث از جانب شما قابلمذاکره تلقی نمیشود.
· اگر در جریان خرید یا فروش کالایی هستید که صرفاً یکبار رخداده و دیگر تکرار نخواهد شد. برای مثال فروش اتومبیلتان (با این پیشفرض که طرف معامله دوست یا عضو خانوادهتان نیست!)
· اگر در حال خرید محصولی هستید که قدرت چانهزنی شما به سبب حاکمیت بازار رقابت کامل بسیار بالا است.
· در شرایطی که طرف مقابل شما حاضر به تعامل سازنده با شما نیست، جدیت شما و تأکید بر روی منافعتان ضروری است.معایب بالقوه این سبک
· افرادی که بهطور مکرر از این سبک در حل تعارضات بهره میبرند، پس از مدتی اصطلاحاً دستشان برای سایرین رو میشود و دیگران میدانند باید خود را برای مقابله با چه رفتارهایی آماده کند.
· در شرایطی که افراد درگیر در مذاکره در موضع برابری ازلحاظ قدرت قرار ندارند، فرد یا گروهی که دست بالاتر را دارد و از این رویکرد بهره میبرد ممکن است بهطور ناخودآگاه بیش از آنکه بر دستیابی بر توافق تمرکز کند بر برنده شدن در رقابت متمرکز شود و بدین ترتیب حتی منافع خود را به خطر اندازد.
· اگر فردی که رویکرد رقابتی دارد بهطور همزمان از سبک اجتنابی استفاده کند، در بدو امر با رقابت شدید مذاکره را آغاز میکند و اگر به نتیجه مطلوبش نرسد بدون دستیابی به توافق میز مذاکره را ترک خواهد کرد.
· سبک رقابتی کنترل نشده و افراطی میتواند روابط تجاری و ارتباط با مشتریان، تأمینکنندگان و سایر فعالان در بازار را به خطر انداخته و حتی شهرت افراد را لکهدار کند.شیوهٔ بهینهٔ تعامل
· از اجتناب از مذاکره با این افراد بپرهیزید! این تفکر که نباید با اینگونه افراد پای میز مذاکره بروید میتواند فرصتهای بالقوه زیادی را از دسترس شما خارج کند. با این کار بسیاری از منافعتان را قربانی خواهید کرد.
· در مواجهه با این سبک بابیان محکم و شفاف خواستهها و منافعتان، مرزهای خود را مشخص کنید،
· در برابر این سبک شما هم موضعی رقابتی اتخاذ نکنید و تلاش کنید منافع و زیانهایی که متوجه وی خواهد شد را گوشزد نمایید.
2- سبک اجتناب ( کناره گیر )
افراد کنارهگیر دنبال این نیستند که خواسته و نیاز خودشان را (در تعارض) فوراً پیگیری کنند، ضمن اینکه پیگیرِ خواستهها و نیازهای طرفِ مقابل هم نمیشوند. این یعنی کنارهگیرها به طور مستقیم در مورد موضوع اختلاف صحبت نمیکنند.
سبک کنارهگیری در یک تعارض میتواند به معنی صرفنظر موقتی و مصلحتآمیز از خواستهها باشد، یا اینکه ممکن است فردْ مطرح کردن خواستهاش را به زمان مناسبتری موکول کند و یا صرفاً به دلیل اینکه موقعیت را تنشزا ارزیابی میکند از بیان خواستهاش منصرف شود.پیشفرض ذهنی· من بازندهام- تو بازندهایتعریف
· در این سبک فرد نهتنها بهسادگی از دستیابی به خواستههای خود چشمپوشی میکند بلکه مانع دستیابی دیگران به اهدافشان میشود.
· این افراد معمولاً فقط از تعارض اجتناب کرده و از موقعیت فاصله میگیرند به امید آنکه باگذشت زمان تنشها حل شود. (رفتار منفعلانه)
· در حالت افراطی این افراد نهتنها از تعارض اجتناب میکنند بلکه بهجای صحبت مستقیم در پی تلافی کردن به شیوهٔ غیرمستقیم برمیآیند. (بدون آنکه شما بدانید ماجرا از چه قرار است!).بهتر است این سبک در چه شرایطی استفاده شود؟
· زمانی که ارزش زمانی که برای حل تعارض میگذارید از منافعی که حاصل میشود بیشتر باشد.
· زمانی که موضوع مورد مذاکره برای هر دو طرف اهمیت چندانی نداشته باشد.
· در شرایطی که جو جلسه متشنج است و افراد شدیداً درگیر هیجانات هستند، موقتاً اجتناب کردن از ادامهٔ بحث میتواند فرصت خوبی برای بازیابی روحیه هر دو طرف فراهم کند.
· در شرایطی که بدون آنکه آمادگی کافی داشته باشید وارد مذاکره شدهاید، خنثی بودن و عدم اظهارنظر میتواند استراتژی معقولی باشد تا زمانی که بتوانید اطلاعاتتان را تکمیل کنید و آمادگی لازم را کسب نمایید.معایب بالقوه این سبک
· اجتناب کردن یکی از تکنیکهای رایج در فرایند خرید است. زمانی که فروشنده میداند خریدار تحتفشار قرار دارد تا نیازش را هر چه سریعتر تأمین کند ممکن است با بیتفاوتی و اجتناب کردن سعی کند تا شرایط را به نفع خود بهبود بخشد. از سوی دیگر ممکن است خریدار آنقدر خرید را به تعویق بیندازد تا فروشنده ناچار شود برای دستیابی به هدف فروش دورهای خود، در برابر وی عقبنشینی کند. لذا برای آنکه قربانی این تکنیک نشوید بایستی در فاش کردن اطلاعات بسیار دقت کنید.
· افرادی که این سبک مذاکره را باهدف اجتناب از تعارض در پیش میگیرند معمولاً با تعارضات عمیقتری روبهرو میشوند، زیرا طرف دیگر مذاکره ممکن است این برخورد شما را مبنی بر عدم تمایل به ادامهٔ همکاری تلقی کند و به سراغ راهحلی جایگزین برود. در این صورت روابط شما با آنطرف میتواند بهکلی از بین برود.شیوه بهینه تعامل
· با مطرح کردن اهداف مذاکره و روشن کردن زمانی که هر دو طرف دارند تا به بر سر این اهداف به توافق برسند میتوانید انتظارات خود را در بدو امر برای همه روشن کنید.
· زمانی که طرف دیگر این سبک را در پیش میگیرد، با کسب آگاهی از فرایند تصمیمگیری آنها و سطوح اختیار و مسئولیت ایشان میتوانید با مطرح کردن سؤالات هوشمندانه و کشف دلایل اجتناب آنها؛ ترفندشان را خنثی کنید. (مبحث سؤال پرسیدن در فصل ششم بهتفصیل بررسی میشود)
3- سبک مصالحه ( مصلحت اندیش )
افراد مصلحتاندیش در شاخص جرأتمندی و همدلی جایگاهی متوسط و میانه دارند. مصلحتاندیشها به دنبال راه حلی هستند که برای هر دو طرف تعارض قابل قبول باشد و بخشی از نیازهای هر دو طرف را ارضا میکند، در واقع آنها راه حلی میانه را پیشنهاد میکنند. راه حلی که رضایت نسبی (و نه کامل) طرفین را به همراه خواهد داشت.
مصلحتاندیشها نه اهل تحمیل خواستهشان هستند و نه اهل سازش و کوتاه آمدن بلکه چیزی بین این دو هستند: بیشتر از برتریطلبها امتیاز میدهند و کمتر از صلحطلبها کوتاه میآیند.
علاوه بر این مصلحتاندیشها به موضوع و مسئله تعارض اشاره میکنند و در مورد آن حرف میزنند (بر خلاف سبک کنارهگیر) اما به اندازه افراد مشارکتجو صریح و مستقیم در مورد آن حرف نمیزنند و شاید از بعضی از خواستههایشان چشمپوشی کنند و در مورد آنها حرفی نزنند.
مصحلتاندیشها در رسیدن به زمین مشترک و و گرفتنِ میانه در معاملات و مذاکرات استادند، امتیازات را تقسیم میکنند و دنبال رسیدن به توافق هستند.پیشفرض ذهنی· من در برخی موارد برنده یا بازندهام – تو در برخی موارد برنده یا بازندهایتعریف
· مصالحه سبکی بین رقابت و سازگاری است. اغلب افراد نیز مذاکره را به اینگونه میشناسند، درحالیکه به نظر میرسد بیشتر شبیه نوعی چانهزنی باهدف یافتن راهحلی اقتضایی است که بهگونهای که بخشی از خواستههای همسوی طرفین را پوشش دهد. (گرفتن حد وسط)
· در شرایط عدم مکان تبادل امتیازات بهطور منطقی، گرفتن حد وسط عادلانه به نظر میرسد.
· هرچند در این شرایط هر دو طرف از رسیدن به بخشی از خواستههای خود صرفنظر میکنند اما چون طرف دیگر نیز همین کار را کرده لذا احساس رضایت میکنندبهتر است این سبک در چه شرایطی استفاده شود؟
· زمانی که به لحاظ زمانی تحتفشار قرار دارید و مذاکره به بنبست رسیده گرفتن حد وسط منافع طرفین میتواند یکی از گزینههای شما برای حداقل کردن زیان باشد.
· در این سبک هر دو طرف در برخی منافع برنده و در برخی بازندهاند. دقت کنید که منافع مناسبی را ازدستدادهاید و به دست آوردهاید.
· در شرایطی که بهطرف مقابل اعتماد دارید و میدانید در مذاکرات آتی میتوانید منافعی را که واگذار کردید، بهگونهای جبران کنید.
· زمانی که راهحل جایگزینی برای پیشنهاد دادن ندارید که ادامه مسیر مذاکره را هموار کند.معایب بالقوه این سبک
· بعضاً دیده میشود که افراد برای پوشش ضعف و عدم آمادگی خود، این رویکرد را اتخاذ میکنند. درحالیکه اگر نتایج مذاکره برایتان حیاتی باشد، نباید بر روی امتیازاتی که باید حتماً حفظ شوند مصالحه نمایید.
· یکی از چالشهای مصالحه آن است که اگر بدون پشتوانهٔ یک منطق قوی، شروع به دادن امتیازات بهطرف میکنید، وی گمان خواهد کرد شما قصد دارید این روند اعطای امتیاز را ادامه دهید.
· مصالحه هر دو طرف را برای یافتن راهکارهای خلاقانه، بیانگیزه میکند.شیوه بهینه تعامل
· در شرایطی که بر به دست آوردن منفعت خاصی تأکیددارید و مبادله با امتیازات دیگری نمیتواند شما را ارضا کند، فضای مذاکره را به سمت اهداف و علایق متنوع دو طرف هدایت کنید، زیرا اغلب مذاکرهکنندگان، در یک زمان فقط روی یک هدف متمرکزند و پس از مشخص شدن تکلیف آن به سراغ هدف بعدی میروند. شما با نگرش کلان و چندجانبه به مجموعهٔ اهداف و علایق طرفین میتوانید فرصت کسب امتیاز موردنظرتان را فراهم کنید.
· بر روی مسئله اندکی بیشتر تأملکنید و تسلیم این وسوسه نشوید که با تبادل برخی امتیازات سریعتر به توافق دستیابید.
· فرصت خلاقانه فکر کردن را به خودتان و دیگر طرفها بدهید تا گزینههای سودمندتری خلق کنید.
4- سبک سازگاری ( صلح طلب )
سبک صلحطلب در تعارض به این معنی است که فرد به قیمت راضی نگه داشتن طرف مقابل، از خواستهها و نیازهای خودش صرفنظر میکند. صلحطلبها به نوعی خودشان و نیازهایشان را قربانی خواستههای طرف مقابل میکنند.
سبک صلحطلب در تعارض ممکن است ایثار و از خودگذشتگی را برای ما تداعی کند، یا اینکه بیانگر تبعیتِ بیچون و چرا از خواستههای طرف مقابل- علیرغم میل باطنیِ فرد- باشد یا اینکه صرفاً پذیرش و تسلیم در برابر استدلال و دیدگاه دیگران را نشان دهد.پیشفرض ذهنی· من بازندهام- تو برندهایتعریف
· این سبک نقطهٔ مقابل سبک رقابتی است. برای افراد با سبک سازگاری، حفظ ارتباط با دیگران مهمترین هدف است. این افراد با این پیشفرض ذهنی که راه جلب رضایت دیگران آن است که هر آنچه میخواهند در اختیارشان قرار دهیم وارد مذاکره میشوند.
· آنها معمولاً موردعلاقهٔ همکارانشان و همچنین طرف دیگر مذاکره هستند. این افراد عموماً دردادن اطلاعات نیز سخاوتمندانه عمل میکنند.
· نوعی فداکاری کردن و قربانی کردن خواستههای خود به خاطر دیگران در رفتار ایشان دیده میشود.بهتر است این سبک در چه شرایطی استفاده شود؟
· زمانی که شما (یا تیم و شرکتتان) اشتباهی مرتکب شدهاید و ترمیم رابطه خدشهدار شدهتان با طرف مقابل برایتان حیاتی است، در پیش گرفتن سازگاری (به میزان کنترلشده) راهگشا خواهد بود.
· زمانی که شما (یا تیم شما) در موقعیتی شدیداً متزلزل و ضعیف قرار دارید و طرف مقابلتان نیز بر این امر واقف است، سازگاری و تواضع میتواند شما را نجات دهد. در قدم بعد تلاش کنید مزایای حفظ رابطه با شما و ادامه همکاری در بلندمدت را به آنها متذکر شوید.
· در شرایطی که حفظ روابط در بلندمدت از کسب امتیازات در کوتاهمدت مهمتر است.معایب بالقوه این سبک
· در برابر مذاکرهکنندگانی با سبک رقابتی، اتخاذ این سبک نهتنها نشان از سخاوت و تواضع تلقی نمیشود بلکه دال بر ضعف شمرده میشود.
· با دادن امتیازات زودهنگام، ممکن است در ادامهٔ مذاکره در موضع ضعف قرار بگیرید. زمانی که بهسادگی حاضر به واگذاری امتیازات میشوید این سیگنال را مخابره میکنید که آمادگی اعطای امتیازات بیشتر را نیز دارید.شیوهٔ بهینهٔ تعامل
· در برابر امتیازاتی که این افراد دست و دلبازانه به شما میدهند احتیاط کنید. ممکن است درازای آن چیزی بهمراتب ارزشمندتر از شما طلب کنند. اطمینان حاصل کنید ارزش امتیازات مبادله شده عادلانه باشد.
· از اینکه آنها قدرت اعطای امتیازاتی را که پیشنهاد میدهند دارند اطمینان حاصل کنید. ممکن است این افراد وعدهٔ انجام کارهایی را بدهند که در حوزه اختیاراتشان نیست یا نیازمند تأیید مقامات بالاتر از خودشان است. در این صورت نهتنها خودشان، بلکه شما را نیز به خطر میاندازند.
5- سبک همکاری (مشارکت جو ، برد – برد)
افرادی که همزمان شاخص جرأتمندی بالا و شاخص همدلی بالایی داشته باشند در طبقهبندیِ افراد مشارکتجو قرار میگیرند. این سبک تعارض مربوط به زمانی است که تلاش میکنیم با دیگران و در کنار آنها کار کنیم تا راه حلی را بیابیم که به طور کامل منجر به رفع همهٔ نیازهای هر دو طرفِ تعارض میشود.
افراد مشارکتجو معمولاً زمان زیادی را صرف گفتگو و موشکافی مسئله میکنند چون میخواهند نیازها و خواستههای دو طرف را شفاف کنند و به راه حلی مشترک و مورد رضایت طرفین برای حل مسئله برسند و حل مسئله در این حالت یعنی برآورده شدنِ خواستهٔ هر دو طرف.
فرد مشارکتجو بسیار سوال میپرسد و مایل است گزینههای بهتری برای حل مسئله بیابد. آنها مایلند طرف مقابل هم در بحث مشارکت کند تا تعارض پایان یابد.پیشفرض ذهنی· من برندهام – تو برندهایتعریف
· بسیاری افراد تفاوتی میان این سبک و سبک مصالحه قائل نیستند، درحالیکه این دو، تفاوتهای بنیادی دارند.
· برد – برد به معنای آن است که نیازها و منافع هر دو طرف تأمین شده و در راستای خلق ارزشهای دوجانبه تا حد امکان تلاش گردیده است.
· مذاکرهکنندگان در این سبک، بهخوبی میدانند که نیازهایشان باید در مذاکره تأمین شود. همچنین نیازهای طرف مقابلشان را نیز به رسمیت شناخته و در راستای یافتن راهحلی که بهطور کامل نیازهای هر دو طرف را پاسخ گوید تلاش میکند.
· افراد در این سبک بهخوبی از دیگران سؤال میپرسند تا با مشارکت گرفتن از آنها راهحلهای خلاقانهای بیابند. آنها عموماً زمان و انرژی زیادی را به بررسی مسئله و ابعاد گوناگون آن اختصاص میدهند. (عدم اعتقاد به ثابت بودن کیک مذاکره[10])
· اتخاذ این رویکرد در مذاکره نیازمند همکاری دو طرف و درک متقابل ایشان است.بهتر است این سبک در چه شرایطی استفاده شود؟
· در اغلب شرایط، سبک همکاری سبک اصلی و راهگشا برای دستیابی به اهداف مذاکره است.
· اگر حفظ روابط بلندمدت با طرف دیگر برایتان اولویت دارد، اگر شهرت و آوازهتان برای مهم است، اگر معاملهای پر ریسک و با مبالغ کلان در میان است، در این صورت مهمترین وظیفهٔ شما یافتن راههایی برای ساختن یک رابطه مبتنی بر همکاری دوجانبه میباشد.
· اگر به دنبال پی بردن به احساسات، علایق پنهان و انگیزانندههای دیگر طرفهای مذاکره هستید، سبک همکاری بهترین انتخاب شما خواهد بود.
· هرقدر موضوع مذاکره پیچیدهتر و حل آن از عهدهٔ هر یک از طرفین بهتنهایی خارج باشد این سبک راهگشاتر خواهد بود.ملاحظات مهم این سبک
– با افرادی که سبک رقابتی را در پیشگرفتهاند، همکاری نکنید مگر آنکه بهتدریج از موضع خود پایین آمده و با شما همراه شوند
– به سطح اهمیت و میزان اطلاعات مبادله شده طی مذاکره، دقت کنید. بیشازحد اطلاعات دادن در این سبک احتمال سوءاستفاده را بالا میبرد و کمتر از حد موردنیاز نیز مسیر توافق را به بنبست میرساند.
– سبک همکاری، نیازمند صرف وقت و انرژی است و پیشنیاز آن بلوغ و همسطح بودن طرفین برای تعامل است. اگر این شرایط فراهم نیست، اتخاذ این رویکرد میتواند انرژیتان را تلف کند.شیوه بهینهٔ تعامل
– ممکن است به هر یک از دلایلی که توضیح داده شد تصمیم بگیرید وارد همکاری با طرف دیگر نشوید. زمان و انرژی شما محدود است لذا باید در انتخاب فردی که با وی این سبک را دنبال میکنید دقت کنید.
– اگر طرف مقابل شما این سبک را در پیشگرفته اما شما به هر دلیلی فکر میکنید همکاری کردن با وی برایتان ضرورتی ندارد میتوانید به سبکی جایگزین رویآورید. (گزارش CPP ، 2007)
کامینگز
کامینگز (1998) تعارضات زناشویی را پیوستاري از وجود اختلاف در پیوستاري از تعاملات بین فردي می داند که شامل رفتارهایی است که به ارتباطات خصومت آمیز، تنشزا، مخالفت آمیز و تضاد منجر می شود (فروساکیس ، 2010 ؛ بوهلر و همکاران ، 1998).
گاتمن
تعارضات زناشویی به مثابۀ حاصلی از احساسات و تعاملات رفتاري منفی در همسران، بسته به موضوع تعارضات، شدت و استمرار تعارضات و شیوههاي حلّ تعارضات در صورت پایداري، میتواند حاوي پیامد جديِ فیزیولوژیکی و روانشناختی باشد (گاتمن ، 1994). فروپاشی روابط زوجین شایعترین جلوة تعارض شدید است (گاتمن، 1994 ).
سبک های بیان تعارض
محققان ارتباطات دامنه وسیعی از شیوه های سروکار داشتن با تعارض را شناسایی نموده اند ( باکستر و ویلموت، سیمونز و واستوارتز ، ۱۹۹۳). پنج روشی را که مردم می توانند در زمان نیاز از آنها برای برخورد با تعارض از آن استفاده کنند فهرست نموده ایم . هر کدام از این شیوه ها خصوصیات متفاوتی دارند.1- غیر جرأتمندانهغیرجرأتمندانه به معنای ناتوانی یا بی میلی برای بیان اندیشه ها یا احساسات در یک تعارض است. گاهی اوقات غیرجرأتمندی از عدم وجود اعتماد به نفس نشأت می گیرد. در زمان های دیگر ، مردم در اثر فقدان آگاهی یا نداشتن مهارت از شیوه های مستقیم تر بیانی استفاده می کنند. بعضی اوقات مردم می دانند که چگونه بطور مستقیم ارتباط برقرار نمایند اما شیوه رفتاری غیر جرأتمندانه ای را انتخاب می کنند. برای مثال زنان احتمال کمی دارد که یه درخواست ناخواسته برای صمیمیت فیزیکی از یک دوستی که می خواهند در آینده نیز با او باشند را رد کنند نسبت به کسی که در آینده دوست ندارند او را دوباره ببینند (لانوتی و موناهان، ۲۰۰۴).
غیرجرأتمندی بطور شگفت انگیزی رایج ترین شیوه برخورد با تعارض است. یک تحقیق و پژوهش سطح تعارض شوهران و همسرانشان را در ازدواج های طبیعی “غیر آشفته” بررسی نموده است. بیش از یک دوره پنج روزه، همسران گزارش کردند که شریک زندگی آنها در حدود ۱۳ رفتار “غیر لذتبخش” نسبت به آنها انجام داده است اما فقط یک مقابله در طول این دوره از طرف آنها صورت گرفته است (بیرچلر ، وایس و وینسنت ، ۱۹۷۵).
غیر جرأتمندی می تواند اشکال مختلفی به خود بگیرد. یکی از این اشکال اجتناب است، که ممکن است بدنی (روانه کردن دوست یا شریک بعد از یک بحث یا جدل) یا محاوره ای (تغییر موضوع بحث، تعریف کردن جوک، انکار وجود یک مشکل) باشد. کسانی که از تعارضات اجتناب می کنند معمولاً باور دارند راه آسان تر این است مشکل را با همان وضعیت کنار بگذارند تا اینکه با مشکل روبرو شوند و سعی کنند آنرا حل نمایند. سازش و مصالحه دومین نوع پاسخ غیر جرأتمندانه است.مصالحه کننده یا سازش کننده با تعارض بصورت تسلیم یا کوتاه آمدن برخورد می کند، نیازهای دیگران را بر نیازهای خود برتری می بخشد. برخلاف اشکالات آشکار عدم جرأتمندی، در اینجا موقعیت هایی وجود دارد که در این زمان مصالحه یا اجتناب رویکردی منطقی است. اجتناب ممکن است بهترین مسیر باشد اگر یک تعارض کوچک یا کوتاه مدت رخ داده باشد. برای مثال، شما ممکن است به دوستتان اجازه بدهید عصبانیت ناشی از رنجش خود را بگذراند بدون اینکه چیزی به روی او بیاورید، شما می دانید که او یکی از نادر روزهای بد خود را گذرانده است. یا ممکن است به همسایه ای که گاه گاهی به ماشینی که تازه به کارواش برده اید آب چمن پاشیده است شکایت نکنید.شما ممکن است اگر در یک رابطه بی اهمیت تعارضی رخ دهد ، با وجود شناختی که با زبان توهین آمیز فرد دارید اما چون غالباً این رفتار ار نمی بینید سکوت اختیار کنید. و نهایتاً اینکه شما ممکن است زمانیکه خطر بالاگرفتن تعارض وجود داشته باشد سکوت اختیار کنید: اخراج شدن از یک شغل نمی تواند موجب شکست، تحقیر در میان عموم، و یا حتی خطر آسیب های فیزیکی گردد.
2- پرخاشگری مستقیم
خصوصیات و ویژگی های بارز اشخاص دارای سبک ارتباطی پرخاشگرانه؛ تهدید، ضایع کردن حق و توهین کردن به دیگران است. رفتار آنها معمولا حق به جانب بوده و چیزی به غیر از خود و خواسته هایشان برایشان اهمیت ندارد. در اکثر مواقع افرادی که از سبک ارتباطی پرخشگرانه استفاده میکنند، شنوده خوبی نبوده و همواره عصبی و اخمو دیده می شوند. استراتژی غالب این افراد برای کنترل دیگران تحقیر است که سبب اطاعت همراه با نارضایتی آنان می گردد.
افراد پرخاشگر برخلاف ظاهرشان ترس زیادی از شکست دارند و دارای اعتماد به نفس پایینی هستند. آن ها با این روش دیگران را (در نظر خودشان) کنترل می کنند و از این امر لذت می برند. در واقع این رفتار راهی است برای خالی کردن خشمی که ریشه در موقعیت دیگری دارد.
3- پرخاشگری منفعلانه
افرادی که از سبک ارتباطی منفعل – پرخاشگر پیروی می کنند؛ به جای اینکه مستقیماً احساسات منفیشان را بروز دهند، به شکل نامحسوس و زیرکانه ای در اعمالشان ابراز میکنند. این موضوع باعث میشود رفتار و حرفهایشان با هم همخوانی نداشته باشد.
به عنوان مثال، در نظر بگیرید کسی در محل کار برنامهای پیشنهاد داده. شخص منفعل پرخاشگر ممکن است با آن برنامه مخالف باشد، اما به جای اینکه نظرش را مستقیم بگوید، ابراز موافقت میکند.
اگر چه شخص منفعل پرخاشگر با برنامه مخالف است، اما با این وجود اصرار به دنبال کردن آن برنامه دارد. چنین افرادی ممکن است عمداً فرجه و زمانبندی کاری را رعایت نکنند، دیر سر قرار ملاقاتها برسند، و از راههای دیگری اقدام به خراب کردن برنامه کنند.
4- ارتباط غیر مستقیم
ناتوان از رویارویی و برقراری ارتباط مناسب هستند. جرأت کمی در بازداری از پایمال شدن حقوق خود نشان می دهند، شروع رفتار با ترس و اضطراب همراه است و ادامه و پایان آن معمولاً به تبعیّت و پیروی انفعالی از خواسته های دیگران، غالباً پرخاشگرها می انجامد(جلالی، ۱۳۷۶).
5- جرأتمندی
در سبک ارتباطی جراتمندانه، اضطراب به راحتی بروز داده می شود و افراد به دنبال اهداف خود بدون ضایع کردن حق دیگران هستند. در این سبک، ارتباط دو طرفه است، قضاوتی صورت نمی گیرد، هر کس با توجه به انتخاب خود رفتار میکنند، بر برنامه ریزی های خود مصر هستند و اجازه سواستفاده به کسی نمی دهند و برای خود احترام قایلند.
این افراد کنترل بیشتری روی زندگی خود دارند و از روابط خودشان راضی هستند. آن ها در نظر مردم احترام بیشتری دارند چون ثابت قدماند. در رفتار جراتمندانه افراد درخواست خود را قاطعانه بیان می کنند و توانایی نه گفتن را دارند. در واقع افراد جراتمند روش ها و تکنیک های مهارت جراتمندی را آموخته و از این مهارت زندگی به خوبی استفاده می کنند.
تکنیک ها و روش هایی که باعث کاهش تعارض میشود ( کاهش تعارضات زناشویی با آموزش مهارت حل مسئله )
۱- خانواده از دیدگاه دینی و فرهنگی ما دارای اهمیتی ویژه است که در پاسخ به نیاز فطری بشر شکل گرفته است . انسان بر اساس سرشت و نیاز ذاتی خویش به انس و الفت با دیگران و مصاحبت و همراهی و همراه شدن با آنان نیازمند است و خانواده نهادی است که به این نیاز فطری بشر به صورت طبیعی ، عمیق و آرامبخش پاسخ میدهد .
۲- این مشکل ممکن است آشکال گوناگون داشته باشد و به صورت افسردگی ، ا یک یا هر دو زوج ، اعتیاد ، رشد ، رفتار اختلال آمیز بین فرزندان ، سوء رفتار با همسر و درگیری لفظی یا فیزیکی بین زوجین بروز نموده و نهایتا منجر به طلاق گردد .
٣- تعارضات میان افراد و زوجین ضرورت مخرب نیستند، بلکه این تعارضات زمانی مخرب میگردند که ما اسلحه هایمان را به جای حل مشکل یا مسئله به طرف یکدیگر نشانه بگیریم . یک رابطه زناشویی صمیمی مستلزم این است که زوجین یاد بگیرند چگونه با هم مرتبط و چگونه با هم متفاوت باشند ، آنچه که اهمیت دارد سبک مقابله با تعارض است .
۴- اگر تعارض به طور کار آمد مدیریت شود ، از سکوی روکود ارتباط جلوگیری کرده و زوجین ، مهارت های مثبت و کارآمد منطبق با رویدادهای فشار زا ایجاد میکند ، حتی یادگیری رویدادهای فشارزای این رویکرد انطباقی زندگی هم مقاوم تر میتواند فرد کند ، ولی را در مقابل دیگر اگر تعارض به طور ضعیفی اداره شود؛ موجب تخریب زندگی زناشویی شده و اثرات زیان آوری بر سلامت فیزیکی و هیجانی زوجین به جا میگذارد و میتواند موجب ایجاد دامنه ای از مشکلات رفتاری و هیجانی زوجین و کودکانی شود که در معرض تعارضات والدین هستند .
۵- درمان حل مسئله را به این دلیل که کوتاه مدت و مؤثر بوده و مراجع می تواند به راحتی آن را فرا بگیرد و نیز به دلیل اینکه عوارض سوء ندارد و مستقیما متوجه مشکلات مراجع میشود توصیه میکنند . هانسون و لندبلند در پژوهشی ، نشان دادند که آموزش مهارت های ارتباطی و حل تعارض به زوجینی که در تعاملات زناشویی مشکل داشتند ، باعث بهبود روابط زناشویی زوجین و کاهش تعارضات و افزایش سلامت روان در آنان میگردد .
اکنون با درک این مطلب ، مهارت ادراکی – رفتاری است که از طریق آن می کنند تا راه حل های مؤثر را برای حل مسئله به عنوان یک فرایند یک فرد ، زوج یا یک گروه تلاش یک مشکل خاص که در زندگی روزمره روی میدهد شناسایی و کشف کنند .
زيگرت و استمپ
زيگرت و استمپ، اثرات اولين نبرد بزرگ را در روابط عاشقانه بررسي کردند و پي بردند که برخي زوجها برنده و عده اي بازنده اند. آنها نتيجه گرفتند که”تفاوت بزرگ بين برندگان و بازندگان در شيوه درک و اداره تعارض توسط آنها بود .
ويلموت
ويلموت، خاطر نشان ميکند: آنچه که در مقياس وسيع، طول عمر رابطه را معين ميکند اين است که طرفين رابطه تا چه اندازه با موفقيت از برهههاي تعارض ميگذرند .
کومستاک و استرزيزويک
به عقيده کومستاک و استرزيزويک، اين وجود يا نبود تعارض نيست که کيفيت ازدواج را تعيين ميکند بلکه طرز اداره موقعيتهاي تعارض آميز است که کيفيت رابطه زناشويي را تعيين ميکند.مهارت کليدي در روابط متعهدانه دراز مدت، مديريت تعارض است .
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 22:27 توسط جعفر هاشملو
|
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .